تو می توانی روسری نصفه نیمه ات را هی برداری و دوباره بزاری...........
می توانی گاهی بادبزنش کنی .....
می توانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود....
تو می توانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا............
فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند.......
فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما......
فرض کن گرمشان نمی شود....
فرض کن تو روشنفکری و اینها اُمُّل...
آخر تو چه می دانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست......
آخرتو چه میدانی روزه گرفتن در گرمای مرداد با حفظ حجاب چه لذتی دارد
آخر تو چه می دانی حجاب خنکای لبخند خدا را به دنبال دارد
آخر تو چه میدانی حجاب زیبایی آسمانی به وجود هر دختر می نشاند.....
خنکای بهشت گوارای وجودتان باد روزه داران محجبه مردادی !.....
هیچ کاری به فواید حجاب ندارم، کاری به اینکه در کجای قرآن اسم چادر آمده هم. بحثم مُضر یا مفید بودن پوشش نیست. فقط میخواهم بگویم، اگر به چیزی، هر موضوعی (خوب یا بد) اعتقاد پیدا کردی، اینگونه محکم پای آن بایست.
مثل این ریحانههای چادری که از داغی دنیا به زیر خنکای چادرشان پناه بردهاند، مثل این بانوهای چادری و غیرچادری محجبه، که ۱۵ ساعت روزه داری و حُرم گرمای تابستان هم، حرمت حجابشان را نمیکاهد.
اگر هر کس، به هر چیزی که معتقد بود پای آن اینگونه محکم می ایستاد، دنیا گلستان میشد.
امروز هوا خیلی گرم بود و من که دارم از حال میروم. حالا هم که دارم این کلمات را کنار هم قرار میدهم تا اجابتی باشد به دعوتِ “صبر ریحانهها” فقط ساعتی تا افطار باقی مانده. ریحانهی من تازه از بیرون آمده. همینجور که دارد چادرش را آویزان میکند لبخند دلبرانهایی حوالهی من که این گوشهی اتاقم نشستهام میکند و شادمانه میرود برای تدارک افطار. انگار در ماه میهمانی، او و اوها، میزبانند.
آ خدا؛ فکر میکردم فقط ما زمینیها وقتی میزبان باشیم پُزِِ داشتههایمان را به مهمان میدهیم اما نگو تو هم انگار داری صبر ریحانههایت را به رخ ما میکشانی، خوب، حق هم داری. این فرشتههای زمینی، تعبیر “انی اعلم ما لا تعلمون“ت هستند.
نظرات شما عزیزان: