← عبرت از پیشینیان
«اعتبروا بحال ولد اسماعیل و بنی اسحاق و بنی اسرائیل (علیهالسلام) فما اشد اعتدال الاحوال، و اقرب اشتباه الامثال؛
تجربه و عبرت بیندوزید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل (علیهمالسلام) که احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبیه به یکدیگر است مثلها (امثال صفات شما با آنان)».
← نظر به همه چیز با دیده عبرت
از دیده عبرت کن هان!
«انما ینظر المومن من الی الدنیا بعین الاعتبار؛
مؤمن در این جهان (به همه چیز) با دیده عبرت نظر میکند».
← نصیحتکنندهای عالی
«الاعتبار منذر ناصح؛
عبرت گرفتن (از حوادث) ترساننده بسیار ناصحی است».
← عبرت گرفتن
عبرت بگیرید!
«اعتبروا بما اصاب الامم المستکبرین من قبلکم من باس الله و صولاته، و وقائعه و مثلاته؛
عبرت بگیرید و تجربه بیاندوزید از آنچه که پیش از شما [[|متکبران]] امتها را گرفتار ساخت، از غضب خداوندی و حملات و عذابها و کیفرهای سخت او».
← داشتن چشم بینا و گوش شنوا
چشم بینا و گوش شنوا داشته باشید!
«لقد بصرتم ان ابصرتم، و اسمعتم ان سمعتم؛
اگر شما میخواستید دیده بگشایید و واقعیات را ببینید، وسایل بینایی در اختیار شما گذاشته شده است و اگر میخواستید گوش باز کنید و واقعیات را بشنوید، شنیدنیهایی که واقعیات را با گوش شما آشنا بسازد، طنینانداز گشته است».
← گردن در گرو سخن
«ذمتی بما اقول رهینة و انا به زعیم. ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات؛
ذمه و پیمان من در گرو آن چیزی است که میگویم و من صدق گفتار و حق بودن آن را بر عهده میگیرم، همانا کسی که امور عبرتآور و پندآموز از قبیل عقوبتها و کیفرهایی که به مردمانی که در برابر روی او قرار داشتهاند فرود آمده و در نتیجه آن به خاک مذلت نشستهاند. (این امور) برای او روشن ساخته باشد که ان عقوبتها و کیفرها در نتیجه ستمگری و ارتکاب اعمال زشت بوده روح پرهیزکاری (که در اثر عبرتآموزی در وی پدید میآید) از هجوم آوردن امور شبههناک به طرف او جلوگیری میکند».
← مواعظ امیر
«فی ذم اصحابه: اتلو علیکم الحکم فتنفرون منها، و اعظکم بالموعظة البالغة فتقرقون عنها، و احثکم علی جهاد اهل البغی فما آتی علی اخر قولی حتی اراکم متفرقین ایادی سبا ترجعون الی مجالسکم؛
درباره اصحاب خود فرمودند: حکمتها را برای شما میخوانم از آنها میگریزید! و با پند رسا شما را موعظه مینمایم (بدون این که در شما تاثیر کند) هر یک راه خود را میگیرید و پراکنده میشوید و شما را برای جهاد با طغیانگران تحریک میکنم، شما را میبینم که سخنم به پایان نرسیده؛ مانند فرزندان سبا پراکنده میشوید و به مجالس خود برمیگردید».
← سودمندترین داستان
«تدبروا احوال الماضین من المومنین قبلکم، کیف کانوا فی حال التمحیص و البلا... فانظروا کیف کانوا حیث کانت الاملا مجتمعة، و الاهوا موتلقة... فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر اموارهم حین وقعت الفرقة، و تشتتت الالفة، و اختلفت الکلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفین، و تقرموا متحازبین، قد خلع الله عنهم لباس کرامته، و سلبهم غضارة نعمته و بقی قصص اخبارهم فیکم عبرا للمعتبرین؛
بیاندیشید در حالات مردمان با ایمان که پیش از شما از این دنیا گذشتهاند که چگونه زندگی را در حال تصیفه و ابتلا سپری کردند، پس بنگرید و به وضع آنان تا آنگاه که مردمشان اجتماع داشتند و تمایلاتشان با هم بود. حال بنگرید به سرنوشت آنان در آخرکارشان. در آن هنگام که جدایی میان آنان افتاد و انس و الفت به پراکندگی تبدیل گشت و اختلاف کلمه و اختلاف دلها وارد جمع آنان گشت و در نتیجه به تیرههای مختلف تقسیم شدند و در حال ستیزهگری با یکدیگر پراکنده شدند، خداوند لباس کرامتش را از پیکرشان بیرون آورد و طروات و فراوانی نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان های اخبار آنان در میان شما برای عبرتگیری انسانهای پندآموز مانده است».
← رحمت خدا بر عبرتگیران
«رحم الله امرا تفکر فاعتبر، و اعتبر فابصر؛
رحمت خدا بر آن کس که اندیشید و عبرت آموخت و پند گرفت و بینش یافت».
← عبرت گرفتن از گذشتگان
«ان لکم فی القرون السالفة لعبرة! این العمالقمه و ابناه العمالقة! این الفراعنة و ابنا الفراعنة! این اصحاب مدائن الرس الذین قتلوا النبیین، و اطفاوا سنن المرسلین، و احیوا سنن الجبارین!؛
ای مردم! عبرتگیری و تجربه از قرون گذشته بر شماست کجا رفتند عمالقه و فرزندان عمالقه! کجا هستند گردانندگان شهرهای رس که پیامبران را کشتند و سنتهای پیامبران را خاموش و بدعتهای جباران را زنده ساختند».
← عالم بیعمل
«لا تکن ممن یرجو الاخرة بغیر العمل... یصف العبرة و لا یعتبر، و یبالغ فی الموعظُة و لا یتعظ؛
از کسانی مباش که بدون کار، به آخرت چشم امید دوخته است. عبرتها را بیان میکند؛ اما خود از آنها درس نمیگیرد، در اندرز دادن به دیگران میکوشد، لیکن خود پند نمیآموزد».
← عبرتها بسیار، عبرت گرفتن اندک
«ما اکثر العبر و اقل الاعتبار!؛
چه فراوان است وسایل عبرت گرفتن و چه اندک است بهرهرداری از این وسایل برای عبرتگیری».
← عبرت از گذشته
«من کتابه الی الحارث الهمدانی: صدق بما سلف من الحق، و اعتبر بما مضی من الدنیا ما بقی منها؛ فان بعضها یشبه بعضا، و آخرها لا حق باولها! و کلها حائل مفارق؛
در نامهای امام علی (علیهالسلام) به حارث همدانی فرمودند: آنچه را قرآن از حوادث گذشته بیان داشته بپذیر و از گذشتهها برای آینده پند بگیر، زیرا دنیا (از نظر حوادث) گذشته و آینده، این گوشه و آن گوشه آن مثل هم است و پایان آن در ردیف گذشتهها در جریان است و همه دنیا در حال انتقال و جدایی است.
← رابطه حکمت و عبرت
«من تبینت له الحکمة عرف العبرة، و من عرف العبرة فکانما کان فی الاولین؛
هر کس حکمت بر او ظاهر شود، عبرت را شناسد، و هر کس عبرت را شناسد، گویی از اولین روزگاران تاکنون بوده است».
← عبرت گرفتن از گذشته
«لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی؛
امام (علیهالسلام) در نامهای خطاب به معاویه فرمود: اگر از حوادث گذشته پند گرفته بودی، نسبت به آنچه باقی مانده است، خود را حفظ میکردی».
← درس گرفتن از عبرتها
«اتعظوا عباد الله بالعبر النوافع، و اعتبروا بالای السواطع، و ازدجروا بالنذر البوالغ؛
ای بندگان خدا! از عبرتهای نافع پند بگیرید و از آیات روشن الهی عبرت بیندوزید و تهدیدهای رسا و بالغ ممنوعیت (از پلیدیها) را بپذیرید».
← امام مایه عبرت
«قبل شهادته (علیهالسلام) سبیل الوصیتة: انا بالامس صاحبکم، و انا الیوم عبرةُ لکم، و غدا مفارقکم!؛
امام (علیهالسلام) پیش از شهادتش در بستر چنین فرمود: من دیروز در میان شما بودم و امروز مایه پند شما و فردا از میان شما خواهم رفت».
← آسایش در همسایگی خداوند
«ایها الناس! انه من استنصح الله وفق، و من اتخذ قوله دلیلا هدی (للتی هی اقوم) فان جار الله آمن، و عدوه خائف؛
ای مردم! کسی که از خدا پند و خیر خویش را مسئلت نماید، موفق گردد و هر کسی که کلام خدا را برای خود راهنما اتخاذ کند، به آن طریقهای که محکمتر و راستتر است، هدایت شود؛ زیرا کسی که به همسایگی خدا نایل گردد در امن و آسایش غوطهور شود و کسی که با او از در خصومت درآید ترسان و هراسناک گردد».
← پند از جدایی
«اعتبروا بنزولکم منازل من کان قبلکم، و انقطاعکم عن اوصل اخوانکم؛
عبرت بگیرید از این که در منزلگاههای اقوام و ملل پیش از خود فرود آمدهاید و منزل کردهاید و عبرت بگیرید از اینکه از نزدیکترین برادران خود منقطع خواهید گشت».
← پند از حوادث
«ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات؛
کسی که از حوادث و پیآمدهای بد آن خوب پند و نصیحت گیرد، تقوا و پرهیزکاری او ا از فرو رفتن در کارهای گنگ و مبهم باز میدارد».
← عبرت از آرامش ابدی
«قبل شهادته (علیهالسلام): لیعظکم هدوی، و خفوت اطراقی، و سکون اطرافی، فانه اوعظ للمعتبرین من المنطق البلیغ و القول المسموع؛
قبل از شهادتشان فرمودند: باشد که آرامش (ابدی) و از حرکت افتادن چشمان و سکون اعضای بدنم پندی برای شما باشد؛ زیرا موعظه این آرامش و بیاراده افتادن برای کسانی که بخواهند عبرت بگیرند، از سخن و منطق رسا و گفتار شنیدنی مؤثرتر است».
← پذیرفتن پند
«اتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنذر؛
پند پنددهندگان را بپذیرید و از دگرگونیهای روزگار اندرز گیرید و از ترسانندگان قیامت بهرهیاب باشید».
← فروغ واعظ
«ایها الناس! استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ، و امتاحوا من صفو عین قد روقت من الکدر؛
ای مردم! از شعله چراغ و اعظی که خود وعظش را پذیرفته است فروغ بگیرید و از آب زلال چشمهای بکشید که از تیرگی تصفیه شده باشد».
← پند خداوندی
«ان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن؛
قطعی است که خداوند سبحان هیچ کسی را پندی مانند مواعظی که در قرآن آورده نداده است».
← رابطه مثل با دلیل
هر مثلی دلیلی است
«اعقل ذلک فان المثل دلیل علی شبهه؛
تعقل کن این پند را؛ زیرا هر مثلی دلیلی است برای مثل و شبیه خود».
← پند از عاقبت زندگی دیگران
«اتعظوا فیها (ای فی الدنیا) بالذین قالوا: (من اشد منا قوة). حملوا الی قبور هم فلا یدعون رکبانا، و انزلوا الاجداث فلا یدعون ضیفاناً؛
پند بگیرید از (عاقبت زندگی) آنان که گفتند: (کیست از ما نیرومندتر) آنان به گورهای خود برده شدند، بدون اینکه در حالت سواری دعوت شوند و به قبرها فرود آمدند، بدون اینکه مهمان خوانده شوند».
← سنجیدن نفسها
«اعلموا! انه من لم یعن علی نفسه حتی یکون له منها واعظ و زاجر؛ لم یکن له من غیرها لا زاجر و لا واعظ؛
بدانید هر کسی که به خود اهمیتی ندهد (یا به خود یاری نکند) که از نفس خود واعظ و مانعی (از آلودگیها) داشته باشد، برای او از غیر نفسش نه مانعی خواهد بود و نه پنددهندهای».
← نافرمانی و حسرت
«ان معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسرة، و تعقب الندامة؛
نافرمانی از دستور، پنددهنده مهربان و دانشمند باتجربه، باعث حسرت میشود و پیشیمانی به دنبال دارد».
← نفع از تجارت
«من لم ینفعه الله بالبلا و التجارب لم ینتفع بشیء من العظة، و اتاه التقصیر من امامه حتی یعرف ما انکر، و ینکر ما عرف؛
کسی که خداوند به وسیله آزمایش و تجارب، نفعی به او نرساند، از هیچ اندرزی سود نمیبرد و نتیجه تقصیر او از پیش رویش برآید تا بشناسد آنچه را که انکار کرده بود و انکار کند آنچه را که شناخته بود».
← نگرش مؤمن به دنیا
«انما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الاعتبار، و یقتات منها ببطن الاضطرار، و یسمع فیها باذن المقت و الابغاض؛
مؤمن به دنیا تنها به دیده عبرت مینگرد و از روی ناچاری از آن قوت خود را برمیگیرد و با گوش خشم و نفرت به آن گوش میدهد».
← تعلیم خردمند
«فی وصیته لابنه الحسن (علیهالسلام): لا تکونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا بالغت فی ایلامه، فان العاقل یتعظ بالاداب، و البهائم لا تتعظ الا بالضرب؛
در وصیت به پسرش حسن بن علی (علیهالسلام) میفرمایند: هرگز از آن مردم مباش که پند به او سودی نمیدهد، مگر اینکه او را شدیدا به درد بیاورد؛ زیرا خردمند با تعلیم و تربیتهای سازنده پند میگیرد، در صورتی که حیوانات با زدن پند میپذیرند».
← پندگوی پندناپذیر
«لا تکن ممن... یبالغ فی الموعظه و لا یتعظ؛ فهو بالقول مدل، و من العمل مقل، ینافس فیما یفنی، و یسامح فیما یبقی، یری الغنم مغرما و الغرم مغنماً؛
از مردمی مباش که در پند دادن به مردم زیادهروی میکند؛ ولی خود پندی را نمیپذیرد او در گفتار بسیار گو و در عمل اندک کردار است. درباره آنچه که فانی است به رقابت میپردازد و درباره آنچه پایدار است سهلانگار است، غنیمت را ضرر و ضرر را غنیمت حساب میکند».
← پرده غرور
«بینکم و بن الموعظة حجاب من الغرة؛
میان شما و موعظه پردهای است از غرور و غفلت».
← ناشنوای حقیقی
«دعیتم الی الامر الواضح. فلا یصم عن ذلک الا اصم، و لا یعمی عن ذلک الا اعمی؛
شما به یک امر روشن دعوت شدهاید، پس ناشنوای حقیقی کسی است که آن نصایح را نشنود و نابینای واقعی کسی است که خود را از بینایی به آن حقایق تجربه شده و نصایح محروم بسازد».
← زندهکنندة قلب
«فی وصیته (علیهالسلام) لابنه و هو یعظه: احی قلبک بالموعظة؛
در وصیت به فرزندش (حسن بن علی (علیهالسلام)) او را موعظه میکند، قلبت را با موعظه زنده بدار!».
← پند با مردم
«انتفعوا ببیان الله، و اتعظوا بمواعظ الله، و اقبلوا نصیحة الله؛
از بیان خداوندی بهره بردارید و مواعظ الهی را قبول کنید و خیرخواهی مقام ربوبی را بپذیرید».
← ناصح دلسوز
«الاعتبار منذر ناصح؛
پند گرفتن، بیمدهندهای دلسوز است».
← دیده عبرت
«ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات؛
کسی که از زبان حوادث و مصیبتها خوب پند بگیرد، پرهیزکاری او را از فرو رفتن در کارهای مبهم باز میدارد».
← موفقیت و تجربه
«من التوفیق حفظ التجربة.
نگهداری تجربه بخشی از موفقیت است».
← پند از تجربهها
«من لم ینفعه الله بالبلا و التجارب لم ینتفع بشیء من العظة؛
آن که از گرفتاریها و تجربههایش سود نبرد، از هیچ پندی سود نخواهد برد».
← بهره مندی از تجربه
«فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل و التجربة؛
بدبخت کسی است که از عقل و تجربهای که نصیب او شده، محروم ماند».
← زبانبسته بهتر که گویا به شر
«الکلام فی و ثاقک ما لم تتکم به؛ فاذا تکلمت به صرت وثاقه، فاخزن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک: فرب کلمة سلبت نعمة وجلبت نقمة؛
سخن در گرو (در بند) توست، مادامی که آن را نگفته باشی، وقتی که آن سخن را ابراز کردی، تو در گرو آن خواهی بود. پس زبانت را محفوظ بدار؛ همانگونه که طلا و نقرهات را؛ زیرا چهبسا سخنی که نعمتی را سلب کند و نقمتی را جلب نماید».
← خیرخواه واقعی
«ربما نصح غیر الناصح، و غش المستنصح؛
بسا نصیحتگری که ناصح نیست و خیانت کند کسی که خیرخواه تلقی شده است».
← جایگاه تذکر و پندگیری
«إن الدنیا... دار موعظة لمن اتعظ بها... ذکرتهم الدنیا فتذکروا، وحدثتهم فصدقوا، و وعظتهم فاتعظوا؛
همانا دنیا جایگاه پندگیری است، برای کسی که از آن نصیحت پذیرفت، دنیا تذکر داد، آنان نیز پزیرفتند و سخن گفت، تصدیقش کردند و پند داد، آنان قبول کردند».
← نگاه مؤمن به دنیا
«ینظر المومن الی الدنیا بعین الاعتبار، و یقتات منها ببطن الاضطرار؛
انسان با ایمان به این دنیا به چشم عبرت و تجربه مینگرد و از توشه به اندازه سیر شدن شکم یک مضطر بهرهمند میگردد».
← بهترین تجربهها
«العقل حفظ التجارب، و خیر ما جربت ما وعظک؛
عقل، نگهداری تجربههاست. بهترین تجربهها آن است که به تو پند دهد».
← آیینه عبرت
«من ابصر بها بصرته، و من ابصر الیها اعمته؛
هر که به وسیله دنیا نگاه کند (و ان را آینه عبرت سازد)، دنیا بینا بینش گرداند و هر که به دنیا بنگرد (و جز آن نبیند) دنیا کورش سازد (و ورای آن را نبیند)».
← صدق گفتار دنیا
«حقا اقول: ما الدنیا غرتک، و لکن بها اغتررت، و لقد کاشفتک العظات، و آذنتک علی سوا، و لهی بما تعدک من نزول البلا بجسمک و انقص فی قوتک، اصدق و اوفی من ان تکذبک، او تغرک؛
به حق میگویم، دنیا تو را فریب نداد؛ بلکه تو فریفته آن شدی، دنیا (مایههای) پند و عبرت را بر تو آشکار ساخت و عادلانه و منصفانه تو را آگاه و در وعدههایی که به تو میدهد، از قبیل بلای جسمانی و کم شدن نیرو و توانایی تو راستگوتر است و باوفادارتر از ان که به تو دروغ بگوید یا فریبت دهد».
← سفارش امام به فرزندش
«(قال فی وصیته لابنه الحسن (علیهالسلام)) و امحض اخاک النصیحة، حسنة کانت او قبیحة؛
(در وصیت به فرزندش امام حسن (علیهالسلام) فرمود): نصیحت نیکت را برای برادرت مهیا ساز، خواه پند تو (تشویق به کار) نیک باشد یا (پرهیز از کار) بد».
← عوامل عبرتآموز
«ان الامور اذا اشتبهت، اعتبر آخرها باولها؛
به راستی، کارها، چون مشتبه گردد و انسان در سود و زیان و آثار و نتایج آن، دچار ابهام و سرگردانی شود، انجام آن با آغازش، سنجیده میگردد».
پانویس
[ویرایش]
نظرات شما عزیزان: