امید میرفت با تلاشهای امانوئل مکرون، آبه شینزو و دیگر میانجیها شرایط بهنحوی پیش رود که بین ایران و آمریکا مذاکراتی برگزار شود و تنش و تحریم کاهش یابد. این امیدها در سفر رئیسجمهور به نیویورک به اوج خود رسید، اما به ناگهان، با وقوع اعتراضات آبانماه، ترور سردار سلیمانی، حمله موشکی به عینالاسد و سقوط هواپیمای مسافربر اوکراینی شرایط دگرگون شد.
«آرمان ملی» در گفتوگو با دکتر احمد نقیبزاده، استاد دانشگاه تهران و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی به بررسی این مساله پرداخته است. متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
پيش از اتفاقات آبانماه و حتي پيش از ترور سردار سليماني روزنههاي اميدي براي کاهش تنش ميان ايران و ايالات متحده وجود داشت، اما با ترور سردار سليماني توسط نيروهاي ارتش آمريکا در عراق اين اميد بسيار کمرنگ شد. بهنظر شما دستکم در کوتاهمدت پرونده کاهش تنش ميان ايران و آمريکا بسته شده است؟
نه؛ نميتوان اينگونه نتيجهگيري کرد. نميتوان گفت ديگر اميدي به کاهش تنش ميان تهران و واشنگتن نيست. بسياري از اوقات در روابط بينالمللي وقتي بحرانها ميان دو کشور به اوج ميرسد و راهي جز جنگ باقي نميماند، بحران پايان مييابد؛ چراکه جنگ نظامي خواسته هيچکس نيست. نمونه عيني اين ماجرا بحران کوبا است. طي اين بحران، دو ابرقدرت تا آستانه جنگ اتمي که همانا نابودي جهان است پيش رفتند اما به يکباره باب گفتوگو ميان آنها گشوده شد و هر دو متوجه شدند که چنين جنگي براي هر دو طرف خانمانسوز خواهد بود. همين شد که مساله با کاهش تنش از بحران فاصله گرفت. در مورد روابط جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده نيز همين مساله صادق است؛ زيرا زماني که اوج بحران فرا ميرسد، چشمها به خطرات پيش رو باز ميشود و در نهايت تدابيري براي کاهش تنش در دستور کار قرار ميگيرد.
مساله ميان ايران و آمريکا محدود به ديروز و امروز نيست اما آن چيزي که طي هفتههاي اخير در افکار عمومي مطرح شده، آن است که تا پيش از اين آمريکا نزد افکار عمومي ايران و بهخصوص هواداران دولت نهايتا دولتي بدعهد بهنظر ميآمد، اما پس از ترور سردارسليماني ديگر آمريکا بهعنوان قاتل شناخته ميشود. آيا همين امر مانعي بر سر راه کاهش تنش نيست؟
طبيعي است که اين رفتار غيرقانوني و برخلاف عرف بينالمللي مبني بر ترور سردار سليماني توسط آمريکاييها افکار عمومي را جريحهدار کرده و تبعاتي در پي خواهد داشت اما معتقدم ديپلماسي با نظر به شرايط و واقعيتها جريان مييابد. ميدانيم که سردار سليماني در منطقه مانعي بر سر راه منافع آمريکا و سربازان اين کشور در منطقه خاورميانه بود و ضديت آمريکاييها با چنين چهرهاي جاي تعجب ندارد، اما در نهايت ميتوان انتظار داشت با پديد آمدن زمينههايي و با گذشت زمان کاهش تنش اتفاق بيفتد. بحران ميان دو کشور در روابط بينالملل، هرچند عميق اما نميتواند دائمي باشد. جايي که منافع ملي و کلان يک کشور ايجاب کند، امکان تغيير در برخي سياستها وجود دارد. به عقيده من نبايد براي هميشه راههاي کاهش تنش را مسدود فرض کرد.
هرچند امکان وقوع درگيري نظامي در کوتاهمدت کمرنگ شده اما هنوز نشانههايي از کاهش تنش دست کم در بعد سياسي وجود ندارد.
اين کاهش تنش بايد بر مبناي خواست دوطرف باشد. دولت دونالد ترامپ در حال حاضر خواستار آن نيست که سطح تنش با ايران تا زمان پذيرفته شدن شروط وزير خارجه آمريکا، کاهش يابد. طبيعتا آن خواستهها نيز مورد قبول ايران نبوده و جمهوري اسلامي نميتواند هر چه را که آمريکاييها ميگويند، بپذيرد و بر سر ميز مذاکره بنشيند. اين وضعيت تا زماني که راهکاري ديپلماتيک براي کاهش تنش و معطوف کردن به ديدگاههاي مشترک ادامه خواهد يافت. اين راهحل ميتواند از سوي ميانجيها ارائه شود.
طرحهاي فرانسه و ژاپن که ناکام ماند و کشورهاي اروپايي مکانيسم حل اختلاف برجام را فعال کردهاند. ارزيابي شما از اين مساله چيست؟ آيا بهطور کلي اميدي به تلاشها براي حفظ برجام وجود دارد؟
سياست ايران در پرونده هستهاي مبني بر کاهش گامبهگام تعهدات برجامي که در نهايت منجر به برداشتن گام پنجم و کنار گذاشتن همه تعهدات در حوزه فني برجام شد، کشورهاي اروپايي را دچار نگراني و هراس کرده است. اين موضوع به طرز آَشکاري در مواضع اروپاييها محسوس است؛ از يک سو بوريس جانسون از لزوم جايگزيني «توافق ترامپ» با «برنامه جامع اقدام مشترک» يا همان برجام سخن ميگويد و خواهان آغاز مذاکراتي جديد بر مبناي خواستههاي دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريکا است.
از سوي ديگر کشورهاي اروپايي مشترکا مکانيسم حل اختلاف برجام را فعال کردهاند که نشان از جديت اروپا در موضوع تعهدات هستهاي جمهوري اسلامي دارد. در موضوعي که از سوي نخست وزير انگلستان مطرح شد، بهنظر نميرسد که توافق ترامپ يا توافق بر مبناي خواستههاي ترامپ آن چيزي باشد که بتواند دست کم در پرونده هستهاي به تنش ايران و آمريکا پايان دهد؛ چراکه رئيسجمهور آمريکا اساساً حق غنيسازي ايران را به رسميت نميشناسد و خواهان لغو تمام فعاليتهاي هستهاي از سوي تهران است.
در مقابل براي مقامات ايراني، به رسميت شناختهنشدن حق ايران در غنيسازي قابل پذيرش نيست و جمهوري اسلامي ميخواهد فعاليتهاي هستهاي صلح آميز خود را ادامه دهد. فکر ميکنم هنوز اين امکان وجود دارد که با تلاش کشورهاي اروپايي، به حد واسطي رسيد که هم ايران به غنيسازي خود ادامه دهد و هم شرايط ديگر در نظر گرفته شود. به هر حال گاهي وضعيت اقتصادي خود را در تصميمگيريها نشان ميدهد.
طي روزهاي اخير گزارشي از سوي واشنگتن پست منتشر شد، مبني بر اينکه تهديد دولت آمريکا در خصوص اعمال تعرفه 25درصدي بر اتومبيلهاي اروپايي باعث شد سه کشور آلمان، انگلستان و فرانسه مکانيسم حل اختلاف را فعال کنند. اين اختلافات ميان آمريکا و اروپا بهنظر شما چه تاثيري بر مساله خواهد داشت؟
بيتأثير نخواهد بود اما نگاهي به تاريخچه روابط اروپا و آمريکا نشان ميدهد که اين اولين بار نيست که ايالات متحده با استفاده از ابزارهاي قدرت خود اروپا را مجبور به تبعيت از تصميماتش ميکند. از سال 1945 که متفقين بر متحدين چيره شدند و جنگ جهاني دوم پايان يافت، پيوسته آمريکاييها اروپا را مجبور به اقداماتي کردهاند که با ميل باطني کشورهاي قاره سبز همخواني نداشته است. به هر صورت با توجه به توان اقتصادي و نظامي آمريکا، زماني که کاخ سفيد ميخواهد اروپا را مجبور به چيزي کند و در اين مسير از ابزارهايي چون اعمال تعرفه سنگين روي صنايع اروپا سخن ميگويد، کشورهاي اروپايي مجبورند که به خواستههاي او تن دهند و از منافع خود حفاظت کنند.
پس امکان ايستادگي کشورهاي اروپايي در برابر زورگويي و يکجانبهگرايي آمريکا وجود ندارد؟
شايد اين ميل در اروپا وجود داشته باشد، اما مساله اين است که اروپا بسيار در برابر ايالات متحده آسيبپذير است و حتي اگر بخواهد نيز نميتواند تصميم آمريکا را رد کند. وقتي قدرت ايستادگي در برابر آمريکا وجود نداشته باشد، آنها ناچار به تن دادن هستند. هرچند جنگ سرد به پايان رسيده و تهديد شوروي براي اروپا مطرح نيست اما بحرانهاي ديگري وجود دارد که اروپاييها را از احتمال تقابل سياسي با آمريکا ميترساند. در واقع اروپا از بحرانهايي مانند بحران کوزوو ميترسد که زاييده سياست آمريکا بود. اين بحرانها براي آسيبپذير کردن اروپا طراحي شده است. بنابر همه اين مسائل، فکر نميکنم که اروپا در حال حاضر تمايلي به تقابل با آمريکا داشته باشد.
چين و روسيه تا امروز به همراهي با ايران برخاستهاند و از مواضع جمهوري اسلامي حمايت کردهاند. نقش اين دو کشور را در گذر از بحران کنوني تا چه اندازه مؤثر ارزيابي ميکنيد؟
منافع چين و روسيه و به خصوص روسيه با منافع آمريکا کاملا متفاوت است. اين کشور حضور خود در منطقه خاورميانه را افزايش داده و همکاريهايي با ايران دارد. به گمانم اين همکاريها نيز ادامه خواهد يافت؛ چرا که منافع مشترک هر دو کشور اين موضوع را ايجاب ميکند. در مورد چين نيز همين مساله صادق است. ايران لازم است که از انزوا در عرصه بينالمللي فاصله بگيرد و در اين مسير همکاري با چين و روسيه فرصتي مغتنم است.
طي روزهاي گذشته صحبتهايي از امکان عضويت دائم ايران در پيمان شانگهاي مطرح شده و وزير امور خارجه روسيه از اين مساله استقبال کرده است. آيا پيوستن به اين پيمان ممکن است و ميتواند به ايران کمک کند؟
شانگهاي تنها پيماني است که در عرصه بينالمللي قابليت مقابله با پيمان آتلانتيک شمالي يا همان ناتو را داراست. بنابراين اگر جمهورياسلامي بتواند عضويت خود را در شانگهاي دائمي کند، از آسيبپذيري خود کاسته و بر ميزان بازدارندگي خود در برابر تهديدات خارجي افزوده است. بهطور کلي عضويت در اين پيمان نقطه قوتي در روابط ايران با کشورهاي شرقي خواهد بود اما تا امروز که با عضويت جمهوري اسلامي در شانگهاي مخالفت شده و بعيد بهنظر ميرسد که تغييري جدي در سياستهاي مخالفان پيوستن ايران به اين پيمان به وجود آمده باشد.
روسيه رئيس دورهاي اجلاس پيمان شانگهاي خواهد بود. فکر نميکنيد رياست روسها بر اين دوره اجلاس و همچنين استقبال مسکو از پيوستن دائمي ايران به پيمان شانگهاي، تفاوتي را با دورههاي گذشته ايجاد کند؟
موضع روسيه مهم و اثرگذار است اما در گذشته نيز روسها مخالفتي با پيوستن ايران به پيمان شانگهاي نداشتند. مخالفان اصلي در حقيقت چين و مغولستان بودند که تاکنون مانع پيوستن ايران به پيمان شانگهاي شدهاند. بايد ديد در ماههاي آينده وضعيت به چه صورت خواهد بود و آيا نظر اين دو کشور دچار تغييراتي شده يا خير. به عقيده من ايران بايد به عضويت اين پيمان در آيد و بازدارندگي مناسبي براي خود ايجاد کند. اينکه تهران صرفا در شانگهاي ناظر بر امور باشد دردي از ما دوا نميکند و سود چنداني ندارد.
همکاري ميان تهران، پکن و مسکو در موضوع برجام نيز ادامه دارد و تحليلگران از آرايش جديد برجامي مبني بر 3 در مقابل 3 سخن ميگويند. اين همکاري در برابر اروپاييها ميتواند مؤثر باشد؟
چين و روسيه در شوراي امنيت سازمان ملل متحد داراي حق وتو هستند و تا حدي ميتوانند در اين زمينه کمک حال ايران باشند. پيشتر اين دو کشور در تصويب قطعنامهها عليه ايران با غرب همکاري کردهاند و اگر قرار باشد واقعا در کنار ايران قرار گيرند اتفاق مثبتي خواهد بود. آن چيزي که ميتواند چين و روسيه را در کنار ايران نگه دارد، احساس خطر اين دو کشور از سياستهاي يکجانبهگرايانه آمريکا است. اين موضوع ميتواند باعث شود مسکو و پکن ايران را در تيم خود بپذيرند و ضمن حمايت از سياست هستهاي ايران هم در شوراي امنيت و هم در مساله شانگهاي از جمهوري اسلامي حمايت کنند.
به هر روي کماکان امکان بازگشت قطعنامهها و تحريمهاي بينالمللي وجود دارد و گمانهزنيهاي زيادي در اين زمينه مطرح ميشود. از خروج از NPT گرفته تا مسائل ديگر. بهنظر شما واکنش ايران چه خواهد بود؟
خروج از NPT پيامدهايي به همراه دارد. از جمله اينکه کشورهاي اروپايي نيز مقابل ايران خواهند ايستاد و مشکلاتي پديد خواهد آمد. در ثاني اين اقدام اگر بهصورت ناگهاني مطرح شود احتمالا واکنش جامعه جهاني را نيز در پي خواهد داشت. به عقيده من اگر قرار است اقدامي در اين زمينه صورت گيرد، بهتر است همانند آنچه در برجام اتفاق افتاد، بهصورت گامبهگام و با سرعت کم باشد تا کشورهاي اروپايي و حتي آمريکا نيز فرصتي براي ارزيابي مساله و راضي کردن ايران به توقف اين روند داشته باشند. اقدامات ايران بايد کاملا حساب شده و منطقي باشد تا از واکنشهاي شديد بينالمللي جلوگيري کند.
صحبتهاي شما نشان از نااميدي اصلاح روابط با غرب دارد. چه چشم اندازي را براي روابط ايران و غرب متصور هستيد؟
در حال حاضر تمايل به شرق وجود دارد و مرور زمان نيز نميتواند به آساني اين مشکل را حل کند. معتقدم حتي اگر مذاکره صورت گيرد بحران روابط ايران و آمريکا پابرجا خواهد بود و اين روابط پرتنش به دوستي و روابط حسنه ختم نخواهد شد
آرمان ملی
نظرات شما عزیزان: