جملات تکان دهنده
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6381
بازدید دیروز : 129339
بازدید هفته : 348868
بازدید ماه : 671149
بازدید کل : 11062904
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 9 / 1398

هر چقدر نمازی که به تأخیر افتاده، عالی و غلیظ بخونی، باز آخرش میشه مثل قیام مختار، که با اون همه خدمتگزاری، مُهر توّابین بهش خورد!
نماز اول وقت، یعنی با حسین در کربلا بودن!!
یعنی «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ، أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » 
( واقعه / ۱۰ و ۱۱)
زمان مناسب را دریاب!

1- خداوند منان در سوره احزاب آیه 32 می فرماید:

«زن در برابر نامحرم نباید با نرمی و به صورت هوس انگیز سخن بگوید.»

2- در سوره نور آیه 31 می فرماید:

«زن در هنگام راه رفتن چنان با ادا و اطوار و تحریک آمیز راه نرود که نامحرم را متوجه خودش نماید.»

3- در سوره قصص آیه 25:

«خداوند غیور؛ رعایت نمودن وقار و حیاء زن را در هنگام راه رفتن مورد تشویق قرار داده است.»

4- و در سوره زخرف آیا 18 می فرماید:

«زنان در لابلای زینت پرورش یافته اند و علاقه شدیدی به زینت آلات دارند.» 1

اگرچه علاقه به زیور در حد متوسط و اعتدال برای زن عیب نیست و جزء طبیعت او می باشد و اسلام آن را برای شوهر تأکید نموده است، ولی منظور قرآن کریم زنانی هستند که به تزیین و زیور علاقه زیادی نشان می دهند. بطوری که بسیاری از اوقات به فکر اینگونه امورند و مسائل اخلاقی و شرعی را نزد نامحرم و بیرون از منزل و محل کار رعایت نمی کنند.

5- درباره فلسفه و علت رفت و آمد نکردن مرد با زن نامحرم و روبه رو نشدن آن دو با یکدیگر، قرآن کریم می فرماید:

«ذلِکَ اَظهَرُ لِقُلوُبِکُم وَ قُلوُبِهِنَّ».

«این رو به رو نشدن و سخن نگفتن شما با زن نامحرم برای پاکی دل های شما مردان و هم برای پاکی دل های زنان بهتر است.» 2


پیوندها:

1 - مانند این آیات – آیه 53 سوره احزاب

2 - احزاب، آیه 53


منبع: کتاب " پاسخ به پرسشهای جوانان " ، نوشته اسدالله محمدی نیا

 

 

 

بهش گفتم:

«توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»

گفت:

«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»

همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.

یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین


برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم

گفت:

«ننویسی ها!»

جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم:

«مگه چی شده؟!»

گفت:

«اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله»

گفتم:

«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست»

گفت:

«نه!!.»

خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: جملات تکان دهنده
برچسب‌ها: جملات تکان دهنده
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی