پدر و مدیریت خانواده
مدیریت خانواده چه در مرحله تصمیم و اراده و چه در اجرا و عمل، به داشتن قدرت کافی در زمینه فکر و عمل است؛ نیز باید به گونه ای باشد که احساسات و عواطف پدر، اراده اش را تضعیف نکند و در او سستی ایجاد نکند. مردان نوعا بهتر از زنان می توانند عهده دار این مسئولیت باشند. زنان به خاطر برخورداری از روابط عاطفی قوی با فرزندان، نیز فطرت بی مانند مادرانه خود، استعداد و توانایی کافی برای اجرای این امر مهم را ندارند. مسئولیت سرپرستی به عنوان یک تکلیف به عهده مردان گذاشته شده و بدین وسیله آنان در مقابل اعضای خانواده مکلف شده اند، نه حقدار.
مدیریت خانواده برای مرد حقی محسوب نمی شود تا برای رفاه طلبی و خودخواهی امتیازی باشد، چنان که قرآن با مشخص کردن مرزها و قیود و شروطی برای مدیریت مرد، اجازه هر گونه سوء استفاده را در این مقام از مردان سلب می کند.
قرآن می فرماید: «الرِّجالُ قَوّاموُنَ عَلَی النِّساءِ» یعنی مردان را کارگزاران و قوام دهندگان در امور خانواده معرفی می کند، اما در کنارش دعوت های لطیفی دارد، چون «کوُنوُا قَوَّامینَ بِالْقِسطِ» یا «عاشروهن بالمعروف» و یا «لا تُضارّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ» نیز «أَتَمِروُا بَیْنَکُم بِمَعْروُفٍ» و «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»، یعنی مردان را به بسط عدالت ورزی و برخورد نیکو و بر کنار بودن از هر گونه زیان رساندن و ستم کردن فرا می خواند، چنان که بر مروت، مدارا و رفتار شایسته نسبت به همسر و فرزندی که در کفالت او هستند، تأکید و سفارش فراوان می نماید.
بنابراین مرد جواز حاکمیت دارد، نه تحکم. در حاکمیت نه تنها بایستی رعایت عدالت را بکند، بلکه باید رعایت اصل «عفو» را به دلیل «وَ أَنْ تَعْفوُا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی» و اصل فضل را در روابط خانواده به واسطه «لا تَنسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» پیوسته مورد توجه و نظر داشته باشد. این توصیه ها تأکید بر اخلاق و رعایت حقوق است.
بنابراین لزومی ندارد مدیریت با خشونت آمیخته باشد. مدیر خانه کسی است که اعضای خانواده همواره تحت سرپرستی و اداره او باشند، نه هر گاه که غضب کند و به خشم آید؛ که این نشانه بی لیاقتی و ناتوانی شخص از مدیریت است.
سیاست انقباضی!
نکته مهم دیگری که باید در این زمینه بدان توجه شود، تفاوت در نوع این گونه مدیریت با سایر مدیریت هاست (مانند مدیریت ادارات دولتی، سازمان ها و ...)
از آنجا که افراد تحت سرپرستی در خانواده ابتدا کودکانی بازیگوش و سپس نوجوانانی در سن بلوغ و ... هستند، خانواده نیز جایگاه تجلی دگرگونی های روحی و سنی و بروز درونیات آنهاست، ضابطه مند کردن بیش از حد خانواده، کاری نادرست و غیر منطقی است. در خانواده باید حفظ روابط عاطفی و تأمین آرامش و آسایش اعضا در درجه اوّل اهمیت قرار گیرد.
همچنین به کارگیری مدیریت از طریق اصرار و پافشاری غیر منطقی بر قوانین، در پیش گرفتن یک رویه پیوسته و یکسان برای همه افراد و در همه سنین، خانواده را به سمت کسالت و افسردگی، نیز طغیان بر ضد پدر و قوانین سوق می دهد. پس باید اذعان کرد برای پدر به همان اندازه که صلابت و قاطعیت لازم است، انعطاف پذیری و درک حالات و مقتضای سِنّی فرزندان نیز ضروری است.
«پدر باید فرزندانش را از نظر سن، مرحله رشد، حال، فکر و تمایلات و عواطف، وضع جسمانی، ایمان و اعتقاد و ... درک کند و با شناخت درست ویژگی های آنان و مخصوصا درک عواطف شان سعی کند که برای فرزندانش دوستی صالح باشد نه پدری حاکم.»
به نفع پدر نیست که مدیریت و اقتدار خود را به رخ فرزندان بکشد و در مقابل آنها قرار گیرد، یا ایشان را به موضع گیری در برابر خود تحریک کند بلکه بهتر است خود را در کنار آنها قرار دهد و سعی کند دوستی و خیرخواهی خود را به آنان ثابت نماید؛ نیز به جای آنکه عقیده و نظر خود را به ایشان تحمیل نماید، دوستانه پیشنهاد دهد. طبیعی است که مدیریت از راه غیر مستقیم، فرزندان را به اطاعت و همکاری بیشتر با پدر تشویق می کند.
با توجه به آنچه که بیان شد و صدها نکته ناگفته دیگر، روشن است که مسئولیت پدر در برابر خانواده آنقدر مهم و حساس است که از عهده هر کسی بر نمی آید و هر مردی به صرف بچه دار شدن «پدر» نمی شود. پدران مانند مادران احتیاج به مطالعه و کسب آگاهی های روانشناسی و تربیتی، همچنین راهنمایی مشاوران خانواده و نیز مشورت با اعضای خانه بخصوص مادر خانواده دارند. روشن است که نظارت همیشگی، همراه با مهربانی و محبت در عین صلابت و قاطعیت، احتیاج به تمرین، بردباری، مدارا و هوشیاری دارد.
زنان و مدیریت پدر
همان طور که اسلام اداره و سرپرستی خانواده را به عهده پدر گذاشته، از همسر و فرزندان او پذیرفتن این امر را خواستار شده است، چنان که سعادت خانواده را در گرو گردن نهادن به مدیریت پدر می داند. در غیر این صورت اگر از مرد مدیریت بخواهد ولی خانواده را مقید به اطاعت از پدر و پذیرفتن رأی او نداند، عملاً مدیریتی برای وی قائل نشده است. چنان که حضرت علی(ع) فرموده: «لا رأی لمَن لا یطاع؛ از کسی که پیروی نکنند، نظر و رأیش تأثیری ندارد.»
در بین اعضای خانواده، نقش مادر از همه مهم تر است. اگر مادر، پیش از همه در کمال خرسندی و رضایت، مدیریت مرد را بپذیرد و او را در این امر مهم یاری کند، دیگر اعضای خانواده از دوران کودکی به اطاعت و حرف شنوی از پدر عادت خواهند کرد و مدیریت او را آسان تر خواهند پذیرفت. اما اگر مادر اولین مخالف پدر باشد، طبیعی است در چنین خانواده ای از فرزندان نباید توقع پیروی
از بزرگ ترها را داشت. در این گونه خانواده ها عصیان و سرکشی در مقابل پدر امری عادی و طبیعی خواهد بود.
مادر بیش از هر کسی می تواند در اقتدار بخشیدن و یا سلب قدرت مدیریت از پدر مؤثر باشد. در بسیاری از خانواده ها که پدر قدرت مدیریت را از دست داده و ناتوان و بی اعتنا شده، یکی از علت ها را باید در نوع اندیشه مادر خانواده جستجو کرد.
مدیریت زنانه
به دو دلیل بعضی از زنان سعی می کنند که مدیریت خانواده را به عهده گیرند:
1ـ گروهی به دلیل عدم لیاقت و کفایت همسر در اداره خانواده، به اجبار عهده دار این مسئولیت شده اند، در حالی که از عهده گیری آن راضی نیستند.
2ـ گروهی دیگر از زنان بر این باورند که اگر اداره خانه را به عهده گیرند و همسران شان را در حاشیه قرار دهند، خوشبخت تر و موفق ترند. از این رو برای رسیدن به این سعادت کاذب تلاش می کنند.
اما مسئولیت یک زن چه به عنوان مادر و چه به عنوان همسر، آنقدر دشوار و سنگین است که اگر قرار باشد وظیفه پدر بر آن افزوده شود، آسایش و آرامش را از او خواهد گرفت. این وضع برای فرزندان نیز ناخوشایند است چرا که باید شاهد شکایت ها و رنجش هر روز مادر اما بی اعتنایی و لاابالی گری پدر باشند، یا شاهد جنگ و دعوای همیشگی پدر و مادر بر سر مسئولیت خانواده.
این دسته از خانواده ها زمانی که فرزندان بزرگ شده، نیاز به قدرت کنترل کننده و ناظر قدرتمند دارند، با بحران روبه رو می شوند.
فطرت و طبیعت فرزندان، خواهان مدیریت و نظارت پدر است. به گفته روانشناسان:
«رویه پدر و مادر نسبت به کودک با نیازهای خود او تطبیق می کند. کودک در دوران طفولیت، چه از نظر وضع بدنی و چه از نظر روانی، احتیاج به عشق و توجه بی قید و شرط مادرانه دارد. همین فرزند بعد از شش سالگی به عشق پدر و راهنمایی و حکمروایی او احتیاج پیدا می کند.»
«[چرا که] پدر نیز بیان کننده قطب دیگری از وجود بشر است. دنیای فکر و ساخته های بشر، قانون و نظم، انضباط، مسافرت و ماجرا، همگی تجلیات آن قطبند. پدر کسی است که طفل را تعلیم می دهد و راه ورود به دنیا را به او می نمایاند.»
بنابراین فرزندان برای تأمین نیازهای روحی و روانی، نیز رشد و بالندگی، احتیاج به خانواده ای دارند که در آن هر دو قطب پدر و مادر، فعال باشند، و از هر دو به یک میزان بهره مند شوند. کاستن و کمرنگ کردن اثر هر کدام، می تواند خانواده را به محیط ناهنجاری تبدیل کند، نیز مشکلات فراوانی چون ناهنجاری های روحی و روانی، عقده های عاطفی، بحران نظم و انضباط و صدها مشکل تربیتی دیگر ایجاد کند. خاستگاه و ریشه مشکلات را باید در وابستگی یک طرفه و بیش از حد فرزندان به مادر و دوری آنها از پدر جستجو کرد. وقتی ببینند همه امور دست مادر است و پدر در خانواده فردی ناتوان و بی تأثیر و بی اراده است، کم کم از پدر فاصله گرفته و برای رفع نیازهای خود به مادر فشار می آورند. در چنین وضعی مادر بیش از همه دچار مشکل خواهد شد اما مشکلات و صدماتی که برای فرزندان پیش می آید جبران ناپذیرتر است.
«چرا که حضور و نظارت پدر در جهت رشد مهارت های شناختی دختران و پسران، هر دو لازم و ضروری است. همچنان که فقدان او در کاهش نقصان این مهارت ها در هر دو جنس [مخصوصا پسران [بی تأثیر نخواهد بود.»
اگر پدر نقش قوی و فعال در مدیریت خانواده نداشته باشد و از اداره خانواده بر کنار باشد، پسرش فاقد روحیه مردانه و قوی خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعی او اثرات بدی باقی می گذارد.
گروهی از زنان بر این باورند که اگر اداره خانه را به عهده گیرند و همسران شان را در حاشیه قرار دهند، خوشبخت تر و موفق ترند. از این رو برای رسیدن به این سعادت کاذب تلاش می کنند. خاستگاه و ریشه مشکلات را باید در وابستگی یک طرفه و بیش از حد فرزندان به مادر و دوری آنها از پدر جستجو کرد.
اگر مادر در خانواده نقش چیره و مسلط را ایفا کند، دختر الگویی صحیح و مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد، نخواهد داشت و این امر در رفتار آینده او تأثیرات سوء می گذارد. ممکن است بعضی از زنان بگویند که شوهران از زیر بار مسئولیت فرار می کنند! به این گروه از زنان پیشنهاد می کنیم که مسئولیت همسران شان را به عهده نگیرند، چون با قبول مسئولیت، ایشان را به سمت لاابالی گری و بی قید و بندی هر چه بیشتر هدایت کرده، خود را در معرض سوء استفاده قرار می دهند.
معمولاً از استقلال، قدرت و مدیریت کافی برخوردار نیستند. همچنین اگر مادر در خانواده نقش چیره و مسلط را ایفا کند، دختر الگویی صحیح و مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد، نخواهد داشت و این امر در رفتار آینده او تأثیرات سوء می گذارد.»
این فقط پاره ای از خطراتی است که این گونه خانواده ها را تهدید می کند. برخی روانشناسان مشکلات بسیار بزرگ تری چون هیستری، میخوارگی، عدم توانایی ابراز وجود، ناتوانی در سازش با زندگی و افسردگی را نتیجه وابستگی یک طرفه به مادر و دوری از پدر می دانند.
همچنین ثابت شده است که خیره سری و خودرأیی بسیاری از نوجوانان، ناشی از ضعف مدیریت و قاطعیت در محیط خانواده است.
با توجه به آنچه که بیان شد و با نظر به اینکه مادران عاشق خانواده خود هستند، چنان که سلامتی و موفقیت فرزندان شان را بر هر خواسته خود ترجیح می دهند، بجاست با تأمل و تعمق بیشتر در این مسئله، خود داوطلبانه جهت ایجاد بستر مناسبی برای مدیریت پدر در خانه اقدام کنند.
تأثیر مثبت مادران در مدیریت بهتر پدران
بنا به آنچه گفته شد روشن است که سعادت خانواده و زنان در این است که مردان مدیر خانواده باشند و زنان آنها را در این زمینه یاری دهند. زن خانواده به گونه ها و راههای مختلف می تواند مرد را در مدیریت خانواده، و فرزندان را در اطاعت از پدر یاری دهد. چنان که وی با اطاعت از پدر خانواده در حضور فرزندان و پذیرفتن نظارت او، همچنین کسب اجازه از او در کارها می تواند بهترین الگو برای فرزندان باشد و ضرورت و لزوم مدیریت پدر را ثابت کند.
اگر مادر همیشه در حضور و غیاب پدر از او به خوبی یاد کند و نام او را با احترام ببرد، نیز از دوران کودکی، خدمات و زحمات پدر را به فرزندان یادآور شده، آنها را به قدردانی، تشکر و حرف شنوی از پدر تشویق کند، یا همواره خوبی های او را برای فرزندان تعریف کرده و از پدر در ذهن ایشان تصویر مثبت و مفیدی بسازد، قطعا رابطه بهتری بین پدر و فرزندان ایجاد می کند؛ از این راه هم پدر می تواند مدیر بهتری برای خانواده باشد و هم فرزندان بهتر مدیریت و نظارت او را می پذیرند و در باره رفتارشان راحت تر می توانند به پدر پاسخ دهند.
اما بیان اختلافات در حضور فرزندان و سوء استفاده از ایشان در بگو مگوهای خانوادگی و بُریدن روابط آنها با پدر، منجر به طغیان و سرکشی ایشان در مقابل پدر و حتی مادر خواهد شد، که به نفع هیچ کدام از اعضای خانواده نخواهد بود.
بجاست زنان دست کم به خاطر سلامت فرزندان «در محیط خانواده به همسران خود احترام کنند و تندی و بی احترامی ننمایند تا عزت ایشان نزد فرزندان کم نشود؛ زیرا فرزندان به مادر علاقه دارند و با این عمل [از پدر] رنجور و ناراحت خواهند شد و عصیان خواهند کرد و چنانچه اختلافی هم دارند در پنهان و دور از دید و شنید آنها حل کنند.»
فرار از مسئولیت
ممکن است بعضی از زنان بگویند که شوهران از زیر بار مسئولیت فرار می کنند! این مطلب، واقعیت تلخی است که برخی از خانواده ها دچار آن هستند. به این گروه از زنان پیشنهاد می کنیم که مسئولیت همسران شان را به عهده نگیرند، چون با قبول مسئولیت، ایشان را به سمت لاابالی گری و بی قید و بندی هر چه بیشتر هدایت کرده، خود را در معرض سوء استفاده قرار می دهند.
بهتر است از راه شخصیت بخشیدن، جبران نقطه ضعف های عاطفی و روحی شوهر، همچنین تحریک وی برای برانگیختن غیرت مردانه او، نیز با گفتگوهای منطقی در زمان مناسب، در صدد برآیند به تدریج حس مسئولیت را در پدر خانواده بیدار کنند و از او یک مدیر لایق بسازند.
در نهایت به عنوان بهترین راهکار پیشنهادی در این زمینه می توان به دستورهای روشنگر و هدایتگر اسلام در فرایند شوهرداری اشاره کرد زیرا آموزه های شوهرداری اسلامی بهترین زمینه را در این خصوص فراهم کرده است.
منبع:
انسی نوش آبادی ، پیام زن-مهر 1385، شماره 175 - صفحه 74
نظرات شما عزیزان: