اَلْعِلْمُ مُحیی النُفُوس وَ مُنِیرُ الْعَقْلِ و مُمیتُ الْجَهل؛علم زندهکننده نفس است و روشنکننده عقل و میراننده جهل.
اَلْعِلْمُ أکْثَرُ مِنْ أنْ یحاطَ به فَخُذُوا مِنْ کُلِْ عِلْمٍ أحْسَنَهُ؛علم بیشتر است از این که احاطه به آن توان کرد و تمام آن را فراگرفت.پس،از هر علمی نیکوترِ آن را فراگیرید.
اَلْعِلْمُ یرشِدُکَ وَ الْعَمَلُ یبْلُغُ بِکَ الْغایه؛علم،تو را راه مینماید و عمل،تو را به منتهای مطلب می رساند.
اُطْلُبُوا الْعِلْمَ تَرشَدُوُا؛علم را طلب کنید تا راه راست و درست یابید.
اِکْتَسِبُوا الْعِلْمَ یکْسِبْکُمُ الْحَیاه؛علم راکسب کنیدتابرای شمازندگی[معنوی دردنیا و آخرت]راکسب کند.
اَشرَفُ الْعِلْمِ ماظَهَرَ فِی الْجوارِح وَ الْاَرکانِ؛برترین علم، آثارش دراعضاء آشکار می شود[؛یعنی به آن عمل می گردد.]
اَلْزَمُ الْعِلْمِ بِکَ ما دَلَّ عَلی صَلاحِ دینِکَ وَ أبانَ لَکَ عن فَسادِه؛لازمترین علم به تو آن است که تو را بر درستی دینِ تو راه نماید و جدا کند برای تو فساد و تباهی آن را(لازمتر علم برای تو علمی است که تو را راه نماید که دینِ درست کدام است و دینِ فاسد کدام.)
اَلْفَهْمُ آیه الْعِلْم؛دریافت،نشانه علم است.[شرح:]یعنی عالم کسی باشد که معانی را فهمد و دریابد،نه آن که عبارت را یاد گرفته باشد و معانی آن را نفهمد؛چنآن که جمعی آیات و احادیث بسیار در خاطر دارند،اما معانی آن ها را نمیفهمند؛یا مراد این است که عالم کسی باشد که چیزها را خوب دریافت کند و به ته آن ها برسد،نه آن که چیزی چند،از معلّمی بشنود و همان را حفظ کند بی آن که غور کند و کنه آن را دریابد.
اَلْعِلْمُ أعظَمُ کَنْزٍ؛دانش بزرگترین گنج است.[شرح:]زیرا که گنجی است که به خرج کردن تمام نشود،بلکه اگر زیاد نشود نقصان نپذیرد و به غیر از آن(عِلم)گنجی چنین نتوان یافت.
اَلْعِلْمُ حِجابٌ من الآفاتِ؛علم،منعکننده از آفتها است.[شرح:]یعنی آفتهای اخروی و بسیاری از[آفتهای]دنیوی نیز.
اَلْعِلْمُ لِقاحُ المَعْرفه؛علم،آبستنی معرفت است.[شرح:]ظاهر این است که مراد به معرفت،معرفت حقتعالی است و یا مراد این باشد که:علم آبستنی معرفت است و شناخت حقتعالی به آن حاصل شود،نه به تقلید یا مراد این باشد که علمی به کار آید که سبب شناختن حقتعالی باشد.
اَلْعِلْمُ داعِی الْفَهْم؛علم دعوتکننده فهم است.[شرح:]یعنی هر که را دانشی باشد و لذّت آن را دریافته باشد،علم،او را به فهمو علم دیگر حواند،و همچنین چون علوم را نهایتی نباشد،پس عالم همیشه به تحصیل علم مشغول است،چنآن که در بعضی احادیث وارد شده که دو حریصاند که سیر نمیشوند؛یکی طالب دنیا و دیگری طالب علم.
اَلْعالِمُ حَی وَ ان کانَ میتاً؛عالم زنده است،اگرچه مرده باشد.[شرح:]یا به اعتبار این که غایت قصوای زندگی علم و معرفت است و هر گاه آن را تحصیل کرده باشد،پس او در نظر حقیقت همیشه زنده است و موت ظاهری که مفارقت چند روزه بدن باشد،منافات با حیات حقیقی ندارد با آن که مدت آن نسبت به حیات جاوید که خواهد یافت،قدر و مقداری ندارد که به حساب آید.
اَلْعِلْمُ کثیرٌ وَ الْعَمَلُ قَلیلٌ؛علم بسیار است و عمل کم.[شرح:]و غرض این است که علم با عمل کم است و علمی به کار آید که با عمل باشد و علم بیعمل به کار نیاید؛بلکه باعث زیادتی وَبال گردد؛چنآن که عقل و نقل به آن حاکم است.
اَلْعالِمُ ینْظُرُ بِقَلْبه و خاطِرِه،اَلْجاهِلُ ینْظُر بِعَینِهِ و ناظره؛عالم به دل خود و خاطر خود نگاه میکند و جاهل به چشم و مردمک خود. شرح:یعنی عالِم در چیزها به دل و ضمیر خود تفکّر و تدبّر میکند در آن ها برای استنباط حقایق و معارف از آن ها و عبرت گرفتن از آن چه سبب عبر تواند شد،و جاهل نگاه او،همین نگاه به چشم و مردمک است و تأمّل و تفکّری و استنباط[5]معرفتی،یا عبرتی برای او نیست.
اَلْعالِمُ،الّذی لایمُلُّ مِنْ تعلّم الْعِلمِ؛عالم آن کسی است که ملول ودل تنگ ازآموختن علم نشود.[شرح:]یعنی با وجود علم که دارد باز سعی کند در آموختن علوم دیگر که نداند و مشعوف[6]باشد به آن و ملالتی از آن حاصل نشود. [7]
منبع: مرکز مطالعات شیعه
نظرات شما عزیزان: