پس يك فرد از انسان نه در نَفس خود و نه در آنچه مى كند سالم و خالى از اختلاف نيست، و اين اختلاف هم يكى دو تا نيست، بلكه بسيار است. و اين خود قاعده طبيعى است نيز كلّى كه در نوع بشر و در موجودات پائين تر از بشر جريان دارد، چون همه در تحت سيطره تحول و تكامل عمومى قرار دارند و هيچ موجودى از اين موجودات را نخواهى ديد كه در دو لحظه پشت سر هم يك حالت داشته باشد، بلكه پيوسته ذات و احوالش در اختلاف است.» «1» خداوند كه قدرت و علم و حكمت و ديگر صفاتش عين ذات و ذات حضرتش بى نهايت است و احاطه كامل به درون و برون و وزن و موقعيت موجودات دارد، و از حضرتش عيب و نقص صادر نمى شود، جا ندارد كه در قرآنش بخاطر تنوع فوق العاده مسائلش و نزولش در طول بيست و سه سال اختلاف و تفاوت در آيات و نظم آيات و معانى و مفاهيم آيات و فصاحت و بلاغت آيات يافت شود. قرآن تجلى علم اوست دفعى نازل شدنش با تدريج نازل شدنش زمينه اختلاف در آن نيست. همان علمى كه ابتداى بعثت آياتى را نازل كرد، آياتى كه از هر جهت معجزه است، همان علم آيات اواسط و اواخر بعثت را نازل نمود، بدون اين كه ذره اى اختلاف ابتدايش با اواسطش و اواسطش با اواخرش داشته باشد، قرآن از همه انسان ها، از همه عقلا، از متدينان به هر مذهب و مسلك دعوت به تدبر يعنى انديشه عميق و پيوسته نسبت به قرآن مى كند تا بفهمند قرآن دست پخت بشر و ساخته انسان نيست، كه اگر از سوى غير خدا تنظيم شده بود، و به دايره تأليف كشيده مى شد اختلاف بسيار نه اندك در آن يافت مى شد، متخصص هر رشته اى وقتى از طريق تدبر اين معنا را يافت كه اختلافى در آيه اى از قرآن با آيه ديگر در هيچ زمينه اى نيست، و همه سى جزء آن از هر نظر وحدت و يك پارچگى و هم آهنگى در آن موج مى زند تصديق خواهد كرد كه اين كتاب صد در صد وحى الهى است، و هيچ ربطى به كار اهل زمين گرچه مقام و جايگاه علمى و عقلى آنان در اوج باشد ندارد، و بشر هرگز تا روز قيامت قدرت آوردن يك آيه و يا يك سوره مانند آن را ندارد. «مراد آيه اين است كه مخالفين قرآن را تشويق كند به دقت و تدبر در آيات قرآنى و اين كه در هر حكمى كه نازل مى شود، و يا هر حكمتى كه بيان مى گردد، و يا هر داستانى كه حكايت مى شود، و يا هر موعظه و اندرزى كه نازل مى گردد، آن نازل شده جديد را به همه آياتى كه مربوط به آن است عرضه بدارند، چه آيات مكى و چه مدنى، چه محكم و چه متشابه، آنگاه همه را پهلوى هم قرار دهند تا كاملًا براى آنان روشن شود كه هيچ اختلافى بين آنها نيست. و در اين معنا دقت كنند كه آيات جديد آيات قديم را تصديق و هر يك شاهد بر آن ديگرى است، بدون اينكه هيچ اختلافى در آن ديده شود، نه اختلاف تناقض به اين آيه اى ديگر را نفى نمى كند و نه اختلاف تدافع كه با هم هماهنگ نباشند، و نه اختلاف تفاوت به اين كه دو آيه از نظر تشابه بيان و يا متانت معنا و منظور مختلف باشند، و يكى بيانى متين تر و ركنى محكم تر از ديگرى داشته باشد. كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... «2» كتابى كه آياتش در نظم، زبيائى، فصاحت، بلاغت، و عمق محتوا شبيه به يكديگر است، مشتمل بر پندها و داستان هاى عبرت آموز [و امر و نهى و وعده و وعيد و حلال و حرام است ] از شنيدن آيات پوست كسانى كه از عظمت پروردگارشان مى هراسند به هم جمع مى شود ... همين نيافتن اختلاف در قرآن كريم، آنان را رهنمون مى شود به اين كه اين كتاب از ناحيه خداوند بزرگ نازل شده نه از جانب غير او، زيرا اگر از ناحيه غير او بود، سالم از اختلاف نبود، آن هم اختلاف زياد، چون غير خداوند از اين موجودات كه در جهان است و به ويژه انسان و اينان كه احتمال مى دهند قرآن ساخت بشر باشد، هر چه و هر كس باشد بناچار از چهار ديوار عالم هستى بيرون نيست و محكوم به طبيعت اين عالم است، و طبيعت اين عالم بر حركت و دگرگونى و تكامل است، و هيچ و احدى از آحاد موجودات اين عالم نيست مگر اين كه اطراف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش متفاوت است. در هر صورت آنان كه اهل تدبر هستند اين معنا را از قرآن به طور ملموس و مشاهده مى يابند كه تمامى شئون مرتبط به انسانيت، يعنى در مرحله عقايد، معارف، مبدء، معاد و خلقت و ايجاد، و در مرحله اخلاق، فضائل عامه انسانى، و در مرحله عمل، قوانين اجتماعى و فردى حاكم در نوع را در بردارد، و هيچ خرد و كلانى را فروگذار نكرده است و در مرحله قصص و آنچه مايه عبرت و اندرز است بياناتى دارد كه همه اهل دنيا را دعوت كرده است به اين كه اگر شك دارند كه اين كتاب از ناحيه خداى تعالى است مانند آن را بياورند. همه اين معارف و اين مواعظ را به وسيله آياتى بيان نموده كه در طول بيست و سه سال به تدريج نازل شده، آن هم در حالات مختلف، بعضى در شب، برخى ديگر در روز، بعضى در سفر و بعضى در حضر آياتى در حال جنگ و آياتى ديگر در حال صلح، قسمتى در حال سختى و شدت و برخى در حال رفاه و آسايش و در عين حال وضع خود آيات از نظر بلاغت خارق العاده و معجزه آسا فرق نكرده، معارف عاليه و حكمت هاى ساميه و قوانين اجتماعى و فردى اش دست خوش نوسان و تغيير نگشته، بلكه آنچه در پايان بيست و سه سال نازل شده با آنچه در اول نازل گشته انعطاف و توجه دارد، و جزئيات و شاخ و برگ هايش همه به اصول و رگ و ريشه هايش بر مى گردد، تفاصيل شرايعش با تجزيه و تحليل به حاق توحيد خالص، و رگ و ريشه اش كه به همان توحيد و شاخه هاى اعتقادى آن است با تركيب، به عين آن تفاصيل بر مى گردد اين است وضع قرآن كريم. و هر انسانى متدبرى كه در آن تدبر كند با شعور زنده و حكم حبّلى و فطرى خود حكم مى كند كه صاحب اين كلام از كسانى نيست كه گذشت ايام و تحول و تكاملى كه در سراسر جهان دست اندر كارند در او اثر بگذار بلكه او خداى واحد قهار است.» «3» اين كه در بعضى از روايات آمده كه اين سوره افضل سوره يا اين آيه احسن آيه يا اين سوره افصح سوره و اين آيه ابلغ آيه است منظور نه پيكره سوره و آيه و نه ظاهر و باطن سوره و آيه است، كه هيچ سوره اى با سوره ديگر و هيچ آيه اى با آيه ديگر در هيچ جهت فصاحتى و بلاغتى و زيبائى و نظم و نسق و بجابودن كلمات و جملات، و قدرت ادبى، و محتواى معنوى تفاوت و اختلاف ندارد و احسن و حسن و ابلغ و بليغ، و افصح و فصيح در آن متصور نيست بلكه اختلاف در ثواب و مزد و پاداش نسبت به قرائت يا عمل به آن است. قرآن از جهاتى نشان مى دهد كه وحى الهى به پيامبر اسلام است: هماهنگى الفاظ در فصاحت، مشتمل بودن بر اخبار غيب، سلامت از اختلاف. اگر انسان در قرآن مجيد انديشه عميق كند، و در آثار معنوى معجزه آسايش و انوار هدايتش، و نظم آياتش، و كمال فصاحتش و زيبائى بلاغتش و مختصر و مفيد بودن الفاظش، و وزين بودن معانى و مفاهيمش، استحكام مبانى اش، و در اسرار و حقايقش، و دقت اشارات و لطائفش و انواع معالجاتش نسبت به بيمارى هاى فكرى و روانى و اعتقادى تفكر نمايد در آن براى هر بيمارى دارو و براى هر مرضى شفاء و براى هر ديده اى نور، و براى هر چهره اى روشنائى مى يابد، جام شربت معنويش از هر آلودگى پاك، دريائى است كه شگفتى هايش بى پايان، دشت سرسبز و خرم و بى كناره اى است كه ارزش هايش غيرقابل تمام شدن است. «4» آرى حقايق قرآن گواه بر حقانيت و وحى بودن آن است، كتاب الهى به دور از هرگونه تناقص و ناهماهنگى است، از هر نوع اختلافى خالى و مبرا است، و دعوت مى كند كه اين حقايق را مى توانيد با تدبر در آن بيابيد، دعوت به تدبر به اين معنا توجه مى دهد كه اسلام آئين انديشه، تعقل، برهان و حكمت و دليل است. تدبر در نظر لغت به معناى ژرف انديشى و عاقبت انديشى است. اين لغت چهار بار در قرآن مجيد به كار رفته است، در سه آيه، قرآن كريم مخاطبين خود را به تدبر در اعماق و مقاصد پيام خويش دعوت نموده است، آهنگ و سياق اين آيات نوعى توبيخ و اعتراض را به همراه دارد. أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ: «5» آيا در اين قرآن كه حاوى همه مايه هاى سعادت دنيا و آخرت است و داراى اصول و معارف و احكام استوار مى باشد انديشه عميق نمى كنند؟! أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها: «6» آيا در قرآن، كتابى كه آيات و معارفش نشان مى دهد وحى است، و هادى مردم به سوى حقايق است، و عمل به آن خير دنيا و آخرت را تضمين مى كند انديشه عميق نمى نمايند مگر بر دلها قفل ها قرار دارد؟ أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً: «7» پس چرا قرآن را عميقاً انديشه نمى كنند، اگر از نزد غير خدا بود در آن اختلاف بسيارى مى يافتند. مخاطبين اين آيات كسانى هستند كه به حقانيت و وحى بودن اين كتاب به ديده ترديد نگريسته و يا منكر آن مى باشند، و نيز كسانى هستند كه به تقليد و بدون معرفت به آن ايمان آورده و در حقايش انديشه نمى كنند. در آيه چهارم، محتواى پر خير و بركت قرآن را بيان مى كند تا به واسطه تدبر در آن از بركات عظيمش بهره مند گردند. كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ. «8» اين كتاب پر بركتى است كه آن را به تو نازل كرديم تا آياتش را تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند. با دقت و تأمل در اين آيات و سياق آن مى يابيم كه وحى بودن و الهى بودن قرآن بدون تدبر در آن براى كسى روشن نخواهد شد، و نيز بدون انديشه عميق در قرآن نمى توان از ذخائر بى كران و پر خير و بركت كلام خدا بهره جست، و هم چنين نمى توان از ظلمت شك و ترديد و حيرت و سرگردانى نفاق نجات يافت و به ايمانى راسخ و يقينى استوار رسيد. و نيز بدون تدبر در قرآن عمق و مغز آيات را نمى توان به دست آورد، و به حقايق شگفت و حيرت آورش پى برد. آن كه در آيات به تدبر مى نشيند با تمام وجود و با همه مشاعرش در جاى جاى قرآن حضور خدا را حس مى كند، و دل و جانش را از نور خدا سرشار مى نمايد، تعبير «لوجدوا» اين معنا را به خوبى نشان مى دهد. در بيان اميرمؤمنان است كه مغز و حقيقت ناب و خالص اسلام را شخص متدبر مى يابد: «فجعله امنا لمن عقله و ... فهما لمن عقل و لبا لمن تدبر:» «9» خداوند اسلام را مأمن و امنيت قرار داد براى كسى كه به آن متصل شود، و فهم قرار داد براى آن كه تعقل نمايد، و مغز قرار داد براى كسى كه تدبر نمايد. اين بيانات نقش اساسى تدبر را در وصول به حقيقت قرآن و اسلام به ما نشان مى دهد. از خود قرآن استفاده مى شود كه كسانى حقيقتاً به اسلام و قرآن ايمان دارند كه كتاب خدا را آنگونه كه شايسته است تلاوت نمايند. الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ: «10» بنابراين آيه آن كه تلاوت شاسته و پيروى از قرآن در زندگى اش نباشد از ايمان تهى و در زمره كسانى است كه همه مايه هاى وجودى اش را از دست داده باشد، چنان كه در دنباله آيه مى فرمايد: وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ. با مقايسه اين آيه شريفه با آيه 29 سوره ص كه هدف از نزول و وسيله بهره مندى از قرآن را تدبر در آيات معرفى مى كند، در مى يابيم كه تلاوت راستين و شايسته جريان تدبر در آيات است. از آنجا كه قرآن طبيب است و ما بيمار، و از آنجا كه قرآن طعام روح است و ما نيازمند به آن، و از آنجا كه حالات و اوضاع روحى در شرايط مختلف و اوقات شبانه روز متفاوت مى باشد، در برخورد با قرآن و تدبر در آن گاه نيازمند شنيدن و وقت ديگر نيازمند به قرائت آن مى باشيم از اين جهت تدبر در قرآن از دو طريق شنيدن يا قرائت مى تواند صورت بگيرد. تدبر، از طريق شنيدن آيات به شيوه استماع و سكوت همراه با انديشه، و از طريق قرائت به شيوه ترتيل يعنى نيكو و خوب قرائت كردن حاصل مى شود. وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ: «11» چون قرآن بخوانند، به آن گوش فرا دهيد و سكوت همراه با انديشه نمائيد تا به يقين مورد رحمت قرار گيريد. وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا: «12» قرآن را به شيوه اى نيك و با تأنّى كه بتوانى مفاهيم آن را درك كنى تلاوت كن. استماع گوش دادن به همراه پذيرش و انصات سكوت توام با تمركز فكر و آرامش باطنى است، ترتيل پيروى و تبعيت لفظى و معنوى از چينش خاص آيات و سير فكرى و روحى در فضاى آن مى باشد. «الا من اشتاق الى الله فليستمع كلام الله» «13» پيامبر مى فرمايد: آگاه باشيد هر كه به خداوند اشتياق دارد پس به قرآن گوش فرا دهد. و نيز آن حضرت مى فرمايد: «اذا احب احدكم ان يحدث ربه فليقرء القرآن:» «14» هر گاه يكى از شما عشق به اين داشت كه با پروردگارش سخن بگويد قرآن بخواند. شيوه مستمر و عمده در مسئله تدبر شيوه ترتيل مى باشد، كه در رأس برنامه هاى خودسازى پيامبر و يارانش در سوره مزمل مطرح گشته است، كه هم مقام خلوت و انس فردى را نظر دارد، و هم در حضور مؤمنان مى تواند مطرح باشد، لكن شيره استماع و انصات مقام حضور در جمع مؤمنان را نظر دارد كه با قرائت آيات توسط يك فرد ديگران بايد به استماع و انصاف بپردازد. علاوه بر آن اوضاع و حالات روحى گاه اتقضا مى كند كه انسان به جاى شيوه ترتيل، شيوه استماع و انصاف را برگزيند، همان گونه كه اين روش را در عملكرد رسول خدا مشاهده مى كنيم كه گاه به يكى از اصحاب به ويژه به بلال مى فرمودند قرآن بخواند تا او استماع نمايد، چرا كه در آن شرايط تأثير استماع و انصات بيش از ترتيل مى باشد. نهايتاً بايد با توجه به اوضاع نفسانى خود و با توجه به شرايط خارجى يكى از آن دو شيوه را برگزيد البته گاه فقط شيوه خاص ضرورت مى بايد. الف: وقتى در تنهائى به سر مى بريم تنها شيوه ترتيل امكان پذير است. ب: وقتى در جمع قرار داريم و كسى قرائت مى كند شيوه استماع و انصات مطرح خواهد بود. بايد به اين نكته توجه داشت كه شيوه ترتيل به نوعى شيوه استماع و انصات را در بردارد، چرا كه در واقع قارى دو كار را با هم انجام مى دهد، يكى قرائت قرآن و شنواندن آن به ديگرى، ديگر آن كه آيات را با تمركز باطنى به گوش دل خود مى رساند، و سرزمين وجود خود را پيش از تأثير ديگران در معرض انوار قرآن قرار مى دهد. براساس توضيح فوق روايتى جامع در تفسير آيه يتلونه حق تلاوته تلاوت راستين را همان تلاوت به شيوه ترتيل و سپس همان جريانات تدبر در آيات معرفى مى نمايد: روايت به اين مضمون از امام به حق ناطق حضرت صادق نقل شده است: «فى قول تعالى: يتلونه حق تلاوته: يرتلون آياته، ويتفهمون معانيه و يعملون باحكامه و يرجون وعده و يخشون عذابه و يتمثلون قصصه و يعتبرون امثاله و يأتون اوامره و يجتنبون نواهيه. وما هو والله بحفظ آياته و سرد حروفه و تلاوة سروه و درس اعشاره و اخماسه، حفظوا حروفه و اضاعوا حدوده و انما هو تدبر آياته يقول الله تعالى: كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته:» «15» امام صادق در رابطه با آيه: كسانى كه به آنان كتاب عطا كرديم، آن را آنگونه كه شايسته آن است تلاوت مى كنند فرمود: آياتش را روشن و شمرده تلاوت مى نمايند، مى كوشند معانى اش را بفهمند و به احكام و دستوراتش عمل كنند، به وعده اش اميد مى بندند، و از هشدارهايش نسبت به عذاب مى تر سند، از داستان هايش سرمشق و الگو مى گيرند، و از مثل هايش پند مى آموزند، دستوراتش را عمل مى كنند، و از آنچه نهى كرده اجتناب مى ورزند. به خدا سوگند كه حق تلاوت قرآن به حفظ آيات و پشت سر هم خواندن حروف و كلماتش و تلاوت سورهاى و مطالعه حواشى آن نيست، حروف و كلماتش را حفظ كردند و حدود و معانى اش را فرو گذاردند، حق تلاوت به تدبر و تأمل در آيات آن است خداوند مى فرمايد كتابى پر بركت بر تو نازل كرديم تا در آيات آن عميقاً انديشه كنند. البته پيش از تدبر در آيات متدبر به اصولى نيازمند است كه در پرتو آن با ديدى روشن نه مشوب به قرآن بنگرد تا مسير كاربرد شيوه ها در آيات برايش روشن شود. اين اصول اساسى بايد از هدايت ها و آموزش هاى امامان معصوم و اهل بيت پيامبر كه يكى از دو ثقلين هستند گرفته شود كه بدون آموزش آن خطر فرو غلتيدن در ورطه تفسير به رأى و انحراف در برداشت ها، متدبر در قرآن را تهديد مى كند. «16» ----------------------------------------------------------------------- (1)- الميزان، ج 5، ص 27. (2)- زمر 23. (3)- الميزان، ج 5، ص 26. (4)- روح البيان، ج 2، ص 299. (5)- مؤمنون 68. (6)- محمد 24. (7)- نساء 82. (8)- ص 29. (9)- نهج البلاغه، خطبه 106. (10)- بقره 121. (11)- اعراف 204. (12)- مزمل 4. (13)- كنزالعمال، خ 2472 (14)- كنزالعمال، خ 2258. (15)- تنبيه الخواطر، ج 2، ض 236. (16)- تدبر در قرآن 31. برگرفته از کتاب تفسير حکیم نوشته استاد حسین انصاریان سخنى در تدبر
نظرات شما عزیزان: