چند سؤال از برادران اهل سنت

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

چند سؤال از برادران اهل سنت

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

چند سؤال از برادران اهل سنت

و همچنين ابو رهم را بهنگام عزيمت به مكه، جنگ حنين و خيبر، و محمد بن مسلمة را در جنگ قرقره، ونميلة بن عبد اللّه را در بني المصطلق، و عويف را در جنگ حديبيّة و... بعنوان خليفه خود قرار داد. التنبيه والإشراف للمسعودي: 211، 214.213، 215، 216، 217، 218، 221، 225، 228، 231، 235، تاريخ خليفة بن خياط ص 60. ويراجع أيضاً: الصحيح من السيرة للسيد جعفر مرتضي ج 8 ص 283، باب من استخلف النبي (ص) علي المدينة ، بنابر اين آيا معقول است كه حضرت رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله كه براي خروج يك روز از مدينه مانند جنگ احد كه در يك ميلي مدينه بود، براي خود جانشين معين مي نمود، و امت اسلامي را بدون جانشين براي هميشه ترك نموده باشد؟ 

آيا صحيح است كه پيامبر گرامي صلي اللّه عليه وآله در جنگ خندق كه در كنار مدينه بود براي خود جانشين تعيين نموده، ولي براي زمان طولاني بعد از خود، كسي را بعنوان جانشين معين نكرده باشد. 
آيا در موارد ياد شده، يك مورد سراغ داريد كه حضرت انتخاب جانشين را بعهده مردم واگذار نموده باشد؟ 

و يا در يك مورد با مسلمانها در مورد جانشين خود مشورت فرموده باشد؟ 

3 - شما از طرفي، در كتب روايي خود از رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله نقل مي كنيد كه فرمود: تمام پيامبران داراي وصي و جانشين بودند: (لكل نبيّ وصيّ ووارث). تاريخ مدينة دمشق: 42 / 392، والرياض النضرة: 3 / 138 (ج 2 / 178) ذخائر العقبي 71، الكامل لابن عدي: 4 / 14، المناقب للخوارمي: 42، و85 ط. مؤسسة النشر الإسلامي بتحقيق المحمودي، الفردوس: 3 / 382 ح 5047، المناقب لابن المغازلي: 201 ح 238، كفاية الطالب: 260، ميزان الاعتدال للذهبي ج 2 / 273. 

واز قول سلمان فارسي نقل مي كنيد كه از حضرت رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله پرسيد: هر پيامبري براي خود وصي جانشين داشت، وصي شما كيست؟ (إنّ لكلّ نبيّ وصيّاً، فمن وصيّك؟). المعجم الكبير: 6 / 221، مجمع الزوائد: 9 / 113، فتح الباري: 8 / 114، كنز العمال: 11 / 61 ح 32952، شواهد التنزيل: 1 / 98، ميزان الاعتدال: 1 / 635 عن أنس عن سلمان. وفي 4 / 240 عن أبي سعيد الخدري عن سلمان 

و از طرف ديگر مي گوييد پيامبر صلي اللّه عليه وآله كسي را بعنوان جانشين معين ننمود. 

آيا در ميان تمامي پيامبران الهي، رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله استثناء شده بود، و اين از خصوصيّات و ويژگيهاي حضرت بود؟ و يا بر خلاف سنت تمام پيامبران عمل نمود؟ با اينكه خداوند در قرآن پس ذكر اسامي پيامران بزرگ، به رسول گرامي صلي اللّه عليه وآله امر فرموده كه از هدايت آنان متعابعت نمايد: (أولئك الذين هدي اللّه فبهداهم اقتده). انعام: 90 

4 - شما مي گوييد: رسول گرامي صلي اللّه عليه وآله اين امت را بدون تعيين خليفه و جانشين رها نمود و از دنيا رفت، آيا رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله تعيين خليفه را به عهده امت نهاد كه به هر نحويكه صلاح ديدند و هر كسي را كه پسنديدند بعنوان خليفه انتخاب نمايند و خود حضرت هيچ سخني در باره شرائط انتخابات و شرائط رهبري و شرائط شركت كنندگان در انتخابات بيان نفرمودند؟ 

و اين كار قطعاً، معقول نيست؛ زيرا رسول گرامي صلي اللّه عليه وآله در موقعيّتي از دنيا رفت كه جامعه اسلامي در بدترين وضعيت قرار داشت؛ چون از طرفي دولت قدرتمند روم و ايران، حكومت اسلامي را تهديد مي كردند، كه اصرار حضرت مبني بر تجهيز جيش اسامه، بهترين گواه اين مطلب است. 

و از طرف ديگر، منافقان، مشركان و يهوديان هر روز مشكلي براي جامعه اسلامي ايجاد مي كردند. 

بديهي است در چنين موقعيتي اگر حاكم جامعه، يك فرد عادي بود جامعه را بدون جانشين رها نمي كرد، پس چگونه معقول است رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله اين جامعه را بدون تعيين خليفه و جانشين گذاشته و رفته باشد؟ با اينكه حضرت بيش از هر كسي غمخوار مسلمين بود و براي رفاه آنان از هر تلاشي دريغ نمي ورزيد وآيه شريفه (لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتّم، حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم) ، بهترين دليل اين سخن است. 

و اعتقاد به اين چنين امري بالاترين اهانت به رسول خدا صلي اللّه عليه وآله است كه با اين چنين تصميمي، جامعه اسلامي را با سخت ترين مشكل مواجه ساخته، همانگونه اي كه دكتر أحمد امين دانشمند مصري به صراحت مي گويد: پيامبر گرامي صلي اللّه عليه وآله بدون اينكه جانشيني معين كند و يا چگونگي و شرايط تعيين حاكم را بيان كرده باشد از دنيا برود، جامعه اسلامي را با مشكلترين و خطرناكترين وضع مواجه ساخته است. 

(توفّي رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله ولم يعيّن من يخلفه ، ولم يبيّن كيف يكون اختياره ، فواجه المسلمون أشق مسألة وأخطرها!!) فجر الاسلام: 225 

وهمچنين ابن خلدون مي گويد: محال است كه جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها كرد كه عامل درگيري ميان مردم و سياستمداران گردد، بدين جهت در هر اجتماعي نياز مبرم به تعيين حاكمي است كه جامعه را از هرج و مرج جلوگيري كند: (فاستحال بقاؤهم فوضيّ دون حاكم يزع بعضهم عن بعض واحتاجوا من أجل ذلك إلي الوازع وهو الحاكم عليهم) مقدمة ابن خلدون: 187.

5 - به نقل صحيح مسلم: حفصة به عمر گوشزد مي كند كه كسي را بعنوان جانشين خود معين كند، و بدنبال آن عبد اللّه فرزند عمر به وي مي گويد: اگر چوپان تو، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها كند، به وي اعتراض خواهي كرد كه چرا باعث نابودي آنها گرديدي؟ 

پس بفكر اين امت باش! و كسي را بعنوان خليفه براي آنان تعيين كن! چون رعايت حال اين امت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازم تر است: (عن ابن عمر قال: دخلت علي حفصة فقالت: أعلمت أنّ أباك غير مستخلف؟ قال: قلت: ما كان ليفعل. 

قالت: إنّه فاعل. قال ابن عمر: فحلفت أنّي أكلّمه في ذلك. فسكت، حتّي غدوت. ولم أكلّمه. 

قال: فكنت كأنّما أحمل بيميني جبلاً، حتي رجعت فدخلت عليه ، فقلت له: إنّي سمعت، الناس يقولون مقالة فآليت أن أقولها لك ، زعموا أنّك غير مستخلف ، وأنّه لو كان لك راعي إبل، أو راعي غنم ثمّ جاءك وتركها رأيت أن قد ضيّع ، فرعاية الناس أشدّ). صحيح مسلم: 6 / 5 (3 / 1823) ، كتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وتركه، مسند أحمد: 1 / 47، المصنف لعبد الرزاق: 5 / 448 

6 - همچنين عائشه بوسيله عبد اللّه فرزند عمر به وي پيام مي دهد: امت محمد را بدون چوپان رها مكن و كسي را بعنوان جانشين تعيين نما، چون واهمه آن را دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند: (ثمّ قالت (أي عائشة): يا بُنيّ! أبلغ عمر سلامي، وقل له: لا تدع أمّة محمد بلاراع، استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملاً، فإنّي أخشي عليهم الفتنة. الإمامة والسياسة: 1 / 42 بتحقيق الشيري، 1 / 28 بتحقيق الزيني 

و همينطور، معاوية كه به قصد گرفتن بيعت براي يزيد وارد مدينه شد، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبد اللّه بن عمر گفت: (إنّي أرهب أن أدع أمّة محمد بعدي كالضأن لا راعي لها) من وحشت دارم، كه امت پيامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم. تاريخ الطبري: 4 / 226، ط. مؤسسة الأعلمي بيروت، الإمامة والسياسة: 1 / 206 بتحقيق الشيري، 1 / 159 بتحقيق الزيني، ط. مؤسسة الحلبي القاهرة 

و مطابق نقل ابن سعد در طبقات، عبد اللّه عمر به پدرش گفت: (اگر چنانچه كسي را وكيل تو بر روي زمينهاي كشاورزي است، فرا خواني، آيا كسي را جايگزين آن خواهي كرد يا خير؟ گفت: آري! 

و پرسيد: اگر كسي را كه گوسفندان تو را چوپاني مي كند فرا خواني، كسي را بجاي آن قرار خواهي داد يا خير؟ گفت: آري!) وقال عبد الله بن عمر لأبيه: لو استخلفت؟ قال: من؟ قال: تجتهد فإنّك لست لهم بربّ، تجتهد ، أرأيت لو أنّك بعثت إلي قيّم أرضك ألم تكن تحبّ أن يستخلف مكانه حتي يرجع إلي الأرض؟ قال: بلي. قال: أرأيت لو بعثت إلي راعي غنمك ألم تكن تحبّ أن يستخلف رجلاً حتي يرجع؟ طبقات ابن سعد 3 ص 343، ط. دار صادر بيروت، فليراجع: تاريخ مدينة دمشق: 44 / 435

آيا اين بالاترين اهانت به رسول خدا (ص) نيست كه به مقدار عائشة و حفصة و يا معاوية هم بفكر امت نبود؟! و احساس نفرمود كه امت خود را نبايد بدون چوپان رها سازد؟!! 

و آيا كسي نبود به رسول اكرم (ص) تذكر دهد كه كسي را بعنوان جانشين تعيين كند؟ 

و يا از حضرت، راه و روش تعيين خليفه را سؤال نمايد؟!! 

7 - شما كه مي گوييد پيامبر اكرم (ص) بدون وصيت از دنيا رفت، آيا مي دانيد كه يك كار خلاف قرآن و سنت به حضرت نسبت داده ايد؟! 

چون قرآن برهمه مسلمين دستور مي دهد كه بدون وصيت، از دنيا نروند: (كتب عليكم إذا حضر أحدكم الموت إن ترك خيراً الوصيّة). سورة المائدة: 3. 

زيرا جمله (كتب عليكم) همانند همين جمله در آيه شريفه (كتب عليكم الصيام) دلالت بر اهميت و لزوم متعلق دارد. 

و از طرفي هم رسول اكرم (ص) فرموده: وظيفه هر مسلمان داشتن وصيت نامه است، و نبايد سه شبي از عمر مسلماني سپري شود، مگر اينكه وصيّت او در كنارش قرار گرفته باشد: (ما حق امرئ مسلم له شئ يوصي به ، يبيت ثلاث ليال إلا ووصيّته عنده مكتوبة). 

بطوري كه عبد اللّه بن عمر مي گويد: وقتي كه اين حديث را از رسول اكرم (ص) شنيدم، هيچ شبي را بدون وصيّت نامه سپري نكردم: (قال عبد اللّه بن عمر: ما مرّت عليّ ليلة منذ سمعت رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم قال ذلك، إلّا وعندي وصيّتي). صحيح مسلم: 5 / 70، أوّل كتاب الوصيّة، ط. دار الفكر بيروت وفي الطبعة الحديثة: 3 / 1250 

آيا مي شود گفت: كه عبد اللّه بن عمر به سخنان رسول گرامي (ص) بيش از خود حضرت، پايبند بود؟ 

آيا مي شود گفت: پيامبر اكرم (ص) سخني بگويد كه خود به آن عمل نكند؟ 

خداوند مي فرمايد: چرا سخني مي گوييد كه به آن عمل نمي كنيد؟ و اين تناقض در گفتار و عمل، خشم خداوند را به دنبار دارد: (يا أيّها الذين آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون). صف: 2 و3 

و اين تناقض بقدري روشن بود كه مورد اعتراض بعضي از روات قرار گرفته مانند طلحة بن مصرف كه به عبد اللّه بن أوفي مي گويد: چگونه مي شود كه پيامبر گرامي (ص) به مردم دستور وصيت مي دهد آنگاه خود ترك مي كند: (عن طلحة بن مصرف، قال: سألت عبداللّه بن أبي أوفي: هل كان النبي (ص) أوصي؟ قال: لا. فقلت: كيف كتب علي الناس الوصيّة، ثمّ تركها - قال: أوصي بكتاب اللّه. صحيح البخاري: 3 / 186، كتاب الجهاد،5 / 144، باب مرض النبي (ص) من كتاب المغازي، 6 / 107، باب الوصاة بكتاب اللّه، دار الفكر بيروت بالاوفست عن طبعة استانبول و في رواية أحمد: (فكيف أمر المؤمنين بالوصيّة ولم يوص؟ قال: أوصي بكتاب اللّه). مسند احمد بن حنبل: 4 / 354، فتح الباري: 5 / 268، تحفة الأحوذي: 6 / 257 

آيه و حديث توصيه، اگر دلالت بر لزوم وصيت نكند، حدّ اقل دلالت بر جواز وصيت كه دارد ونشان مي دهد كه وصيت نمودن يك عمل نيك و پسنديده است و بر پيامبر گرامي (ص) زيبنده نيست كه آن را ترك نمايد؛ زيرا قرآن مي گويد: آيا مردم را به كار نيك دعوت كرده و خود را فراموش مي كنيد: أتأمرون الناس بالبرّ وتنسون أنفسكم) بقره: 44.

8 - شما كه مي گوييد كه پيامبر گرامي (ص) بدون جانشين از دنيا رفت و تعيين خليفه را به عهده امت نهاد، آيا شرايطي هم براي كسي كه رهبري جامعه را بعهده مي گيرد و همچنين شرائط كساني كه در انتخابات رهبري، شركت مي كنند، معين فرمود يا نه؟ 

اگر معين فرموده، اين شرائط در كدام حديث روايت آمده است؟

اگر اين شرايط در سخنان حضرت رسول اكرم (ص) آمده بود چرا در سقيفه بني ساعده هيچيك از قهرمانان سقيفه به آن استناد نكردند؟ 

وانگهي! اگر انتخاب ابو بكر مطابق شرايطي كه پيامبر اكرم (ص) بيان فرموده بود، چرا ابو بكر گفت: بيعت من يك امر اتفاقي و ناگهاني و بدون تدبير صورت گرفت و خداوند، شرّ آن را دفع نمود قال أبو بكر في أوائل خلافته: إنّ بيعتي كانت فلتة وقي اللّه شرّها وخشيت الفتنة. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: 6 / 47 بتحقيق محمد ابوالفضل، وأنساب الأشراف للبلاذري: 1 / 590 ط. مصر 

يعني طبيعتاً كار شرّي بود، ولي خداوند شر آن را برطرف ساخت قال ابن الأثير: أراد بالفلتة الفجأة، ومثل هذه البيعة جديرة بأن تكون مهيّجة للشر. النهاية في غريب الحديث: 3 / 467 

و همين عبارت را عمر در اواخر خلافت خويش بر بالاي منبر بيان كرد و گفت: اگر كسي به چنين كاري مبادرت كند، محكوم به مرگ خواهد شد: (إنّ بيعة أبي بكر كانت فلتة وقي اللّه شرّها فمن عاد إلي مثلها فاقتلوه) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: 2 / 26، ورجوع شوده به: صحيح البخاري ج 8 ص 26، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي من الزنا، مسند احمد ج 1 ص 55. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني ج 5 ص 445، المعيار والموازنة لأبي جعفر الإسكافي ص 38، المصنف - لابن أبي شيبة الكوفي ج 7 ص 615 

ابن اثير مي گويد: كار بي رويه را (فلتة) مي گويند و بخاطر ترس از انتشار امر خلافت به بيعت ابوبكر مبادرت ورزيدند: (والفلتة كلّ شي ء من غير رويّة وإنّما بودر بها خوف انتشار الأمر). النهاية في غريب الحديث: 3 / 467 

اي كاش كسي از ابن اثير مي پرسيد كه ترس از كدام امر خلافت بود؟ 

ترس از خلافتي كه رسول اكرم (ص) معين فرموده بود؟ 

يا ترس از كانديدا شدن افراد مشابه ابوبكر براي امر خلافت؟

انتشار خلافتي را كه رسول گرامي (ص) معين نموده بود، نه تنها ترسي نداشت؛ بلكه ضامن صلاح ملت بود و بر همگان لازم بود كه در برابر حكم پيامبر سر تسليم فرود آوردند، و كسي حق مخالفت و اظهار نظر نداشت. 

(ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضي اللّه ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم). أحزاب: 36 

و همچنين كانديداتوري افراد ديگر هم واهمه نداشت زيرا پس از ملاحظه و بررسي، مردم اگر وي را هم سطح ابوبكر نمي يافتند، قطعاً با وي بيعت نمي كردند. 

و اگر هم سطح ابوبكر بود، چه فرقي در بيعت با او و يا با ابوبكر بود؟ 

ولي اگر چنانچه او شرايطي بالاتر از ابوبكر داشت، و بهتر از ابوبكر براي اصلاح جامعه مي كوشيد، آيا اين كار ابوبكر مانع صلاح جامعه نبود؟ 

9 - راستي از همه مهم تر، اگر واقعاً، خلافت ابوبكر بر مبناي شرايط، و مطابق سنت رسول اكرم (ص) انجام گرفته بود، چرا عمر گفت: (فمن عاد إلي مثلها فاقتلوه). 

10 - شما از طرفي مي گوييد: پيامبر گرامي (ص) كسي را بعنوان جانشين معين نفرمود و به كسي هم دستور نداد تا شخص معيني را خليفه او قرار دهد، بلكه مردم، ابوبكر را بعنوان خليفه معين كردند و ابوبكر نيز عمر را خليفه معين كرد و عثمان هم، توسط شوراي شش نفره تعيين شد، و از طرفي ديگر مي گوييد اينها خليفه و جانشين پيغمبر بودند وبه آنان (خليفة الرسول) اطلاق مي كنيد. آيا اين، دروغ بستن به رسول گرامي نيست؟ كه مطابق حديث متواتر (من كذب عليّ متعمداً فليتبؤ مقعده من النار) صحيح البخاري: 1 / 36 و2 / 81 و4 / 145 و7 / 118 قال ابن الجوزي: رواه من الصحابة ثمانية وتسعون نفساً. الموضوعات: 1 / 57، وقال النووي: قال بعضهم: رواه مائتان من الصحابة. شرح مسلم للنووي: 1 / 68 

هر گونه دروغ به پيامبر گناه است. 

پس بنا بر اين، يا حرف شما كه مي گوييد پيامبر اكرم (ص) خليفه معين ننمود صحيح است؟ و يا اينكه به خلفاي راشدين را خليفه پيامبر مي دانيد درست است؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: lماه ضیافت خدا
برچسب‌ها: امام علی السلام وقبول حکومت

تاريخ : چهار شنبه 15 / 3 / 1397 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.