این دل ها ظرف هایى هستند و بهترین آنها حافظ ترین آنهاست
2- و به طرق عدیده از کمیل بن زیاد نخعىّ روایت است که گفت: امیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و به خارج کوفه برد، چون به صحرا رسید، نفس عمیقى کشید و فرمود: اى کمیل! این دلها ظرف هایى هستند و بهترین آنها حافظ ترین آنهاست، پس آنچه را که برایت مىگویم، حفظ کن:
مردم سه گونهاند: عالم ربّانى و متعلّمى که بر طریق نجات است و پشههایى حقیر که پیروان هر بانگى هستند و به هر طرف که باد بوزد متمایل مىشوند آنها به نور علم استضائه نکنند و به رکنى استوار پناهنده نشوند، اى کمیل! علم از مال بهتر است، علم حافظ توست امّا تو باید حافظ مال باشى و مال را بخشش مىکاهد امّا علم به واسطه انفاق فزونى مىیابد، اى کمیل! دوستى دانش، دینى است که باید بدان متدیّن بود، انسان به وسیله آن در دوران حیات خود طاعت خداى تعالى را کسب مىکند و پس از وفات نام نیک و ذکر جمیل به دست مىآورد، درحالى که احسان مالى با زوال مال از بین مىرود، اى کمیل! گردآورندگان مال در دوران زندگانى مردهاند، امّا دانشمندان مادام که روزگار برقرار است، باقى هستند. جسم هاى ایشان مفقود شود امّا صورت هاى آنان در دل ها موجود است، هاى که اینجا علوم بسیارى است- و با دست به سینه خود اشاره فرمودند- اگر به کسانى که بتوانند آن را حمل کنند برخورد کنم، آرى رسیدهام به کسى که سریع الفهم است امّا بر او ایمن نیستم، کسى که ابزار دین را براى دنیا استعمال مىکند و به حجّت هاى الهى علیه خلقش استظهار مىجوید و نعمت هاى پروردگار را علیه اولیاى او به کار مىبندد تا ضعیفان او را دوست گیرند و از ولىّ حقّ اعراض کنند، یا آنکه مطیع حاملان علم را ملاقات مىکنم امّا کسى را که بصیرتىدر اطراف و جوانبش نیست و شعله شکّ با اوّلین عارضه شبهه در قلبش فروزان مىشود، آگاه باش که نه آن سریع الفهم و نه این بىبصیرت هیچ کدام صلاحیّت حمل علم مرا ندارند، یا آنکه کسى را ملاقات مىکنم که حریص به لذّات دنیاست و آسان به شهوات کشیده مىشود، یا دیگرى را مىبینم که حریص به گردآورى و ذخیره مال دنیاست، این هر دو کس به هیچ وجه از رعایتکنندگان دین نیستند و شبیهترین موجودات به آنها چهارپایان چراکننده هستند، در چنین شرایطى است که علم با مرگ حاملان آن نابود مىشود.
آرى اى خداى من! زمین از قیامکننده به حجّت الهى خالى نمىماند که او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّت هاى الهى و بیّنات او باطل نشود و این چقدر است و آنان کجا هستند؟ به خدا سوگند که آنان به لحاظ عدد کماند، امّا به لحاظ مرتبه و منزلت بزرگند به واسطه ایشان است که خداوند حجّت ها و بیّنات خود را حفظ مىکند تا آنکه آنها را به نظیران بىمثال خود بسپارند و آنان را در دل هاى آنها برویانند، علمى که بر طبق حقایق امور است بر آنان به یکباره وارد مىشود و با روح یقین مباشرت مىکنند و آنچه را که ناز پروردگان سخت مىشمارند بر آنان نرم و ملایم است و به آنچه نادانان از آن استیحاش دارند، مأنوس هستند و با بدن هایى که ارواحشان متعلّق به محلّ هاى اعلى است دردنیا زندگى مىکنند، اى کمیل! آنان خلفاى الهى در زمین و دعوتگران به دین او هستند، آه که چه شوقى به دیدار ایشان دارم و از خداى تعالى براى خود و آنها استغفار مىکنم.
و در روایت عبد الرّحمن بن جندب در پایان این کلام آمده است: اى کمیل! هر وقت خواستى برگرد.
و ابواحمد قاسم بن محمّد بن احمد سراج همدانىّ در همدان این حدیث را براى من به سند خود از عبد الرّحمن بن جندب فزارى از کمیل بن زیاد چنین روایت کرده است: امیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و به ناحیه گورستان کوفه بیرون رفتیم و چون به صحرا درآمد نشست و سپس فرمود: اى کمیل بن زیاد! آنچه را که برایت مىگویم حفظ کن: این دلها ظروفى هستند و بهترین آنها حافظترین آنهاست، و دنباله کلام بمانند حدیث مذکور در فوق است، جز آنکه در آن فرموده است: آرى اى خداى من! زمین از قیامکننده به حجّت الهى خالى نمىماند تا حجّت ها و بیّنات الهى باطل نشود و در آن نفرموده است: "ظاهر مشهور أو خاف مغمور" و در پایان آن فرموده است:
"إذا شئتفقم"اگر خواستى برخیز.
و ما را به این حدیث، حاکم ابو محمّد بکر بن علیّ بن محمّد بن فضل حنفىّ شاشىّ به سند خود از کمیل بن زیاد چنین خبر داده است: علىّ بن أبى طالب(ع) دستم را گرفت و به ناحیه گورستان کوفه برد و وقتى به صحرا در آمد نشست و نفس عمیقى کشید و آنگاه فرمود: اى کمیل! آنچه برایت مىگویم حفظ کن، این دلها ظروفى هستند و بهترین آنها حافظترین آنهاست، مردم 3 دسته هستند: عالم ربّانى و متعلّم بر سبیل نجات و پشههاى بىمقدار که پیروان هر بانگى هستند. و همه حدیث را با طول و تفصیل آن تا پایان ذکر کرده است.
و ابو الحسن علیّ بن عبد اللَّه بن احمد اسوارىّ در ایلاق این حدیث را با سند خود براى من از کمیل بن زیاد چنین روایت کرده است: علىّ بن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و به ناحیه گورستان کوفه برد و چون به صحرا در آمد نشست، آنگاه نفس عمیقى کشید و فرمود: اى کمیل بن زیاد! این دلها ظروفى هستند و بهترین آنها حافظترین آنهاست. و همه حدیث را تا پایان ذکر کرده است.
و ابو الحسن احمد بن محمّد بن صقر صائغ عدل نیز تمامى این حدیث را با سند خود براى من روایت کرده است.
و حاکم ابومحمّد بکر بن علیّ بن محمّد بن فضل حنفىّ شاشىّ با سندى دیگر این حدیث را براى من از کمیل بن زیاد چنین روایت کرده است: امیرالمؤمنین علی ابن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و از کوفه خارج شدیم و به گورستان رسیدیم.
و حدیث را ذکر کرده و در آن مىگوید: آرى اى خداوند! زمین از قیامکننده به حجّت خالى نمىماند که یا ظاهر و مشهور است و یا باطن و مستور تا حجّت هاى الهى و بیّنات او باطل نشود و در آخر آن مىگوید: هرگاه خواستى بازگرد.
و پدرم علیّ بن حسین بن موسى بن بابویه قمّى- رضى اللَّه عنه- به سند خود این حدیث را از کمیل بن زیاد نقل کرده و در ضمن آن آمده است: بارالها! تو زمین را از قیامکننده به حجّت خالى نگذارى و او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّت هاى الهى و بیّنات او باطل نشود.
و محمّد بن علیّ ما جیلویه- رضى اللَّه عنه- به سند خود از کمیل بن زیاد روایت کند که امیرالمؤمنین(ع) در ضمن کلامى طولانى فرمود: بار الها! زمین از قیامکننده به حجّت خالى نمىماند که او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّت ها و بیّنات الهى باطل نشود. و در پایانش فرمود: اگر خواستى برگرد.
و جعفر بن محمّد بن مسرور- رضى اللَّه عنه- به سند خود از کمیل بن زیاد روایت کرده است که گفت: از علیّ(ع) شنیدم که مىفرمود: بارالها! تو زمین را از قیامکننده به حجّت خالى نمىگذارى که او یا ظاهر است و یا ترسان و مستور تا حجّت ها و بیّنات الهى باطل نشود.
و محمّد بن موسى بن متوکّل- رضى اللَّه عنه- به سند خود از کمیل بن زیاد روایت کند که امیر المؤمنین(ع) در ضمن کلامى طولانى فرمود: بار الها! تو زمین را از قیامکننده به حجّت خالى نمىگذارى که او یا ظاهر است و یا ترسان و مستور تا حجّتها و بیّنات الهى باطل نشود. و براى این حدیث طرق کثیرهاى وجود دارد.
در این هنگام آن یهودى از جا پرید و گفت: شهادت مىدهم که هیچ معبودى جز اللَّه نیست و شهادت مىدهم که محمّد رسول اوست و تو وصىّ رسول خدایى.
3- ابو الطّفیل عامر بن واثله گوید: ما شاهد نماز خواندن بر جنازه ابو بکر بودیم سپس نزد عمر بن خطّاب گرد آمدیم و با او بیعت کردیم و ایّامى چند نزد او به مسجد آمد و شد مىکردیم تا آنکه او را امیر المؤمنین نامیدند یک روز که نزد وى نشسته بودیم یکى از یهودیان مدینه که به عقیده آنها از نسل هارون برادر موسى بود آمد و مقابل عمر ایستاد و گفت: اى امیرالمؤمنین! کدام یک از شما به علوم پیامبرتان و کتاب پروردگارتان داناترید تا سؤالات خود را از او بپرسم؟
راوى گوید: عمر به علیّ بن أبى طالب(ع) اشاره کرد، یهودى گفت: اى علیّ! تو چنین هستى؟ فرمود: آرى، هرچه مىخواهى بپرس، گفت: من 3 سؤال و 3 سؤال و یک سؤال دارم، علیّ(ع) فرمود: چرا نمىگویى که 7 سؤال دارم؟
یهودى گفت: من ابتدا از 3 چیز پرسش مىکنم اگر پاسخ صحیح دادى از 3 چیز دیگر پرسش مىکنم و اگر آنها را نیز پاسخ صحیح دادى از آن یکى مىپرسم، و اگر در آن 3 پرسش اوّل خطا کردى دیگر پرسشى ندارم. علیّ(ع) فرمود: تو از کجا مىدانى که پاسخ درست است یا خطا؟ راوى گوید: یهودى دست به گریبان خود برد و کتاب عتیقى را از آن بیرون آورد و گفت: این کتاب را از آباء و اجداد خود به ارث بردهام، املاى موسى بن عمران و خطّ هارون است و خصالى که مىخواهم از آن پرسش کنم در آن ثبت است. علیّ(ع) فرمود: به شرط آنکه حقّ من بر تو آن باشد که اگر پاسخ سؤالهاى تو را درست بگویم مسلمان شوى یهودى گفت: به خدا سوگند که اگر پاسخ سؤالهاى مرا دادى السّاعه به دست تو مسلمان خواهم شد. علیّ علیه السّلام فرمود: بپرس! گفت: اوّلین سنگى که برزمین نهاده شد و اوّلین درختى که بر سطح زمین روئید و اوّلین چشمهاى که از زمین جوشید چه بود؟ علیّ(ع) فرمود: اى یهودى! امّا اوّلین سنگى که بر زمین نهاده شد، یهودیان مىپندارند که آن صخره بیت المقدس است و دروغ مىگویند، بلکه آن حجرالأسود است که آدم(ع) آن را به همراه خود از بهشت فرود آورده است، و آن را در رکن بیت اللَّه قرار داد و مردم آن را مسح کرده و مىبوسند و به وسیله آن میان خود و خدا تجدید عهد و پیمان مىنمایند، یهودى گفت: خدا را گواه مىگیرم که راست گفتى. علیّ(ع) فرمود: امّا نخستین درختى که بر سطح زمین روئید، یهودیان مىپندارند که آن درخت زیتون است و دروغ مىگویند بلکه آن درخت خرماى عجوه است که آدم(ع) آن را و زوج آن را، همراه خود از بهشت آورد. و اصل همه درختهاى خرما عجوه است. یهودى گفت خدا را گواه مىگیرم که راست گفتى. على(ع) فرمود: امّا نخستین چشمهاى که از زمین جوشید، یهودیان مىپندارند که آن چشمهاى است که از زیر صخره بیت المقدس جوشیده است و دروغ مىگویند، بلکه آن چشمه حیات است که رفیق موسى نزد آن، ماهى آغشته به نمک را فراموش کرد و چون آب چشمه به آن ماهى رسید زنده شد و به راه افتاد و موسى و رفیقش به دنبال او رفتند و خضر را ملاقات کردند.
یهودى گفت: خدا را گواه مىگیرم که راست گفتى. علیّ(ع) فرمود: از 3 سؤال دیگر پرسش کن. گفت: براى این امّت چند امام عادل پس از پیامبرشان وجود دارد؟ منزل محمّد در کجاى بهشت است؟ و چه کسى با او در منزلش سکونت دارد؟ علىّ(ع) فرمود: اى یهودى! براى این امّت دوازده امام عادل پس از پیامبرش وجود دارد و مخالفت مخالفین ضررى به آنان نمىرساند یهودى گفت: خدا را گواه مىگیرم که درست گفتى. علیّ(ع) فرمود: و منزل محمّد(ص) در بهشت در جنّت عدن است و آن در وسط بهشت و نزدیکترین مکان به عرش رحمان است. یهودى گفت: خدا را گواه مىگیرم که راست گفتى. علىّ(ع) فرمود: و کسانى که با او در منزلش سکونت دارند ائمّه اثنا عشر هستند. یهودى گفت: خدا را گواه مىگیرم که راست گفتى. على(ع) فرمود: آن یک سؤال را همبپرس، گفت: وصىّ محمّد چند سال پس از پیامبر در میان اهلش زندگى مىکند و آیا مىمیرد و یا آنکه کشته مىشود؟ علیّ(ع)فرمود: اى یهودى! او پس از پیامبر سى سال زندگى مىکند و این از آن او رنگین شود- و اشاره به محاسن و سر مبارک خود فرمودند- راوى گوید: در این هنگام آن یهودى از جا پرید و گفت:شهادت مىدهم که هیچ معبودى جز اللَّه نیست و شهادت مىدهم که محمّد رسول اوست و تو وصىّ رسول خدایى.
خداى تعالى چهار چیز را در چهار چیز مخفى ساخته است/ و ولىّ خود را در میان عبادش نهان ساخته است
4- امام باقر(ع) از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین(ع) روایت کند که فرمود: خداى تعالى 4 چیز را در 4 چیز مخفى ساخته است، رضاى خود را در طاعتش نهان ساخته است و مبادا چیزى از طاعتش را کوچک شمارید که بسا آن طاعت موافق رضاى او باشد و تو ندانى، و خشم خود را در معصیتش نهان ساخته است، و مبادا چیزى از معصیتش را کوچک شمارید که بسا آن معصیت موافق با خشم او باشد و تو ندانى، و اجابت خود را در دعایش نهان ساخته است و مبادا چیزى از دعایش را کوچک شماریدکه بسا آن دعا موافق با اجابت او باشد و تو ندانى، و ولىّ خود را در میان عبادش نهان ساخته است و مبادا که بندهاى از بندگانش را کوچک شمارید که بسا آن بنده، ولىّ او باشد و تو ندانى./ شبستان
نظرات شما عزیزان: