فرمانده ی بحران
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 40638
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 119864
بازدید ماه : 173142
بازدید کل : 10564897
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 6 / 1396

چشم به راه

شهید صدرالله فنی
این که در مدّت ده روز راه، چه فراز و فرودهایی را پشت سر نهادیم و از چه کمین گاه ها و قلّه ها و درّه ها و جنگل هایی عبور کردیم، قصّه ای است که سر دراز دارد و از ذکر آن خودداری می کنم. به منطقه ای رسیدیم که در اختیار اتحادیه میهنی کردستان بود آن جا شکلی نعل اسبی داشت که بالای نعل در دست نیروهای قرارگاه فجر بود در آن منطقه، آقا صدرالله به کاک مصطفی معروف بود و گاهی او را کاک مصطفی خیری هم می گفتند لحظه به لحظه، رایحه ی خوش آن شهید، مشام جانم را نوازش می داد. وقت وصال نزدیک می شد و موعد دیدار سر می رسید. این لحظه ها واقعاً وصف نشدنی است، زیرا که اگر صد دیوان شعر در سینه داشته باشی باز ناقه ی ذوقت در گل عجز می نشیند. به نوک قلّه ای رسیدیم می خواستیم به طرف تنگه ای که مقرّ سیدالشهداء بود، سرازیر شویم که صدای نگهبانی در پشت یک درخت بلند شد و به زبان عربی ایست داد با خود گفتم باید قرارگاه این جا باشد خوشحال شدم و با چند کلمه سراپا شکسته عربی گفتم: « با برادر فنی کار داریم
این جمله خبر مسرّت بخش بود که شور و شادی عجیبی در او آفرید چرا که آقا صدرالله و دیگر نیروها چندین روز بود که چشم انتظار آمدن ما بودند و دلواپس از این که در کمین دشمن گرفتار آمده، اسیر یا کشته شده باشیم.
وقتی اجازه ی ورود به تنگه را به ما دادند، جلوتر رفتیم به مقر که نزدیک شدیم، چشمم به اتاقی در گوشه ی تنگه افتاد. به کسی که از آن جا به سوی ما می دوید، لحظه ای خیره شدم که خدایا این چه کسی است؟ این کیست که چنین با اشتیاق به سمت ما می دود؟ آری همان کسی بود که با دیدنش رنج و خستگی ده شبانه روز راه نوردی و کوهپیمایی و دشواری های دیگر را از تنمان زدود و چون ما را در آغوش کشید، آتش محبت و شورمندی در خرمن وجودمان گُر گرفت و صدای هق هق گریه ی شوق بود که در گوشمان طنین می افکند. او سردار بی قرار مهندس صدرالله فنی بود. (3)

فرمانده ی بحران ها

شهید محمود دولتی مقدم
یکی از ویژگی های ایشان، پایداری در سختی ها بود. خیلی از بچّه های کویری و سوخته ی استان که در جبهه بودند، از خصوصیّات بارزشان همین سرسختی و مقاومت بود. در عملیات مرحله ی اوّل و دوم کربلای پنج، خصوصاً در مرحله ی اوّل که دشمن ضمن ایجاد مواضع ایذایی متعدّد، به انواع سلاح های مرگبار مجهز بود، شجاعت و فداکاری آقا محمود همه جا حرف اوّل را می زد.
از موضع « انتظار» به خط رسیده بودیم که خبر آوردند فرمانده ی گردان مجروح شده. آقا محمود با اینکه مسئولیتی در قبال گردان نداشت، امّا به عنوان یک فرمانده ی قدر عمل می کرد. در زیر باران گلوله ها که نفس بچّه ها را بریده بود، از این سنگر به آن سنگر می رفت و به همه ی قسمت های محور سر می زد به بچّه ها روحیّه می داد و همراه با آن ها به حجم سنگین آتش دشمن پاسخ می گفت. او به تنهائی یک تیم بود. یک دسته بود. دلاوری بود که از تمام وجودش مایه می گذاشت. فرمانده ای بود که در مراحل بحرانی قدرت تصمیم گیری را از دست نمی داد و این از اصول فرماندهی است که در دشواری ها تحت تأثیر محیط قرار نگیرد. (4)

خوشرو و صمیمی با بچه ها

شهید حمید محرابی
فرمانده ی شهید حمید محرابی به نیروهای تحت امر خود خیلی توجّه داشت با آنها با خوشرویی برخورد می کرد و چنان با آنها صمیمی و صادق بود که تمام نیروهایش به او عشق می ورزیدند. در مأموریت پدافندی بعد از عملیات والفجر 8، وقتی دوباره گردان در خط مقدم فاو مستقر شد، در یکی از شب ها باران شدیدی بارید و سنگرها که مقداری از سطح زمین پائین تر بود، پر از آب شدند، ایشان تا زانو در گل و لای می رفت. تا سنگرهای آب گرفته ی بچّه ها را به شکلی ترمیم و بازسازی کند. پس از اتمام کار، به یک یک سنگرها سرکشی کرد و از وضعیّت آن ها با خبر شد. بچّه ها بدون شکایت، درون همان سنگرهای مرطوب و خیس جا گرفتند. شهید محرابی روی پنجه های پایش جلوی در سنگرها می نشست نگاهی به درون سنگر می انداخت و با مشاهده ی این وضعیّت می گفت: « بچّه ها شرمنده تونم.» (5)

مسئول جان نیروها

شهید عبدالعلی بهروزی
شب اوّل عملیات بود. کدام عملیات؟ والفجر مقدّماتی. بی سیم ها به سبب فشار زیادی که روی آنها بود، قطع شده و در آن شرایط حسّاس از کار افتاده بودند. شهید بهرورزی رو کرد به من و گفت: « چرا بی سیم ها خرابند؟» پاسخ دادم: « شما اگر از من بپرسید که چرا بی سیم چی ها بد حرف می زنند؛ می گویم خب به این دلیل است که خوب آموزش ندیده اید، ولی بی سیم یک دستگاه است. ممکن است ترکش بخورد و خراب شود» این جا بود که عصبانی شد و مرا به شدّت کتک زد. در آن حالت من فقط می خندیدم و او با عصبانیت می گفت: « لااقل حرفی بزن!» بعد هم از شدّت ناراحتی حالش بهم خورد. من واقعاً درک می کردم که شهید با آن منش و صفای اخلاق و صداقتش، چرا این گونه برخورد می کند. اتفاقاً خود وی هم می گفت: « من مسئول جان نیروها هستم و اگر اتّفاقی بیفتد و در حق آنان کوتاهی و سهل انگاری کنم، باید ( در پیشگاه خداوند) پاسخگو باشم» علاوه بر این، شدّت فشار و بی خوابی شهید و دیگر نیروها را سخت آزار داده بود. بعد از آن گفت: « خب بلند شو برویم!» برخاستم و به همراه او رفتیم و از کانال اوّل و دوم گذشتیم و پشت خاکریزی که بچّه ها تازه با زحمت فراوان تدارک دیده بودند، مستقر شدیم. آن شب، شب اوّل عملیات بود ولی شب دومی بود که چشمان خدا بین بهروزی با خواب بیگانه بود. صبح شد و عصر همان روز مرا صدا زد و گفت: « باید برویم» گفتم: « کجا؟» گفت: « برویم معبر جدیدی باز کنیم.» اما شهید حسن درویش به زور و اصرار از رفتن وی جلوگیری کرد و گفت: « همین بچّه ها خودشان معبر جدید را می گشایند و ما هم به وسیله ی بی سیم با آنان تماس می گیریم.» ما هم طبق دستور شهید درویش حرکت کردیم، ولی سرانجام به میدان مین برخوردیم. با شهید بهروزی تماس گرفتیم و شرح ماجرا را گفتیم. او گفت که الان خودم می آیم.
گفتیم: « نیا که فایده ای ندارد.» داشتیم بر می گشتیم که آمد. یک شب استراحت کردیم و شب دوم، مرحله ی دوم علمیات شکل گرفت که منجر به اصابت دو تیر به سینه ی شهید شد. (6)

پی نوشت ها :

1- مرزبان نجابت، ص 59.
2-
از هیرمند تا اروند، ص 157.
3-
کوچ غریبانه، صص 124-123.
4-
سفر سوختن، صص 88-87.
5-
آه باران، ص 79.
6-
چاووش بی قرار، صص 192-191.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس؛ 19، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسب‌ها: فرمانده ی بحران
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی