« آفرينش آلات مجامعت و شكل مناسب آنها »اينك اى مفضل ! بنگر كه چگونه در مرد و زن ، آلات مجامعت آفريد . همه در صورتى كه شايسته است . براى مرد آلتى بلند و كشيده قرار دادتا به قعر رحم برسد و بتواند نطفه اش را در آن بريزد . براى زن نيز ظرف گودى را آفريد تا هر دو آب را يكجا گرد آورد، فرزند را جاى دهد و ( به تناسب رشد او ) گشاده شود تا او استحكام يابد . آيا اين از تدبير حكيم و لطيف نيست ؟
« اعضاى بدن و فوايد هر كدام »اى مفضل ! در تمام اعضاى جسم آدمى و تدابيرى كه در آنها نهفته است انديشه كن .
دستها براى كار كردن ، پاها براى رفتن ، ديدگان براى راه يافتن و ديدن ، دهان براى خوردن ، معده براى هضم كردن ، كبد براى تصفيه نمودن ،منافذ خروجى بدن براى دفع فضولات جسم ، ظرفهايى براى حمل آنها و فرج براى حفظ نسل آفريده شده اند ؟
اگر ژرف در كار تمام عضوهاى بدن انديشه نمايى مى يابى كه هر چيزى از سر حكمت و تدبير و استوارى پديد آمده است .
« پندار اهل طبيعت و پاسخ به آنان »مفضل مى گويد:
گفتم : آقا! برخى مى پندارند كه اين ، همه از كار « طبيعت » است .
فرمود: از اينان بپرس كه اين طبيعت كه مى گوييد، نسبت به اين افعال « علم » و « قدرت » دارد يا نه ؟
اگر علم و قدرت را براى طبيعت ثابت كردند، پس چرا از اثبات خالق سر مى زنند ؟ اين هم صنعت و تدبيرش .
و اگر مى گويند كه بدون علم و قدرت ، اين اعمال حكيمانه و با تدبير را انجام داده ، معلوم مى شود كه كار از آفريننده اى حكيم است و آنچه طبيعتش مى شمارند همان سنت الهى در آفرينش اشياست كه مطابق فرمان و حكمت الهى جريان دارد.
« هضم غذا، ساخت خون و جريان آن در تمام بدن »اى مفضل درباره تغذيه بدن و تدابير نهفته در آن نيك بينديش . غذا در آغاز به معده مى رسد. معده آن را مى پزد. ( هضم مى كند ). آنگاه عصاره آن از طريق مجارى بسيار ريز و نازكى كه مانند يك پالنده كار مى كنند به كبد مى رسد. اين مجارى ريز براى آن است كه مبادا چيزى خشن و غليظ به آن راه يابد؛ زيرا كبد در نهايت ظرافت و نازكى است و تاب فشار و خشونت را ندارد. كبد، آن را مى پذيرد و با تدبير حكيم به خون تبديل مى شود و از طريق عروق و مجارى به تمام بدن سرازير مى شود، بسان جويهايى كه در زمين است و آب را به همه جاى آن مى رسانند. نيز مواد زايد و آلوده در ظرفهاى خاص قرار مى گيرد. آنچه از صفراست به سوى كيسه صفرا، آنچه از سوداء است به سمت طحال و آنچه از ترى و رطوبت است به جانب مثانه مى رود.
در حكمت الهى در تركيب بدن درنگ كن كه چگونه هر عضوى را در جايش قرار داده و اين ظرفها را چنان نهاد كه مواد زايد و فاسد را در خود گرد آورند تا اين مواد در سراسر بدن منتشر نگردد و جسم را بيمار و زار ننمايد.
چه بلند مرتبه است كسى كه تقدير را نيكو نمود و تدبير را استوار كرد.
سپاس او را چنانكه شايد و سزد.
« آغاز رشد بدن و چگونگى شكل گيرى آن در رحم »مفضل مى گويد:
عرض كردم : رشد تدريجى بدن تا مرحله كمال و تمام آن را شرح دهيد.
فرمودند : در آغاز، جنين ، در رحم جايى كه چشمى آن را نمى بيند و دستى بدان نمى رسد شكل و صورت داده مى شود. اين تدبير همچنان ادامه دارد تا اينكه انسانى كامل و استوار با تمام نيازهاى او بيرون مى آيد.
بدن اين انسان ، كامل و استوار و همه چيز در آن نهفته شده است ، از احشا و جوارح و ديگر عوامل بدن گرفته تا استخوان و گوشت و پيه و مغزو عصب و رگها و غضروفها.
وقتى كه به جهان پاى نهاد چنانكه مى بينى تمام اعضاى او همه با هم هماهنگ چنان رشد مى كنند كه شكل و هيأت و اعضاى او ثابت مى ماند،نه افزايش مى يابد و نه كاستى مى پذيرد، اين سير همچنان ادامه دارد تا شخص اگر تقدير باشد به سن بلوغ و كمالش برسد.
آيا اين ( پيچيدگيها و حكمتها ) جز از لطف مدبرى و حكيمى است ؟
« ايستادن و نشستن وجه تمايزى براى انسان »اى مفضل ! بنگر كه خداى جل و على به خاطر تكريم و بزرگداشت و شرافت انسان ، و برترى او بر چهار پايان چگونه در آفرينش او ويژگيهايى قرار داد.
چنان آفريده شده كه مى ايستد و راست مى نشيند تا با دست و اعضايش * رو به اشيا باشد و بتواند با دستانش كار كند. چنانكه اگر چون چهارپايان برو در مى افتاد نمى توانست كارى كند.
« اختصاص حواس پنجگانه به آدمى و بزرگداشت او »اينك اى مفضل ! در چگونگى آفرينش حواس آدمى كه نشانه شرافت و برترى او بر ديگر مخلوقات است بينديش . بنگر كه چگونه ديدگان ،چون چراغهايى بر فراز مناره در سر او قرار گرفته تا بتواند همه چيز را بدرستى و كامل ببيند و در اعضاى سافله چون دستها و پاها قرارنگرفتند تا از آفات نگاهدارى شوند و مستقيما با كار و ابزار در تماس نباشند و اين برخوردها نارسايى در آنها پديد نياورد. نيز مانند شكم و
پشت در وسط بدن قرار نگرفتند؛ تا اطلاع بر اشيا و ديدن آنها دشوار نشود.
نظرات شما عزیزان: