ضمير « هم » از ابتداي کلام دوم به « قوما » در ابتداي کلام نخست برمي گردد.
3. کلام دوم، به وسيله « واو » به کلام نخست عطف مي شود.
هم بستگي کلام سوم با مجموع دو کلام اول ( قول ) از اين قرار است:
ضمير « هم » از ابتداي اين کلام به « قوما » در ابتداي کلام نخست برمي گردد.
1. اين کلام به وسيله « واو » به مجموع دو کلام قبل عطف مي شود.
هم بستگي کلام چهارم با قول و کلام قبل عبارت است از:
ضمير مستتر « هم » در فعل « يقولون » از ابتداي اين کلام با حفظ سياق ( همانند دو کلام قبل ) به « قوما » در ابتداي کلام نخست برمي گردد.
1. اين کلام به وسيله « واو » به کلام قبل عطف مي شود.
6-1-1- هماهنگي غرضي کلام هاي فصل 1
در قسمت قبل دانستيم که دو کلام نخست اين فصل، يک مجموعه درون فصلي با عنوان قول تشکيل داده است و اين مجموعه در فرايند کشف هم بستگي و هماهنگي اجزاء فصل، در عرض ساير کلام ها ايفاي نقش مي کند، از اين رو ابتدا بايد هماهنگي کلام هاي اين قول به دست آيد و سپس توجه به هماهنگي قول و دو کلام اين فصل، ما را به غرض فصل برساند:
1. هماهنگي دو کلام نخست:
چنانکه گذشت غرض کلام نخست، اطمينان افزايي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در مسير رسالت انذاري بود و اين مهم را از رهگذر تبيين انذارناپذيري کيفري اکثريت و انحصار تأثير انذار در گروه اندک تابع ذکر و اهل خشيت تأمين مي کرد و آيات کلام دوم، ضرب المثلي، از عاقبت سرسختي در برابر رسالت انذاري پيامبران بود و از مداومت انسانها بر استهزاء و انکار پيامبران، به رغم مشاهده هلاکت اقوام مکذب پيشين اظهار تحسر مي کرد.
وجه هماهنگي اين دو کلام را مي توان در انکار رسالت انذاري پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) جستجو کرد، زيرا محتواي مشترک هر دو کلام است. در کلام نخست، خطاب به پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بر رسالت انذاري ايشان به وسيله قرآن کريم تأکيد مي شود و انذارناپذيري اکثريت قوم آن حضرت، امري کيفري معرفي مي شود تا مبادا سبب کاهش دلگرمي از ادامه رسالت انذاري شود و در کلام دوم از ايشان خواسته مي شود که براي قوم خود مثلي بزند. در اين مثل سخن از قومي است که در برابر انذارهاي هم زمان سه پيامبر خدا، مقاومت کردند و با آنان مقابله کردند، اما ره به جايي نبردند و سرانجام هلاک شدند، بنابراين مجموع اين دو کلام را مي توان دفاع از رسالت انذاري پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در برابر انکار و مقابله اکثريت انذارناپذير دانست، که اين دفاع هم با تقويت روحيه و اطمينان حضرت رسول اعظم ( صلي الله عليه و اله و سلم ) و هم با تضعيف روحيه و انذار مقابله کنندگان با رسالت انذاري ايشان همراه است. براي تقويت روحيه پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بر رسالت انذاري ايشان تأکيد کرده و مخالفت اکثريت با انذارهاي ايشان را امري کيفري از جانب خدا معرفي کرده است و براي تضعيف روحيه منکران رسالت انذاري، مثل قومي را زده که سرسختانه تر در برابر انذارهاي سه پيامبر خدا ايستادگي کردند، اما سرانجام به هلاکت رسيدند. عنوان متناسب با غرض اين قول عبارت است از:
« دفاع از رسالت انذاري پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم )، در برابر انکار و مقابله اکثريت انذارناپذير، از طريق تأکيد بر حقانيت رسالت انذاري آن حضرت تبيين کيفري بودن انذارناپذيري اکثريت ضرب المثلي بر بي ثمر بودن مخالفت اکثريت با رسالت انذاري »
2. هماهنگي مجموع دو کلام نخست ( قول ) و کلام سوم و چهارم:
چنانکه گذشت تنها قول اين فصل ( مجموع کلام اول و دوم )، دفاع از رسالت انذاري پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم )، در برابر انکار و مقابله اکثريت انذارناپذير است و کلام سوم فصل، برشماري آيات ربوبيت خداي سبحان، به منظور مقابله با منافي جلوه دادن توصيه به انفاق با اعتقاد به ربوبيت خدا است، ترفندي که منکران رسالت انذاري در برابر پيام توحيدي انبيا دارند و در نهايت کلام چهارم اين فصل، خنثي سازي منذرانه ترفند منکران وعده قيامت و عذاب جهنم، در راستاي تثبيت جايگاه رسالت انذاري است.
هماهنگي اجزاي اين فصل را مي توان در حيطه تثبيت جايگاه رسالت انذاري مطالعه کرد، زيرا عنصر مشترک در غرض همه اجزاي فصل است. در تنها قول اين فصل، اصل مقابله اکثريت با رسالت انذاري به چالش کشيده مي شود و آثار منفي آن بر جريان رسالت بر طرف مي شود. کلام سوم، نشان مي دهد که يکي از ابعاد مقابله با رسالت انذاري پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم )، زير سؤال بردن پيام توحيدي ايشان است و براي اين کار، از طريق منافي جلوه دادن پيام توحيد ربوبي با دعوت به انفاق عمل مي شده است، از اين رو اين کلام نمونه هاي آشکاري از ربوبيت خدا را به عنوان آيات توحيد ربوبي ذکر کرده است و اين توطئه مخالفان رسالت انذاري را نقش بر آب کرده است. کلام چهارم نيز مبين جنبه ديگري از مخالفت با رسالت انذاري انبيا است و آن زير سؤال بردن صدق و حقانيت وعده معاد و عذاب است، از اين رو اين کلام با بياني بليغ و انذاري شديد اين مخالف را نيز پاسخ گفته است.
از مجموع قول و دو کلام اين فصل مي توان فهميد که رسالت پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از جانب خدا، انذار از عذاب الهي، به منظور دعوت انسان ها به توحيد ربوبي است، به همين جهت منکران رسالت انذاري، هم با اصل رسالت انبيا مخالفت مي کردند، هم با هدف رسالت انبيا، يعني دعوت به توحيد مقابله مي کردند و هم انذار انبيا از عذاب جهنم و وعده معاد ( که ظرف عذاب جهنم بود ) را انکار مي کردند و اين فصل هر سه قسمت را مورد توجه قرار داده است. در قسمت نخست ( قول )، اصل مخالفت با رسالت را بررسي کرده و پاسخ گفته است و در قسمت دوم ( کلام سوم )، مخالفت با پيام رسالت را جواب داده و در قسمت سوم ( کلام چهارم )، توطئه مخالفت با انذار انبيا را نقش بر آب کرده است و به اين ترتيب، ابعاد مختلف رسالت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را تثبيت کرده است. گفتني است که از کلام دوم قول، يعني ضرب المثل نيز فهميده مي شود که مخالفان رسالت انذاري، افزون بر مخالفت با وعده عذاب، سر سازگاري با پيام توحيد نداشتند، آنجا که مرد مؤمن در مقام دعوت قومش به تبعيت از رسولان، ايشان را به توحيد ترغيب مي کرد و پاسخش را با قتل او دادند.
هماهنگي اين فصل را مي توان در قالب غرضي با اين عنوان تبيين کرد:
« تثبيت جايگاه رسالت پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم )، در دعوت منذرانه قومش به توحيد ربوبي »
2-1- فصل دوم. آيات 69 تا 83
آيات اين فصل از سوره مبارکه يس داراي سه کلام است، نخست، آيات 69 تا 70؛ و دوم، آيات 71 تا 76؛ و سوم، آيات 77 تا 83.
جدايي فصل 2 از فصل 1:
فقدان هم بستگي کلام نخست فصل دوم با کلام هاي فصل نخست، عامل جدايي اين دو فصل از يکديگر است. براي اثبات عدم هم بستگي کلام نخست فصل دوم با کلام هاي فصل نخست، بايد به نفي وجوه محتمل هم بستگي پرداخت. عوامل قابل طرح، در توجيه هم بستگي کلام نخست اين فصل با فصل قبل، عبارتند از:
1. « واو » عطف؛
2. برگشت ضمير از « مَا عَلَّمْنَاهُ »؛
3. برگشت ضمير از « أَوَلَمْ يَرَوْاْ »؛
4. اشتراک محتواي مربوط به قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) با تک قول فصل اول؛
5. اشتراک محتواي مربوط به توحيد ربوبي با کلام سوم فصل نخست؛
اما هيچ يک از اين وجوه براي اثبات هم بستگي ميان کلام نخست اين فصل با فصل قبل بلوغ کافي ندارد، تبيين ناکارآمدي هر يک از اين وجوه در اثبات هم بستگي عبارت است از:
1. « واو » عطف در صورتي عامل هم بستگي است که دو کلام را به يکديگر عطف مي کند، اما توجهي به محتواي کلام قبل و بعد از « واو » عطف در آيه 69 مي فهماند که اين دو کلام به يکديگر عطف نشده است، زيرا کلام قبل ( کلام چهارم فصل نخست )، مربوط به انکار وعده و پاسخ و انذار متناسب با آن؛ و کلام بعد ( کلام اول و فصل دوم )، مربوط به قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و توحيد است، به ويژه آنکه محتواي تبيين رفتارهاي مخالفان رسالت انذاري با حفظ سياق ضماير جمع مذکر غايب يا مخاطب، به پايان رسيده است. اين در حالي است که محتواي اين کلام با سه کلام نخست فصل قبل که درباره رسالت و توحيد ربوبي است، سازگار است، پس مي توان گفت که « واو » در ابتداي فصل دوم، براي عطف فصل به فصل آمده است و دو مجموعه با شروع هماهنگ را به يکديگر عطف کرده است. پس چنين « واو » عطفي نمي تواند عامل هم بستگي باشد.
برگشت ضمير هم در صورتي عامل هم بستگي است که مرجع آن در کلام قبل باشد و يا اگر در کلام هاي قبل از آن است، سياق ضماير تا کلام فعلي ادامه يافته باشد. مثلاً ضمير « هم » در ابتداي کلام سوم فصل نخست، عامل هم بستگي است، زيرا به قول قبل برمي گردد و ضمير مستتر « هم » در ابتداي کلام چهارم همان فصل نيز عامل هم بستگي است، با حفظ سياق ضماير به قول ابتداي فصل برمي گردد، يعني ادامه سياق ضمايري است که در کلام قبل هم بود. اما ضمير « ه » در ابتداي کلام نخست فصل دوم، عامل هم بستگي نيست، زيرا بدون حفظ سياق ضماير قابل ارجاع به قول نخست فصل قبل است.
اين ضمير به « الکافرين » در همين کلام برمي گردد، از اين رو نمي تواند عامل هم بستگي اين کلام با کلام هاي فصل قبل باشد.
2. اين اشتراک محتوايي نيز هم بستگي ايجاد نمي کند، زيرا مربوط به ارتباط نخستين کلام اين فصل با نخستين جزء ( تک قول ) فصل قبل است که بيش از هم بستگي ( ادامه بيان فصل قبل ) نشان دهنده شروع فصلي جديد است.
3. اين اشتراک محتوايي نيز موجب هم بستگي نيست، زيرا ارتباط نخستين کلام اين فصل با آخرين کلام فصل دوم را برقرار نمي کند.
1-2-1- کلام نخست. آيات 69 و 70
وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ (69) لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ (70)
پيوستگي آيات کلام 1:
پيوستگي آيات اين کلام روشن است و نيازي به تبيين ندارد.
غرض کلام 1:
آيه نخست اين کلام، معرفي کتاب خدا با وصف ذکر و قرآن مبين در مقام نفي اتهام شعر بودن از قرآن و شاعر بودن از پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است. دومين آيه نيز هدف از تعليم ذکر و قرآن مبين به پيامبر ( صلي الله عليه و اله و سلم ) را انذار انسانهاي زنده دل و اتمام حجت بر کافران دانسته است. بنابراين از کلام حاضر چنين به دست مي آيد که مشرکان قرآن را شعر و پيامبر ( صلي الله عليه و اله و سلم ) را شاعر مي خواندند و اين کلام در مقام پاسخ آنان مي فرمايد: قرآن شعر نيست، بلکه ذکر و قرآن روشنگري از جانب خداست که بر پيامبر او نازل شده است تا انسان هاي زنده دل را انذار کند و حجت را بر کافران تمام گرداند. با توجه به اصالت پاسخ نسبت به شبهه، مي توان تبيين ماهيت روشن گرانه و هدف منذرانه و اتمام حجت کننده قرآن کريم را به عنوان محتواي اصلي اين کلام به شمار آورد، اما بايد به اين سؤال هم پاسخ داد که هدف از طرح اين محتوا چيست؟ پاسخ اين سؤال را مي توان از نخستين آيه اين کلام دريافت کرد، زيرا اين آيه ترسيم کننده فضاي اتهام شعر و شاعري است، بنابراين هدف اين کلام درهم شکستن مقتضاي اين فضا است، بنابراين عنوان متناسب با اين کلام را مي توان اينگونه مطرح کرد:
« تبيين ماهيت روشن گرانه و هدف منذرانه و اتمام حجت کننده قرآن نازل شده بر پيامبر ( صلي الله عليه و اله وسلم )، به منظور تضعيف مشرکان و تقويت پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در فضاي تهمت شعر بودن قرآن و شاعر بودن آن حضرت »
2-2-1- کلام دوم. آيات 71 تا 76
گسست کلام 2 از کلام 1:
استفهام استشهادي به وسيله « أ »، « واو » عطف و برگشت ضمير « و » از ابتداي مطلب دوم به مطلب نخست، مقتضي اتصال سياقي بين اين دو کلام است، ولي تغيير آشکار موضوع از نبوت و قرآن به ربوبيت، برخلاف اين اقتضاء است و گزينه جدايي کلام در ابتداي مطلب دوم را تقويت مي کند.
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ (71) وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ (72) وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ (73) وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ (74) لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ (75) فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (76)
پيوستگي آيات کلام 2:
آيات اين کلام داراي سه مطلب است: نخست، آيات 71 تا 73 که درباره نعمات الهي و توبيخ کافران به خاطر بي توجهي و ناسپاسي نسبت به آن است؛ و دوم، آيات 74 و 75 که درباره شرک کافران در مسئله الوهيت است و سوم، آيه 76 که خطاب به رسول مکرم اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) به جهت رفع حزن از قلب ايشان است. اتصال آيات درون مطالب روشن است و نيازي به تبيين آن نيست، بنابراين نوشتار حاضر در ادامه به تبيين وجه اتصال سياقي مطالب سه گانه اين کلام مي پردازد:
مطلب دوم به مطلب اول عطف شده است، سير ضماير جمع مذکر غايب راجع به « الکافرين » را ادامه داده است، معرف شرک کافران به جاي شکر مطلوب مطرح شده در آخرين آيه مطلب اول است. مطلب سوم نيز به وسيله « فا » به مطلب قبل متفرع شده است.
غرض کلام 2:
براي تشخيص غرض اين کلام، ابتدا بايد معاني منسجم مطالب آن را به دست آورد:
معني منسجم مطلب نخست: آيات اين مطلب، به ذکر فراهم سازي نعمت انعام و چهارپايان براي انسان ها پرداخته است، بدين بيان که خداي متعالي، با دست خود چهارپايان را آفريده و به ملک انسان درآورده و آنها را براي انسان ها رام کرده و منافع فراواني از آنها براي انسان قرار داده است. در صدر اين محتوا، عبارت « أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ » و در انتهاي آن عبارت « أَفَلَا يَشْكُرُونَ » قرار دارد و نشان مي دهد که مقصود اين مطلب، اظهار تأسف از بي توجهي انسان ها به نعمت آشکار چهارپايان و در نتيجه شاکر نبودن آنها در برابر خداست.
معني منسجم مطلب دوم: در آيات اين مطلب، سخن از اين است که مشرکان به جاي الله، آلهه ديگري برگزيدند، بدين اميد که ايشان را ياري رسانند، در حالي که آن آلهه استطاعت ياري آنان را ندارد.
معني منسجم مطلب سوم: اين مطلب تنها داراي يک آيه و در مقام رفع حزن از پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است و اين مسئله را با علم خدا به پيدا و پنهان مشرکان تعليل کرده است. براي کشف معني منسجم اين مطلب بايد به دو پرسش پاسخ گفت:
1. چه چيز مقتضي حزن پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بوده است و خدا با اين آيه و عبارت « فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ » در مقام رفع اين حزن برآمده است؟
دو گزينه در پاسخ اين سؤال مطرح است: اول آنکه مقتضي حزن را از آيات قبلي همين کلام، يعني دو مطلب قبل استفاده کنيم ودوم آنکه مقتضي حزن را از کلام قبل تشخيص دهيم. گزينه نخست، به نظر صحيح نيست، زيرا محتواي مذکور در مطلب اول و دوم، بيان نعمات الهي و شرک کافران است که بر گفتار مقتضي حزن رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) دلالتي ندارد، اما گزينه دوم درست است و گفتار مقتضي حزن رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از کلام قبل قابل استفاده است، زيرا در آن کلام، سخن در رد اتهام شاعريت از رسول معظم اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است که با دلالت التزامي بين، از گفتار مقتضي حزن آن حضرت پرده يعني اتهام شعر بودن قرآن و شاعريت پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بر مي دارد.
2. مراد از عبارت « إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ » چيست؟ اين سخن زماني به جاست که افزون بر مسئله آشکار، مسئله اي پنهاني در کار باشد. پس بايد ديد مشرکان چه چيز را آشکار و چه چيز را پنهان مي کرده اند و خدا از آگاهي نسبت به پنهان و پيداي آنان خبر داده است؟
در پاسخ چنين به نظر مي رسد که مسئله آشکار از کلام نخست اين فصل و مسئله پنهان از دو مطلب قبلي همين کلام قابل استفاده است، بدين بيان که کافران مقابله با نبوت را آشکار مي کردند، اما بر ابتذال فکري خود در ناسپاسي نسبت به نعمات الهي و انتخاب راه شرک به جاي شکر پرده مي افکندند و به تعبيري خود را دشمن رسول معرفي مي کردند و طرفدار خدا؛ و خداي متعالي با افشاء سر آنان در مسئله شرک به جاي شکر، مقابله آنان با رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را به مقابله ايشان با خدا پيوند مي زند و ترفند آنان را خنثي مي کند.
بر اين اساس معني منسجم اين مطلب از اين قرار است: اي رسول ما از تهمت آنان نسبت به قرآن و نبوت ناراحت مباش، زيرا افزون بر دشمني آنان با نبوت، از ابتذال فکريشان در خصوص الوهيت با خبريم و آن را افشا کرديم.
اينک مي توان غرض اين کلام را با توجه به معاني منسجم مطالب سه گانه اين کلام به دست آورد: در نسبت سنجي ميان مطالب سه گانه اين کلام، مي توان دريافت که مطلب سوم، در عرض دو مطلب نخست نيست، زيرا اولاً، به وسيله « فا » بر مطلب يا مطالب قبل متفرع شده است و ثانياً، محتوايي در عرض محتواي دو مطلب قبل ندارد، در نتيجه براي کشف غرض اين کلام لازم است ابتدا به کشف برآيند دو مطلب نخست پرداخته شود و سپس به بررسي ارتباط اين برآيند با مطلب سوم؛
برآيند دو مطلب اول، بيان ابتذال فکري مشرکان در مسئله خداپرستي است، بدين بيان که فراز نخست، گريز آنان از شکر خداي منعم را زير سؤال برده و فراز دوم، گرايش آنان به پرستش خدايان خيالي را به چالش کشيده است، يعني مشرکان کساني هستند که نعمات محسوس و فعليت يافته خداي منعم، مانند انعام و چهارپايان را نديده گرفته و از شکر خدا سرباز مي زنند، اما به اميد ياري موهوم و فعليت نيافته غير خدا، به پرستش آنها روي آورده اند و در يک کلام به جاي شکر، شرک ورزيده اند و اين نهايت ابتذال فکري در مسئله الوهيت است. پس برآيند اين دو مطلب، پرده برداري از ابتذال فکري مشرکان در مسئله خداپرستي است که به جاي شکر به شرک گرايش دارند.
حال بايد ديد رابطه اين برآيند محتوايي با مطلب سوم کلام چيست؟ خداي سبحان در مقام نتيجه گيري از محتواي منسجم دو مطلب نخست، پيامبرش را بر گفتار مشرکان دلداري مي دهد و اين دلداري را با علم خود به پنهان و آشکار مشرکان تعليل مي کند، بنا بر آنچه در تبيين معني منسجم مطلب سوم گذشت مي توان نتيجه گرفت که سخن مطرح شده در اين کلام افشاي سر مشرکان، يعني ابتذال فکري و رفتاري آنان در مسئله خداپرستي، به منظور ايجاد آرامش در رسول مکرم اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و به طور کلي جريان رسالت است و اين کار براي مقابله با فضاي رواني ايجاد شده از سوي مشرکان صورت مي گيرد. آري مشرکان با پرده افکني بر اين کوته نظري و بدرفتاري، خود را در جبهه خدا قرار داده و با پيامبر خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در مي افتادند، ولي اين بيان روشنگر خدا، اين ترفند را خنثي مي کند و جبهه رودررويي مشرکان با پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و قرآن را به جبهه رودررويي آنان با خدا توسعه مي دهد. عنوان متناسب با غرض اين کلام عبارت است از:
« افشاي سر مشرکان، يعني ابتذال فکري و رفتاري آنان در مسئله ربوبيت و الوهيت، به منظور ايجاد آرامش در جريان رسالت و مقابله با متهم کنندگان قرآن و رسول »
3-2-1- کلام سوم. آيات 77 تا 83
گسست کلام 3 از کلام 2:
آغاز سير بياني جديد در مورد قدرت خداي سبحان بر احياي مردگان در جواب استبعاد قدرت خدا بر معاد، عامل گسست اين کلام از کلام قبل است.
أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ (77) وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ (81) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)
پيوستگي کلام 2:
پيوستگي آيات دروني اين کلام آشکار است و نيازي به توضيح ندارد.
غرض کلام 2:
موضوع اين کلام، معاد؛ و مسئله مورد بحث آن، استبعاد معاد به خاطر توهم عدم قدرت خدا بر احياي مردگان است. کلام حاضر اين استبعاد بي جا را با بياني بليغ پاسخ مي دهد: پيش از طرح شبهه، خلق انسان از قطره آبي پست را يادآور مي شود و در بياني شرمنده کننده، از دشمني انسان مخلوق خدا با خدا خبر مي دهد. توجه به اين حقيقت که خدا انسان را از نطفه آفريده است، اولاً، قبح مفهوم دشمني انسان با خدا را نشان داده و آن را به شدت تحقير مي کند و ثانياً، زمينه پاسخ شبهه عدم قدرت خدا بر احياي مردگان را فراهم مي کند، زيرا خلق دوباره انسانها از خلق بار نخست ايشان سخت تر نيست، چنانکه آيات بعدي نيز به اين مسئله اشاره کرده است. سپس با طرح مقدمه فراموشي خلق اول، شبهه را از زبان انسان مطرح مي فرمايد، تا پاسخ را آغاز کند. پاسخ شبهه در چهار فراز طراحي شده است:
1. استخوان هاي مردم را کسي زنده مي کند که براي بار نخست انسان را آفريده است و او به هر خلقي آگاه است. همان کس که براي شما از درخت سبز آتش قرار داد.
2. آيا خالق آسمان ها و زمين بر خلق دوباره انسان قادر نيست؟! او قادر و آفريننده اي داناست.
3. امر خدا چنين است که هرچه را اراده کند، اراده او بي تعلل جريان مي يابد.
4. خدا از هر عيب و نقص و ناتواني منزه است و انسان ها به سوي او باز مي گردند.
بر اين اساس غرض اين کلام با اين عنوان قابل بيان است:
« اثبات قدرت خدا بر احياي مردگان در مقام پاسخ به استبعاد معاد از سوي کافران »
4-2-1-4- هم بستگي ظاهري کلام هاي فصل 2
وجوه هم بستگي سه کلام اين فصل عبارت است از:
1. کلام دوم و سوم هر دو به وسيله « واو » به کلام نخست عطف شده است.
2. کلام دوم و سوم، هر دو از طريق استفهام استشهادي ( أ )، به کلام نخست نظارت دارد.
3. آيه آخر کلام دوم، دلالتي آشکار بر ربط آن با کلام نخست است.
5-2-1- هماهنگي غرضي کلام هاي فصل 2
کلام دوم و سوم اين فصل، به عنوان تابعي از کلام نخست آن ارزيابي مي شود، زيرا با اسلوب استشهادي « أ و لم ير( وا ) » آغاز شده است. بنابراين حرکت کشف هماهنگي کلام هاي اين فصل و غرض آن را بايد از کلام نخست آغاز کنيم:
چنانکه گذشت غرض کلام نخست، تبيين ماهيت روشن گرانه و هدف منذرانه و اتمام حجت کننده قرآن نازل شده بر پيامبر ( صلي الله عليه و آله وسلم ) است و اين کار را به منظور تضعيف مشرکان و تقويت پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در فضاي تهمت شعر بودن قرآن و شاعر بودن آن حضرت انجام مي دهد. غرض کلام دوم نيز افشاي سر مشرکان، يعني ابتذال فکري و رفتاري آنان در مسئله ربوبيت و الوهيت است که با توجه به آيه انتهايي آن به منظور ايجاد آرامش در جريان رسالت و مقابله با متهم کنندگان قرآن و رسول مطرح شده است، يعني هماهنگي کلام دوم با کلام نخست، به طور آشکار و با استناد به آيه انتهايي کلام دوم قابل استفاده است. از سوي ديگر حقيقت انذاري و اتمام حجتي قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) که در کلام نخست مطرح شد، در صورتي تثبيت مي شود که حقيقت معاد به اثبات رسيده باشد، از اين رو کلام دوم اين فصل در مقام پاسخ به استبعاد معاد از سوي کافران، به اثبات قدرت خدا بر احياي مردگان پرداخته است، تا شک و شبهه اي در ماهيت انذاري قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) باقي نماند.
بدين ترتيب کلام دوم و سوم اين فصل هر يک به نحوي در راستاي خدمت به مقصود کلام نخست آن قرار دارد. مقصود کلام اول در هم شکستن فضاي تبليغاتي عليه قرآن و رسول است که اين مهم را با تبيين ماهيت روشن گرانه قرآن نازل شده بر رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم ) پيش مي برد، حقيقت روشن گري که براي انسان هاي زنده دل، منذر است و براي کافران اتمام حجت مي کند و آنان را مستحق کلمه عذاب مي گرداند. کلام دوم گام را فراتر نهاده و با حرکتي تهاجمي از ابتذال فکري کافران مقابله کننده با قرآن و رسول در حيطه خداپرستي پرده بر مي گيرد و بدين نحو پايگاه موهوم آنان در مقابله با رسولان را در هم مي شکند، اين پايگاه موهوم، چيزي جز ادعاي دين داري و خداخواهي آنان نيست و کلام سوم، با اثبات قدرت خدا بر معاد شبهات مقابله کنندگان در مسئله معاد را پاسخ مي دهد و بر قدرت بي حد خدا استشهاد مي کند و بدين ترتيب امکان رد محتواي انذاري و اتمام حجت کننده قرآن نازل شده بر رسول را نفي مي کند. پس هر سه کلام اين فصل در راستاي دفاع از حيثيت رسالت منذرانه و اتمام حجت کننده قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) وارد شده است. عنوان متناسب با اين فصل عبارت است از:
« دفاع از حيثيت رسالت منذرانه و اتمام حجت کننده قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در برابر اتهامات بي پايه مشرکان از طريق افشاي سر مشرکان، يعني ابتذال فکري و رفتاري آنان در مسئله خداپرستي و اثبات قدرت خدا بر تحقق معاد، به منظور تأمين پشتوانه انذار و اتمام حجت قرآن و پيامبر »
3-1- تناسب دو فصل سوره مبارکه يس
تناسب دو فصل اين سوره را در دو شاخه مي توان تبيين کرد: نخست، تناسب کلي دو فصل؛ دوم، تناسب اجزاي دو فصل.
1. تناسب کلي دو فصل: سير ورود و خروج هر دو فصل يکسان است. تک قول واقع در ابتداي فصل نخست، مربوط به رسالت انذاري است، پس از آن کلام مربوط به توحيد ربوبي با جهت گيري دفاع از رسالت و در انتها، کلام مربوط به معاد با همين جهت گيري قرار دارد. کلام نخست فصل دوم نيز مربوط به رسالت انذاري است، پس از آن کلام مربوط به توحيد الوهي با جهت گيري دفاع از جريانات رسالت و در انتها، کلام مربوط به معاد با همين جهت گيري قرار گرفته است.
2. تناسب اجزاي دو فصل: تناسب اجزاي اين دو فصل در سه محور قابل طرح است:
1. تناسب تک قول واقع در ابتداي فصل نخست ( مجموع کلام اول و دوم )، با کلام اول فصل دوم:
چنانکه گفته شد هر دو مربوط به رسالت انذاري است.
در قول ابتداي فصل اول بر مرسل بودن پيامبر تأکيد شده و در کلام نخست فصل دوم، از شاعر نبودن خبر داده شده است.
در قول ابتداي فصل يک قرآن به عنوان تنزيل خداي عزيز رحيم معرفي شد و در کلام ابتداي فصل دو، اتهام شعر بودن از آن برطرف شد و به عنوان ذکر و قرآن مبين معرفي شد.
در قول فصل اول، هدف از انزال قرآن بر پيامبر ( صلي الله عليه واله و سلم )، انذار قومش دانسته شد و در کلام اول فصل دوم، هدف از انزال قرآن بر ايشان انذار زنده دلان و اتمام حجت کافران دانسته شد.
در قول واقع در ابتداي فصل اول، قوم پيامبر ( صلي الله عليه و اله و سلم ) نسبت به انذار به دو گروه تقسيم شدند: نخست، انذار ناپذيران و دوم، انذار پذيران؛ و در کلام اول فصل دوم از همين دو گروه با عنوان زنده دلان و کافران ياد شد و دانسته شد که قرآن براي انذار آمده، اما اگر کسي انذار آن را نپذيرد، خاصيت قران براي او اتمام حجت و فعليت بخشيدن به استحقاق عذاب است.
در قول ابتداي فصل نخست، مثلي در مخالفت لجوجانه با پيامبران مطرح شد و در کلام اول فصل دوم، از اتهام شعر به قرآن و شاعري به پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) سخن گفته شد که مصداق لجاجت قوم آن حضرت در برابر ايشان است.
2. تناسب کلام سوم فصل اول با کلام دوم فصل دوم:
هر دو مربوط به ربوبيت و با جهت گيري رسالت است.
در کلام سوم فصل اول از آيات الهي در تدبير امور انسانها از جمله مأکولات نباتي و شب و روز و حمل و نقل سخن به ميان آمد و در کلام دوم فصل دوم نيز از نعمت ماکولات و مشروبات حيواني و حمل و نقل با حيوانات سخن گفته شد.
در کلام سوم فصل اول، پيرو ذکر نعمات نباتي، عبارت « أَفَلاَ يَشْكُرُونَ » آمد و به دنبال آن از تنزه ذات اقدس الهي از شرک مشرکان سخن گفته شد و در کلام دوم فصل دوم نيز، همين عبارت به کار رفته و به دنبال آن شرک مشرکان زير سؤال رفته است.
3. تناسب کلام چهارم فصل اول با کلام سوم فصل دوم:
هر دو مربوط به معاد با جهت گيري رسالت است.
گفتني است فصل دوم تکرار فصل اول نيست و اين دو فصل مکمل يکديگر هستند، بدين بيان:
ثقل بحث رسالت در فصل اول، پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و در فصل دوم، قرآن کريم است.
بحث ربوبيت در فصل اول، پاسخ به منافي جلوه دادن جهان بيني توحيدي و ايدئولوژي انفاق است، اما بحث ربوبيت در فصل دوم، پرده برداري از ابتذال فکري و رفتاري مشرکان در مسئله خداپرستي است.
بحث معاد در فصل نخست، مقابله با ترفند انکار وعده از ناحيه مشرکان است و بحث معاد در فصل دوم، پاسخ استدلالي به استبعاد معاد از قدرت خداست.
منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
نظرات شما عزیزان: