ابن تيميّه و انكار فضايل امام علي عليه السلام
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12069
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 91295
بازدید ماه : 144573
بازدید کل : 10536328
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 4 / 2 / 1396

. علي و انفاق در راه خدا

آيه ديگري كه درباره ي حضرت اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نازل شده اين آيه است كه مي فرمايد:
«
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً » (5)؛
كساني كه اموالشان را شب و روز، مخفي و آشكار در راه خدا انفاق مي كنند.
به اعتراف دانشمندان اهل سنت اين آيه درباره ي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نازل شده است، اما ابن تيميّه مي گويد:
نازل شدن اين آيه در مورد علي ثابت نشده و دروغ است. (6)
اين مطلب ابن تيميّه در صورتي است كه افراد ذيل نازل شدن اين آيه را در مورد اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي دانند؛ افرادي هم چون:
عبدالرزاق بن همّام صنعاني، عبد بن حُميد، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابي حاتم، طبراني، ابن عساكر، واحدي، ابونعيم اصفهاني، فخر رازي، زمخشري، محب الدين طبري، ابن اثير، سيوطي و ابن حجر مكي.
با وجود اين تعداد از مفسران، ابن تيميّه مي گويد: اين مطلب دروغ بوده و ثابت نشده است و چنين تفسيرهاي باطلي را بسياري از نادانان گفته اند (!!)

3. هدايت گر امّت

آيه ديگري نيز درباره ي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نازل شده است، آن جا كه خداوند متعال مي فرمايد:
«
إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » (7)؛
(
اي پيامبر! ) تو فقط بيم دهنده هستي و براي هر گروهي هدايت گري خواهد بود.
ابن تيميّه با گستاخي چنين مي نويسد:
بنا به اتفاق دانشمندان حديث، نزول اين آيه در مورد علي دروغ و جعلي است. (8)
با اين كه برخي از عالمان و انديشمندان اهل سنت، نزول اين آيه را در شأن اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي دانند. اين عالمان عبارتند از:
عبدالله بن احمد بن حنبل، طبري، حاكم نيشابوري، ابن ابي حاتم، مَقْدِسي، طبراني، ابن مردويه، ابونعيم اصفهاني، ابن عساكر، ابن نجار، ديلمي، هيثمي، سيوطي و متّقي هندي.
حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي گويد: سند اين حديث صحيح است.
هيثمي پس از نقل اين حديث در مجمع الزوائد مي گويد: تمامي رجال اين سند از افراد مورد وثوق و اطمينان هستند.
ضياء مَقدسي نيز اين حديث را در كتاب المختاره آورده است؛ همان كتابي كه ملتزم به آوردن احاديث صحيح شده است. (9)

همگامي علي با حق

پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) در حديثي مي فرمايد:
عليّ مع الحقّ و الحقّ‌ مع علي؛
علي با حقّ است و حقّ با علي.
ابن تيميّه مي گويد:
اين سخن از بزرگ ترين دروغ ها و ناداني هاست، زيرا كه هيچ كس اين حديث را از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل نكرده است؛ نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف (!) پس چگونه بعضي مي گويند: تمامي محدثان آن را نقل كرده اند؟ آيا دروغ گوتر از كسي كه بگويد: صحابه و علما، حديثي را نقل كرده اند، در حالي كه هيچ كدام از آنان اين حديث را نقل نكرده اند، وجود دارد؟ بلكه اين، ‌آشكارترين دروغ است (10).
در صورتي كه اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين حديث را نقل كرده و بزرگان اهل سنت در كتاب هاي خود آورده اند، از جمله:
1.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام).
اين حديث را تِرمذي در سنن و حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين نقل كرده اند (11).
2.
جناب امّ سلَمه همسر گرامي پيامبر (صلي الله عليه و آله).
اين حديث را طبراني، ابوبشر دولابي، خطيب بغدادي و ابن عساكر نقل كرده اند (12).
3.
سعد بن ابي وقّاص.
اين حديث را بزّار نقل كرده و هيثمي پس از نقل آن گويد: يكي از راويان آن، سعد بن شعيب است. من او را نمي شناسم؛ اما ديگر افراد اين سند مورد اطمينان هستند. (13)
4.
ابوسعيد خُدري.
اين حديث را حافظ ابويعلي نقل كرده است. هيثمي پس از نقل آن در مجمع الزوائد مي گويد: اين حديث را ابويعلي نقل كرده و همه ي راويان آن ثقه و مورد اطمينان هستند. (14)
5.
عايشه
ابن قُتَيبَه دينوري در الامامة و السياسه به نقل اين حديث از وي پرداخته است. (15)
6.
كعب بن عجره.
وي كه از اصحاب پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مي باشد اين حديث را نقل كرده است؛ آن سان كه طبراني در المعجم الكبير آن را نقل كرده است.
متّقي هندي در كنزالعمال گويد: هرگاه بين مردم تفرقه و اختلاف شد، علي و يارانش بر حقّ هستند (16).
اينان برخي از صحابه و بزرگان علما و محدثان هستند كه اين حديث را نقل كرده اند. در اين ميان روايت هايي با سند از صحابه نقل شده كه برخي از آن ها صحيح است؛ پس چگونه ابن تيميّه به خود جرأت داده و مي گويد: اين حديث را كسي از پيامبر نقل نكرده؛ نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف؟!

علي برادر پيامبر

راويان بسياري نقل كرده اند كه در روز مؤاخات و برادري، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اميرمؤمنان علي (عليه السلام) را برادر خود قرار دادند.
ابن تيميّه در اين زمينه مي نويسد:
اما حديث برادري پيامبر با علي دروغ و باطل است... پيامبر، نه علي و نه هيچ كس ديگر را برادر قرار نداد و حديث برادريش با علي و نيز برادري ابوبكر با عمر از دروغ هاي مسلم است... پيامبر هيچ گاه علي و غير او را برادر خود قرار نداد و هرچه در اين خصوص وارد شده بدون ترديد دروغ است.
تمامي احاديثي كه در برادري مهاجران و انصار با يكديگر وارد شده، دروغ است و هيچ گاه پيامبر، علي را برادر خود قرار نداده است... همه ي احاديث برادري پيامبر با علي، جعلي و دروغ است.
آن چه گذشت عبارت هايي است كه ابن تيميّه در جاهاي متعددي از منهاج السنّه آورده و حديث مؤاخات را تكذيب كرده است. (17)
در حالي كه حديث برادري پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در كتاب هاي سنن تِرمذي، الطبقات الكبري، المستدرك علي الصحيحين، مصابيح السنّه، الإستيعاب، البداية و النهايه، الرياض النضره، مشكاة المصابيح، الصواعق المحرقه و تاريخ الخلفاء آمده است. (18)
از طرفي، برخي از صحابه نيز اين حديث را نقل كرده اند كه عبارتند از:
اميرمؤمنان علي (عليه السلام)، عبدالله بن عباس، ابوذر، جابر، عمربن خطاب، انس بن مالك، عبدالله بن عمر، زيد بن ارقم و...
نكته قابل توجه اين كه بسياري از بزرگان اهل سنت در اين باره به ابن تيميّه اعتراض كرده اند.
حافظ ابن حجر، پس از آن كه اين حديث را از واقدي، ابن سعد، ابن اسحاق، ابن عبدالبرّ، سهيلي، ابن كثير و ديگران نقل مي كند مي گويد:
ابن تيميّه در كتابي كه در ردّ ابن مطهر رافضي ( علامه حلي ) نوشته است ( يعني منهاج السنّه ) جريان برادري بين مهاجران؛ به خصوص برادري پيامبر با علي را انكار كرده است. او مي گويد: چون قراردادن برادري با يكديگر براي اين است كه انسان ها با يكديگر مدارا كنند و دل ها به هم نزديك شوند؛ بنابراين معنا ندارد كه پيامبر با كسي برادر شود، يا يكي از مهاجران با ديگري برادر گردد.
ابن تيميّه نصّ و تصريح پيامبر را با قياس ردّ كرده و از حكمت برادري غافل شده است.
حافظ ابن حجر گويد:
اين حديث را ضياء مَقْدِسي- در آن چه كه از احاديث المعجم الكبير طبراني انتخاب كرده- آورده است و ابن تيميّه تصريح كرده است كه احاديث اين كتاب، صحيح تر و قوي تر از احاديث المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري است. (19)
زرقاني مالكي در شرح المواهب اللدنيه، هنگامي كه سخن از برادري بين صحابه به ميان مي آيد مي گويد:
همان طور كه ابن عبدالبرّ و ديگران معتقدند اين عهد برادري دو بار انجام شده است ( از جمله يك بار در مكه پيش از آن كه پيامبر به مدينه مهاجرت كنند ) در آن جا پيامبر مهاجران را با يكديگر برادر قرار داد تا در غم و سرور يك ديگر شريك و در راه حقّ، استوار باشند. در آن واقعه ابوبكر را برادر عمر قرار داد و همين طور ميان هر دو نفر برادري ايجاد كرد تا اين كه علي باقي ماند و او گفت: اي رسول خدا! ميان تمام اصحابت برادري ايجاد كردي؛ چه كسي برادر من است؟
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:
انا اخوك؛
من برادر تو هستم.
احاديث بي شماري درباره ي برادري پيامبر با علي وارد شده است. تِرمذي پس از نقل آن مي گويد: اين حديث « حديثِ حسن » است (20). هم چنين اين حديث را حاكم نيشابوري آورده و به صحت آن حكم كرده است. از پسر عمر نقل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به علي (عليه السلام) فرمود:
اما ترضي أن أكون أخاك!
آيا خشنود نمي شوي كه من برادر تو باشم؟
او گفت: چرا.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:
انت اخي في الدنيا و الآخره؛
تو برادر من در دنيا و آخرت هستي.
زرقاني مي افزايد:
ابن تيميّه، برادري بين مهاجران را انكار كرده و مي گويد كه ميان پيامبر و علي هيچ عهد برادري رخ نداده است. او گمان مي كند كه اين حديث از احاديث دروغ است؛ اما حافظ ابن حجر عسقلاني سخن ابن تيميّه را رد كرده و گفته است كه به قياس اين حديث را نپذيرفته است. (21)

علي و پيامبران

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حديثي فرمودند:
من أراد أن ينظر إلي آدم في علمه، و إلي نوح في تقواه، و إلي ابراهيم في حلمه،‌ و إلي موسي في هيبته، و إلي عيسي في عبادته فلينظر الي علي بن أبي طالب؛
هركس مي خواهد به علم آدم، تقواي نوح، بردباري ابراهيم، هيبت موسي و عبادت عيسي بنگرد، به عليّ بن ابي طالب بنگرد.
اين حديث به « حديث الأشباه » معروف است و در كتاب هاي شيعه و سنّي با متون گوناگون نقل شده و ما در كتابي مستقل پيرامون آن سخن گفته ايم.
ابن تيميّه در مورد اين حديث چنين مي گويد:
اين حديث، جعلي است و آن را به دروغ به پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند و هيچ كدام از اهل حديث در اين موضوع شك ندارند. (22)
ولي اين حديث را عبدالرزاق صنعاني، احمد بن حنبل شيباني، ابوحاتِم محمد بن ادريس رازي، حاكم نيشابوري، ابوبكر بيهقي، ابوبكر بن مردويه اصفهاني، ابونعيم اصفهاني و... نقل كرده اند. يكي از بهترين و صحيح ترين سندهاي اين حديث، روايت عبدالرزاق، از معمر، از زُهري، از سعيد بن مسيب، از ابوهريره است كه وي، اين حديث را از پيامبر (صلي الله عليه و آله) روايت مي كند. (23)

علي ولي مؤمنان

دگربار در حديثي آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درباره ي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي؛
او پس از من ولي و صاحب اختيار هر مؤمن است.
ابن تيميّه درباره ي اين حديث مي گويد:
اين حديث، حديثي است كه به دروغ به پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند (24).
و حال آن كه بسياري از صحابه، حافظان و محدثان، آن را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روايت كرده اند.
صحابه اي كه به نقل آن پرداخته اند عبارتند از:
اميرالمؤمنين (عليه السلام)، امام حسن مجتبي (عليه السلام)، ابوذر غفاري، عبدالله بن عباس، ابوسعيد خُدري، براء بن عازب، ابوليلي انصاري، عمران بن حصين، بريدة بن حصيب، عبدالله بن عمر، عمروبن عاص، و وهب بن حمزه.
اسامي ذيل نيز در زمره بزرگان حديث و حفّاظي هستند كه اين حديث را در كتاب هاي خود آورده اند:
ابوداوود طيالسي، ابن ابي شيبه، احمد بن حنبل، تِرمذي، نَسائي، ابويعلي موصلي، محمد بن جرير طبري، طبراني، حاكم نيشابوري، ابوبكر بن مُردويه اصفهاني، ابونعيم اصفهاني، ابن عبدالبرّ، ابن اثير، ضياء مَقدسي، ابن حجر عسقلاني، جلال الدين سيوطي و...
حافظ ابن عبدالبر درباره ي اين حديث مي گويد:
سند اين حديث به علت صحت و مورد اعتماد بودن رجالش، جاي هيچ گونه اشكال و ايرادي را براي كسي باقي نمي گذارد. هم چنين ابن ابي شيبه سند اين حديث را صحيح مي داند (25).
محمد بن جرير طبري و سيوطي نيز آن را تصحيح كرده اند و احمد بن حنبل نيز هم در مسندش آن را به سند صحيح نقل كرده است.
تِرمذي پس از نقل، آن را « حديث حسن » (26) دانسته است. نَسائي آن را به سند صحيح نقل كرده است و ابن حبّان نيز اين حديث را در صحيح خود آورده است. هم چنين حاكم نيشابوري اين حديث را آورده و آن را طبق شرايط مسلم صحيح مي داند.
حافظ ابن حجر عسقلاني در شرح حال اميرالمؤمنين (عليه السلام) گويد: اين حديث را تِرمذي با سند قوي از عمران بن حصين روايت كرده است. (27)

علي و حديث غدير

در حديث معروف و متواتر غديرخم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پس از خطبه پيرامون ولايت و مناقب اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) به خدا چنين عرضه داشتند:
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛
خداياً با ياورانش يار و با دشمنانش دشمن باش.
ابن تيميّه درباره ي اين حديث مي گويد:
اين حديث به اتفاق حديث شناسان دروغ است. (28)
با اين حال اين حديث را محدثان ذيل در منابع حديثي خود آورده اند:
احمد بن حنبل با سندهاي صحيح، ابن ابي شيبه، ابن راهويه، ابن جرير، سعيد بن منصور، طبراني، ابونعيم اصفهاني، ابن حِبّان، حاكم نيشابوري، خطيب بغدادي، نَسائي با سند صحيح، بزّار با سندهاي صحيح، ابويعلي با دو سند صحيح.
هيثمي نيز در مجمع الزوائد آن را نقل كرده و گويد: تمامي راويان سند اين حديث، ثقه و مورد اعتماد هستند. (29)

علي و حديث يوم الدار

آن گاه كه آيه « وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ‌ » (30) نازل شد و پيامبر مأمور به اعلان رسمي دعوت شدند، خويشاوندان خود را در خانه حضرت ابوطالب (عليه السلام) جمع نموده، آنان را به اسلام دعوت كرده و فرمودند:
فأيّكم يبايعني علي أن يكون اخي و وزيري؟
كدام يك از شما با من بيعت مي كند تا برادر، وزير و خليفه و جانشين من بشود؟
هيچ كس به جز اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) پاسخ نداد.
تا اين كه پيامبر در حضور همه در خطاب به حضرت امير فرمود: تو برادر، وزير،‌ وصي و جانشين من هستي.
اين واقعه در بين محدثان به حديث « يوم الدار » معروف است و بسياري از بزرگان حديث آن را نقل كرده اند؛ اما ابن تيميّه در اين باره مي گويد:
اين حديث در نزد حديث شناسان دروغي بيش نيست و هيچ عالم حديث شناسي نيست مگر اين كه مي داند كه آن دروغ و جعلي است. (31)
بنابراين، يا تمام علماي اهل سنت كه مي دانسته اند اين حديث دروغ و جعلي است و در عين حال آن را در كتاب هاي خود نقل كرده اند فاسق مي باشند و يا اين كه تمامي آنان عالم و حديث شناس نبوده اند (!!)
يكي از راويان آن احمد بن حنبل ( پيشواي حنبلي ها ) است كه در مسند خود آن را روايت كرده است و علاوه بر وي، عالمان بسياري اين حديث را در كتاب هاي خود آورده اند (32).
در اين ميان حافظ ابوبكر هيثمي پس از نقل روايت مي گويد: رجال روايتي كه احمد بن حنبل نقل كرده، و يكي از دو روايتي كه بزّار نقل نموده همگي رجال صحيح هستند غير از شريك كه او ثقه مي باشد. (33)
ابن اسحاق، طبري، طَحاوي، ابن ابي حاتم، ابوبكر بن مردويه اصفهاني، ابونعيم اصفهاني، ضيا‌ء مَقدِسي و متّقي هندي نيز از جمله ي راويان اين حديث هستند.
سيوطي اين حديث را از گروهي نقل مي كند. بيهقي در دلائل النبوة و ابونعيم اصفهاني نيز در دلائل النبوة متن كامل ماجرا را آورده اند و در كتاب هاي زيادي تصريح شده كه اين حديث صحيح است. (34)

فاروق امّت كيست؟

ابن تيميّه با بغض و كينه اي كه نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) دارد براي تكذيب فضايل و مناقب آن حضرت به راحتي دروغ مي گويد و احياناً در اين ميدان، مبارز نيز مي طلبد؛ به اين نمونه توجه كنيد:
دو حديث نقل شده است كه در نخستين حديث، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با اشاره به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند:
هذا فاروق اُمّتي؛
اين ( علي )، جدا كننده حقّ و باطل در ميان امت من است.
حديث دوم: اين كه بسياري از صحابه پيرو فرمايش پيامبر مي گفتند:
ما كنّا نعرف المنافقين إلا ببغضهم علياً؛
ما، منافقان را جز با اين علامت كه با علي دشمن بودند، نمي شناختيم.
ابن تيميّه در مورد اين دو حديث چنين مي گويد:
حديث شناسان و كساني كه اندك آگاهي از حديث دارند، شك ندارند كه اين دو حديث جعلي است و به دروغ آن ها را به پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند. هيچ يك از اين دو حديث در هيچ كدام از كتاب هاي قابل اعتمادي نيامده است؛ بلكه هيچ كدام اصلاً سند شناخته شده اي ندارد (!) (35)
شگفتا كه در ادامه مي افزايد:
هركس بتواند اين دو حديث را با سند صحيح از افرادي كه معروف به راستگويي هستند بياورد، ما قانع مي شويم و آن را از هر طايفه و مذهبي كه باشد مي پذيريم.
معناي اين سخن آن است كه حتي اگر شيعيان هم آن را نقل كرده باشند، او مي پذيرد.
آن گاه مي گويد:
ما دليل داريم كه هر دو حديث دروغ است و جايز نيست آن ها را به پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت دهيم.
اكنون به سراغ راويان اين دو حديث مي رويم.
حديث « هذا فاروق اُمّتي » را 5 نفر از صحابه نقل كرده اند:
سلمان فارسي، ابن عباس، ابوذر، حذيفه و ابوليلي.
محدّثان و حافظان اهل سنت نيز به روايت آن پرداخته اند:
طبراني، بزّار، بيهقي، ابونعيم اصفهاني، ابن عبدالبر، ابن عساكر، ابن اثير، ابن حجر، محبّ طبري، مناوي، متّقي هندي و...
ابن تيميّه ادعا كرد كه اين حديث در هيچ يك از كتاب هاي مورد اعتماد نيامده است؛ در حالي كه اين حديث در: مسند بزّار، المعجم طبراني، تاريخ مدينة دمشق، الإستيعاب، أُسدالغابه، الإصابه، مجمع الزوائد، كنزالعمّال، فيض القدير، الرياض النضره، ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي (36) موجود است.
اين حديث با سند صحيح در روايت طبراني در المعجم الكبير و غير آن آمده است.
روايت دوم را كه اصحاب پيامبر مي گفتند: « ما، منافقان را تنها با دشمني و بغض علي مي شناختيم »، اين افراد نقل كرده اند:
ابوذر، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، جابربن عبدالله انصاري، ابوسعيد خُدري، انس بن مالك و عبدالله بن عمر.
از جمله راويان اين روايت عبارتند از:
احمد بن حنبل، تِرمذي، بزّار، طبراني، حاكم نيشابوري، خطيب بغدادي، ابونعيم اصفهاني، ابن عساكر، ابن عبدالبرّ، ابن اثير، نَوَوي، هيثمي، محبّ طبري، ذهبي، جلال الدين سيوطي، ابن حجر مكي، متّقي هندي و آلوسي. (37)
از سندهاي صحيح اين روايت كه در مسند احمد آمده اين گونه است:
احمد بن حنبل گويد: اسود بن عامر، از اسرائيل، از اعمش، از ابوصالح، ‌از ابوسعيد خُدري براي من نقل كرد كه ابوسعيد مي گفت:
كنّا نعرف منافقي الأنصار ببغضهم عليّاً؛
ما، منافقان انصار را از دشمني با علي مي شناختيم.
احمد بن حنبل اين روايت در مناقب الصحابه نيز آورده است. (38)

اهل بيت كشتي نجات امت

آن گاه كه سخن از فضايل و مناقب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ميان مي آيد، ابن تيميّه با تمام توان مي كوشد تا شايد بتواند آن فضيلت و منقبت را انكار نمايد، هرچند به قيمت بستن چشم خود به روي واقعيات، بي اعتبار كردن كتاب هاي معتبر حديثي اهل سنت، گشودن زبان ناسزا به بزرگان و رؤساي مذهب اهل سنت و انگشت اتهام به سوي آن ها نشانه بردن باشد؛ چرا كه او نمي تواند فضيلتي را براي مولاي متقيان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) ببيند. به اين نمونه توجه كنيد! در حديث معروف و مشهور؛ بلكه متواتر بين فريقين آمده كه پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
إنما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق؛
اهل بيت من همانند كشتي نوح هستند، هركس بر آن سوار شود نجات مي يابد و هركه از آن روي گردان شود، غرق خواهد شد.
ابن تيميّه درباره ي آن مي گويد:
اين حديث هيچ سندي ندارد؛ نه سند صحيحي دارد و نه در هيچ كدام از كتاب هاي معتبر حديثي آمده است. اگر هيزم كشان شب- كه نمي فهمند در توبره ي خود چه چيزي مي ريزند به نقل روايات جعلي مي پردازند- آن را نقل مي كنند، اين كار بر سستي آن مي افزايد. (39)
به راستي منظور ابن تيميّه از هيزم كشان شب كه نمي فهمند چه چيزي جمع مي كنند چه كساني هستند؟
به گمان شما چه كساني اين حديث را نقل كرده اند كه ابن تيميّه اين گونه بر آن ها مي تازد؟
گويا نقل فضايل اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نزد او چنان گناه بزرگي است كه اگر رؤساي مذهب و بزرگان هم كيش خود نيز به چنين گناه نابخشودني گرفتار شوند! از اعتبار ساقط شده و نقل آن ها نه تنها اعتباري به حديث نمي دهد؛ بلكه حديث را بي اعتبارتر مي كند.
اكنون به برخي از راويان و ناقلان اين حديث اشاره مي كنيم:
از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله):
اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ابوذر، عبدالله بن عباس، ابوسعيد خُدري، ابوالطفيل، انس بن مالك، عبدالله بن زبير و سلمة بن أكوع.
علمايي كه در كتاب هاي معتبر خود به نقل آن پرداخته اند:
احمد بن حنبل، بزّار، ابويعلي موصلي، ابن جرير طبري، نَسائي، طبراني، دارقُطني، حاكم نيشابوري، ابوبكر بن مردويه اصفهاني، ابونعيم اصفهاني، خطيب بغدادي، ابوالمظفر بغدادي، مجدالدين بن الأثير، محبّ طبري، ذهبي، ابن حجر عسقلاني، سخاوي، جلال الدين سيوطي، ابن حجر مكي، متّقي هندي، قاري، مناوي و ديگران.
اگر اينان هيزم كشان شب هستند، بسيار خوب، براي ما مهم نيست كه اين ها جزء دروغ نويسان و هيزم كشان كور باشند؛ اما آيا روشنفكران اهل سنت با اين ادعاي ابن تيميّه موافقند؟
حاكم نيشابوري پس از نقل اين حديث مي گويد: شرايطي كه مسلم براي صحت يك حديث گذارده، در اين حديث موجود است و از نظر او، حديثِ صحيحي است.
هم چنين خطيب تبريزي اين حديث را در مشكاة المصابيح آورده است. كتابي كه در آن به پيروي از كتاب مصابيح السنّه، فقط به احاديث صحيح و حسن پرداخته و هيچ حديث جعلي را در آن ذكر نكرده است.
البته اين حديث به جز اين سند، سندهاي صحيح ديگري نيز دارد (40).

علي و حديث طير

يكي ديگر از احاديث مناقب و فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) حديث طير است. بنابرآن حديث روزي براي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مرغ برياني آوردند. آن حضرت به خدا عرضه داشت:
اللهم ائتني بأحبّ خلقك إليك و إليّ يأكل معي من هذا الطائر؛
بارالها! آن كسي را كه از همه بيشتر دوست مي داري بفرست تا با من از اين مرغ ميل كند.
پس از اين دعا اميرمؤمنان علي (عليه السلام) آمدند و با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از آن غذا خوردند.
ابن تيميّه در اين باره چنين اظهارنظر مي كند:
اهل علم و معرفت مي دانند كه حديث طير از احاديث دروغ بوده و جعلي است. (41)
اكنون بايد ديد كه آيا همان گونه كه او ادعا مي كند اهل علم و معرفت اين حديث را دروغ مي دانند؟!
بنابر تحقيقات انجام يافته، دوازده نفر از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين حديث را نقل كرده اند:
1.
اميرالمؤمنين (عليه السلام)، حاكم نيشابوري اين حديث را از آن حضرت نقل كرده است.
2.
عبدالله بن عباس. ابن سعد و جماعتي از او نقل كرده اند.
3.
ابوسعيد خُدري. حاكم نيشابوري حديث او را آورده است.
4.
سفينه. حاكم نيشابوري و احمد بن حنبل حديث او را نقل كرده اند.
5.
ابوالطفيل. حاكم نيشابوري از او نقل كرده است.
6.
انس بن مالك. تِرمذي، بزّار، نَسائي، حاكم نيشابوري، بيهقي و ابن حجر حديث او را آورده اند.
7.
سعد بن ابي وقّاص. ابونعيم اصفهاني حديث او را آورده است.
8.
عمرو بن عاص. حديث او در نامه اي كه به معاويه نوشته موجود است. اين نامه را خوارزمي در المناقب آورده است.
9.
يعلي بن مرّه. عده اي حديث او را آورده اند؛ از جمله حافظ ابوعبدالله گنجي.
10.
جابربن عبدالله انصاري. ابن عساكر حديث او را نقل كرده است.
11.
ابورافع. حديث او را ابن كثير نقل مي كند.
12.
حبشي بن جناده. حديث او را نيز ابن كثير آورده است.
و اسامي جمعي از بزرگان و پيشوايان اهل سنت كه اين حديث را در كتاب هاي خود روايت كرده اند به شرح زير مي باشد:
ابوحنيفه پيشواي حنفي ها، احمد بن حنبل، ابوحاتِم رازي، تِرمذي، بزّار، نَسائي، ‌ابويعلي موصلي، محمد بن جرير طبري، طبراني، دارقُطني، ابن بطّه عكبري، حاكم نيشابوري، ابوبكر بن مردويه اصفهاني، بيهقي، ابن عبدالبرّ، خطيب، ابوالمظفر سمعاني، بغوي، ابن عساكر، ابن اثير، مزّي، ابن حجر عسقلاني، جلال الدين سيوطي و ديگران.
اين حديث آن گونه معروف و مشهور و كثرت طرق آن به طوري است كه برخي از بزرگان اهل سنت براي جمع آوري سندهاي آن، كتابي مستقل نوشته اند كه از جمله مي توان به اين بزرگان اشاره نمود:
ابن جرير طبري، ابن عُقده، ابن مردويه، ابونعيم اصفهاني، ابوطاهر بن حمدان، ذهبي.
ذهبي در تذكرة الحفّاظ و ديگر كتاب هايش تصريح كرده كه كتابي مستقل در سندهاي « حديث طير » تأليف كرده است.
بسياري از علما تصريح كرده اند كه پاره اي از سندهاي اين حديث صحيح است. از جمله آن ها ابن كثير است كه در تاريخ خود به اين مطلب تصريح كرده است كه ذكر تمامي آن ها سخن را به درازا مي كشد و از حوصله اين بحث خارج است (42).

ادامه دارد...

پي نوشت ها :

1. سوره مائده: آيه 55.
2.
براي آگاهي بيشتر ر. ك: نگاهي به آيه ولايت از همين نگارنده.
3.
منهاج السنّه: 30/2.
4.
روح المعاني: 334/4.
5.
سوره بقره: آيه 274.
6.
منهاج السنّه: 228/7.
7.
سوره رعد: آيه 7.
8.
منهاج السنّه: 139/7.
9.
ر. ك: المستدرك علي الصحيحين:129/3، مجمع الزوائد: 4/7، تفسير طبري، الدر المنثور در ذيل آيه و ديگر كتاب ها.
10.
منهاج السنّه: 238/4.
11.
ر. ك: سنن ترمذي، 297/5، المستدرك علي الصحيحين: 119/3-125.
12.
مجمع الزوائد:235/7، 134/9، تاريخ بغداد: 322/14، ترجمه اميرالمؤمنين (عليه السلام) تاريخ مدينه دمشق: 261/20، 419/42 و 449.
13.
مجمع الزوائد: 235/7 و 236.
14.
همان: 234/7 و 335.
15.
الامامة و السياسه: 98/1.
16.
كنز العمّال: 621/11.
17.
ر. ك: منهاج السنّه: 32/4 و 71/5 و 117/7، 279.
18.
سنن ترمذي: 595/5، الطبقات الكبري:60/2، المستدرك علي الصحيحين:16/3، مصابيح السنّه:173/40، الاستيعاب:1089/3، البداية و النهايه:371/7، الرياض النضره:111/3، مشكاه المصابيح: 356/3، الصواعق المحرقه:122، تاريخ الخلفاء: 159، مناقب الصحابه ( احمد بن حنبل ) :ح141، تاريخ مدينه دمشق ( شرح حال اميرالمؤمنين (عليه السلام)) : ( شماره 148)، كنزالعمال، 106/13. در كتاب هاي سيره و تاريخ نيز اين حديث را نقل كرده اند. از جمله:در سيره ابن هِشام:109/2، عيون الاثر، ابن سيد الناس: 264/1، سيره حلبي:23/2 و السيرة الدحلانية:322/1.
19.
فتح الباري في شرح صحيح البخاري:217/7.
20.
حديث حسن به اصطلاح اهل تسنن، خبر مسندي است كه راويان آن، نزديك به درجه وثاقت باشند.
21.
شرح المواهب اللدنيّة:273/1.
22.
منهاج السنّه: 510/5.
23.
معجم الأدباء:137/5. ر. ك: دراسات في منهاج السنّه:290-292.
24.
منهاج السنّه: 391/7.
25.
المصنّف ابن ابي شيبه:504/7، الاستيعاب:1091/3 و 1092.
26.
ر. ك: پاورقي شماره 20.
27.
مسند احمد:331/1؛ 437/4، سنن ترمذي:297/5، خصائص اميرالمؤمنين: حديث 88، صحيح ابن حبان:374/15، المستدرك علي الصحيحين:119/3، الاصابه:467/4.
28.
منهاج السنّه:55/7.
29.
مسند احمد: 118/1، 281/4، 368، 370/5، المستدرك علي الصحيحين:109/3، 116، 371، مجمع الزوائد:17/7، 114/9، المعجم الكبير:357/2، 180/3، 17/4، 174، 166/5، 192، 95/12، المعجم الصغير:65/1، المعجم الاوسط:24/2، 369، 18/6، صحيح ابن حبان:376/15، مسند ابي يعلي:429/1، 307/11، المصنف ابن أبي شيبه:499/7، السنن الكبري:45/5، 130، 155.
30.
سوره شعرا:آيه 214.
31.
منهاج السنّه:302/7.
32.
مسند احمد: 159/1.
33.
مجمع الزوائد:302/8.
34.
السنن الكبري:126/5، تاريخ مدينه دمشق:50/42، خصائص اميرالمؤمنين (عليه السلام):86، نظم درر السمطين:83، كنزالعمّال:149/13، شواهد التنزيل:545/1، تفسير ابن كثير:363/3، تاريخ طبري:64/2، ر. ك: دراسات في منهاج السنّه: 298-303.
35.
منهاج السنّه: 286/4-290.
36.
المعجم الكبير: 269/6، كنزالعمّال:611/11، فيض القدير:358/4، مجمع الزوائد: 102/9، ر. ك:دراسات في منهاج السنّه:304-306.
37.
مناقب علي بن ابي طالب از كتاب مناقب الصحابه:شماره 979، سنن ترمذي:593/5، المستدرك علي الصحيحين:129/3، الاستيعاب:1110/3، ذخائر العقبي:92، مجمع الزوائد، 132/9، المعجم الاوسط:328/2، 264/4، تاريخ مدينه دمشق:285/42، 374.
38.
اين كتاب با تحقيقات تازه در اين اواخر از انتشارات دانشگاه امّ القري مكه منتشر شده است. محقق آن- كه خود از اهل سنت است- بعد از ذكر اين حديث مي گويد: سند حديث صحيح است؛ مناقب الصحابه:شماره 979. رك:دراسات في منهاج السنّه:310-312.
39.
منهاج السنّه:395/7.
40.
المعجم الصغير:22/2، مشكاة المصابيح: 1742/3، المستدرك علي الصحيحين:343/2، مجمع الزوائد:168/9، تاريخ بغداد:91/12، المطالب العاليه:75/4، فيض القدير:519/2 و 517/5، كنزالعمال:82/13، 85؛ الصواعق المحرقه:152، جواهر العقدين:120/2، مرقاة المفاتيح:610/5.
41.
منهاج السنّه:371/7.
42.
المعجم الكبير:253/1، 82/7، 282/10، المستدرك علي الصحيحين:130/3، البداية و النهايه:352/7، مجمع الزوائد:125/9، سنن ترمذي:300/5، السنن الكبري:107/5، خصائص اميرالمؤمنين (عليه السلام):51، مسند ابي يعلي:105/7، المعجم الأوسط:207/2، 90/6 و 36، 267/7، 146/9، تاريخ مدينه دمشق:406/37، 432/42، ميزان الاعتدال:102/1، 14/2، 580/3، 107/4، لسان الميزان:37/1، 354/2، 199/5، كنزالعمّال:166/13.

منبع مقاله :
حسيني ميلاني، علي، (1390)، افكار ابن تيميّه در بوته نقد، قم: الحقايق، چاپ سوم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی