تغییر و تحول در خانواده
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30392
بازدید دیروز : 15274
بازدید هفته : 45666
بازدید ماه : 88636
بازدید کل : 11145487
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 24 / 10 / 1400

تفاهم در زندگی مشترک به چه معناست؟رابطه بین خوشبختی و فهم درست معانی زندگی

شاید برایتان عجیب باشد اما تعداد لغاتی که شما به طور مداوم از آنها استفاده می‌کنید با توانایی شما در درک مسائل مختلف زندگی چه زندگی شخصی و چه زندگی مشترک رابطه مستقیم دارد. پس عجیب نیست اگر بگوییم آدمی که تا به حال هیچگاه شعر و ادبیات عاشقانه را نشنیده‌است درک درستی هم از «عشق» و حفظ آن در زندگی مشترک ندارد. شما به جای عشق می‌توانید هزاران مثال دیگر بیاورید. مثل اینکه بگویید کسی که نمی‌داند مودت، جوانمردی به چه معناست در لغت آنها را نمی‌شناسد، در عمل هم نمی‌تواند چنین رفتاری را انجام دهد. این موضوع بهانه‌ای شد تا «طاهر عطاران» روانشناس شناختی صحبت کنیم و بدانیم این ضعف در زندگی کجا و چطور خودش را نشان می‌دهد؟

حتما دیده‌اید غالبا وقتی زوج‌هایی که در روابطشان دچار مشکل می‌شوند. به مشاوره یا دادگاه مراجعه می‌کنند و مشکل اصلی‌شان پرسیده می‌شود؛ فوری این جمله معروف را می‌گویند:«ما باهم تفاهم نداریم»  گویی که می‌خواهند همه ریز به ریز مشکلات را با این جمله بگویند اما اصلا بلد نیستند و یا حتی نمی‌دانند موضوع اصلی کجاست و آن را چطور بگویند. به نظر می‌رسد در زندگی مشترک آنها اصلا نتوانستند درباره مسائل‌شان حرف بزنند و حتی خودشان را درست به طرف مقابل معرفی کنند. این از کجا نشأت می‌گیرید؟

متاسفانه یکی از مشکلات که روز به روز هم در حال بیشتر شدن است عدم تمرکز نظام آموزش رسمی در مدرسه و مراکز آکادمیک و غیر رسمی در حوزه خانواده و تمرکز روی توسعه ادبیات انسانی نداشته‌ایم و به جای آن روی فیزیک و شیمی و ریاضیات تمرکز کرده‌ایم. در صورتیکه در گذشته بخش قابل توجهی از آموزش‌های آکادمیک روی ادبیات فارسی و فرهنگ‌های کهن ایرانی تمرکز داشته‌است و معطوف به این بخش بوده‌است. در علوم شناختی به صورت مشخص روی این موضوع تاکید دارد که «زبان بر تفکر اثر دارد، و تفکر نیز بر زبان اثر دارد» یعنی اینکه وقتی ما بتوانیم از گنجینه لغت بیشتری استفاده کنیم و یاد بگیریم که در مخزن کلامی‌مان را گسترش بدهیم، به همین نحو روش‌های تفکرمان هم تاثیر می‌پذیرد و به شکل تعجب‌برانگیزی تفکر ما تحت‌تاثیر تکلم ماست و بالعکس. یعنی فردی که از گنجینه لغت، مخزن کلامی کمتری استفاده می‌کند، ظرفیت ذهنی کمتری نیز پیدا می‌کند و هرکس از ظرفیت کلامی بیشتر و بزرگتری استفاده می‌کند، به شکل اتوماتیک می‌تواند ظرفیت ذهنی بیشتری هم داشته باشد.

باید بپذیریم که کلام و کلمات ظروف معنا هستند، شما فرض کنید که قرار است غذایی را در سه ظرف سرو کنید و یک مهمانی بزرگی دارید. تا اینکه بدانید ظروف متعددی دارید و  می‌خواهید با آنها مهمانی موردنظرتان را برگزار کنید. طبعیتا وقتی ظروف ما در مهمانی بیشتر باشد، ظرفیت پذیرایی و تنوع غذایی که می‌توانیم آماده کنیم هم بیشتر است. دقیقا می‌توان برای کلام هم از این مثال استفاده کرد.نمی‌خواهم بگویم هرکس که ادبیات قوی‌تری دارد لزوما ظرفیت تفکر بیشتری دارد، اما این ثابت شده‌است که افزایش ظرفیت‌های کلامی بر ظرفیت‌های شناختی تاثیرگذار است.

یعنی چون نسل تازه‌تر کلمات کمتری می‌شناسد، تفکرش هم محدودتر شده‌است؟ چرا این اتفاق برای او افتاده‌است؟

وقتی در مدارس‌مان توجه کمی به ادبیات داریم دقیقا داریم ظرفیت ذهن‌شان را نیز محدود می‌کنیم. برای همین گاهی می‌بینیم برخی بچه‌هایمان دیکته‌های ساده را هم نمی‌توانند درست بنویسند. به خصوص با هجوم شبکه‌های اجتماعی و روش خلاصه‌نویسی و اشتباه نویسی که متاسفانه بسیار مرسوم است. این ساده‌انگاری، بی‌توجهی و اهمال دوتا آسیب دیگر نیز به همراه خودش دارد. همین که سواد ادبیاتی فرزندانمان کاهش پیدا می‌کند و در بخش دوم دایره تفکرشان هم محدود می‌شود و تفکرشان هم رفاه طلب و تنبل می‌شود و خواسته یا ناخواسته فرهنگ به سمت تلاش نکردن، راه حل‌های کوتاه و تنبلانه می‌رود. طبیعتا وقتی سعدی، حافظ یا مولانا را برای کودکانمان را که بخشی از فرهنگ حکمت و فرهنگ ماست می‌خوانیم آنها را با این ارزش‌ها آشنا می‌کنیم اما متاسفانه  این گنجینه‌ها مورد ظلم قرار گرفته است و مسائلی مثل کنکور و تست‌زنی آنها را کمرنگ کرده‌ است.

نتیجه این ضعف فکری و زبانی چه مشکلاتی را در ادامه خواهد داشت؟

همین فرهنگ راحت‌طلب و محدود شدن دایره کلامی و دایره فکری بعدها در زندگی مشترک در کلماتی مثل «تفاهم» خودش را نشان می‌دهد. در بسیاری اوقات وقتی زوجین از کلمه «تفاهم» در صحبت‌هایشان استفاده می‌کنند، یعنی هیچ درک درستی از این کلمه ندارند. این کلمه از «باب تفاعل» است. یعنی وجهه اشتراکی و دو طرفه است. تفاهم در لغت یعنی «هم‌فهمی» یعنی همدیگر را بفهمیم. اما به خاطر همان عناصری که جلوتر گفتیم در بسیاری از حرفهای زوجین مشخص است که تفاهم به «من‌فهمی» معنی شده‌ است. یعنی مفهوم از حالت خودش مسخ شده‌ است و جعل معنایی اتفاق افتاده‌است. اگر دقت کنید فقر ادبیاتی در اینجا مشکل‌ساز شده‌ است و بسیاری از آنها اصلا معنی این کلمه را نمی‌دانند. دقیقا از همین تنبلی فکری و فرهنگی، می‌خواهیم صورت مساله را به جای حل کردن پاک کنیم. یعنی به جای اینکه رابطه خراب شده را تعمیر کنند، تعویض می‌کنند. متاسفانه یکی از مشکلات طلاق‌های امروزی از همین نوع نگاه است. چون نمی‌خواهند و نمی‌توانند تلاش بیشتری برای حل مساله کنند. فرهنگی که از تفاهم به جای «هم‌فهمی»، «من‌فهمی» را درک کرده‌ است خود محور است. در حالی که ازدواج و زندگی مشترک به معنی به اشتراک گذاشتن منافع و فهم متقابل است.

با این حساب کسی که تفاهم را برای خودش معنی کرده‌است، چطور آن را درک کرده و چه مفهومی از آن برداشت کرده‌ است؟ چه رفتارهایی انجام خواهد داد؟

کسی که تفاهم را به معنی درست آن یعنی «هم‌فهمی» درک کرده‌است؛ یعنی کسی که نیازها،عواطف،توانایی‌های خودش را می‌شناسد و در نقطه مقابل خطوط قرمز طرف مقابلش را می‌شناسد و درک می‌کند. خطوطی که حتما باید در زندگی مشترک به آن پرداخت و به یک مصالحه‌ای در آن رسید. وقتی هم‌فهمی رخ می‌دهد یعنی من می‌دانم چه کارهایی طرف مقابلم را آزار می‌دهد و چه کارهایی از طرف مقابل مرا از آزار می‌دهد. من می‌دانم در چه مسائلی نمی‌توانم با طرف مقابلم مطلقا کنار بیایم که خطوط قرمز اوست و در چه مسائلی هم طرف مقابل نمی‌تواند با من کنار بیاید چون خطوط قرمز من هستند. من می‌دانم چه مسائلی قابل تعامل هستند و چه مسائلی اتفاق نظر هردوی ماست. شناخت این‌ موارد است که رابطه ازدواج را تبدیل به یک رابطه تعاملی، توافقی و تفاهمی می‌کند.

برخی فکر می‌کنند پذیرفتن شرایط و خواسته‌های طرف مقابل همان تفاهم است.

نه اصلا «هم‌فهمی» به این معنی نیست که طرف خودش را فراموش کند و فقط بخواهد مسائل طرف مقابل را در نظر بگیرد چون متاسفانه برخی از سر استیصال خودشان را قربانی می‌کنند و این رفتار اصلا صحیح نیست. هیچ کس نباید خودش را کاملا نادیده بگیرید و صرفا در خط و خواسته طرف مقابلش قدم بردارد تا مشکل و ناسازگاری پیش بیاید. این الگوی غلط زندگی یک قربانی است که اصلا الگوی مطلوبی برای زندگی نیست. بلکه افراد باید یاد بگیرند و تلاش کنند که حذف خودشان و حذف انتظارات‌شان از زندگی، مشکلات خود را با یکدیگر به شیوه‌ درست و منطقی حل کنند. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تا آسمان
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی