مقدمه

حركت ها و جنبش های انقلابی و آزادی بخش در سرتاسر جهان، چه در برابر حاكمیت های ستمگر در تاریخ و چه در برابر نظام های خودكامۀ قرن بیستم، بخشی از تاریخ مبارزات انسانی را شكل داده اند. این مبارزات گاه به نتایج بسیار چشمگیری رسیده اند و توانسته اند در سیر تاریخ جهان، نوعی نقطۀ عطف به شمار آیند و گاهی نیز در مسیر متوقف شده یا به انحراف كشیده شده اند. از این رو، نمی توان تمام این حركت ها را از روند موفق و كامیاب، بر خوردار شمرد. امّا این بدان معنی نیست كه نباید مبارزه با ظلم را ستود. هر چند با رشد تفكّر بشری و حركت خرد جمعی، دیگر نمی توان استبداد و دیكتاتوری را به آسانی بر مردم هیچ سامانی روا داشت. ولی این به معنای پایان حاكمیت استبداد در جهان نیست. در بسیاری از نقاط كرۀ خاكی هنوز ظلم و ستم در چهره های متفاوت آن تجلّی دارد و باید گفت كه مع الاسف در شكل های پیچیده تر آن نیز در رشد و نمو است.

از این رو، مردمان در سطح جهان با همان نگرشی كه از پیش به این موضوع داشته اند، آن را تقبیح و برای براندازی آن تلاش می كنند. اینكه تا كجا این تلاش مقرون كامیابی بوده، پرسشی است كه پاسخ دیگری می طلبد.

با وجود این، می توان گفت كه برخی از انقلاب های فكری در جهان، بر اساس ریشه كنی تفكّر استبدادی شكل گرفته است. همۀ این حركت ها، چه آنها كه برای براندازی یك حاكمیت به وجود آمدند و چه آنهایی كه در فكر تسلّط یك تفكّر ویژه - مانند ماركسیست ها - بودند، از نوعی ایجاد حركت های مردمی و توده ای بهره جسته و شكلی از یك بسیج اجتماعی را پدیدار كرده اند.

از سوی دیگر، این بسیج در یك نقطه از جهان با گرایش های خاص، از روش های مختلف بهره برده و جوامع خارج نزدیك یا خارج دور در آن جامعه سرایت كرده و این نهضت كه بر اساس بسیج توده شكل گرفته، منجر به بسیج نهضت ها علیه یك هدف بزرگ تر شده است.

انقلاب های ماركسیستی در جهان و تسلّط یك تفكّر در بلوك شرق پس از انقلاب بلشویكی در روسیه و گرفتن حاكمیت در كشورهایی چون بلغارستان و چك اسلواكی و لهستان و... حاكی از سرایت نوعی نهضت بسیجی به دیگر كشورها و سپس بسیج این نهضت به شكل های مدنی علیه تفكّر سرمایه داری است.

نگارندۀ این سطور بر آن نیست كه از مدلی ماركسیستی در این صحنه سخن گوید، بلكه تنها این مدل نمونه ای است از آنچه یك حركت جمعی بر اساس تفكّر مدرسه ای نامیده می شود.

روشن است كه تفكّر مدرّسی و مدرسه ای دارای آموزه های ویژه ای است كه این آموزه ها، بنیاد نوعی حركت جمعی در حوزه های مختلف جغرافیایی را به وجود می آورند. در طول تاریخ تفكّر بشری، برخی از این نوع حركت ها به چشم می خورد كه بعضی از آنها تا مدّت ها نیز ماندگار بوده و موجب حركت های توده ای مردمی در بخشی از نقاط جغرافیایی بدون وجود یك ارتباط سازمانی شده است. به عبارت دیگر؛ بدون وجود هیچ گونه ارتباط سازمانی، برخی از این حركت های فكری به دیگر نقاط جغرافیایی نیز گسترش پیدا كرده و توانسته است ریشه بدواند.

از این رو، می توان به نوعی نهضت های فكری سیاسی را از این دست حركت هایی دانست كه با داشتن پتانسیل های فكری می توانند شاخه های دیگری از خود را در سرزمین های دیگر بپرورانند. با این نگاه می توان برای پیشبرد بحث، نخست از نگاه جامعه شناسی انقلاب ها به تحقّق انقلاب های مهم دنیا نگریست و سپس با تمیز وجه یا وجوه تمایز انقلاب اسلامی، وجود پتانسیل های ویژه ای را در این انقلاب یافت و به این پرسش پاسخ داد كه اگر بسیج به عنوان نماد مردمی استمرار حركت انقلاب به شمار آید، می تواند در شكل مبارزۀ مردمی مدنی در دیگر مكان های جغرافیایی ظهور كند؟ در صورتی كه این ظهور رخ دهد، آیا می توان به بسیج این نهضت ها مبادرت كرد و در صورت اقدام به بسیج نهضت ها، حركت های جهانی قابل تحقّق است یا خیر؟

دیدگاه ها در جامعه شناسی انقلاب ها

از مهم ترین مباحث كنونی در عرصۀ مسائل سیاسی جهان، چگونگی تكوین، رخداد و استمرار انقلاب هاست. روشن است كه انقلاب می تواند اوج یك حركت نهضتی یا فراز یك جنبش اجتماعی باشد و بدیهی است كه بدون بحث از انقلاب های ماركسیستی در جهان، نمی توان از جامعه شناسی انقلاب سخن گفت.

شایان ذكر است كه بسیاری از جامعه شناسان در حوزۀ انقلاب نتوانستند تمام انقلاب ها را در یك چارچوب نظری بگنجانند و آنها را با یك نظریه پردازی خاص تحلیل كنند. برای مثال، آنتونی گیدنز جامعه شناس معروف انگلیسی، در كتاب معروف «مبانی جامعه شناسی»، از انقلاب های روسیه، چین و كوبا نام برده، تلاش می كند آنها را در حیطۀ نظریه پردازی خود جای دهد، ولی از انقلاب مردمی ایران اسلامی نامی نمی برد.

حركت های انقلابی در سطح جوامع، از حركت های كوچك تری آغاز شده و سپس با گسترش عرضی آن در جامعه از یك سو و تعمیق در میان اقشار مردمی از سوی دیگر، به یك انقلاب بدل شده اند.

این نوع حركت ها در انقلاب كمونیستی روسیه در سال 1917 به خوبی دیده می شود. انقلاب شوروی سابق از یك جنبش بسیار كوچك تر آغاز شد. حتّی این حركت، ماركیستی نبود و تنها دموكراسی خواهان و لیبرال ها بودند كه حركتی را علیه تزار سامان داده و به ریاست الكساندر كرنسكی، دولت موقّتی را شكل دادند كه البته هرگز نتوانست بر هرج و مرج های صورت گرفته توسط دهقانان چیره شود. در این میان، لنین كه در سوئیس در تبعید به سر می برد، به كشور بازگشت و خواستار انقلابی فراگیر بر اساس شعار «صلح، زمین، نان» شد. در ماه نوامبر و تنها بر اثر یك كودتا كه توسط بلشویك ها انجام گرفت، كمونیست ها توانستند قدرت را در روسیه به دست گیرند. البته آنها به وسیلۀ كارگران، نظامیان و پهلوانان حمایت می شدند. آنچه در این میان جلب توجه می كند، شعاری است كه بلشویك ها را از حمایت مردمی برخوردار ساخت؛ یعنی «صلح، زمین، نان»، كه نشانگر نوعی زندگی آرام با داشتن منبعی مطمئن برای امرار معاش؛ یعنی زمین و وجود حدقل نیازها؛ یعنی نان(ر.ك.به: جان رید، 1919) است. این نوع از ایجاد مفاهیم ارتباطی نشانگر آن بوده است كه فرهنگ سیاسی آن زمان در جامعۀ شوروی سابق، نشئت گرفته از نوعی محرومیت در جامعه بوده و در نتیجه این مفهوم به روشنی و به خوبی توسط اقشار فرودست درك و تبدیل به یك پتانسیل جدّی برای ایجاد حركت شده است.

اما پرسش اساسی این است كه این حركت چگونه به دیگر جوامعِ دستخوش تحوّل در كشورهای همسایۀ روسیه و حتّی در خارج دور آن؛ یعنی كوبا تسرّی یافت؟ آیا این فراگیری می تواند مدلی را برای ایجاد نوعی حركت بر پایۀ بسیج مردمی نشان دهد؟

دیدگاه های جامعه شناسانی چون نیل اسملسر و رابرت گر و نظریه پردازی های آنان تا اندازه ای می تواند این فراگیری را تبیین كند. «رابرت گر» بر اساس «تئوری محرومیت نسبی» خود كه آن را در كتاب چرا انسان ها شورش می كنند(1377) ارائه كرده است، می كوشد تا نوعی تفسیر انسان شناسانه در تركیب جامعه شناختی آن ارائه كند. اما هرگز نمی تواند به همۀ پرسش ها پاسخ دهد. یكی از این پرسش ها، شركت اقشار مرفّه یا نسبتاً مرفّه در برخی از شورش هاست كه به انقلاب های جدّی نیز منجر شده است. این اقشار نه با حس محرومیت نسبی كه گاه تنها با حساسیت های فرهنگی ویژه در یك حركت اجتماعی شركت می كنند. نگرانی نسبت به برخی از امور سیاسی و فرهنگی می تواند بخشی از انگیزه های جدّی در میان شركت كنندگان در یك حركت انقلابی باشد.

از این رو، می توان گفت كه حركت های اجتماعی منتهی به شورش یا انقلاب در سطح جوامع تنها با یك نظریۀ خاص قابل تحلیل نیستند و عوامل و متغیّرهای بسیار دیگری در این گونه رخدادها دخیل و مؤثّر هستند. (ر.ك.به: رابرت گر، 1377)

اما دیگر نظریه ها نیز در این زمینه قابل تأمّل هستند. دیدگاه هایی چون نظریات اسملسر (ر.ك.به: اسملسر، 1380) كه بیشتر بر حركت های طبقات فرهنگی و اجتماعی تأكید دارد، مانند برخی دیگر از نظریه ها ممكن است تنها یك بعد از ابعاد اجتماعی را دیده و مورد توجه قرار داده باشند. این دیدگاه كه در كتاب رفتار جمعی او بیشتر دیده می شود، بر این نوع از گرایش های غیر اقتصادی و طبقاتی، تمایل بیشتری از خود نشان می دهد؛ در حالی كه در برخی از جوامع، اختلاف های طبقاتی و شكاف های اقتصادی فاحش علت و سبب اصلی ایجاد حركت های اجتماعی بوده است.

دیدگاه های ماركسیستی نیز تنها بر بُعد دیگری از این نوع علل و اسباب تأكید می كنند. شكاف های اقتصادی و محرومیت طبقۀ كارگر و به حكومت رسیدن پرولتاریا مهمترین ویژگی تحلیل حركت های اجتماعی در بستر نوعی از جبر تاریخی در ماركسیسم است(پایدار، 1990). بطلان این دیدگاه نیز به خوبی روشن شده و مورد انتقاد جدّی قرار گرفته است. علاوه بر آن، فروپاشی بلوك ماركسیسم و شوروی سابق نیز تا اندازۀ زیادی عدم كارایی این گونه دیدگاه ها را نشان داده است. از این رو، برخی از ماركسیست ها به سرعت رو به نوعی تفسیرهای جدّی واقع بینانه تر روی آوردند و به صراحت از تمایز میان انقلاب سوسیالیستی و حركت های طبقۀ كارگری سخن گفتند و برخی گفته اند: «این سؤال كه طبقۀ كارگر در چه شرایطی و در چه سطحی از توسعۀ اقتصادی و مدنی نظام سرمایه داری یا چه فازی از آگاهی و سازمان یابی توده ای و حزبی خود قادر به طرح مستقیم راه حل سوسیالیستی خود می باشد، با این سؤال كه طبقۀ كارگر در چه شرایطی می تواند انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برساند، دو مقولۀ اساساً متفاوتند».(همان، ص 222)

همۀ این نگرش ها بی مبنائی خود را در طی یك و دو دهه پیش نشان دادند. به خوبی نشان داده شد كه «به عقل آمدن سرمایه داری»[1] توانسته است نقشه های ماركسیستی را نقش بر آب كند و بسیاری از تئوری های سوسیالیستی را خنده دار سازد.

البته این دیدگاه ها قبلاً نیز در میان ماركسیست های تندرو به بحث و جدل كشیده می شد. بسیاری بر این باور بوده اند كه حتّی اگر توده های مردمی نیز آنها را در یك مقطع خاص همراهی نكنند، باز ضرورت ایجاد حركت های انقلابی و بلكه مسلّحانه به جای خود باقی است و نمی توان به این بهانه های واهی از راه اندازی یك جنبش مسلّحانه علیه نیروهای امپریالیستی سر باز زد. مائو در سال 1938 در مقاله ای تحت عنوان «مسائل جنگ و استراتژی» این چنین می نویسد: «وظیفۀ مركزی و شكل عالی انقلاب عبارت است از تسخیر قدرت توسط مبارزۀ مسلّحانه؛ یعنی حل این مسئله توسط جنگ. این اصل انقلابی ماركسیسم لینیسم در همه جا صادق است، در چین همچنان كه در سایر كشورها». (www.Maoism.com)

آنچه در این میان اهمیت دارد این است كه چگونه یك مكتب فكری اندیشۀ مبارزاتی می تواند همه گیر شود و فراگیری آن از چه عواملی متأثّر است. برای مثال، تفكّر ماركسیستی چگونه از شوروی سابق دامنگیر بسیاری از كشورها مانند چین، لهستان، بلغارستان و برخی از كشورهای آمریكای لاتین مثل كوبا و. .. شد[2]؟[3]

ماهیت شناسی این گونه از پدیده ها در طول تاریخ نشان می دهد كه حركت های انقلابی در سطح جهان تنها و تنها هنگامی توانسته اند بخشی از جهان را فراگیرند كه تكیه بر امری ایدئولوژیك و فرهنگی داشته باشند. از این جهت آنچه در این میان اهمیت بسزا پیدا می كند فرهنگ سیاسی است؛ كه به نحوی در حركت های انقلابی به نوعی فرهنگ استراتژیك تبدیل می گردد.

فرهنگ استراتژیك و سیاست

به روشنی می توان دریافت كه ایجاد یك حركت نهضتی بر پایۀ بسیج توده ها نخست به پذیرش اندیشۀ بسیج گر بستگی تام دارد. از این رو، نمی توان هیچ حركتی را در جهان سراغ یافت كه بسیجی را در سطح تودۀ مردم به وجود آوده باشد، ولی خود از غنای لازم برخوردار نباشد. آرمان های بزرگ انسانی، دینی یا عدالت جویانه، نخستین اولویت برای شركت در یك حركت نهضتی و انقلابی در جهان است. هر چند نمی توان از برخی از جنبش های كوچك تر نیز گذشت كه در طول تاریخ دوام چندانی نیافتند، ولی شیوۀ فكری آنها برای قرن ها به جای مانده است.

چه عنصری می تواند یك شیوۀ تفكّر مالكیت مكتب فكری یك حركت توده ای و اندیشه ای را به وجود آورده، سامان داده و آن را فراگیر كند؟ توده ها را به دنبال خود بخواند و نخبگان را برای ترویج آن به خود جذب كند؟ این عنصر یا عناصر هر چه باشد، شاكلۀ نوعی فرهنگ را شكل می دهد كه به سبب تأثیرگذاری عمیق، وسعت طرفداران و آرمانخواهی، به «فرهنگ استراتژیك» معروف و شناخته شده است. این نوع فرهنگ كه از حضور آن در ادبیات استراتژیك بیش از سه دهه نمی گذرد، خود مفهومی روشن نیست. هر چند اندیشه ورزان این حوزه تلاش كرده اند تا مفهوم روشنی از آن ارائه كنند، ولی نمی توان این تلاش را مقرون به موفقیت دانست.

اندیشمندانی كه در این باب اندیشده اند، ارتباط وثیقی بین فرهنگ استراتژیك(Strategic Culture) و فرهنگ سازمانی(Organizational Culture) برقرار كرده اند و ربط جدّی میان این مفهوم برخی مباحث نظامیگری را بر قرار ساخته و تنها فرهنگ استراتژیك در حوزۀ سازمان های نظامی و به قصد پیروزی در جنگ كاربردی دانسته اند.(Rozen, 1991)

در صورتی كه فرهنگ استراتژیك خود مفهومی بسیار وسیع تر را در بر می گیرد و مجموعه ای از حوزه های اقتصادی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... را در بر گرفته و ارتباطات میان این مفاهیم را نیز سازماندهی می كند.

در نتیجه می توان گفت این مفهوم در هر كشوری و یا در هر منطقه ای بستگی به مفاهیم و متغیّرهایی دارد كه آن كشور آنها را برای رسیدن به اهداف درازمدّت خود به كارگرفته، تبیین كرده و دربارۀ آنها نظریه پردازی می كند. برای مثال، برخی بر این باور هستند كه فرهنگ استراتژیك در ایالات متحده با تصمیم سازی آن كشور و ایجاد هژمونی برتر و سلطۀ تمام عیار ارتباط تنگاتنگی بر قرار می كند و در نتیجه، این فرهنگ باید بتواند آمریكا را در به كارگیری زور برای چنین هدفی كمك كند. دیدگاه یكی از این اندیشه ورزان به صراحت نشانگر این موضوع است: «فرهنگ استراتژیك در اینجا به معنای باورهایی دربارۀ به كارگیری زور در نظر گرفته می شود كه جامعۀ ملّی متشكّل از رهبران نظامی و غیر نظامی در آن شركت می كنند».(Farrell, 2005, P.8)

اما این تنها، معنی كردن یك معنای وسیع در یك كاربرد بسیار محدودتر است. درست است كه فرهنگ استراتژیك می تواند در مفهومی خاص و در حوزه ای ویژه به كار گرفته شود و مفاهیم مرتبط با خود را در آن حوزه تبیین كند، ولی بدان معنا نیست كه فرهنگ استراتژیك تنها در این حوزه تعریف شده است. در نتیجه، برخی در تعریف قلمرو آن آورده اند كه: «حوزۀ فرهنگ استراتژیك، حوزه ای بین رشته ای است كه با تركیبی از بخش های اصلی حوزه های اقتصادی، روان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی و روابط بین الملل ایجاد شده است».(Skypek , 2006, P. 3)

همان گونه كه در این تعریف آمده است، فرهنگ استراتژیك خود رشته ای از مطالعات و مباحث فرهنگی است كه تركیبی از یك مجموعۀ به هم پیوسته از مباحث حوزه های گوناگون علوم انسانی و سیاسی را در بر می گیرد. بنابر این، فرهنگ استراتژیك خود از جنس مفهوم فرهنگی است كه از حیث فراگیری، تأثیرگذاری، عمق و كاربرد در تصمیم سازی، امری استراتژیك به شمار می آید. در این صورت، این مفهوم می تواند ارتباطی دقیق با برخی از مفاهیم حوزۀ سیاست نیز برقرار كرده، در آنها نیز مفهوم سازی و شاكله سازی كند. برای مثال، فرهنگ استراتژیك می تواند در سیاست امنیت ملّی تأثیرگذار بوده و آن را جهت دهی كند. گفته شده است كه فرهنگ استراتژیك در حوزۀ سیاست از دو حوزۀ دیگر فرهنگی؛ یعنی فرهنگ سیاسی و فرهنگ سازمانی، با ساختار جوامع ارتباط تنگاتنگ بیشتری برقرار می كند. از این رو، این امر تا اندازۀ زیادی به گروه های اجتماعی و رسیدن این گروه ها به اهداف خود در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی مربوط می شود.

لذا در برخی از تعاریف آمده است: «فرهنگ استراتژیك با بسیاری از ویژگی های فرهنگ سیاسی همپوشانی دارد. فرهنگ استراتژیك اساساً با روش هایی مربوط است كه ملّت ها و گروه ها برای رسیدن به اهدافشان آنها را بر می گزینند و همچنین به عواملی فرهنگی مربوط می شود كه به راهی كه آنها در صحنۀ بین المللی برای رقابت یا همكاری جستجو می كنند، تأثیر می گذارد».(Ferguson, 2001, P. 1)

از این موضوع می توان دریافت كه فرهنگ استراتژیك با اهدافی كه گروه ها و ملّت ها برای دستیابی به اهدافشان پیگیری می كنند، ارتباط جدّی پیدا می كند. به عبارت دیگر؛ فرهنگ استراتژیك می تواند نوعی از چارچوب و دكترین را برای رسیدن به اهداف ترسیم و تنظیم كند. از این رو، فرهنگ استراتژیك را می توان در حركت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی گروه ها و ملّت ها، یكی از بنیادی ترین پایه های شاكله ساز حركتی دانسته و آن را به وجود آورندۀ امواجی از انگیزه ها و محرّك ها برای حركت های ملّی و فراملّی به شمار آورد. حتّی می توان گفت كه به معنایی وسیع تر، روابط بین الملل در گسترده ترین معنای خود فی نفسه محصول تعامل فرهنگ های متفاوت است.(Ibid. P.2)

اگر بتوان چنین مفهومی را به عنوان زیرساختی فرهنگی برای تعامل در حوزۀ سیاست و حوزۀ روابط بین الملل تعریف كرد، می توان فرهنگ استراتژیك را برای به وجود آوردن یك تفكّر وسیع و فراگیر بین المللی بر اساس مجموعه ای از اهداف و روش ها تبیین و از آن برای رسیدن به اهداف و تأثیرگذاری بر تصمیم سازی ها بهره برداری كرد. از این جا می توان با تدوین یك چارچوب فكری، شیوۀ گسترش و فراگیر شدن برخی از اندیشه های فكری، سیاسی به ویژه مكاتب سیاسی ایدئولوژیك را فراهم كرد. این موضوع را اندیشه ورزان مباحث فرهنگ سیاسی و استراتژیك در مورد برخی از كشورها كه دارای بنیان های قوی تر سنّتی و فكری بودند - مانند چین - به بحث كشیده اند.[4] این باور بطور جدی وجود دارد كه فهم محدود و نادرست از فرهنگ استراتژیك دیگران می تواند برای صلح و امنیت بین المللی بیسار خطرناك باشد. این خطرناك بودن از دیدگاه برخی از غربیان، مانند كالین گری، به سبب آن است كه عدم درك فرهنگ استراتژیك ممكن است به غافلگیری های استراتژیك در صحنۀ بین المللی منجر شود و این نشانگر خطیر بودن و اهمیت فوق العادۀ فرهنگ استراتژیك در روابط بین الملل است.

بنابر این، می توان درك كرد كه همه گیر شدن برخی از انقلاب ها یا فراگیر شدن نسبی برخی از مكاتب فكری تكیه بر عناصر تشكیل دهندۀ فرهنگ استراتژیك آن تفكّر و اندیشه دارد. از آنجا كه حركت انقلاب اسلامی ایران بر پایۀ تفكّر انقلاب اسلامی و نگرش اسلام ناب محمدی(ص) در چارچوب فكری امام خمینی(ره) و بر اساس سرمایۀ اجتماعی ویژۀ انقلاب؛ یعنی مردم و هنجارهای اسلامی، ملّی شكل گرفته است، می توان از همه گیر شدن این تفكّر در جهان اسلام و فراگیر شدن نسبی آن در جهان بر اساس پایه ریزی فرهنگ استراتژیك در شكل یك «نهضت بسیجی» سخن گفت و در صورت ضرورت و در موقعیت بهنگام از بسیج نهضت های شكل گرفته بر اساس این فرهنگ، بهره برداری كرد. هر چند جای تأكید دارد كه این نهضت ها و حركت های مردمی شكل مدنی خواهد داشت.

از این رو در ادامه این بحث می توانیم از «فرهنگ استراتژیك انقلاب بر اساس بسیج توده ای و مردمی در شكل نهضت بسیجی در ایران اسلامی و بسیج نهضت های مبتنی بر این فرهنگ در سراسر جهان سخن بگوییم. پس باید نخست به این پرسش اساسی پاسخ گوییم كه فرهنگ استراتژیك بسیج در شكل نهضت فراگیر چیست؟ چگونه می تواند قلب ها و اذهان را تسخیر كند؟ چه عناصر شاكله سازی می تواند شاكلۀ نهضت های بسیجی را به وجود آورد؟ فرهنگ استراتژیك در این عناصر چیست؟

هر چند نمی توان به همه این پرسش ها، پاسخ های مستوفی داد، امّا می توان برای بازگشودن بحثی در این زمینه گامی پیش فرا نهاد.

فرهنگ استراتژیك امام خمینی(ره)

به آسانی نمی توان عناصر فرهنگ استراتژیك در دیدگاه امام خمینی(ره) را در این مختصر تبیین كرد. امّا می توان به برخی از آنها به صورت مختصر اشاره ای داشت.

1. مبارزه با ظلم

مهم ترین مبنای فكری در فرهنگ استراتژیك امام(ره) به شمار می رود. این محور كه البته متّخذ از جهان بینی اسلامی و ایدئولوژی اسلامی انقلابی ایشان است، خود امری فراتر از حوزۀ مؤمنان به اسلام را در بر می گیرد.حضرت امام(ره) درفرازی از سخنان خود می فرمایند: «ما در كنارتمام مظلومان جهان ایستاده ایم».(امام خمینی، صحیفه نور، ج20، ص184)

این استراتژی در مبارزه با ظلم، از مهم ترین عناصر شاكله ساز در فرهنگ استراتژیك امام(ره) است. از آنجا كه مظلومان جهان در میان توده های مردمی تحت ستم قراردارند سخن ایشان دائر مدار عموم مردمان جهان با صرفنظر از اعتقاد دینی آنهاست. اما از سوی دیگر، این عنصر می تواند مبنای یك مدل حركتی در جهان اسلام و خارج از آن قرار گیرد. بر این اساس، می توان تفكّر مبارزه با ظلم را در میان مظلومانِ تبعیض نژادی، ستم كشیدگان كشورهای آفریقایی و همۀ مستضعفان جهان، به صورت یك نهضت فكری در آورده و آن را به عنوان عنصری اساسی در فرهنگ استراتژیك، به فرهنگ سیاسی در كشورها یا مناطق خاص و به فرهنگ سازمانی در ایجاد یك مرجع نهضتی بدل كرد. چگونگی تبدیل یك فكر در فرهنگ استراتژیك به یك حركت در فرهنگ سیاسی و به یك اقدام در فرهنگ سازمانی، البته خود بحثی مستقل و ضروری را می طلبد. امّا می توان گفت كه نهضت بسیجی نوعی حركت در میان مظلومان جهان بر اساس مبارزه با ظلم است كه از این عنصر می توان به عنوان اولین شاكله بخش حركت نهضت بسیجی نام برد.

2. آزادی بخشی

دومین عنصر در فرهنگ استراتژیك امام خمینی (ره) كه می تواند به نهضت بسیجی شكل دهد، عنصر آزادی بخشی است.[5] رهایی از نوع حكومت های جابر، رژیم های دست نشاندۀ ائتلاف ها و مؤلّفان منطقه ای زورگو، آزادی از سلطه های هژمونیك كشورهای بزرگ و به خصوص آمریكا، عنصر اساسی در فرهنگ استراتژیك امام(ره) است.

آزادی بخشی را می توان عنصر شاكله ساز نام نهاد. این عنصر در فرهنگ استراتژیك امام و انقلاب جایگاه ویژه ای داشته است؛ تا جایی كه حتّی در قانون اساسی كشور نیز اصلی به این موضوع اختصاص داده شد كه به نام اصل «نهضت های آزادی بخش» معروف گردید.[6]

مراد از آزادی بخشی به عنوان یك نهضت، رهاسازی یك جامعه از سلطه است. سلطه با مفهومی كه در بر دارد به معنای نوعی تسلّط بر مردم مستضعفی است كه در فرهنگ استراتژیك انقلاب به یقین آنها وارثان زمین خواهند بود.(قصص، آیه 5)

از این رو، می توان این عنصر محوری در فرهنگ استراتژیك را برای ایجاد یك نهضت از بسیج مستضعفان در سطح جهان، عنصری زیرساختی دانست. در صورتی كه فرهنگ بسیج مستضعفان با هدف آزادی بخشی آنها از زیر سلطه، به عنوان یك فرهنگ سیاسی در كشورهای هدف یا منطقه ای ویژه یا سراسر جهان فراگیر شود، از بسیج این توده های به حركت در آمده می توان مقولۀ «نهضت بسیجی» را شكل داد. در این مفهوم، «نهضت بسیجی» بر پایۀ تفكّر «مبارزه با ظلم» از یك سو و عنصر «آزادی بخشی» از سوی دیگر، حركتی شاكله ساز را می توان شكل داد.

عنصر آزادی بخشی از محورهای اساسی در زیرساخت «نهضت بسیجی» است. این عنصر می تواند بنیان های رسانه ای و تبلیغاتی نظام سلطه را نیز با چالش های جدّی رو به رو سازد. از آنجا كه نظام سلطه بر پایۀ مزیّت های ساماندهی رسانه ای خود در توجیه حركت های سلطه خواهی گام بر می دارد، با عنصر آزادی بخش به عنوان یك محور اساسی در فرهنگ استراتژیك حركت «نهضت بسیجی»، رویاروی خواهد شد.

این عنصر را به خوبی در فرازهایی از سخنان امام(ره) نیز می توان یافت. آزادی بخشی در دیدگاه ایشان، عنصری اساسی و زیرساختی است. مفهوم آزادی بخشی برای امام(ره)، مفهومی است كه با فطرت انسان ها پیوند دارد. از این رو، گذشته از آنكه آن را از بنیان های دینی اتّخاذ كرده اند، ولی بر پایۀ ارتباط قویم با فطرت انسان ها عنصر آزادی بخش را به عنوان حركتی آزادی بخش در جهان مطرح نموده اند كه می توان آن را برای پیوند انسان های دینی و غیر دینی به كار گرفت. عنصر آزادی بخشی با جان های انسان ها ارتباط برقرار می كند و رهبران آزادی بخش كه خود آزاده اند، قلب ها و اذهان را تسخیر می كنند.

با این توجّه می توان دریافت كه آزادی بخشی ندایی است كه بر فطرت ها می نشیند و این فطرت یابی می تواند فارغ از همه تفكّرات دینی و اخلاقی و آیینی، محور وحدت حركت برای «نهضت» بر پایة «بسیج» در محور آزادی بخشی مستضعفان در چارچوب فرهنگ استراتژیك انقلاب و امام (ره) می باشد.[7] این موضوع در سخنان سردار آزادگان جهان، امام حسین(ع) نیز دیده می شود؛ آنجا كه می فرمایند: «و ان لم تكن لكم دینا، فتكونواً احراراً فی دنیاكم»؛ اگر برای شما دینی هم نیست و دین هم ندارید، در دنیای خود آزاده باشید.

هر چند این آزاد بودن به معنای رهایی از تعلّقات پست دنیوی است، ولی حضرت امام(ره) آن را برای غیر مؤمنان به ادیان نیز قابل تصوّر دانستند. از این رو می توان عنصر آزادی بخشی را در كلام و راه امام(ره) متّخد از سنّت ائمه (ع) دانست. ولی این آزادی بخشی مختص دنیاداران نیست. نهضت های بسیجی را می توان بر اساس عنصر آزادی بخشی در میان غیر دینداران جهان نیز به حركت در آورد. كافی است كه پرتو این عنصر بر جان های انسانی مظلوم بتابد تا این حركت سهمگین آغاز گردد.

3. عدالتخواهی

عنصر عدالتخواهی نیز یكی دیگر از عناصر تشكیل دهندة «فرهنگ استراتژیك» در حركت نهضتی بسیجی است. عدالتخواهی كه از جان انسان های پاك فطرت سرچشمه می گیرد، گذشته از آنكه مفهومی اسلامی، شیعی است و از ریشه های عقلانیت گرایی در شیعه سیراب می گردد، خود از عناصر متشكّلۀ فرهنگ استراتژیك امام خمینی(ره) است.[8]

این موضوع كه همواره مطلوب و آرمان ملّت های مستضعف جهان بوده است، در مكاتب فكری مختلف انسانی و الهی به عنوان یك آرمان مطرح بوده و هست. انقلاب های ماركسیستی در جهان تنها بر اساس یك جنبه از عدالتخواهی، آن هم عدالت اقتصادی در تعریف ماركسیستی، حركت های انقلابی را شكل می دادند. این شاخص حتّی در این نوع از حركت های بسیج كننده توده ها نیز كارامدی ویژه ای دارد.

عدالتخواهی جنبه ای بسیار قدرتمند در بسیج نهضت های فكری و حركتی به شمار می آید. در سخنان رهبران انقلابی جهان این موضوع همواره مورد تأكید بوده است. در نهضت فكری و حركتی علیه آپارتاید و در حركت های نهضتی علیه سلطۀ حاكمیت های مستبد، عدالتخواهی توانسته است موجب فعّال شدن بسیج حركت های اجتماعی شود. از آنجا كه نظام های سلطه به سبب ضرورتِ تسلّط، خود را در چارچوب سامانه های عدالتخواه نمی بینند، رویاروی این عنصر جدّی در بطن جوامع می گردند و در نتیجه، رهبران كاریزماتیك و همین طور حركت های بسیج كنندۀ جهانی و منطقه ای و ملّی می توانند بسیج نهضت های فكری - حركتی را سامان دهند.

عنصر عدالتخواهی آن چنان كه پیش تر ذكر شد، عنصر مرتبط با سرشت انسان هاست. از این رو، در صورتی كه محور و هدف یك تفكّر آرمان گرا قرار گیرد، گذشته از وجود تفكّر و ایدئولوژی های متنوّع، می تواند با جان و روح انسان ها ارتباط برقرار كند و از این رهگذر حركتی مردمی، توده ای و بسیجی را شكل دهد. چگونگی تكوین این عنصر در یك حركت فكری و شیوۀ اندراج آن در مجموعه ای از آرمان ها و ایده آل ها البته نیازمند هنری است كه تنها برخی از رهبران كاریزماتیك واجد آن هستند. از این رو، می توان بهره برداری از چنین عنصری را امری سهل الوصول تصوّر نكرد.

از این رهیافت می توان دریافت كه نهضت های بسیجی را می توان بر اساس ایجاد یك مجموعه از ارزش ها و آرمان های دینی و انسانیِ برگرفته از فرهنگ استراتژیك امام(ره)، در سراسر جهان محقّق كرد.

بسیج نهضت ها

پیش تر چگونگی تحقّق نهضت های بسیجی را تنها با تأكید بر یك محور از محورهای ضروری این بحث تبیین كردیم. روشن است كه این مفهوم تنها بر اساس یك شاخص شكل نگرفته و عنصر و اركان ضروری دیگری نیز در این مهم دخالت دارند كه شرح و بسط آنها در این مختصر نمی گنجد. امّا آنچه مكمّل بحث پیشین است اینكه، چگونه می توان از این نوع از نهضت های بسیجی در هنگام ضرورت در شكل بسیج نهضت ها بهره برد؟ روشن است كه پاسخ نمی تواند مختصر، بسیط و یك جانبه می باشد.

از آن جا كه نهضت های بسیجی سرشتی كاملاً مردمی دارند، می توان دریافت كه نوع حركت در این گونه از حركت های اجتماعی به هیچ وجه سلولی و هسته ای نیست، بلكه بر این نكته دلالت دارد كه چگونه و با چه مدلی می توان نهضت هایی را كه در سراسر جهان بر اساس حركت های فكری و عناصر فرهنگ استراتژیك تكوین یافته، به حركت در آورد.

برخی از نمونه های بسیار كوچك تر آن را می توان در حركت های مردمی علیه برخی از نهادها یا سامانه های جهان از قبیل جهانی شدن، سازمان تجارت جهانی و... دید. در این نوع از حركت های جمعی، وجود برخی از عناصر زیربنایی مانند تفكّر عدالت طلبانه یا وجود رفاه و كار برای همه و... توانست افراد بسیاری را با تفكّر مشترك در سال 2002 میلادی در تظاهراتی جدّی علیه تجارت جهانی در سیاتل آمریكا دور یكدیگر جمع كند.

هر چند نمی توان به سادگی تمام عناصر و ابعاد به وجود آمدن چنین وفاق جهانی را برشمرد یا آنها را به كمّیت های قابل سنجش تبدیل كرد، ولی می توان از ماهیت این گونه حركت ها و عناصر شالكه ساز آنها سخن گفت. دست كم می توان محورهای ذیل را در موضوع بسیج نهضت ها مدّ نظر قرار داد.

تبیین اهداف كلان و استراتژیك

كوچك شمردن اهداف و هدف گذاری های كوچك می تواند ضربه ای اساسی به بسیج نهضت ها وارد كند و بر عكس، در صورت وجود نهضت های بسیجی با مشخصاتی كه پیش تر ذكر شد، می توان اهداف استراتژیكی مهمی را ترسیم كرد و پیوسته نهضت های بسیجی را نسبت به آنها حساس و اثرگذار نگاه داشت. برای نمونه می توان در محور عدالت طلبی اقشار جهانی كه نهضت های بسیجی با این عناصر فرهنگی استراتژیكی خو گرفته اند، آنها را نسبت به یك موضوع در جهان حساس نمود. وجود تبعیض های ناروا در غرب می تواند یكی از این هدف گذاری ها باشد. بسیج كردن نهضت هایی كه قبلاً حول محور عدالت خواهی شكل گرفته اند و به حركت در آوردن آنها در مجموعه ای از حركت های جهانی، تئوری بسیج نهضت های بسیجی را محقّق می سازد.

هر چند امروزه هیچ تفكّر آرمانخواهانه ای در جهان دارای پتانسیل لازم برای ایجاد چنین بسیجی نیست، ولی از برخی از حركت ها می توان دریافت كه امكان تحقّق چنین پدیده ای وجود دارد.

هدف گذاری های استراتژیك و كلان می تواند آن چنان دقیق و با ظرافت صورت گیرد كه از یك سو تمامی انسان های بالفطره پاك را به تفكّر، تعمّق و طرفداری از آن جلب كند و از سوی دیگر، مخالفت با آن برای هر واحد سیاسی، غیر ممكن یا بسیار پرهزینه باشد.

به نظر می رسد غربیان نیز خود دست به كار چنین حركت هایی شده اند. دموكراسی سازی و دموكراسی خواهی یكی از این اهداف استراتژیك است. هر چند نگارندۀ این سطور با مفهومی مانند دموكراسی مشكل ویژه ای ندارد، ولی حساسیت هایی آنجا به وجود می آید كه كالین پاول وزیر سابق امور خارجۀ دولت بوش می گوید: «ما یك محصول برای جهانیان داریم و آن دموكراسی است». در چنین فضایی نمی توان هدف گذاری های استراتژیك را به سمتی جهت بخشید كه محصولات جدّی تری برای ارائه در سطح جهان وجود داشته باشد.

هدف گذاری استراتژیك امری سلبی نیست و تنها از طریق نفی دیگران تحقّق نمی یابد، بلكه امری ایجابی است و پیامی مثبت را به جهانیان منتقل می كند. در این صورت می توان از بسیج نهضت هایی سخن گفت كه بسیجیان آنها دل در گرو حقیقت، عشق، دوستی، برابری و عدالت خواهی و ظلم ستیزی دارند. برای نمونه، می توان از «عدالت در بهره برداری از فرصت ها و منابع» در سطح جهانی سخن گفت و حركت هایی را در این زمینه آغاز كرد.

وحدت مردمی جهانی

استراتژی وحدت مردمی، نوعی از استراتژی های ریشه دار در فرهنگ دینی - ملّی است. همۀ تفكّراتی كه برای سطح جهانی مدل ارائه می كنند، نوعی صبغۀ فرا ملّی و انترناسیونالیستی را دنبال كرده اند. چه در چارچوب تفكّرات ماركسیستی و چه در فرایند جهانی شدن لیبرالیزم - كه مفهوم شهروندی جهانی در آن شكل گرفته است - این محور به خوبی دیده می شود.

هنگامی كه در بسیج نهضت های مردمی گام برمی داریم، به وجود آوردن وحدت مردمی در سطح جهانی امری ضروری به شمار می آید. آیا با وجود تمام عناصر واگرایی جهانی، می توان ایجاد وحدت مردمی را امكان پذیر دانست؟

پاسخ به این پرسش هم ضروری است و هم دشوار. اما عدم امكان پذیری آن نیز تاكنون اثبات نشده است. به عبارت دیگر؛ هیچ دلیل جدّی ای را بر نفی آن نمی توان یافت. البته روشن است كه هیچ گاه مراد، وحدتی تمام عیار و جهانگیر نیست، اما با بالنسبه نیز می توان از وحدت مردمی جهانی سخن گفت. اگر در نهضت های بسیجی عناصر فرهنگی و زیربنای استراتژیكی همسانی بر اساس فرهنگ استراتژیك شكل بگیرد، در بسیج نهضت ها نیز می توان با تكیه بر عناصر فرهنگ استراتژیك، به وحدت مردمی جهانی دست یافت. به نظر نگارندۀ این سطور، شكل گیری وحدت مردمی جهانی بر پایه های استوار و قدیم جدّی درون دینی و برون دینی میسّر است و می تواند پایه و مایۀ بسیج نهضت های مردمی را در سطح جهان شكل دهد.

تفصیل این محور نیز در این مختصر مقدور نیست، لكن این محور و برخی از محورهای دیگر نیز جای بحث های بسیار مفصّل تری دارند كه در جای خود قابل تأمّل است.

نتیجه گیری

آنچه گذشت تأكید بر عناصر فرهنگ استراتژیك امام خمینی (ره) و تأثیر و تعامل آن با موضوع «نهضت های بسیجی و بسیج نهضت هاست». خلاصۀ كلام این است كه بر مبنای یكسانی فطرت و سرشت انسان ها از یك سو و وجود جوهر دینی و انسانی در فرهنگ انقلابی امام (ره) از سوی دیگر، می توان تئوری بسیج نهضت ها را در سراسر جهان، چه در حوزۀ جهان اسلام و چه خارج از آن، نظریه پردازی كرد.

در این صورت باید بتوان نهضت های بسیجی را با تحقّق و تلاش محورهای ذكر شده و برخی دیگر از محورها، در بسیج نهضت ها به كار گرفت. بسیج نهضت ها كه بر اساس هدفگذاری های كلان استراتژیك و تكیه بر ایجاد وحدت مردمی جهانی میسر است دارای سرچشمه های اصیل در تفكّر امام خمینی(ره) بوده كه تفصیل آن در این مختصر نیامده است.

امید است كه این نظریه، فتح بابی در بخش های بسیجی كردن نهضت های جهانی و به كارگیری نهضت ها در یك بسیج جهانی بر اساس عناصر فرهنگ استراتژیك باشد و صاحب نظران با ارائۀ نظرات و آرای ذی قیمت خود بر تنقیح و تحكیم آن از یك سو و بر طرف كردن ضعف ها و كاستی های آن از سوی دیگر همّت گمارند و آن را گامی فراتر پیش برند.

منابع

1. قرآن كریم.

2. احمدزاده، مسعود(1349)؛ «جنگ مسلّحانه؛ هم تاكتیك، نیم استراتژی»، نقل از: www. fadianekalgh.org

3. اسملسر، نیل(1380)؛ نظریۀ رفتار جمعی، ترجمۀ رضا دژاكام، تهران، مؤسسه یافته های نوین و مؤسسه نشر دواوین.

4. امام خمینی، سیّد روح الله(1368)؛ وصیت نام سیاسی و الهی، بی جا، بی نا.

5. امام خمینی، سیّد روح الله(بی تا)؛ صحیفه نور، بی جا، بی نا.

6. پایدار، ناصر(1990)؛ سوسیالیسم نرم، سیاست و مدنیت، نشر شده به صورت چاپ الكترونیك.

7. رید، جان (1919 م)؛ ده روزی كه دنیا را لرزاند، ترجمۀ رحیم نامور و بهرام دانش با مقدمه ای از لنین(نشر شده به صورت چاپ الكترونیك).

8. گر، رابرت(1377)؛ چرا انسان ها شورش می كنند، ترجمه علی مرشدی زاد، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردی.

9. مائو(بی تا)؛ «مسائل جنگ و استراتژی»، نقل از: www.maoism.com

10. وب، سام(بی تا)؛ «واكنش به سوسیالیستها»، ترجمه هما احمدزاده، نقل از: www.chawoshan.mihanblag.com

11. Coli, S.G Ray (1984). Comparative Strategic Culture, Parameters Winter.

12.  Dellios, Rosita (?). "Chinese Strategic Culture & amp ;quot;, Center for East-wrest Cultural and Economic Studies, Research Paper, No 1.

13. Farrell , Theo (2005). "Strategic Culture and Prmerican Empire", SAIS Review, Vol.xxv, no. 2 (Sum-fall).

14. Ferguson, R. Janes (2001). The Controversy Role of Culture in International Relation, SHSS Bond University.

15. Rozen, Stephen Peter (1991). "Winning the Wentwar", Innovation and the Modern Military. Itacha: N.Y, Cornell University years.

16. Skypek, Thomas (2006). "Comparative Strategic Culttres: Literature Review ", Defence Threct Reduction Ageney. Rev. 21 (Nov).

پی نوشت ها:

[1] عنوانی كه دكتر شریعتی بر یكی از سخنرانی های خود در نقد نظریۀ انقلابی ماركسیست ها نهاده بود و در سال های دهه پنجاه از سوی حسینیه ارشاد منتشر شد.

[2] این نوع از تفكّرات دامنگیر كشوری چون ویتنام نیز شد و برخی از سازمان ها قبل از انقلاب اسلامی نیز از آن به صراحت سخن گفتند. (برای اطلاع بیشتر ر.ك.به: احمدزاده، 1349، در: www.fadianekalgh.org)

[3] التبه تفكّر ماركسیستی حتی درون آمریكا نیز رخنه كرده است، هر چند ممكن است از حركت های مسلّحانه در آنجا خبری نباشد، ولی رویارویی با دولت مركزی و شخص رئیس جمهور كاملاً نمایان است. (برای اطلاع بیشتر ر.ك. به: سام وب، واكنش به سوسیالیست ها، در: www.chawoshan.mihanblag.com)

[4] برای اطلاع بیشتر از مباحث مربوط به فرهنگ استراتژیك در چین نگاه كنید به:

- Rosita (Dellios "Chinese Strategic Culture " Center for East-wrest Cultural and Economic Studies. Research Paper No 1.- Coli SG Ray "Comparative Strategic Culture" Parameters Winter, 1984.

[5] موضوع رهایی از سلطه قدرت ها و حكّام جور و ستم در بسیاری از فرازهای سخنان امام خمینی(ره) به چشم می خورد. برای نمونه:«شما ای مستضعفان جهان و ای كشورهای اسلامی و مسلمانان جهان به پاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرت ها و عمّال سرسپردۀ آنها نترسید و حكّام جنایتكار را كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم می كنند، از كشور خود برانید و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را به دست گیرید... كه با تحقّق آن، همۀ مستكبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همۀ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند».(امام خمینی، وصیت نام سیاسی و الهی، انتشار 1368)در نمونه ای دیگر خطاب به جنبش های آزادی بخش جهان (4/9/58)می فرمایند: «به نهضت ما كه نهضت اسلامی و مستضعفین است بپیوندید كه امروز اسلام عزیز در مقابل كفر و منطق در برابر زور واقع شده است و نهضت اسلامی است قبل از اینكه ایرانی باشد، نهضت مستضعفین سراسر جهان است. .. ای مسلمانان جهان و ای مستضعفان به پا خاسته و ای دریای بی پایان انسان بپاخیزید». (امام خمینی، پیام به جنبش های آزادیبخش جهان 4/9/58 مذكور در صحییفه نور جلد دهم.)

[6] این اصل در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قبل از بازنگری سال 1368 با این نام، آشنای همگان بود، امّا پس از بازنگری، با عنوان هنجارهای سیاسی در اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی در آمیخت.

[7] امام خمینی(ره) در پیام خود به مناسبت هفته بسیج مستعضفان (21 /12/58)، آرزو می كنند كه مدل بسیج، الگویی برای تمام مستضعفان جهان باشد: «من امیدوارم كه این بسیج عمومی اسلامی، الگویی برای تمام مستضعفین جهان و ملّت های مسلمان عالم باشد و قرن پانزدهم قرن شكستن بت های بزرگ و جایگزینی اسلام و توحید به جای شرك و عدل و داد به جای ستمگری و استبدادگری و قرن انسان های معتقد به جای آدمخواران بی فرهنگ باشد. ای مستضعفان جهان به پا خیزید و خود را از چنگال ستمگران جنایتكار نجات دهید». (امام خمینی، صحیفه نور، ج 11، ص 275)

[8] امام خمینی(ره) در فرازی از سخنانش می فرماید: «... باز جهات معنوی بشر، تا اندازه ای كه بشر لایق است، اقامه عدل در بین بشر و كوتاه كردن دست ستم كاران خواهد بود؛ ما باید این دو امر را تقویت كنیم». (صحیفه نور، ج 18، ص 33)