حکایات تاریخی و پندآموز
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4430
بازدید دیروز : 4917
بازدید هفته : 10056
بازدید ماه : 136760
بازدید کل : 11193611
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 5 / 1400

حکایات تاریخی و آموزنده

حکایات تاریخی,حکایت تاریخی,حکایت تاریخی و پندآموز

حکایات تاریخی و پندآموز

 ظلم بر کوتاه قد
انوشیروان روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوته قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت. خسرو انوشیران گفت: کسی بر کوته قامت ستم نتواند کرد. گفت: شهریارا! آن که بر من ستم راند، از من کوتاه تر است. خسرو بخندید و دادش بداد.

 کریم خان و زین دزدی
كريم خان زند گويد: وقتي كه در اردوي نادري مردي سپاهي بودم از فقر و احتياج ، زيني طلاكوب را از مرد زين سازي دزديدم كه متعلق يكي ازامراي افغان بود، روز ديگر شنيدم كه زين ساز بيچاره در زندان نادري است و حكم شده كه روز ديگر اگر زين را ندهد  ُ او را به دار بياويزند .دل من از اين خبر خیلی سوخت، زين را بردم و بجائي كه برداشته بودم گذاشتم و صبر كردم تا زن زين ساز رسيد.

چون زن  آن  زین رابديد نعره  ای كشيد و از فرط سرور بر زمين افتاد و دعا نمود و گفت : خداوند به كسي كه اين زين را واپس آورده آنقدر عمر دهد كه صد زين مرصع طلاكوب بخود بيند. من يقين دارم كه ازدعاي آن زن به اين دولت رسيدم

عقل الاغ
 علی بن محمد گوید: روزی عبداله بن معاویه به آسیابانی گذشت که الاغ خویش را به آسیا بسته بود و زنگوله هایی به گردن آن آویخته بود. بدو گفت: چرا این زنگوله ها را به گردن الاغت  آویخته ای؟ آسیابان گفت: آویخته ام که وقتی ایستاد و آسیا از کار افتاد بدانم. گفت: اگر بایستد و سر تکان دهد چگونه می فهمی که آسیا را نمی گرداند؟ آسیابان گفت: خدا امیر را قرین صلاح بدارد. عقل الاغ من مانند عقل امیر نیست!

صراحت سخن
روزی حجاج در منبر، خطابه خود را طولانی کرد. مردی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: موقع نماز است، سخن را کوتاه کن! نه وقت به احترام شما توقف می کند، نه خداوند عذرت را می پذیرد.
حجاج از این صراحت، آن هم در یک مجلس عمومی ناراحت شد، دستور داد مرد را زندانی کردند. کسان او به ملاقات حجاج رفتند و به وی گفتند:
امیر! مرد زندانی از فامیل ماست و دیوانه است. دستور فرمایید آزاد شود.
حجاج گفت: اگر خودش به دیوانگی اقرار کند، آزادش خواهم کرد.
کسانش به زندان رفتند و گفتند: به جنونت اقرار کن، تا آزاد شوی.
مرد گفت: هرگز چنین اعترافی نمی کنم، من مریض نیستم. خداوند مرا سالم آفریده است.
وقتی جواب های صریح و صادقانه زندانی به گوش حجاج رسید، دستور داد به احترام راستگویی آزادش کردند.

اوضاع کشور
شاه عباس از وزیر خود پرسید:"امسال اوضاع اقتصادی كشور چگونه است؟"
وزیر گفت:"الحمدالله به گونه ای است كه تمام پینه دوزان توانستند به زیارت كعبه روند!"
شاه عباس گفت:"نادان! اگر اوضاع مالی مردم خوب بود می بایست كفاشان به مكه می رفتند نه پینه دوزان، چون مردم نمی توانند كفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند، بررسی كن و علت آن را پیدا نما تا كار را اصلاح كنیم."

گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تاریخی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی