فصل چهارم
اولویـت در پـژوهش
امروزه باوجود گسترش فوقالعاده علوم، و پیدایش موضوعات و مسائل بسیار زیاد، همه آنها نیازمند مطالعه و تحقیقاند و پژوهش در آنها برای رفع نیازهای مادی و معنوی، لازم و ضروری است؛ اما بهدلیل محدودیت عمر انسان و کافی نبودن آن برای پژوهش در حوزههای مختلف علوم و بررسی همه موضوعات و مسائل از یکسو، و فراهم نبودن امکانات لازم برای انجام این کار از سوی دیگر، لازم است برای انجام پژوهشها و مطالعات دست به گزینش زده، از میان علوم مختلف و موضوعات گوناگون، دستهای را برگزید و در آن به پژوهش پرداخت. عقل حکم میکند که در این گزینش، از مهمترین و ضروریترین موضوعات آغاز کرده، اولویت را در آن رعایت کنیم. اکنون که نمیتوانیم پاسخگوی همه مسائل بهطور کامل و وافی باشیم، باید اولویتها را تشخیص دهیم.
نخستین کاری که در این زمینه لازم است، پرهیز از کارهای موازی است. با این نیروی کم و امکانات اندکی که در اختیار داریم، اگر بخواهیم چند مرکز مطالعاتی وتحقیقاتی دایر کنیم که همه به یک شیوه و در یک موضوع پژوهش کنند، پیشرفت چندانی نداشته، به هدف خود دست نخواهیم یافت. البته پژوهشهای متعدد درباره یک موضوع، خوب است، اما با توجه به مسئولیتی که ما در زمینه پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی خود و دیگران داریم، فرصتی برای این کار
وجود نخواهد داشت، حتی اگر آن مسائل از مسائل ضروری باشند؛ زیرا مسائل ضروری و نیاز ما در بخشهای دیگر، به قدری زیاد است که انجام پژوهشهای موازی موجب بر زمین ماندن بسیاری از آنها و در نتیجه، برآورده نشدن نیازهای جامعه خواهد شد.
روشن است که تشخیص اولویتها و عمل بر طبق آن، نیازمند معیار و ضابطه عقلانی است. شاید نخستین چیزی که به مثابه معیار به ذهن میآید، اهمیت و ارزش موضوع پژوهش باشد. بر این اساس است که گفته میشود: پژوهش درباره خدا در درجه اول از اولویت قرار دارد، زیرا موجودی برتر و مهمتر از خدا وجود ندارد. بنابراین، باید بحث درباره خدا را بر همه موضوعات دیگر مقدم داشت و همه اشکالاتی را که از آغاز تاکنون درباره خدا مطرح بوده است، بررسی کرد و پاسخ داد؛ اما به نظر میرسد این معیار، معیار کامل و کارسازی نیست. معیار حقیقی، نیاز شدید جامعه به حل مسائلی است که اگر حل نشوند، ایمان مردم در معرض خطر خواهد بود. باید مواضعی را که مردم در معرض لغزشاند تشخیص داد؛ لغزشهای کلیدی و بنیادینی که اگر در آنها انحراف پیدا شود، کمکم به بسیاری از مواضع دیگر هم سرایت میکنند. شاید برخی از مسائل، بهخودیخود چندان اهمیت یا ضرورت نداشته باشند، اما به این دلیل که گام نخست انحراف و لغزشاند و با انحراف در آنها، سد ایمان و اعتقاد شکسته میشود، اهمیت آنها از مسائل دیگر بیشتر است. متأسفانه، این نکتهای است که کمتر به آن توجه میشود.
بههرحال، بنا بر اولویت، نخست باید معیار را تشخیص داد و قطعاً یکی از معیارها، نیاز شدید جامعه به حل مسائلی است که اگر حل نشوند، ایمان مردم در خطر خواهد بود. بهویژه مسائلی وجود دارد که نهتنها پرداختن به آنها مصلحت الزامآوری برای جامعه اسلامی ندارد، بلکه مفسدهای هم خواهد داشت. برخی از بزرگانی که ما درگذشته بهدلیل علاقهای که به انقلاب اسلامی داشتند بسیار به آنها امیدوار بودیم که بتوانند برای مصالح اسلام، بهویژه در خارج از ایران، خدماتی انجام دهند، گاهی چیزهایی میگویند که نهتنها سودی برای اسلام ندارد، بلکه بین مسلمانان و بین شیعیان اختلاف ایجاد میکند. من شخص بزرگی را میشناسم که بسیار به ایشان علاقه داشتم و
هنوز هم دارم. ایشان هم به من محبت داشتند؛ ولی انسان گاهی از بزرگان کجسلیقگیهایی میبیند که خیلی رنجآور است. بنده در جایی خدمت ایشان رسیدم. ایشان از همان ابتدا که هنوز گفتوگوی زیادی انجام نشده بود، این بحث را مطرح کرد که برخی پیامبر و امام را بهگونهای معرفی میکنند که از حد یک انسان فراتر میرود؛ درحالیکه این خلاف قرآن است. پیامبر هم بشر بود و اگر زن زیبایی میدید، خوشش میآمد؛ قرآن میفرماید: وَلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ.(1) ایشان این صحبتها را مطرح میکرد و من پیش خود آب میشدم؛ در این زمانی که اینهمه دشمن ما را فراگرفته است و دشمنان مشترکی با آن کشور داریم، چرا ایشان چنین حرفی را در جلسهای مطرح میکند که پس از مدتها تشکیل شده است و معلوم نیست آیا در عمرمان دوباره چنین جلسهای تشکیل شود. آیا مسئلهای مهمتر از این وجود نداشت و ایشان باید این ایهام را ایجاد میکرد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم معصوم نبوده و در بعضی جاها تصریح شده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دعای کمیل بهشدت گریه میکرد و اینها همه نشان این است که پیغمبر و امام هم گاهی مرتکب گناه میشدهاند؟ مسئله عصمت و مراتب عصمت مسائل تازهای نیستند و از زمان خود ائمه(علیهم السلام) مطرح بودهاند. از این گذشته، مگر این مسئله در برابر انکار ضروریات دین و در مقابل اصل دین چقدر اهمیت دارد؟
افزون بر این، هیچ بعید نیست ـ بلکه قطعاً ـ دشمن درصدد است که غیرمستقیم ما را به اموری سرگرم کند که مانع از پرداختن به مسائل اساسی میشوند؛ اما اینکه این کار را با چه عوامل و واسطههایی انجام میدهد، خدا میداند. دستکم در اینکه ابلیس همواره درصدد چنین کاری است، شکی نیست. اگر بتوان گفت که شیاطین انس هنوز عقلشان نمیرسد یا ابزارش را ندارند ـکه البته دارندـ ولی در اینکه ابلیس در این صدد است، شکی نداریم. چرا باید بهانه به دست ابلیس داد و وسیلهای برای او فراهم کرد تا بتواند ما را به اموری سرگرم کند که حتی اگر فینفسه درست هم باشند، چون مانع کارهای مهمتر شده، موجب اختلاف و دشمنی بین دوستان و شیعیان میشوند، طرح آنها رجحانی ندارد؟
1. احزاب (33)، 52.
امروز وضعیت برخی از دانشگاههای ما بهگونهای است که دانشجویان پس از فارغالتحصیلی بینماز میشوند؛ ای کاش تنها بینماز میشدند، گاهی حتی منکر دین میشوند. حال آیا من و شما میتوانیم در اینجا آسوده بنشینیم و درباره قصیده زنبوریه تحقیق کنیم؟ یا اینکه باید به مسائل دیگری بیشتر اهمیت بدهیم؟ قطعاً باید در برنامه ها، مطالعات و پژوهشهایمان تجدیدنظر کنیم و بیشتر به آنچه اساس دین جوانان ما را از بین میبرد بپردازیم. تا اعتقادات درست نشود، نوبت به فروع نمیرسد. امروز، اصلیترین مسائل ما با شبهههایی روبهرو شده و ضروریترین مسائل ما انکار میشوند.
یکی از دوستان ما که در کانادا در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، نقل میکرد تیمی از پزشکان و پژوهشگران کانادا در زمینه حیوانشناسی و زیستشناسی پروژههای مختلفی را در دست تحقیق داشتند؛ از جمله اینکه درباره فشار خون پرندگان و نسبت آن در ارتفاع چندصد متری با ارتفاع کمتر پژوهش میکنند. این، یک مسئله علمی و زمینه پژوهشی است و مسلماً از نبودش بهتر است. انسان هرچه بداند، بهتر از آن است که نداند؛ اما آیا واقعاً کاری مهمتر از اینها نداریم؟ زمینههای پژوهشی، از نظر ارزشِ صَرف وقت و بودجه مساوی نیستند. درست است که همه آنها علم و کشف واقعیتاند و حتی از تحقیق در بال مگس هم میتوانیم در زمینه خداشناسی استفاده کنیم ـ چراکه نشانه قدرت، عظمت و علم الهی است ـ اما آیا پژوهش در این زمینه با زمینههای دیگر مساوی است؟ مسلماً پژوهشها از نظر ارزش منافع و مصالحی که برای انسانها در زندگی مادی و معنویشان دارند، یکسان نیستند. پس باید اولویتی را در نظر گرفت؛ ما عمر و امکانات محدودی داریم و نسبت به خیلی از ملتها از نظر پژوهشهای علمی عقبتریم و در برابر، مشکلات زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادیمان بیشتر از برخی کشورهای دیگر است؛ از سوی دیگر، نظام نوپایی داریم که تنها سی سال است برپا شده و در مقایسه با کسانی که چند قرن است نظام جاافتاده و زمینههای پژوهشی فراوانی دارند، کمبودهای زیادی داریم؛ حال آیا درست است که بدون رعایت اولویتها به پژوهش پرداخته، در هر زمینهای که
پیش آمد، شروع به پژوهش و صرف وقت و بودجه کنیم؟ مسلماً این کار درست نیست و چندان هم نیاز به استدلال ندارد. مهم این است که ملاکی برای ارزشگذاری و تعیین اولویتها در نظر داشته باشیم.
شرایط زمانی و مکانی در تعیین اولویتها مؤثر است، ولی آنچه بیشتر تأثیر دارد، جهانبینی و نوع نگرش ما به جهان و انسان است؛ اینکه ما عالم را چگونه میبینیم، انسان را چه میدانیم، مصالح و منافع او را چگونه تعریف میکنیم و سود و زیانش را در چه میدانیم، در تعیین اولویتها نقش دارند. اگر سود و زیان انسان را صرفاً در بهرهمندی از لذتهای مادی بدانیم، عیناً همان راهی را باید برویم که غربیها رفتند؛ البته همه غربیها هم به این راه نرفتهاند، ولی مسیر غالب در غرب، همین راه است.
نظرات شما عزیزان: