سخنرانی حجت الاسلام پناهیان – فاطمیه98-هیات ثارالله قم
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 59696
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 191863
بازدید ماه : 245141
بازدید کل : 10636896
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 4 / 1400

Panahian-HeiatSarallahQom-Fatemieh98

سخنرانی حجت الاسلام پناهیان – فاطمیه98-هیات ثارالله قم

یکی از ریشه‌های اینکه ما دین را زیاد اجتماعی نمی‌بینیم ضعف روحی خودمان است؛ یعنی نسبت به جامعه، احساس ضعف می کنیم. اگر این‌طور باشد، ما نمی‌توانیم اهلِ امر به معروف و نهی از منکر باشیم.

 دین صرفاً نمی‌خواهد رابطۀ فردی بین ما و خدا را تنظیم کند، بلکه بیشتر می‌خواهد یک جامعۀ خوب درست کند؛ در فضای یک جامعۀ خوب، افراد هم به سیر و سلوک خواهند پرداخت و رابطۀ فردیِ آنها با خدا تنظیم خواهد شد.

اهمیت بُعد اجتماعی دین و امور مربوط به جامعه، معمولاً یک موضوع مورد غفلت است. اما چرا این وضعیت پدید آمده است؟ دلیل اینکه ما زیاد دین را اجتماعی نمی‌دانیم و زیاد به ابعاد اجتماعی دین، نمی‌پردازیم، جهل ما نیست؛ چون آیات قرآن در مقابل دیدگان ما اهل قرآن، گشوده است و معلوم است که قرآن، دین را یک «دین اجتماعی» معرفی می‌کند. دلیلش بیشتر از اینکه جهل ما باشد، ویژگیِ روانی و روحی‌ای است که اکثر انسان‌ها با آن درگیر هستند و به آن دچار هستند. آدم‌ها اول باید این وضعیت روحی خودشان را اصلاح کنند و موضع قلبی خودشان را دربارۀ جامعه، روشن کنند، آن‌وقت موضع عقلی آنها هم روشن خواهد شد.

یک علامتِ جامعه‌ترس بودن، اثرپذیری از تشویق و تحقیر دیگران است

ما آدم‌ها خیلی از اوقات «جامعه‌ترس» یا «جامعه‌گریز» هستیم. حتی بعضی‌ وقت‌ها «جامعه‌ستیز» می‌شویم. انسان‌ها اگر به خودشان باشد، معمولاً از انبوهیِ جمعیت می‌ترسند و مقهور آن می‌شوند. یک علامت کوچک، برای مقهورشدن و تحت تأثیر جامعه قرارگرفتن این است که وقتی یک کسی ما را مسخره کند، روی ما اثر منفی بگذارد.

علامت اینکه ما جامعه‌پذیر و مؤثر بر جامعه نمی‌شویم، بلکه متأثر از جامعه، مقهور جامعه و جامعه‌ترس می‌شویم، همین است که اگر یک جامعه‌ای یا گروهی، ما را تشویق کنند حالمان خوب می‌شود و اگر ما را تحقیر کنند، حالمان بد می‌شود!

کسی که با تشویق مردم، حالش خوب شد، او طبیعتاً ترسو خواهد شد، چون می‌ترسد از اینکه همین مردم، او را تحقیر کنند. این ترس بزرگ، او را اسیر و ضعیف خواهد کرد. کسی که از تشویق دیگران، کِیف کند، با تحقیر دیگران هم بدبخت می‌شود.

رابطۀ بعضی‌ها با جامعه، مثل رابطۀ گربه است نسبت به طعامی که گیر می‌آورد. گربه از هر کجا طعامی گیر بیاورد، معمولاً زود از آنجا فرار می‌کند و یک حالت دزدی و ناخنک‌زدن دارد. بعضی‌ها با جامعه، این‌جوری برخورد می‌کنند، یعنی از جامعه هراس دارند و فرار می‌کنند. سراغ جامعه نمی‌روند مگر اینکه بخواهند یک طعمه‌ای را بردارند و در بروند. اینها با بی‌چشم و رویی، با جامعه برخورد می‌کنند.

انسان‌های تربیت‌نشده، روحیۀ جامعه‌گریز و منفعل از جامعه دارند

انسان‌ها اگر تربیت نشده باشند، یا اگر متوجه مسئلۀ جامعه نشده باشند و قدرت خودشان را برای تأثیرگذاری بر جامعه، پیدا نکرده باشند و فقط خودشان را منفعل نسبت به جامعه دیده باشند، معمولاً یک روحیۀ جامعه‌ترس، جامعه‌گریز، منفعل در مقابل جامعه و متأثر از جمع پیدا می‌کنند؛ این روحیه را باید درست کرد.

ما اول باید بچه‌هایمان را در مدرسه، اجتماعی بار بیاوریم. آنها اول باید «انسانِ فعال نسبت به جامعه» بار بیایند. اول باید «انسان مستقل» بار بیایند. انسان مستقل به این معنا که هیچ‌وقت حتی میلیون‌ها انسانِ دیگر هم نتوانند او را لِه کنند، یا نتوانند او را بالا ببرند که بعداً یک روز بخواهند او را به زمین‌ بیندازند. یعنی باید خیلی مقاوم و محکم بار بیاید.

کسی که می‌خواهد بوکسور بشود، یا می‌خواهند کاراته یا تکواندو یاد بگیرد، در تمرین‌های ابتدایی طبیعتاً کتک می‌خورد. کسی که بخواهد کشتی یا کشتی‌کج یاد بگیرد، بارها به زمین می‌خورد و باید این زمین‌خوردن‌ها را تحمل کند تا محکم و مقاوم بشود. کسی که یک‌بار او را زدند و گریه‌اش گرفت و قهر کرد و رفت، او به‌درد این ورزش‌ها نمی‌خورد.

سخنرانی حجت الاسلام پناهیان - فاطمیه98-هیات ثارالله قم

علامت شیعه این است که نسبت به جامعه، منفعل نیست، بلکه مستقل است

ما باید خودمان را در ارتباط با جامعه، محکم بار بیاوریم، اولاً باید متأثر از جامعه نشویم تا بعد، بتوانیم نسبت به جامعه، مهربان بشویم؛ و الّا اگر کسی با دیگران مهربان باشد ولی این مهربانی‌اش، با احساس حقارت و ترسِ از دیگران، همراه باشد، فایده‌ای ندارد.

امام باقر علیه السلام به «جابر جُعْفِی»‏ می‌فرماید: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِک‏‏» (تحف‌العقول/284) بدان که تو دوست ما نیستی تا وقتی که همۀ مردم شهرت آمدند سراغت و گفتند که تو آدم بدی هستی، اما تو غمگین نشوی. در ادامه می‌فرماید: «وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ» و اگر گفتند تو آدم خوبی هستی، خوشحال نشوی. یعنی علامت شیعۀ ما این است که جامعه نمی‌تواند او را بالا ببرد، پایین بیاورد یا لِه کند. نسبت او با جامعه، استقلال است نه انفعال.

چرا این‌قدر بر اخلاص تأکید شده است؟

چرا این‌قدر بر اخلاص تأکید می‌کنند؟ چرا ریاکاری این‌قدر بد است؟ حتی اگر در انجام یک کارِ خوب، یک‌ذره هم گوشۀ دلت برای تحسینِ دیگران برود، کلّ عمل خوب تو از بین می‌رود! حتی اگر یکی از اجزای نماز یا اذکار نمازت را در اثر ریا بخوانی، کلّ نمازت را قبول نمی‌کنند. اگر نود و نه درصد انگیزه‌ات خدا باشد، اما یک درصد انگیزه‌ات، خوشایند دیگران باشد، اصلاً قبول نمی‌کنند. می‌بینید که چقدر سختگیری می‌کنند! می‌خواهند تو لِه‌شدۀ جامعه نباشی، حتی لِه‌شدۀ یک نفر هم نباشی.

در ادامۀ روایت می‌فرماید: «وَ لَکِنِ اعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ…» خودت را به کتاب خدا عرضه کن. اگر کتاب خدا گفت که تو درست هستی، دیگران چه تحقیرت بکنند، چه تشویقت بکنند، فرقی ندارد و وضع تو درست است. ولی اگر مطابق دین رفتار نمی‌کنی، وضعت خراب است؛ آن‌وقت چه فایده‌ای دارد که دیگران تعریفت کنند؟!

امام باقر علیه السلام در کلامی دیگری می‌فرماید: مؤمن از کوه محکم‌تر و استوارتر است، کوه را می‌شود یک ذره‌اش را کَند ولی از دینِ مؤمن یک ذره‌اش را هم نمی‌شود کَند و کم کرد. (الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ مِنْ دِینِهِ شَیْ‏ءٌ؛ کافی/ج2/ ص241)

چرا دین را به‌صورت «دین فردی» دوست داریم؟ چون جامعه‌ترس هستیم!

می‌دانید چرا اکثراً دین را به‌صورت دین فردی دوست داریم؟ عامل روانی‌اش این است که جامعه‌ترس هستیم. خیلی‌ها که از جامعه می‌ترسند، نسبت به جامعه، منفعل هستند، اینها نسبت به جامعه صرفاً احساس متأثرشدن دارند نه مؤثر بودن بر جامعه. اینها اگر بروند از این ترس خودشان به خدا پناه ببرند، خدا می‌فرماید: «ترسو! خودت را جمع کن! چرا از دیگران می‌ترسی؟! تو که نباید از ترس دیگران، به درِ خانۀ من بیایی، بلکه باید از ترس خودم به خودم پناه بیاوری»

اصلاً فلسفۀ دین برای بعضی‌ها «ترس از جامعه» یا «مقهورشدن نسبت به جامعه» یا «منفعل‌بودن در جامعه» است. امام رضا علیه السلام می‌فرماید: اگر کسی را دیدی که ظاهرالصلاح است و گناه نمی‌کند، گولش را نخور! نگاه کن ببین شاید در اثر ضعفش، گناه نمی‌کند. (فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْیَا وَ رُکُوبُ الْحَرَامِ مِنْهَا لِضَعْفِ نِیَّتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّینَ فَخّاً لَهَا؛ احتجاج/ج2/ ص320)

کسی که نسبت به جامعه، احساس انفعال و ضعف کند، اهل «امر به‌معروف و نهی از منکر» نخواهد شد

یکی از ریشه‌های اینکه ما دین را زیاد اجتماعی نمی‌بینیم ضعف روحی خودمان است؛ یعنی نسبت به جامعه، احساس ضعف می کنیم. اگر این‌طور باشد، ما نمی‌توانیم اهلِ امر به معروف و نهی از منکر باشیم. چون امر به معروف و نهی از منکر یعنی اینکه «من قدرت دارم جامعه را تغییر بدهم. من می‌خواهم بر جامعه تأثیر بگذارم. من نمی‌خواهم از جامعه متأثر بشوم. من در مقابل جامعه منفعل نیستم»

دلسوزی نسبت به جامعه بعد از این پدید می‌آید که انسان، گرسنۀ محبّت مردم نباشد، تشنۀ محبّت دیگران نباشد. مادرهای محترم! بچه‌های خودتان را این‌قدر گرسنۀ محبّت دیگران بار نیاورید، تا بچه آمد گفت: «امروز معلم، سر کلاس از من تعریف کرد و بچه‌ها برایم کف زدند…» شما (پدر و مادر محترم) چشم‌هایت برق نیفتد و این‌طور به بچه القاء نکند که «وای! بچۀ من به اوج خوشبختی رسید!» آن‌وقت این بچه، تا آخر توی کفِ تشویق دیگران می‌ماند، چنین کسی دیگر نمی‌تواند دین‌دار خوبی باشد.

اگر بچه‌ات آمد گفت: «معلم، من را تشویق کرد و همه برایم کف زدند» بگو: «خُب حالا که چی؟ حرف مهم‌تر نداشتی بزنی؟ کف زدند که زدند!» بعد، یک روز دیگر اگر گفت: «من را مسخره کردند» بگو: «خُب مسخره کرده باشند…» در هر دو صورت هم این را بگو. البته نه اینکه با بچه‌ات، بد برخورد کنی؛ همیشه باید با بچه‌ات با محبت برخورد کنی، ولی این را برایش جا بینداز که تشویق و تحقیر دیگران، نباید روی او اثر داشته باشد، بگو: مگر تو گرسنۀ محبت دیگران هستی؟ مگر ما کم دوستت داریم؟ وقتی خدا تو را دوست دارد، دیگر چه نیازی به محبت دیگران داری؟!

فاطمیه «به راه آوردنِ مردم» است؛ با پهلوی شکسته/ زینبیه «فریاد بر سر مردم» است؛ با چادر خاکی

 این در تربیت دینی ما هست که نباید جامعه‌ترس، منفعل و متأثر نسبت به جامعه باشیم. امام‌کاظم علیه السلام می‌فرماید: «إمَّعَه» نباش؛ یعنی نگو من هم مثل مردم! من یکی از مردم هستم! در میان مردم، هویت و استقلال خودت را گم نکن! «لَا تَکُونَنَّ إِمَّعَةً قُلْتُ وَ مَا الْإِمَّعَةُ قَالَ تَقُولُ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاس‏» (الاختصاص/ص343) شاید همۀ مردم بخواهند به جهنم بروند، تو هم می‌خواهی با آنها بروی؟

الان فاطمیه است! کسی که معترض به دفاع‌نکردنِ مردم از حضرت زهرا سلام الله علیها در فاطمیه است، یعنی دارد می‌گوید: «آی مردمی که همۀ‌تان نشستید و فاطمه سلام الله علیها را یاری نکردید، چرا هیچ کسی از بین شما بلند نشد و کمک نکرد؟! فاطمیه و عاشورا، به یک تعبیر، قیام و اعتراض معصوم به جنایت مردم است؛ به جنایت سکوت، به جنایت تنهاگذاشتنِ فاطمه سلام الله علیها و حسین علیه السلام. فاطمیه «به راه آوردنِ مردم» با پهلوی شکسته است. زینبیه هم فریاد بر سر مردم با چادر خاکی است.

سخنرانی حجت الاسلام پناهیان - فاطمیه98-هیات ثارالله قم

اگر چند نفر فریادگر مانند فاطمه سلام الله علیها در مدینه بود، کار به کربلا نمی‌کشید. فریاد حضرت زهرا سلام الله علیها بر سر آن مردم چه بود؟ فرمود: ««مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» (احتجاج/ج1/ص106) آی مردمی که وقتی حرف غلط می‌شنوید زودتر می‌پذیرید!

چه کسی می‌تواند بر جامعه تأثیر بگذارد؟ کسی که از جامعه تأثیر نپذیرد

 می‌دانید چه کسی می‌تواند بر جامعه تأثیر بگذارد؟ کسی که از جامعه تأثیر نپذیرد. دربارۀ سردار سلیمانی، خیلی‌ها گفتند که ویژگی برجستۀ ایشان، اخلاص بود. آدم مخلص کسی است که از دیگران تأثیر نمی‌پذیرد (یعنی حتی یک درصدِ انگیزه‌اش هم خوشایند دیگران نیست، بلکه صددرصد انگیزه‌اش خداست)

چرا معمولاً ما تمایل داریم دین را «فردی» تلقّی کنیم، چون شخصیت انسانی خودمان را نابود کرده‌ایم. ای انسان! تو برای خودت کسی هستی؛ محکم باش! درست و غلط را خودت تشخیص بده. البته به جامعه بی‌احترامی نکن ولی اسیر جامعه هم نباش. جامعه را دوست داشته باش اما دل در گروِ محبت مردم نده. گرسنۀ محبت مردم به خودت نباش! به مردم مهربانی کن، اما نه از سرِ ترس و ضعف! به مردم خدمت کن، اما نه برای اینکه از مردم پاسخ بگیری! به خدا پناه ببر، اما نه از ترس مردم! برای مردم قدرتی قائل نباش و سعی کن مردم اطراف خودت را، قوی کنی.

متواضع باش ولی منفعل نباش!

تنظیم رابطۀ فرد با جامعه، یک مقوله مهم است! تربیت انسان برای اینکه بتواند با جامعه، درست ارتباط روحی برقرار کند، یک مقولۀ مهم و دقیق است. مثلاً به ما توصیه شده است که متواضع باشیم و همه را از خودمان بهتر بدانیم؛ حتی گنهکاران را. اما در عین حال، در مقابل مردم، منفعل نباشیم! داشتنِ این دو ویژگی در کنار هم، به نوعی «جمع اضداد» است. یعنی من اولاً باید به توصیۀ امام‌رضا علیه السلام همه را از خودم بهتر بدانم و خودم را از کسی بهتر ندانم و متواضع باشم (لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى؛ تحف‌العقول/ ص443) ثانیاً اینکه نباید نسبت به مردم و جامعه، منفعل باشم.

متواضع باش ولی منفعل نباش. مهربان باش ولی منفعل نباش! قدرت‌بخش باش ولی نسبت به اطرافیانت، منفعل نباش! جمعِ بین این اضداد را از ما خواسته‌اند و البته سخت است!

چه کسانی موقع امر به معروف و نهی از منکر، ساکت می‌شوند؟ آدم‌های ضعیف

می‌دانید چه کسانی موقع امر به معروف و نهی از منکر، ساکت می‌شوند و حرفی نمی‌زنند؟ آدم‌های ضعیف. معمولاً این‌جور افراد، تئوریزه‌کنندۀ دین فردی می‌شوند و توجیه می‌آورند، برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر نکنند.

  اگر مسئولان یک جامعه‌ای بد باشند و خراب‌کاری کنند، آدم‌های خوب و معتبر آن جامعه هم مقصرند، چون آدم‌های خوب اگر فریاد بزنند، دیگر هیچ مسئولی اشتباه و خراب‌کاری نخواهد کرد. حالا این آدم‌های خوب، کِی سکوت می‌کنند؟ وقتی که از جامعه بترسند، نه از خدا.

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت خود می‌فرماید: «لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُم‏» (نهج‌البلاغه/ نامه 47) امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، آن‌وقت آدم بدها می‌آیند و سرپرستی‌تان را به‌عهده می‌گیرند و بعد می‌روید درِ خانۀ خدا ناله می‌زنید، اما دعایتان مستجاب نمی‌شود.

خیلی از آدم‌های خوب، حاضر نیستند از آبروی خود در راه خدا خرج کنند

 چرا خیلی از آدم‌ها امر به معروف و نهی از منکر را ترک می‌کنند؟ به‌خاطر منفعل‌بودن نسبت به جامعه. خیلی از آدم‌های خوب، حاضر نیستند از آبروی خود در راه دین خدا خرج کنند، یعنی شجاعتِ این کار را ندارند.

گفت: سیرترشی هفت‌ساله داری؟ گفت: بله دارم. گفت: یک مقدارش را به من بده. گفت: اگر به دیگران می‌دادم که هفت‌ساله نمی‌شد (چیزی برای خودم باقی نمی‌ماند) بعضی‌ها این‌جوری آبرو جمع می‌کنند و در راه خدا هم آبرو خرج نمی‌کنند. این‌قدر با آبرو زندگی می‌کنند که با همۀ آن آبرو، به جهنم می‌روند!

من همۀ آبرویم را خرج علی علیه السلام می‌کنم…

ریشۀ اینکه دین را یک امر فردی می‌دانیم چیست؟ ریشه‌اش این است که نوعاً آدم‌ها نسبت به جامعه منفعل هستند. نسبت به جامعه ترسو هستند.

 ترس‌تان را از جامعه بریزید. به مادرتان حضرت زهرا سلام الله علیها نگاه کنید و شبیه مادر بشوید. کم نیاورید! این مادر با پهلوی شکسته و مجروج، چهل شبانه‌روز می‌رفت درِ خانۀ این و آن را می‌زد، با اینکه می‌دانست آنها کمک نخواهند کرد و حتی می‌دانست که بعضی‌ها مسخره می‌کنند و بعضی‌ها در را باز نمی‌کنند. ولی از آبروی خودش گذشت، بیست روز این کار را انجام داد اما یک نفر هم جواب نداد، ولی ایشان باز هم ادامه داد. تا روز چهلم، تمام خانه‌ها را در زد و کم نیاورد. زبان حالش این است: برای من مهم نیست که در راه خدا، مرا مسخره کنند، من همۀ آبرویم را خرج علی علیه السلام می‌کنم…

سایت حجت الاسلام پناهیان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: عترت
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی