مطرف بن عبدالله مىگويد: همراه عمران بن حصين (كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بود) پشتسر امام على (عليه السلام) نماز مىخواندم. پس از پايان نماز، عمران دست من را گرفت و گفت: لقد صلى صلاة محمد، و لقد ذكرنى صلاة محمد صلى الله عليه و آله. او همانند نماز پيامبر صلى الله عليه و آله نماز خواند. او مرا به ياد نماز پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت. (8) ابوموسى اشعرى نيز كه در بدو ورود امام به كوفه، پشتسر امام نماز خواند گفت: «ذكرنا على بن ابىطالب صلاة النبى صلى الله عليه و آله»،على (عليه السلام) با نماز خود ما را به ياد نماز پيامبر انداخت (9) احياى سيره پيامبر صلى الله عليه و آله براى سياسيتهاى اصلاحى امام بسيار مهم بود. اصحاب خالص امام نيز اين حقيقت را درك مىكردند. عمار درباره اقدامات سازنده امام مىگفت: «لو ان عليا لم يعمل عملا و لم يصنع شيئا الا انه احيا التكبيرتين عند السجود لكان قد اصاب بذلك فضلا عظيما». اگر على هيچ كارى جز زنده كردن دو تكبير در وقتبلند كردن سر از سجده نكرده باشد به خاطر همين كار به فضل بزرگى دستيافته است. (10) امام در برابر سياست عدم كتابتحديث، از سوى عمر و عثمان، بر فراز منبر اعلام فرمود: كسانى كه مايل هستند تا علم را بنويسند كاغذ و قلمى فراهم آورند. حارث اعور وسايل نوشتن را فراهم كرد و آنچه را حضرت نقل مىكرد مىنوشت. (11) بعد از آن حضرت امام حسن (عليه السلام) نيز به فرزندانش توصيه مىفرمود تا حديث پيامبر صلى الله عليه و آله را بنويسند. (12) توجه داريم كه امام على (عليه السلام) خود احاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را مىنوشت. پس از آن حضرت دفاتر آن حضرت در دست اهل بيتبوده و مرتب از «كتاب على» حديثبراى شيعيان نقل مىفرمودند. (13) ديديم كه در زمان خليفه دوم در كنار جلوگيرى از كتابتحديث قصه خوانان اجازه يافتند تا در مسجد براى مردم قصص يهودى را درباره انبياء پيشين و رهبانان مسيحى نقل كنند. امام على (عليه السلام) در كنار رواج كتابتحديث، با پديده قصهخوانى برخورد كرده از قصه خوانى به شدت نهى كرد. امام در اصل با نقل آثار يهوديان مخالف بود. از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: هر كس از پيشينيان كتابى دارد از بين ببرد. (14) آن حضرت درباره كسى كه قصه حضرت داود (عليه السلام) را با اوريا از منابع يهودى نقل كرده بود، برخورد كرده و فرمود: اگر كسى آن را نقل كند، او را حد خواهم زد. (15) مىدانيم كه در اين حكايت دروغين به حضرت داود، نسبت قتل عمد و زنا داده شده است. زمانى كه آن حضرت به بصره آمد، قصهخوانان را از مسجد بيرون كردند. (16) بعد از آن حضرت امام حسن (عليه السلام) نيز از قصه خوانى نهى كردند. (17) امام سجاد (عليه السلام) نيز حسن بصرى را كه زمانى قصه خوان بودند از اين كار نهى كردند و او نيز پذيرفت. (18) امام در يكى از نخستين خطبههايش فرمود: «و انى حاملكم على منهج نبيكم صلى الله عليه و آله» من سنت پيامبر صلى الله عليه و آله را در ميان شما پياده خواهم كرد (19) يكى از دلايلى كه سبب شده تا توصيف شخصيت و اخلاق رسول خدا صلى الله عليه و آله بيش از همه اصحاب از زبان امام على (عليه السلام) در متون تاريخى باشد، همين است كه امام بيش از همه پيرو منش و روش آن حضرت بود. به همين دليل از آغاز تمامى حركات پيامبر صلى الله عليه و آله را به ذهن خود سپرد و بعدها به شيواترين كلمات به توصيف شخصيت آن حضرت پرداخت. (20) حسن بصرى در پاسخ كسى كه از او درباره امام سوال كرده بود گفت: «اراهم السبيل و اقام لهم الدين اذا اعوج» راه را به مردم نماياند و زمانى كه دين به كجى گراييده بود، آن را راست كرد. (21) اين سخن حسن، بسيار سنجيده و دقيقا مطابق با سياستى است كه امام در دوران خلافت از خود نشان داده است. شاعر ديگرى خطاب به امام چنين سرود: اوضحت من ديننا ما كان مشتبها جزاك ربك عنا فيه احسانا (22) ابوذر در توصيف امام مىگفت: على رزالدين، على قوام دين است. (23) امام خود در تطبيق سيره خود با سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله اصرار داشت. درباره برخورد خود با اهل بصره، بعد از جنگ جمل فرمود: من همانند سيره پيامبر صلى الله عليه و آله در برخورد با مردم مكه، با اهل بصره برخورد كردم. امام يكى از وظايف «امام» را احياى سنتياد كرده است. (25) در جاى ديگرى بهترين بنده خداوند را (24) امام عادلى مىداند كه در كار احياى سنت مىكوشد، همان طور كه شرورترين بندگان خدا را امام ظالمى مىداند كه سنت را از بين مىبرد. (26) بطور كلى امام على (عليه السلام) از مفهموم بدعت پرهيز جدى داشته و از جمله مىفرمايد، همراه پيدايش هر بدعتى سنتى از ميان خواهد رفت. (27) امام دو نكته را به عنوان وصيتخود مطرح مىكند يكى شرك نورزيدن به خدا و ديگرى: ضايع نكردن سنت پيامبر صلى الله عليه و آله (28) آن حضرت منافقان را كسانى مىداند كه در درياى فتنه غور كرده، بدعتها را بكار گرفته و سنتها را كنار گذاشتهاند. (29) اولياى خداوند را نيز كسانى مىداند كه: يحيون سنن الله و سنن رسول، سنتهاى خدا و رسول را احيا مىكنند. (30) امام مردم را دو دسته مىداند: متبع شرعة و مبتدع بدعة (31) اين جملات و نظائر آنها در نهج البلاغه ذهنيت قوى امام را در زمينه پيروى از سنت و پرهيز از بدعت نشان مىدهد. اين موضوع، درست در برابر كسانى بود كه لااقل در مواردى بدعتهايى را ايجاد كرده و وقتى به آنها اعتراض مىشد مىگفتند: اگر هم بدعت استبدعتخوبى است. امام در امر دين به هيچ صورتى حاضر به مداهنه نبود و خود مىفرمود: والله لاادهنت فى دين، به خدا سوگند من هرگز در كار دينم مداهنه نكردم. (32) يكبار شخصى از بنى اسد را براى حد نزد امام آورند. بنى اسد از امام خواستند تا از اجراى حد صرفنظر كند. آن حضرت فرمود: شما از من چيزى را كه در اختيار من باشد نخواهيد خواست جز آن كه به شما خواهم داد. آنان راضى بيرون آمدند. امام حد را بر آن شخص جارى كرد و فرمود: اين كار از آن خدا بوده و در اختيار من نبود كه آن را به شما دهم. (33) امام درباره نقش خود در هدايت امت فرمود: اى مردم! من اندرزهايى را كه پيامبران به امتهايشان دادند بر شما راندم و آنچه را اوصيا به پس از خود رساندند، رساندم، شما را با تازيانه - موعظت - ادب كردم نپذيرفتيد، و با - سخنانى - كه از نافرمانىتان بازدارد، خواندم فراهم نگشتيد. شما را به خدا! آيا امامى جز من را توقع داريد تا با شما راه درست را بپيمايد و شما را به راه راست ارشاد كند؟ (34) و ايضا درباره خود مىفرمود: همانا من ميان شما همانند چراغم در تاريكى آن كه به تاريكى پاى گذارد از آن چراغ روشنى جويد و سود بردارد.(35) به هر روى امام ، آن چنان در اجراى دقيق سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله اصرار داشت كه حتى مىكوشيد تا تمامى حركات و سكناتش شبيه رسول خدا صلى الله عليه و آله باشد. وقتى به امام اعتراض شد كه چرا در مسجد به مردم غذاى خوب مىدهد اما خود در خانه نان با سبوس مىخورد، امام با گريه پاسخ داد: به خدا سوگند، هرگز نديدم در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله نان بدون سبوس باشد. (36) معناى اين سخن آن بود كه امام مىكوشيد غذايش نيز همان غذايى باشد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله داشته است. (1)شمارى از آنها را زمخشرى در ربيع الابرار ج 1، ص 41 به بعد آورده است. (2)نهج البلاغه، خطبه 133. (3)همان، خطبه 87. (4)همان، خطبه 205. (5)تاريخ المدينة المنوره، ج 3، ص 1044 - 1043. (6)الامالى فى آثار الصحابه، ص 50. (7)المصنف، عبدالرزاق ج 10، ص 124. (8)انساب الاشراف، ج 2، ص 180. (9)تاريخ الكبير، بخارى،ج 4، ص 33; الغدير، ج 9 ص 66، ج 10، ص 201. (10)انساب الاشراف، ج 2، ص 179; المصنف، ابن ابىشيبه، ج 1، ص 204 (چاپ هند) (11)تقييد العلم، ص 90، ربيع الابرار، ج 3، صص 226، 294 ; تاريخ بغداد، ج 8 ص 537; التراتيب الاداريه، ج 2، ص 259 ; طبقات الكبرى، ج 6، ص 116. (12)ترجمه الامام الحسين (عليه السلام) ابن سعد، ص 156. (13)درباره موضوع «كتاب على باملاء النبى(ص) استاد احمدى ميانجى تحقيق مبسوطى در كتاب «مكاتيب الرسول» انجام داده و مواردى را كه ائمه معصومين از كتاب على(ع) حديث نقل كردهاند استخراج فرمودهاند. (14)جامع بيان العلم و فضله، ج 1، ص 72. (15)مجمع البيان، ج 8، ص 472. (16)قوت القلوب، ج 2، ص 302; وسائل الشيعه، ج 5، ص 515، التهذيب، ج 2، ص 486; الكافى، ج 2، ص 312; نثر الدر، ج 1، ص 312; اخبار اصبهان، ج 1، ص 98. (17)تاريخ اليعقوبى، ج 2، صص 228 - 227. (18)وفيات الاعيان، ج 1، ص 70، درباره مواضع ساير امامان نكته: پژوهشى در نقش دينى و اجتماعى قصه خوانان در تاريخ اسلام، صص 117 - 111، قم 1370. (19)شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 36. (20)يك نمونه مفصل آن را ببينيد در: نهج السعاده، ج 1، صص 79 - 74 و مصادرى كه در آنجا آمده است. ما منابع ديگرى را در جلد نخست كتاب، ذيل بحث: نقش تاريخى رسول خدا(ص) آورديم. (21)المصنف، ابن ابى شيبه، ج 12، ص 83. (22)نقض، ص 496; تحف العقول، صص 342 - 338; مسند الامام الهادى، ص 207; بحارالانوار ج 38 ص 245. (23)الفائق فى غريب الحديث، ج 2، ص 108. (24)انساب الاشراف، ج 2، ص 273. (25)نهج البلاغه خطبه 105. (26)همان، خطبه 164. (27)همان، خطبه 145. (28)همان، خطبه 149. (29)همان، خطبه 154. (30)همان، خطبه 192. (31)همان، خطبه 176. (32)نهج السعاده، ج 2 ص 537. (33)ربيع الابرار، ج 1، ص 530. (34)نهج البلاغه، خطبه 182. (35)همان خطبه 187. (36)انساب الاشراف، ج 2، ص 187. تاريخ خلفا 2، صفحه 249 رسول جعفريانپى نوشتها:
نظرات شما عزیزان: