امشب ازبرج شرف تابان مهی سرمیزند
کز فروغش طعنه بر مهر منور میزند

ماه ما چون جلوه گرشد.ماه گردون تا به صبح
ازپی دیدار رویش حلقه بر در میزند


کیست این مه کزشرف هرصبح خورشید فلک
ازپی اجرای امرش سر ز خاور میزند


کیست این دلبرکه دلها را نموده بیقرار
مرغ دلها در هوایش روز و شب پرمیزند


کیست این دردانه کز لبخند شادی آفرین
مهرشادی بردل و جان مکدر میزند


جان به لب آمد دگرنام ورا افشا کنم
کاختفای نام او برقلب نشتر میزند


مهدی موعودهمنام نبی کامشب زلطف
همچو خورشیدی زبیت عسگری سرمیزند

هست میلاد امام انس و جام کزافتخار
کاین چنین گیتی زر وزیور به پیکرمیزند

چون بودمیلاد مسعودامام عصرما
هرکه رابینی به شادی کف به کف برمیزند

آمدآن مولا که چون جدنکونامش علی
یک تنه خودرا به دریاهای لشکرمیزند

شامگاهان ناله ها داردبه محراب دعا
روزها تیغ ازپی حق همچو حیدر میزند

آمدآن سرورکه چون جدش حسین بن علی
تیغ در راه بقای دین داور میزند


همچوابراهیم ویران میکند بتخانه ها
تیشه برفرق بت و بتخواه و بتگر میزند


آمدآن مولا که بادست عدالتخواه خویش
آتش اندر خرمن ظلم ستمگر میزند


"سرویا"بشنید هرکس شعر امروز تو را
شادمان گشته زشادی کف به کف برمیزند