پس از ورود ابن زیاد به کوفه، مسلم به خانه هانی بن عروه پناهنده شد تا ابن زیاد از حضور وی در کوفه مطلع نشود. ابن زیاد به واسطه جاسوسهایی که معین کرده بود، جایگاه مسلم را پیدا کرده و با حیلهای هانی را به دارالاماره کشاند و از وی خواست تا مسلم را حاضر نماید. هانیه بن عروه امتناع کرد و در جواب مسلم بن عمرو که از او خواسته بود تا مسلم را به ابن زیاد تحویل دهد گفت: «به خدا سوگند این کار باعث رسوایی و ننگ من است، کسی را که در پناه من و مهمان من و فرستاده پسر پیغمبر من است به دشمن بسپارم، در صورتی که دستهای من سالم و یار و یاور فراوان دارم. به خدا قسم اگر هیچ کس مرا یاری نکند و تنها باشم، با زور تسلیم نخواهم کرد تا پیش از او بمیرم.»[2]
آنگاه که عبیدالله بن زیاد امتناع مصرانه هانی را دید گفت: او را نزد من بیاورید. آن قدر با چوبدستی بر پیشانی و بینی و صورت هانی زد که بینی او شکست و خون بر جامههایش فرو ریخت و گوشت صورت و پیشانیاش بر محاسنش آویخت و چوب شکست.[3]
روشن است که تنها تعصب و عِرق میهماننوازی هانی مانع از تحویل دادن مسلم نیست؛ بلکه هانی بن عروه، مسلم را «فرستاده پسر پیغمبر» خویش میداند و حمایت خود را از وی از مجرای ولایتپذیری دو چندان میکند و همچنان در این مسیر استقامت میورزد تا آنکه شهد شهادت مینوشد. از سوی دیگر حضرت مسلم (ع) اماننامه محمد بن اشعث را امان مردم حیله باز و فاجر و نادرست میداند و آنقدر تنها میجنگد تا آنکه پس از غلبه ضعف و کثرت جراحات، اسیر میشود و پس از تحقیر ابن زیاد در گفتگویی که بین آنها صورت میگیرد، به شهادت میرسد.[4]
این واقعه نمونهای از درجات و مراتب بالای ولایتپذیری است که فرد را به جانفشانی و جاننثاری در مسیر ولایت میکشاند. و درتاریخ نمونههای فراوانی از این موارد ثبت شده است و یکی از آثار و برکات حماسه غدیر «ولایت پذیری و ولایت مداری» شیعیان واقعی است.
اکنون با توجه به مناسبتی که مایه خیر و برکت برای جهان بشریت میباشد، شایسته است برخی از آثار ولایت مداری و ولایتپذیری را مرور کنیم تا ببینیم آیا آثارش فقط منجر به آخرت است یا در عالم دنیا نیز میتوان از اشعه نور این کار بهرهمند شد؟
متن و محتوا
ولایتپذیری مراتب و درجات مختلفی دارد که با قبول و پذیرش آن شروع و نیاز به محبت و مودت و معرفت و بصیرت دارد و با صبر و استقامت و اطاعتپذیری وارد مراتب بالای ولایت مداری میشود. این مراتب و درجات مختلف، دارای آثار متناسب با خود است که به برخی از ثمرات آن اشاره میگردد:
آثار و ثمرات ولایتپذیری
1.سبب قبولی و عروج اعمال
اعمال کسی که حب ائمّه در دل دارد، هر چند آن اعمال ناچیز باشد، مورد قبول خداوند متعال قرار میگیرد؛ زیرا اعمال خود را مزیّن به امر ولایت کرده است. ابنعبّاس میگوید به پیامبر اسلام (ص) عرض کردم: مرا نصیحتی کن. حضرت فرمودند: «عَلَیْکَ بِمَوَدَّةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لاَ یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ عَبْدٍ حَسَنَةً حَتَّى یَسْأَلَهُ عَنْ حُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ وَ هُوَ تَعَالَى أَعْلَمُ فَإِنْ جَائَهُ بِوَلاَیَتِهِ قَبِلَ عَمَلَهُ عَلَى مَا کَانَ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ یَأْتِ بِوَلاَیَتِهِ لَمْ یَسْأَلْهُ عَنْ شَیْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ إِلَى النَّارِ[5]؛ ای ابنعبّاس! بر تو باد به دوستداری علی (ع) سوگند به خداوندی که مرا به حق به پیغمبری برگزید، خداوند از بندهاش کار نیکی را نمیپذیرد، مگر آنکه از او در رابطه با محبت علی (ع) سؤال کند [و البتّه خداوند خود داناست]. پس اگر به ولایت علی بوده، عمل او [به هر حال که باشد]، پذیرفته میگردد و گرنه از او به غیر ولایت سؤال نشده، امر میگردد که او را به آتش بیندازید»
از سوی دیگر ولایتپذیری موجب بالا رفتن اعمال صالح میشود. امام صادق (ع) در این خصوص میفرمایند: «فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» وَلَایَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنَا لَمْ یَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا[6]؛ در تفسیر آیة «سخنان پاکیزه به سوی او (خدا) صعود میکند و عمل صالح را بالا میبرد»، فرمودند: ولایت ما اهل بیت مایة عروج عمل است (و سپس به سینة خود اشاره کردند و) فرمودند: کسی که ولایت ما را ندارد، خداوند هیچ عملی را از او بالا نمیبرد»
2. سبب برقراری نظم و اتحاد جامعه
ولایتمداری، موجب برقراری نظم و اتحاد در جامعه خواهد شد. حضرت زهرا (س) در این باره فرمودهاند: «فَجَعَلَ اللهُ... اِطَاعَتَنَا نِظَاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلفِرقَةِ[7]؛ خداوند اطاعت و پیروی از ما اهلبیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امّت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقهها قرار داده است»
اسلام تدابیری اندیشیده تا مسلمانان به صورت واحد و مستقل زندگی کرده و نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند؛ هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامی است، بداند تا جامعه اسلامی قوی و نیرومند گردد. یکی از آن تدابیر اثرگذار اجتماعی، ایجاد رابطه بین مردم و ولی اسلامی است. این نوع رابطه شایسته است که میتواند اقتدار جامعه را حفظ نماید.
همواره در تاریخ اسلام، بزرگترین ضربهای که جامعه اسلامی به خود دیده است، به خاطر از دست رفتن جایگاه واقعی ولایت حقیقی بوده است. پیامدهای زیانبار این ضربات از همان لحظه رحلت رسول الله (ص) آغاز شده و تا به امروز گریبانگیر جامعه مصیبت زده اسلام است. روشن است که با انکار ولایت امیرالمؤمنین (ع)، اولین بذرهای نفاق و جدایی در جامعه متحد اسلامی پاشیده شد و تبدیل جامعه واحد، به دو گروه مخالف شیعه و سنی، نخستین میوه تلخ ولایت ناپذیری عدهای بود.
مولا امیرالمؤمنین در خطبه 27 نهجالبلاغه میفرماید: «فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُم؛ شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند، این واقعیت قلب انسان را میمیراند و دچار غم و اندوه میکند که شامیان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرقید.»
اگر امروز کشور ما یک ملت واحد و سربلند دارد به خاطر روحیه ولایت پذیری آنان است. تاریخ ثابت کرده هرگاه مردم و مسئولان ما چشم به دهان رهبری دوختند، سربلند و عزتمند شدند. در حماسه نه دی که بعد از جریان فتنه رخ داد، روحیه ولایت پذیری و اطاعت از ولی زمان آنان بود که سبب قبولی در امتحان فتنه شد.
امام رضا (ع) در بیانی، بعد از ذکر بعضی از ادلّه درباره دلیل وجود ولی امر، میفرماید: «وَ مِنهَا أَنَا لاَ نَجِدُ فِرقَةً مِنَ الفِرَقِ وَ لاَ مِلَّةَ مِنَ المِلَلِ عَاشُوا وَ بَقُوا إِلاَّ بِقَیِّمٍ وَ رَئِیسٍ، لَمَّا لاَ بُدَّ لَهُم مِنهُ فِی أَمرِ الدِّینِ وَ الدُّنیَا، فَلَم یَجِز فِی حِکمَةِ الحَکِیمِ أَن یُترَکَ الخَلقَ وَ هُوَ یَعلَمُ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لَهُم إِلاَّ بِهِ[8]؛ ما هیچ گروه یا ملّتی را نیافتیم که بتواند به حیات و بقای خود ادامه دهد، مگر با وجود سرپرست، قیّم و رئیسی (که به امور آنان رسیدگی کند)؛ زیرا مردم به ناچار به وجود سرپرستی نیاز دارند که کارهای دنیا و آخرت آنان را تنظیم نماید»
3.موجب پاک شدن انسانها
ولایت معصومین (ع) ولایت تضمین شدهای از جانب خداوند متعال است: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[9] معصومین (ع) عصمت مطلقه دارند. خداوند با «إِنَّما» فرموده من شما را دائما محافظت میکنم و هیچ رجس و مرتبهای از شرک خفی و جلی در شما راه پیدا نمیکند و شما در محیط نورید.
راه رسیدن به طهارت برای دیگران چیست؟ معنای «إِنَّما» این است که شما سرچشمه طهارتید؛ دیگران به اندازهای که از ولایت شما بنوشند مطهرند. در زیارت جامعه کبیره گواهی میدهیم: «وَ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْض»[10] و در فراز دیگری از زیارت جامعه کبیره میخوانیم: «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا»[11]یعنی پاکی سرشت ما و خَلق و خُلق ما و طهارت و رشد ما با ولایت است.
تأثیرگذاری اعتقاد به ولایت بر اخلاق و نفوذ آن در مسائل مربوط به تهذیب نفس و سیر و سلوک الى اللّه، تنها از جهت اسوه بودن اولیاءالله و هدایتهای آنها از طریق گفتار و رفتار نیست؛ بلکه به عقیده جمعى از بزرگان و دانشمندان، نوعى دیگر از ولایت وجود دارد که از شاخههاى ولایت تکوینى محسوب مىشود و از نفوذ معنوى مستقیم رهبران الهى، در تربیت نفوس آماده از طریق ارتباط پیوندهاى روحانى خبر مىدهد.[12]حدیث معروف ابو بصیر و همسایه توبه کارش گواه بر این مطلب است.
ابوبصیر مىگوید: همسایهاى داشتم که از کارگزاران حکومت ظالم (بنىامیّه یا بنىعبّاس) بود و اموال فراوانى از این طریق فراهم ساخته و به عیش و نوش لهو و شرابخوارى و دعوت گروههای فساد به این مجالس مشغول بود. بارها شکایت او را به خودش کردم، ولى دست برنداشت. هنگامى که زیاد اصرار کردم گفت: اى مرد! من مردى مبتلا و آلوده به گناهم و تو مرد پاکى هستى، اگر شرح حال مرا براى دوست بزرگوارت، امام صادق (ع) بازگویى امیدوارم که خدا مرا بدین وسیله نجات دهد.
سخن او در دل من اثر کرد؛ هنگامى که خدمت امام صادق (ع) رسیدم و حال او را باز گفتم؛ فرمود: هنگامى که به کوفه باز مىگردى او به دیدار تو مىآید؛ به او بگو: جعفر بن محمد براى تو پیام فرستاده و گفته است کارهاى گناه آلودهات را رها کن و من بهشت را براى تو ضامن مىشوم!
ابوبصیر مىگوید: هنگامى که به کوفه بازگشتم، او به دیدارم آمد. هنگامى که مىخواست برخیزد، گفتم: بنشین تا منزل خلوت شود، کارى با تو دارم. هنگامى که منزل خلوت شد به او گفتم اى مرد! شرح حال تو را براى امام صادق (ع) گفتم، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو اعمال زشت خود را ترک کند و من براى او ضامنِ بهشتم!
همسایه ام سخت منقلب شد و گریه کرد؛ سپس گفت: تو را به خدا جعفر بن محمد چنین سخنى را به تو گفته است؟! ابو بصیر مىگوید سوگند یاد کردم که او چنین پیامى را براى تو فرستاده است!
آن مرد گفت: همین کافى است و رفت!
پس از چند روز به سراغ من فرستاد؛ دیدم پشت در خانهاش در حالى که بدنش (تقریباً) برهنه است، ایستاده و مىگوید: اى ابو بصیر! چیزى در منزل من (از اموال حرام) باقى نمانده، مگر اینکه از آن خارج شدم. (آنچه را که صاحبانش را مىشناختم به آنها دادم و بقیّه را به نیازمندان بخشیدم.) و تو مىبینى اکنون من در چه حالتم!
ابو بصیر مىگوید: من از برادران شیعه لباس (و سایر نیازمندیهای زندگى) را براى او جمعآوری کردم. مدّتى گذشت که باز به سراغ من فرستاد که بیمارم نزد من بیا! من مرتّب به او سر مىزدم و براى درمان او مىکوشیدم. (ولى درمانها سودى نبخشید) و سرانجام او در آستانه مرگ قرار گرفت.
من در کنار او نشسته بودم و او در حال رحلت از دنیا، بىهوش شد؛ هنگامى که به هوش آمد، صدا زد اى ابو بصیر! یار بزرگوارت به عهد خود وفا کرد! این سخن را گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
مدّتى بعد به زیارت خانه خدا رفتم؛ سپس براى زیارت امام صادق (ع) به در خانه آن حضرت آمدم و اجازه ورود خواستم؛ هنگامى که وارد شدم در حالى که یک پاى من در دالان خانه و پاى دیگرم در حیاط خانه بود، امام (ع) بدون مقدمه از داخل اتاق صدا زد: اى ابو بصیر! ما به عهدى که با دوست تو کرده بودیم وفا کردیم![13]
ممکن است که این حدیث جنبه یک توبه عادى و معمولى داشته باشد، ولى با توجّه به آلودگى فوقالعاده آن مرد گناهکار و اعتراف خودش به اینکه بدون نظر و عنایت امام قدرت بر تصمیمگیری و نجات از چنگال شیطان را نداشت، این احتمال بسیار قوى به نظر مىرسد که این انقلاب و دگرگونى در آن مرد آلوده ولى آماده، با تصرّف معنوى امام صورت گرفت؛ زیرا او در اعماق قلبش نقطه روشنى از ولایت داشت و همان نقطه نورانى سبب شد که امام صادق (ع) به او توجّه و در او تصرّفى کند و او نجات یابد!
نمونه دیگرى از این تأثیر معنوى و ولایت تکوینى در تهذیب نفوس آماده، همان موردى است که مرحوم علّامه مجلسى در «بحارالانوار» نقل مىکند، مىگوید:
در آن هنگام که موسى بن جعفر (ع) در زندان هارون بود؛ هارون کنیزى زیبا و صاحب جمال به خدمتش فرستاد (البتّه در ظاهر براى خدمت بود و در باطن به پندار خودش فریب دادن امام (ع) از طریق آن کنیز بود) هنگامى که امام متوجّه او شد، همان جملهاى را که سلیمان (ع) در مورد هدایاى «ملکه سبا» گفته بود بیان فرمود: «بَلْ انتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ[14]؛ شما هستید که بر هدایایتان خوشحال مىشوید!»
سپس افزود: من نیازى به این کنیز و مانند آن ندارم.
هارون از این مسئله خشمناک شد، فرستاده خود را نزد آن حضرت فرستاد و گفت به او بگو ما با میل و رضاى تو، تو را حبس نکردیم؛ و با میل تو، تو را دستگیر نساختیم!
کنیزک را نزد او بگذار و برگرد!
مدّتى گذشت، هارون خادمش را فرستاد تا از وضع حال کنیز با خبر شود. (آیا توانسته است در امام نفوذ کند یا نه؟) خادم برگشت و گفت کنیز را در حال سجده براى پروردگار دیدم! سر از سجده بر نمىداشت و پیوسته مىگفت: قُدُّوسٌ سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ!
هارون گفت: به خدا سوگند موسى بن جعفر (ع) او را سحر کرده! کنیز را نزد من بیاورید! هنگامى که او را نزد هارون آوردند، بدنش (از خوف خدا) مىلرزید و چشمش به سوى آسمان بود.
هارون گفت: جریان تو چیست؟
کنیز گفت: من حال تازهاى پیدا کردهام؛ نزد آن حضرت بودم و او پیوسته شب و روز نماز مىخواند؛ هنگامى که سلام نماز را گفت در حالى که تسبیح و تقدیس خدا مىکرد، عرض کردم مولاى من! آیا حاجتى دارى انجام دهم؟ فرمود: من چه حاجتى به تو دارم؟
گفتم: مرا براى انجام حوائج شما فرستادهاند!
اشاره به نقطهاى کرد و فرمود اینها چه مىکنند؟ کنیز مىگوید: من نگاه کردم، چشمم به باغى افتاد پر از گلها که اوّل و آخر آن پیدا نبود؛ جایگاههایى در آن دیدم که همه با فرشهای ابریشمین مفروش بود؛ خادمانى بسیار زیبا که مانند آنها را ندیده بودم، آماده خدمت بودند. لباسهای بینظیری از حریر سبز در تن داشتند و تاجهایی از درّ و یاقوت بر سر و در دستهایشان ظرفها و حولههایى براى شستن و خشککردن بود؛ و نیز انواع غذاها را در آنجا آماده دیدم؛ من به سجده افتادم و همچنان در سجده بودم تا این خادم مرا بلند کرد، هنگامى که سر برداشتم خود را در جاى اوّل دیدم!
هارون گفت: اى خبیثه! شاید سجده کردهاى و به خواب رفتهاى و آنچه دیدى در خواب دیدى! کنیز گفت: نه به خدا قسم اى مولاى من! من قبلاً این صحنهها را دیدم، سپس به خاطر آن سجده کردم! هارون الرّشید به خادم گفت: این زن خبیث را بگیر و نزد خود نگاه دار تا احدى این داستان را از او نشنود!
کنیز بلافاصله مشغول نماز شد؛ هنگامى که از او سؤال کردند چرا چنین مىکنى؟
گفت: این گونه عبد صالح - موسى بن جعفر (ع)- را یافتم. هنگامى که توضیح بیشترى خواستند، گفت: در آن زمان که آن صحنهها را دیدم حوریان بهشتى به من گفتند: از بنده صالح خدا دور شو تا ما وارد شویم، ما خدمتکار او هستیم نه تو!
«کنیز پیوسته در این حال بود تا از دنیا رفت.[15]
4. رسیدن به شفاعت ائمّه و ورود به بهشت
ائمّه (ع) شفیع ارادتمندان خویش در روز قیامت هستند و انسان ولایتمدار مورد شفاعت ایشان است، چنانکه در زیارت جامعه میخوانیم: «وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ... وَ الشَّفَاعَةُ الْمَقْبُولَةُ[16]؛ شما شفیع عالم باقی (آخرت) هستید... و شفاعت شما پذیرفته شده است»
افراد ولایتپذیر و ولایتمدار رستگارانند. این خطاب مکرّر از زبان پیامبر گرامی (ص) نقل شده است که: «إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ[17]؛ روز قیامت، این مرد - علی (ع) - و شیعیان او رستگاران و اهل نجات هستند»
آنها که به حمایت از ولایت برخاستند، در منزلگاه بهشت جای داده خواهند شد، چنانکه در فرازی از زیارت جامعه کبیره آمده است: «مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ؛ هر کس که از شما ائمّة هدی (ع) پیروی کند، جایگاه او بهشت خواهد بود»
ولایتمدار بدون حساب، در بهشتِ لقاء حضرت احدیّت داخل میشود، چون بعد از آنکه حق را شناخت، هر چه خیر از دستش میآمد، انجام داده است و این وعده الهی است که «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ[18]؛ هر کس کار شایستهاى انجام دهد ـ خواه مرد یا زن ـ در حالى که مؤمن باشد، آنها وارد بهشت مىشوند و در آن روزى بىحسابى به آنها داده خواهد شد»
محبت رسولالله و اهلبیت او موجب تقویت و سنگینی اعمال شده، سبب ثقل میزان میگردد و به حال انسان فایده میبخشد و نهایت اینکه ائمّه صراط مستقیم هستند و آنکه بر این صراط است، به راحتی از پل صراط خواهد گذشت و همنشین اهل بیت (ع) خواهد شد.
چنانکه امیرالمؤمنی علی (ع) فرمودهاند: «وَ اللَّهِ لَوْ أَحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا[19]؛ به خدا قسم! اگر سنگی ما (اهل بیت) را دوست داشته باشد، با ما محشور خواهد شد»
و اما در تمامی دورانها، ولایت مورد هدف تمامی دنیاطلبان برای رسیدن به اهداف شوم خود بوده است و حضرت زهرا (س) به عنوان اولین حامی و مدافع ولایت، آغازگر دفاع از حریم ولایت است.
دفاعیات و مبارزات حضرت زهرا (س) از آن جهت مهم و سرنوشتساز است که الگویی برای مبارزه وجود نداشت و ایشان خود طراح مبارزه با تحریف و ترسیم کننده نقشه دفاع از ولایت شد و چون سیاستمداری قهرمان در صحنه، ظاهر شد.
حضرت زهرا (س) برترین الگوی ولایت پذیری میباشد. آن حضرت در کنار علی (ع) نه به عنوان همسر بلکه در جایگاه دفاع از ولایت مشاهده میشود. حضرت علی (ع) در برههای از زمان، بنابر مصلحت زمان خویش، سکوت کرد و چه کسی میتوانست با ایستادگی در برابر جریان حذف ایشان، حقایق را برای حق طلبان روشن کند جز حضرت زهرا (س). و اینکه چگونه با این بانوی ولایت مدار برخورد شد، بماند و بماند ...
نظرات شما عزیزان: