جوان و عبادت بهترین دوران براى رشد معنوى و بالندگى روح انسان، دوران جوانى است. انبیاى بزرگوار که لیاقت دریافت وحى و افتخار رسیدن به نبوت را پیدا کردند، بر اثر عبادتهاى دوران جوانیشان بود.پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «خداوند بزرگ به جوان عبادت پیشه، نزد فرشتگان افتخار مىکند، در حالى که مىفرماید: بندهام را بنگرید! براى من خواستههاى نفس خود را کنار نهاده است.»6 حضرت صادق(ع) نیز بر این امر تأکید نموده است، آنجا که فرمود: «انّ أحبّ الخلائق الى اللّه تعالى شابٌّ حدث السّنّ فى صورهٍ حسنهٍ جعل شبابه و ماله فى طاعه اللّه تعالى ذاک الّذى یباهى اللّه تعالى به ملائکته فیقول عبدى حقّاً؛7 به راستى که دوست داشتنىترین مردم نزد خداوند، جوان کم سال و خوش سیمایى است که جوانى و زیبایىاش را در راه فرمانبرى از خداوند بزرگ قرار داده است. آنکه خداوند بزرگ به وى نزد فرشتگان افتخار مىکند و مىفرماید این بنده حقیقى من است.» امام صادق(ع) که بیش از دیگران به سخنان خویش عمل مىکرد، در جوانى اهل بیشترین عبادت بود. ایشان مىفرمایند: «اجتهدت فى العباده و انا شابٌّ فقال لى أبى یا بنىّ دون ما أراک تصنع فانّ اللّه عزّ وجلّ اذا أحبّ عبداً رضى عنه بالیسیر؛8 در جوانى بسیار در عبادت مىکوشیدم. پدرم به من فرمود: فرزندم! از آنچه انجام مىدهى، کم کن، زیرا خداوند عزیز و جلیل اگر بندهاى را دوست بدارد، با عبادت کم هم از او خشنود مىگردد.» آثار عبادت در جوانى عبادت در هر سنّ و سالى، آثار گرانسنگى دارد، امّا در جوانى آثار و برکات ویژهاى به همراه خواهد داشت. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: پیامبر خدا، نماز صبح را با مردم خواند. سپس جوانى را در مسجد دید که از شدّت بىخوابى سر مىجنباند. رنگش زرد بود، جسمش لاغر و چشمانش در کاسه سر فرو رفته بود. پیامبر(ص) به وى فرمود: جوان! چگونه صبح کردى؟ گفت: اى پیامبر! با یقین صبح کردم.پیامبر(ص) از سخنش شگفت زده شد و فرمود: هر یقینى حقیقتى دارد. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: اى پیامبر! یقین من همان است که مرا اندوهگین ساخته و شبها بیدار نگاهم داشته و روزها (با روزهدارى) تشنهام کرده است. خود را از دنیا و آنچه در آن است، رها ساختم. گویا بر عرش پروردگارم مىنگرم که براى رستاخیز برپا شده، و مردم براى حسابرسى از قبرها سر برآوردهاند و من در میان آنانم. پیامبر خدا به یارانش فرمود: او بندهاى است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته است. سپس فرمود: آنچه دارى نگهدار! جوان گفت: اى رسول خدا!برایم دعا کن که همراه تو به شهادت نایل آیم! پیامبر(ص) برایش دعا کرد. چیزى نگذشت که در یکى از جنگهاى پیامبر شرکت جست و پس از به شهادت رسیدن نه نفر، به شهادت رسید و او دهمین نفر بود.»9 همراهى با پدر از امورى که حضرت صادق(ع) در مورد جوانان سفارش نمودهاند، این است که آنها نباید همراهى پدر را رها کنند. خصوصاً در این دوران که دوستان ناباب و دزدان فکر و ایمان فراواناند که بر ضرورت این کار مىافزاید، چرا که پدر دلسوز همیشه مواظب است که خطر انحراف جوانش را تهدید نکند. حضرت صادق(ع) فرمودهاند: «دع ابنک یلعب سبع سنین و یؤدّب سبع سنین و الزمه نفسک سبع سنین؛10 بگذار فرزندت هفت سال بازى کند (و آزاد باشد) و هفت سال تربیت شود و هفت سال او را با خود همراه بدار.» جوان و خوش اخلاقى اخلاق نیک براى همه لازم، مفید و مثمر ثمر است، چنان که امام صادق(ع) مىفرمایند: «حسن الخلق من الدّین و هو یزید فى الرّزق؛11 خوش خلقى بخشى از دین است و روزى را افزون مىکند.» اما این امر براى جوان زیباتر، مفیدتر و لازمتر است. ایشان در جاى دیگرى چنین مىفرمایند که هرگاه ورقه بن نوفل بر خدیجه دختر خویلد وارد مىشد، به وى چنین سفارش مىکرد: «اعلمى أنّ الشّاب الحسن الخلق مفتاحٌ للخیر مفلاقٌ للشّر؛12 بدان که جوان خوش اخلاق، کلید خوبیها و قفل بدیها است...». حضرت امام صادق(ع) در حدیثى مىفرمایند: «اى گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانى که از ریاست بیفتند. مردان (شخصیّتهاى برجسته) را به جاى خداوند دوست همراز مگیرید. به خدا سوگند! من برایتان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینهاش زد(یعنى به جاى ما به دنبال رهبران ستمکار نروید)» جوان و ازدواج از مهمترین دغدغههاى دوران جوانى، مسئله ازدواج است. هر جامعه که امر ازدواج جوانها را به خوبى و سادگى حل نموده، کمتر دچار انحرافات است. و هر جامعهاى که نسبت به این امر بىتفاوت بوده، ضربههاى سختى از ناحیه انحرافات جنسى جوانان خورده است، به همین سبب، پیامبراکرم (ص) و امام معصوم (ع) طرحها و راهکارهاى مفیدى براى این مسئله اندیشیدهاند. پیامبراکرم (ص) فرمودهاند: «هر جوانى که در سنّ کم ازدواج کند، شیطان فریاد بر مىآورد که «واى بر من! واى بر من! دو سوّم دینش را از دستبرد من مصون نگه داشت.» پس بنده در یک سوّم باقى مانده، تقواى الهى پیشه سازد.»13 حضرت صادق (ع) نیز بر این امر به عنوان یک راهکار مهم تأکید دارند، آنجا که مىفرمایند: «جوانى از انصار به نزد پیامبر(ص) آمد و از نیازمندىاش نزد ایشان شکوه کرد. پیامبر (ص) به وى فرمود:«ازدواج کن!» جوان گفت: خجالت مىکشم بار دیگر نزد پیامبر(ص) باز گردم (و بگویم که با دست خالى چگونه ازدواج کنم؟!) آن گاه مردى از انصار به وى رسید و گفت: دخترى زیبا دارم. پس آن را به ازدواج آن جوان درآورد. از آن به بعد، خداوند در زندگى او گشایشى ایجاد کرد. جوان نزد پیامبر آمد و داستان را باز گفت. آنگاه پیامبر خدا(ص) فرمود: اى جوانان! بر شما باد به ازدواج.»14 این دسته از احادیث، این حقیقت را ثابت مىکند که در ازدواج، داشتن تمکّن مالى شرط نیست، بلکه حتى ممکن است ازدواج سبب تمکّن مالى نیز شود. زمینهگاه در جوانى راز اینکه امامان ما این همه بر امر ازدواج تأکید داشتهاند، این است که با توجه به اینکه شهوت جنسى در دوران جونى در اوج خود قرار دارد، زمینه گناهان ناشى از آن بیشتر است و با عدم ازدواج، احتمال آلودگى به گناهان بیشتر است. امام صادق(ع) فرمودهاند: «وقتى یوسف با همسر سابق عزیز(مصر) ازدواج کرد، او را باکره یافت. به وى گفت: چه چیزى تو را بر آن کار (زشت که قبلاً نسبت به من کردى) واداشت؟ گفت: سه خصلت: جوانى، ثروت و اینکه همسر نداشتم.(یعنى پادشاه ناتوانى جنسى داشت)15 این حدیث نشان مىدهد که یکى از عوامل انحرافات جنسى، عدم ارضاء صحیح میل جنسى در دوران جوانى است. حضرت صادق(ع) در جاى دیگر فرمودهاند: «روز قیامت، زنى زیبا آورده مىشود که به خاطر زیبایىاش فریب خورده است. زن مىگوید: خدایا! مرا زیبا آفریدى و گرفتار شدم. مریم آورده مىشود و گفته مىشود تو زیباترى یا این؟او را زیبا قرار دادیم و فریفته نشد. و نیز مرد(جوان و) زیبایى آورده شود که به خاطر زیبایىاش (در دوران جوانى) فریفته شده است و مىگوید:پروردگارا! مرا زیبا آفریدى و چنین گرفتار زنان شدم. در این هنگام یوسف(ع) آورده مىشود و به وى گفته مىشود: تو زیباترى یا این؟ او را زیبا قرار دادیم و فریفته نشد.» امام صادق(ع) مىفرمایند: « دوست ندارم جوانان شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا دانشجو. اگر (جوانى) چنین نکند، کوتاهى کرده و اگر کوتاهى کرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه کرده است و اگر گناه کند، سوگند به آنکه محمد(ص) را به حق برانگیخت، دوزخ جایگاه او خواهد شد» سفارش به جوانان حضرت صادق(ع) براى اصلاح جوانان توصیههاى مهم و کارسازى دارند که به نمونه هایى اشاره مىشود: الف. ایشان در حدیثى مىفرمایند:«یا معشر الاحداث اتّقوا اللّه و لاتأتوا الرّؤساء دعوهم حتّى یصیروا أذناباً لاتتّخذوا و الرّجال و لائج من دون اللّه انا و اللّه خیرٌ لکم منهم ثمّ ضرب بیده الى صدره16 اى گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانى که از ریاست بیفتند. مردان (شخصیّتهاى برجسته) را به جاى خداوند دوست همراز مگیرید. به خدا سوگند! من برایتان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینهاش زد(یعنى به جاى ما به دنبال رهبران ستمکار نروید).» در این حدیث گرانسنگ حضرت به چند نکته اشاره نمودهاند: 1ـ تقوا و پاکى را پیشه سازید. 2ـ به دنبال رؤسا و مقام داران نباشید. 3ـ شخصیت زده نشوید. 4ـ ما را در زندگى رها نکنید که از هر نظر مصالح شما را تأمین مىکنیم. ب. آن حضرت در جاى دیگر، سخنان لقمان به فرزند جوانش را به عنوان سفارش به جوانان نقل نموده است. آنجا که مىفرماید: «یا بنىّ ایّاک و الضّجر و سوء الخلق و قلّه الصّبر فلایستقیم على هذه الخصال صاحب و الزم نفسک التّؤده فى امورک و صبّر على مؤونات الاخوان نفسک و حسّن مع جمیع النّاس خلقک؛17 فرزندم! بپرهیز از گرفتگى و بد خُلقى و ناشکیبایى، چرا که با این خصلتها، دوستى استوار نمىماند. آرامش و وقار را در کارهایت حفظ کن و خود را بر هزینه کردن براى برادران وادار و با تمام مردم اخلاقت را نیکو ساز.» ۱. کافى، محمد بن یعقوب کلینى، بیروت، دارصعب و دارالتعارف، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۳۶۲، ح ۱۷. ۲. همان، ج ۸، ص ۹۳، ح ۶۶. ۳. سوره یوسف، آیه ۲۲. ۴. معانى الاخبار، ابن بابویه قمى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۳۶۱ ش، چاپ اوّل، ص ۲۲۶. ۵. امالى، طوسى، قم، دارالثقافه للنشر،۱۴۱۴ ق، ص ۳۰۳، ح ۶۰۴. ۶. ر.ک: کنزالعمّال، متقى هندى، بیروت، مؤسسه الرساله، ج ۱۵، ص ۷۷۶، ح ۴۳۰۵۷. ۷. اعلام الدین، حسن دیلمى، قم مؤسسه آل البیت، ص ۱۲۰. ۸. اصول کافى، ج ۲، ص ۸۷، ح ۵. ۹. ر.ک: کافى، ج ۲، ص ۵۳؛ ترجمه این حکمت نامه جوان، ص ۴۰۰ و ۴۰۱. ۱۰. من لایحضره الفقیه، صدوق، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ج ۳، ص ۴۹۲، ح ۴۷۴۳. ۱۱. تحف العقول، على بن شعبه، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۰۴ ق، ص ۳۷۳. ۱۲. الامالى، شیخ طوسى، ص ۳۰۲، ح ۵۹۸. ۱۳. ر.ک: بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۲۱، ح ۳۴. ۱۴. ر.ک:کافى، ج ۵، ص ۳۳۰، ح ۳. ۱۵. ر.ک: بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶، ح ۷۹. ۱۶. بحارالانوار،ج ۲۴، ص ۲۴۶، ح ۵؛ تفسیر العیاشى، ج ۲، ص ۸۳، ح ۳۲. ۱۷. من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۳، ح ۵۷۶۲. منبع: پاسدار اسلام، شماره 323
نظرات شما عزیزان: