آیا مقام معظم رهبری از لحاظ معنوی دارای مقامات و کراماتی هستند؟
کراماتی از مقام معظم رهبری در برخی سایت ها و وبلاگ ها نقل شده است ، بی تردید لیاقت و شایستگی جایگاه رهبری و شخصیت معنوی ایشان ، کراماتی را به همراه دارد . (برای آشنایی با زندگی و ابعاد شخصیتی ایشان به کتاب جلوه آفتاب ، علی احمدی خواه ، قم: معارف مراجعه شود)در ادامه به یکی از جلوه های کرامات رهبری از زبان سید حسن نصر الله اشاره می کنیم .سید حسن نصر الله در همایش نوآوری و اجتهاد از دیدگاه آیت الله خامنه ای در بیروت چنین گفت:در زمان موجود دوست دارم سریعا شواهدی از جنبه رهبری و سیاسی شخصیّت امام ( خامنه ای )ارائه کنم. شواهدی برگرفته از برخوردهای مستقیم و تجربههای شخصی بنده از ایشان که دامنه اشراف، دقّت، عمق، صحّت تحلیلها و انتظارات و در نتیجه صحّت مواضع حکیمانه و شجاعانهای که ایشان در مورد برخی اتّفاقات خاورمیانه و به خصوص منطقهمان اتّخاذ کردهاند و میکنند را نمایان میسازد.بنده تنها بعضی از آنها را نام خواهم برد. در حالی که از این شواهد بسیار [در ذهن] دارم. ولی به واسطه ضیق وقت و با در نظر داشتن ملاحظات و شرایط سیاسی، تعداد کمی از آنها را بیان خواهم کرد و تا جایی پیش خواهم رفت که وارد محذوریّتها نشوم. همچنین شرایط سیاسی لبنان و منطقه را در نظر خواهم داشت.
در حقیقت بنده شواهدی از منطقه برگزیدهام که در آنها فقیهی، متفکّری اسلامی یا رهبری در ایران با دقّت و روشنی با اتّفاقات منطقهمان رو به رو میشود. که این بسیار مهم و نشانی از تفاوت است. ما از فردی که در لبنان، سوریه، فلسطین، مصر یا اردن، یعنی در میادین رویارویی مستقیم، زندگی میکند، حرف نمیزنیم. اتّفاقاتی را هم انتخاب کردهام که یک اشارهام به آنها [برای یادآوری شما] کافی است. و اتّفاقاتی است که همگی در دو دههی پیش در آنها زندگی کردهایم.
از کنفرانس مادرید ۱۹۹۱ آغاز میکنم. همگی به یاد داریم زمانی را که آمریکا پس از جنگ دوّم خلیج فارس آمد و معادلات منطقه و جهان را تغییر داد، بقیّه را کنار زد و شد تنها ابرقدرت
اوّلین بار بود که گروههایی عربی از تمام حکومتهای عرب حتّی لبنان و سوریه پشت یک میز مینشستند. آن زمان نتیجه این شد که معادلات بینالمللی تغییر کرده و تغییرات بزرگی در جهان و منطقه روی داده. از سوی دیگر دولت آمریکا تصمیمش را برای اجرای آنچه خود صلح عادلانه و فراگیر مینامید و ما آن را سازشی تحمیلی میخواندیم، اعلام کرد. این اعتقاد در بسیاری پیدا شد و اجماع یا چیزی شبیه اجماع در منطقهمان صورت گرفت، که میگفت: سازش به یک قدمی ما رسیده و چارهای جز پذیرش آن نیست. چرا که آمریکاییها سازش را به تکتک دولتهای مرتبط با این مسئله [نهایتا به روش لازم] تحمیل خواهند کرد.
به یاد دارم آن روز امام خامنهای نظری متفاوت با این اجماع یا شبه اجماع داشت.
ایشان گفت: این کنفرانس به نتیجه نخواهد رسید و سازشی رخ نخواهد داد. قطعا آمریکا نمیتواند سازشی به دولتها و ملّتهای منطقه تحمیل کند.
امروز و پس از نزدیک بیست سال، از طرفهای مذاکره و برخی شخصیّتهایی که در کنفرانس مادرید حضور داشتند و مذاکرات را ادامه دادند میشنویم که از دو دهه ناکامی، هدردادن وقت، سرگردانی و تباهی سخن میگویند که نتیجه همآن چیزی است که آن را مذاکره مینامیدند.
همگی تحوّل و خلل بزرگی را که در مذاکرات اسرائیل-سوریه در سال ۱۹۹۶ رخ داد، به یاد میآورید و آنچه «ودیعه رابین» نامیده میشد و آمادگی اسحاق رابین را، چنان که میگفت، برای عقب نشینی به مرزهای چهار ژوئن ۱۹۶۷ یعنی عقبنشینی از منطقه اشغالشده جولان سوریه تا خطّ چهار ژوئن ۱۹۶۷. [آن زمان] حالتی در منطقهمان، در لبنان، سوریه، فلسطین، اردن، مصر و تمام این مناطق به وجود آمده بوده که همه میگفتند: سازش صورت خواهد پذیرفت چرا که در ۱۹۹۳ در پیمان اسلو [برای تشکیل دولتهای خودگران] زمانبندی تعیین شده بود و فلسطین همچنان در حال مذاکره بود.
کار مصر که تمام شده، اردن هم پیمان وادی عربه [=پیمان صلح اسرائیل با اردن] را امضا کرده، حکومتهای فلسطین هم که پیمان اسلو را بستند و میماند لبنان و سوریه. پذیرش بازگشت به خطوط چهار ژوئن توسّط اسرائیل شرط اساسی تحقّق سازش میان اسرائیل و سوریه بود. این را خود اسحاق رابین گفته بود. کارها تمام شدهبود و آنچه ماندهبود تنها مقداری جزئیات بود که میشد طی چند مذاکره حل شود.
بنده به یاد دارم آن زمان شرایط این بود. هر کس نزد ما میآمد -و میدانید که مقاومت در سال ۱۹۹۶ رو به رشد بود- میگفت خودتان را خسته نکنید، کار تمام شده و دیگر مجالی برای خوندادن و شهید دادن، جنگ، فداکاری و نبرد نیست. عدّهای از ما میخواستند کمکم کارها را طوری سامان دهیم که گویی سازش صورت پذیرفته است و طبیعتا میگفتند نه تنها در ماهیّتمان به عنوان حرکتی مقاومتی که حتّی در نام، وجهه و سخنرانیها و برنامههای سیاسیمان نیز تجدید نظر کنیم. و با فرض این که همه چیز تمام شده، برای سلاح و تجهیزات فراوان نظامیمان در آن دوره، فکری کنیم.
طبعا هر پیشبینی اشتباهی در آن دوره، آثار مخرّبی در پی داشت. چرا که اگر مقاومت به کار خود پایان میداد یا افقهایش دچار خلل میشد از ۱۹۹۶ به بعد دیگر پیروزی رخ نمیداد، چیزی نبود که پیروزی سال ۲۰۰۰ را بیافریند.
بیرون از این اجماع موجود در لبنان -و بنده به شما میگویم این تحلیل بسیاری از مسئولین در ایران در سطوح بالا هم بود- هنگامی که بنده و تعدادی از برادران رفتیم خدمت حضرت امام خامنهای دام ظلّه؛ و این نگاه را شرح دادیم و گفتیم این نگاه در منطقه موجود و مطرح است، حضرت امام خامنهای به وضوح گفتند:«بنده معتقدم این امر محقّق نخواهد شد و معتقدم سازشی میان اسرائیل و سوریه و پس از آن لبنان صورت نخواهد گرفت. بنده به شما پیشنهاد میدهم (و این از ادب حضرت سید القائد است که همیشه این گونه سخن میگویند ) بنده به شما پیشنهاد میدهم کار و تلاش در راه مقاومت را پی بگیرید بلکه این کار و تلاش را گسترش دهید تا پیروزی صورت پذیرد. هوش و گوش خود را هم با هیچ یک از این فرضیّهها، احتمالات و پیشنهادات پر نکنید.» طبعا در آن زمان، این حرفی بود که ما آن را با هر تحلیل، اطّلاعات و روشهای مرسوم در لبنان و منطقه، بیگانه مییافتیم.
بنده به یاد دارم پس از دو یا سه هفته پس از آن دیدار، نه بیشتر، اسحاق رابین در تلآویو سخنرانی میکرد که یک صهیونیست افراطی، که البته همه آنها افراطی هستند، جلو آمد و بر وی آتش گشود و وی کشته شد و شیمون پرز جایگزین او شد.
و در حالی که مشخّصا حماس و جهاد اسلامی ضربههای بسیار سختی خورده بودند، به گونهای که برخی فکر کردند دیگر مقاومت فلسطین هیچگونه توانی برای اجرای عملیّات ندارد، عملیّاتهای استشهادی در قدس و تلآویو صورت گرفت که، همآن طور که به یاد میآورید، در آن روزها دژ اسرائیل را لرزاند و پس از آن [نیز] ناآرامیهای جنوب لبنان پیش آمد. نشست شرم الشّیخ برگزار شد و سران جهان را در ۱۹۹۶ برای دفاع از اسرائیل و محکومساختن آنچه تروریسم نامیده میشد، جمعآورد. مشخصا از حماس، حرکت جهاد اسلامی و حزب الله نام برده شد. تهدیدهایی صورت گرفت و تصمیمهایی برای تحریم، منع پشتیبانیهای مالی و فشار بر، به زعم آنها، گروههای تروریستی گرفته شد. پس از آن نبرد خوشههای خشم در آوریل ۱۹۹۶ صورت گرفت و بعد از ان شیمون پرز در انتخابات شکست خورد و نتنیاهو آمد. و برگشتند به نقطه شروع، خانه اوّل. امام خامنهای از کجا به چنین نتیجه و اعتقاد روشن و جازمی رسیده بود؟ آن هم در زمانی که تمام اهالی، تحلیلگران و سران سیاسی منطقه اوضاع را در حال حرکت در جهت مخالف میدیدند.
شاهد سوّم. [میدایند امروز] سخنان درباره مقاومت لبنان همیشه حول پیروزی میگردد. ولی ایشان پیش از سال ۲۰۰۰ بدون این که به زمان بندی بپردازد، از عامل پیروزی صحبت میکرد و به ما میگفت به واسطه فهم عقیدتیاش از سخن خداوند متعال که «اِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ- اگر خداوند را یاری کنید، خداوند هم شما را یاری میکند- سوره مبارکه محمّد آیه ۷» به پیروزی مقاومت ایمان دارد. و برای اوّلین بار بنده شنیدم که کسی به ما گفت:«خداوند چرا باید شوخی کند؟ خداوند شوخی نمیکند!» به همین سادگی. خداوند با ما جدّی صحبت میکند و میگوید:«اِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ» این مقاومت خدا را یاری میکند و خداوند نیز حتما آن را یاری خواهد کرد. پس از ۱۹۹۶ میگفت اسرائیل مانند کسی است که در باتلاق است. نه میتواند پیش بیاید و دوباره در لبنان جولان دهد و نه، به واسطه خطرات این عقبنشینی بدون قید و شرط، میتواند به فلسطین عقبنشینی کند و نه میتواند در جای خود بماند! پس در باتلاق مانده و شدیدا در تنگناست. باید منتظر باشیم و ببینیم اسرائیل با این وضع چه خواهد کرد. ولی طبیعتا این مسئله نیاز دارد به ادامه مقاومت.
در اواخر سال ۱۹۹۹ در دژ اسرائیل انتخابات نخستوزیری صورت گرفت. رقابت میان ایهود باراک و نتنیاهو بود، هر دو نیز وعده داده بودند اگر پیروز شوند از لبنان عقبنشینی خواهند کرد. ایهود باراک زمان هم مشخّص کرده بود و گفته بود ۷ جولای ۲۰۰۰. هفتهها و ماهها میگذشت. جوّ حاکم بر لبنان، سوریه و منطقه چه بود؟ این بود که به موعد میرسیم و اسرائیل از مرزهای فعلی سرزمینهای اشغالی عقبنشینی نخواهد کرد. باراک از طریق آمریکاییان، اروپاییان و برخی حکومتهای جهان سعی میکرد به برنامهها یا توافقاتی امنیّتی با دولت لبنان یا مرحوم حافظ اسد دست پیدا کند که شکست خورد. جوّ این بود که ارتش اسرائیل عقبنشینی نمیکند و وقتی هم زمان معیّنشده برسد، برای باراک کاری ندارد زیر قولش بزند و به مردمش بگوید:«من وعدهی عقبنشینی در ۷ تمّوز را داده بودم ولی از آنجا که هیچ ضمانت، برنامه یا شروط امنیّتی در دست نداریم، عقبنشینی خطرناک و به منزله اشتباهی استراتژیک است و بنده چنین نخواهم کرد.» و بنده از شما پنهان نمیکنم که حتّی اوضاع ما در حزب الله در سطح سیاسی و جهادی مانند دیگر نیروهای سیاسی کشور و منطقه بود و این گونه به موضوع نگاه میکردیم.
اینجا نیز سفری داشتیم به جمهوری اسلامی و دیداری با حضرت امام خامنهای. دیدگاهمان را دربارهی اتّفاقات و انتظارات را شرح دادیم. ولی حضرت امام خامنهای نظری مخالف و تعجّب برانگیز داشتند. ایشان گفتند، برخی برادران هم حضور داشتند، که:«پیروزی شما در لبنان بسیار بسیار نزدیک است، بسیار نزدیکتر از آن چیزی که انتظارش را دارید و این را با چشم خود خواهید دید.» و این مخالف تمام تحلیلها، اطّلاعات، اسناد و مدارک بود. در آن برهه هیچگونه نشانهای از آغاز تدارک اسرائیل برای عقبنشینی از جنوب لبنان وجود نداشت. ایشان به برادران گفتند:«به لبنان که بر میگردید، خود را برای این پیروزی آماده کنید که سخنرانی سیاسیتان چه باشد و هنگام عقبنشینی دشمن اسرائیلی به مرزها چه کارهایی انجام دهید.»
ما با یک دید رفتیم، با دید دیگری برگشتیم. به همین خاطر بود که از عقبنشینی ناگهانی ۲۵ می شگفتزده نشدیم. ما خود را برای مواجه شدن با مناطق مرزی و ساکنین و کسبهی آن و رفتارمان را هنگام رسیدنمان به مرزها، به خوبی آماده کرده بودیم.
در جنگ سی و سه روزه که جنگی بود جهانی از حیث تصمیمگیری، عربی از حیث پشتیبانی و اسرائیلی از حیث اجرا -عربی یعنی برخی دولتهای عربی که در تصمیمگیری جنگ شریک بودند- و جنگی بود که عنوان آن نابودی مقاومت لبنان بود. و همگی قدرت و شدّت هجوم اسرائیل را، مخصوصا در روزهای اوّل، دیدید. به گونهای که هر حرفی دربارهی پیروزی و بلکه نجات و خروج سالم از این جنگ شبیه جنون بود. چرا که [سرنوشت] حرکتی مقاومتی با امکانات معیّن، در کشوری کوچک [که] جهان علیهش توطئه کرده و چنین جنگ وحشی و سختی را به راه انداخته (معلوم است)
این را اوّلین بار است که میگویم. نامهای شفاهی از طریق یکی از برادران به بنده، در ضاحیه جنوبی، رسید. در حالی که ساختمانها تحت بمباران اسرائیل فرو میریختند. نامهای شفاهی که چند صفحه بود ولی بنده به برخی جملات مرتبط با موضوع بسنده میکنم. ایشان در آن نامه شفاهی میگویند: برادرانم. این جنگ همچون جنگ خندق است، جنگ احزاب، که قریش، یهود مدینه، عشایر و قبایل با تمام نیرو گرد آمدند و رسول الله صلّی الله علیه و آله و اصحابش را محاصره کردند و تصمیم گرفتند این جمعیّت مؤمن را ریشهکن کنند. این جنگ این طور است. پس جانها به گلو خواهد رسید «وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا- و جان ها به گلو رسید، و به خدا آن گمان ها را می بردید.- احزاب ۱۰» ولی به خدا توکّل کنید، بنده به شما میگویم که شما پیروز هستید، حتما.» و این در روزهای اوّل بود. «شما پیروز هستید، حتما. حتّی بیشتر از این. بنده به شما میگویم: وقتی این جنگ با پیروزی شما به پایان برسد، به قدرتی تبدیل خواهید شد که قدرت دیگری جلودارش نیست.» چه کسی میتوانست چنین برداشتی داشته باشد؟ آن هم در روزهای اوّل جنگ؟ (moqawama.ir/?speech=۹۰۰۳۱۶)
نظرات شما عزیزان: