بر اساس آیات و روایات شراب یکی از دامهای شیطان است که اگر کسی در آن گرفتار شد به مفاسد بزرگتری مبتلا خواهد شد.
حکایت شده که شیطان روزی بر جوانی وارد شد و گفت: من مرگ هستم. اگر میخواهی از دست من رها شوی باید پدر پیر خود را به قتل برسانی، یا دست و پا و سینه خواهر خود را بشکنی، یا چند جرعه از شراب بخوری، جوان قدری فکر کرد و گفت: پدرم که احترامش بر من واجب است. خواهرم هم که برای من عزیز است، درباره آنها ظالمی نمیکنم. اما برای نجات خود چند جرعه شراب میخورم و از دست مرگ رهایی مییابم. وقتی که شیطان او را به دام انداخت و در دام شراب گرفتار کرد، هم پدر خود را کشت و هم دست و پا و سینه خواهر را شکست!؟
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
گفتا که منم مرگ، اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو، یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا ساغری از باده گلرنگ بنوشی
تا آن که بپوشم ز خطای تو خطر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
می نوشم و با آن بکنم دفع خطر را
جامی چو بنوشید بشد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
شعر از ایرج میرزا
نظرات شما عزیزان: