برادر و برادری- أخوت در قرآن
واژهی برادر (أخ) در قرآن به چندین معنا به کار رفته است: در معنای محدود زیستشناختیاش؛ در چندین معنای تقریباً استعاری، به ویژه برای مشخص کردن عضویت در یک گروه نَسبی؛ و در معنای استعارهای
برادر و برادری- أخوت در قرآن
نویسنده: رُوی متحده
مترجم: امیر مازیار
مترجم: امیر مازیار
واژهی برادر (أخ) در قرآن به چندین معنا به کار رفته است: در معنای محدود زیستشناختیاش؛ در چندین معنای تقریباً استعاری، به ویژه برای مشخص کردن عضویت در یک گروه نَسبی؛ و در معنای استعارهای گستردهتری برای مشخص کردن عضویت در گروهی که ایمان مشترک عامل وحدتش بوده است. آیاتی در قرآن وجود دارند که مشخص میکنند معنای امت و احترام و علاقه و کمک متقابلی که در مفهوم برادری به این معنای استعاری گستردهتر مندرج است نه تنها مسلمانان، بلکه همهی انسانهایی را که در پاسخ به انتظار خدا از ایشان افعال فضیلتمندانه انجام میدهند میتواند متحد کند.
برادر، به معنای لفظیاش، یعنی فرد مذکری که یکی از والدین او یا هر دوی آنها با فردی دیگر یکی باشد، موضوع آیات متعددی با لوازم فقهی است. برادر در مراتب نزدیکتر خویشاوندی قرار دارد و از این رو هم ازدواج او با دختر برادرش حرام است (نساء:23) و هم اجازه داده شده که خواهرانش را با پوششی ببیند که آزادانهتر از آن چیزی است که برای مردان خارج از این خویشاوندی نزدیک مناسب است یا تقریباً لحاظ شده که او میتواند آنها را به گونهای ببیند که به لحاظ جنسیتی دلخواه است (نور: 31؛ نک. آیهی 55 احزاب دربارهی همسران پیامبر). از آنجا که آیهی 23 نساء «خواهر شیری» را هم از ازدواج با فرد مذکری که به لحاظ زیستشناختی به او ربطی ندارد اما از مادری واحد شیر نوشیده منع میکند، فقهای اسلامی معمولاً برادر شیری، خواهر شیری و مادر شیری را هم در اغلب قواعدی که امکان ازدواج و پیوندهای شخصی قابل قبول را مشخص میکنند، داخل میسازند. همچنین برادر وضع ثابتی در حق ارث دارد (نساء: 176 و نساء: 11، که در این آیه واژهی «برادران» (اِخوَة) را معمولاً به معنای برادران و خواهران میدانند). برادر مصداقی از «ولّی دوم» است، یعنی خویش جانشینی که حق طلب قصاص برای قتل عمد یا تغییر آن به دیه را دارد». (بقره: 178)
مهمترین برادران «خونی» ذکر شده در قرآن اینهایند: هابیل و قابیل (که به آنها اشاره شده، اما از آنها نام برده نشده است)، برادران یوسف، و موسی و هارون. جالب است که شخص شاخصی همچون موسی برادری دارد که به طور خاصی «نبی» (مریم: 53) و رسول (طه: 47) پروردگار خوانده شده است و مانند برادرش، میتواند وحی الهی را دریافت کند (یوسف: 87) و دارای نشانههای اعجازآمیز (آیات) باشد (مؤمنون: 45؛ طه: 42). موسی، که فهم سخن گفتن او دشوار بود، از خدا خواست که از میان خانوادهاش برادرش هارون را «کمک کار» (وزیر) او قرار دهد (طه: 29-30؛ فرقان: 35؛ قصص:35). همچنین به موسی و هارون «سلطان» داده شده است، که معمولاً به معنای مرجعیت، قدرت و برهان دارای وثاقت تلقی میشود (قصص: 35؛ و مؤمنون: 45، که در آن عبارت «سلطان مبین» (حجت آشکار) آمده است).
ظهور همزمان دو نبی برادر در میان یک قوم، در ذهن نسلهای بعدی، پرسشهایی را در باب ماهیت نبوت مطرح کرد. ظاهراً قرآن تبیینی دوگانه برای لزوم دو پیامبر دارد: یعنی معترض بودن بنیاسرائیل به موسی و نیاز شدید او به یاری هارون و کمکی که موسی برای رفع مشکل تکلم داشت. بدین لحاظ، زمانی که موسی به بنیاسرائیل دستور داد تا به سرزمین مقدس وارد شوند و آنها سر باز زدند، موسی از خدا چنین خواست: «پروردگارا، من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم. پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایی (یا فاصله) بینداز» (مائده: 25). اما میتوان گفت که خداوند میتوانست به موسی موهبتهای تکلم و مرجعیت را عطا کند و او را از نیاز به یک برادر- پیامبر رها سازد.
مشکل دیگر با حضور هارون در ماجرای پرستش گوساله پیش میآید که در زمان غیبت موسی برای دریافت شریعت بر کوه سینا رخ داد، به ویژه آنجا که موسی به هارون میگوید: «در میان قوم من جانشین باش و اصلاح کن و راه فسادگران را پیروی مکن». (اعراف: 142). این امر که موسی در بازگشت دست کم وانمود میکند که برادرش را مسئول میداند با این عبارات مشخص میشود: «[موسی] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید» (اعراف: 150). هارون نیز در پاسخ توضیح میدهد: «ای فرزند مادرم، این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند. پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده» (اعراف: 150). آنگاه موسی برای خود و برادرش دعا میکند: «پروردگارا، من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود درآور» (اعراف: 151). در کنار همهی این مشکلات، شکل گناه آشکار قتل مردی به دست موسی قرار دارد (طه: 40؛ شعراء: 14، 19 ). این آیات مطالبی پرمایه را برای نظرورزی متفکران مسلمان در دورههای بعد در باب عصمت، مراتب علم پیشین (یا دلایل دارا بودن علم پیشین) و زمان معجزات اقناعگر مقرری که خدا به پیامبرانش میدهد ایجاد کرد.
مفسران عمدتاً از این بحث اجتناب کردند. طبری (د.310) توضیح میدهد که «به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را به او [موسی] بخشیدیم» (مریم: 53) به این معناست که «ما او [موسی] را از طریق نبوت هارون کمک و حمایت کردیم» (تفسیر، 95/16). طبری (تفسیر، 160/16) همچنین بر این باور است که مقام هارون حاصل اجابت دعاهای موسی است (دعاهایی که شاید خدا آنها را پیشبینی کرده بود) در زمانی که موسی از خدا میخواهد برادرش هارون را وزیر او کند و میگوید: «او را شریک کارم (أمری) گردان» (طه: 32). طبری توضیح میدهد که در اینجا موسی میگوید: «همانطور که مرا پیامبر ساختی او را هم پیامبر کن». بیضاوی (د. حدود716) ظاهراً در توضیح ناتوانی هارون از متوقف ساختن گوسالهپرستی- و همچنین شاید، در توجیه پیامبر دوم شدن هارون- میگوید: هارون سه سال بزرگتر از موسی و «فردی معتدل و منعطف بود و نزد بنیاسرائیل محبوبیت بیشتری داشت» (انوار، 345/1). با این حال، اغلب حتی زمانی که آیات به ویژگیهای پیامبرانهی هر دو برادر اشاره دارند، مفسران اساساً متوجه موسیاند. از اینرو تفسیر الجلالین (450) در بحث از «نشانههای اعجازآمیز» اشاره شده در آیهی 45 مؤمنون، تنها به معجزات موسی اشاره میکند، چرا که هارون نقشی فرعی در داستان زندگی این دو ایفا میکند. با این حال، همچنانکه طوسی (د. 460) توضیح میدهد (تبیان، 532/4)، زمانی که موسی به کوه سینا رفت این اختیار را داشت که به هارون فرمان دهد جانشین او باشد هرچند که خداوند هارون را «نبی مرسل» قرار داده بود و دلیل این امر «ریاست» موسی بر هارون و بر باقی امتهایی است که برایشان وحی آورد. جالب است که چندین مفسر «سلطان» موسی بر هارون و بر باقی امتهایی است که برایشان وحی آورد. جالب است که چندین مفسر «سلطان» داده شده به موسی و هارون را به معنای «حجت (بر چیزی)» دانستهاند (مثلاً طبری، تفسیر، 76/20). بیضاوی (د. حدود716) «سلطان مبین» را، که معنای معمول کلمهی «مبین» در آن «کاملاً آشکار» است، به معنی «دلیلی کاملاً آشکار که فرد مخالف را تسلیم میکند» تفسیر میکند و میگوید این عبارت شاید به معنای نشانههای اعجازآمیزی نظیر چوبدست موسی باشد که تبدیل به اژدها شد (انوار، ذیل آیه). از قضا، واژههایی نظیر «سلطان» و «وزیر»، که بعدها به واژههایی سیاسی تبدیل شدند که مکرراً در جهان اسلام به کار میرفتند، موجب شدند آیات مربوط به موسی و هارون در پرتو این استعمال فهمیده شوند. نمونهی هارون به مثابه یاوری «معصوم» که برای یاری موسی فرستاده شد نقش مهمی در فهم شیعیان از نقش علیبن ابیطالب و دیگر امامان داشت. (نک. شیعه و قرآن)
استعمال عمدتاً استعاری «برادر» به معنای اعضای یک قوم یا قبیله در قرآن بسیار عام است، خصوصاً (و البته نه منحصراً) در مورد سه پیامبر موسوم به «عربی» که از جانب خداوند برای قومهای خود فرستاده شدند. هود «برادر» عاد است (اعراف: 65؛ هود: 50؛ شعراء: 124؛ احقاف: 21)، صالح برادر ثمود (اعراف: 73؛ هود: 61؛ شعراء: 142؛ نمل: 45) و شعیب برادر مدین (اعراف: 85؛ هود: 84؛ عنکبوت: 36). به همینسان، نوح برادر «مردم» یا «قوم» نوح است (شعراء: 105-106)؛ و در تطابق با این امر، «برادران (اخوان) لوط» (به مبنای قوم لوط) در میان اقوامی نام برده شدهاند که رسولان الهی را رد کردند (ق: 13). راغب اصفهانی (د. اوایل قرن پنجم؛ مفردات، 68 ذیل «أخ») میگوید که استعمال واژهی برادر در این آیات برای انتقال این معناست که شفقتی که چنین رسولی نسبت به قوم خود دارد درست همانند شفقت برادر نسبت به برادر است. در کاربردی مشابه، خویش مریم او را «خواهر هارون» میخواند.(مریم: 28)
آیات معدودی وجود دارند که انتقال از معنای لفظی یا نسبتاً استعاری «برادر» را (همچون وقتی که به معنای خویشاوند مرد است) به معنای کاملاً استعاری آن مشخص میکنند یا میان آنها ارتباط ایجاد میکنند. نمونهای جالب از به کارگیری نزدیکی عاطفی مندرج در مفهوم برادری [برای بیانی استعاری] تشبیهی است که به مؤمنان هشدار میدهد از شک، سخنچینی و بدگویی نسبت به یکدیگر اجتناب کنند، زیرا «آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ [بلکه] از آن کراهت دارید» (حجرات: 12). به مؤمنان گفته میشود که اگر با یتیمان «هم زیستی کنند» ایشان برادرانتان میشوند» (إخوانُکم: بقره: 220). تفسیر الجلالین (46) بازگوکنندهی سخن بسیاری از تفاسیر دیگر، این تفسیر اشاره دارد که چنین پذیرشی به معنای پذیرش نسبتی شبه خانوادگی است، «زیرا رسم است که برادر هزینههایش را با هزینههای برادرش درآمیزد، پس شما باید بدین نحو [با این یتیمان] رفتار کنید». به همینسان، در باب فرزندخواندگان گفته شده است که آنها باید به اسمهای پدرانشان نامیده شوند «و اگر پدرانشان را نمیشناسید، پس برادرانتان (اخوانُکُم) در دین و موالی شمایند». (احزاب: 5)
در عین اینکه آیات متعددی گواه آناند که خویشی زیست شناختی، از جمله برادری، کماهمیتتر از خویشی روحانی است، اما آیهای که در پی بحث از فرزندخواندگی میآید مشخص میکند که در باب مسائل حقوقی همچنان برادری واقعی ملاک ارث و موضوعات مربوط به خویش است: «خویشاوندان [خونی] طبق کتاب خدا بعضی نسبت به بعضی اولویت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدماند] مگر آنکه بخواهید به دوستان خود (اولیاؤکُم) احسانی کنید و این در کتاب [خدا] نگاشته شده است» (احزاب: 6). تقریباً همهی مفسران اتفاق دارند که این آیه در تأیید عقد «مؤاخاة»، یعنی برادر خواندگی میان مهاجران مکی و برخی از انصار، همان مؤمنان واقعی در میان اهل مدینه، در زمان استقرار پیامبر در مدینه است.
با این حال، عمدتاً پیوندهای برآمده از دین در نزد خدا با معناترند و باید منشأ انگیزش مهمتری برای انجام اعمال قرار گیرند. اگر خویش و ثروت شما برای شما عزیزتر از پیامبر، خدا و جهاد در راه او باشد، «پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد» (توبه: 24). «قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند- هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیرة آنان باشند- دوست بدارند» (مجادله: 22). این سوره مدنی است و ممکن است دربارهی تلاشهای پیامبر باشد برای آنکه مؤمنان واقعی مدینه وفاداری به اسلام را فراتر از احساسات خویشی یا نسبتهایشان با منافقان قرار دهند.
آیات متعددی برادری مؤمنان را تأیید میکند. قرآن به مسلمانان متذکر میشود که پیش از پذیرش اسلام با هم دشمن بودند، «پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران (إخواناً) هم شدید» (آل عمران: 103). مؤمنان باید مراقب باشند تا این وضع را حفظ کنند، زیرا ایشان «در حقیقت با هم برادرند (إخوة)؛ پس میان برادرانتان را سازش دهید» (حجرات: 10). مطابق با این معنا، آنهایی را که به شکلی در اعمال گناه آلود شریکاند به نوعی میتوان با هم «برادر» دانست، به طوری که «اسراف کاران برادران شیطانهایند» (اسراء: 27). طبری (تفسیر، 74/15) میافزاید: «بدین ترتیب، اعراب هر کسی را که به عادات قومی پیوند داشته باشد و سنت ایشان را تبعیت کند، برادر آن قوم میخوانند».
آیات دیگر نشان میدهند که برادری میان مؤمنان مستلزم احساس محبت دوجانبه و همبستگی صرفنظر از جنسیت است. از اینرو در آیهی 195 آل عمران آمده است: «پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد و فرمود که من عمل هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرند (بعضُهُم مِن بَعض) تباه نمیکنم». به همینسان در آیهی 71 توبه آمده است: «مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند (بعضهم اولیاء بعض)». اما در واقع در آیهی 9 حشر، که به مهاجران و انصار اشاره دارد اما میتوان آن را تعمیم داد تا نشانگر مرتبهای باشد که در آن همهی مؤمنان حقیقی علائق دیگر مؤمنان را بر علائق خود ترجیح دهند، آمده است: «نسبت به آنچه به ایشان [مهاجران] داده شده است در دلهایشان حسدی نمییابند و هرچند در خودشان احتیاجی باشد آنها را بر خودشان مقدم میدارند. و هر کس از بخل نفس خود مصون ماند ایشاناند که رستگاراناند» (نیز نک. آیهی بعد، حشر: 10 و نیز نک. تغابن: 16).
به نظر برخی از نوگرایان، همهی انسانها فطرتاً مؤمنند و صرفاً با انجام ارادی اعمال بد از این وضع خارج میشوند. میتوان برخی از آیات را مؤید این نظر دانست. کسانیاند که در کنار خدا [معبودهای] دیگر را قرار میدهند (مشرکان)، اما- بنابر آیهای که لزومی ندارد آن را صرفاً مشخص کنندهی مسلمانان بدانیم- «اگر توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات دهند، در این صورت برادران (اخوانُکُم) دینی شما هستند» (توبه:11). و در آیهای که بنا بر زمینهاش ظاهراً خطاب به پرهیزگاران (متّقین) است آمده که به ایشان وعده داده شده است که در بهشت «آنچه کینه در سینههای آنان [باقی مانده] است برکنیم؛ [و آنها] برادرانه (اخواناً) بر تختهایی روبه روی یکدیگر نشستهاند» (حجر: 47). اگر این آیه خطاب به پرهیزگاران، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، باشد برادری را پاداش جهان شمول و وضع آرمانی آنها در زندگی اخروی دانسته است.
توجه فراوان به مفهوم برادری در مقام شکل شاخصی از هویت دینی در اسلام قرون میانه بسیار پررنگ میشود. نمونههای مکتوب این امر شامل نوشتههای اخوان الصفا و ابن ابی الدنیا (د. 281) میشود که اندیشههایش دربارهی برادری با خدا را اغلب غزالی (د. 505) در کتاب پانزدهم احیاء علوم الدین نقل میکند. صورتبندیهای تاریخی [مفهوم برادری]، به ویژه آنها که با تصوف پیوند دارند، ویژگی خاص حیات دینی در تقریباً همهی قرون اسلامیاند.
منبع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
برادر، به معنای لفظیاش، یعنی فرد مذکری که یکی از والدین او یا هر دوی آنها با فردی دیگر یکی باشد، موضوع آیات متعددی با لوازم فقهی است. برادر در مراتب نزدیکتر خویشاوندی قرار دارد و از این رو هم ازدواج او با دختر برادرش حرام است (نساء:23) و هم اجازه داده شده که خواهرانش را با پوششی ببیند که آزادانهتر از آن چیزی است که برای مردان خارج از این خویشاوندی نزدیک مناسب است یا تقریباً لحاظ شده که او میتواند آنها را به گونهای ببیند که به لحاظ جنسیتی دلخواه است (نور: 31؛ نک. آیهی 55 احزاب دربارهی همسران پیامبر). از آنجا که آیهی 23 نساء «خواهر شیری» را هم از ازدواج با فرد مذکری که به لحاظ زیستشناختی به او ربطی ندارد اما از مادری واحد شیر نوشیده منع میکند، فقهای اسلامی معمولاً برادر شیری، خواهر شیری و مادر شیری را هم در اغلب قواعدی که امکان ازدواج و پیوندهای شخصی قابل قبول را مشخص میکنند، داخل میسازند. همچنین برادر وضع ثابتی در حق ارث دارد (نساء: 176 و نساء: 11، که در این آیه واژهی «برادران» (اِخوَة) را معمولاً به معنای برادران و خواهران میدانند). برادر مصداقی از «ولّی دوم» است، یعنی خویش جانشینی که حق طلب قصاص برای قتل عمد یا تغییر آن به دیه را دارد». (بقره: 178)
مهمترین برادران «خونی» ذکر شده در قرآن اینهایند: هابیل و قابیل (که به آنها اشاره شده، اما از آنها نام برده نشده است)، برادران یوسف، و موسی و هارون. جالب است که شخص شاخصی همچون موسی برادری دارد که به طور خاصی «نبی» (مریم: 53) و رسول (طه: 47) پروردگار خوانده شده است و مانند برادرش، میتواند وحی الهی را دریافت کند (یوسف: 87) و دارای نشانههای اعجازآمیز (آیات) باشد (مؤمنون: 45؛ طه: 42). موسی، که فهم سخن گفتن او دشوار بود، از خدا خواست که از میان خانوادهاش برادرش هارون را «کمک کار» (وزیر) او قرار دهد (طه: 29-30؛ فرقان: 35؛ قصص:35). همچنین به موسی و هارون «سلطان» داده شده است، که معمولاً به معنای مرجعیت، قدرت و برهان دارای وثاقت تلقی میشود (قصص: 35؛ و مؤمنون: 45، که در آن عبارت «سلطان مبین» (حجت آشکار) آمده است).
ظهور همزمان دو نبی برادر در میان یک قوم، در ذهن نسلهای بعدی، پرسشهایی را در باب ماهیت نبوت مطرح کرد. ظاهراً قرآن تبیینی دوگانه برای لزوم دو پیامبر دارد: یعنی معترض بودن بنیاسرائیل به موسی و نیاز شدید او به یاری هارون و کمکی که موسی برای رفع مشکل تکلم داشت. بدین لحاظ، زمانی که موسی به بنیاسرائیل دستور داد تا به سرزمین مقدس وارد شوند و آنها سر باز زدند، موسی از خدا چنین خواست: «پروردگارا، من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم. پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایی (یا فاصله) بینداز» (مائده: 25). اما میتوان گفت که خداوند میتوانست به موسی موهبتهای تکلم و مرجعیت را عطا کند و او را از نیاز به یک برادر- پیامبر رها سازد.
مشکل دیگر با حضور هارون در ماجرای پرستش گوساله پیش میآید که در زمان غیبت موسی برای دریافت شریعت بر کوه سینا رخ داد، به ویژه آنجا که موسی به هارون میگوید: «در میان قوم من جانشین باش و اصلاح کن و راه فسادگران را پیروی مکن». (اعراف: 142). این امر که موسی در بازگشت دست کم وانمود میکند که برادرش را مسئول میداند با این عبارات مشخص میشود: «[موسی] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید» (اعراف: 150). هارون نیز در پاسخ توضیح میدهد: «ای فرزند مادرم، این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند. پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده» (اعراف: 150). آنگاه موسی برای خود و برادرش دعا میکند: «پروردگارا، من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود درآور» (اعراف: 151). در کنار همهی این مشکلات، شکل گناه آشکار قتل مردی به دست موسی قرار دارد (طه: 40؛ شعراء: 14، 19 ). این آیات مطالبی پرمایه را برای نظرورزی متفکران مسلمان در دورههای بعد در باب عصمت، مراتب علم پیشین (یا دلایل دارا بودن علم پیشین) و زمان معجزات اقناعگر مقرری که خدا به پیامبرانش میدهد ایجاد کرد.
مفسران عمدتاً از این بحث اجتناب کردند. طبری (د.310) توضیح میدهد که «به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را به او [موسی] بخشیدیم» (مریم: 53) به این معناست که «ما او [موسی] را از طریق نبوت هارون کمک و حمایت کردیم» (تفسیر، 95/16). طبری (تفسیر، 160/16) همچنین بر این باور است که مقام هارون حاصل اجابت دعاهای موسی است (دعاهایی که شاید خدا آنها را پیشبینی کرده بود) در زمانی که موسی از خدا میخواهد برادرش هارون را وزیر او کند و میگوید: «او را شریک کارم (أمری) گردان» (طه: 32). طبری توضیح میدهد که در اینجا موسی میگوید: «همانطور که مرا پیامبر ساختی او را هم پیامبر کن». بیضاوی (د. حدود716) ظاهراً در توضیح ناتوانی هارون از متوقف ساختن گوسالهپرستی- و همچنین شاید، در توجیه پیامبر دوم شدن هارون- میگوید: هارون سه سال بزرگتر از موسی و «فردی معتدل و منعطف بود و نزد بنیاسرائیل محبوبیت بیشتری داشت» (انوار، 345/1). با این حال، اغلب حتی زمانی که آیات به ویژگیهای پیامبرانهی هر دو برادر اشاره دارند، مفسران اساساً متوجه موسیاند. از اینرو تفسیر الجلالین (450) در بحث از «نشانههای اعجازآمیز» اشاره شده در آیهی 45 مؤمنون، تنها به معجزات موسی اشاره میکند، چرا که هارون نقشی فرعی در داستان زندگی این دو ایفا میکند. با این حال، همچنانکه طوسی (د. 460) توضیح میدهد (تبیان، 532/4)، زمانی که موسی به کوه سینا رفت این اختیار را داشت که به هارون فرمان دهد جانشین او باشد هرچند که خداوند هارون را «نبی مرسل» قرار داده بود و دلیل این امر «ریاست» موسی بر هارون و بر باقی امتهایی است که برایشان وحی آورد. جالب است که چندین مفسر «سلطان» موسی بر هارون و بر باقی امتهایی است که برایشان وحی آورد. جالب است که چندین مفسر «سلطان» داده شده به موسی و هارون را به معنای «حجت (بر چیزی)» دانستهاند (مثلاً طبری، تفسیر، 76/20). بیضاوی (د. حدود716) «سلطان مبین» را، که معنای معمول کلمهی «مبین» در آن «کاملاً آشکار» است، به معنی «دلیلی کاملاً آشکار که فرد مخالف را تسلیم میکند» تفسیر میکند و میگوید این عبارت شاید به معنای نشانههای اعجازآمیزی نظیر چوبدست موسی باشد که تبدیل به اژدها شد (انوار، ذیل آیه). از قضا، واژههایی نظیر «سلطان» و «وزیر»، که بعدها به واژههایی سیاسی تبدیل شدند که مکرراً در جهان اسلام به کار میرفتند، موجب شدند آیات مربوط به موسی و هارون در پرتو این استعمال فهمیده شوند. نمونهی هارون به مثابه یاوری «معصوم» که برای یاری موسی فرستاده شد نقش مهمی در فهم شیعیان از نقش علیبن ابیطالب و دیگر امامان داشت. (نک. شیعه و قرآن)
استعمال عمدتاً استعاری «برادر» به معنای اعضای یک قوم یا قبیله در قرآن بسیار عام است، خصوصاً (و البته نه منحصراً) در مورد سه پیامبر موسوم به «عربی» که از جانب خداوند برای قومهای خود فرستاده شدند. هود «برادر» عاد است (اعراف: 65؛ هود: 50؛ شعراء: 124؛ احقاف: 21)، صالح برادر ثمود (اعراف: 73؛ هود: 61؛ شعراء: 142؛ نمل: 45) و شعیب برادر مدین (اعراف: 85؛ هود: 84؛ عنکبوت: 36). به همینسان، نوح برادر «مردم» یا «قوم» نوح است (شعراء: 105-106)؛ و در تطابق با این امر، «برادران (اخوان) لوط» (به مبنای قوم لوط) در میان اقوامی نام برده شدهاند که رسولان الهی را رد کردند (ق: 13). راغب اصفهانی (د. اوایل قرن پنجم؛ مفردات، 68 ذیل «أخ») میگوید که استعمال واژهی برادر در این آیات برای انتقال این معناست که شفقتی که چنین رسولی نسبت به قوم خود دارد درست همانند شفقت برادر نسبت به برادر است. در کاربردی مشابه، خویش مریم او را «خواهر هارون» میخواند.(مریم: 28)
آیات معدودی وجود دارند که انتقال از معنای لفظی یا نسبتاً استعاری «برادر» را (همچون وقتی که به معنای خویشاوند مرد است) به معنای کاملاً استعاری آن مشخص میکنند یا میان آنها ارتباط ایجاد میکنند. نمونهای جالب از به کارگیری نزدیکی عاطفی مندرج در مفهوم برادری [برای بیانی استعاری] تشبیهی است که به مؤمنان هشدار میدهد از شک، سخنچینی و بدگویی نسبت به یکدیگر اجتناب کنند، زیرا «آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ [بلکه] از آن کراهت دارید» (حجرات: 12). به مؤمنان گفته میشود که اگر با یتیمان «هم زیستی کنند» ایشان برادرانتان میشوند» (إخوانُکم: بقره: 220). تفسیر الجلالین (46) بازگوکنندهی سخن بسیاری از تفاسیر دیگر، این تفسیر اشاره دارد که چنین پذیرشی به معنای پذیرش نسبتی شبه خانوادگی است، «زیرا رسم است که برادر هزینههایش را با هزینههای برادرش درآمیزد، پس شما باید بدین نحو [با این یتیمان] رفتار کنید». به همینسان، در باب فرزندخواندگان گفته شده است که آنها باید به اسمهای پدرانشان نامیده شوند «و اگر پدرانشان را نمیشناسید، پس برادرانتان (اخوانُکُم) در دین و موالی شمایند». (احزاب: 5)
در عین اینکه آیات متعددی گواه آناند که خویشی زیست شناختی، از جمله برادری، کماهمیتتر از خویشی روحانی است، اما آیهای که در پی بحث از فرزندخواندگی میآید مشخص میکند که در باب مسائل حقوقی همچنان برادری واقعی ملاک ارث و موضوعات مربوط به خویش است: «خویشاوندان [خونی] طبق کتاب خدا بعضی نسبت به بعضی اولویت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدماند] مگر آنکه بخواهید به دوستان خود (اولیاؤکُم) احسانی کنید و این در کتاب [خدا] نگاشته شده است» (احزاب: 6). تقریباً همهی مفسران اتفاق دارند که این آیه در تأیید عقد «مؤاخاة»، یعنی برادر خواندگی میان مهاجران مکی و برخی از انصار، همان مؤمنان واقعی در میان اهل مدینه، در زمان استقرار پیامبر در مدینه است.
با این حال، عمدتاً پیوندهای برآمده از دین در نزد خدا با معناترند و باید منشأ انگیزش مهمتری برای انجام اعمال قرار گیرند. اگر خویش و ثروت شما برای شما عزیزتر از پیامبر، خدا و جهاد در راه او باشد، «پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد» (توبه: 24). «قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند- هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیرة آنان باشند- دوست بدارند» (مجادله: 22). این سوره مدنی است و ممکن است دربارهی تلاشهای پیامبر باشد برای آنکه مؤمنان واقعی مدینه وفاداری به اسلام را فراتر از احساسات خویشی یا نسبتهایشان با منافقان قرار دهند.
آیات متعددی برادری مؤمنان را تأیید میکند. قرآن به مسلمانان متذکر میشود که پیش از پذیرش اسلام با هم دشمن بودند، «پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران (إخواناً) هم شدید» (آل عمران: 103). مؤمنان باید مراقب باشند تا این وضع را حفظ کنند، زیرا ایشان «در حقیقت با هم برادرند (إخوة)؛ پس میان برادرانتان را سازش دهید» (حجرات: 10). مطابق با این معنا، آنهایی را که به شکلی در اعمال گناه آلود شریکاند به نوعی میتوان با هم «برادر» دانست، به طوری که «اسراف کاران برادران شیطانهایند» (اسراء: 27). طبری (تفسیر، 74/15) میافزاید: «بدین ترتیب، اعراب هر کسی را که به عادات قومی پیوند داشته باشد و سنت ایشان را تبعیت کند، برادر آن قوم میخوانند».
آیات دیگر نشان میدهند که برادری میان مؤمنان مستلزم احساس محبت دوجانبه و همبستگی صرفنظر از جنسیت است. از اینرو در آیهی 195 آل عمران آمده است: «پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد و فرمود که من عمل هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرند (بعضُهُم مِن بَعض) تباه نمیکنم». به همینسان در آیهی 71 توبه آمده است: «مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند (بعضهم اولیاء بعض)». اما در واقع در آیهی 9 حشر، که به مهاجران و انصار اشاره دارد اما میتوان آن را تعمیم داد تا نشانگر مرتبهای باشد که در آن همهی مؤمنان حقیقی علائق دیگر مؤمنان را بر علائق خود ترجیح دهند، آمده است: «نسبت به آنچه به ایشان [مهاجران] داده شده است در دلهایشان حسدی نمییابند و هرچند در خودشان احتیاجی باشد آنها را بر خودشان مقدم میدارند. و هر کس از بخل نفس خود مصون ماند ایشاناند که رستگاراناند» (نیز نک. آیهی بعد، حشر: 10 و نیز نک. تغابن: 16).
به نظر برخی از نوگرایان، همهی انسانها فطرتاً مؤمنند و صرفاً با انجام ارادی اعمال بد از این وضع خارج میشوند. میتوان برخی از آیات را مؤید این نظر دانست. کسانیاند که در کنار خدا [معبودهای] دیگر را قرار میدهند (مشرکان)، اما- بنابر آیهای که لزومی ندارد آن را صرفاً مشخص کنندهی مسلمانان بدانیم- «اگر توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات دهند، در این صورت برادران (اخوانُکُم) دینی شما هستند» (توبه:11). و در آیهای که بنا بر زمینهاش ظاهراً خطاب به پرهیزگاران (متّقین) است آمده که به ایشان وعده داده شده است که در بهشت «آنچه کینه در سینههای آنان [باقی مانده] است برکنیم؛ [و آنها] برادرانه (اخواناً) بر تختهایی روبه روی یکدیگر نشستهاند» (حجر: 47). اگر این آیه خطاب به پرهیزگاران، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، باشد برادری را پاداش جهان شمول و وضع آرمانی آنها در زندگی اخروی دانسته است.
توجه فراوان به مفهوم برادری در مقام شکل شاخصی از هویت دینی در اسلام قرون میانه بسیار پررنگ میشود. نمونههای مکتوب این امر شامل نوشتههای اخوان الصفا و ابن ابی الدنیا (د. 281) میشود که اندیشههایش دربارهی برادری با خدا را اغلب غزالی (د. 505) در کتاب پانزدهم احیاء علوم الدین نقل میکند. صورتبندیهای تاریخی [مفهوم برادری]، به ویژه آنها که با تصوف پیوند دارند، ویژگی خاص حیات دینی در تقریباً همهی قرون اسلامیاند.
منبع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
نظرات شما عزیزان: