عامل اصلي پيدايش انقلاب در نگاه امام خميني(قدس سره الشریف) عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران از منظر انديشمندان مسلمان پی نوشت: 1ـ عبدالوهّاب فراتي، رهيافت نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظّم رهبري در دانشگاه ها، 1379، ص 14 و 314.
امام خميني(قدس سره الشریف) در آغاز انقلاب اسلامي و در راستاي مبارزه با رژيم سلطنتي ضداسلامي پهلوي، در اسفند 1341 در پيامي به علماي اَعلام و حجج اسلام، با يادآوري كوشش رژيم پهلوي براي نابودي احكام ضروريه اسلام و به خطر افتادن اسلام بر اثر اقدامات دستگاه حاكمه، آنان را به مقابله با آن دعوت نموده و چنين نوشتند: چنان كه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مي خواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام ]كند[ و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي افكند. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه ـ جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ نمايند تا ملت مسلمان از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.21 ايشان در فروردين 1342 در مورد وظايف عموم مسلمانان براي صيانت اسلام فرمودند: بزرگان ما در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم كشته شدند، زندان رفتند، فداكاريها كردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و به دست ما برسانند. امروز وظيفه ماست كه در برابر خطراتي كه متوجه اسلام و مسلمين مي باشد براي تحمّل هرگونه ناملايمات آماده باشيم تا بتوانيم دست خائنين به اسلام را قطع نماييم و جلو اَغراض و مطامع آنها را بگيريم.22 در ارديبهشت همان سال در پيامي براي وعاظ و گويندگان ديني و هيئات مذهبي در مورد وظايف آنها در قبال تبليغات رژيم پهلوي چنين نوشتند: آقايان بدانند كه خطر امروز بر اسلام، كمتر از خطر بني اميه نيست. دستگاه جبّار با تمام قوا به اسرائيل و عمّال آنها (فرقه ضالّه و مضلّه) همراهي مي كند، دستگاه تبليغات را به دست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است، در ارتش و فرهنگ و ساير وزارتخانهها براي آنها جا بازنموده اند و شغلهاي حساس را به آنها داده اند. خطر اسرائيل و عمّال آنها را به مردم تذكر بدهيد. در نوحههاي سينه زني از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت يادآور شويد. از فرستادن و تجهيز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن براي شركت در محفل ضداسلامي و ملي اظهار تنفّر كنيد. سكوت در اين ايّام تأييد دستگاه جبّار و كمك به دشمنان اسلام است، از عواقب اين امر بترسيد. از سخط خداي تعالي بترسيد. اگر به واسطه سكوت شماها به اسلام لطمه اي وارد آيد نزد خداي متعال و ملت مسلمان مسئول هستيد ... دين خدا را ياري كنيد و بدانيد (إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ.)(محمّد: 7) از اخافه و ارعاب سازمانها و دستگاه شهرباني هراسي به خود راه ندهيد.23
امام خميني(قدس سره) در اسفند 1351 در پاسخ نامه دانشجويان مسلمان مقيم اروپا، آمريكا و كانادا، ضمن ارزيابي اوضاع جهان اسلام و ايران نوشتند: در اين ميان، از همه اسفبارتر وضع ايران است كه رژيم آن مأموريت دارد... يكباره اسلام را ريشه كن كند و ملت اسلام را بيش از پيش به ذلّت و اسارت بكشد.24
در نامه ديگري نيز نوشته اند: خيانتكاري كه عليه تمام شعائر مذهبي و اسلامي مبارزه مي كند و با همه مظاهر اسلامي مخالف است نمي تواند در بين مسلمين موافق داشته باشد.25
در آذرماه 1357 در فرانسه خبرنگاري غربي از امام سؤال كرد: حضرت آية اللّه! شما بارها براي سرنگوني رژيم شاه مردم را دعوت كرده ايد، دلايل شما براي چنين دعوتي چيست; آيا بيشتر سياسي است يا به خاطر از بين رفتن اسلام و ارزشهاي اسلام است؟ مباني عقيدتي حركت اسلامي شما چيست؟ رهبر كبير انقلاب در پاسخ وي فرمودند: اسلام ديني است كه هم سياست دارد و هم اموري را كه مربوط به غير سياست است، و شاه، كه با او مخالف هستيم، هم با سياست اسلامي مخالف است، كه سياست مملكت هم همان است و هم با امور مذهبي، و ما به اين هر دو جهت با شاه مخالفيم; هم نسبت به مذهب تعديات و جسارت هايي كرده است و هم نسبت به مملكت خيانت هايي در طول زندگي اش كرده است و بدين جهت، همه مردم ايران با او مخالفند.26 پرسش اين خبرنگار غربي مبتني بر عقيده انحرافي سكولاريزم است كه بر اساس آن دين را از سياست جدا كرده، اما امام خميني در پاسخ وي از پيوند و ارتباط دين و سياست در اسلام ياد نموده اند تا او را از گمراهي نجات دهند. روشن است كه همين اعتقاد غلط حاكم بر جهان غرب و خبرنگاران و دانشمندان غربي موجب شده است نتوانند انقلاب اسلامي را درست درك و تفسير نمايند.
امام خميني(قدس سره) پس از پيروزي انقلاب هم در يك سخنراني فرمودند: تكليف اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم. اين همان منطقي است كه ما در اول هم كه با آن رژيم فاسد پهلوي مخالفت كرديم منطق ما همين بود. منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش برويم، منطق اين بود كه براي اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مي رود و مظاهر اسلامي دارد از بين مي رود و ما مكلف هستيم با همه قدرت با آنها مقابله كنيم.27
ايشان در سخنراني ديگري فرمودند: اين يك نهضت الهي بود، نهضتي مثل نهضتهاي آن هايي كه به خدا اعتقاد ندارند يا آن هايي كه نهضت هايشان نهضتهاي جهت مادي بوده است، نبوده است. نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام در خيابانها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي را مي خواهيم... رژيم پهلوي نباشد حكومت اسلامي باشد، اساس آن بود كه مي خواستند قرآن حكومت كند در اين كشور، موانع را برداشتند كه حكومت، حكومت اسلامي باشد.28
در جاي ديگر هم فرمودند: اگر اين نهضت ملّي بود، نه شما اين قدر فعاليت مي كرديد و نه ما و نه ساير ملت. ملت اسلام را مي خواهد، ملت كشور خودش را هم كه مي خواهد براي اسلام است. از بچههاي كودك تا پيرمردها همه فرياد اسلام مي زدند و اين نهضت براي همين صبغه اسلامي اش و براي همين كه مقصد اسلام بود و قيام بر ضد طاغوت، قيام بر ضد كساني كه اسلام را مي خواستند بشكنند و كارهايي كردند كه اسلام را مي خواستند به فراموشي بسپارند، يك قيامي بود كه خداي تبارك و تعالي مدد فرمود.29
استاد شهيد مرتضي مطهّري در شرايطي كه هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود در كتاب نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير در تحليل انقلاب چنين نوشت: ريشه اين نهضت را در جريانهاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريانها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستوجو كرد. در نيم قرن اخير جريان هايي رخ داده كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي و در جهت مخالف آرمانهاي مصلحان صدساله اخير بوده و هست و طبعاً نمي توانست براي هميشه از سوي جامعه بدون عكس العمل بماند. ايشان در ادامه اين تحليل، دوازده عنوان از اقدامات ضد اسلامي رژيم پهلوي را برشمرده و سپس مي افزايد: اين امور و امثال آنها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقدههاي مستعد انفجار درآورد. از سوي ديگر، جريان هايي در جهان رخ داد كه چهره دروغين تبليغات سياسي دنياي ليبرال غربي و دنياي سوسياليت شرقي را آشكار ساخت و اميدي را كه طبقات روشن فكر به اين دو قطب بسته بودند تبديل به يأس كرد و از جانب سوم، در طول سي و اند سال گذشته، يعني از شهريور 1320 تاكنون، محققان و گويندگان و نويسندگان اسلامي توفيق يافتند كه تا حدي چهره زيبا و جذّاب اسلام واقعي را به نسل معاصر بنمايانند.30
شهيد مطهري در اين تلاش براي ريشه يابي انقلاب اسلامي به روشني نقش زيربنايي اسلام در پيدايش انقلاب را اثبات مي نمايد; هم اسلام ستيزي رژيم پهلوي را با شمارش برخي مصاديق عملكردهاي رژيم در مأموريت استعماري غربي انگليسي و سپس آمريكايي ضداسلامي يادآوري مي نمايد و هم جلوههاي اسلام گرايي جامعه را آشكار مي سازد. ايشان در راستاي نشان دادن نقش اسلام ستيزي رژيم پهلوي در پيدايش انقلاب ايران، با به كار بردن تعبيرهاي مترادف و تكرار يك موضوع در عبارات متفاوت، تلاش علمي درخور ستايشي را انجام داده است. تعبيرهاي «تصادم با روح اسلامي»، «ضد اهداف عاليه اسلامي»، «مخالف آرمان مصلحان صدساله اخير» و «جريحه دار ساختن وجدان مذهبي» چهار جمله با عبارات متفاوت است كه براي روشن نمودن سمت وسو و جهت جريانهاي نيم قرن اخير در رژيم پهلوي به كار رفته است و همه يك واقعيت را بيان مي كنند: اسلام ستيزي رژيم پهلوي. ايشان در بخش اسلام گرايي نيز اسلام گرايي روشن فكران و منشأ آن و نيز اسلام گرايي نسل معاصر و مبدأ آن را به درستي تبيين نموده است و با اين تحليل علمي و منطقي نقش اسلام گرايي جامعه در پيدايش و شكل گيري انقلاب اسلامي ايران را ترسيم مي نمايد.
دانشمند شرق شناس مصري و استاد دانشگاه، دكتر ابراهيم الدسوغي در بررسي انقلاب ايران مي نويسد: به هيچ وجه نمي توان تأثير عظيم اين انقلاب را بر ملل شرق به طور اعم و بر ملل اسلامي به طور اخصّ ناديده گرفت. اين انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است كه بر اساس يك ايدئولوژي اسلامي پايه گذاري شده است و در رأس آن رهبري امام خميني قرار داشت; مردي مذهبي در تبعيد و جداي از پيروان و مقلّدانش. اين مرد زجر كشيده موفق به رهبري يكي از مشهورترين انقلابهاي عصر جديد گرديد. با مطالعه شخصيّت امام خميني(قدس سره) مي توان روح اسلام واقعي را در شكل بكر و بديع آن شناخت. پس از سپري شدن چهارده قرن از هجرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)كشوري از نو بر اساس مباني اسلام تأسيس كرد كه تمام نهادهاي سياسي و اجتماعي آن با اصول اسلام تعويض و از نو پايه گذاري شده است... لازمه انقلاب اسلحه نيست، بلكه نيروي ايمان و اتحاد مردم است. انقلاب ايران با گروه كوچكي از روحانيان و تعدادي از دانشجويان علوم مذهبي آغاز گرديد و سپس توده مردم به آن پيوستند. سرانجام انقلاب ايران به مردم جهان ثابت كرد كه به غير از ماركسيسم، مكتب و نيروي انقلابي ديگري در جهان وجود دارد.31
آقاي عباسعلي عميد زنجاني در خصوص عامل اصلي پيدايش انقلاب مي نويسد: تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي توان از جريان انقلاب از تولد تا پيروزي آن استنباط نمود اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود كه ادامه رژيم خود را به منظور هر چه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحكيم هرچه عميق تر سلطنت و ديكتاتوري در داخل كشور را در گرو آن مي ديد.32
پرفسور روژه گارودي انديشمند مسلمان فرانسوي، انقلاب اسلامي ايران را مظهر رويارويي فرهنگ اسلامي با فرهنگ و تمدّن غربي و آمريكايي ضداسلامي مي داند و در تفسير انقلاب ايران مي گويد: من فكر مي كنم كه انقلاب ايران يكي از مهم ترين جهشهاي تاريخ بشريّت است; چرا كه انقلابي صرفاً اقتصادي نبوده و انگيزههاي اقتصادي و مقابله و مخالفت با طبقه برجسته هدف نهايي اين انقلاب نبوده است. اين انقلاب حتي يك انقلاب صرفاً سياسي نبوده است كه بر ضد يك قدرت استبدادي حركتي صورت گرفته باشد. اين انقلاب در حقيقت يك نوع مخالفت و رويارويي با يك تمدّن ـ تمدّني كه ما آن را غربي يا تمدن آمريكايي مي ناميم ـ بوده است; تمدّن و فرهنگي كه از سوي سردمداران رژيم حاكمي كه خود از اربابان آمريكايي دستور مي گرفتند و با زور و ارعاب به ملت ايران تحميل مي شد و نه تنها با فرهنگ ايراني كه از قديمي ترين و شفّاف ترين و غني ترين فرهنگ هاست، بلكه با فرهنگ و ايمان اسلامي و عصاره اساسي اسلام كه همانا شيوه صحيح زندگي و اصول اساسي حيات بود در تضاد قرار داشت.33
2ـ اسرار سقوط شاه و گروگان گيري، خاطرات برژنيسكي مشاور امنيت ملّي كارتر رئيس جمهوري امريكا، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، 1362، ص 126 و 127.
3ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب 1977ـ79 چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص 325 و 328.
4ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، ص 360 و 361.
5ـ مجله مطالعات جنوب آسيا و خاورميانه، ج 13، بهار 1990م / مجله حضور، ش 9 / عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت»، رابرت دي لي، ص 217ـ240، به ويژه صفحات 217، 218، 222 و 223.
6ـ انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، (مأخذشناسي توصيفي)، اولين سمينار دروس معارف اسلامي، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1374، ص 165.
7ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله جان فوران «انقلاب 1977ـ79 چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص 327.
8ـ تدا اسكاچپول، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، 1376، ص 136.
9ـ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص 327.
10ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله ناصر هاديان «نظريه تدا اسكاچپول و انقلاب اسلامي ايران»، ص 168 و 169.
11ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله تدا اسكاچپول «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در ايران»، ص 185ـ 216، به ويژه ص 185.
12ـ تدا اسكاچپول، حكومت تحصيل دار و اسلام شيعه در ايران، ص 188 و 190.
13ـ همان، ص 197، 199، 202، 204 و 205.
14ـ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص 327.
15ـ كريستين دلانو، ساواك، ترجمه عبدالحسين نيك گهر ، تهران، طرح نو، 1371، ص 256.
16ـ همان، ص 246.
17ـ همان، ص 253.
18ـ ارتجاع سياه را رژيم پهلوي براي اسلام گرايان و ارتجاع سرخ را براي ماركسيست ها به كار مي برد.
19ـ كريستين دلانوا، پيشين، ص 254 و 255.
20ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، ص 218.
21ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 27.
22ـ همان، ج 1، ص 38.
23ـ همان، ص 52 و 53.
24ـ همان، ج 1، ص 196 (مجموعه رهنمودهاي امام خميني «ره»).
25ـ همان، ج 2، ص 247.
26ـ همان، ج 4، ص 21.
27ـ در جست جوي راه از كلام امام، تهران، اميركبير، ج 10، ص ص 81 و 82.
28ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 7، ص 60.
29ـ همان، ص 66.
30ـ مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير، چ نوزدهم، قم، صدرا، 1374، ص 65ـ67.
31ـ مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره، 1376، ص 97 و 105.
32ـ عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، چ پنجم، تهران، نشر كتاب سياسي، 1371، ص 572.
33ـ روزنامه قدس، 21/11/1377، ش 3216، ص 14.
نظرات شما عزیزان: