ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

آرامش واقعی، در پرتو یاد خدا

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

آرامش واقعی، در پرتو یاد خدا

آرامش واقعی، در پرتو یاد خدا

1-
نشانه‌های یقین به خدا و قیامت
نمونه‌ عینی‌اش را نگاه کنید. در وصیت‌نامه سپهبد سلیمانی، وصیت‌نامه خیلی مهمی است. قدم به قدمش می‌رسد به جایی که ایشان به یقین رسیده است و از مرگ نمی‌ترسد. گرچه این مثال را سالهای قبل گفتم و این سخنرانی خیلی برای من سخت شده است. یک چیزی خواسته باشم بگویم که در این چهل سال نگفته باشم. هرچه می‌آیم بگویم می‌بینم یکوقتی گفتم ولی خوب آدم‌ها عوض می‌شوند. اگر به ما بگویند: مرده کار به کسی دارد؟ می‌گوییم: نه، مرده، مرده است دیگر، نه گاز می‌گیرد، نه لگد می‌اندازد، نه دندان ونه نیشگون می‌گیرد.     پس مرده کاری ندارد! می‌گویند: بخواب پهلویش، من... عه... (خنده حضار) با اینکه می‌دانیم کاری ندارد ولی پهلویش نمی‌خوابیم، چرا؟ برای اینکه علم داریم مرده کاری ندارد ولی این علم به درجه یقین و باور ... بگویید... نرسیده است. اما اگر به مرده شور بگویند: تا صبح کنار مرده بخواب، می‌گوید: باشد. گاهی روی شکم مرده می‌خوابد. فرق بین ما و مرده شور چیست؟ ما علم داریم و مرده شور یقین دارد.     ما علم داریم مرده شور باور دارد. این را یقین میگویند.
یکبار حضرت نماز صبح بود ظاهراً، خواندند در ذهنم نماز صبح است. رویش را برگرداند یک جوانی در مسجد بود گفت: چطوری؟ گفت: الحمدلله به درجه یقین رسیدم. یقین؟ یقین یعنی باور. علم را آدم زود یاد می‌گیرد، هرکس یک کتاب بخواند علم یاد می‌گیرد، خیلی‌هایشان... ولی باور، گفت: از کجا بفهمم تو به درجه باور رسیدی؟ گفت: دیشب رفتم بخوابم یاد این افتادم که اگر قیامت برپا شود جواب خدا را چه بدهم؟ انگار بهشت روبروی من است، انگار جهنم روبروی من است و تا صبح نخوابیدم. لذا تا صبح خواب نکردم، صبح که نماز جماعت آمدم خواب هستم. اینکه خواب هستم بخاطر اینکه دیشب فکر قیامت بودم. حضرت فرمود: درست است. اگر به اینجا رسیدی که خواب از سرت رفت، معلوم می‌شود باور است. یک مثال دیگر بزنم. حاج آقا خانه می‌آید به خانمش می‌گوید: فردا چک داریم و پول هم نداریم، چک ما برمی‌گردد و آبروی ما می‌ریزد. حاج آقا می‌داند و به زن و بچه هم گفت، ولی شب که می‌خورند و به رختخواب می‌روند، همه خوابشان می‌گیرد جز حاج آقا! فرق بین حاج آقا و خانم حاج آقا چیست؟ خانم حاج آقا و زن و بچه حاج آقا می‌دانند حاج آقا فردا پول ندارد اما حاج آقا می‌گوید: پول که ندارم چک من برمی‌گردد، ابروی من می‌ریزد دیگر خواب از سرش می‌پرد. همه می‌دانند حاج آقا پول ندارد منتهی یکی خواب از سرش می‌پرد. آن کسی که خواب از سرش پرید به درجه یقین رسیده است.
حالا شما چون نو هستید من به آمین شما چشم دارم. خدایا به آبروی آنهایی که یقین دارند به ما اعلی درجه یقین را عنایت بفرما. (الهی آمین حضار)
2-
عمل به دستورات دین، راه تقویت ایمان
باورمان بیاید این گناه است، باورمان بیاید عزت در این است. باورمان بیاید، وگرنه در حرف آدم حرف می‌زند، از کجا علم ما به یقین برسد؟ مرده شور چه کرد؟ مرده شور هم اولین مرده را تنهایی می‌ترسید بشورد. من نمی‌ترسم، اولین مرده را می‌ترسید، آنقدر شست و شست و شست تا کم کم علمش ... با هم بگویید... یقین شد. چه کنیم علم ما یقین شود؟ به آنچه می‌دانید عمل کنید علم تبدیل به باور و یقین می‌شود. امام در هواپیما نشست دوازده بهمن به ایران بیاید، مصاحبه کردند چه احساسی داری؟ می‌دانید چه گفت؟ گفت: هیچی، هیچی یعنی چه؟ حکومت دست بختیار و آمریکا بود. ممکن است هواپیما را سرنگون کند، سرنگون کنند شهید می‌شویم الحمدلله، ممکن است سالم رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل دادیم باز هم الحمدلله، «إِحْدَی الْحُسْنَیینِ» (توبه، 52) یعنی هر سمتش خوشحال هستیم. پیروز شدیم الحمدلله، شهید شدیم الحمدلله، این.. لذا می‌گوید: من هیچ احساسی ندارم. یک حدیث داریم که اگر در دستت طلاست و همه گفتند: سفال است، سفال است. شما آب از دلت تکان نمی خورد. چون یقین داری طلاست هرچه هم شعار بدهند تکان نمی‌خوری. اما اگر در دستت سفال است و همه گفتند: طلاست باز هم آرام است. چون باید باور کنیم اگر باور کنیم دیگر هیچ آرام نیستیم.
3-
تلاش برای رسیدن به ایمان کامل
امام سجاد یک دعا دارد به نام مکارم الاخلاق اولین دعایش این است، «الهیَ بَلِّغْ‏ بِإِيمَانِي‏ أَكْمَلَ الايمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ» (صحيفه سجاديه، دعاي 20) یعنی ایمان درجه عالی... حالا ما از کجا بفهمیم ایمان ما چقدر است. شما نسل نو می‌خواهید ببینید چقدر دین دارید؟ حدیث داریم هرکس می‌خواهد ببیند چقدر دین دارد ببیند کجا گول می‌خورد؟ اگر یک بستنی دادند و یک امضاء کرد معلوم می‌شود دینش به اندازه یک بستنی است. اگر با بستنی دروغ نمی‌گوید اما یک سکه بدهی دروغ می‌گوید، دینش یک سکه است. اگر با سکه هم دروغ نمی‌گوید، اگر یک ماشین به من بدهد، یک قطعه زمین به من بدهد دروغ می‌گویم. حدیث داریم هرجا امضاء کردی معلوم می‌شود دینت بگویید... همانجاست. دین علی چقدر است؟ امیرالمؤمنین(ع) چقدر دین دارد؟ فرمود: اگر حکومت کره زمین را به من بدهند که گناه بکنم حتی گناه کوچک، یعنی پوست جو از دهان مورچه بگیرم، به مورچه ظلم کنم، اگر حکومت کره زمین را به من بدهند که کوچک‌ترین گناه را بکنم، نمی‌کنم. یعنی ایمان من از کره زمین بیشتر است. آدم هم هست یک بستنی بدهید، یک فیلم بدهید فکر و ذکرش هوا رفت. یک متلکی به او گفت، در خانواده حرف زشتی از برادر، پدر، خواهر حرف زشتی شنید. نه! حالا که اینطور گفتی من دیگر بابا حالا یک حرف زد ولش کن. ما نباید مثل لاستیک دوچرخه باشیم، لاستیک دوچرخه چون باریک است در اولین موج تاب می‌خورد. باید لاستیک تراکتور باشیم. لاستیک تراکتور چون کلفت است از موج رد می‌شود و تاب هم نمی‌خورد. «وَ بَلِّغْ‏ بِإِيمَانِي‏ أَكْمَلَ الايمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي... » یادتان رفت... «أَفْضَلَ الْيَقِينِ‏» یعنی آدم باور کند.
4-
فقط خدا، نه دیگران
نقل شد شهید مظلوم دکتر بهشتی نزد امام رفت و گفت: طرفداران بنی صدر به من جسارت می‌کنند و فحش می‌دهند. نقل شد امام فرمود: آقای بهشتی چه صدایی می‌آید؟ گفت: گوش دادم دیدم مردم می‌گویند: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! امام فرمود: اگر مردم دنیا پشت این دیوار به من دعا کنند یا به من فحش بدهند در من اثری ندارد. چون در دست من طلاست، همه بگویند: سفال است، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: « قُلِ اللَّهُ ثُمَ‏ ذَرْهُم‏» (انعام/91) بگو خدا و باقی را رها کن. این «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این است. خیلی‌ها از گناه می‌ترسند، یک گناهی کرده خوب جوان بوده، نوجوان بوده یک خلافی کرده، همش دلهره دارد، می‌گوید: بذکر الله، خدا تواب است. نه اینکه تواب است، «یحبّ» دوستت دارد و محبت دارد، «يُحِبُّ التَّوَّابِين‏» نمی‌گوید: «یحبّ التائبین» یعنی خلاف کردی غصه نخور و از خدا عذرخواهی کن، عذرخواهی صادقانه را خدا می‌بخشد. بنابراین من از اینکه خلاف کردم، می‌گویم: خدا ارحم الراحمین است. گاهی احساس می کند انسان تنهاست. قرآن می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ‏ اتَّقَوْا» (نحل/128) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. اگر تقوا داشته باشید خدا با توست، یکوقت می‌گوییم: شایعات، رادیوها، بلندگوها، سایت‌ها و ماهواره‌ها، آرام آرام باش.
زمان جنگ شما یادتان نیست، نمی‌دانم... 43 رادیو به امام جسارت می‌کرد و از صدام تجلیل می‌کرد. می‌گفت: صدام خوب است و امام خمینی مشکل دارد. 43 رادیو علیه امام، الآن بعد از گذشت مدتی آیا صدام در دنیا آبرو دارد یا امام؟ اصلاً شاگردان امام مثل همین سلیمانی که شهید شد، آبرویشان از صد تا از رئیس جمهورهای دنیا بیشتر است. تشییع جنازه‌هایی که برای سلیمانی شد اگر همه رئیس جمهورهای کره زمین با هم یک روز بمیرند، یک چنین تشییع جنازه‌ای نمی‌شود. همه رئیس جمهورهای کره زمین با هم در یک ساعت بمیرند یک چنین تشییع جنازه‌ای نمی‌شود. تشییع جنازه‌ی میلیونی خودجوش، اگر با تقوا باشید یک آیه در قرآن داریم از آن آیه‌های آسان است، «ان الله» نه... «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يُدافِعُ‏ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا» (حج/38) آیه قرآن است، یعنی تو اگر ایمان داشته باشی «الذین آمنوا» اگر ایمان داشتی خدا دفاع می‌کند. یک حرف زشتی هم زدند، یک چیزی هم گفتند و یک برخورد هم کردند، «ان الله یدافع» یک روایت داریم اگر بین خودت و خدا رفاقت محکم شد، رابطه‌ات با خدا گرم شد، خدا دشمنانت را دوست می‌کند. دشمنانت را دوست می‌کند.
«
من اصلح بینه و بین الله» هرکس رابطه‌اش را بین خود و خدا اصلاح کند، «اصلح الله بینه و بین الناس» یک چیزی می‌گویند، در فارسی، ضرب المثل فارسی است می‌گویند: کدخدا را ببین ده را بچاپ! این حرف درست است منتهی اینطور که من می‌گویم درست است. کدخدا را ببین ده را بچاپ، من می‌گویم: خدا را ببین دل را بچاپ! چون دلها دست خداست. در دعای سال تحویل می‌گوییم: «یا مقلب القلوب و الابصار حول حالنا الی احسن الحال» خدایا دلها دست توست، تو می‌توانی همه دلها را برگردانی و همه را هول بدهی به اینکه یک مسأله‌ای پیش بیاید. واقعاً تشییع جنازه سلیمانی بخشنامه بود. تأمین اعتبار بود؟ پارتی بازی بود؟ محلی بود؟ بسیاری از کشورها برای ایشان مراسم گرفتند. هرچه فکر کنید این سردار سلیمانی همه کارهایش یک مکتب است. دنیا باید کتاب‌هایی که نوشته و تدریس می‌کند، خوانده که چند سال نتیجه‌اش را دیدید، یکبار هم این فرم، این کتاب را هم بخوانید که چطور یک نفر می‌تواند همه دلها را به خودش جذب کند. دنیا قاطی نکرده است. یک کسی یک رساله علمی دکترایش را درباره تبلیغ قرائتی در ایران، از خارج آمده که شیخی در ایران پیدا شده، سی چهل سال است حرف می‌زند و همه مردم گوش می‌دهند. عوام عوام می‌فهمد و خواص می‌پسندد. خسته هم نشدند، حالا آن آقایی که می‌خواهد رساله دکترا بنویسد، آمده پیش من مصاحبه می‌کند، حاج آقا ببخشید شما صبح‌ها زرده تخم مرغ هم می‌خورید؟ نگاه کردم ببین این خل است! یعنی سخنرانی را می‌گوید: مربوط به زرده تخم مرغ است. شما صبح تا شب شش تا تخم مرغ بخور. ببین می‌توانی حرف بزنی؟ دنیا نمی‌فهمد، امام را ندیده برایش جان می‌دهد. این چیست؟ این را چطور تحلیل می‌کنیم؟
زمان جنگ در یکی از پادگان‌های دم مرز رفتیم، ما را راه ندادند. گفتم: من قرائتی هستم که در تلویزیون هستم، گفت: باش. (خنده حضار) هم خوشم آمد و هم به من برخورد. گفتم: شما که اینجا پست می‌دهی امام خمینی را دیدی؟ گفت: نه! گفتم: تلویزیون نداری؟ گفت: ما روستایمان هنوز برق نیامده است. گفتم: پس چطور در این هوا آمدی پست می‌دهی به عشق امام؟ گفت: امام را دوست دارم. نه سخنش را شنیده، نه عکسش را دیده و نه فیلمش را شنیده، لب مرز دارد پست می‌دهد و از شهادتش هم باکی ندارد. اینها مثلاً آقایان تحصیل کرده را چه می‌گویند؟ می‌گویند: مردم ایران خواب هستند، یا می‌گویند: خودشان خواب هستند. همه زن‌های دنیا را در یک چرخ بکنید و چرخ کنید هیچکدام مادر نمی‌شوند. همه غذاها را در اقیانوس اطلس بریزید، به دکترهای تغذیه بگویید یک غذا برای نوزاد درست کنید که کار شیر مادر را بکند. هرچه می‌خواهید ویتامین‌ها و مواد غذایی را همه دقت‌های علمی را بکنید آخر هم آنچه درست می‌کنید شیر مادر نمی‌شود. نه زنی مادر می‌شود، نه غذایی شیر مادر می‌شود، نه محبوبیتی مثل محبوبیت... ما اینها را در تاریخ خوانده باشیم. یکی از یاران امام حسین گفت: اگر هزار بار شهید شوم، دوست دارم زنده شوم و در راه تو شهید شوم. این را در کتاب‌ها خوانده بودیم اما خوب شد سلیمانی را دیدیم.
5-
نماز، بهترین راه انس با خدا
راه انس با خدا بهترین راهش همین نماز است. چون کارهای دیگر را هی باید جان بکنیم، مثل روزه یا باید پول بدهیم مثل خمس، زکات، چیزی که نه جان می‌خواهد و نه پول می‌خواهد     همین نماز است. روی ساعت هم هر رکعتی یک دقیقه طول می‌کشد، الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، هفده رکعت نماز می‌خوانیم و انصاف نیست که این زبانی که خدا به ما داده با هرکسی که حرف می‌زنیم با خودش حرف نزنیم، راه آرامش این است که گناه کردم خدا می‌بخشد، تنها هستم، نخیر تنها نیستم. پشت سر ما حرف بد زدند، «ان الله یدافع» بریدم، امدادهای غیبی، یک چیزی را هم مقام معظم رهبری گفت و هم سپهبد سلیمانی گفت. از قرآن است قصه ولی به این آیه هردو تکیه کردند. حالا نمی‌دانم اول سلیمانی بود و بعد آقا یا اول. آقا گفت و بعد سلیمانی. ظاهرش این است که اول آقا گفته است. فرعون جمعیتی را برداشت و عقب موسی... قوم موسی دارند می‌روند، جمعیت فرعون هم لشگر پشت سرشان، دیدند آه جلوی ما دریاست. راه نداریم برویم. پشت سر ما دشمن است. به موسی گفتند: چه کنیم؟ به بن بست رسیدیم. جلو دریا و پشت سر دشمن، قرآن می‌گوید: «إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ‏» (شعرا/62) نترسید همین دم آخر هم خدا کمک می‌کند. امدادهای غیبی، ما یک چیزی در فوتبالیست‌ها داریم می‌گویند: دقیقه نود، اینقدر دقیقه نود در قرآن است. ریختند پیغمبر را بکشند. پیغمبر از مکه بیرون رفت و به غار رفت، دقیقه نود یک تار عنکبوت آمد پیغمبر را حفظ کرد. این همه سنگ و آهن و چوب و چدن فقط تار عنکبوت حفظ کرد. دقیقه نود! گاهی وقت‌ها دقیقه‌های نود در زندگی ما زیاد است. به بن بست می‌رسیم، دانشمند است دارد تحقیق می‌کند، در یک لحظه یک چیزی به ذهنش می‌آید، بسیاری از الهام‌های علمی الهام‌هایی است که خداوند لحظات بن بست دانشمندان به ذهنش می‌گوید: از این راه برو اینطور می‌شود. دقیقه نود!
6-
نقش نیّت در پاداش الهی
گاهی آدم‌ها خوب هستند دقیقه نود بد می‌شوند. این خوب بود، در یک لحظه بد شد. آدم عاقبتش دست خودش نیست. ما در مملکت چند رقم آدم دیدیم؟ آدم نمی‌داند دقیقه بعدش چه می‌شود. هرکدام یک سمتی می‌روند پناه بر خدا، آدمی که خدا ندارد احساس پوچی می‌کند. می‌گوید: عمرم رفت، نخیر نرفت! یک حیوانی را کشتند و گوشتش را تقسیم کردند، حضرت فرمود: حیوان تقسیم شد. فرمودند: همه حیوان را دادیم فقط فرض کنید نیم کیلو برای خودمان مانده است. فرمود: چرا اینطور می‌گویید؟ بگویید همه مانده است، چیزی که برای خدا دادی از بین نمی‌رود آن اجرش تا قیامت می‌ماند، اینکه خودمان می‌خوریم از بین می‌رود. آدم اگر مؤمن باشد هیچوقت نمی‌گوید من باختم. می‌روی صله رحم عمه را ببینی، خاله را ببینی، دایی و عمو را ببینی، در را می‌زنی می‌گویند: نیست. اه، اه ندارد. شما ثواب صله رحم را داری. می‌روی نماز بخوانی می‌بینی در مسجد بسته است. شما ثواب جماعت داری ولو در مسجد بسته باشد، نماز فرادی بخوان ثواب جماعت دارد. دست می‌کنی به فقیر کمک کنی، بعد می‌بینی پول در جیبت نیست، برو ثواب صدقه را داری. ما خیلی از عبادت‌ها را می‌توانیم با نیت انجام بدهیم، چون علم و قدرت ما محدود است اما نیت ما محدود نیست. لذا با نیت می‌توانیم خودمان را کوثر کنیم. کوثر یعنی «انا اعطینا» یعنی کوثر خیلی زیاد. نیت که محدودیت ندارد.
می‌گویند: یک آقا رفت سخنرانی کند روی منبر، تا نشست حرف‌هایش را فراموش کرد. گفتند: آقا چرا صحبت نمی‌کنی؟ گفت: حرف هایم یادم رفته است. گفت: حرف‌هایت را یادت رفته، پله‌های منبر را که یادت نرفته، پایین بیا. اینکه گاهی خداوند، امام فرمود به یکی از علما، یک روز خدا حافظه را از من گرفت، یک ربع فکر کردم یادم رفته بود اسم من روح الله خمینی است. اسم روح الله یادم رفت. اگر گوینده‌اش امام نبود می‌گفتیم: دروغ می‌گوید. مگر می‌شود آدم اسم خودش را فراموش کند؟ مگر می‌شود؟ نمی‌شود. گوینده امام است فرمود: خدا حافظه را از من گرفت، یک ربع ساعت یادم رفت اسم من روح الله است. شما استاد داری، آزمایشگاه داری، کتابخانه داری، ورزش داری، کامپیوتر داری، اما علم چیز دیگر است، ممکن است همه اینها را داشته باشی، در یک لحظه همه محفوظات از ذهنت بپرد. ممکن است هرچه مطالعه کردی نفهمیدی، در یک لحظه راه نجات برایت پیدا می‌شود، می‌گوید: از این راه برو می‌رسی. آدمی که خدا دارد احساس نمی‌کند بی کس است، تنهاست، چرا موفق نشدیم. آقا انتخابات رأی نیاوردیم. اگر برای خدا بود، رأی آوردیم، رأی نیاوردیم، شما اذانت را بگو، کسی در مسجد آمد یا نیامد، شما ثواب اذان را داری. ما کاندیدا شدیم، کلی هم خرج کردیم رأی نیاوردیم، خوب رأی نیاوردید که هیچی، اگر برای خدا بوده ثوابش را داری. اگر برای خدا نبوده که چرا برای خدا نبوده، تقصیر خودت است.
7-
سه رقم جوان، در جامعه
گاهی متلک به آدم می‌گویند. ما سه رقم آدم داریم، ببینید شما کدامیک هستید؟ بعضی آدم‌ها در جامعه هضم می‌شوند، شعرش این است که خواهی نشوی رسوا ... این شعر غلط است. زن فرعون همرنگ جامعه نشد، رسوا هم نشد. 72 نفر کربلا بودند، همرنگ جامعه نشدند، رسوا هم نشدند. امام خمینی یک نفر بود، قیام کرد، همرنگ جامعه نشد. جامعه همه جاویدشاه می‌گفتند، امام فرمود: مرگ بر شاه بگویید. با یک گل بهار می‌شود؟ سه رقم جوان داریم. شما ببینید کدام هستید؟ بعضی جوان‌ها هستند مثل هوا، هوا شل است در هر ظرفی شکل همان ظرف درمی‌آید. مثل آب، آب هم شل است، چون آب شل است در هر ظرفی شکل همان ظرف می‌شود. جوان‌هایی که شل هستند، یک فیلم می‌بینند یک متلک می‌شنوند، یک شعر می‌شنوند، زود آب می‌شوند. بعضی جوان‌ها خودشان را نگه می‌دارند. مثلاً فیلم خراب است یک اتاق دیگر می‌رود. جدا می‌شود. بعضی سعی می‌کنند جامعه را عوض کنند. بعضی جوان‌ها سیگاری می‌شوند. بعضی جوان‌ها سیگاری نمی‌شوند. بعضی جوان‌ها سعی می‌کنند رفیق سیگاری‌شان را ترک بدهند. این سومی امام است. در قرآن سه آیه داریم برای این سه تا، 1- قرآن می‌گوید: روز قیامت بهشتی‌ها از جهنمی‌ها می‌پرسند: «ما سَلَكَكُمْ‏ فِي سَقَرَ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، چطور شما جهنمی شدید؟ می‌گویند: به چهار دلیل. 1- «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» (مدثر/43) پا بند نماز نبودیم. «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ» به فکر مسکین و بینوا نبودیم. «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ» به هر سازی رقصیدیم و گفتیم: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! اینها جوان‌هایی که شل هستند، بعضی جوان‌ها تا دیدند جامعه فاسد است خودشان را از جامعه می‌کنند، آنها چه کسی هستند؟ اصحاب کهف.
فیلم اصحاب کهف را نمی‌دانم چقدر دیدید. ماجرا این است که چند آدم مؤمن در یک منطقه گیر کردند تمام مردم منطقه منحرف بودند. چند جوان مؤمن بودند، جوانمرد، گفتند: در این فضا ما نمی‌توانیم دینمان را نگه داریم، چون همه فاسد هستند. بیاییم بیرون از خیر شهر و رفاه شهر و تمدن شهری بگذریم و برویم در بیابان‌ها یک غاری پیدا کنیم و برویم آنجا زندگی کنیم از شر این جامعه فاسد، رفتند در غار زندگی کردند. خدا از اینها تعریف می کند، می‌گوید: اینها آدم‌های خوبی هستند تا دیدند جامعه فاسد است از شهر کندند. شما در این دبیرستان گناه می‌کنی یک دبیرستان دیگر برو. در این پاساژ و کارخانه خلاف می‌کنی برو یک کارخانه دیگر. با این شرکت به گناه می‌افتی، برو یک شرکت دیگر. آنجا نایست، اگر یک جایی دود است، بایستی دود در ریه تو هم می‌رود، دست خودت نیست، اصحاب کهف چه کسانی بودند، از شهر کندند ولی فکرشان را حفظ کردند. بعضی جوان‌ها جامعه را عوض می‌کنند، آین آیه‌اش چیست؟ آیه‌اش این است که «فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ‏ لَهُ‏ إِبْراهِيمُ» (انبیاء/60) حضرت ابراهیم یک جوانمردی بود که همه بت‌ها را شکست. همه بت‌پرست‌ها به فکر افتادند که راستی اگر اینها خدا هستند، چرا وقتی تبر روی سرشان افتاد از خودشان دفاع نکردند؟ ما راست این بت‌ها گریه می‌کنیم که این مجسمه‌ها ما را نجات بدهند. این مجسمه‌ها خودشان را هم نجات ندادند. ابراهیم آمد همه را تکه تکه کرد و یک آخ نگفتند. پس اینها خدا نیستند.
پس سه تا جوان است. جوانی که در کل جامعه هضم می‌شود. جوانی که در جامعه خودش را نجات می‌دهد. جوانی که جامعه را... کمک کنید. عوض می‌کند. سه جوان است. اگر هم می‌خواهید ببینید شما جزء کدام‌ها هستید. نقش شما در خانه چیست؟ اگر فامیل و همسایه و هم شاگردی‌های تارک الصلاة شما را تارک الصلاة کرد پیداست جزء گروه اول هستید، هضم شدیم. اما اگر نه او نماز نمی‌خواند ولی شما رفتی یک اتاق دیگر نماز خواندی، این معلوم می‌شود اصحاب کهف هستی. اگر نه سعی کردی با او بحث کنی آن را هم نمازخوان کردی، معلوم می‌شود امام هستی. این را هم از جوان باید...
یک قصه برای شما بگویم. من خدمت آیت الله بهاءالدینی رفتم. ایشان از جوانی با امام خمینی بوده است. گفتیم: ما از امام خمینی هرچه دیدیم ریش سفید و پیرمردی دیدیم. شما از جوانی با امام بودید، نمی‌شود یک خاطره بگویید، ببینیم امام جوانی‌هایش چطور بوده است؟ گفت: برایت می‌گویم. حاج آقا روح الله نمی‌گفت: امام خمینی، می‌گفت: حاج آقا روح الله! حاج آقا روح الله 22 ساله بود. از خمین به اراک و قم آمد، زمان رضاشاه پدر محمدرضا عمامه‌ها را برمی‌داشتند، حجاب‌ها را برمی‌داشتند، نمازها تعطیل می‌شد، حسابی کمر بسته بود برای محو دین. آن زمان در قم یک شخصیتی بود نفر اول قم بود از نظر اجتماعی و سیاسی، آن شخص اول یک متلکی به حاج آقا روح الله گفت، شخص اول 75 ساله، شخص اول سیاسی و اجتماعی، یک متلکی گفت، 70 سال به 22 ساله گفت. گفت، تا گفت حاج آقا روح الله زد در گوش این پیرمرد. چنان زد که عینکش چهار قطعه شد. رنگ ما پرید که حاج آقا روح الله به چه کسی زدی؟ گفت: می‌دانم کیه. متلک گفت باید سیلی بخورد.
بعد امام شصت، هفتاد سال که از او گذشت، با کم و زیادش، از پاریس به بهشت زهرا آمد و به شاهپور بختیار گفت: من در دهان این دولت می‌زنم. او که در پیری در بهشت زهرا، دوازده بهمن، گفت: من در دهان می‌زنم باید رگ زدنش را بچگی‌اش داشته باشد. یعنی کسی که در 22 سالگی می‌زند در هشتاد سالگی هم می‌زند. جوان‌ها چه خاصیتی دارید؟ من شما را نمی‌شناسم. واقعاً آن مقداری هستی که اثر بگذاری یا اثر پذیر هستی؟ اگر اثر پذیر هستی، آب هستی، شل هستی. آب شل است. در هر ظرفی شکل همان درمی‌آید و اثر پذیر است. اگر در دیگران اثر گذاشتی امام هستی و اگر خودت را حفظ کردی، نه اثر پذیرفتی و نه اثر گذاشتی، خودت را نجات دادی، اصحاب کهف هستی. سه نمونه در قرآن هست. جهنمی‌هایی که در جامعه آب شدند. بهشتی‌هایی که از شهر بیرون رفتند خودشان را نجات دادند، کسانی که سعی کردند جامعه را عوض کنند. در جامعه نقش شما چیست؟ در مسجد محله نقش شما چیست؟
یکوقت می‌خواستند شهردار برای جایی تعیین کنند، هرکسی یک نظر داد که دکترای ساختمان داشته باشند، فوق لیسانس شهرسازی داشته باشد. هرکسی یک چیزی گفت و من هم یک چیزی گفتم، گفتم: شهردار لازم نیست. اینها خوب است اما کافی نیست. گفتند: نظر تو چیست؟ گفتم: یک پوست خیار دم دانشگاه بیاندازی، یک پوست موز، بروی آن طرف خیابان دید بزنید. این دانشجویانی که داخل می روند هرکدام نگاهشان به موست موز خورد با پایش پوست موز را کنار زد بگو: بیا تو شهردار. چون کسی که می‌خواهد شهر را تمیز کند باید آثار تمیزی شهر در شصت پایش باشد. اگر با شصت پا پوست خیار را کنار زدی، پوست هندوانه را کنار زدی، باید آثارش باشد.
لذا باید از حالا تمرین کنیم. پدر و مادرها افطار می‌دهید، ماه رمضان پیش می‌آید، خودت افطار بده، چون خودت به حاجی‌ها افطار می‌دهی آخوندها و حزب اللهی‌ها و اینها، بده به پسرت و بگو: بچه مدرسه‌ای‌ها را دعوت کن، افطاری حدیث داریم از خودم نیست. حدیث داریم می‌خواهی به فقیر پول بدهی خودت نده بده به بچه‌ات بگو تو به فقیر بده. یعنی این سخاوت را به نسل بعد هم منتقل کن. این اثرگذاری است. گاهی وقت‌ها انسان با اینکه جوان است پیداست این یک نبوغی دارد و اثرگذار است. ترم و نمره و درس بخشی از کار است. همه کار نیست. فکر نکنید اگر شما از دبیرستان وارد کنکور شدید، سعادت دنیا و آخرت دارید. درس بخوانید، غیر از درسی که می‌خوانید باید هنر هم داشته باشید، یک مهارتی یاد بگیرید، لااقل مهارت پدرش را... من خیلی خوشحال شدم یک قراردادی بین قوای مسلح بسته شد با دیگران که این سربازهایی که... ما چند صد هزار سرباز داریم. در نیروی انتظامی، سپاه، بسیج، وزارت دفاع، ارتش، صدها هزار جوان داریم که اینها مهارتی ندارند. یک قراری بگذارند که این جوان بیاید یک مهارتی یاد بگیرد در عوض سربازی‌اش را کم کنند. مثلاً اگر این هنر را داشتی سربازی‌ات بغل پدر و مادرت باشد. راه دور نروید. یا مدت سربازی را کم کنیم یا کارت را سبک‌تر کنیم. این را از پیغمبر یاد گرفتند. پیغمبر در جبهه اسیر گرفت. به اسیر گفت: تو باسواد هستی؟ گفت: بله، گفت: حالا که باسواد هستی ده تا از این بچه مسلمان‌ها را که سواد ندارند باسواد کن، در عوض تو را آزاد می کنم. ما می‌توانیم منتهی مرد تحول می‌خواهد که جرأت کند یکسری قوانین را تصویب کنند. حالا انشاءالله نمایندگانی که رأی آوردند یک کار نویی بکنید.
بعضی کارها یکبار مصرف است، کرمانشاه را کردند باختران و دوباره باختران کرمانشاه شد. خرمشهر را خونین شهر کردند و بعد از مدتی دوباره گفتند: خرمشهر. این که کار نیست! اگر توانستید مسأله مهارت را در کشور حل کنید، هر دیپلمی که خواست خارج شود مصوبه مجلس می‌خواهد. باید یک مهارت داشته باشد وگرنه دیپلم نمی‌دهیم. هر لیسانسی باید دو مهارت داشته باشد وگرنه یک دیپلم فلج، لیسانس فلج همه بی مهارت، مهارت هم که ندارند منتظر هستند استخدامش کنند. دولت هم که سالی یک میلیون لیسانس بیرون می‌دهد با کم و زیادش سالی یک میلیون شغل که ندارد. آنوقت در خانه می‌نشیند، آدم لیسانس که در خانه می‌نشیند، چطور می‌شود؟ 1- به نظام بدبین می‌شود. 2– با خدا گره می‌خورد. 3- در فشار شهوت است. می‌خواهد همسر بگیرد پول ندارد. پول ندارد چون شغل ندارد، شغل ندارد جون مهارت ندارد. همه به هم بند است. یکبار دیگر کمک کنید. کسی که مهارت ندارد شغل ندارد. کسی که شغل ندارد، پول ندارد. کسی که پول ندارد ازدواج ندارد، کسی که ازدواج ندارد، بچه ندارد. کسی که زن و بچه ندارد دنبال خانه هم نیست. همه به هم بند است. باید یک انقلابی شود ببینیم این نماینده‌های مجلس چه خواهند کرد؟
سرلشگر باقری این کار را کرد. یک قراردادی بست که تا سرباز مهارت نداشته باشد معافی ندهند. دیپلم و لیسانس فلج می‌خواهیم چه کنیم؟ یک هنری، دخترها هم همینطور هستند. یک هنری یاد بگیرند. شما لیسانست را بگیر، اشکال دارد بافندگی بلد باشی؟ خیاطی بلد باشی؟ کار ننگ نیست، کار عزت است. سال نو، سال 1399 این اولین جلسه بود که در آغاز سال بود. انشاءالله مبارک باشد. خدایا به جای طرح تحول که در آموزش و پرورش و جای دیگر هست، خدایا مرد تحول نصیب ما بفرما. چون طرح تحول پایان نامه دکترایش را می‌گیرد، ما الآن دو سه قطار پایان نامه دکترا داریم ولی هیچ مشکلی از کشور حل نکردند. طرح تحول مهم نیست آنچه مهم است مرد تحول است. مرد می‌گویم، چه مرد چه زن، زن فرعون یک مرد تحول بود. زینب کبری توانست با سخنرانی‌هایش رژیم بنی امیه را هوا کند. اینها مهم است و الا  اطلاعات به تنهایی چیزی درونش نیست.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسب‌ها: درسهایی از قرآن

تاريخ : پنج شنبه 21 / 6 / 1399 | 4:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.