ابی عبدالله الحسین علیه السلام_ورود به كربلا
روضه_ابی عبدالله الحسین علیه السلام_ورود به كربلا_حجت الاسلام میرزامحمدی
حالا كه من، از حرم دورم
درمونم صبر ِ، آخه مجبورم
یه سلام میدم با حسرت، طرف كربلا
آرزو اینه بمیرم محرم كربلا
غم كربلا،من و میكشه
دلم من فقط، تو حرم خوشه
لبیک یا حسین...
هر كی یك بار ،كربلا رفته
بطلب مارو، آقا هر هفته
مگه ما نوكر نبودیم،رزقمون رو بده
مگه ما گریه نكردیم،مادرت شاهده
گریه میکنم،بیا و ببین
مادرت میگه،به ما آفرین
لبیک یا حسین...
(ساقی دل رو ،بی قرارش كن
به حسین مارو،یه سفارش كن)3
سرو كار سینه زنها با ابوفاضل ِ
حتی ذکر ارمنی ها،یا ابوفاضل ِ
دستای قلم،دستم و بگیر
صاحب علم،دستم و بگیر
لبیک یا حسین.....
* أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،...سال ها پامنبر بزرگ شدی دیگه...من این جوری معنی میکنم:سلام بر اون آقایی که دهاتیا دفنش کردن...میخوام یه روضه روستایی برات بخونم.گوش بده.پیرمردا که تو جلسه شرف حضور دارن اونا بهتر میدونن که من چی میگم...شماها بعضیاتون بچه شهرید روستا نبودید وقتی رسید کربلا، زمین رو که خریداری کرد،اگه کسی بچه روستا باشه میدونه زمینو بدون آب کسی نمیخره...اجازه بده...اجازه بده...کسی زمینو بدون آب نمیخره،شصت هزار درهم داد کربلا رو بدون آب فرات خرید...میدونید چرا؟! آخه ابی عبدالله یقین داره این آب مهریه مادرش فاطمه هست، کسی که مهریه مادرش رو نمیخره...الله اکبر...بنی اسد هم میدونستن این آب مهریه مادرش زهراست...لذا کسی نگفت آقا چرا زمین رو بدون آب میخری! اما من میگم شاید دیگه باورش نمیشد این نانجیبا از این آب فرات یه جرعه هم بهش ندن...الله اکبر...زهیر میگه:تا رسیدیم به این سرزمین ،من نقل مرحوم مقرم رو میگم،مرکب ابی عبدالله دیگه حرکت نکرد.از من پرسید:زهیر! اسم این سرزمین چیه؟ گفتم:آقا جان به اینجا طف میگن...فرمود:اسم دیگه ای هم داره یا نه؟آقا نام دیگرشم کربلاست...تا نام کربلا رو شنید"فبکی الحسین...اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء..."تو نمیذاری من روضه بخونم؟عیبیم نداره...اما محرم اومدی روضه بخونیم...من این جوری میگم:ابی عبدالله از تو گهواره بااین اسم آشنا بود...کامل الزیارات رو ببین.وقتی پیغمبر قرار شد فاطمه شو خبر کنه که جبرئیل خبر داده حسینت رو میکشن خیلی ناراحت شد آخه فاطمه" وَ وَضَعَتْه اُمُهُ کُرْهاً..."آخه فاطمه حسینش رو به سختی حملش میکرد..به سختی به دنیاش آورد...اون قده این بچه میگفت:انا الغریب...حالا مادری که به سختی بچشو به دنیا آورده،شش ماهه به دنیا آورده،حالا پیغمبر باید بهش بگه فاطمه جان حسینت رو میکشن...خیلی برای پیغمبر سخته ولی امر الهیه،اومد به فاطمه بگه...دید فاطمه داره گهوارشو تکون میده،لالایی حسین رو این جوری میگه:کربلا...کربلا...کربلا...کربلا..."مازلت منه کرب و بلا..."یعنی ابی عبدالله از تو گهواره با این نام که ذکر لالاییش باشه بارها و بارها خوابیده و بلند شده...فرمود:"اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء"عباس جان خیمه ها رو بر پا کن...وقت گذشته و الا برات میگفتم:فرمود:"هاهنا مسفک دمائنا..."همین جا خون های ما ریخته میشه..."و سبی نسائنا و ذبح اطفالنا..."نوبت رسید به پیاده کردن زینب...بنی هاشم کوچه باز کردند با چه عزت و احترامی عقیله بنی هاشم رو پیاده کردند...آی روزگار...حتی کسی اینجا سایه زینب رو ندیده...تاریخ نوشته تا کربلا احدی قامت زینب رو ندیده بود،چشمی نبود که زینب رو تا کربلا دیده باشه اما بعد کربلا ورق برگشت...یابن الحسن ببخش من رو...دیگه چشمی نبود که ناموس حسین رو ندیده باشه...حسین...
*****************
روضه جانسوز حضرت ابوالفضل علیه السلام
روضه جانسوز_حضرت ابوالفضل علیه السلام _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
یه شعری گفت مصرع آخرش بدین مضمون بود که ابی عبدالله هم به عباس پناه برد،بلافاصله پشیمون شد،عجب جسارتی کردم،اون امامه،اشرف مخلوقات عالمه،خوابش برد سیدالشهدا(ع)درعالم رویا به او فرمود:نه"درست گفتی،بنویس:
یوم استجار به الهدی ،به خدا منم عاشورا به عباس پناه بردم،حسین ...
دست گداییتو بیار بالا بذار ببینه،دست نداره اما دستگیر همه ی عالمه*
یا ابالفضل زدست تو شفا میخواهم
به علاج دل پر درددوا میخواهم
*هرکی اومده دردشو آورده،دردمنده دوا میخواد،شفا میخواد بسم الله،دست گداییشو بالا بیاره صدا بزنه:
یاابالفضل ...
سکینه بچه ها رو جمع کرد اگه بدونید عموم چقدر باوفاست،اگه بدونید عموم چقدر شجاعه،اگه بگه آب میارم حتما میاره کسی حرف از عطش برلب نیاره؛بچه ها دستاشونو بالا بردن،همه دارن دعا میکنن عمو برگرده،اما یه وقت ببینند یکی صدا زد:" اخا ادرک اخاک"
یاابالفضل ...*
راه من ازکثرت دشمن ز هرسو بسته بود2
داغ ها پی درپی وغم ها به هم پیوسته بود
بس که ازمیدان درون خیمه آوردم شهید
بود سرتاپای من خونین وزینب خسته بود
*بعضی بدنا هنوز جون داشت ابی عبدالله آورد توخیمه دارالحرب،اینا کنار عمه ها جون دادن*
هر شهیدی شاهکاری داشت در اینجا ولی
کارهایت ای برادر جان همه برجسته بود
تابه سوی خیمه برگردی مگر بامشک آب
جام در دستش،رقیه منتظر بنشسته بود
حسین ...
*دنبال یه بهانه میگشت،بره میدان از امامش دفاع کنه،چندبار آمد اجازه گرفت عرض کرد:"یا سیدی ومولای لقد ضاق صدری"سینم دیگه سنگینی میکنه یه جوری میگی واغربتا" یادته تو تشییع جنازه امام حسن؛همه رو به یه امیدی نگه داشتم این جا تلافی کنم،تو مدینه هم که نبودم از مادرت دفاع کنم" شب آخر عمر بابامون علی هم که یادته خود بابا به همه ی ما سفارشاتی کرد اما وقتی خواهرم آمد گفت:بابا دلم میخواد یه دونه از برادرا رو کفیل من قرار بدی تو هی خیره خیره نگاه کردی اما من دلم میخواست زینب منو انتخاب کنه بابامون صدا زد من عباسم بیام،زینبم اومد فرمود:دخترم دلت میخواد عباس رو کفیلت کنم؟آره بابا" این همه سال دلم میخواست تلافی کنم اجازه نداد ابی عبدالله بغلش کرد"فرمود:"انت صاحب لوائی"تو پرچمدار منی ... اگه پرچمدار زمین بخوره یعنی دیگه تمامه،تا تو هستی بچه ها دلشون خوشه*
ای دل خوشی حرم منو تنها نذار
پا رو دلم نذار،زینبو تنها نذار
یه وقت دید یه دختری خسته،خرامان خرامان داره راه میاد یه مشکی رو هم داره دنبال خودش رو زمین میکشه،نگاه کرد دید سکینه ست، خوشحال شد،آخه این دختر یه جوری با بابا حرف میزد که هروقت هر خواسته ای داشت ابی عبدالله نه نمیگفت،خیلیم عموشو دوست داره میدونه آرزوی عموش چیه،تااومد جلو گفت:بابا بگو عمو بره آب بیاره،اینجا دیگه حسین نتونست بهونه ای بیاره؛صدا زد برادرم اگه میخوای بری،برو اما"فاطلب لهولاء الاطفال الماء" فقط برو آب بیار،خوشحال شد،مشکو به دوش انداخت تا سوار شد چهار هزارنفر محاصرش کردن،فقط این جوری بگم اگر یک دهم این تیرها به عباس خورده باشه دیگه بسه،اگه فقط چهارصد نفر تیر بهش بزنند دیگه چیزی نمیمونه از این بدن" وارد شریعه شد،همه دارن فرار میکنند،مشکشو پر آب کرد،سوار شد مسیرشو عوض کرد،گفت:از نخلستون میام زودتر برسم،راه امن تریه،کربلا رفته باشی بهت نشون میدم باب الفرات که وارد حرم عباس شدی اونجا همون جاییه که زمین گیرش کردند داره برمیگرده چه کردند؟نمیگم،فقط همین قدر بگم دست در بدن نداشت" مشکو به دندان گرفت،تا تیر به مشک زدند سینه ی عباس هم نمایان شد،یه تیر به سینش زدند اما هنوز دوام داره،چه کردند؟یا صاحب الزمان!اینجا نمیدونم حرمله بودیانه؟هر جاسپیدی میدید با تیرسه شعبه میزد،سپیدی چشم عباس رو اینجا نشونه گرفت"سفیدی گلوی علی اصغر هم اونجا نشونه گرفت،یه سپیدی هم عصر عاشورا نشانه گرفت؛همینکه ابی عبدالله قدری خواست استراحت کنه،تیری به پیشانی حسین زدن خون سر و صورتش رو گرفت؛این لباساشو بالا زد خون هارو پاک کنه سپیدی قلب حسین نمایان شد ...
خدا لعنتت کنه،یه جوری تیر میزد دیگه نمیشد تیرو از مقابل در آورد،تا تیرو به چشم عباس زد،دست نداشت این تیرو دربیاره،این سر رو گذاشت مقابل زانوهاش بلکه بتونه با نوک زانوها این تیرو دربیاره کلاه خود از سر عباس افتاد"اینجا دیگه با عمود آهن زدند"
حسین ...
دیگه نتونست خودشو رو اسب نگه داره،بابا اگه کسی بخواد از بالای بلندی به زمین بیفته اول دستاشو سپر میکنه،اما این آقا دست در بدن نداشت تا عمود رو زدن با همون تیری که به چشمش رفته بود چنان با صورت به زمین افتاد ..
********************
روضه و مناجات جانسوز _حضرت اباعبدالله علیه السلام
روضه و مناجات جانسوز _حضرت اباعبدالله علیه السلام _ حجت الاسلام میرزامحمدی
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین .....
میتونه خودش و با پیغمبر وامیرالمؤمنین معرفی کنه بگه:"ان بن امیرالمومنین" اما بالافاصله اتصال خودش رو به ابی عبدالله بیان یکنه،مردم من پسر حسینم کدوم حسین؟!!*ان جدی الحسین قتلوه عطشانا*اصلا برای ما سواله ، از خود خدا که برای انبیا روضه میخوانه ، این روضه عطش اشاره میشه ؛ تا خود قیامت که فاطمه میخواد روضه بخوانه به این گوشه اشاره میکنه،این چه سریه که از بین این همه مصائب ابی عبدالله، عطش ابی عبدالله از همه بیشتر گفت و بروز داره؟!! فرمود آدم ، اگه باشی و ببینیش چطوری تو گودال دست و پا میزنه *ولوتراه یا آدم و هو یقول واعطشاه واقلّة ناصرا*آیا جوابش میدن نه ولله * فلم یجدهوا احدا الی بسیوف* شمشیرها تشنگی شو برطرف میکنن ....
این جمله اول *الا یا اهل العالم انَّ جدّی الحسین طرحوه عریاناً *دیگه ترجمه نکنم ، سالها پا روضه بزرگ شدیا*الا یا اهل العالم انَّ جدّی الحسین سحقوه عدواناً*انقده اسب بر بدنش تازاندن ... آماده ای بگم یا نه ؟!!! این برای معرفیه خود امام زمان ، اما در رجعت اولین کسیکه در رکاب امام تشریف میارن،خود ابی عبدالله به چه کیفیتی ابی عبدالله رجعت میکنند؛فرمودند به اون کیفیتی که سر در بدن ندارند ...." هنوز از اون رگ ها خون جاریه ..."
دومین نفر مادرشون فاطمه هست تا نگاه زهرا به این رگ های بریده میرسه چنان صیحه و ناله ای میزننحسین
******************
روضه و مناجات جانسوز_ حضرت رقیه سلام الله علیها
روضه و مناجات جانسوز_ حضرت رقیه سلام الله علیها_ شب سوم محرم حجت الاسلام میرزامحمدی
تا قافله اتراق کرد،یه نازدانه،که تو این نقل نوشتن فاطمه بنت الحسین،که بعضی هام گفتند که این همون رقیه بود،از سایه ی بوته ی خاری استفاده کرد؛رفت زیر سایه ی این خار،آنقده خسته بود،تشنه بود،گرسنه بود ،خوابش برد ...." اگه اینجوری بخوای بیقراری کنی،من خودم بیقراره روضه ی این نازدانه ام ...." اجازه بدین امروز همه گریه کنن " عقبی ها ،بیرونی ها ،شهدا گریه کنن ..." خوابش برد ، قافله حرکت کرد ، این دختر جاموند ..."
گوش بده !قافله که حرکت کرد،،،عقیله ی بنی هاشم خبردار شد این ناز دانه جامونده ،صدا زد "یا قوم ! بالله !*شمارا به خدا قدری صبرکنید*افتقدت ابنت الاخ الحسین"
جگرگوشه ی حسینم جامونده ..." حواست اینجاست یا نه ؟ چنان ناله ای زد ، راوی میگه من شنیدم ؛ دستور دادن قافله توقف کنه ،گفتم الان از ناله ی زینب آسمون و زمین به هم میریزه ...." دونفر مامورشدن این بچه رو برگردونن ؛یکی من بودم و یکی زجربن قیس .... *آروم باش .....*
من با زجر،یا زحربن قیس ،برگشتم عقب قافله،ازدور داشتم میدیدم حالت این دختر رو ؛ دیدم دست روی سر گذاشته ، هی تو بیابونا به سمت راست و چپ نگاه میکنه ، (بچه ی گم شده دیدی یا نه؟(
بشنو" میدونی کیارو صدا میزد ؟! اولین کسی که صدا میزد عموجانش بود ، هی میگفت : یا عماه ... ! یا عمتاه ... ! یا اماه ..." ازدور داشتم میدیدم ؛ هی به سمت چپ و راست فرار میکرد ، هی مینشست رو زمین پاهاشو نگاه میکرد ..." چقدر خار تو این پاها رفته بود،نمیدونم!!! تا زجربن قیس بهش رسید چنان با تازیانه ...... آی حسین ......
اینم مال شهیدامون ،انشاالله تو حرم این نازدونه بریم عرض ادب کنیم ؛ اولین سوالی که من دارم اینه :بگم خانوم پاهات خوب شده یا نه ؟ این دختر حسینه ، از کربلا تا اینجا دایم کتک خورده ،طعنه و ناسزا شنیده ، یه جمله ای گفت،من واسطه شدم،گفتم صبر کن ،ملاحظه کن ،یتیمه ...." اجازه ندادم دیگه بیش ازاین اذیتش کنه . این دختر به من اعتماد کرد ،فرمود :من دختر پیغمبرم ،بهش بگو :اگه میخوای منم بکشی بکش ؛اما فقط یه بار دیگه بذار عمه مو ببینم .... آی حسین ...
بابا آتیش زدن به خیمه هامون
تار میبینه دیگه نگامون
نمونده گوشواره برامون بابا باباجون
کجایی بابا ؟
سرتو روی نیزه دیدم ....
دنبال نیزه میدویدم ....
اما به تو من نرسیدم ....
کجایی بابا ؟
بابا داری با خود هزار نشونه
لبت به رنگ آغوونه
نگو که کار خیزرونه
کجایی بابا ؟
بابا امون ازاین زخمای کاری
خون از لب تو شده جاری
کی سنگ زده بر لب قاری ؟
بابای خوبم ....
سرت رو نیزه رو به روم بود
اما یه بغضی تو گلوم بود
گلوتو نیزه ها بوسیدن
اما یه بوسه آرزوم بود
*ناله بزن اگه میخوای دلت آروم بگیره ،هر چی تو این مسیر کتکشون میزدن،طعنه و ناسزا بهشون میگفتن ،این نازدانه ها فقط سر بریده رو میدیدن ، فقط میگفتن حسین....
****************
آتش زدن خیمه ها
شهادت امام حسین علیه السلام
السلام علی من نکثت ذمه
السلام علی من هتکت حرمته
السلام علی من اریق بالظلم دمه
عصرعاشوراکه گلهاچیده شد اشکهاجاری زجام دیده شد
کوفیان ازکین شرارافروختند خیمه هارابهرغارت سوختند
امام صادق(ع)فرمود:چهارهزارفرشته روزعاشوراازمحضرخداوندمتعال
درخواست کمک به اباعبدالله کردند
امابه آنهااجازه داده نشددوباره تقاضاکردندباردوم
اجازه دادندآماده شدندوآمدنددرکربلا
اماصحنه عجیبی دیدند.ببینندبدن قطعه قطعه ی عزیززهراروی زمین افتاده ،
خیمه هاآتش گرفته ،
عرضه داشتند،دیگربه عالم برنمی گردیم .حضرت فرمود:
تاروزقیامت درکربلامی مانندوگریه می کنند.
ماهم برویم درکنارملائکه الهی اشک بریزیم وناله بزنیم .
یک نگاه کن به گودال قتلگاه ،
یک نگاه هم به خیمه ها،ببین چه خبرشده
کوفیان ازکین شرارافروختند خیمه هارابهرغارت سوختند
کودکان درکوه وصحرادربه در ناله شان هم ساغرخون جگر
خالی ازمهرپدرآغوشها غرق درخون ودریده گوشها
رویشان ازراه کین نیلی شده نیلگون ازضربت سیلی شده
کربلاازوردشان شدمنجلی ازندای یامحمدیاعلی
وقتی جنگی رخ می دهددرهمه جااین قانون هست
که چندگروه ازطرفین جنگ بایددرامان باشند.
یکی سالخورده ها، یکی بیماران یکی زنها،یکی بچه ها
امایک نگاه کن کربلاببین بابچه های پیامبرچه کردند.
وحشیانه به خیمه هاحمله کردند.خیمه هاراآتش زدند.
یک عده زنهای داغدیده وفرزندوهمسرازدست داده ،
یک عده دختران یتیم وبی پدرچه کنند.
ففررن بنات الزهراحواسرمسلبات حافیات باکیات همه باپای برهنه
ومقنعه ازدست رفته وچشم گریان ،ناله کنان ازخیمه هابیرون دویدند.
هرکس به طرفی فرار می کند.نه به زنهارحم کردند.
نه به بچه ها،مقنعه ازسرشان می کشیدند.
دستبندبه دست می دیدندمی کشیدند.خلخال ازپای دختران می ربودند.
باتازیانه به دنبال دختران یتیم می کردندومی زدند.
مرحوم علامه مجلسی می فرماید:
شخصی ازدشمن دیدم به سوی من می آید.فرارکردم ،
گمان کردم ازدست اونجات پیدامی کنم
ولی دیدم پشت سرم می آیدوقتی به من رسیدچنان بادسته نیزه اش به شانه ام زد،
باصورت به زمین افتادم .گوشواره ام راکشید،بیهوش شدم
وقتی به هوش آمدم دیدم عمه ام زینب بالای سرم نشسته وگریه می کند.
فرمود:بلندشوبه خیمه برویم ببینیم برزنهاوبرادرت چه گذشت حسین حسین
دشمنت کشت ولی نورتوخاموش نگشت آری آن که فانی نشودنورخداست
--------------------------------------------------------------------------------
منابع:
دلابسوزکه ...ص 273، ژولیده نیشابوری.
مقتل مقرم ،ص 300 ، به نقل ازتاریخ طبری، ج6 ، ص 260.
مثیرالاحزان، ص 40.
ریاض المصائب ،ص 341.
تظلم الزهر، اص 130.
اللهوف، ص132، به ترجمه مرحوم طهری؛ سوگنامه، ص 378، به نقل ازبحار، ج 45،ص60.
زیارت ناحیه مقدسه.
نظرات شما عزیزان: