استحقاق اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ براي بررسي ابعاد گوناگون قرآن، از دو جهت قابل اثبات است:
1. آن حضرت ـ عليه السّلام ـ از اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ است و هر آنچه دربارهي استحقاق آن ذاتهاي مقدس ـ براي تحليل قرآن و معارف آن ـ رسيده است، شامل حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نيز ميشود.
2. روايتهاي ويژهاي دربارهي صلاحيت علمي و عملي شخص آن حضرت ـ عليه السّلام ـ رسيده است.
اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ تنها شناسانندهي قرآن
يكي از ادلّهي اولويت تعييني اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ واستحقاق حتمي آنها براي بيان علوم و مفاهيم قرآني ـ گذشته از حديث ثقلين كه سنّي و شيعه به سند و متن آن اعتقاد دارند ـ سخنان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در بارهي عظمت اهل بيت عصمت ـ عليهم السّلام ـ است؛ چنان كه آن حضرت در نهجالبلاغه فرمود:
«هُم مَوضِعُ سِرّه ولَجَأ أَمره وعَيبَهي عِلمه وموئل حِكَمِهِ وكُهوفُ كتبه و جبال دينه. بهم أَقام انحناء ظهره وأَذهب ارتعاد فرائصه»[1]و «لا يقاس بآل محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ من هذه الأُمهي أحَدٌ و لايُسوّي بهم مَن جَرَتْ نعمتهم عليه أَبداً. هُم أَساس الدّين و عماد اليقين... ولهم خصائص؛ حقالولايهي وفيهم الوصيهي والوراثهي»[2]و «بنا يُستَعطي الهُدي ويُستَجلي العَمَي»[3]و «فيهم كرائم القران و هم كنوز الرحمان. إِن نَطَقوا صَدَقُوا و أِن صَمَتُوا لم يُسبَقوا»[4]و «هم عَيشُ العلم و مَوتُ الجَهل. يخبركم حلمُهم عن علمِهم و ظاهرهم عن باطنهم وَ صمتُهُم عن حِكمَ منطقهم. لايخالفون الحق ولا يختلفون فيه. هم دعائم الإسلام و ولائج الإعتصام، بهم عاد الحق إِلي نصابه وانزاح الباطل عن مقامه وانقطع لسانه عن مَنبَهي. عَقَلوا الدين عَقلَ وِعايَهي و رِعايهي لاعقل سَماعٍ و رِوايهي؛ فإِنّ رواهي العلم كثير و رعاتَه قليل»[5]و «أِنّ اللّه تَبارك وتعالي طَهَّرنا وَ عَصَمَنا و جَعَلَنا شهداء علي خلقه و حجباً علي عباده و جَعَلَنا مع القران وَ جعل القرآن مَعَنا لانفارقه ولايفارقنا»[6]و «فأَين تذهبون وأَنّي تؤفكون... وبينكم عِترهي نبيّكم و هم أَزمهي الحق وَ أَعلام الدين وَالسِنهي الصِدق، فَأَنزِلُوهم بأَحسَنِ مَنازل القرآن ورِدُوهُم وُرُود الهِيمِ العطاش. أَيّها الناس! خذوها عن خاتم النبيين ـ صلي اللّه عليه و آله ـ : أَنّه يموت مَن مات منّا وليس بميّت ويَبلي من بَلِيَ منّا وليس ببالٍ»[7]و «نحن شجرهي النبوّهي ومحطّ الرسالهي ومختلف الملائكهي ومعادن العلم وينابيع الحِكم»[8]و «إنّا صنائع ربّنا والناس بعدُ صنائع لنا»[9].
فضائل علمي و عملي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بيش از آن تعدادي است كه در نهجالبلاغه گردآوري شده است. همچنين مجموع آنچه در كتاب مزبور آمده، بهمراتب بيش از آن چيزي است كه نقل كرديم.
خلاصهي روايات گذشته
مفاد آنچه كه دربارهي عظمت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ يادآوري شد، عبارت است از:
1. خاندان معصوم رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ حامل اسرار خدا، و صندوق دانش او، و قرارگاه كتابهاي آسماني خدا و سلسلهي جبال دين اويند.
2. هيچكس از امّت اسلامي، همتاي اهل بيت عصمت ـ عليهم السّلام ـ نيست و با آنها سنجيده نميشود. آنان پايهي دين، و ستون يقينند.
3. هدايت به وسيلهي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ عطا ميشود و كوري باطني انسانها علاج ميگردد.
4. حقيقت قرآن حكيم و آيات كريمهي او دربارهي آنهاست و رموز آن در آنها مستقر است و اينان، گنجهاي خداي رحمانند. اگر سخن بگويند، در گفتار خود صادقند و اگر ساكت شوند، چيزي آنها را به سكوت محكوم نكرده است و مقهور هيچ مقام خارجي نبودهاند؛ بلكه چون خودشان صاحبان سخن و اميران كلامند، سخن گفتنْ اسير آنان است و در اختيارشان قرار دارد؛ هرگاه مصلحت باشد، سخن ميگويند و هر زماني كه سخن گفتن مصلحت نباشد، ساكت هستند.
5. آنها حيات دانشند و علم به كمك آنها زنده است. دربارهي حقّ، نه مخالفند و نه مختلف؛ به ياري آنان حق به حدّ لازم خود بر ميگردد و باطل از جايگاهش بر كنار ميشود.اينان، دين خدا را عاقلانه در خود جاي ميدهند و دستورهاي آنرا رعايت ميكنند و به شنيدن و گفتن بسنده نميكنند.
6. خدا آنان را از گزند گناه نگاه داشته و شاهدان اعمال بندگان خود قرار داده و آنها را با قرآن قرين و قرآن را با آنها همراه ساخته است؛ به گونهاي كه هرگز قرآن را رها نميكنند و قرآن نيز آنان را رها نميكند.
7. هركس كه راهي جز راه خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيمايد، گمراه است. زمامداران حق و پرچمهاي دين و زبانهاي صدق، حقيقت اهل بيت طهارت ـ عليهم السّلام ـ است و بايد آنها را به بهترين درجات قرآني منزل داد و همانند شتران تشنه كام به كوثر زلال معرفت آنان وارد شد.
8. اگر ـ به ظاهرـ يكي ار آنان بميرد، حقيقت ولايت و امامت او زنده است و حقيقت او هيچگاه فرسوده نميشود.
9. اهل بيت طهارت ـ عليهم السّلام ـ مخلوق و دست پروردهي خدايند؛ ولي ديگران به اين منظور پرورده ميشوند كه از بركات و حسنات علمي و عملي آن ذاتهاي نوراني بهرهمند شوند.
علي ـ عليه السّلام ـ يگانه شناسانندهي قرآن
ادلّهي اولويت تعييني شخص اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ نسبت به امت اسلامي براي بيان علوم و مفاهيم قرآني، سخنان آن امام همام ـ عليه السّلام ـ دربارهي شخصيت علمي خود اوست كه برخي از آن سخنان در حضور رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و با تقرير آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ صادر شده است.
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در نهجالبلاعه دربارهي خود چنين فرمود:
«أَرَينور الوحى والرسالهي وأَشمّ ريح النبوّهي»[10]و «إِنّى لعلي يقينٍ من ربّى وغير شبههي من دينى»[11]و «ما شككتُ في الحق مُذ أُريته»[12]و «وإِنّ معي لبصيرتى، ما لبّستُ ولا لُبِّسَ علىّ»[13]و «إِنَّ الكتاب لَمَعى مافارقته مذ صحِبتهُ»[14]و «بل اندمجت علي مكنون علم؛ لو بُحتُ به لَاضطربتم اضطراب الأَرشيّهي فى الطَوِىّ البعيدهي»[15]و «فَاسْأَلُونى قبل أَن تفقدونى، فوالّذى نفسى بيده! لاتسألونى عن شىء فيما بينكم و بين الساعهي ولا عن فئهي تهدى مائهي وتُضِلُّ مِأئَهي إِلّا أَنبَأتكم بناعقها وقائدها وسائقها ومُناخ ركابها ومحطّ رحالها...»[16]و «أََنا بطرق السماء أََعلم منّى بِطُرُقِ الأَرض وليس كلّ أصحاب رسول اللّه ـ صلّي الله عليه و آله ـ من كان يسأَله ويستفهمه... وكان لايمرّ بى من ذلك شىء إِلّا سَأَلْتُ عنه وحفظته»[17]و «أَلَم أََعمَل فيكم بالثَقلالأكبر وأََترك فيكم الثقلَالأََصغر»[18].
مناقب علمي و عملي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به مراتب بيش از آن مقداري است كه در نهجالبلاغه آمده است؛ زيرا سراسر اين كتاب شريف، بيانگر فضايل آن حضرت ـ عليه السّلام ـ است؛ چنان كه فضايل مزبور، بيش از منقول آن است.
مفاد روايات گذشته
خلاصهي آنچه كه دربارهي عظمت علمي و عملي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نقل شد، عبارت است از:
1. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نور وحي و رسالت را با چشم ملكوتي خود ميديد و بوي نبوّت را با شامّهي دروني خويش استشمام ميكرد. در نهان انسان صالح، حواس ديگري وجود دارد كه با برخي از آنها بوهاي غيبي را استشمام ميكند؛ مانند استشمام بوي حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ توسط حضرت يعقوب ـ عليه السلام ـ : «إِنّي لأجد ريح يوسف لولا أَن تُفَنّدون».[19]
با بعضي حواس نيز منظرههاي غيبي را ميبيند؛ مانند ديدن جهنّم توسط صاحبان يقين: «كلّا لو تعلمون علم اليقين × لتروُنّ الجحيم»[20]ـ و با برخي حواس ديگر، صداي فرشتگان غيبي را ميشنود؛ مانند شنيدن صداي بشارت فرشتگان از سوي مؤمنان استقامت كننده: «إِنّ الّذين قالو ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكهي أَلّا تخافوا ولا تحزنوا وَ أََبشِروا بالجنّهي الّتي كنتم توعدون».[21]
2. يقين به حقانيّت اصول و فروع دين ـ كه در بين بندگان خدا كمتر وجود دارد ـ براي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ حاصل بود و تحقّق آن از آسيب هر شبههاي مصون بوده است.
3. آن حضرت ـ عليه السّلام ـ معارف الهي را با چشم ملكوتي خود مشاهده كرد. نه تنها با تفكر حصولي از آنها آگاه شد، بلكه از همان لحظهي ارائهي ملكوت اشيا با يقين به سر ميبرد و هرگز گرفتار شك نشده بود.
4. بينش الهي آن حضرت ـ عليه السّلام ـ با وي بوده است. ايشان، نه خود مورد تلبيس قرار گرفت و نه ديگران را در اشتباه قرار داد.
5. قرآن كريم، همراه با آن حضرت ـ عليه السّلام ـ بود و هرگز او را رها نكرد.
6. اگر علمي را كه آن حضرت ـ عليه السّلام ـ داشت براي ديگران اظهار ميكرد، مايهي اضطراب و لرزش آنان ميشد؛ مانند لرزش ريسمان در چاه عميق.
7. آن حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمود: پيش از ارتحال من، هر آنچه خواستيد از من بپرسيد. قسم به كسي كه جانم در دست اوست! هرگز از ميان حوادثي كه اكنون تا قيامت رخ ميدهد، چيزي سؤال نميكنيد و از گروهي ـ كه صدها نفر را هدايت ميكند و صدها نفر را گمراه ميسازد ـ نميپرسيد، مگر آنكه من شما را از همهي خصوصيات «جلودار» و «محرّك» و از ديگر شؤون آن آگاه ميكنم.
[1] . نهجالبلاغه،خطبهي 2، بند 11؛ آنها مواضع اسرار خدايند و ملجاء فرمانش، ظرف علم اويند و مرجع احكامش، پناهگاه كتابهاي او هستند و كوههاي استوار دين او، به وسيله آنان خميدگي پشت دين راست نمود و لرزشهاي وجود آن را از ميان برد.
[2] . همان، خطبهي 2؛ احدي از اين امت را با آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقايسه نتوان كرد آنان كه ريزهخوار خوان نعمت آل محمدند با آنان برابر نخواهند بود. آنها اساس دينند و اركان يقين. ويژگيهاي ولايت و حكومت از آن آنهاست و وصيّت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و وراثت او در ميان آنان.
[3] . نهجالبلاغه، خطبهي 144، بند 4.
[4] . همان، خطبهي 154، بند 4؛ دربارة آنها (اهل بيت(ع)) آيات كريمهي قرآن نازل شده است، اينان گنجهاي علم خداوند رحمانند، اگر سخن گويند راست گويند، و اگر سكوت كنند كسي از آنان سبقت نگيرد.
[5] . همان، خطبهي 239، بند 3؛ (آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ) مايه حيات علم و دانشند و مرگ ناداني، حلمشان شما را از علم و دانششان آگاه ميسازد و ظاهرشان و باطنشان. سكوتشان از حكمت و منطقشان را مطلع ميگرداند، هرگز با حق مخالفت نميكنند و در آن اختلاف ندارند، آنها اركان اسلامند و پناهگاه مرمد، به وسيلهي آنان حق به نصاب خود رسيد و باطل ريشهكن گرديد، و زبان باطل از بن بركنده شد، دين را درك كردند، دركي توأم با فراگيري و عمل نه تنها شنيدن و نقل كردن! زيرا راويان علم فراوانند و رعايت كنندگان و عمل كنندگان كم!
[6] . مستدرك نهجالبلاغه، ص 183؛
[7] . نهجالبلاغه، خطبهي 87، بند 16؛ كجا ميرويد؟! رو به كدام طرف ميكنيد؟... در حالي كه عترت پيامبرتان در ميان شما است آنها زمامهاي حقند و پرچمهاي دين و زبانهاي صدق، آنها را در بهترين جائي كه قرآن را در آن حفظ ميكنيد (در دلها و قلوب پاك) و همچون تشنگاني براي سيراب شدن به سرچشمهي زلال آنان هجوم آوريد. اي مردم اين حقيقت را از خاتم الانبياء بياموزيد كه: هر كس از ما ميميرد در حقيقت نمرده است و چيزي از ما كهنه نميشود، پس آنچه نميدانيد مگوئيد كه بسياري از حقايق در اموري است كه انكار ميكنيد.
[8] . همان، خطبهي 109، بند 38؛ ما شجرهي نبوتيم، جايگاه رسالت، و مركز رفت و آمد فرشتگان، معادن دانش و چشمهسارهاي حكمتها.
[9] . همان، نامهي 28، بند 11؛ ما ساخته و پرورش يافته و رهين منت پروردگار خويش هستيم، ولي مردم پرورش يافته و تربيت شدهي مايند.
[10] . نهجالبلاغه، خطبهي 192، بند 120؛ من نور وحي و رسالت را ميديدم و نسيم نبوت را استشمام ميكردم.
[11] . همان، خطبه 22، بند 6؛ من به پروردگار خويش يقين دارم و دردين و آيين خود گرفتار شك و ترديد نيستم.
[12] . همان، خطبهي 4، بند 5، حكمت 184؛ از آن زمان كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك نكردم.
[13] . همان، خطبهي 137، بند 3؛ من بينائي خويش را به همراه دارم، چيزي را بر كسي مشتبه نكردهام، و چيزي بر من نيز مشتبه نشده است.
[14] . همان، خطبهي 122، بند 8؛ چه اينكه كتاب خدا با من است، من از هنگامي كه با آن آشنا شدهام از آن جدا نگشتهام.
[15] . همان، خطبهي 5، بند 4؛ من از علوم و حوادثي آگاهم كه اگر گويم همانند طنابهاي در چاههاي عميق به لرزه در آييد.
[16] . همان، خطبه 93، بند 3؛ بنابراين پيش از آن كه مرا از دست بدهيد هرچه ميخواهيد از من بپرسيد! سوگند به كسي كه جانم در دست قدرت اوست ممكن نيست از آنچه بين امروز تا قيامت واقع ميشود و نه دربارهي گروهي كه صدنفر را هدايت و يا صدنفر را گمراه كنند از من پرسش كنيد، جز آن كه از دعوت كننده و رهبر و آن كس كه زمام اين گروه را به دست دارد و جايگاه خيمه و خرگاه و محل اجتماع آنها و آنان كه از گروهي كشته ميشوند يا به مرگ طبيعي ميميرند شما را آگاه ميسازم.
[17] . همان، خطبهي 210، بند 17؛ من به راههاي آسمان از راههاي زمين آشناترم، اين طور نبود كه همهي اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از او پرسش كنند و استفهام نمايند... امّا من هرچه از خاطرم ميگذشت از او ميپرسيدم و حفظ مينمودم.
[18] . همان، خطبهي 87، بند 17و 18؛ مگر من در بين شما به ثقل اكبر (قرآن) عمل نكردم و ثقل اصغر (عترت پيغمبر) را در بين شما باقي نگذاردم؟
[19] . سورهي يوسف، آيهي 94؛ من بوي يوسف را احساس ميكنم، اگر مرا به ناداني و كمعقلي نسبت ندهيد.
[20] . سورهي تكاثر، آيات 6 ـ 5؛ و كوهها مانند پشم رنگين حلاجي شده ميگردد! امّا كسي كه (در آن روز) ترازوهاي اعمالش سنگين است.
[21] . سورهي فصّلت، آيهي 30؛ به يقين كساني كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل ميشوند كه: نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتي كه به شما وعده داده شده است!
@#@
8. آن حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمود: به راههاي آسمان غيب از راه زمين حسّ و شهادت آگاهترم.
9. آن حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمود: آيا من در ميان شما به ثقل اكبر يعني قرآن كريم عمل نكردم و آيا در بين شما ثقل اصغر يعني عترت ـ عليهم السّلام ـ را به وديعت ننهادم؟
يادسپاري مهم
قرآن كريم نيز علم صحيح و تفسير ناب قرآن حكيم را بهرهي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ميداند؛ زيرا طبق آيات «إِنّه لقران كريم ظ في كتاب مكنون ظ لا يمسّها إِلّا المطهّرون»[1]، تماس علمي با كتاب مكنون ـ كه باطن قرآن است و ظاهر قرآن نيز از آن پايين آمده است ـ فقط بهرهي پاكشدگان از نجاست وَهْم و رِجزِ خيال است كه همانا اهل بيت عصمت ـ عليهم السّلام ـ هستد.
بر اساس آيهي «إِنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أَهل البيت ويطهّركم تطهيراً»[2]، اهل بيت عصمت ـ عليهم السّلام ـ كه نه تنها از رجس گناه به دورند، بلكه از آثار رقيق آن نيز پاكند ـ شايستهي تماس علمي با فرهنگ دروني و بيروني قرآن كريم هستند. از اين رو، تعريف و تبيين آنان نسبت به علوم و مفاهيم قرآن، بياني ويژه است.
هماهنگي حقيقت علي ـ عليه السّلام ـ با حقيقت قرآن
خصوصيّت انسان كاملي ـ چونان علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ از لحاظ سخن گفتن دربارهي قرآن، با نقل گفتار كوتاهي از خود آن حضرت ـ عليه السّلام ـ روشنتر ميشود.
«سهل بن حنيف انصاري» ـ كه از محبوبترين ياران اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ بود ـ پس از بازگشت از «صفّين» در كوفه درگذشت. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پس از شنيدن خبر ارتحال سهل بن حنيف، چنين فرمود: «لو أَحَبَّنى جَبَل لتهافت»؛[3]اگر كوه، محبّت مرا در خود جاي دهد و دوست من شود، متلاشي ميشود و فرو ميريزد.
«سيد رضي» (رحمهاللّه) در شرح جملهي مزبور، چنين گفته است:
محنت و اندوه او (كوه) افزوده ميشود و مصيبتها با شتاب به او رو ميكنند و اينكار، جز براي پارسايان و پرهيزگاران و نيكان و برگزيدگان حاصل نميشود؛ يعني خوبان، هدف تير بلا و غمند! حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در جاي ديگر در اين باره فرمود: «مَن أَحبّنا أَهل البيت ـ عليهم السّلام ـ فليستعدً للفقر جلباباً»؛[4]يعني هركس ما خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ را دوست داشته باشد، بايد مهيّا و آمادهي در بركردن جامهي فقر و روپوش تهيدستي باشد».
شرح جناب سيد رضي (رحمهاللّه) قابل قبول است و برخي از شواهد نقلي نيز آنرا تأييد ميكند؛ ليكن معناي دقيقتر گفتار ياد شده، اين است كه حقيقت انسان كامل با حقيقتِ قرآن، كاملاً هماهنگ است؛ چنان كه حديث «ثَقَلَيْن» و جدا نبودن آن دو از يكديگر و نيز همراهي قرآن با علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ آنرا تأييد ميكند.
بنابراين، حكم ولايت و خلافت انسان كامل، حكم قرآن كريم است. پس، همان گونه كه حقيقت قرآن، فراتر از آن است كه كوه آن را تحمّل كند و نزول قرآن بر كوه، آنرا متلاشي ميكند، حقيقت ولايت انسان كامل نيز برتر از آن است كه بر كوه حمل شود؛ زيرا پذيرش كوه نسبت به امور مادي محسوس، محفوظ است، ليكن تحمّل آن نسبت به امور غيرمادي معلوم نيست؛ بلكه عدم آن معلوم است.
بنابراين، ميتوان معناي: «لو أَحَبّنى جبل لتهافت» را هماهنگ با معناي اين آيه دانست: «لو أَنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأَيته خاشعاً متصدّعاً من خشيهي اللّه وتلك الأَمثال نضربها للنّاس لعلّهم يتفكّرون»[5]؛ اگر اين قرآن را بر كوهي فرو ميفرستاديم، يقيناً آن (كوه) را از بيم خدا فروتن و از همپاشيده ميديدي؛ و اين مَثَلها را براي مردم ميزنيم، باشد كه آنان بينديشند.
اگر چنين معنايي براي حديث علوي ـ عليه السّلام ـ پذيرفته شود، به خوبي روشن ميشود كه استحقاق آن حضرت ـ عليه السّلام ـ براي تحليل معارف قرآني، استحقاق تعييني است؛ زيرا آن حضرت ـ عليه السّلام ـ قرآن ناطق است و بهترين راه شناخت هر چيزي، آن است كه آن شيء را از زبان خودش بشناسيم و معرفت قرآن از زبان اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ به منزلهي شناخت قرآن از زبان خود قرآن است.
[1] . سورهي واقعه، آيات 79 ـ 77.
[2] . سورهي احزاب، آيهي 33؛ خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.
[3] . نهجالبلاغه، حكمت 111 و 112.
[4] . نهجالبلاغه، حكمت 111 و 112.
[5] . سورهي حشر، آيهي 21؛ اگر اين قرآن را بركوهي نازل ميكرديم، ميديدي كه در برابر آن خاشع ميشود و از خوف خدا ميشكافد! اينها مثالهايي است كه براي مردم ميزنيم، شايد در آن بينديشند.
نظرات شما عزیزان: