مسجدالاقصی كه مرکز ثقل ادیان الهی وسرزمین مقدس برای تمامی خداپرستان است، در 21آگوست مورد هتک حرمت قرار گرفت وبخشهایی از آن در آتش کینه وحقد افراطیون متعصب صهیونیست سوخت، اخباری مبنی براحتمال شکل گیری حمله ای دیگر مشابه هجمه صورت گرفته توسط عناصرتندرودر گذشته بگوش می رسد که در این باره گروههای مختلف بویژه مسلمانان ومسیحیان بشدت اظهار نگرانی داشته و درصددند تا با اقدامات گوناگون به رشکل ممکن جلوی این اقدام ضد بشری را بگیرند.
مسجد الاقصی قبله اول وسومین مکان مقدس مسلمانان می باشد این حرم شریف از دیر باز مورد تاخت و تاز دشمنان آن بوده است لیکن از زمانی که دشمنان این مکان مقدس (بویژه صهیونیستهای افراطی) پا به سرزمین مقدس نهادند واقدام با آتش زدن آن کرده اند هر ساله این مسجد با نزدیک شدن به سالگرد این واقعه شوم بیشتر در معرض خطر قرار می گیرد.
آتشسوزی مسجدالاقصی: بخش به آتش کشیده مسجدالاقصی 1500 متر مربع از 4400 متر مربع مساحت کلی مسجد را در بر میگرفت. در این آتشسوزی منبر صلاحالدین ایوبی، مسجدعمر، محراب ذکریا، مقام الاربعین، سه رواق ممتد از جنوب به شمال با ستونها و ایوانها و تزئینات سقفی بر سطح مسجد فرو ریخت. دو ستون اصلی که گنبد روی آن استوار بود و اجزایی از گنبد داخلی که مزین بود محراب و دیوارهای جنوبی، پوشش مرمری و 48 پنجره گچی، شیشههای رنگی و فرشها، سوره اسراء که با کاشیهای معرق و تذهیب شده نوشته شده بود و از بالای محراب به سوی شرق امتداد داشت و بسیاری از تزئینات و آیات قرآنی طی این آتشسوزی از بین رفت. البته تلاش برای تخریب این مسجد به همین جا ختم نشد و چند بار دیگر نیز تلاشهایی متعددی در این راستا صورت گرفت که بشرح ذیل میباشد: سال 1982 شاهد یک سلسله تجاوزات مکرر صهیونیستها به حریم قدس شریف بوده است. در یازدهم آوریل، افراد یک گروه یهودی از پیروان سازمانهای افراطی یهودی «جنبش امنای جبلالبیت» و «جنبش کاخ» به رهبری حاخام مائیرکاهانا تلاش کردند به داخل مسجدالاقصی یورش ببرند. بعدها روشن شد که این تلاش پوششی بوده است برای یک تهاجم مسلحانه به «قبهالصخره» این حرم مقدس توسط یکی از سربازان صهیونیست به نام «ایلین گوتمن» انجام شد و بر اثر آن دو تن از نگهبانان مسجد به شهادت رسیدند و آسیبهای فراوانی به قبهالصخره و ستونها و دیوارهای داخلی و خارجی مسجد وارد آمد. پیش از این تهاجم مسلحانه، سازمان هاگانا، چند نامه تهدیدآمیز برای اعضا شورای اوقاف قدس ارسال داشت که در آنها گفته شده بود اگر یهودیان از ورود به داخل مسجد همچنان منع شوند اعضای شورا به قتل خواهند رسید و مسجدالاقصی به آتش کشیده خواهد شد. این یورش مسلحانه به مسجدالاقصی، واکنش شدید و خشمگینانه در قدس و سایر شهرهای کرانه غربی را برانگیخت و طی قیامی گسترده 9 تن از فلسطینیان شهید و 136 تن دیگر مجروح شدند. علی رغم واکنشهای شدید مسلمانان نسبت به تهاجم مسلحانه علیه مسجدالاقصی، تلاشهای یهودیان افراطی برای ورود به داخل مسجد تکرار شد و در ششم ژوئیه یک گروه از اعضای «جنبش امنای جبلالبیت» که تقریباً هفتاد تن بودند به بهانه برگزاری یک اجتماع همبستگی با ارتش اسراییل که مشغول جنگ در لبنان بود و به منظور نیایش و طلب پیروزی برای این ارتش، قصد ورود به داخل مسجدالاقصی را داشتند که شهروندان فلسطینی و نگهبانان مسجد با آنها درگیر شده و از ورودشان به صحنهای خارجی مسجدالاقصی جلوگیری کردند. ساعت سه سحرگاه 28 ژوئیه همین سال، 47 مسلح یهودی عضو یک جنبش مذهبی به نام «یشیفه تو راه هکوهانیم» به رهبری حاخام «گرشون سلمون» به فرمان معاون وزیر دفاع در امور اسکان، چند خانه عربی جنب حرم شریف از ناحیه غربی را که متعلق به اوقاف اسلامی بود اشغال کردند و یک سری اثاثیه و تعدادی میز و مقداری اسلحه به داخل آن خانهها انتقال دادند و کنار پنجرهها و روی پشتبامهای مشرف به مسجدالاقصی، مستقر شدند. هیأت اسلامی به منظور حمایت از مسجدالاقصی پیامی خطاب به مسلمانان قدس منتشر کرد که بلافاصله صدها شهروند عرب فلسطینی در صحنهای مسجدالاقصی حاضر شدند و سعی کردند یهودیان مسلح را که خانههای مذکور را اشغال کرده بودند، از آنجا بیرون کنند. در عین حال شهردار قدس اعلام اعتصاب همهجانبه کرد که در نتیجه آن فضای هولناکی از تشنج بر شهر حاکم شد. در اینجا بود که پلیس صهیونیستی مجبور شد یهودیان مسلح را از این خانهها بیرون کند. چند روز بعد از این حادثه «جنبش امنای جبلالبیت» دعوتنامههایی برای برگزاری یک جشن عروسی در صحن مسجدالاقصی توزیع کرد. در این دعوتنامه نوشته شده بود: در ساعت 19 روز چهارم اوت سال 1982، مراسم عروسی «مریم کوهین» با دکتر «گلدشتاین» برگزار میشود. مدعوین باید به تعالیم مذهبی ویژه زیارت «جبل الهیکل» مقید باشند. روی کارتهای دعوت نیز تصویر شهر قدس با عکسی از هیکل به جای قبهالصخره چاپ شده بود. اداره اوقاف اسلامی قدس با مشاهده گسترش این تجاوزات و تلاشهای مکرر برای یورش مسلحانه به حریم قدس، ضرورت فوری افزایش و بالا بردن کارآیی اقدامات مربوطه به پاسداری از مسجدالاقصی و قبهالصخره و صحنهای خارجی آن را احساس کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت که 200 نگهبان جدید استخدام شوند و دستگاههای آتشنشانی و هشدار دهنده بهتری مورد استفاده قرار گیرد و نورافکنهای جدیدی در نقاط مختلف نصب شود اما بیتردید، صهیونیسم به وسیله جنبشهای افراطی خویش و حتی حکومت رسمی خود همانطور که رهبران و بنیانگزارانش از «هرتزل» گرفته تا «بنگوریون» معتقدند که یهودی کردن قدس کامل نمیشود، مگر اینکه مقدسات اسلامی و مسیحی شهر تخریب و نابود شده باشد و نصب هیکل سلیمان روی «جبلالبیت» (محل قدس شریف) مسألهای است که تنها به زمان و فرصت مناسب نیاز دارد و تمامی این رویدادها و تجاوزاتی که مسجدالاقصی با آن روبهرو میشوند، از حفاریهایی که در زیر آن انجام میگیرد گرفته تا به آتش کشیدن و یورش مسلحانه به آن، نشانههای این حقیقت به شمار میروند و دشمن صهیونیستی هرگاه فرصت را مناسب بداند، تهدیدهای مکرر قبلی مبنی بر انهدام مسجدالاقصی را به اجرا در خواهد آورد تعمیراتی که از سوی کمیته معماری انجام گرفت. حکومت اردن پس از آتشسوزی مسجدالاقصی، کمیته معماری مسجد را تشکیل داد. این کمیته در خلال سالهای 1969-1982 اصلاحات زیر را انجام داد:مسجد الاقصی در معرض تهدید
در این راستا و به بهانه تخریب مسجد الاقصی توسط رژیم صهیونیستی برآنیم با ارائه اطلاعاتی در خصوص قبله اول مسلمانان این واقعه جنایت بار رامورد بررسی ومطالعه قرار دهیم:
نمایی ازمسجد الاقصی:
برای آشنایی بیشتر با جغرافیای این مکان مقدس وحواشی آن لازم به ذکر است که مسجدالاقصی در جنوب حرم شریف واقع شده است. خلیفه عبدالملک بن مروان اموی شروع به ساختن این بنا نمود و فرزند وی ولیدبن عبدالملک در سال 705م آن را بپایان برد حرم شریف این مکان مقدس شامل مسجدالاقصی، قبه الصخره با گنبد طلایی آن و صحنها و ساختمانهای پیرامون آن است که جمعاً به مساحت 14 هکتار بر فراز کوه موریا قرار دارد و 14 دروازه از جمله درهای اسباط، حطه، شرفالانبیا، ناظر، نو، قطانین، مطهره، سلسله، مغربیان و دروازه طلایی، اتاقهای متعدد، 8 چاه در صحن قبه الصخره و 17 چاه در حیاط مسجدالاقصی و جمعاً 4 گلدسته از جمله آثار این بخش میباشد.
طول این بنا به 80 متر و عرض آن به 55 متر میرسد و اکنون به 53 ستون مرمری و 49 ستون مربع شکل استوار است. درهای مسجد در زمان امویها از طلا و نقره پوشیده شده بود اما به فرمان ابوجعفر منصور صفحات طلا و نقره را کنده، به دینار تبدیل و به مصرف مسجد رساندند. در اوائل قرن پانزدهم برخی از قسمتهای مسجد مورد مرمت قرار گرفت و گنبد و ابواب شمالی آن ساخته شد.
آنگاه که صلیبیها بیتالمقدس را اشغال کردند، بخشی از مسجد را به کلیسا و بخش دیگر را به محل سکونت سواره نظام و انبار ذخائر خود تبدیل نمودند ولی هنگامی که صلاحالدین ایوبی بیتالمقدس را از آنان بازپس گرفت به اصلاح و مرمت مسجد امر کرد و محراب آن را بازسازی نمود، گنبد آن را معرقکاری کرد و منبری زینتیافته با عاج و آبنوس از حلب آورد و در سمت راست محراب قرار داد. این منبر تا زمان آتشسوزی مسجد توسط یهودیان در تاریخ 21/8/1969 باقی بود.
پادشاهان بنی ایوب و ممالیک و سلاطین بنیعثمان نسبت به مسجد عنایت و توجه داشتند و رواقها در آن ساختند. سقف آن را تعمیر نموده و با کاشی معرق و مرمر زینت بخشیدند. دیوارها را تعمیر کردند و کف آن را با قالیهای ایرانی پوشاندند.
در سال 1927م. ضایعاتی به مسجد وارد آمد. لذا مجلس اعلای اسلامی به منظور تعمیر و بازسازی مسجد از کشورهای عربی و اسلامی استمداد جست. بزرگترین و مهمترین مرحله این عمران، برداشتن ستونهای قدیمی بود که گنبد بر آنها استوار بود و به جای آنها شصت ستون جدید که پی آنها از بتن مسلح بود، قرار داده شد.
پس از آن بر اثر زلزله، به برخی از رواقها و اجزای مسجد صدمه وارد شد که مجلس اسلامی با استفاده از اموال اوقاف به مرمت آن پرداخت.
در همین راستا این هیئت اسلامی رواق شرقی را منهدم کرد و از نو بنا نمود. رواق میانی را نیز بازسازی کرد و ستونهای مورد نیاز را از ایتالیا آورد. زیر مسجدالاقصی دهلیزی وسیع وجود دارد که به اقصی قدیم موسوم است و آن عبارت است از سلسلهای از طاقها که بر ستونهای محکم و قطور استوار شده است.
در تاریخ 21/8/1969 (بیست و یکم آگوست) رژیم صهیونیستی اعلام کرد یک فرد دیوانه بنام دنیس مایکل روهان "Michael Dennis Rohan" مسجدالاقصی را به آتش کشید. گرچه اسراییلیها اعلام داشتند که این فرد استرالیایی یک مسیحی دیوانه بود لیکن برخی منابع معتبر نیز بر این عقیده هستند که ایشان یک یهودی توریست بود و از لحاظ سلامت عقلی نیز هیچ مشکلی نداشت. همچنین آثار حریق دلالت بر آن دارد که اشخاص دیگری روهان را در آتش زدن این مسجد از خارج آن و از یکی از پنجرههای مشرف به دربالمغاربه (که اسراییلیها آن را منهدم کردند) هدایت و یاری رسانیدند. در این آتشسوزی منبر مسجدالاقصی تخریب شد. منبری که توسط نورالدین زنگی سفارش ساخت داده شده بود بعد از جنگهای صلیبی و فتح بیتالمقدس در سال 1187 یعنی دوران مسیحیت توسط صلاحالدین ایوبی از حلب به بیتالمقدس آورده شده بود.
- در سال های 1982 و 1987 توسط ارتش اسراییل مراسمی نظامی در آنجا برگزار شد و با مقاومت فلسطینیان روبرو شد و 20 نفر از آنها شهید شدند.
- در سال 1996 نتانیاهو اجازه حفر تونل داد و در جریان اعتراض فلسطینیان 75 نفر کشته شدند.
- در سال 1997 دو اسراییلی به قصد انداختن سر خوک به داخل صحن مسجد بازداشت شدند آنها اعلام کردند که در آئین یهود، خوک نجس نیست.
- در7 ژوئن 1967 نیروهای اشغالگر کلیدهای درب غربی باب المغاربه را توقیف کردند و سپس این نیروها به سرعت، شهر را بعد از فرار اردنی ها تصرف کردند.
- در 9 ژوئن 1997 از برگزاری نماز جمعه ممانعت به عمل آمد. این اتفاق اولین باری بود که از زمان جنگهای صلیبی از 1187 میلادی تاکنون رخ داد.
- در 16 نوامبر 1969 نیروهای اشغالگر «کنج فخریه» در جنوب غربی حرم الشریف را اشغال کردند.
- در 14 آگوست 1970 گروه «گرشان شالوم» یک گروه افراطی که قصد داشتند مسجد را تخریب و به جای آن مسجد سلیمان را بنا کنند به زور وارد محوطه حرم شدند که طی یک درگیری، دهها نمازگزار فلسطینی مجروح شدند.
- در 19 آوریل 1980 یک گروه از خاخامها و بزرگان یهود یک کنفرانس نیمه مخفی برای پیدا کردن راههائی بمنظور آزادی معبد کوهستان از دست مسلمانان تشکیل دادند.
- در 28 آگوست 1980 اشغالگران، تونلی در زیر مسجد حفر کرد
- در 30 مارس 1982 نامه های متعددی به مقامات اوقاف اسلامی ارسال و از آنها خواسته شد تا معبد کوهستان را ترک کنند و اخطار داده شد که در غیر اینصورت نتایج وخیمی به خاطر اشغال معبد ما برای آنها بوجود خواهد آمد نامه به عبری ، انگلیسی ، فرانسوی ، اسپانیایی و لهستانی نوشته شده بود.
- در 11 آوریل 1982 یک سرباز اسراییلی بنام آلن گودمن با تفنگ M16به نمازگزاران شلیک کرد و 60 فلسطینی را کشته و مجروح نمود.
- در 26 مارس 1983 ورودی اصلی بخش وقفی بیت المقدس به خاطر حفاری های اسراییل تخریب شد.
- در 21 آگوست 1985 پلیس اسراییل به یهودیان افراطی اجازه داد ، در محوطه حرم به عبادت بپردازند.
- در 4 آگوست 1986 یک گروه از حاخامها یک قانون نهائی را صادر کردند که به یهودیان اجازه می داد در حرم شریف به عبادت بپردازند و درخواست کردند که در آنجا یک کمیته ایجاد کنند .
- در 12 می 1988 سربازان اسراییلی به سوی تظاهرات مسالمت آمیز مسلمانان در حرم الشریف آتش گشودند و حدود یکصد نفر از فلسطینیان را کشتند.
- در 8 آگوست 1990 مقامات اسراییل در مسجدالاقصی به قتل عام 22 نماز گزار و مجروح ساختن بیش از 200 نفر دست زدند.
- در 25 ژولای 1995 یک دادگاه عالی اسراییل قانونی را تصویب کرد که به یهودیان اجازه می داد در معبد کوهستان (مسجدالاقصی) عبادت کنند.
1- ساختن بخش به آتش کشیده شده و ویران شده و از بین بردن آثار حریق.
2- ساختن دیوارها و ستونهایی به جای دیوارها و ستونهای سوخته شده.
3- ساختن کف بتنی.
4- ساختن سقف بتنی جدید به جای سقف سوخته شده.
5- ساختن ایوانهائی با سنگهای سفید و سرخ.
6- ساختن دیوار مسجد عمر و سقف آن.
7- ساختن دیواری جدید برای مقامالاربعین.
8- ساختن دیوار محراب زکریا.
9- ساختن 48 پنجره از گچ و نصب شیشه رنگی برای آنها.
10- ساختن دو ستون مرمری که گنبد بر آنها سوار است.
11- ساختن پوشش مرمری داخلی.
12- برقرسانی به داخل.
13- سنگفرش کردن تمام قسمتهای به آتش کشیده شده.
14- مرمت چوب و تزئینات گنبد چوبی داخلی به کمک مؤسسه ایتالیایی (ایکرم Iccrom)
15- تهیه طرحهای جدید برای ساختن منبر صلاحالدین.
16- تهیه و بازسازی کتابت سورة اسراء با کاشیهای معرق.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: مسجد الاقصی در معرض تهدید
در روايتي كه از اميرمؤمنان(ع) نقل شده است در اين زمينه چنين آمده است:
يهود براي تشكيل دولت خود در فلسطين، از غرب [ به منطقه عربي خاور ميانه] خواهند آمد.
عرضه داشتند: يا اباالحسن! پس عربها در آن موقع كجا خواهند بود؟
فرمود: در آن زمان عربها نيروهايشان از هم پاشيده و ارتباط آنها از هم گسيخته، و متّحد و هماهنگ نيستند.
از آن حضرت سؤال شد: آيا اين بلا و گرفتاري طولاني خواهد بود؟
فرمود: نه، تا زماني كه عربها زمام امور خودشان را از نفوذ ديگران رها ساخته و تصميمهاي جدّي آنان دوباره تجديد شود آنگاه سرزمين فلسطين به دست آنها فتح خواهد شد، و عربها پيروز و متّحد خواهند گرديد، ونيروهاي كمكي از[طريق] سرزمين عراق به آنان خواهد رسيد كه بر روي پرچمهايشان نوشته شده است: «القوّة»(1).
عربها و ساير مسلمانان همگي مشتركاً براي نجات فلسطين قيام خواهند كرد [و با يهوديان خواهند جنگيد] و چه جنگ بسيار سختي كه در وقت مقابله با يكديگر در بخش عظيمي از دريا روي خواهد داد كه در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روي اجساد كشتهها عبور كنند.
آنگاه فرمود:
و عربها سه بار با يهود ميجنگند، و در مرحلة چهارم كه خداوند ثبات قدم و ايمان و صداقت آنها را دانست هماي پيروزي بر سرشان سايه ميافكند.
بعد از آن فرمود:
به خداي بزرگ سوگند كه يهوديان مانند گوسفند كشته ميشوند تا جايي كه حتّي يك نفر يهودي هم در فلسطين باقي نخواهد ماند.(2)
آن حضرت در روايتي ديگر كه «عبايد اسدي» آن را نقل كرده است، ميفرمايد:
من در آينده در مصر منبري روشنيبخش بنيان خواهم نمود ...، و يهود و نصاري را از سرزمين هاي عرب بيرون خواهم راند، و عرب را با اين عصاي خود [به طرف حق] سوق خواهم داد.
عبايه ميگويد: من عرض كردم: يا امير المؤمنين! گويي شما خبر ميدهيد كه بعد از مردن بار ديگر زنده ميشويد و اين كارها را انجام ميدهيد!
فرمود:
هيهات اي عبايه! مقصود من از اين سخنان آن گونه كه تو خيال كردي نيست؛ مردي از دودمان من اينها را انجام خواهد داد.3
با اميد به آنكه به زودي با ظهور امام مهدي(عج) شاهد نابودي صهيونيسم متجاوز و آزادي كامل سرزمين فلسطين و قدس شريف باشيم.
2. عقائد الاماميه، ج1، ص270؛ به نقل از هاشمي شهيدي، سيداسداله، ظهور حضرت مهدي(عج) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، ص .
3. بحارالانوار، ج53، ص59؛ معاني الاخبار، ص407؛ به نقل از همان، ص .
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: روزی که حتّي يك نفر يهودي هم در فلسطين باقي نخواهد ماند
قدس، قبله نخستين و حرم دوم مسلمانان جهان، سرزمين اصلى و وطن ميليون ها آواره مسلمان فلسطينى است كه استكبار جهانى توسط صهيونيسم جنايتكار، از سال 1948 آن سرزمين را از دست ساكنانش خارج ساخت و تحت سلطه نيروهاى اشغالگر قدس قرارداد.
اين توطئه از همان اولين سال هاى اجر، با مقاومت مردم مسلمان فلسطين و اعتراض مسلمانان و انسان هاى آزاده و بيدار دل جهان مواجه شد و به شكل مبارزات پيگير و سياسى- نظامى، چهره خود را نشان داد. ملت بزرگوار و مسلمان ايران نيز پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى مسأله آزاد سازى فلسطين از چنگال غاصبان قدس را سرلوحه آرمان هايش قرارداده و همه ساله روز قدس را به روز فرياد كشيده بر سر ستمكاران تاريخ تبديل كرده است.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى، امام امت در اولين فرصت روزى را براى نجات قدس از چنگال صيهونيست هاى جنايتكار، به عنوان روز قدس تعيين نمودند و پيامى كه به همين مناسبت صادر نمودند، فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحيم
من طى ساليان دراز، خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم كه اكنون، اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطينى شدت بخشيده است و به ويژه در جنوب لبنان به قصد نابودى مبارزان فلسطينى پياپى خانه و كاشانه ايشان را بمباران مى كند.
من از عموم مسلمانان جهان و دولت هاى اسلامى مى خواهم كه براى كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند; و جميع مسلمانان جهان را دعوت مى كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و مى تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان" روز قدس " انتخاب و طى مراسمى همبستگى بين المللى مسلمانان را در حمايت از حقوق قانونى مردم مسلمان فلسطين اعلام نمايند. از خداوند متعال پيروزى مسلمانان را بر اهل كفر خواستارم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني
بياييد با حضور خود در اين اجتماع بزرگ مسلمانان اعتراض خود را به اشغال اين سرزمين پاك و مقدس اعلام كرده و با مشت هاي محكم و گره كرده خود بردهان اشغال گران صهيونيست بكوبيم و تلاش كنيم دشمن را از آن سرزمين بيرون رانده
و با مسلمانان مظلوم آن سرزمين هم صدا شويم
پيام امام خمينى رضوان الله تعالى عليه نقطه عطفى در تاريخ مبارزات ملت فلسطين شد و مسلمانان جهان را براى مقابله با جنايت پيشگان تاريخ، به يكپارچگى و وحدت كلمه دعوت كرد. امام خمينى (ره) با اعلام آخرينجمعه ماه مبارك رمضان به عنوان (روز قدس)بر مبارزه پايان ناپذيرمستضعفين با جهانخواران ظالم تأكيد كردند و فرمودند:
روز قدس روز جهانى است، روزى نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است. و امـروز روز اسـلام، روز قـدس و فلسفه انتظار است. منتظران واقعی كسانی هستند كه هميشه و در همه حال آرزو می كنند حضرت امام زمان (ع) ظهور فرمايند و ظلم را ريشه كن كنند.
منتظران از بی عدالتی، ظلـم، تبـعيـض، تبری می جويند و انكار بت های زمـانـه در هر شكل و هر قيافه، جوهره دين آن هاست و منتظران هميشه به هر وسيله ای تلاش می كنند ظلم را در هر كجای جهان كه باشـد نـابـود كنند تا زمينه ظهور صاحب عصر (عـج) فـراهـم شود. اما آيا می دانيم كه امـروزه هيـچ نـدائی فراتر از ندای مردم مظلوم فلسطين به گـوش نمی رسد و آيا فـريـاد ايـن مـردم، ايـن كودكان، زنان، پيرمـردان، پيـرزنـان و ... فراتر و رسـاتـر از آن نـيسـت كـه ای مسلمانان آيا امروزه كسانی ستند كـه بـه ياری ما بشتـابنـد؟
آيـا اشغـال سـرزميـن اجدادی فلسطينيان كه تاريخ آن به بيـش از هزاران سال و به كنعانيان برمی گردد ظلـم نيست بی عدالتی نيست و تبعيض نمی باشـد؟
پـس مـنتـظران واقعـی كجـا هسـتنــد؟
ای مسلمانان اگر درافتخار منتـظر بـودن بـه خود می باليد آيا می دانيد كه مقابلـه بـا مجسمه ظلم و بت بی عدالتی يعنی رژيم غاصب، تروريست و ظالم صهيونيسم بالاترين جلوه انتظار است؟
آيا امام منتـظران و منتظر امروزه به حال مظلومان فلسطين نمـی گريند؟
آری ایبرادران و خواهران مسلمان در هر جای جهان كه به سر می بريد بدانيـد امروز هيچ فريضه ای بالاتر از انتظار نيست و در عرصه انتظار نيز هيچ مسئلـه ای واجـب تر از اجابت ندای هل من ناصر ينصـرنـیدر صحرای فلسطين نمی باشد.
چه خوب فرمود بنيانگذار كبيرانقلاب اسلامی حضرت امام خمينی (ره) كه روز قدس روز اسلام است و اسرائيل اين غده سرطانی بايـد از بين برود. اين غده سرطانـی، معـضلـی اسـت كـه فقـط فلسطين را تهديد نمـی كنـد بـلكـه تـفكـر صهيونيستی، انديشه پليدی است كه تلاش مـی كند تا دنيا را به جای خداپرستی، به بـت پرستی سوق دهد.
اين رژيم پليد می خواهد تمام دنيـا را تحـت سلطه خود قرار دهد و يهوديان صهيونيسم را در مقابل خداوند، به بتی تبديل كنـد تـا همه اين رژيم را عبادت كنند. اما چرا ما مسلمانان بايد از فلسطيـنيـان حمايت كنيم ؟
برای اين كه بتوانيم افتخار در ركاب مصلح بزرگ جهان را داشته باشيم بايد امروزنيـز خود را سربازی از سربازان حضرت ولـی عصـر (عج) بدانيم و رسالت اين سربـازان مبـارزه بـا ظلمی است كه در حـقبـرادران دينـی او در سرزمينهای فلسطين مقدس و در كنـار قبـلـه اول انجام می شود و بـه مـسجـدی اهـانـت می شود كه پيامبر مـا حضـرت محـمـد (ص) از آنجا به معراج رفتنـد.
آنچه كه امروز در فلسطين می گذرد اگر سستی كنيم بـدون شـك در آيـنـده تمام كشورهای اسلامی از جمله ايران عزيز را نيز به فلسطينی ديگر تبديل خواهـد كـرد و در آن زمـان ديگـر ديـر خـواهـد بـود كـه بتوانيم اين غده سرطانی را از درون جهـان اسلام حذف كنيم و امـروز كـه ملـت مـظلـوم فـلسـطيـن بـه طور همـه جـانبـه بـا ايـن توطئه مبارزه می كند بدون شك به راحتی مـی توانيم ايـن رژيـم نـامشـروع را از بيـن ببريم و اگر امروز بجنبيم خـدا نيـز يـار ماست و ما را ياری خواهد كرد.
امـا اگـر سستی كنيم حجتیبرای ياری خواستن از خـدا نخواهيم داشت. مردم فلسطين امروز فقط از خود دفـاع نمـی كنند بلكه اين مظلومان به نمـاينـدگـی از همه جهان اسلام دفاع می كنند قدس و مـسجـد الاقصی و مقدسات فلسطين ازآن همه مسلمانان است و مبارزه با رژيم نامشروع، غـاصـب و اشغالگر صهيونيستی رسالتی است كه بر همه مسلمانان و در يك كـلام مـنتـظران امـام عصر (عج) واجب است.
صهيونـيسـتهـا امـروزه تمـام تـئوری هـای اقتصاد جهانی را فقط به سود خود تهيه مـی كنند به طوری كه منافع آن به طور يك طرفه به منافع آنها پيوند می خورد اين امر اگر ادامه يابد استقلال اقتصادی كشورهای اسلامـی را تهديد می كند، امری كه اگر تحقق يـابـد رهائی از آن بسيارمشكل خواهد بود.
اميد است با شناخت كامل از ماهيت رژيم و تفكر صهيونيستی و استراتژيهای حاميان ايـن رژيم، با تمام مسلمانان جهـان دسـت وحـدت دهيم و با يكپارچگی اين غده سرطانـی را از سرزمينهای جهان اسلام بركنيم و بـت ظلـم و بی عدالتی را برای هميشه بـركـنيـم تـا از منتظران واقعی ان شاالله محسوب شـويـم و زمينه را برای ظهور منجی عـالـم بشـريـت حضرت امام زمان (عج) آماده كنيم و بدانيم كـه روزقـدس روز اسـلام و حمايت از مردم فلسطين، شفافتريـن جـلـوه انتظار است.
پاسخ:
شهر و منطقة “بیت المقدس“ که در زبان عبرانی “اورشلیم“ نام دارد دارای قدمت دیرینه میباشد که به سه هزار سال قبل از میلاد میرسد.
منطقه بیت المقدس که جزیی از سرزمین فلسطین است در اوائل هزاره سوم ق.م در معرض موج عظیمی از مهاجرت عربهای سامی واقع گردید و کنعانیان برای اولین بار در این منطقه اسکان یافتند و شهر یُبوس را در محل فعلی بیت المقدس بنا نهادند.
در سال 1184 ق.م قوم فیلیسطن این منطقه را از دست کنعانیان خارج ساختند.
فلسطین سرزمین پیامبران است، در این ناحیه رسولان توحیدی دین حنیف را تبلیغ میکردهاند حضرت ابراهیم (علیه السلام) و پس از ایشان، حضرت لوط (علیه السلام) در این سرزمین مقدس تبلیغ میکردند و در همانجا از دنیا رفتند و در “کفر بریک“ در یک فرسخی مسجد الخلیل دفن گردیدند،و میگویند مقبرة شصت پیامبر در این منطقه میباشد.
حضرت یعقوب علیه السلام و فرزندانش نیز در این منطقه سکونت داشتهاند و بعد از آن بدنبال فرمان خداوند به حضرت موسی (علیه السلام)، بنی اسرائیل به این منطقه کوچ نمودند.
حضرت داود (علیه السلام) در سال هزار قبل از میلاد شهر بیت المقدس را مرکز حکومت خویش قرار داد. و بنای معروف هیکل را شروع نمود.
بعد از درگذشت حضرت داود فرزندش حضرت سلیمان علیه السلام وارث پیامبری و سلطنت وی شد.
بعد از درگذشت حضرت سلیمان (علیه السلام) در سال 586 ق.م بخت النصر دوم پادشان کلدانی به فلسطین یورش برد و بیت المقدس را فتح کرد و آن را ویران نمود و هیکل سلیمان را آتش زد و 50 هزار نفر از یهودیان را اسیر کرده و به بابل فرستاد.
پس از آن بیت المقدس بدست بابلیها افتاد که تا سال 538 ق م بر فلسطین حکومت میکردند در سال 538 ق.م بیت المقدس به تصرف ایرانیها درآمد، تا سال 333 ق.م که اسکندر مقدونی فلسطین را مورد یورش قرار داد و آنرا تابع یونان نمود.
در سال 198 ق.م فلسطین تحت فرمانروایی سوریه درآمد.
در سال 167 ق.م مکابیان به رهبری یهودا، قدس را تصرف کردند که سرانجام به دست رومیان منقرض شدند. رومیان در طول حکومت خود یهودیان را تحت فشار قرار دادند و آنان را مجبور به خروج از فلسطین کردند، یهودیان در خارج از فلسطین به تجدید قوی و جمعآوری نیرو مشغول بودند که با ظهور حضرت مسیح (علیه السلام) مانعی در برابر آنان ایجاد شد.
تا سال 614 م با وجود مشکلاتی که یهودیان در برابر حضرت عیسی (علیه السلام) و دین او ایجاد کرده بودند این دین گسترش یافت و در این سال خسرو پرویز ساسانی بر بیت المقدس یورش برد و به تحریک یهودیان آثار مسیحیان در این شهر را نابود کرد.
در سال 629 م هراکلیوس امپراطور روم بیت المقدس را از سپاهیان ایران پس گرفت.
با ظهور اسلام در 100 سال نخستین عهد اسلامی این شهر مورد منازعه اسلام و مسیحیت و ایران و گروههای مختلف مسلمانان بود.
600 سال بعدی تقریباً این شهر کم حادثه بود در سال 1247 ه.ق ابرهیم پاشا (حکومت عثمانی) این شهر را فتح کرد و در سال 1296 این شهر به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد ولی بعد از آن توطئهای به اجراء درآمد که طی آن غاصبان صهیونیست قبله نخستین مسلمین و سومین شهر مقدس جهان اسلام را به تصرف درآوردند.
بیت المقدس شامل دو بخش قدیم و جدید است که بخش شرقی یا قدیمی هنوز در داخل باروهای کهن محصور است و 144000 متر مربع مساحت دارد، بیت المقدس قدیم آخرین بار در زمان عثمانیان بازسازی شد مسجد الاقصی، قبة الصخره و مسجد الصخره در جنوب شرقی بخش قدیم واقع است که مجموعة آنها را حرم شریف میگویند دروازه شرقی حرم دروازه طلایی نام دارد که حرم را به کوه زیتون یا کوه طور وصل مینماید دروازه جنوبی با شهرهای بیت لحم و الخلیل ارتباط مییابد.
علت علاقه مسلمین به بیت المقدس:
آثار تاریخی بیت المقدس بیانگر ارزشها، خاطرهها و نشانههای عرفانی و دینی این شهر است و حضور شکوهمند مسلمانان را در آن ظاهر میسازد.
مسلمانان صدر اسلام این مکان را مقدس و مبارک میدانستند و بدلیل آنکه چندین سال به سوی آن نماز میخواندند، یک تعلق عاطفی معنوی به آن داشتند و از این جهت گرایشهای اعتقادی خود را به این سرزمین با ایجاد گنجینههای نفیس که در رأس آنها مسجد الاقصی و قبة الصخره درخشندگی دارد، بروز دارند. البته این بناها در طول اعصار و قرون دیگر بطور مکرر بازسازی شده است.
توجه به این شهر توسط مسلمین که در رشد مجامع دینی، مسجد، مدارس و ... تجلی یافته از جهات دیگر نیز بوده است و آن معراج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از این مکان میباشد که خاطره آنرا با ساختن بناهایی بنام “مقام“ و “قبه“ محفوظ داشتهاند، یاد انبیاء را که در این پایگاه نماز گزارده و صدای توحید دادهاند با محرابها و دروازهها ماندگار کردهاند.
و همچنین مسلمانان بنابر احادیث منقول از اهلبیت (علیهم السلام) عقیده دارند: عرضه داوری الهی و صحنه قیامت در بیت المقدس صورت میگیرد و بناهایی چون “قبة السلسله“، “قبة الصور“ و “باب الرحمة“ بر این باور بوجود آمدهاند و این موضوع موجب آن شد تا قبرستان محلی بیت المقدس از گورستانی محلی فراتر رود و حتی بسیاری از بزرگان و معاریف و حکام مسلمان وصیت میکردند که در این مکان دفن شوند.
منبع: پایگاه حوزه
روز اسلام؛ دین تصدیق کننده ادیان الهی؛
مذهب برادری و برابری؛
شریعت عدالت و ظلمستیزی.
امروز، روز رسول اعظم صلیاللهعلیهوآله است.
من امروز، کوکب دری خود را از شجره مبارکه لا شرقیه و لا غربیه ملت ایران، برافروختهام و آنقدر میدرخشم تا هر ظلمتی را حتی در بحر لجّی نابود کنم.
ایستادهام؛ با قدرت کلمه توحید «لا اله الاّ اللّه» و شعار کوبنده «اللّه اکبر».
ایستادهام؛ با سلاح صبر و استقامت؛ چون کشتی نوح در برابر توفان فتنهها.
ایستادهام؛ با سلاح سنگ در برابر آتش؛ سنگهای سرزمین ابراهیم، آتشسوزند.
ایستادهام؛ با عصای وحدت در برابر مارهای تفرقهافکن.
ایستادهام؛ با تپش قلب انتظار، تا آمدن مصلح.
ایستادهام؛ با قیام مستحکم انتفاضه. انتفاضه یعنی جوشش خون در رگهای غیرت یک ملت، یعنی سدشکنی قطرهها.
انتفاضه، یعنی مهر بطلان و آشفتگی بر رؤیای حکومت نیل تا فرات.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: ویژه نامه روز قدس
چگونگی قضاوت کردن امام علی ( علیه السلام )
روزی عمر به علی (ع) گفت: در داوری شتاب می کنی. علی (ع) در همان لحظه کف دستش را گشود و به عمر فرمود: چند انگشت در این دست است؟ عمر گفت: ۵ انگشت. علی (ع) فرمود: در پاسخ شتاب کردی. عمر گفت: نیاز به تامل نداشت. در نگاه اول آشکار بود که دارای ۵ انگشت هستی. علی (ع) فرمود: من نیز در حکم در مورد آنچه برایم آشکار است شتاب می کنم .
اثبات مادر بودن زن
زنی با جوانی نزد قاضی رفتند که جوان زن را مادر خود میخواند و زن امتناع میکرد و رو به قاضی گفت که این چهار که برادرانم هستند گواه میدهند که این جوان پسر من نیست !!! آن چهار برادر گفتند که این چهل تن همراه ما هستند شهادت میدهند که خواهر ما فرزندی نداشته و هنوز دختر است و چون قاضی این را شنید دستور به حکم حد پسر داد و پسر رو به علی (ع) که آنجا حاضر بود کرد و فریاد داد که ای علی (ع) تو حکم کن میان ما که به خدا قسم این زن مادر من باشد و مرا نیز 2 سال شیر داده است . امام رو به زن گفت که ای زن ولی تو کی باشد و زن برادرانش را اشاره کرد و امام از برادرانش خواست تا وکالت خواهرشان را به او بدهند و برادران آن زن قبول کردند و گفتند که هر حکمی شما نمایید مورد قبول ما باشد . امام رو به زن کرد و گفت که ای زن من تو را به مهر 400 دینار به عقد این جوان آوردم و به غلام خود گفت تا که به منزل برود و این مبلغ را بیاورد و رو به زن کرد و گفت که برخیز و دست شوهرت را بگیر و به خانه برو . چون زن چنین شنید گریه سر داد که چگونه است من با فرزندم همبستر شوم و به مادر بودن خود اعتراف کرد !
دو مادر و یک فرزند!
در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکى نزاع مى کردند و هر کدام او را فرزند خود مى خواند، نزاع به نزد عمر بردند، عمر نتوانست مشکلشان را حل کند از این رو دست به دامان امیرالمومنین علیه السلام گردید.
امیرالمومنین علیه السلام ابتداء آن دو زن را فراخوانده آنان را موعظه و نصیحت فرمود ولیکن سودى نبخشید و ایشان همچنان به مشاجره خود ادامه مى دادند.
امیرالمومنین علیه السلام چون این دستور داد اره اى بیاورند، در این موقع آن دو زن گفتند: یا امیرالمومنین ! مى خواهى با این اره چکار کنى ؟
امام علیه السلام فرمود: مى خواهم فرزند را دو نصف کنم براى هر کدامتان یک نصف ! از شنیدن این سخن یکى از آن دو ساکت ماند، ولى دیگر فریاد برآورد: خدا را خدا را! یا اباالحسن ! اگر حکم کودک این است که باید دو نیم شود من از حق خودم صرفنظر کردم و راضى نمى شوم عزیزم کشته شود.
آنگاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: الله اکبر! این کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگرى مى بود او نیز به حالش رحم مى کرد و بدین عمل راضى نمى شد، در این موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به کذب خود اعتراف کرد، و به واسطه قضاوت آن حضرت علیه السلام حزن و اندوه از عمر برطرف گردیده براى آن حضرت دعاى خیر نمود!
قضاوت بسیار زیبای حضرت برای شناسایی غلام
در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام مردى کوهستانى با غلام خود به حج مى رفتند، در بین راه غلام مرتکب تقصیرى شده مولایش او را کتک زد. غلام بر آشفته ، به مولاى خود گفت : تو مولاى من نیستى بلکه من مولا و تو غلام من مى باشى . و پیوسته یکدیگر را تهدید نموده به هم مى گفتند: اى دشمن خدا! بر سخنت ثابت باش تا به کوفه رفته تو را به نزد امیرالمومنین علیه السلام ببرم . چون به کوفه آمدند هر دو با هم نزد على رفتند و مولا (ضارب ) گفت : این شخص ، غلام من است و مرتکب خلافى شده او را زده ام و بدین سبب از اطاعت من سر برتافته ، مرا غلام خود مى خواند.
دیگرى گفت : به خدا سوگند دروغ مى گوید و او غلام من مى باشد و پدرم وى را به منظور راهنمایى و تعلیم مسائل حج با من فرستاده و او به مال من طمع کرده مرا غلام خود مى خواند تا از این راه اموالم را تصرف نماید.
امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: بروید و امشب با هم صلح و سازش کنید و بامدادان به نزد من بیایید و خودتان حقیقت حال را بیان نمایید.
چون صبح شد، امیرالمومنین علیه السلام به قنبر فرمود: دو سوراخ در دیوار آماده کن ! و آن حضرت علیه السلام عادت داشت همه روزه پس از اداى فریضه صبح به خواندن دعا و تعقیب مشغول مى شد تا خورشید به اندازه نیزه اى در افق بالا مى آمد. آن روز هنوز از تعقیب نماز صبح فارغ نشده بود که آن دو مرد آمدند و مردم نیز در اطرافشان ازدحام کرده مى گفتند: امروز مشکل تازه اى براى امیرالمومنین روى داده که از عهده حل آن بر نمى آید! تا اینکه امام علیه السلام پس از فراغ از عبادت به آن دو مرد رو کرده ، فرمود: چه مى گویید؟ آنان شروع کردند به قسم خوردن که من مولا هستم و دیگرى غلام على علیه السلام به آنان فرمود: برخیزید که مى دانم راست نمى گویید، و آنگاه به آنان فرمود: سرتان را در سوراخ داخل کنید، و به قنبر فرمود: زود باش شمشیر رسول خدا صلى الله علیه و آله را برایم بیاور تا گردن غلام را بزنم ، غلام از شنیدن این سخن بر خود لرزید و بدون اختیار سر را بیرون کشید، و آن دیگر همچنان سرش را نگهداشت .
امیرالمومنین (ع ) به غلام رو کرده ، فرمود: مگر تو ادعا نمى کردى من غلام نیستم ؟
گفت : آرى ، ولیکن این مرد بر من ستم نمود و من مرتکب چنین خطایى شدم .پس آن حضرت علیه السلام از مولایش تعهد گرفت که دیگر او را آزار ندهد و غلام را به وى تسلیم نمود .
مجازات متفاوت 6 مرد زناکار
6 مرد را پیش قاضی بردند به جرم زنا کاری و قاضی گفت که همه را سنگسار کنند !!! امام علی (ع) فرمود که این حکم درست نباشد و چون حکم درست را پرسیدند فرمود که باید اولی را گردن زد ، دومی را سنگسار کرد ، سومی را حد زنا کار که صد تازیانه باشد زد ، چهارمی را حد 50 تازیانه زد ، پنجمی را تنبیه نمایند و ششمی را بی مجازات ببخشند ؛ و چون پرسیدند که جرم هر 6 نفر یکی بوده اما مجازات آنها نه ! حضرت فرمود که : اولی کافر میباشد که به دروغ به اسلام آمده و با زن مسلمه ای زنا کرده که حکمش قتل است ، دومی مرد محصن بود یعنی زن داشت و حکمش سنگسار است ، سومی محصن نبود لذا حکمش حد است ، چهارمی غلامی بود که حدش نصف میباشد ، پنجمی نابالغ بود که تنبیه کافی است و ششمی دیوانه بود که حکمی بر او نمیباشد.
قضاوتی جالب درباره شراب خوار
کسی در زمان خلافت ابوبکر شراب خورد و او را گرفتند و حد را خواستند اجرا کنند اما وی ادعا کرد نمیدانسته که شرب الخمر حرام است لذا ابوبکر اورا به نزد مولا علی (ع) فرستاد تا حکم کند امام فرمود او را به نزد انصار و مهاجر برده و ببینند که آیا او را کسی خبر رسانده یا خیر اگر کسی او را خبر رسانده بود در جا حدش زنند و اگه کسی به او خبر نداده بود او توبه کند و رهایش سازند .
چگونگی تشخیص ادعای شاکی
در زمان خلافت امیرالمؤمنین حضرت علی (ع)، مردی را نزد آن حضرت آوردند كه ادعا می كند كسی بر سرش ضربه ای زده و در اثر این ضریه چشمانش نمی بیند و زبانش از كار افتاده و حس بویائی خود را نیز از دست داده. حضرت فرمود:« اگر راست بگوید سه دیه ی كامل بر او واجب است.» اطرافیان گفتند كه از كجا صحت و سقم ادعاهای او را تشخیص دهیم ؟؟؟
امیرالمؤمنین فرمود: «برای اینكه درستی ادعای او مبنی بر اینكه چشمش نمی بیند ثابت شود او را در مقابل آفتاب قرار دهند بطوریكه آفتاب مستقیم به چشمانش بتابد. اگر راست نگفته باشد نمی تواند چشمانش را باز نگهدارد. و در مورد ادعایش مبنی بر اینكه دیگر حس بویائی ندارد، پنبه ای را بسوزانند و مقابل بینی اش بگیرند اگر از چشمانش آب سرازیر شد و سرش را از دود دور كرد صادق نیست و گرنه راست می گوید. ولی در اینكه ادعا می كند زباش آسیب دیده به طوریكه تكلمش را از دست داده، باید سوزنی در زباش بزنند، اگر خون سرخ بیرون آید زبانش سالم است ولی اگر خون سیاه بیرون آید در ادعایش صادق است .
فرزند پسر برای کدام زن است ؟؟؟
مردى داراى دو زن بود كه هر دو نفر آنها باردار بودند. هر يك از آنها آرزو مى كرن که فرزندى كه به دنيا مى آورد پسر باشد تا بدين وسيله پيش شوهرش محبوبتر گردد . در آنزمان به دليل پايين بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى كه مردان در تقويت بنيه نظامى داشتند ، داشتن فرزندان پسر ، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر ، موجب سرافكندگى محسوب مى شد .
از قضا هر دو زن در يك شب تاريك و در يك اتاق ، زايمان مى كنند. يكى از آنها دختر، وديگرى پسر به دنيا مى آورد. زنى كه دختر زاييده بود، در يك زمان مناسب ، فرزندش را بانوزاد پسر هوويش عوض مى كند و وانمود مى كند كه او پسر زاييده و هوويش دختر. اين كارباعث اختلاف و درگيرى بين دو هوو شده و كسى نمى تواند در اين مورد قضاوت كند. طبق معمول ، براى قضاوت در اين مورد، به درياى علم و حكمت ، اميرمؤ منان ، حضرت على(ع) مراجعه مى شود. آن حضرت می فرمایند شیر هر دو مادر را به مقدار معين و مساوى با هم مقایسه کنند و آن دو را وزن کنند سپس شیری که سنگین تر است مربوط به مادر نوزاد پسر می باشد .
***************
دلیل علمی این قضاوت امام علی امروزه اثبات شده است : به دليل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد، خداوند متعال حتى در تغذيه نوزادان نيزاختلاف قايل شده است . شيرى كه پسر از آن تغذيه مى كند، بايد از املاح و فلزات بيشترى برخوردار باشد، تا استخوان بندى و اسكلت و همچنين عضلات محكم تر و نيرومندترى رابراى مردانى كه وظايف سنگين تر، خشن تر و خطرناكترى به عهده خواهند داشت ،فراهم سازد.به دليل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد، خداوند متعال حتى در تغذيه نوزادان نيزاختلاف قايل شده است . شيرى كه پسر از آن تغذيه مى كند، بايد از املاح و فلزات بيشترىبرخوردار باشد، تا استخوان بندى و اسكلت و همچنين عضلات محكم تر و نيرومندترى رابراى مردانى كه وظايف سنگين تر، خشن تر و خطرناكترى به عهده خواهند داشت ،فراهم سازد .
حکم زنای زن باردار
زنی حامله را نزد قاضی بردن که زنا داده ، قاضی حکم سنگسار داد اما مولا علی (ع) فرمود این درست نباشد چرا که شما مطمئن نیستید که طفل مرده باشد یا نه و باید به او مهلت دهید تا طفلش را به دنیا آورد و برای طفل پرستاری برگزینید و سپس حد او را اجرا نمایید .
داورى در مورد گاوى که الاغى را کشت!
در روایات آمده : دو نفر مرد به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسیدند ، یکى از آنان گفت : اى رسول خدا! گاو این شخص ، الاغ مرا کشته است در این باره بین ما قضاوت کن .
رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود : نزد ابوبکر بروید تا او قضاوت کند . آنان نزد ابوبکر رفتند و جریان خود را به او گفتند . ابوبکر گفت چرا نزد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) نرفته اید و نزد من آمده اید ؟ گفتند : به حضور آن حضرت رفتیم او ما را به نزد شما فرستاد . ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوانى را کشته است چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست !!! آنان به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و قضاوت ابوبکر را به عرض آن حضرت رساندند . پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود : نزد عمر بن خطاب بروید تا او در این باره قضاوت کند . آنان نزد عمر رفته و جریان را گفتند ، او گفت : چرا نزد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) نرفته اید و به اینجا آمده اید ؟ گفتند : به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رفتیم ، او ما را نزد شما فرستاد . عمر گفت : چرا پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) شما را نزد ابوبکر نفرستاد ؟ گفتند : نزد او نیز فرستاد . عمر گفت : او چه گفت ؟ گفتند : ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوان دیگر را کشته است و چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست .عمر گفت : به نظر من نیز همین است که ابوبکر گفته !!!
آنان به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و همه جریان را به عرض آن حضرت رساندند . پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) به آنان فرمود : به حضور علىّ بن ابیطالب (علیه السلام ) بروید تا او در این مورد قضاوت کند . آنان به حضور على (علیه السلام ) رفته و جریان را گفتند . على (علیه السلام ) فرمود : اگر گاو به اصطبل و جایگاه الاغ رفته و الاغ را کشته است ، صاحب گاو باید قیمت الاغ را به صاحبش بدهد و اگر الاغ به اصطبل و جایگاه گاو رفته و گاو او را کشته است ، بر گردن صاحب گاو چیزى نیست . آن دو مرد به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و چگونگى قضاوت على (علیه السلام ) را به عرض رساندند . پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود : لَقَدْ قَضى عَلىُ بْنِ اَبِیطالِبٍ بَیْنَکُما بِقَضاءِ اللّهِ عَزَّاسمُهُ . على بن ابیطالب مطابق حکم خداوند متعّال بین شما قضاوت نموده است . سپس فرمود : حمد و سپاس خداوندى را که در میان ما خاندان نبوّت ، مردى را قرار داد که طبق سنّت حضرت داوود (علیه السلام ) در قضاوت داورى مى کند .
حل یک مساله جالب ریاضى توسط امام علی ( علیه السلام )
عبدالرّحمن بن حجّاج مى گوید: از ابن ابى لیلى شنیدم که مى گفت : امیرمؤمنان على (علیه السلام ) در حادثه اى قضاوت عجیبى کرد که بى سابقه است و آن اینکه :دو نفر مرد در مسافرت ، با هم رفیق شدند، هنگام غذا در محلى نشستند تا غذا بخورند، نفر اول سه گرده نان از سفره خود بیرون آورد و نفر دوم پنج گرده نان ، در آن هنگام مردى از آنجا عبور مى کرد او را دعوت به خوردن غذا کردند، او نیز کنار سفره آنان نشست و از آن غذا خوردند، مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظى ، هشت درهم به آنان داد و گفت : این هشت درهم را به جاى آنچه خوردم به شما دادم و از آنجا رفت ، آن دو نفر در تقسیم پول نزاع کردند، صاحب سه نان مى گفت : نصف هشت درهم مال من است و نصف آن مال تو. ولى صاحب پنج نان مى گفت : پنج درهم آن مال من است و سه درهم آن مال تو است . آنان نزاع و کشمکش خود را نزد على (علیه السلام ) آوردند و داورى را به او واگذار نمودند. على (علیه السلام ) به آنان فرمود:نزاع و کشمکش در اینگونه امور، از فرومایگى و پستى است ، صلح و سازش بهتر است ، بروید سازش کنید.صاحب سه نان ( نفر اولی ) گفت :من راضى نمى شوم مگر به آنچه حقیقت است و شما در این باره قضاوت به حق کنید . امیرمؤ منان على (علیه السلام ) خطاب به نفر اول فرمود : اکنون که تو حاضر به سازش نیستى و حقیقت را مى خواهى ، بدانکه حق تو از آن هشت درهم ، فقط یک درهم است . او گفت :سبحان اللّه ! چطور، حقیقت اینگونه است ؟!.حضرت على (علیه السلام ) فرمود:اکنون بشنو تا توضیح دهم : آیا تو صاحب سه نان نبودى ؟.او گفت : بله من صاحب سه نان هستم . على (علیه السلام ) فرمود:رفیق تو صاحب پنج نان است ؟ او گفت : آرى . على (علیه السلام ) فرمود:بنابراین ، این هشت نان ، 24 قسمت (با توجّه به سه نفر خورنده ) مى شود . تو (صاحب سه نان ) هشت قسمت نان ها را خورده اى و رفیق تو نیز هشت قسمت را خورده و مهمان نیز هشت قسمت را خورده است و چون آن مهمان هشت درهم به شما دو نفر داده ، هفت درهم آن مال رفیق تو (صاحب پنج نان ) است و یک درهم آن مال تو (صاحب سه نان ) است .آن دو مرد در حالى که حقیقت مطلب را دریافتند، از محضر على (علیه السلام ) رفتند .
******************
توضیح بیشتر قضاوت زیبای مولا در این قضیه جالب : هر نان را 3 تکه فرض می کنیم. این 8 نان را 24 تکه در نظر می گیریم . و چون همه به اندازه مساوی خورده اند پس هر کدام 8 تکه از 24 تای کل خورده اند . حال نفر سوم 8 درهم پول پرداخته برای 8 تکه ای که خورده . در نتیجه برای هر تکه یک درهم پرداخت کرده است .
حال باید دید که این 8 تکه که نفر سوم خورده چقدرش مال نفر اول و چقدرش مال نفر دوم است .
نفر اول 3 نان داشته یعنی 9 تکه و چون خودش مثل بقیه 8 تکه نان خورده پس یک تکه از نانش می ماند که نفر سوم خورده است . و چون نفر سوم به ازای هر تکه نان یک درهم پول داده پس فقط یک درهم حق نفر اول است .
نفر دوم 5 نان داشته یعنی 15 تکه نان . و چون خودش 8 تکه نان خورده 7 تکه دیگر می ماند که آن را نفر سوم خورده است . و چون نفر سوم به ازای هر تکه نان یک درهم پول پرداخت کرده است در نتیجه باید 7 در هم به ازای این 7 تکه نان به نفر دوم برسد .
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: قضاوتهای حضرت علی (ع)
یکى از جلوههاى بسیار بارز تقوا، دل نسپردن به این دنیاى فانى و فریبنده است. از این رو حضرت علی علیه السلام در ادامه سفارش به تقوا مىفرماید:
«و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما ولا تاسفا على شىء منها زوى عنکما»؛ به شما سفارش مىکنم که دنیا را طلب نکنید هر چند که دنیا به دنبال شما بیاید. و بر چیزى از این دنیاى گذرا، که از شما کناره جسته است، افسوس مخورید. (1)
آخرت آفریدهاند.
به همان فراوانى و کثرتى که آن بزرگوار درباره تقوا سخن گفته است، درباره دل نبستن به دنیا بیانات بسیار روشنگر و هشدار دهندهاى دارد:
به بزرگى و فخر ظاهرى این دنیا رغبتى نداشته باشید و به وسیله زینت و نعمت آن فریفته نشوید و از سختىها و زیانهایش بىتابى نکنید، چرا که عزت و فخر این دنیا تمام شدنى است و زینت و نعمت آن نابود گشتنى است و سختى و زیانش پایانپذیر است. هر مدت و دورانى در این دنیا سرآمدى دارد و هر زندهاى، مردنى... «فلا تنافسوا فى عز الدنیا و فخرها، ولا تعجبوا بزینتها و نعیمها، و لاتجزعوا من ضرائها و بوسها، فان عزها و فخرها الى انقطاع، و ان زینتها و نعیمها الى زوال، و ضراءها و بوسها الى نفاد، و کل مده الى انتها، و کل حى الى فناء»(2) ؛
نزد خداوندى که اسرار شما را مىداند پرده درى نکنید. دل از دنیا بر کنید پیش از آن که جسم شما از آن خارج شود. شما را در دنیا مىآزمایند در حالى که شما را براى آخرت آفریدهاند.
ایهاالناس! انما الدنیا دار مجاز و الاخرة دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم، و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم. و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم. ففیها اختبرتم، و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکه: ما قدم؟ لله آباوکم! فقدموا بعضا، یکن لکم، ولا تخلفوا کلا، فیکون علیکم!(3)
تمامى معناى زهد در این دو کلمه قرآن فراهم آمده است که مىفرماید: «لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم.»
(سوره حدید، آیه 23)
تا این که بر آنچه از دست مىدهید دریغ نورزید و به آنچه که به دست مىآورید شادمان نگردید. آرى آن کس که بر گذشته افسوس نخورد و بر آینده دل نبست و از آن شادمان نگشت هر دو سوى پارسایى را پاس داشته است. «الزهد کله بین کلمتین من القرآن: قال الله سبحانه: لکیلا تاسوا على مافاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم، و من لم یاس على الماضى، و لم یفرح بالاتى، فقد اخذ الزهد بطرفیه.»(4)
پینوشتها:
1- نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن علیه السلام.
2- نهج البلاغه نسخه صبحى صالح خطبه 96 .
3- نهج البلاغه نسخه فیض الاسلام، خطبه 194.
4- نهج البلاغه نسخه صبحى صالح، حکمت 439.
و در راستاى همان استوار ساختن پیوند برادرى و نیز دورى از قهر و تفرقه، نخست پیوند با خویشاوندان مورد تاکید قرار گرفته است. خداوند درباره "صله رحم" یعنى پیوستن به خویشاوندان، چنین مىفرماید:
"انما یتذکر اولوالالباب الذین یوفون بعهدالله ولا ینقضون المیثاق. و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب"
(رعد/ 21- 19)؛
خداوند فقط به خردمندان تذکر مىدهد و هشیارشان مىسازد، همان کسانى که به عهد الهى وفادار مىمانند و پیمان خویش با خدا را نمىشکنند. آنان که به آنچه خداوند فرمان داده است که بپیوندند، مىپیوندند و از پروردگارشان مىترسند از بدی حساب در روز قیامت هراس دارند .
و پس از بیان ویژگیهاى دیگرى از این گروه خردمندان، ادامه مىدهد:
"و الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعوا ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فى الارض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار(رعد/ 25)؛
و کسانى که پس از پیمان بستن با خداوند، پیمان مىشکنند و پیوند خویش با خویشاوند مىگسلند و در زمین فساد و تباهى مىکنند، لعنت و نفرین خدا بر آنان باد و جایگاهى دردناک بهره و نصیبشان!
حضرت امیرالمومنین در یکى از سخنان خود، به یکى از ثمرات صله رحم اشاره فرموده است، به همان مطلبى که از رسول خدا شنیده است. امام صادق از پدران خویش، از حضرت على علیه السلام نقل مىکند که آن جناب از قول پیامبر فرمود: صله رحم حسابرسى روز قیامت را آسان مىکند و از مرگ دلخراش پیشگیرى مىنماید. «عن ابى عبدالله، عن آبائه، عن على - علیهم السلام - قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: صلة الرحم تهون الحساب و تقى میتة السوء.»(2)
مضمون فوق اینگونه هم نقل شده است: عن ابى جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله بر ّالوالدین و صلة الرحم یهونان الحساب. ثم تلا هذه الایه: "والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون و الحساب."(3) سفارش به صله رحم آنقدر فراوان است و روایات نقل شده در این زمینه چنان زیاد، که در این مختصر جز به برخى از آن بیانات راهگشا نمىتوان اشاره کرد: پیامبر درباره تاثیر صله رحم بر فراوانى و تاخیر اجل فرمود: هر کس که شادمان و مسرور مىشود از این که روزىاش فراوان شود و اجلش دیر فرارسد پس باید که صله رحم کند. «من سره ان یبسط له فى رزقه، و ینسا له فى اجله فلیصل رحمه.»(4)
امام باقر علیه السلام نیز درباره تاثیرات صله رحم فرمود:
صله ارحام اعمال دینى آدمى را پاکیره مىسازد و دارایى را فزونى مىبخشد و بلا را برطرف مىسازد و حساب روز قیامت را آسان مىکند و مرگ را به تأخیر مىاندازد.
قال ابوجعفر علیه السلام
صلة الارحام تزکى الاعمال و تنمى الاعمال، و تدفع البلوى، و تیسر الحساب و تنسى ء فى الرزق.) (5)
صله رحم داراى مراتبى است. پیامبر صلى الله علیه و آله در این باره فرمود: صله رحم کن، هر چند به شربتى از آب، برترین چیزى که مىتوان به وسیله آن صله رحم کرد بازداشتن دیگران از آزار اوست. در دنیا صله رحم کنید، هر چند به یک سلام.
(قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما یوصل به الرحم کف الاذى عنها. و قال صلى الله علیه و آله: صلوا ارحامکم فى الدنیا و لو بسلام.)(6)
آثار صله رحم چنان است که همه را در برمىگیرد. چنانچه حضرت على علیه السلام از پیامبر اکرم نقل مىکند که فرمود: صله رحم سرزمینها را آباد مىکند و عمرها را طولانى مىسازد، هر چند که اهل آن سرزمین خوبان نباشند. (عن على علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: صله الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار، و ان کان اهلها غیر اخیار.) (7)
همچنین از پیامبر نقل است که فرمود:
ان القوم لیکونون فجره ولا یکونون برره. فیصلون ارحامهم فتنمى اموالهم و تطول اعمارهم"
شرط صله رحم عمل متقابل نیست. یعنى ما وظیفه داریم صله رحم کنیم، هر چند متقابلا این امر صورت نگیرد.
دستور صریح در این مورد این است که امیرالمومنین فرمود: به خویشاوندان بپیوندید، هر چند آنها از شما بگسلند.
(صلوا ارحامکم و ان قطعوکم. و قال ابوذر:
اوصانى رسول الله صلى الله علیه و آله ان اصل رحمى و ان ادبرت.)(8)
به همان شدت و اهمیت که درباره صله رحم سخن گفتهاند، درباره قطع رحم نهى اکید فرموده، و آثار سوئى براى آن برشمردهاند. از جمله آن که:
- قاطع رحم به بهشت نمیرود. (9)
- قطع رحم موجب سرعت مرگ و کوتاهى عمر مىشود. (10)
- قطع رحم داراییها را به باد مىدهد. (11)
- سرزمینها را ویران مىسازد. (12)
- نسل آدمى را منقطع مىکند. (13)
پینوشتها:
1- نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن علیه السلام.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 94.
3- تفسیر عیاشى، ج 2، ص 223 .
4- بحار الانوار، ج 71، ص 9.
5- اصول کافى، ج 2، ص 150.
6- بحارالانوار، ج 71، صص 103 و 104.
7- بحارالانوار، ج 71، ص 94.
8- بحارالانوار، ج 72، صص 91 و 92 .
9- بحارالانوار، ج 71، ص 91.
10- بحارالانوار، ج 71، ص 94 و 138.
11- بحارالانوار، ج 71، ص 138.
12- بحارالانوار، ج 71، ص 134.
13- بحارالانوار، ج 71، ص 134.
و در راستاى همان استوار ساختن پیوند برادرى و نیز دورى از قهر و تفرقه، نخست پیوند با خویشاوندان مورد تاکید قرار گرفته است. خداوند درباره "صله رحم" یعنى پیوستن به خویشاوندان، چنین مىفرماید:
"انما یتذکر اولوالالباب الذین یوفون بعهدالله ولا ینقضون المیثاق. و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب"
(رعد/ 21- 19)؛
خداوند فقط به خردمندان تذکر مىدهد و هشیارشان مىسازد، همان کسانى که به عهد الهى وفادار مىمانند و پیمان خویش با خدا را نمىشکنند. آنان که به آنچه خداوند فرمان داده است که بپیوندند، مىپیوندند و از پروردگارشان مىترسند از بدی حساب در روز قیامت هراس دارند .
و پس از بیان ویژگیهاى دیگرى از این گروه خردمندان، ادامه مىدهد:
"و الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعوا ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فى الارض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار(رعد/ 25)؛
و کسانى که پس از پیمان بستن با خداوند، پیمان مىشکنند و پیوند خویش با خویشاوند مىگسلند و در زمین فساد و تباهى مىکنند، لعنت و نفرین خدا بر آنان باد و جایگاهى دردناک بهره و نصیبشان!
حضرت امیرالمومنین در یکى از سخنان خود، به یکى از ثمرات صله رحم اشاره فرموده است، به همان مطلبى که از رسول خدا شنیده است. امام صادق از پدران خویش، از حضرت على علیه السلام نقل مىکند که آن جناب از قول پیامبر فرمود: صله رحم حسابرسى روز قیامت را آسان مىکند و از مرگ دلخراش پیشگیرى مىنماید. «عن ابى عبدالله، عن آبائه، عن على - علیهم السلام - قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: صلة الرحم تهون الحساب و تقى میتة السوء.»(2)
مضمون فوق اینگونه هم نقل شده است: عن ابى جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله بر ّالوالدین و صلة الرحم یهونان الحساب. ثم تلا هذه الایه: "والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون و الحساب."(3) سفارش به صله رحم آنقدر فراوان است و روایات نقل شده در این زمینه چنان زیاد، که در این مختصر جز به برخى از آن بیانات راهگشا نمىتوان اشاره کرد: پیامبر درباره تاثیر صله رحم بر فراوانى و تاخیر اجل فرمود: هر کس که شادمان و مسرور مىشود از این که روزىاش فراوان شود و اجلش دیر فرارسد پس باید که صله رحم کند. «من سره ان یبسط له فى رزقه، و ینسا له فى اجله فلیصل رحمه.»(4)
امام باقر علیه السلام نیز درباره تاثیرات صله رحم فرمود:
صله ارحام اعمال دینى آدمى را پاکیره مىسازد و دارایى را فزونى مىبخشد و بلا را برطرف مىسازد و حساب روز قیامت را آسان مىکند و مرگ را به تأخیر مىاندازد.
قال ابوجعفر علیه السلام
صلة الارحام تزکى الاعمال و تنمى الاعمال، و تدفع البلوى، و تیسر الحساب و تنسى ء فى الرزق.) (5)
صله رحم داراى مراتبى است. پیامبر صلى الله علیه و آله در این باره فرمود: صله رحم کن، هر چند به شربتى از آب، برترین چیزى که مىتوان به وسیله آن صله رحم کرد بازداشتن دیگران از آزار اوست. در دنیا صله رحم کنید، هر چند به یک سلام.
(قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما یوصل به الرحم کف الاذى عنها. و قال صلى الله علیه و آله: صلوا ارحامکم فى الدنیا و لو بسلام.)(6)
آثار صله رحم چنان است که همه را در برمىگیرد. چنانچه حضرت على علیه السلام از پیامبر اکرم نقل مىکند که فرمود: صله رحم سرزمینها را آباد مىکند و عمرها را طولانى مىسازد، هر چند که اهل آن سرزمین خوبان نباشند. (عن على علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: صله الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار، و ان کان اهلها غیر اخیار.) (7)
همچنین از پیامبر نقل است که فرمود:
ان القوم لیکونون فجره ولا یکونون برره. فیصلون ارحامهم فتنمى اموالهم و تطول اعمارهم"
شرط صله رحم عمل متقابل نیست. یعنى ما وظیفه داریم صله رحم کنیم، هر چند متقابلا این امر صورت نگیرد.
دستور صریح در این مورد این است که امیرالمومنین فرمود: به خویشاوندان بپیوندید، هر چند آنها از شما بگسلند.
(صلوا ارحامکم و ان قطعوکم. و قال ابوذر:
اوصانى رسول الله صلى الله علیه و آله ان اصل رحمى و ان ادبرت.)(8)
به همان شدت و اهمیت که درباره صله رحم سخن گفتهاند، درباره قطع رحم نهى اکید فرموده، و آثار سوئى براى آن برشمردهاند. از جمله آن که:
- قاطع رحم به بهشت نمیرود. (9)
- قطع رحم موجب سرعت مرگ و کوتاهى عمر مىشود. (10)
- قطع رحم داراییها را به باد مىدهد. (11)
- سرزمینها را ویران مىسازد. (12)
- نسل آدمى را منقطع مىکند. (13)
پینوشتها:
1- نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن علیه السلام.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 94.
3- تفسیر عیاشى، ج 2، ص 223 .
4- بحار الانوار، ج 71، ص 9.
5- اصول کافى، ج 2، ص 150.
6- بحارالانوار، ج 71، صص 103 و 104.
7- بحارالانوار، ج 71، ص 94.
8- بحارالانوار، ج 72، صص 91 و 92 .
9- بحارالانوار، ج 71، ص 91.
10- بحارالانوار، ج 71، ص 94 و 138.
11- بحارالانوار، ج 71، ص 138.
12- بحارالانوار، ج 71، ص 134.
13- بحارالانوار، ج 71، ص 134.
آن حضرت دو فرزند گرامى خویش را مخاطب ساخته، به آنان فرمود: «اوصیکما بتقوى الله»
نور چشمانم شما را به ترس از خدا سفارش مىکنم. (1)
سفارش به تقوا پیش از همه و بیش از همه توسط خداوند صورت گرفته است. خداوند خطاب به مسلمانان مىفرماید:
و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقوا الله
شما و پیشینیان شما را - که کتاب آسمانى به آنها دادهام - به تقوا سفارش مىکنم.
در میان فرمانهایى که خداوند در قرآن به مردم و مسلمانان و مومنان داده است بیشترین فرمان امر به تقواست. (حدود 78 مرتبه در قرآن امر به تقوا شده است.)
آثارى را هم که خداوند براى تقوا بر شمرده است، شگفت انگیز است. از آن جملهاند:
و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض.
* هر کس تقوا داشته باشد خداوند بینشى به او مىدهد که تفاوت میان حق و باطل را به آسانى مىیابد. (سوره انفال، آیه 29)؛
یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا.
و من یتق الله یجعل له مخرجا.
* هر کس تقوا داشته باشد خداوند کارش را آسان قرار مىدهد. (سوره طلاق، آیه 4)؛
و من یتق الله یجعل له من امره یسرا.
و اتقوا الله و یعلمکم الله.
* و نیز فرمان خداست که توشه تقوا برگیرید که براى جهان آخرت بهترین توشه تقواست. (سوره بقره، آیه 197)؛
عصاره و خلاصه زندگى پیامبر و به پیروى از آن حضرت، تمام زندگى او نیز قرین و همراه تقواست. تعابیر زیبایى که او درباره تقوا دارد فراوان و شنیدنى است که چند مورد را به اشاره مىآوریم:
* تقوا همانند شتر رام و راه شناسى است که اگر اهل تقوا زمام امر خویش را به او سپرند به سلامت آنان را به بهشت برین وارد مىکند.
الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطو ازمتها، فاوردتهم الجنه. (نهج البلاغه، کلام، 16)
* تقوا دژ استوارى است که هر کس به آن درآید در امان مىماند؛
اعلموا عبادالله! ان التقوى دار حصن عزیز.
(نهج البلاغه نسخه صبحى صالح، خطبه 156)
* تقوا ریسمانى است که دستگیره آن بسیار استوار و مطمئن است. تقوا پناهگاهى است که در بلندایى امن قرار دارد؛
فاعتصموا بتقوى الله، فان لها حبلا وثیقا عروته، و معقلا منیعا ذروته.
(نهج البلاغه، نسخه صبحى صالح، خطبه 190)
فان تقوى الله دواء داء قلوبکم، و بصر عمى افئدتکم، و شفاء مرض اجساکم، و صلاح فساد صدورکم، و طهور دنس انفسکم... .
(نهج البلاغه، نسخه صبحى صالح، خطبه 198)
* به وسیله تقوا آدمى از هر هلاکتى نجات مىیابد؛ ... و نجاة من کل هلکه. (نهج البلاغه، نسخه صبحى صالح، خطبه 230)
پینوشت:
1- نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن علیه السلام.
همانگونه که خداوند به شما فرمان داده است، با مردم به نیکویى سخن بگویید.»
نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن علیه السلام.
آیه شریفهاى را که این فرمان در آن آمده است ذکر مىکنیم:
و اذ اخذنا میثاق بنى اسرائیل لاتعبدون الا الله و بالوالدین احسانا و ذى القربى و الیتامى و المساکین و قولوا للناس حسنا و اقیموا الصلاة و اتوا الزکاة ثم تولیتم الا قلیلا و انتم معرضون (بقره/ 83)
«الله الله فى جیرانکم! فان النبى صلى الله علیه و آله و سلم اوصى بهم. و مازال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یوصى بهم حتى ظننا انه سیورثهم» ؛
شما را درباره همسایگانتان سفارش مىکنم. زیرا پیامبر درباره ایشان سفارش فرموده است. و آنقدر آن جناب درباره آنها سفارش مىفرمود که ما پنداشتیم همسایه را از همسایه ارث خواهد داد.
«الله الله فى القرآن! فلا یسبقکم الى العمل به احد غیرکم؛
حرمت قرآن را پاس بدارید. مراقب باشید، مبادا که کسى در عمل به آن بر شما سبقت بگیرد.»
حضرت على علیه السلام هم که شاگرد نخست مکتب قرآن بود، سخنانى درّ آسا و گهربار در عظمت قرآن، گفته است، چنانچه در یکى از آن گفتارهاى فراوان مىفرماید: قرآن را بیاموزید، زیرا که نیکوترین گفتار است، ژرفاى آیات آن را خوب بفهمید، چون که بهار و طراوت دلهاست. به نور قرآن شفا بجویید، چرا که شفابخش سینههاست، آن را به نیکویى بخوانید، زیرا که سودمندترین قصههاست، و آگاه باشید - دانشمندى که به آنچه غیر از دانش اوست عمل کند، همانند جاهل سرگشتهاى است که از بیمارى جهل بهبودى نیابد. بلکه حجت خدا - به خاطر علمش - بر او بزرگتر، و حسرت و پشیمانىاش لازمتر، و نزد خداوند سرزنش بر او بیشتر است.
نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 110
زهر کشنده است
فریب خورده ی نادان به طرف آن می رود
و خردمند پایان بین از آن دوری می گزیند
موضوعات مرتبط: lماه ضیافت خدا
برچسبها: سفارشات حضرت علی (ع)
پرسش 8 . چه كنيم تا آثار و بركات ماه رمضان را در خود بيشتر حفظ كنيم؟
بدون ترديد يك ماه روزه دارى و مبارزه عملى با هواهاى نفسانى، تأثير بسيار عميقى در روح و روان و سلامت جسمانى انسان دارد؛ اما چه كنيم روزه ما اثرش بر نفس و جان باقى بماند؟
در مرحله نخست بايد بكوشيم روزه ما كامل و واقعى باشد؛ آن گاه اثر آن تا سال آينده؛ بلكه براى هميشه باقى مى ماند.
امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: «هرگاه روزه دار هستى، پس بايد گوش و چشم تو از حرام به دور و جوارح و اعضاى تو از زشتى ها پاك باشد. بايد كارهاى بيهوده و لغو را از خود دور كنى... لازم است بر تو حلم و وقار و خشوع روزه واقعى [ زيرا روزه دار واقعى كسى است كه] كاملاً مراقب و مواظب تمامى شئون زندگى اش باشد تا كوچك ترين نواقص شرعى، عرفى و اخلاقى از او مشاهده نگردد... روزه دار بايد در حد امكان، سكوت و خاموشى را اختيار كند؛ مگر ذكر خدا و بيان نيازمندى هايش. از قهقهه و بلند خنديدن بپرهيزد؛ زيرا خداوند بر خنده هاى قهقهه خشم دارد»62.
از اين سخنان پر معناى امام صادق عليه السلام، استفاده مى شود كه روزه وقتى كامل است و ما روزه دار واقعى محسوب مى شويم كه اين عمل، فقط خوددارى از خوردن و آشاميدن نباشد؛ بلكه همه اعضا و جوارح ما روزه دار باشد. چنين روزه اى كامل و واقعى است و طبعا اثر آن پايدار خواهد بود. البته علاوه بر آنچه گفته شد، دو عمل مهم ديگر بايد انجام دهيم تا اثر روزه تا ماه مبارك رمضان بعدى باقى بماند:
يكم. پرهيز از آنچه كه موجب زايل شدن اثر روزه مى شود. علت غايى روزه دستيابى به «تقوا» (دورى از گناه) است؛ چه اينكه گناه با غايت و هدف روزه منافات دارد و در تعارض است و ما هنگامى مى توانيم از اثر روزه (تقواى الهى) به طور مستمر بهره مند شويم كه رفتارمان، همسو و هم جهت و در راستاى پرهيزگارى باشد.
دوم. علاوه بر اجتناب از گناه، بايد ارتباط خود را با آنچه در ماه مبارك رمضان انجام داده ايم، قطع نكنيم؛ يعنى، براى تقويت آثار روزه، گاهى روزه بگيريم. البته اين روزه ها واجب نيست؛ ولى از نظر كيفيت بايد به همان صورتى باشد كه در ماه مبارك رمضان روزه مى گيريم؛ يعنى، همه اعضا و جوارح ما روزه باشد.
بنابراين استوارى عمل و مداومت بر آن، موجب مى شود اثر آن عمل باقى بماند. امام باقر عليه السلام فرمود: «دوست داشتنى ترين عمل نزد خداوند، عملى است كه بنده آن را ادامه دهد؛ هر چند اندك باشد»63 و يكى از دلايل استمرار عمل، حفظ و بقاى اثر آن است. از نظر علمى و تجربى نيز اين حقيقت ثابت شده است كه براى ماندگارى يادگيرى و نهادينه شدن صفات اخلاقى و معنوى، يك فرآيند دو مرحله اى را بايد طى كرد: شكل گيرى و تثبيت و بقا.
هر مهارتى كه انسان به دست مى آورد، براى تثبيت و بقاى آن، بايد ارتباط خود را با آن مهارت ـ اگر چه به صورت اندك ـ حفظ كند. اين مطلب در مورد مسائل معنوى و اخلاقى نيز صدق مى كند؛ يعنى، اگر مى خواهد اثرات ماه مبارك رمضان، نه تنها تا ماه رمضان بعدى حفظ شود؛ بلكه به عنوان يك سرمايه معنوى براى هميشه باقى بماند، بايد ارتباط خود را با اين ماه حفظ كند. نگه داشتن اين ارتباط، ممكن نيست؛ مگر با انجام دادن همان اعمالى كه در ماه رمضان انجام مى داد.
از اين رو توصيه مى شود بعد از ماه مبارك رمضان، گاهى روزه بگيريد و تلاوت قرآن را ـ هر چند روزى يك صفحه ـ قطع نكنيد و دعاهاى مربوط به ماه هاى بعد از رمضان را هر روز بخوانيد. سيره عملى بزرگان دين ـ مانند پيامبر و ائمه عليه السلام ـ همواره اين بوده كه بعضى از روزها را روزه مى گرفتند و توصيه مى كردند كه حداقل هر ماه سه روز، روزه بگيريد (اول، وسط و آخر ماه) و حداقل هر روز پنجاه آيه قرآن را تلاوت كنيد و... اين سيره و سفارش ها شايد براى استمرار و بقاى آثار ماه مبارك رمضان و تبديل آن حالات معنوى، به صفات و ملكات ماندگار و هميشگى است؛ به گونه اى كه اين آثار جزء وجود و شخصيت انسان شود و همواره رفتارهاى او را تحت تأثير قرار دهد.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
پرسش 7 . در ماه رمضان احساس محبت بيشترى به خدا و امام دارم. از كجا بفهمم كه خدا هم من را دوست دارد؟ آيا راهى هست كه مطمئن شوم خدا هم مرا دوست دارد؟
اظهار محبت و دوستى در ميان انسان ها، راه هاى مختلفى دارد؛ گاه كلمات آتشين و سخنان محبت آميز در قالب شعر و نثر پيام محبت را مى رساند و گاهى ريزش بى امان اشك سوزان و شراره هاى قلب فروزان، پيك خوش خبر صفا و محبت است. هديه دادن، احترام نمودن و پذيرايى كردن از ديگر نشانه هاى محبت ورزى است.
اظهار محبت خداوند به بندگانش، از نوع انفعالات و تأثراتى نيست كه در ميان انسان ها شايع است؛ چون او منزّه و مبرّا از اين گونه حالات است. محبت خداوند به مخلوقاتش، به اين جهت است كه هر علتى به معلول و هر صانعى به مصنوع خود علاقه مند است؛ هر معلولى، ظهور و تراوشى از علت خود است و با آن سنخيت و مشابهت دارد. هر معلولى نيز به علت خود علاقه مند و دلبسته است؛ چون هستى و سرمايه وجودش را از او مى داند. هر چه علت قوى تر و ادراك معلول بيشتر باشد، دوستى و محبت ميان آن دو شديدتر است. پس بالاترين و قوى ترين نوع دوستى، محبتى است كه خداوند نسبت به بندگان خود دارد:
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود
خداوند در آيات و روايات فراوانى، محبتش را به بندگانش ابراز كرده است: «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ»48؛ «فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»49؛ «وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»50؛ «وَ اللّهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ»51؛ و... .
در حديث قدسى آمده است: «لو علم المدبرون كيف انتظارى لهم لماتوا شوقاً»52؛ «اگر آنان كه از من روى گردانيده اند، مى دانستند كه چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مى مردند».
محبت خداوند به بندگانش، داراى آثار و نشانه هايى است كه در احاديث به آنها اشاره شده است. بعضى از اين نشانه ها و آثار عبارت است از:
1. اطاعت از خداوند و پيروى از اولياى او: «من سرّه ان يعلم ان الله يحبه فليعمل بطاعة الله و ليتبعنا»53؛ «كسى كه خوشحال مى شود از اينكه بفهمد محبوب خدا است، بايد مطيع خدا و پيرو ما [ اهل بيت] باشد».
2. زياد به ياد خدا بودن: «اذا رأيت عبدى يكثر ذكرى فأنا اذنت له فى ذلك و انا احبه»54؛ «اگر بنده ام را ببينى كه زياد به ياد من است، خودم چنين اجازه اى به او داده ام و او را دوست مى دارم».
3. آرامش درونى و شكيبايى: «اذا احب الله عبداً زيَّنَهُ بالسكينة و الحلم»55؛ «هنگامى كه خداوند بنده اى را دوست بدارد، او را با زيور آرامش و شكيبايى مى آرايد».
4. داشتن قلبى پاك و اخلاقى متعادل: «اذا احب الله عبداً رزقه قلباً سليماً و خلقاً قويما»56؛ «زمانى كه خداوند بنده اى را دوست بدارد، قلبى پاك و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفريط) روزى اش مى كند».
5. دوست داشتن مطيعان و دشمنى با عاصيان: «اذا اردت ان تعلم ان فيك خيراً فانظر الى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله عز و جل و يبغض اهل معصية ففيك خير و الله يحبك»57؛ «اگر مى خواهى بدانى كه در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه، به قلبت بنگر؛ اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطيع خداوند و بغض و كينه نسبت به گناه كاران يافتى، پس در تو خير و نيكى است و خداوند تو را دوست دارد». نعمت وجود و حيات و استمرار آن و مجهز بودن به اسباب و لوازمى كه براى ادامه زندگى و تكامل مادى و معنوى انسان بايسته است، از ديگر جلوه هاى محبت خداوند به بندگانش است.
شور و شوق و كشش و جذبه اى كه گاه انسان در كانون وجود و نهان خانه ضميرش احساس مى كند و او را به سوى كمال مطلق و هستى بى كران مى كشاند، از نشانه هاى ديگر لطف و محبت الهى است. اگر محبت و عنايت حق به بندگانش نبود و شبستان قلب ما با نور محبت او روشن نگشته بود، هرگز آتش اشتياق در درونمان زبانه نمى كشيد و نهر كوچك وجودمان، ميلى به دريا شدن و بى كرانه گشتن پيدا نمى كرد:
رشته اى بر گردنم افكنده دوست
مى كشد آنجا كه خاطر خواه اوست
احساس نياز به دعا و تضرّع و خاكسارى در پيشگاه معبود متعال و عرض نياز و حاجت با او، از آثار توجّه و عنايت و محبت خداوند به بندگانش است.
محبت بندگان و اولياى خدا به جايى مى رسد كه اعلام مى كنند: خدايا! اگر ما را در جهنم هم ببرى، باز هم اعلام مى كنيم دوستت داريم.
در مناجات شعبانيه چنين مى خوانيم: «و ان ادخلتنى النار اعلمت اهلها انى احبك»58؛ «خدايا! اگر مرا وارد آتش كنى، به دوزخيان اعلام مى كنم كه دوستدار توام» و نيز در مناجات ابو حمزه ثمالى آمده است: «الهى! لو قرنتنى بالاصفاد و منعتنى سيبك من بين الاشهاد و دللت على فضائحى عيون العباد و امرت بى الى النار و حلت بينى و بين الابرار ماقطعت رجائى منك و ما صرفت تأميلى للعفو عنك و لاخرج حبك من قلبى»59؛ «خدايا! اگر با غل و زنجير به بندم كشى و لطف عام و شاملت را از من دريغ كنى و ديگران را از رسوايى هايم آگاه سازى و دستور دهى به آتشم ببرند و ميان من و بندگان خوبت جدايى بيندازى؛ با اين همه، اميدم از تو بريده نمى شود و از آرزوى عفو و گذشتت صرف نظر نخواهم كرد و محبت تو از قلبم بيرون نخواهد رفت».
دعاهاى اولياى برگزيده و بندگان معصوم خداوند، سخنانى شاعرانه و مبالغه آميز نيست كه در گرما گرم غلبه احساسات بر زبان جارى شده باشد؛ بلكه بيان حال و مشاهدات آن خوبان پاك سرشت است. آنان عاشقان دلباخته و شيدايى اند كه يكسره غرق تماشاى محبوب خويش بوده و جلوه هاى جمال و كمال دوست را در هر مظهر و موجودى، به روشنى مى بينند: «انت الذى لا اله غيرك تعرفت لكل شى ء فما جهلك شى ء و انت الذى تعرفت الىّ فى كل شى ء فرأيتك ظاهراً فى كل شى ء و انت المظاهر لكل شى ء»60 ؛ «تو آن خدايى كه معبودى جز تو نيست. خود را به هر چيز شناسانده اى، به طورى كه در نزد هيچ چيز ناشناس نيستى. تو آن خداوندى كه در هر چيز، خود را به من نمودى، آن سان كه تو را در هر چيزى آشكار ديدم و تو براى هر چيز ظاهر و هويدايى».
كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را
كى گشته اى نهفته كه پيدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
آن محرمان راز هستى، خانه دلشان را از غير حق پرداخته و حرم قلبشان را منزلگاه جانان ساخته اند «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله»61 ؛ «دل حرم خدا است، پس غير را در آن منشان».
آنان پروانگان شمع ذات احدى و جمال ازلى هستند. هر چه از محبوب مى بينند، زيبايى و كمال است. اگر چه خداى حكيم و رحيم، بندگان پاك و برگزيده خود را با آتش عذاب نمى كند و در جهنم جاى نمى دهد؛ ولى اگر به فرض چنين هم باشد، در ميان شعله هاى آتش، باز نظاره گر جمال محبوب اند و جز لطف، خوبى، كمال و جمال دوست چيزى نمى بيند.
در آتش ار خيال رخش دست مى دهد
ساقى بيا كه نيست ز دوزخ شكايتى
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
پرسش 6 . گفته مى شود كه در ماه رمضان، شيطان به زنجير كشيده مى شود، پس دليل گناهان ما در اين ماه چيست؟ اصولاً چرا خداوند به شيطان مهلت داده ما را به گناه بكشاند تا مجبور باشيم با اين همه سختى، خود را از شرّ او رهايى بخشيم؟
اين سؤال، پرسشى بنيادين است كه براى هر انديشمند مسلمان رخ مى نمايد و پاسخ به آن در گرو كاويدن جنبه هاى مختلف آن است. در اين پرسش سه طرف ـ خداوند، انسان و شيطان ـ قرار دارد كه به طور مختصر به بررسى آنها مى پردازيم:
1. هدف خداوند از آفرينش انسان، رساندن او به كمال است.
2. تبلور كمال انسان، در شناخت خداوند است و معرفت، در گرو عبادت او است. خداوند خود مى فرمايد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»32 ؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم»؛ زيرا با عبادت و شناخت او، كمال انسان تحقق مى يابد.
3. انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان در حال حركت به سوى كمال ديد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب كرده باشد؛ نه آنكه همانند فرشتگان به صورت تكوينى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصيان و نافرمانى خداوند نداشته باشد: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»33.
و چه زيبا سروده است خواجه شيراز در اين باره:
جلوه اى كرد رُخت ديد ملك عشق نداشت
عين آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد
4. خداوند به همين جهت انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختيار او نهاد؛ چنان كه مى فرمايد:«إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً»34؛ «ما راه را به انسان نشان داديم، حال يا سپاس گزار است و يا ناسپاس».
5. از اينجا است كه مسئله امتحان ـ به عنوان يكى از اهداف واسطه اى آفرينش انسان ـ مطرح مى شود؛ زيرا امتحان، تبلور اختيار انسان است و جاى شگفتى ندارد كه در آيات فراوانى، طرح اين مسئله را به گونه هاى مختلف مى بينيم؛ چنان كه مى فرمايد: «إِنّا خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ»35؛ «ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم»36.
6. برقرارى يك «امتحان عادلانه»، تنها در گرو وجود شرايط و امكانات براى گزينش مسير خير يا شرّ به وسيله انسان است. اما خداوند از آن رو كه انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى آفرينش او به خود تبريك مى گويد «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»37، در جهت انتخاب مسير كمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است. اين ابزار و امكانات عبارت است از:
6ـ1. آفرينش بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها»38.
6ـ2. رهبرى و هدايت الهى به سوى حق به وسيله خود خدا: «قُلِ اللّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»39.
6ـ3. الهام خوبى ها و بدى ها به انسان به منظور گزينش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»40.
6ـ4. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند در نهاد انسان ها: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»41.
6ـ5. يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: «إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا»42.43
6ـ6. گشودن راه هاى هدايت به تناسب تلاش انسان: «وَالّذيِنَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»44.
7. حال با وجود اين همه امكانات در جانب خير، بودن نيرويى در جانب شرّ، موجب مى شود كه آزمايش الهى از حالت صورى در آيد؛ يعنى، وجود نيروهايى كه انسان را به سوى شرّ وسوسه مى كنند، باعث مى شود انسان واقعا در ميان دو راهى ها، قرار گيرد و خود با اراده و عزم خويش، مسيرى را انتخاب كند.
به عبارت ديگر وسوسه هاى شيطانى، باعث مى شود كه انسان به مبارزه برخيزد و با استمداد از عنايت هاى الهى، نبردى سهمگين را آغاز كند. به اين وسيله نفس او پرورش و تكامل مى يابد و عالى ترين مدارج كمال ممكن را كسب مى كند و چون در اين صورت امتحان جدى صورت گرفته است، حقيقت شخصيت او ـ خواه مثبت و ملكوتى يا منفى و منحط ـ بروز مى نمايد؛ يعنى، انسان نهان خود را نشان مى دهد.
از اينجا بود كه با نافرمانى ابليس و رانده شدن او از درگاه الهى و سپس تقاضاى او براى اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نيروهاى الهى، وسوسه گر انسان به سمت شرّ باشد. اما در عين حال قدرت او در اين زمينه را محدود ساخت و هيچ سلطه اى را براى شيطان به طور مستقل بر انسان ها قرار نداد: «وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤمِنُ بِالاْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»45.
8. اغواگرى شيطان، تنها در انسان هايى مؤثر است كه جانب شرّ را بر خير ترجيح مى دهند؛ اما خالصان و خداجويان حقيقى، گزندى از او نمى بينند. چنان كه شيطان خود بر ناتوانى خويش در اين زمينه اعتراف كرده، مى گويد: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»46.
بنابراين وسوسه گرى شيطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنين كسانى كه با اختيار و انتخاب خود كفر ورزيده، قابليت محبت و همراهى با پاك ترين انسان هاى روى زمين را از دست داده اند؛ سزاوار آن هستند كه به وسوسه هاى شيطانى گرفتار شوند و اين خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤزُّهُمْ أَزًّا»47؛ «آيا ندانستى كه ما شيطان ها را بر كافران گماشته ايم، آنان را شديدا تحريك كنند؟».
9. خداوند متعال به جهت عنايت ويژه اش به مؤمنان، زمان ها، مكان ها و وسايطى براى آنها قرار داده است تا بتوانند از آنها استمداد جسته و در جهت حفظ و تقويت بعد معنوى خويش، تلاشى پيگير داشته باشند. ماه رمضان ـ به ويژه شب قدر ـ بهترين زمان ها براى اين جهت است. خداوند در اين ماه، قدرت شيطان را محدود ساخته است (كه از اين محدوديت، به زنجير كشيده شدن او تعبير مى شود)؛ لكن اين تنها زمينه خوبى براى حركت به سوى كمالات معنوى است كه به خواسته انسان مشروط است و اگر انسان نخواهد در مسير تكامل ايمانى قرار گيرد ـ اگر چه روزه هم بگيرد لكن در ترك گناهان نكوشد ـ روزه تأثيرى ژرف در جان او نگذاشته، تنها تكليفى را از او ساقط مى كند.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
پرسش 1 . «رمضان» يعنى چه و آيا ماه رمضان و روزه گرفتن، در اديان گذشته نيز وجود داشته است؟ فرق روزه مسيحيان و يهوديان با مسلمانان چگونه است؟
برخى «رمضان» را از «رمض» مشتق مى دانند كه به معناى تافته شدن سنگ ها، از شدّت گرما است و چون وجوب روزه در ماه رمضان، مصادف با شدّت گرما بوده است، نام اين ماه را رمضان گذاشته اند. به يك تعبير ماه رمضان، ماه سوزاندن گناهان و بلكه بالاتر سوزاندن نفس آدمى است كه انسان خام را پخته مى كند تا حجاب انانيت و خود خواهى از ميان برداشته شود.
برخى ديگر رمضان را مشتق از «رميض»، به معناى ابر و باران در پايان چلّه تابستان و ابتداى فصل پاييز مى دانند كه گرماى تابستان را دور مى كند. به اين دليل اين ماه را «رمضان» گفته اند كه بدن هاى آدميان را از گناهان مى شويد1. برخى ديگر «رمضان» را بر گرفته از «رمضت النصل ارمضه رمضاً» مى دانند؛ به اين معنا كه نيزه را ميان دو سنگ مى گذاشتند و بر آن مى كوفتند تا نازك شود. به اين تعبير رمضان؛ يعنى، انسان خود را ميان طاعت و عبادت الهى قرار مى دهد تا نفس او نرم و آماده بندگى شود. از اين رو برخى مى گويند: «رمضان» نامى است كه اسلام بر اين ماه گذاشته است و بنابر نظر ديگر، از زمان جاهليت بر اين نام بوده است2. در معناى «رمضان» به دو نكته كه در روايات بيان شده، اشاره مى گردد:
1. در بسيارى از احاديث اهل بيت عليهم السلام از گفتن كلمه «رمضان» به تنهايى نهى و توصيه شده است كه آن را «ماه رمضان» نام گذارند؛ زيرا «رمضان» يكى از اسماى الهى است3. از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است: «نگوييد رمضان؛ بلكه بگوييد ماه رمضان و احترام آن را رعايت كنيد»4. امام باقر عليه السلام فرمود: «نگوييد «اين رمضان» و «رمضان رفت» و يا «رمضان آمد»؛ زيرا «رمضان» نامى از نام هاى خداوند است كه نمى آيد و نمى رود. رفتن و آمدن، ويژگى هاى موجود زايل شدنى است»5.
پس در حقيقت «رمضان»، نامى از نام هاى خداوند است و ماه رمضان، ماه الهى است. به همين تعبير از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در خطبه شعبانيه وارد شده است: «ايها الناس قد اقبل اليكم شهر الله»6؛ «اى مردم! همانا ماه خدا به سوى شما روى آورده است».
2. در روايات متعدد، ماه رمضان اول سال معرفى شده؛ چنان كه امام صادق عليه السلام فرموده است: «اول سال ماه رمضان است»7 و به اين دليل اگر اين ماه سالم باشد، همه سال درست و سالم خواهد بود8.
فروردين اول سال، بر اساس اعتدال طبيعت و مناسب براى كشاورزى است و ماه محرم، اول سال در ماه هاى قمرى است. اما براى ساكنان و كسانى كه به دنبال خودسازى هستند، ماه رمضان اول سال است. در ماه هاى رجب و شعبان، بايست حساب سالشان را صاف و پاك كنند و با پاكى به مهمانى خداوند گام نهند.
بر اساس صريح آيه قرآن، روزه براى امت هاى گذشته نيز واجب بوده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»9. از اين آيه به دست مى آيد كه در ملت ها و امت هاى پيشين نيز روزه واجب بوده است. اما اين ملت ها چه كسانى بوده اند؟ نقل هاى تاريخى از مصر، يونان، روم و هند باستان، نمونه هاى روزه دارى را نقل كرده است. در كتاب مقدس نيز بر روزه دارى تأكيد و تشويق شده است10.
در قاموس كتاب مقدس آمده است: «روزه در تمام اوقات در ميان هر طايفه و هر ملت و مذهب، در موقع اندوه و زحمت غيرمترقبه، معمول بوده است»11.
از تورات نيز برمى آيد كه موسى عليه السلام چهل روز روزه داشته است: «هنگام بر آمدنم به كوه، لوح هاى سنگى را (لوح هاى عهدى كه خداوند با شما بست) بگيرم. آن گاه در كوه چهل روز و چهل شب ماندم؛ نه نان خوردم و نه آب نوشيدم»12.
همچنين از انجيل لوقا نيز برمى آيد كه حواريون مسيح روزه مى گرفتند13.
روزه به عنوان يك عمل عبادى، در ميان يهود رواج دارد؛ ولى تنها در روز «كيپور» (روز كفار) اين عمل صورت مى گيرد. در اين روز يهوديان از غروب روز قبل تا شبانگاه اين روز، براى كفّاره گناهان روزه مى گيرند و از خوردن و آشاميدن، استحمام و كار پرهيز مى كنند و در كنيسه ها به عبادت و استغفار مشغول مى شوند14.
پرسش 2 . «ماه رجب»، ماه اميرمؤمنان و «ماه شعبان» منسوب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و «ماه رمضان» ماه خدا است كه مخصوص امت پيامبر مى باشد؛ اين مسائل را توضيح دهيد.
براساس روايات «ماه رجب»، ماه تقويت ارتباط با خداوند است و در «ماه شعبان» صلوات بر محمد و آل محمد و التزام به سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار سفارش شده است. در «ماه رمضان»، قابليت ضيافت الهى و بخشش امت در هر شبانه روز مطرح است كه نقطه اوج آن، شب قدر و شب عيد فطر است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «رجب ماه خدا، شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است»15.
روايات در اين زمينه مختلف است؛ بعضى، ماه رجب و ماه رمضان، ماه خدا معرفى شده است. البته در حقيقت تمامى اين ماه ها، متعلق به خداوند است؛ لكن بعضى از ماه ها، ويژگى خاصى دارند. در برخى ديگر، ماه رجب به امام على عليه السلام نسبت داده شده و اين ممكن است به جهت تولد آن حضرت در اين ماه باشد و يا اشاره به مقام ولايت باشد. ارتباط صحيح و حقيقى با خداوند، جز از طريق ولايت ممكن نيست؛ زيرا «ولايت» انسان را به «نبوت» متصل مى گرداند و «نبوت» نيز ما را به «توحيد» مرتبط مى كند. اين حقيقت در «شب قدر» براى اولياى الهى كشف مى شود؛ به طورى كه ملائكه و روح، مقدّرات عالم را بر قلب مبارك امام زمان(عج) نازل مى كنند. در حديثى آمده است: «با سوره قدر بر ولايت ما ائمه استدلال كنيد»16.
بنابراين چون اين امت با اقتدا به رسول خدا صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام، مى توانند به بالاترين مقامات توحيدى و معنوى نايل شوند و اين معنا در ماه رمضان امكان پذيرتر است؛ لذا ماه رمضان به ماه خدا ناميده شده است و به جهت شرافت اين ماه براى امت و آمرزش گناهان و پاك شدن بندگان، به ماه امت نيز نسبت داده شده است17.
پرسش 3 . ميهمانى خداوند در ماه رمضان چيست؟ چگونه در ماه رمضان برنامه ريزى كنيم تا بهتر از بركات اين ماه بهره ببريم؟
ميهمانى خداوند، به معناى اكرام و رحمت خاص الهى بر بندگان است؛ زيرا بندگان ـ اعم از مؤمن و كافر ـ در سراسر زندگى خود، در سر سفره اكرام و رحمت الهى نشسته اند. اما ميهمانى در ماه رمضان، اكرام و رحمت خاص براى روزه داران است. بر اساس روايات، چند موضوع نشان از ميهمانى خداوند است:
1. از شب اول ماه رمضان، درهاى بهشت باز مى شود و تا شب آخر بسته نمى شود18.
2. از ابتدا تا انتهاى ماه رمضان، درهاى جهنم بسته مى شود19.
3. شياطين در بند و زنجير مى شوند تا نتوانند روزه بندگان را خراب كنند20.
4. ماه رمضان، ماهى است كه ابتداى آن رحمت، وسطش آمرزش گناهان و پايان آن، آزادى از آتش جهنم است21؛ يعنى، با رحمت الهى به ميهمانى دعوت و آمرزيده مى شويم و در پايان ميهمانى به عنوان هديه، از آتش جهنم آزاد مى گرديم.
5. وجود شب قدر در اين ماه است كه ارزش آن، از هزار ماه بيشتر است و عبادت در آن، نتايج بسيارى دارد و سرنوشت يك سال بندگان در آن تعيين مى گردد22. بدون ترديد موفقيت در هر كارى، مستلزم برنامه ريزى صحيح است و آن هنگامى ميسّر است كه:
الف. برنامه ناظر به اهدافى باشد كه انسان، در پيش روى دارد.
ب. اهداف وقتى از شفافيت برخوردار مى شود كه فرصت پيش آمده يا امكانات فراهم شده، به خوبى شناخته و ارزش گذارى گردد.
ج. وقتى انسان ارزش فرصتى را بداند و يا اهميت نعمتى را درك كند، قدر آن را بهتر مى داند و بيشتر از آن بهره مى برد.
پس بايد از اين فرصت سرنوشت ساز، بيشترين بهره را ببريم و اگر بخواهيم به اين هدف دست يازيم، بايد براى لحظه لحظه آن حساب باز كنيم؛ حتى براى ساعاتى كه در حال خواب يا استراحت هستيم.
براى استفاده كامل از ماه رمضان، هر كس بايد متناسب با موقعيت شغلى و وضعيت جسمانى و روانى خويش، برنامه ريزى كند. در اين صورت بايد وقت خود را به چند بخش تقسيم كنيم:
بخش اول. علم و معرفت
در اين ماه بايد با جديت تمام، در جهت دانش افزايى تخصصى و معرفت يابى بنيادين و اعتقادى بكوشيم.
بخش دوم. عبادت و مناجات
در ماه رمضان، علاوه بر عبادت هاى معمول ـ كه در طول سال هميشه بايد انجام دهيم ـ عبادت هاى واجب و مستحب ديگرى نيز اضافه شده است؛ مانند: روزه گرفتن، تلاوت قرآن، خواندن دعاهاى ماه رمضان، احسان و... براى انجام دادن اين اعمال، تأكيد فراوانى شده است و بايد در برنامه ريزى ماه رمضان، در نظر گرفته شود.
بخش سوم. خواب و استراحت
لازمه استفاده بهينه از دو بخش گذشته، اين است كه خواب و استراحت انسان به مقدار كافى انجام شود. در غير اين صورت در دو بخش اول نيز موفق نخواهد بود. در ماه مبارك رمضان، به دليل جابه جايى اوقات غذا و تغييراتى ديگر، تا حدودى چرخه خواب و استراحت نيز تغيير مى كند. توصيه ما اين است كه بكوشيد ميزان خواب خود را خيلى تغيير ندهيد و وقت آن را نيز خيلى به هم نزنيد. فقط با كمى تغيير در چرخه خواب، برنامه خواب و استراحت خود را ادامه دهيد؛ براى مثال اگر هنگام سحر حدود يك ساعت (براى سحرى خوردن و خواندن نماز شب و نماز صبح) بيدار مى مانيد؛ اين مقدار از خواب را در روز جبران كنيد. بعد از نماز ظهر و عصر ـ با توجه به اينكه ناهار از برنامه روزانه حذف شده است ـ زمان مناسبى براى استراحت و خواب است. در اين صورت مقدارى از شب را مى توانيد بيدار بمانيد و از وقت تان استفاده بهترى بكنيد.
توصيه هاى ماه رمضان:
علاوه بر آنچه بيان شد، رعايت نكات زير به كيفيت استفاده از ماه رمضان مى افزايد:
1. بر ترك محرماتى كه بر اعضاى ديگر لازم گرديده ـ به ويژه محرمات چشم، گوش و زبان ـ و نيز استفاده از غذاى حلال، اهتمام ويژه اى داشته باشيد.
2. در شبانه روز چند نوبت قرآن تلاوت كنيد؛ براى مثال حدود پانزده دقيقه در روز و پانزده دقيقه در شب.
3. دعاها را تقسيم كنيد و آنها را در چند نوبت در شبانه روز بخوانيد. روزها به همان مقدار دعايى كه بين نماز يا بعد از نمازهاى يوميه خوانده مى شود، اكتفا كنيد. اما شب ها وقت بيشترى را صرف خواندن دعا كنيد. اگر بعضى از دعاها طولانى است، لازم نيست هر شب همه آن دعا را بخوانيد.
4. براى استفاده بهينه از زمان در هنگام رفت و آمد، ذكر بگوييد (البته ذكرهاى بدون صدا و آرام تا شائبه ريا به وجود نيايد). بكوشيد از مرحله ذكر زبانى، به مرتبه توجّه به معناى ذكر و ذكر قلبى و ياد واقعى خداوند برسيد؛ به طورى كه او را حاضر و ناظر بر خود بدانيد.
بهترين ذكر ـ به ويژه براى رفع بعضى مشكلات ظاهرى و نيز روحى و روانى ـ ذكر «استغفار» و «لا اله الا الله» است.
5. دائم الوضو باشيد و حتى قبل از خواب نيز وضو بگيريد و به بستر خواب برويد؛ زيرا در ماه رمضان، خواب نيز عبادت است و نفس كشيدن تسبيح به حساب مى آيد.
6. از شب زنده دارى و احيا ـ به ويژه در شب هايى كه فرداى آن تعطيل است ـ غفلت نكنيد. شايد يكى از مهم ترين اعمال در اين ماه، شب زنده دارى، تهجّد، استغفار و نماز شب در نيمه شب ها است.
7. در مجالس بيان احكام و معارف دينى و موعظه، در مساجد يا حسينيه ها شركت كنيد. بسيارى از علما و مجتهدان نيز مقيدند، به موعظه و ذكر مصيبت واعظان و سخنرانان گوش فرا دهند.
به طور كلى شركت در مجالس مذهبى، قرار دادن خود در معرض نفحات و نسيم هاى رحمت الهى است كه نقش مهمى، در حفظ دين و معنويت انسان دارد.
8. از انجام دادن ورزش هاى سنگين، در طول ماه رمضان بپرهيزيد و بكوشيد ورزش هاى سبك و آرام (مانند پياده روى يا نرمش) انجام دهيد.
9. از غذاهاى قندى و پروتئين دار در رژيم غذايى خود بيشتر استفاده كنيد (مانند خرما و لبنيات).
10. از پرخورى هنگام افطار و سحرى جدا بپرهيزيد؛ زيرا علاوه براينكه چرخه خواب شما را به هم خواهد زد، از ساير برنامه هاى عبادى و درسى نيز بهره كافى نخواهيد برد.
11. از هدر دادن انرژى بى جا و بى مورد اجتناب كنيد؛ براى مثال از حرف زدن هاى بى مورد و تماشاى برنامه هاى تلويزيونى غيرضرورى بپرهيزيد.
پرسش 4 . اثرات تربيتى، اجتماعى و بهداشتى روزه چيست؟
روزه ابعاد گوناگونى دارد و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى در وجود انسان مى گذارد كه از همه مهم تر «بعد اخلاقى و فلسفه تربيتى» آن است.
يك. آثار تربيتى
1ـ1. تلطيف روح
روح انسان، همواره در حال تدبير بدن است و بدن بدون تدبير روح، مانند كشتى بدون ناخدا است. در ماه رمضان، به دليل امساك از خوردن و آشاميدن و محدود كردن آن به ساعاتى مشخص و نيز كنترل حواس (مانند چشم، گوش و تمامى مجارى ورود اطلاعات به درون ذهن)، فراغت روح و نفس بيشتر فراهم مى شود. فعاليت روح براى پرداخت به امور مادى و دنيوى كاهش مى يابد و امكان پرداخت به امور معنوى بيشتر مى شود. در نتيجه روح از لطافت بيشترى برخوردار مى گردد.
1ـ2. تقويت اراده
خداوند برنامه روزه دارى را به گونه اى تنظيم كرده است كه انسان بايد در ساعت معيّنى، از خوردن و آشاميدن بپرهيزد و در ساعت خاصى، مى تواند آزادانه بخورد و بياشامد و از لذت هاى حلال استفاده كند.
ملزم شدن انسان ها به اجراى دقيق اين برنامه و تكرار آن طى يك ماه، تمرين بسيار مناسبى است براى عادت دادن نفس به امورى، غير از آنچه در ماه هاى ديگر عادت كرده بود و اين عمل، عزم و اراده انسان را تقويت مى كند.
1ـ3. كنترل غرايز
روزه دار بايد در حال روزه ـ با وجود گرسنگى و تشنگى ـ از غذا و آب و ساير لذات (از قبيل لذت جنسى)، چشم بپوشد و ثابت كند كه او همچون حيوانات، در بند اسطبل و آب و علف نيست. او مى تواند زمام نفس را به دست گيرد و بر هوس ها و شهوت هاى خود مسلّط شود و اين امر باعث مى گردد كه غرايز به كنترل او در آيد و علاوه بر اين، در بهره ورى از آنها تعديلى به وجود آيد. خلاصه اينكه روزه، انسان را از عالم حيوانى ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مى دهد.
تقوا و پرهيزگارى در تربيت اخلاق اسلامى يك مسلمان، نقش بسيار مهمى دارد و براى رسيدن به اين صفت شايسته، بهترين عبادت روزه است. قرآن درباره آن مى فرمايد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»23؛ يعنى، نتيجه و علّت غايى روزه، تقوا از محارم الهى است.
وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه «شعبانيه»، فضايل ماه رمضان و روزه را برشمرد، اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيد: بهترين اعمال در اين ماه چيست؟ فرمود: «الورع عن محارم اللّه »24 ؛ «پرهيز و اجتناب از معاصى و گناهان است». بنابراين روزه، عامل بازدارنده از گناه و عامل سركوب كننده نفس عصيانگر است. شخص با عمل به اين دستور الهى، به خوبى روح تقوا و پرهيزگارى را در خويش زنده مى كند؛ زيرا با روزه، اصلاح نفس و تربيت آن، آسان تر مى شود؛ زيرا گرسنگى و ديگر محروميت هاى روزه، شعله هاى سركش غريزه هاى حيوانى و هواهاى نفسانى را خاموش مى سازد.
پر شدن شكم زمينه بسيارى از ناهنجارى ها و تحريك شهوات، غوطه ورى در حرام و ظهور خواهش هاى باطل در نفس مى شود؛ چنان كه در حديثى آمده است: «انى اخاف عليكم من البطن والفرج»25؛ «من از شكم و شهوت بر شما بيمناك هستم». اگر شكم عفيف باشد و به قدر ضرورت اكتفا كند و از حرام و شبهه بپرهيزد، بدون شك دامن نيز عفيف مى شود. عفت اين دو عضو، زمينه بسيار خوبى براى نشاط معنوى و صفاى دل و باطن خواهد شد.
1ـ4. روحيه ايثار و نوع دوستى
انسان موجودى اجتماعى است و انسان كامل، كسى است كه در همه ابعاد وجودى رشد كند. روزه، بعد اجتماعى انسان را در كنار ساير ابعاد او رشد مى دهد؛ بدين صورت كه درس مساوات و برابرى در ميان افراد اجتماع است. با عمل به اين دستور مذهبى، افراد متمكن وضع گرسنگان و محرومان اجتماع را به طور محسوس در مى يابند و به دنبال آن درك، به اين نتيجه مى رسند كه بايد به فكر بيچارگان و محرومان باشند. اگر توجه به حال گرسنگان، جنبه حسّى و عينى پيدا كند، اثر بيشترى دارد و روزه به اين موضوع مهم اجتماعى، رنگ حسّى مى دهد. با رشد اين بعد اجتماعى، انسان نسبت به هم نوعان خود بى تفاوت نمى شود و دردهاى فراگير اجتماعى (مانند فقر و گرسنگى) را حس مى كند و مصداق اين سخن حكيمانه سعدى مى شود كه:
بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
به راستى اگر كشورهاى ثروتمند جهان و اغنيا، چند روز از سال روزه بدارند و طعم گرسنگى را بچشند، باز هم اين همه گرسنه در جهان خواهد بود؟! آيا ميليون ها انسان با سوء تغذيه و كمبود مواد غذايى مواجه خواهند شد؟!
دو. آثار بهداشتى
بدون ترديد در علم پزشكى، اثر معجزه آساى امساك، در درمان انواع بيمارى هاى جسمانى و روانى به اثبات رسيده است. عامل بسيارى از بيمارى ها، زياده روى در خوردن غذاهاى مختلف است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «واعلم ان المعدة بيت الداء و ان الحمية هى الدواء»26؛ «معده مركز و خانه هر دردى است و پرهيز [ از غذاهاى نامناسب و زياده خورى]، اساس هر داروى شفابخش است». منشأ بسيارى از بيمارى هاى روانى، افكار غلط، سوء ظن، گناه و شناخت غيرمعقول و غيرمنطقى است و روزه با ايجاد محدوديت هايى، هم معده و دستگاه گوارشى را تقويت مى كند و هم با كنترل افكار و اجتناب از گناه، روان انسان را از آلودگى ها باز مى دارد.
به عبارت ديگر روزه، زباله ها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مى سوزاند و در واقع، بدن را «خانه تكانى» مى كند و روح را با تلاوت قرآن و خواندن دعاهاى ويژه تقويت مى نمايد. خلاصه اينكه با روزه، سلامتى جسمانى و روانى انسان تضمين مى شود و بر همين اساس پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: «صوموا تصحّوا»27؛ «روزه بگيريد تا سالم شويد». روزه اگر با شرايطى كه دارد گرفته شود، اثرات مهم تربيتى، اجتماعى و بهداشتى براى انسان دارد28.
پرسش 5 . آيا روزه نوعى رياضت نيست؟ اگر چنين است تفاوت آن با رياضت هاى غيردينى در چيست؟
«رياضت» در لغت چند معنا دارد: 1. تحمل رنج و تعب براى تهذيب نفس و تربيت خود يا ديگرى؛ 2. تمرين و ممارست؛ 3. كوشش و سعى؛ 4. گوشه نشينى توأم با عبادت و كفّ نفس29. در اصطلاح؛ يعنى، تحمل رنج و مشقت و از نظر جسمانى خود را در محدوديت قرار دادن و در قبال آن به يك توانمندى هاى روحى رسيدن.
انواع رياضت
از يك چشم انداز مى توان رياضت را به دو نوع تقسيم كرد: 1. رياضت به صورت مطلق؛ قطع نظر از آموزه هاى دينى؛ 2. رياضت در قالب آموزه هاى دينى و براساس معيارهاى شرعى. فرق هاى اين دو عبارت است از:
يكم. رياضت به معناى مطلق، عبارت است از اينكه انسان از هر راه ممكن، جسم خود را به مشقّت بيندازد تا مهارت ها و توانمندى هايى را در بعد روحى به دست آورد؛ قطع نظر از اينكه آيا چنين عملى از نظر احكام شرعى و مبانى دينى صحيح است يا نه. از اين رو مرتاضانى كه بدون در نظر گرفتن شريعت الهى، رياضت مى كشند، براى رسيدن به هدف خود، هر عملى را انجام مى دهند! حال فرقى نمى كند اين كار از نظر شرعى حرام باشد، يا با كرامت انسانى سازگار نباشد؛ زيرا آنان بر اين باورند كه فلان عمل، موجب تقويت روح يا اراده شان مى شود. حال آنكه در رياضت هاى دينى (مانند روزه)، هرگز فرد از چارچوب شريعت خارج نمى شود و هر قدرت و نيرويى براى او مطلوب نيست. او براساس احكام الهى روزه مى گيرد؛ زيرا اعمال احكام دينى، براى اين است كه انسان را در حوزه عبوديت خدا قرار دهد و او را به مقام قرب الهى برساند. پس نتيجه واثر رياضت هاى شرعى و غيرشرعى كاملاً با هم متفاوت است.
دوم. فرق ديگر رياضت دينى با رياضت غيردينى، اين است كه دين، به انسان اجازه ضرر زدن به خود يا به ديگرى را نمى دهد و اعمال او همواره بايد فايده عقلايى داشته باشد. براى مثال روزه عمل واجبى است كه افراد مكلّف، بايد آن را بگيرند. اما همين روزه اگر در جايى موجب آسيب شديد جسمانى، يا بيمارى و يا تشديد آن گردد، حكم آن لغو مى شود و چنين فردى نبايد روزه بگيرد.
در حالى كه مرتاض، ممكن است عملى را به اين جهت انجام دهد كه موجب تقويت اراده شود و كارى ندارد به اينكه اين عمل ممكن است براى او ضرر داشته باشد يا نه. به عبارت ديگر بر اساس قاعده كلى «لاضرر و لا ضرار فى الاسلام»، ضرر رساندن و ضرر ديدن در اسلام و احكام آن، قرار داده نشده است. همچنين بر اساس قاعده «لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها»30، خداوند براى هيچ كس بيشتر از توانايى اش تكليف نمى كند. مرتاض اين قواعد و اصول را نه تنها مد نظر ندارد؛ بلكه ممكن است برخلاف آن عمل كند؛ به اين جهت كه مى خواهد با رياضت، ابعاد روحى و روانى خود را تقويت كند. از همين رو بسيارى از احكام اوليه، ممكن است در مورد عده اى، تغيير كند يا آن تكليف اوليه از دوش آنان برداشته شود. براى مثال اگر كسى بيمار است و روزه گرفتن براى او ضرر دارد، يا درمان او را به تأخير مى اندازد و نيز افرادى كه مسافر هستند، نبايد روزه بگيرند.
سوّم. فرق ديگر مربوط به انگيزه و هدفى است كه مرتاض دنبال مى كند. اگر از مرتاض سؤال شود انگيزه و هدف تو از اين عمل چيست، ممكن است بگويد: براى تقويت روح، يا به جهت تقويت اراده، يا به دليل اينكه بتوانم توانايى به دست آورم. اما نخستين شرط روزه اين است كه روزه دار، بايد نيت و قصد «قربت» كند: «انما الاعمال بالنيات»31. البته روزه دار نيز ممكن است انگيزه اش دستيابى به بهشت و نعمت هاى بهشتى باشد؛ اما بايد قصد «قربة الى الله» كند. او مى خواهد در قالب بندگى، رضايت خدا را به دست آورد و به دنبال آن، از نعمت هاى مادى و معنوى نيز بهره بگيرد. پس در رياضت هاى الهى، قصد و انگيزه الهى است؛ ولى معلوم نيست مرتاض چنين هدفى را دنبال كند.
چهارم. يكى ديگر از فرق هايى كه بين رياضت هاى غير دينى و رياضت هاى دينى وجود دارد، به كارگيرى محصولات و نتايج رياضت است. يك انسان مؤمن ـ كه در قالب عمل به احكام الهى به كمالاتى دست مى يابد ـ هرگز حاضر نيست از اين كمالى كه به دست آورده، سوء استفاده كند و در راه حرام، آن را به كار گيرد. اما مرتاض ممكن است در اثر رياضت، توانمندى هايى به دست آورد و در راه غيرصحيح و غيرمشروع از آن استفاده كند. حال ممكن است سؤال شود: مگر مى شود انسانى از طريق رياضت هاى غير دينى، به جايى برسد؟
جواب آرى است؛ زيرا رياضت و نتايج آن، تحت نظام علّى و معلولى قرار دارد؛ يعنى، اگر علت (به مشقّت انداختن جسم) ايجاد شد، معلول (تقويت روح در بعدى از ابعاد) نيز حاصل مى شود. حال اين علّت و معلول، ممكن است در قالب يك نظام ارزشى و الهى شكل بگيرد و يا ممكن است خارج از اين نظام باشد. درست مثل يك چاقوى تيز كه مى توانيم در راه صحيح و يا غلط از آن بهره بردارى كنيم و ممكن است اين چاقو از طريق صحيح تيز شده باشد و يا از راه غصبى. بنابراين تقويت روح چيزى شبيه تيز كردن چاقو است. پس در سايه رياضت هاى دينى، علاوه بر اينكه نفس انسان قدرتمند مى شود و او به كمالاتى مى رسد؛ به سعادت واقعى و جاودان نيز دست مى يابد. اين امرى است كه با رياضت هاى غير دينى حاصل نمى شود.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
قرآن مجيد مى فرمايد: «مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً»؛فرقان(25)، آيه 70.؛ «كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به حسنات تبديل مى كند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است».
علامه طباطبايى مي نويسد: هر كس گناهى مرتكب شده، اگر سه كار انجام دهد - افزون بر آنكه از عذاب سخت و جاودان روز قيامت نجات مى يابد گناهانش به حسنات تبديل مى گردد: 1. توبه يا بازگشت از گناه، 2. عمل صالح، 3. ايمان.
«توبه» پشيمانى و رجوع خاص به طرف پروردگار است و «عمل صالح» استقراربخش آن به شمار مى آيد. از اين رو، علامه مى فرمايد: اين توبه با عمل صالح به توبه نصوح تبديل مى گردد. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»؛تحريم(66)، آيه 8. فرمود: «بنده توبه كند، سپس به گناه باز نگردد» محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 1، ص 552.. اين توبه (توبه نصوح)، حالتى خاص است كه قابل شكستن نيست و در قاموس آن، بازگشت به گناه وجود ندارد. از چنين توبه اى، عمل صالح هم بى هيچ زحمتى تحقّق مى يابد.
توبه اى كه در اين آيه ذكر شده و به ضميمه عمل صالح، گناهان را به حسنات تبديل مى كند، توبه اى است كه هرگز شكسته نشود. بنابراين براى آنكه خداوند گناهان گذشته را ببخشد و آنها را به حسنه تبديل كند، بايد از گناهان گذشته پيشمان بود و با اعمال صالح، اثرات توبه را در وجود خود مستقر ساخت.
نقش توبه در گشودن راه سعادت و دريچه اميد و قرار گرفتن در مسير حق و اصلاح عملكردهاى غلط گذشته، خيلى اساسى است. بسيار مى شود كه از انسان در طول زندگى - به ويژه در آغاز تربيت و اصلاح نفس لغزش هايى سر مى زند! اگر درهاى بازگشت به روى او بسته شود، مأيوس مى گردد و براى هميشه از راه مى ماند و لذا در مكتب تربيتى اسلام، توبه به عنوان يك اصل تربيتى با اهميت زياد، مطرح است و اين دين از تمام گنهكاران دعوت مى كند، براى اصلاح خويش و جبران گذشته، از اين در وارد شوند.
امام سجادعليه السلام در مناجات «تائبين» به پيشگاه خداوند، چنين عرضه مى دارد: «خدايا! تو كسى هستى كه درى به سوى عفوت، بر روى بندگان خود گشوده اى و نامش را توبه گذاشته اى و فرموده اى: بازگرديد به سوى خدا و توبه خالص كنيد. اكنون عذر كسانى كه از ورود به اين در، بعد از گشايش آن غافل شوند، چيست؟»
در روايات به قدرى بر مسئله توبه تأكيد شده كه در حديثى از امام باقرعليه السلام آمده است: «ان الله تعالى اشدّ فرحاً بتوبة عبده من رجل اضلّ راحلته و زاده فى ليلة ظلماء فوجدها»؛ تفسير نمونه، ج 24، ص 295.؛ «خداوند از توبه بندهاش بيش از كسى كه مركب و توشه خود را در بيابان در يك شب تاريك گم كرده و سپس آن را مى يابد، شاد مى گردد» و نيز: «التائب من الذنب كمن لاذنب له والمقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزء»؛ همان، ص 296.؛ «كسى كه از گناه توبه كند، همچون كسى است كه اصلا گناه نكرده است و كسى كه به گناه خود ادامه دهد - در حالى كه استغفار مى كند مانند كسى است كه مسخره مى كند».
حقيقت توبه، همان پشيمانى و ندامت از گناه است كه لازمه آن، تصميم بر ترك گناه در آينده است و اگر گناه گذشته، كارى بوده كه قابل جبران است، بايد در صدد جبران برآيد و به اين ترتيب اركان توبه را مى توان در چهار چيز خلاصه كرد: 1. ندامت، 2. تصميم بر ترك گناه در آينده، 3. جبران گذشته، 4. استغفار و طلب آمرزش از خداوند.
پس «توبه» تنها استغفار يا پشيمانى از گذشته و حتى تصميم به ترك گناه در آينده نيست؛ بلكه علاوه بر همه اينها، بايد گنه كار در مقام جبران برآيد و فسادى را كه مرتكب شده، برطرف سازد. اين صحيح نيست كه مثلاً در جلوى ديگران، فردى را به دروغ و حيله متهم كند و بعد در خانه خلوت، استغفار نمايد!! پس بايد حقوقى از خداوند (مثل نماز و روزه و عبادات) و تكاليفى كه ضايع و ترك كرده و نيز حقوقى از مردم را كه تباه ساخته، جبران و آنها را تدارك كند و حقوق مردم را به آنها برگرداند و در صورت امكان و دسترسى، از آنها رضايت و حلاليت بطلبد.
از چند طريق انسان مى تواند تا حدودى دريابد كه توبه او، مورد پذيرش واقع شده است يا نه:
1. احساس نشاط و آرامش خاصى كه پس از دعا و توبه، به انسان دست مى دهد و به تعبير ديگر احساس رهايى از گناهان و آلودگى ها.
2. هر قدر انسان از گناهان خود، به جد پشيمان شده و با تضرّع و التجاى بيشترى خدا را بخواند، توبه او پذيرفته تر است. بنابراين ميزان انقلاب روحى انسان در حال استغفار نيز مى تواند به عنوان يك نشانه به كار آيد.
3. ميزان اعتماد به وعده هاى نيكوى الهى، قابليت و عنايات الهى را افزون مى سازد. بنابراين هر اندازه خدا باورى و توكل و اعتماد به وعده هاى او را در خود افزون يافتيم، مى توانيم بيشتر اميدوار شويم كه ما را پذيرفته است.
4. هر قدر آثار واقعى توبه در اعمال و كنش هاى ما بيشتر آشكار گردد (يعنى رغبت كمترى به گناه داشته باشيم و اراده و عزم راسخترى در اطاعت پروردگار بيابيم؛ اين نشان مى دهد كه توبه ما، واقعى ترى بوده و به همين نسبت، مقبول تر بوده گرديده است.
امام خمينى رحمه الله مى فرمود: «اگر بعد از ماه مبارك رمضان، تغييرى در حالات خود يافتيد، به همان نسبت وارد ضيافت الهى شده ايد؛ ولى اگر دگرگونى در شما پديد نيامد، از آن بى بهره مانديد» براى مطالعه بيشتر ر.ك: ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقى؛ ترجمه الاخلاق، مرحوم شبر؛ نقطه هاى آغاز در اخلاق، مهدوى كنى.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
ماه مبارك رمضان ماه ميهماني خداوند است. ميهمانى خداوند، به معناى اكرام و رحمت خاص الهى بر بندگان است؛ زيرا بندگان - اعم از مؤمن و كافر در سراسر زندگى خود، در سر سفره اكرام و رحمت الهى نشستهاند. اما ميهمانى در ماه رمضان، اكرام و رحمت خاص براى روزه داران است. بر اساس روايات، چند موضوع نشان از ميهمانى خداوند است:
1. از شب اول ماه رمضان، درهاى بهشت باز مىشود و تا شب آخر بسته نمىشود بحارالانوار، ج 96، ص 344؛ ميزانالحكمة، ج 5، ص 2132.
. 2. از ابتدا تا انتهاى ماه رمضان، درهاى جهنم بسته مىشود ميزانالحكمة، ج 5، ص 2132.
. 3. شياطين در بند و زنجير مىشوند تا نتوانند روزه بندگان را خراب كنندهمان.
. 4. ماه رمضان، ماهى است كه ابتداى آن رحمت، وسطش آمرزش گناهان و پايان آن، آزادى از آتش جهنم است همان.؛ يعنى، با رحمت الهى به ميهمانى دعوت و آمرزيده مىشويم و در پايان ميهمانى به عنوان هديه، از آتش جهنم آزاد مىگرديم.
5. وجود شب قدر در اين ماه است كه ارزش آن، از هزار ماه بيشتر است و عبادت در آن، نتايج بسيارى دارد و سرنوشت يك سال بندگان در آن تعيين مىگرددهمان..
بدون ترديد موفقيت در هر كارى، مستلزم برنامهريزى صحيح است و آن هنگامى ميسّر است كه: الف. برنامه ناظر به اهدافى باشد كه انسان، در پيش روى دارد.
ب. اهداف وقتى از شفافيت برخوردار مىشود كه فرصت پيش آمده يا امكانات فراهم شده، به خوبى شناخته و ارزش گذارى گردد. ج. وقتى انسان ارزش فرصتى را بداند و يا اهميت نعمتى را درك كند، قدر آن را بهتر مىداند و بيشتر از آن بهره مىبرد. پس بايد از اين فرصت سرنوشت ساز، بيشترين بهره را ببريم و اگر بخواهيم به اين هدف دست يازيم، بايد براى لحظه لحظه آن حساب باز كنيم؛ حتى براى ساعاتى كه در حال خواب يا استراحت هستيم.
براى استفاده كامل از ماه رمضان، هر كس بايد متناسب با موقعيت شغلى و وضعيت جسمانى و روانى خويش، برنامه ريزى كند. در اين صورت بايد وقت خود را به چند بخش تقسيم كنيم:
بخش اول. علم و معرفت در اين ماه بايد با جديت تمام، در جهت دانش افزايى تخصصى و معرفتيابى بنيادين و اعتقادى بكوشيم.بخش دوم. عبادت و مناجات در ماه رمضان، علاوه بر عبادتهاى معمول - كه در طول سال هميشه بايدانجام دهيم عبادتهاى واجب و مستحب ديگرى نيز اضافه شده است؛ مانند: روزه گرفتن، تلاوت قرآن، خواندن دعاهاى ماه رمضان، احسان و... براى انجام دادن اين اعمال، تأكيد فراوانى شده است و بايد در برنامه ريزى ماه رمضان، در نظر گرفته شود.
بخش سوم. خواب و استراحت لازمه استفاده بهينه از دو بخش گذشته، اين است كه خواب و استراحت انسان به مقدار كافى انجام شود. در غير اين صورت در دو بخش اول نيز موفق نخواهد بود. در ماه مبارك رمضان، به دليل جابهجايى اوقات غذا و تغييراتى ديگر، تا حدودى چرخه خواب و استراحت نيز تغيير مىكند.
توصيه ما اين است كه بكوشيد ميزان خواب خود را خيلى تغيير ندهيد و وقت آن را نيز خيلى به هم نزنيد. فقط با كمى تغيير در چرخه خواب، برنامه خواب و استراحت خود را ادامه دهيد؛ براى مثالاگر هنگام سحر حدود يك ساعت (براى سحرى خوردن و خواندن نماز شب و نماز صبح) بيدار مىمانيد؛ اين مقدار از خواب را در روز جبران كنيد.
بعد از نماز ظهر و عصر - با توجه به اينكه ناهار از برنامه روزانه حذف شده است زمان مناسبى براى استراحت و خواب است. در اين صورت مقدارى از شب را مىتوانيد بيدار بمانيد و از وقتتان استفاده بهترى بكنيد.
توصيههاى ماه رمضان علاوه بر آنچه بيان شد، رعايت نكات زير به كيفيت استفاده از ماه رمضان مىافزايد:
1. بر ترك محرماتى كه بر اعضاى ديگر لازم گرديده - به ويژه محرمات چشم، گوش و زبان و نيز استفاده از غذاى حلال، اهتمام ويژهاى داشته باشيد.
2. در شبانه روز چند نوبت قرآن تلاوت كنيد؛ براى مثال حدود پانزده دقيقه در روز و پانزده دقيقه در شب.
3. دعاها را تقسيم كنيد و آنها را در چند نوبت در شبانه روز بخوانيد. روزها به همان مقدار دعايى كه بين نماز يا بعد از نمازهاى يوميه خوانده مىشود، اكتفا كنيد. اما شبها وقت بيشترى را صرف خواندن دعا كنيد. اگر بعضى از دعاها طولانى است، لازم نيست هر شب همه آن دعا را بخوانيد.
4. براى استفاده بهينه از زمان در هنگام رفت و آمد، ذكر بگوييد (البته ذكرهاى بدون صدا و آرام تا شائبه ريا به وجود نيايد). بكوشيد از مرحله ذكر زبانى، به مرتبه توجّه به معناى ذكر و ذكر قلبى و ياد واقعى خداوند برسيد؛ به طورى كه او را حاضر و ناظر بر خود بدانيد. بهترين ذكر - به ويژه براى رفع بعضى مشكلات ظاهرى و نيز روحى و روانى ذكر «استغفار» و «لا اله الا الله» است.
5. دائم الوضو باشيد و حتى قبل از خواب نيز وضو بگيريد و به بستر خواب برويد؛ زيرا در ماه رمضان، خواب نيز عبادت است و نفس كشيدن تسبيح به حساب مىآيد.
6. از شب زنده دارى و احيا - به ويژه در شبهايى كه فرداى آن تعطيل است غفلت نكنيد. شايد يكى از مهمترين اعمال در اين ماه، شب زندهدارى، تهجّد، استغفار و نماز شب در نيمه شبها است.
7. در مجالس بيان احكام و معارف دينى و موعظه، در مساجد يا حسينيهها شركت كنيد. بسيارى از علما و مجتهدان نيز مقيدند، به موعظه و ذكر مصيبت واعظان و سخنرانان گوش فرا دهند. به طور كلى شركت در مجالس مذهبى، قرار دادن خود در معرض نفحات و نسيمهاى رحمت الهى است كه نقش مهمى، در حفظ دين و معنويت انسان دارد.
8. از انجام دادن ورزشهاى سنگين، در طول ماه رمضان بپرهيزيد و بكوشيد ورزشهاى سبك و آرام (مانند پياده روى يا نرمش) انجام دهيد.
9. از غذاهاى قندى و پروتئيندار در رژيم غذايى خود بيشتر استفاده كنيد (مانند خرما و لبنيات).
10. از پرخورى هنگام افطار و سحرى جداً بپرهيزيد؛ زيرا علاوه براينكه چرخه خواب شما را به هم خواهد زد، از ساير برنامههاى عبادى و درسى نيز بهره كافى نخواهيد برد.
11. از هدر دادن انرژى بىجا و بىمورد اجتناب كنيد؛ براى مثال از حرف زدنهاى بىمورد و تماشاى برنامههاى تلويزيونى غيرضرورى بپرهيزيد.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
شکی نیست که «لیلة القدر»، یکی از شب های ماه رمضان است و جمع میان آیات قرآن نیز اقتضای این را دارد. از یک سو در قرآن می فرماید: «قرآن در ماه رمضان نازل شده است»1 و از سوی دیگر آمده است: «ما آن را در شب قدر فرو فرستادیم».2 برای تعیین شب قدر، باید به روایات مراجعه کرد. در روایات شیعه و اهل سنت، احتمالات گوناگونی داده شده است که عبارتند از: شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بیست و یکم، شب بیست و سوم، شب بیست و هفتم و شب بیست و نهم.3 بر اساس روایت مشهوری، احتمال این که شب قدر، یکی از شب های نوزدهم، بیست و یکم و یا بیست و سوم ماه رمضان باشد، بیشتر است. سید بن طاووس، روایات متعددی درباره تعیین شب قدر، در کتاب اقبال الاعمال نقل کرده است و از مجموع آنها فهمیده می شود که اندازه گیری و «تقدیر» امور و کارها، در شب نوزدهم و «تحکیم» آنها در شب بیست و یکم و «امضای» آنها در شب بیست و سوم است. به این دلیل، شب زنده داری، عبادت و دعا در این سه شب، بسیار توصیه شده است. به ویژه درباره دو شب بیست و یکم و بیست و سوم، تأکید بیشتری شده است.4 در روایتی از امام صادق علیه السلام سؤال شده تا شب قدر را معین کند و ایشان فرمود: «آن را در شب بیست و یکم و بیست و سوم بجویید». وقتی راوی خواست تا امام آن را دقیقاً مشخص کند، امام فرمود: «چه سخت است بر تو که دو شب را کوشش کنی»! در عین حال، روایات متعددی دلالت دارد که شب بیست و سوم، شب قدر است.5 البته شب قدر برای امامان معصوم علیهم السلام، کاملاً روشن بوده است؛ زیرا فرشتگان در آن شب، بر آنان فرود می آیند؛ اما آنان اصرار بسیاری داشته اند که شیعیان، چند شب را به عبادت و شب زنده داری مشغول باشند.«لیلة القدر» کدام شب از سال است و با توجه به اختلاف تقویم در کشورها، آیا ممکن است چند شب قدر وجود داشته باشد؟
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
براساس روایات، ماه رجب، ماه تقویت ارتباط با خداوند است و در ماه شعبان، صلوات بر محمد و آل محمد و التزام به سنت پیامبر صلی الله علیه وآله، بسیار سفارش شده است. در ماه رمضان، قابلیت ضیافت الهی و بخشش امت در هر شبانه روز، مطرح است که نقطه اوج آن، شب قدر و شب عید فطر است. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «رجب، ماه خدا، شعبان، ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است».1 روایات در این زمینه مختلف است؛ در بعضی از آنها ماه رجب و ماه رمضان، ماه خدا معرفی شده اند. در حقیقت، تمامی این ماه ها، متعلق به خداوند است؛ اما بعضی از ماه ها، ویژگی خاصی دارند. در برخی روایات دیگر، ماه رجب به امام علی علیه السلام نسبت داده شده که ممکن است به جهت تولد آن حضرت در این ماه باشد و یا اشاره به مقام «ولایت» باشد. ارتباط صحیح و حقیقی با خداوند، جز از طریق ولایت ممکن نیست؛ زیرا ولایت، انسان را به نبوت متصل می کند و نبوت نیز ما را به توحید مرتبط می کند. این حقیقت، در «شب قدر»، برای اولیای الهی کشف می شود؛ به طوری که ملائکه و روح، مقدّرات عالم را بر قلب مبارک امام زمان(عج) نازل می کنند. در حدیثی آمده است: «با سوره قدر، بر ولایت ما ائمه استدلال کنید».2 بنابراین، چون این امت با اقتدا به رسول خدا صلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام، می توانند به بالاترین مقامات توحیدی و معنوی نایل شوند و این معنا در ماه رمضان امکان پذیرتر است، از این رو، ماه رمضان، ماه خدا نامیده شده است و به جهت شرافت این ماه برای امت و آمرزش گناهان و پاک شدن بندگان، به امت نیز نسبت داده شده است.3 1. شیخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثه، ص 24. 2. کلینی، کافی، ج 1، ص 249. 3. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، آل البیت، ص 475 و 480.«ماه رجب»، ماه امیرموءمنان و «ماه شعبان»، منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است و «ماه رمضان»، ماه خداست که مخصوص امت پیامبر می باشد؛ این مسائل را توضیح دهید.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
ما چون مخلوقیم، همه تنگ نظریم؛ یعنی چون محدودیم، خدا را هم مثل خودمان فرض می کنیم؛ امّا این تصور اشتباه است. در معارف ما آمده که آن چه را که به ذهنت می آید، از خدا بخواه؛ امّا به این بسنده نکن و بگو: خدایا! اینهایی که به ذهن من می رسد، همین است؛ امّا سال آینده ما نمی دانیم چه گرفتاری هایی ممکن است برای ما پیش بیاید و یک چیزهایی هست که ما به آنها محتاج می شویم و الآن به فکرمان هم نمی آید؛ پس اکتفا کردن به این گرفتاری هایی که در ذهنمان هست یا احتیاجات فعلیه ای که الآن داریم، اشتباه است. از دیگر سو محدود بودنمان نیز برایمان اضطرابی سخت حاصل می کند و شاید هر سال به این می اندیشیم که غیر از این حاجات فعلی مان چه بخواهیم. با دیدی کلان و کلی می توانیم تمام خواسته هایمان را در دو خواسته مختصر، ترمیم گذشته و ترسیم آینده، خلاصه کنیم؛ اما حقیقت این دو امر چیست؟ همه ما در سال گذشته، گناه ها و خطاهایی مرتکب شده ایم و حالا اگر انسان بخواهد بهترین ترمیم شامل حالش شود، تنها راهش، استغفار و پناه بردن به غفاریت خداوند است. از طرف دیگر، مقام غفاریت خداوند موجب پدید آمدن ستاریت خاصّ خداوند - ستارالعیوب بودن - می شود؛ اما غفاریت خداوند، سه گونه ستاریت را به دنبال دارد که عبارتند از: 1. برطرف کردن تبعات گناه اوّل آن که وقتی خداوند ما را می آمرزد، نمی گذارد تبعات گناه، دامنگیر ما شود. تبعات گناه ما، همان جهنم و عقوبت الهی است. در این قسم از ستاریت خاصّ الهی، خداوند نمیگذارد که تبعات معصیت، دامنگیر فرد گناهکار شود و او پس از مرگ، عذاب شود. 2. پوشیدن معصیت از شاهدان اگر کسی مرتکب گناه و خطا شود، تمام موجوداتی که در ارتباط با او بوده اند، چه فرشتگان رقیب و عتید و چه زمین و زمان و حتّی اعضا و جوارح وی، از گناه او مطلع میشوند. در قرآن آمده است: روز قیامت، دست و پا و زبان ایشان، برضد آنها به کارهایی که کرده اند، گواهی میدهند؛ زیرا از اعمال او مطلع هستند و قسم دوم از ستاریت ناشی از غفاریت آن است که خداوند به موجوداتی که از این معصیت آگاه هستند، می فرماید دیگر برضد او گواهی ندهید. 3. امحاء گناهان اما ما امشب از خدا، چیز دیگری می خواهیم و آن این که نه تنها این گناهان به ما زیان نرسانند و این شاهدان برضد ما شهادت ندهند؛ بلکه از خدا می خواهیم که این معصیت ها را محو کند. سخن امشب ما با خدا این است: خدایا! امشب مرا پاک کن و این پلیدی ها را از وجود من دور ساز و مرا تطهیر کن! این، نوع سوم از ستاریت ناشی از غفاریت است که نوع کامل و اتمّ آن است. معاویه بن عمار می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که بنده مؤمن خالصانه توبه کرد، اوّلین اثرش این است که مورد محبّت خدا قرار میگیرد و خداوند، ستاریت خود را در دنیا و آخرت، شامل حال او می کند. من عرض کردم چگونه؟ حضرت فرمود: خداوند ابتدا به رقیب و عتید خطاب میکند که عیوب او را فراموش کنید؛ سپس به اعضا و جوارح میگوید: شما هم فراموش کنید و پس از آن به زمین نیز می گوید: آن چه را که بر روی تو معصیت کرد فراموش کن!2 چنین بنده ای، روز قیامت، وقتی خدا را ملاقات می کند، هیچ موجودی برضد او شهادت نمی دهددر شب قدر چه بخواهیم؟
ترمیم گذشته
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: در شب قدر چه بخواهیم؟
در شب قدر، چگونه دعا کنیم؟
شخصی به خدمت امام صادق علیه السلام و می گوید: آقا! من دعا می کنم؛ ولی دعاهایم به اجابت نمی رسد؛ چه کار کنم؟ حضرت می فرماید: تو باید از جهت دعا وارد شوی و دعا کنی. تو راه دعا را گم کرده ای. اگر از خدا تقاضا کنی، امّا از همان راه دعا، اگرچه گناهکار هم باشی، جوابت را به تو می دهد.
بعد حضرت به او دستورالعمل می دهد؛ ابتدا مسئله حمد و ثنای الهی را مطرح می فرماید که خودش بحث جداگانه دارد و بعد این جمله را دارد: «ثُمَّ تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِک ذَنْبٍ ذَنْبٍ»؛ یعنی پیش خدا که رفتی، به یکایک گناهانت اعتراف کن و بگو بد کردم. و هر مقدار که یادت می آید چه کردی را اقرار کن و بعد می فرماید: آن چیزهایی را که بر تو پوشیده است، اجمالاً اعتراف کن و بعد آن جا عذرخواهی کن و بگو حالا از ما چشم پوشی کن.
در مرحله بعد، باید در دلت تصمیم بگیری که دیگر گناه نکنی؛ عذرخواهی کن و پوزش بطلب و بعد هم در دلت - نه زبانت - واقعاً بنا بگذار که دیگر این کارها را نکنی. پوزش هم که می طلبی، با حالت پشیمانی و صدق نیت و با خوف و رجا باشد.
مرحله نهایی، این است که طلب مغفرت را با این دعا تکمیل کنی و بعد به سراغ سایر خواسته هایت بروی و آن این که از خدا کمک بخواه که مطیع او شوی!
حضرت می فرماید: حالا که می خواهی با خدا حرف بزنی، بگو خدایا! من معذرت می خواهم از گناهانم؛ من از تو می خواهم که از من بگذری و توبه ام را بپذیری و امّا تنها خواسته ات این نباشد و از خدا فقط نخواه که از گناهانت بگذرد؛ بلکه در دعاهایی که این شب ها می کنید، از خدا بخواهید که خدا کمکتان کند که سال آینده مطیع خدا باشید.
درباره طلب مغفرت، نباید تصور شود که امری سخت است؛ نه، بلکه فقط یک توجه کافی است!
آن وقت مطمئن باش که او هم می گذرد. من یقین دارم و اصلاً اعتقادم این است که آنهایی که امشب «یک توجه» به خدا کرده اند، همه آنها آمرزیده هستند و با همین یک توجه که «خدایا ما بد کردیم»، همه چیز تمام می شود و او هم کار را تمام می کند. پس اوّل، معذرت خواهی کن؛ بعد هم طلب کمک کن که سال آینده دیگر من این طور عمل نکنم و بگو خدایا! تو خودت دستم را بگیر. این روش دعا کردن را به ما یاد داده اند.
بنابراین، در بهترین ایام و بهترین موقعیت ها که دعا به اجابت می رسد، آن هم در حالی که خودش مرا دعوت کرده و گفته است بیا و من هم آمده ام و سرافکنده هم هستم، اعتراف هم می کنم به این که من بد کرده ام، تصمیم می گیرم که دیگر بد نکنم. اینها همه مقدمه این است که بتوانم از خدا درخواست کنم.
اینجاست که خطاب می رسد حالا چه می خواهی و درخواستت چیست؟
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
چرا قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟
در مورد نزول قرآن، دو نوع لفظ در قرآن به کار برده شده است که عبارتند از:
1. انزال؛ «انا انزلناه».1
2. تنزیل؛ «ننزّله علی قلبک».
بعضی از اهل ادب، درباره تفاوت این دو لفظ چنین گفته اند: تنزیل در مواردی گفته می شود که چیزی تدریجاً نازل شود؛ در حالی که انزال، معنای عامی دارد که هم نزول تدریجی و هم نزول یک مرتبه ای را شامل می شود. برخی دیگر این دو را در مقابل یکدیگر دانسته اند و معتقدند که تنزیل فقط نزول تدریجی و انزال فقط نزول دفعی و یک مرتبه ای می باشد2 و در نتیجه، قرآن دارای دو نزول می باشد؛ نزول دفعی و تدریجی.
در ابتدا باید گفت که مراد از نزول در ماه رمضان نزول تدریجی قرآن نیست؛ زیرا این با تاریخ مسلم شیعه، که می گوید، آغاز بعثت در 27 رجب می باشد و بعثت هم با نزول اولین سوره قرآن - یعنی سوره علق - شروع شده است، سازگاری ندارد؛ چنان که یکی از مورخین معاصر می گوید «دانشمندان شیعه به پیروی از اهل بیت علیهم السلام، تقریباً متفقند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در بیست و هفتم ماه «رجب» مبعوث گردید و نبوت او، از همان روز شروع شد؛ ولی مشهور میان دانشمندان سنی این است که در ماه رمضان مبعوث شده است...»3 و اگر مراد نزول دفعی باشد، شیعیان هم قبول دارند که قرآن در ماه رمضان نازل شده است؛ چنان که در قرآن آمده است: ماه رمضان، همان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است4 و در آیه ای دیگر آمده است: «ما آن را در شب مبارکی نازل کردیم»5 و در آیه دیگری، آن شب، شب قدر معرفی کرده است؛ اما این که چرا در ماه رمضان نازل شده است، چند دلیل و حکمت می توان برای آن برشمرد:
1. کتاب های آسمانی دیگر نیز در ماه رمضان نازل شده اند و هماهنگی بین ادیان و کتاب های آسمانی می طلبد که تقارن نزول داشته باشند؛ چنان که امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: ««تورات» در ششم ماه مبارک رمضان و «انجیل» در دوازدهم و «زبور» در هیجدهم و «قرآن مجید» در شب قدر نازل گردیده اند».6
2. ماه رمضان، ماه تربیت است و تربیت و پرورش، بدون تعلیم و آموزش صحیح، ممکن نیست؛ از این رو مناسب است که برنامه تربیتی روزه نیز با آگاهی هر چه بیشتر و عمیق تر از تعلیمات آسمانی هماهنگ گردد، تا جسم و جان آدمی را از آلودگی گناه شست وشو دهد و به این دلیل، همواره ماه رمضان، ماه نزول کتاب های بزرگ آسمانی و به ویژه قرآن بوده است.7
3. ماه رمضان، ماه باعظمتی است؛ چنان که خود قرآن، شب قدر آن را این گونه توصیف می کند: «و تو چه دانی شب قدر چیست؟ شب قدر، بهتر از هزار ماه است»؛8 از این رو، مناسب است که قرآن با عظمت، در ماه با عظمت و برای امت پیامبری که دارای خلق عظیم است، نازل گردد.
از مطالب گذشته استفاده می شود که قرآن در ماه رمضان - آن هم در شب قدر - نازل شده است و از آن جا که در شب قدر، سرنوشت انسان ها برای یک سال، برطبق لیاقت ها و شایستگی های آنان تعیین می شود، مناسب است که قرآن، که یک کتاب سرنوشت ساز و هدایت گر است، در شب قدر، یعنی در شب تعیین سرنوشت ها نازل گردد و چه زیباست رابطه میان «قرآن» و «شب قدر» و چه پرمعنی است پیوند این دو با یکدیگر.9
بنابراین، به این علت که کتاب های آسمانی دیگر، در ماه رمضان نازل شده اند، قرآن نیز در این ماه نازل شده است و همچنین عظمت ماه رمضان و شب قدر و... می طلبد که قرآن به عنوان یک کتاب سرنوشت ساز، در شب قدر نازل شود.
1. محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن (دفتر نشر الکتاب، دوم، 1404) ص 488.
2. ر.ک، آیت الله مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه (تهران: دارالکتب الاسلامیه)، نهم، 1370، ج19، ص 370، به نقل از تفسیر فخررازی.
3. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت (قم: نشر عمار، نهم، 1370، ج19، ص 370، به نقل از تفسیر فخررازی.
4. سوره بقره، آیه 185.
5. سوره دخان، آیه 3.
6. سوره قدر، آیه 1.
7. برگرفته از تفسیر نمونه (پیشین) ج 1، ص 635.
8. سوره قدر، آیه 3-2.
9. تفسیر نمونه (پیشین) ج 27، ص 192.
منبع: سایت اندیشه قم
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسبها: پرسمان رمضان
علی جان، دست تو دشت برکت و چشمانت چشمه عاطفه. نگاهت خواستگاه مهر و قلبت قبله اخلاص بود. در زندگی تو، ایمان، ایثار، عشق و عرفان تفسیر می شد و انسانیت به اوج می رسید.
تو والاترین آرمان بشری و تو شکوهمندترین قاموس ارزش هایی. در محراب نیایشگر اشک ریزی که سر بر خاک می سایید؛ در میدان، رزم آور قهرمانی که شمشیرش حماسه می آفرید؛
در کوچه، پیر دل جویی که دستش گره می گشاد؛
در بازار، ناظری عادل که با نیرنگ ستیز می کرد؛
بر منبر، خطیب سخن آفرینی که طوفان احساس ها
را بر می انگیخت و گنجینه خردها را می گشود؛
و در همه جا اسوه و الگویی که انسانیت، با عطش او را می طلبید.
علی، اسوه انسان کامل بود.
امشب، شب فرو چکیدن قطره قطره دل هاست، شب گریه ستاره هاست. امشب، زمین سیاه پوش غمی سرخ است و فردا، جاری ناله در همه سو پیداست.
امشب دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بر بسته است، و فردا توفان سهمناک حادثه ای تلخ، دل های مؤمنان خدا را سخت می لرزاند.
فردا پرندگان آسمان، پروازی سیاه می کنند، پروانه ها به گل ها تسلیت می گویند و قاصدک ها، دیگر خبری از شادمانی و سرور زمزمه نمی کنند. فردا، همه جا و همه چیز به رنگ عزاست.
این همه در سوگ و ماتم «مرتضی» است؛ او که آسمانی ترین عاشق حق بود و از ردای معطرش، ایمان می چکید و در نگاهش آفتاب می خندید. مکه از او شرف گرفت و مدینه به او افتخار می کرد. برکت دستان مبارکش، پایگاه توحید را از لوث بتان پاکیزه کرد و خیبر کفر را بازوان الهی او شکست.
ذوالفقارش، فقرات ایثار و عشق را راست نگه می داشت. او محور حق بود و مدار ایمان و شمشیری که بر فرق مطهرش فرود آمد، جهان را سوزاند و عشق را یتیم کرد، ایمان را به سوگ نشاند و در جان ما درد و ماتم ریخت.
امیرمؤمنان علی علیه السلام در صبح روز جمعه، سیزدهم رجب ده سال قبل از بعثت، در خانه کعبه در شهر مکه دیده به جهان گشود و این از افتخارات بی نظیر آن حضرت است که در مقدس ترین مکان و کانون توحید و خداپرستی که بعدها قبله گاه مسلمانان شد، به دنیا آمد.
با دلى خون ز تو هم قطع نظر كرد على
مسجد كوفه مگر مسجدالاقصايى تو
كه ز محراب تو تا عرش سفر كرد على
رفت آن شب كه به مهمانى امّ كلثوم
دخترش را ز غمى سخت خبر كرد على
خبر از كشتن خود داد به تكبير و فسوس
هر زمان جانب افلاك نظر كرد على
كس چو او روزه يك ساعته هرگز نگرفت
چون كه افطار به هنگام سفر كرد على
گرچه جانش سفر تير بلا بود، آخر
پيش شمشير ستم فرق سپر كرد على
ريخت بر دامن محراب ز فرق سر او
آنچه اندوخته از خون جگر كرد على
گرچه در هر نفسى بود على را معراج
غوطه در خون زد و معراج دگر كرد على
(سيد رضا مؤيّد)
فضاى كوفه غمبار است امشب
غم از هرسو پديدار است امشب
سحاب غم گرفته روى مه را
زمين و آسمان تار است امشب
همه ذرّات عالم بى قرارند
هراسان چرخ دوّار است امشب
همه افلاك در سوز و گدازند
شب افشاى اسرار است امشب
سرشگ از ديده جبريل جارى
بسان درّ شهوار است امشب
ملايك در سما سر در گريبان
نبى را ديده خونبار است امشب
نداى قَدقُتل مى آيد از عرش
جهان مبهوت و افگار است امشب
چه در سر دارد آيا ابن ملجم
كه لرزان عرش دادار است امشب
به محراب عبادت شاه مردان
قتيل تيغ اشرار است امشب
ميان خاك و خون چون مرغ بسمل
على سلطان احرار است امشب
عدالت را به خاك و خون كشيدند
ز خون محراب گلزار است امشب
براى بهترين فرزند آدم
همه عالم عزادار است امشب
ستون خيمه اشراق بشكست
رسول حق عزادار است امشب
رخ مهتابى فرزند كعبه
ز شوق وصل گلنار است امشب
بگفتا «فزت ربّ الكعبه» زيرا
شب ديدار با يار است امشب
به گردون آه فرزندان زهرا
جگرسوز و شرربار است امشب
ز چشم آسمان گر خون ببارد
در اين ماتم سزاوار است امشب
ترا «فولادى» ار داغ على نيست
چرا غم يار و غمخوار است امشب
(حسين فولادى)
دردل محراب خون جای من است
نغمه تکبیر آوای من است
روزه ام را در سحر قاتل گشود
زان بخون آغشته لبهای من است
بر خدای کعبه گشتم رستگار
با شهادت چون تمنای من است
خون دلهایی که خوردم سالها
از سرم جاری به سیمای من است
ای عدالت می شوی دیگر یتیم
کز جفا بگسسته اعضای من است
هر چه می خواهی ببین زینب مرا
کآخرین ساعات دنیای من است
گر چه ضرب تیغ زهر الود خصم
آتش افکن بر سراپای من است
سرد می اید که بر جانم هنوز
شعله ها از داغ زهرای من است
گر چه زخم سر شهیدم می کند
قاتل من داغ دلهای من است
مؤید
شهادت، متاع گرانبهایی است که هرکس قدرت خریداریاش را ندارد. شاهدی قدسی است که همگان لیاقت همآغوشی با او را نمییابند. شیرینی شهد شهادت را به هر کسی نمیچشانند.
امیر مؤمنان علی(ع)، آن یکّهتاز عرصه عشق و شهادت، مبنای شهادتطلبی و دستیابی به این فوز عظیم را اینسان بیان میدارد و صفات عاشقان شهادت را اینگونه مینمایاند و شور و شوق خود را نسبت به آن چنین توصیف میکند:
«مجاهدان شهادتطلب چنان به سوی خدا پر میکشند که تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نیزههاست. امروز خبرها در بوته آزمون ارزیابی میشوند و به خدا سوگند که اشتیاق من به صحنه نبرد [و شهادت] و رویارویی با دشمن، بیش از شوقی است که آنان به زندگیشان دارند».
ولایت علی علیه السلام
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در هر فرصت و موقعیت مهمی که پیش می آمد، درباره فضیلت های امیرمؤمنان و جانشینی ایشان بعد از خودشان سخن می گفتند و همگان را بر این امر آگاهی می دادند. ایشان از آن جمله فرمودند: «هر کس دوست دارد همانند من زندگی کند و همانند من بمیرد و همانند من در بهشت جاودان باشد که خداوند بزرگ آن را به من وعده داده...، باید ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را بپذیرد، زیرا علی شما را از هدایت منحرف نمی کند و در گمراهی نمی اندازد».
آینه تمام انبی
امام علی علیه السلام آینه تمام نمای فضایل و کمالات، پیامبران گذشته است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در سخنانی در این باره فرمود: «هر کس می خواهد به عزم و اراده نوح، به علم و دانش آدم، به صبر و بردباری ابراهیم، به زیرکی و درایت موسی، و به زهد و بی رغبتی عیسی به دنیا بنگرد، باید به علی بن ابی طالب نگاه کند».
پرچم هدایت
روایت مفصلی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره فضیلت های امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده که در گوشه ای از آن چنین آمده است: «خداوند درباره علی به من سفارش کرده و به مطلبی خبر داده است، به پیرو آن سفارش، من گفتم: به یقین، علی پرچم هدایت، و امام و پیشوای اولیای من و نور کسی است که از من پیروی کند، علی کلمه من است که به حقایق و پنهان ها آگاه می باشد، و آن کلمه ای است که آن را ملازم مردمان باتقوا کرده ام، به یقین کسی که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که از او پیروی کند، از من اطاعت کرده است».
چشم انتظارِ چه نشسته اید، کوچه های بی وفا؟ آن عابر مهربان، امشب شما را به رونق گام های خویش، بار نخواهد داد
چه بیهوده در خود می لولید، تأسف های کوفی؟!
آن بزرگ صبور، دیگر شِکوه های شما را در چاه نخواهد ریخت.
اشک بریزید، یتیمانِ زمین؛
هیچ کس پس از او در حق شما پدری نخواهد کرد!
محبوبه زارع
از آن همه رنج ها و افسردگى دلش گرفت ، به ويژه از آن بابت كه خود را تنها يافت . با قلبى پر از تاءثر آماده مرگ شد. به خصوص از آن بابت كه او زحمات پيامبر و مجاهدان و شهداى اسلام را در معرض هدر و تلف مى ديد.
على متاءثر است از اينكه دوستان وفادارى چون مالك اشتر، محمد بن ابى بكر، سلمان فارسى ، ابوذر، عبدالله خباب و... را از دست داده و برخى از اينان به حيله و نيرنگ كشته شده اند و يا با رنج و تاءسف از دار دنيا رفته اند.
او در ذهن خود خيانتكاران و خائنان را به محاكمه مى كشد و بدكاران را نمى بخشد، به ويژه آنها كه لطماتى بر پيكر اسلام وارد آورده و زحمات رسول خدا (ص) را ناديده گرفته اند. در پيشگاه خدا به شكايت مى پردازد و...
علی(ع) در طول حکومت خویش همواره همآغوش با تنهایی و غربت بود.
ناپایداری و سستعنصری یارانی که در هنگامههای سخت عقب مینشستند و تنهایش میگذاشتند و فرمان مولایشان را اطاعت نمیکردند، اینها همه، سینه صبور علی(ع) را میفشرد و قلب نیرومندش را به دردی جانکاه مبتلا ساخته بود تا آنجا که در آغوش کشیدن مرگ را از هر چیز دیگری خوشتر میداشت و از خدا چنین درخواست میفرمود:
«از خدا میخواهم که به زودی از یارانی چنین، آسودهام کند که به خدا سوگند، اگر رویارویی با دشمن و رسیدن به فیض شهادت را امید نبسته بودم و با این دلخوشی، خود را برای مرگ آماده نمیکردم، حتی ماندن یک روز با اینان را دوست نمیداشتم و یکبار دیدنشان را هم تحمل نمیکردم.»
شهادت چنان بلندمرتبه و ارزشمند است و اسلام بدین مرگ سرخ، چنان عظمت و اعتلا بخشیده است که از آن آرمانی بلند ساخته است. این شهادتخواهی و آرمانطلبی در سخن علی(ع) پژواکی پرطنین یافته و در عرصه جهاد و پیکار به دعای اصلی او مبدل شده است:
«نَسْأَلُ اللّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ؛ دست یافتن به جایگاه شهیدان، و همزیستی با سعادتیافتگان و همدمی با پیامبران را از خداوند مسألت داریم».
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: پرواز در محراب ( شهادت امام علی علیه السلام)
آورده اند كه رسول - صلی الله علیه و آله و سلم - انگشتری خود را به سلمان داد تا لا اله الا الله بر آن نقش كنند.
سلمان بفرمود تا محمد رسول الله نیز به آن ضم كردند.
چون به حضرت رسالت آورد، گفت : یا رسول الله ! تو لا اله الا الله فرمودی كه بر آنجا نقش كنند، من خواستم كه محمد رسول الله (نیز) به آن ضم كنند.
جبرئیل آمد كه یا رسول الله ! لا اله الا الله خواست تو بود، محمد رسول الله خواست سلمان بود كه من آن ضم كنم ؛
خواست ما نیز آن بود كه علی ولی الله به آن ضم كنیم كه بی ولایت علی كلمه شهادت مقبول نیست.
داستان عارفان / کاظم مقدم
ادامه دارد!!
چگونگى تولد على (ع )
على (عليه السلام ) بر روى سنگ سرخى كه در گوشه راست كعبه است بدنيا آمد و همين كه قدم بر زمين گذاشت به سجده افتاد و در همان حال دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا و رسول الله . و ان عليا و صى محمد رسول الله . بحمد يختم الله النبوة و بى يتم الوصية و انا اميرالمومنين
يعنى : شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمد پيامبر خداست و على وصى محمد رسول الله است . با محمد نبوت ختم مى شود و با من وصايت كامل مى شود و من اميرالمؤ منين هستم
سپس فرمود:
جاء الحق و زهق الباطل حق آمد و باطل رفت
مالى شيخ طوسى ، ص 80 و جنات الخلود، ص 3
يا على (ع ) چگونه توبه كنم
روزى يك نفر مهدور الدم يعنى كسى كه به خاطر جرمى حكمش قتل مى باشد به امام على (عليه السلام ) متوسل شد و عرض كرد يا على (عليه السلام ) چه كنم تا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا ببخشد؟ اميرمؤ منان (عليه السلام ) به او فرمود: به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برو و آيه 91 سوره يوسف را تلاوت كن .
تا الله لقد اثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين به خدا سوگند خداوند تو را بر ما تقدم داشته و ما خطا كار بوديم
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ آيه بعد (آيه 92 سوره يوسف ) را قرائت فرمود(130)لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين و توضيحى بر شما نيست خداوند شما را مى بخشد و او مهربانترين مهربان است .
و قرائت اين آيه از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به منزله حكم عفو آن حضرت از آن شخص قرار گرفت
مهر تابان ، ص 84.
اولين صحنه ملاقات ابن ملجم با امام على (ع )
بعد از اينكه امام على (عليه السلام ) به حكومت رسيد، حبيب بن منتخب را كه فرماندار و والى اطراف يمن از جانب عثمان بود را بر رياستش ابقا كرد، و طى نامه اى به او سفارش تقوا كرد و از او خواست تا از مسلمانان آنجا بيعت بگيرد، حضرت نامه خود را مهر زد و با يك مرد عرب نزد او فرستاد، حبيب وقتى نامه امام را گرفت مردم را به بيعت امام فرا خواند، مردم آن ديار نيز اطاعت كردند.
آنگاه گفت : من مى خواهم ده تن از سران و شجاعان شما را به جانب آن حضرت روانه كنم ، آنها پذيرفتند. او در ابتدا صد نفر را انتخاب كرد و از جمع آنها هفتاد تن و از هفتاد تن سى نفر و از سى ده نفر را انتخاب كرد و به جانب امام فرستاد، بعد از آنكه كه آن ده نفر به حضور امام رسيدند و به امام تبريك گفتند، امام به آنها خوش آمد گفت ، در آن جمع ده نفر ابن ملجم - لعنة الله عليه - حركت كرد و در مقابل امام ايستاد و گفت :
سلام بر تو اى امام عادل و بدر كامل ، شير بزرگوار، قهرمان دلاور، سوار بخشنده ، و كسى كه خداوند او را بر بقيه مردم فضيلت داد صلوات و درود خدا بر تو و خاندانت ، شهادت مى دهم كه تو به حق و حقيقت اميرالمؤ منين هستى ، و تو وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خليفه او وارث علم او مى باشى ، خداوند لعنت كند كسى را كه حق و مقام تو را منكر شود!...
حضرت امير (عليه السلام ) به جانب ابن ملجم خيره شد و پس از آن به گروه اعزامى نظر كرده آنگاه آنها را مقرب داشت ... حضرت دستور داد كه به هر نفر از آنها حله اى يمنى عبايى عدنى بخشيدند. امام فرمان داد كه آنها مورد احترام قرار بگيرند.
آن جماعت هنگامى كه حركت كردند ابن ملجم مجدد در مقابل حضرت ايستاد و اشعارى را انشاء كرد: تو گواه پاك ، صاحب خير و نيكى و فرزند شيران طراز اول مى باشى اى وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم
گفتگوى امام على (ع ) با ابن ملجم
بعد از اينكه ابن ملجم عرض ارادت به امام كرد (در داستان قبلى ذكر شد) امام گفتار او را تحسين كرد و فرمود: اسمت ؟ گفت : عبدالرحمن . حضرت فرمود: فرزند چه كسى هستى ؟ گفت . فرزند ملجم مرادى .
حضرت فرمود: آيا تو مرادى هستى ؟ گفت : آرى اى اميرالمؤ منين ! حضرت فرمود: انا لله انا اليه راجعون و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العضيم
حضرت مكرر به او نگاه مى كرد و يك دست خود را به ديگرى مى زد و كلمه استرجاع را بر زبان جارى مى نمود. بعد فرمود: واى بر تو! آيا تو از قبيله بنى مرادى ؟ گفت : آرى در اينجا حضرت اين اشعار را خواند:
انا انصحك منى بالوداد
مكاشفه و انت من الاعادى
اريد حياته و يريد قتلى
عذيرك من خليلك من مراد
من تو را به دوستى نصيحت مى كنم آشكارا و حال آنكه مى دانم تو از دشمنان من مى باشى من قصد زنده ماندن او را دارم و او قصد قتل ؛ مرا عذر خواه تو دوستت از قبيله مراد است
ماندن ابن ملجم نزد على (ع )
ابن ملجم مدتى در بنى تميم ماند امام به هنگام مراجعت دوستانش به يمن او مريض شد و دوستانش او را ترك گفته و به يمن رفتند. ابن ملجم چون خوب شد نزد اميرالمؤ منين آمد و شبانه روز از حضرت جدا نمى شد.
حضرت خواسته هايش را بر آورده مى ساخت و او را گرامى مى داشت و به منزل خود دعوت مى كرد و در همان حال مى فرمود: تو قاتل و كشنده من هستى و اين شعر را مكرر مى خواند:
اريد حياته و يريد قتلى
عذيرك من حليلك من مراد
ابن ملجم مى گفت : اى اميرالمؤ منين اگر مى دانى من قاتل شما هستم مرا بكش . حضرت مى فرمود: براى من جايز و حلال نيست مردى را قبل از اين كه نسبت به من كارى انجام دهد، بكشم و يا طبق نقل ديگر مى فرمود: هر گاه من تو را بكشم چه كسى مرا خواهد كشت ؟
شفاعت در قيامت
على (عليه السلام ) فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روزى فرمود:
روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم و آن قدر گنهكاران را شفاع كنم كه
خداوند گويد: آيا راضى شدى اى محمد؟!
من مى گويم راضى شدم ، سپس على (عليه السلام ) فرمود:
اميد بخش ترين آيات قرآن اين آيه است و لسوف يعطيك ربك فترضى
ضحى /5.
آبرودارترين فرد نزد خداوند
على (عليه السلام ) مى فرمايد روزى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيديم از آن حضرت خواستم تا از خداوند براى من طلب مغفرت نمايد.
حضرت فرمود: چنين خواهم كرد آنگاه حضرت برخاست و نمازگزارد سپس دستهايش را به دعا برداشت آنگاه شنيدم كه به خداوند عرض كرد پروردگارا تو را به مقام و قرب و منزلت على سوگند مى دهم كه عى را مشمول عفو و غفران خود سازى .
گفتم اى رسول خدا اين چه دعايى است ؟ (چرا خداوند را به حق من سوگند دادى ) حضرت فرمود: يا على مگر كسى در پيشگاه خداوند آبرودارتر و گرامى تر هست تا او را شفيع درگاهش كنم
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: داستانهایی از زندگانی امام علی (علیه سلام )
لقب قضم براى على (ع )
هنگامى که طلحه با على (عليه السلام ) روبرو شد فرياد زد يا قضم و به نقل ديگر گفت : يا قضيم .
شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: چرا دشمن ، على را با اين لقب (قضم ) خواند؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اين لقب را براى اين به على (عليه السلام ) گفت .
در آغاز بعثت در مكه مشركان به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آزار مى رساندند ولى تا ابوطالب پدر على (عليه السلام ) همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كسى جراءتجسارت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نداشت .
تا اينكه مشركان عده اى از كودكان را واداشتند تا به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنگ بيندازند. هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خانه خود بيرون مى آمد، كودكان سنگ و خاك به طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى انداختند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين جريان رنج آور (با توجه به اينكه موضوع به ميان كودكان كشيده شده بود) به على (عليه السلام ) (كه در آن زمان حدود سيزده سال داشت ) شكايت كرد.
على (عليه السلام ) عرض كرد: پدرم و مادرم به فدايت اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هر گاه از خانه بيرون رفتيد مرا نيز با خود بيرون ببريد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه على (عليه السلام ) از خانه بيرون آمدند كودكان مشركين ، طبق معمول خود، به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنگ انداختند. على (عليه السلام ) به سوى آنها حمله مى كرد و هر گاه به آنها مى رسيد گوش و بينى و عضله صورت آنها را مى گرفت و فشار مى داد و در هم مى كوبيد كودكان بر اثر درد شديد گريه مى كردند و به خانه خود باز مى گشتند، پدرانشان مى پرسيدند چرا گريه مى كنى ؟ در پاسخ مى گفتند: قضمنا على قضمنا على على (عليه السلام ) ما را گوشمال و... داد از اين رو على (عليه السلام ) را به عنوان قضم ياد كردند (يعنى گوشمال دهنده و درهم كوبنده ).
غالب در جمله غزوه ها به شجاعت
خاصه به ، بدر و حنين و خيبر و خندق
مشاهدات قلبى و غيبى
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در مورد مشاهدات قلبى خود در آغاز بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
ارى نور الوحى و الرسالة و اشم و ريح النبوة ... در آن هنگام نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را (از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ) استشمام مى كردم .
از اين سخن امام (عليه السلام ) معلوم مى شود كه هر انسانى علاوه بر چشم و گوش باطنى حس شامه و بويايى قلبى نيز دارد، سپس امام (عليه السلام ) در مورد مشاهدات قلبى خود در آغاز بعثت ادامه مى دهد:
و لقد سمعت رنة الشيطان حين
نزل الوحى عليه صلى الله و عليه و آله و سلم ؛
هنگامى كه وحى بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد صداى ناله شيطان را شنيدم
سپس ادامه مى دهند: فقلت يا رسول الله ما هذه الزلة فقال : هذا الشيطان قد آيس من عبادته امام مى فرمايد: كه پس از شنيدن صداى ناله با گوش جان از رسول خدا پرسيدم كه يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين ناله چيست ؟ فرمود: اين ناله ، ناله شيطان است كه از پرستش خود نوميد شده است
در اينجا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى و لكنك وزير... تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را كه من مى بينم تنها تفاوت من با تو اين است كه تو پيامبر نيستى ولى وزير من هستى
خواسته هاى پيامبر (ص ) از خداوند
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى على ! پنج چيز درباره ى تو از خدا خواستم كه خداوند همه را به من عطا كرد:
1- اينكه من اول كسى باشم كه از قبر بر مى خيزم و غبار از چهره مى افشانم ،و تو هم با من باشى .
2- خداوند اجازه دهد كه من و تو در محل سنجش اعمال بايستيم .
3- ترا در قيامت پرچمدار من قرار دهد.
4- امت مرا به دست تو از حوض كوثر سيراب كند.
5- هنگام رفتن به بهشت ترا پيشرو امت قرار دهد.
آنگاه فرمود: شكر خداى را كه بر من منت نهاد
و همه ى اين تقاضاها را پذيرفت
حضرت علی (ع) با اینكه القاب بسیار پر معنی داشت ، ولی دوست می داشت كه به او ابوتراب بگویند،
مطابق گفتار بعضی از علما، آنحضرت این لقب را از این جهت دوست داشت كه او متواضع بود و روی خاك می نشست و این لقب را كه به معنی پدر خاك است
، برای خود می پسندید چراكه بیانگر خاكی بودن او بود.
ولی دشمنان آن حضرت ، این لقب را برای آن حضرت تكرار می كردند، و منظورشان تحقیر نمودن آنحضرت بود،
با این كه این لقب از بهترین صفات انسانی او (یعنی تواضع او) حكایت می كرد. اما این كه این لقب چگونه و چرا به او داده شد،
در تاریخ چنین آمده است : سال دوم هجرت بود، خبر رسید كه كاروانی از مشركان به سوی شام می روند پیامبر(ص) همراه صد و پنجاه نفر (و به نقل دیگر همراه 200 نفر) در حالی كه حضرت حمزه (ع) پرچم سفیدی به اهتزاز در آورده بود، برای جلوگیری و ضربه زدن به كاروان مشركین ،
از مدینه خارج شده تا به عشیره (بر وزن غفیله) رفتند (از این رو این حركت را غزوه عشیره می نامند).
هنگامی كه پیامبر (ص) و سپاه اندكش در سرزمین عشیره به جستجو و برسی پرداختند، در یافتند كه كاروان قریش از آنجا رفته اند، آنحضرت با سپاه خود در حدود یك ماه در آنجا ماند و سپس به مدینه باز گشتند.
علی (ع) و عمار یاسر، جزء این سپاه بودند، عمار می گوید: در همین سفر علی (ع) به من فرمود: می خواهی برویم نزد افراد بنی مدلج كه در كنار چشمه كشاورزی می كنند، بنگریم چگونه كشاورزی می نمایند؟!.
من موافقت كردم و با هم كنار آنها رفتیم ، (بر اثر خستگی) نیاز به استراحت داشتیم ، زیر درختهای نخل كه در آنجا بود رفتیم ، در زمین روی خاك خوابی دیم (و به نقل دیگر علی علیه السلام مقداری خاك جمع كرد و آنرا متكای خود قرار داد و سرش را روی آن گذارد و خوابید).
تا اینكه : رسول خدا (ص) آمد و ما را بیدار كرد و برخاستیم و لباسهای خود را كه خاك آلود بود، تكان دادیم ،
در همین موقع ، پبامبر (ص) به علی (ع) فرمود: ای ابوتراب (زیرا لباسش خاك آلود بود)
بعد فرمود: می خواهید شما را به شقی ترین مردم خبر دهم ؟
گفتیم آری ، فرمود: یكی آن كسی است كه ناقه حضرت صالح (ع) را پی كرد، دوم آن كسی است كه بر فرق سر تو (ای علی) شمشیر می زند (یعنی ابن ملجم).
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
ادامه دارد!!
ابو حمزه ثمالی از یكی از امامین همامین ، امام محمّد باقر یا امام جعفر صادق عیهما السّلام ، روایت كرده است كه :
امیرالمؤ منین علیه السّلام روزی خطاب به اصحاب خود فرمود:
كدامیك از آیات كلام اللّه مجید نزد شما امیدوار كننده ترین آیات است ؟
بعضی گفتند آیه :
ان اللّه لا یغفر ان یشرك به و یغفر مادون ذلك لمن یشاء...
همانا خداوند مشرك را نمی آمرزد و می آمرزد پایین تر از شرك را برای كسی كه بخواهد...
حضرت فرمود: نیكو آیه ای است ، اما امیدوار كننده ترین آیات برای غفران و آمرزش معاصی نیست .
عده ای دیگر گفتند آیه :
و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفر اللّه یجداللّه غفورا رحیما.
و كسی كه به كاری زشت بپردازد یا ستم بر خویشتن كند و سپس از خدا آمرزش خواهد، بیابد خداوند را آمرزنده مهربان .
حضرت فرمود: نیكو آیه ای است ، امّا آیه مورد نظر نیست .
بعضی دیگر گفتند آیه قل یا عبادی الّذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه اللّه انّ اللّه یغفر الذنوب جمیعا...
بگو ای بندگانم كه با گناه به نفس خود اسراف می ورزید. از رحمت خدا ماءیوس نباشید، چون خداوند جمیع گناهان را می آمرزد....
حضرت فرمود: نیكو آیه ای است ، امّا آیه مورد نظر نیست .
بعضی دیگر گفتند آیه :
والّذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذكرو اللّه فاستغفروالذنوبهم ... تقواپیشگان آنهایند كه هر گاه كار ناشایستی از ایشان سر زند یا ظلمی به خویش كنند، خدا را به یاد آورند و از گناه خود استغفار نمایند...
حضرت فرمود: نیكو آیه ای است ، اما آیه مورد نظر نیست .
آیا آیه دیگری نمی دانید كه به نظر شما امیدوار كننده ترین آیات قرآن باشد؟
اصحاب عرض كردند: نه امیرالمؤ منین ، به خدا سوگند چیزی در نزد ما نیست كه بخوانیم .
امام فرمود: از حبیبم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم كه فرمود:
امیدوار كننده ترین آیه در قرآن این آیه شریفه است :
و اقم الصّلواه طرفی النّهار و زلفا من اللّیل ... و بپای دار نماز را هر دو سر روز و پاره هایی از شب ...
سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی ، به خدایی كه مرا بشیر و نذیر قرار داد و مبعوث به رسالت گردانید،
اگر یكی از شما به وضو قیام كند، گناهان و معاصی او از اعضای بدنش فرو می ریزد تا وقتی كه با صورت و قلب خود متوجّه قبله شود، از قبله و نمازش بر نگردد مگر آنكه جمیع گناهان او بریزد و هیچ گناهی بر صحیفه عملش باقی نماند همچون روزی كه از مادر متولد شده باشد و هرگاه ما بین دو نماز گناهی از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزیده شود و از گناهان پاك گردد.
آنگاه پیامبر نمازهای پنجگانه را كه موجب آمرزش هستند، شماره كرد و فرمود: یا علی ، بدان كه منزلت نمازهای پنجگانه برای امّت من مانند نهری است كه بر در خانه یكی از شما باشد.
اگر شخصی بدنش چركین باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كند آیا چیزی از آن چركها باقی خواهد ماند؟
سوگند به خدا، نمازهای پنجگانه برای امّتم چنین است كه تمام گناهانشان را پاك می كند و تیرگی قلبشان را می برد.
چهل داستان درباره نماز و نمازگزاران / يدالله بهتاش
ادامه دارد!!
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: داستانهایی از زندگانی امام علی (علیه سلام )
رفق و مدارای علی علیه السلام
صدای كسی كه ((علی)) را لعن و نفرین می كرد، از شتاب گامهایش كاست. صدای یك زن بود! ایستاد تا زن بدو رسید. زن هنوز در حال لعن و نفرین به او بود در حالی كه بار سنگینی به دست و دوشهایش داشت كه برایش سخت سنگین می نمود. علی (ع) گامی پیش نهاد و تقاضا كرد تا زن را در حمل بارش مدد رساند. او خود گفته بود:
((رأس السیاسه إستعمال الرفق))
خود وی همیشه رفق و مدارا را به عنوان كارآمدترین روش برخورد با مردم از جانب حكومت و چه از جانب تك تك افراد جامعه با یكدیگر، توصیه نموده بود. او می دانست كه این روش، مشكلات اجتماعی را كاسته و مردم را با برنامه های حكومت همراه می كند. علی (ع) به بردن بار به منزل زن بسنده نكرد و از او دلجویی كرد. دانست كه شوهر زن در یكی از جنگها به شهادت رسیده است و دانست كه تنهایی زن و انبوهی كارها و سنگینی مشكلات او را در هم شكسته . باز به پیشنهاد خودش به منزل زن وارد شد تا مددكار وی در كارهای منزلش باشد. اینهم از كلامهای او بود كه:
الرفق یقل حد المخالفه
نرمی و مدارا حتی شمشیر مخالفین را هم كند می كند.
در منزل هنوز هم علی (ع) كار می كرد و زن لعن و نفرین. اما علی (ع) چیزی نمی گفت. تا اینكه یكی از همسایگان زن، علی (ع) را به بیوه زن معرفی كرد و او بخاطر قضاوت اشتباهش از علی (ع) عذر خواست. و علی بار دیگر نشان داد كه:
با برخورد خوب، عقده آنان را كه كینه دارند بگشا و اسباب دشمنی و عداوت را قطع كن و از آنچه برایت روشن نیست، تغافل نما.
نشانه عاقل بودن مدارای با مردم است.
ولیدبن عتبه در جایگاه محاكمه قرار گرفته بود. اما كسی را یارای پیش آمدن برای تنبیه او نبود. هر چه باشد او برادر مادری خلیفه بود و خلیفه سوم هم به مجازات برادر خوانده اش راضی نبود، حتی اگر نماز صبح را در حال مستی چهار ركعت بجای آورده باشد. او باید برای فسق و فجورهای آشكارش تنبیه می شد، اما كسی را جرأت چنین اقدامی نبود، جز علی (ع)! در جایی كه حرف از اجرای احكام اسلامی به میان می آمد، علی ذره ای مداهنه و سهل انگاری به خود راه نمی داد. در میان بهت و حیرت همگان، علی (ع) با گامهایی استوار به سیاستگاه آمد. در مقابل چشمان حیرتزده مردم، شلاق در دست گرفت و آنرا بر بدن متهم كوبید، بی آنكه بخواهد با توسل به بهانه هایی همچون مهر و رأفت اسلامی، حكم اسلام را زیر پا گذارد.
ایها الناس لا تشكوا علیا فوالله انه لخشن فی ذات الله
ای مردم ، از علی شكایت نكنید، به خدا سوگند او در راه خدا سخت و خشن است.
علی (ع) خود در توصیف مالك اشتر می گفت:
به درستی كه او كسی است كه احتمال نمی دهم سستی به خرج دهد و لغزش پیدا كند و از این بیمناك نیستم كه كندی كند در جایی كه سرعت لازم است و یا سرعت به خرج دهد در موردی كه سستی سزاوارتر است.
آری! تربیت شدگان مكتب علوی همچون مالك اشتر می دانند كه مدارای انسان عاقل با سستی و سهل انگاری در اصول و اجرای ارزشهای اسلامی تفاوت دارد. آنان می دانند كه در اجرای قوانین الهی نباید هیچگونه واهمه و ترسی به خود راه دهند و هرگز پیوندها و عواطف انسانی و منافع زودگذر مادی و تهدیدها و تطمیها در ایشان اثری ندارد.(لا یخافون لومه لائم)
آنجا كه جای شدت و سخت گیری است محكم و سازش ناپذیرند و آنجا كه جای ملایمت و مدارا است، اهل رفق و حلم اند! اما متأسفانه امروزه بیماری افراط و تفریط در روابط اجتماعی گریبانگیر جامعه ما است. در موارد بسیاری كه نیاز به داروی رفق و مدارا و ملاطفت برای درمان برخی از بیماریهای سطحی اجتماع بودیم، خشونت به خرج دادیم، به گونه ای كه امروز برخی از آن بیماریهای سطحی به زخمهایی عمیق تبدیل شده است و به عكس در بسیاری از اوقات كه نیاز به برخورد قاطع و اجرای حدود الهی بود، بخاطر مصلحت اندیشی از انجام آن اباء كردیم.
منبع :
مدارای علی (ع) ، نوشته مهدی پیشوایی مقدم
شهادت و وصیت امام على علیه السلام
علامه طبرسى گوید: على علیهالسلام شصت و سه سال زندگانى كرد، ده سال پیش از بعثت، و در سن ده سالگى اسلام آورد. و پس از بعثتبیست و سه سال با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زندگانى كرد، سیزده سال در مكه پیش از هجرت در امتحان و گرفتارى به سر برد و سنگینترین بارهاى رسالت آن حضرت را به دوش كشید، و ده سال پس از هجرت در مدینه در دفاع از حضرتش با مشركان جنگید و با جان خود او را از شر دشمنان دین نگاه داشت، تا آنكه خداى متعال پیامبر خود را به سوى بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسمانى بالا برد و على علیهالسلام در آن روز سى و سه ساله بود، و بیست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولایت غصب كردند و او را از تصرف در امور بازداشتند، و آن حضرت در این دوران با تقیه و مدارا مىزیست، و پنجسال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در این سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناكثین و قاسطین و مارقین (اصحاب جمل و صفین و نهروان) بود چنانكه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سیزده سال از روزگار نبوت خود را ممنوع از پیاده كردن احكام آن و ترسان و محبوس و فرارى و مطرود بود و نمىتوانستبا كافران به جهاد پردازد و از مؤمنان دفاع كند، سپس هجرت كرد و ده سال پس از هجرت با مشركان به جهاد پرداخت و گرفتار منافقان بود تا خداوند او را به سوى خود برد...
آن حضرت در شب بیستیكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجرى با شمشیر به شهادت رسید. عبدالرحمن بن ملجم مرادى شقىترین امت آخر زمان - لعنة الله علیه - در مسجد كوفه او را ضربت زد .
حسن و حسین علیهم السلام به امر آن حضرت مراسم غسل و تكفین او را عهدهدار شدند و بدن شریفش را به سرزمین غرى در نجف انتقال دادند و شبانه پیش از سپیده صبح در همان جا به خاك سپرده شد. حسن و حسین و محمد پسران آن حضرت علیهالسلام و عبدالله بن جعفر رضى الله عنه وارد قبر شدند و بنا به وصیتحضرتش اثر قبر پنهان گردید. این قبر پیوسته در دولتبنىامیه پنهان بود و كسى بدان راه نمىبرد تا آنكه امام صادق علیهالسلام در ولتبنىعباس آن را نشان داد. (1)
وصیت امام على علیهالسلام در بستر شهادت
هنگامى كه ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - او را ضربت زد حضرتش به حسن و حسین علیهمالسلام چنین فرمود: «شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و اینكه در طلب دنیا بر نیایید گرچه دنیا در طلب شما برآید، و بر آنچه از دنیا محروم ماندید اندوه و حسرت مبرید و حق بگویید و براى پاداش (اخروى) كار كنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.
شما دو نفر و همه فرزندان و خانوادهام و هر كس را كه این نامهام به او مىرسد سفارش مىكنم به تقواى الهى و نظم كارتان و اصلاح میان خودتان، چرا كه از جدتان صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم كه فرمود: «اصلاح میان دو كس از انواع نماز و روزه برتر است.»
خدا را خدا را درباه یتیمان در نظر آرید، هر روز به آنان رسیدگى كنید و حتى یك روز دهان آنان را خالى نگذارید و مبادا در حضور شما تباه شوند.
خدا را خدا را درباه همسایگان در نظر دارید، كه آنان سخت مورد سفارش پیامبرتان هستند، پیوسته به همسایگان سفارش مىكرد تا آنجا كه پنداشتم آنان ارث بر خواهد نمود.
خدا را خدا را درباره قرآن یاد كنید، مبادا دیگران به عمل به آن بر شما پیشى گیرند.
خدا را خدا را درباره نماز یاد كنید كه آن ستون دین شماست.
خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان یاد كنید، تا زنده هستید آن را خالى و (خلوت) نگذارید; كه اگر این خانه متروك بماند دیگر مهلت نخواهید یافت.
خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا به مال و جان و زبانتان یاد آرید، و بر شما باد به همبستگى و رسیدگى به یكدیگر، و بپرهیزید از قهر و دشمنى و بریدن از هم. امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنید كه بدانتان بر شما چیره مىشوند آن گاه دعا مىكنید ولى مستجاب نمىگردد.
اى فرزندان عبدالمطلب! مبادا شما را چنان بینم كه به بهانه اینكه امیرالمؤمنین كشته شد دستبه خون مسلمانان بیالایید; هش دارید كه به قصاص خون من جز قاتلم را نباید بكشید; بنگرید هر گاه كه من از این ضربت او جان سپردم تنها به كیفر این ضربتیك ضربتبر او بزنید و این مرد را مثله نكنید. (2) چرا كه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم كه مىفرمود: «از مثله كردن بپرهیزید گرچه با سگ هار باشد.» (3)
از وصیت دیگر آن حضرت پیش از شهادت و پس از ضربت زدن ابن ملجم ملعون: «وصیت من به شما آن است كه چیزى را با خدا شریك مسازید، و به محمد صلى الله علیه و آله و سلم سفارش مىكنم كه سنت او را ضایع مگذارید. این دو ستون را به پادارید و این دو چراغ را افروخته بدارید، و تا از جاده حق منحرف نشدهاید هیچ نكوهشى متوجه شما نیست. من دیشب یار و همدم شما بودم و امروز مایه عبرت شما گشتهام و فردا از شما جدا خواهم شد. خداوند من و شما را بیامرزد. اگرزنده ماندم خودم صاحب اختیار خون خود هستم و اگر فانى شدم فنا میعادگاه من است، و اگر بخشیدم بخشش مایه تقرب من به خدا و نیكویى براى شماست; پس شما هم ببخشید «آیا نمىخواهید كه خدا هم شما را ببخشاید؟» (4) به خدا سوگند هیچ حادثهاى ناگهانى از مرگ به من نرسید كه آن را ناخوش دارم، و نه هیچ وارد شوندهاى كه ناپسندش دانم; و من تنها مانند جوینده آبى بودم كه به آب رسیده، و طالب چیزى كه بدان دستیافته است; «و آنچه نزد خداستبراى نیكان بهتر است» (5) و (6)
از این كه فرمود: «به خدا سوگند هیچ حادثهاى ناگهانى از مرگ به من نرسیده كه...» معلوم مىشود كه امام علیهالسلام پیوسته از روى شوق در انتظار شهادت به سر مىبرده و مىدانسته است كه آنچه پیامبر راستگوى امین صلى الله علیه و آله و سلم به او خبر داده ناگزیر فراخواهد رسید چنانكه قیامت آمدنى است و شكى در آن نیست و وعده او ترك و تخلف ندارد و آن حضرت با دلى پر صبر در انتظار آن بود و - بنا به نقل گروهى از دانشمندان مانند ابن عبدالبر و دیگران - مىفرمود: «شقىترین این امت از چه انتظار مىبرد كه این محاسن را از خون این سر سیراب سازد؟» و بارها مىفرمود: «به خدا سوگند كه موى صورتم را از خون بالاى آن سیراب خواهد كرد.»
یك معجزه
زمخشرى در «ربیع الابرار» از اممعبد آورده است كه گفت: «روزى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وضو گرفت و در پاى درختخاردار خشكیدهاى در نزد ما آب دهان افكند و آن رختسبز شد و میوه داد و در زمان حیات آن حضرت ما از میوه آن شفا مىجستیم... اما سپس از پایین به بالا خشك شد و خار رویید و میوههایش ریخت و سبزى و تازگى آن از میان رفت. در این حال بود كه ما از شهادت امیرالمؤمنان على علیهالسلام باخبر شدیم. و دیگر میوه نداد و ما از برگ آن بهرهمند بودیم و پس از چندى صبح كردیم و دیدیم كه از ساقه آن خونى تازه مىجوشد و برگ آن هم خشك شده است. در همین حال خبر شهادت حسین علیهالسلام به ما رسید و درختبه كلى خشك گردید.» (7)
پىنوشتها:
(1)تاج الموالید / 18.
(2)مثله كردن: بریدن انگشت و بینى و گوش و دیگر اعضاى كسى.
(3)نهج البلاغه، نامه 47.
(4)اقتباس از آیه 22 سوره نور.
(5)اقتباس از آیه 198 سوره آل عمران.
(6)نهج البلاغه، نامه 23.
(7)تاریخ الخمیس، باب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: رفق و مدارای علی علیه السلام
پیشگامى در اسلام
بخشی از زندگانى حضرت على -علیه السلام را دوران پس از بعثت وقبل از هجرت تشكیل مىدهد. این دوره از سیزده سال تجاوز نمىكند وحضرت على -علیه السلام در تمام این مدت در محضر پیامبر بود وتكالیفى را برعهده داشت.
نقاط جالب وحساس این دوره، یك رشته افتخارات است كه نصیب امام شد افتخاراتى كه در طول تاریخ نصیبب كسى جز حضرت على -علیه السلام نشده، احدى بر آنها دست نیافته است.
نخستین افتخار وى در این بخش از زندگى، پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، وبه عبارت صحیحتر، ابراز واظهار اسلام دیرینه خویش بود. (1)
پیشقدم بودن در پذیرفتن اسلام وگرویدن به آیین توحید از امورى است كه قرآن مجید بر آن تكیه كرده، صریحا اعلام مىدارد كسانى كه در گرایش به اسلام پیشگام بودهاند، در كسب رضاى حق ونیل به رحمت الهى نیز پیشقدم هستند. (2)
توجه خاص قرآن به موضوع «سبقت در اسلام» به حدى است كه حتى كسانى را كه پیش از فتح مكه ایمان آورده وجان ومال خود را در راه خدا ایثار كردهاند بر افرادى كه پس از پیروزى بر مكیان ایمان آورده وجهاد كردهاند برترى داده است (3) ; چه رسد به مسلمانان صدر اسلام وگرایش به اسلام پیش ازمهاجرت به مدینه.
در موقعیتى كه گرویدن به اسلام وبذل جان ومال از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا ابراز ایمان وتظاهر به اسلام در آغاز كار كه قدرتى جز قدرت قریش ونیرویى جز نیروى دشمن نبود باید ارزش بالاتر وبیشترى داشته باشد. از این نظر، سبقتبه اسلام در مكه ومیان یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از افتخاراتى محسوب مىشد كه هیچ فضیلتى با آن برابرى نمىكرد.
عمر در یكى از ایام خلافتخود از خباب، ششمین مسلمان زجر كشیده صدر اسلام، پرسید كه رفتار مشركان مكه با او چگونه بود. وى پیراهن خود را از تن بیرون كرد وآثار زجر وسوختگى پشتخود را به خلیفه نشان داد وگفت:بارها زره آهنى بر او مىپوشاندند وساعتها در زیر آفتاب سوزان مكه نگاهش مىداشتند; وگاه آتشى بر مىافروختند و او را به روى آتش مىافكندند ومىكشیدند تا آتش خاموش شود. (4)
بارى، مسلما فضیلتبزرگ وبرترى معنوى از آن افرادى است كه در راه اسلام هر زجر وشكنجهاى را به جان مىخریدند واز صمیم دل مىپذیرفتند.
كسى پیشگامتر از حضرت على نبود
بسیارى از محدثان وتاریخ نویسان نقل مىكنند كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دو شنبه به رسالت مبعوث شد وحضرت على علیه السلام فرداى آن روز ایمان آورد. (5) پیش از همه، رسول اكرم، خود به سبقتحضرت على علیه السلام در اسلام تصریح كرد ودر مجمع عمومى صحابه چنین فرمود:
نخستین كسى كه در روز رستاخیز با من در حوض (كوثر) ملاقات مىكند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب، است. (6)
امیر مؤمنان مىفرماید:
من بنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمىگوید.من با رسول خدا هفتسال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین كسى هستم كه با او نماز گزارد. (7)
امام در یكى از سخنان دیگر خود مىفرماید:
در آن روز، اسلام جز به خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وخدیجه راه نیافته بود ومن سومین شخص این خانواده بودم. (8)
در جاى دیگر، امام -علیه السلام سبقتخود را به اسلام چنین بیان كرده است:
خدایا، من نخستین كسى هستم كه به سوى تو بازگشت وپیام تو را شنید وبه دعوت پیامبر تو پاسخ گفت، وپیش از من جز پیامبر خدا كسى نماز نگزارد. (9)
اگر حضرت على علیه السلام نخستین كسى بود كه پس از بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به او ایمان آورد، در این صورت وضع حضرت على پیش از بعثت چگونه بوده است؟
پاسخ این سؤال، با توجه به نكتهاى كه در آغاز بحثبیان شد، روشن است وآن اینكه مقصود از ایمان در اینجا همان ابراز ایمان دیرینهاى است كه پیش از بعثت جان حضرت على علیه السلام از آن لبریز بوده ولحظهاى از آن جدا نمىشده است.زیرا بر اثر مراقبتهاى ممتد و مستمر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم از حضرت على -علیه السلام ریشههاى ایمان به خداى یگانه در اعماق روح وروان او جاى گرفته، وجود او سراپا ایمان واخلاص بود.
از آنجا كه پیامبر تا آن روز به مقام رسالت نرسیده بود، لازم بود حضرت على علیه السلام پس از ارتقاى رسول خدا به این مقام، پیوند خود را با رسول خدا استوارتر سازد وایمان دیرینه خود را به ضمیمه پذیرش رسالت وى ابراز واظهار نماید.
در قرآن مجید ایمان واسلام به معنى اظهار عقیده دیرینه بسیار بكار رفته است.مثلا آنجا كه خداوند به ابراهیم دستور مىدهد كه اسلام بیاورد او نیز مىگوید:«براى پروردگار جهانیان تسلیم هستم». (10)
در قرآن كریم از قول پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در باره خود چنین آمده است:
و امرت ان اسلم لرب العالمین .(مؤمن:66)«به من امر شده است كه در برابر پروردگار جهانیان تسلیم گردم».
مسلما مقصود از اسلام در این موارد ومشابه آنها، اظهار تسلیم وابراز ایمانى است كه در جان شخص جایگزین بوده است، وهرگز مقصود از آن تحصیل ابتدایى ایمان نیست. زیرا پیامبر اسلام پیش از نزول این آیه وحتى پیش از بعثت، یك فرد موحد وپیوسته تسلیم درگاه الهى بوده است. بنابر این باید گفت ایمان دو معنى دارد:
1) اظهار ایمان درونى كه قبلا در روح وروان شخص جایگزین بوده است.مقصود از ایمان آوردن على -علیه السلام در روز دوم بعثت همین است وبس.
2) تحصیل ایمان وگرایش ابتدایى به اسلام.ایمان بسیارى از صحابه ویاران پیامبر از این دستبوده است. هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یك فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران كودكى دیگران دانست واز نظر درك وفهم یكسان انگاشت.در میان پیامبران نیز كسانى بودند كه در كودكى به عالیترین درجه از فهم وكمال ودرك حقایق رسیده بودند ودر همان ایام صباوت شایستگى داشتند كه خداوند سبحان سخنان حكیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد. درباره حضرت یحیى -علیه السلام، قرآن كریم چنین آورده است:
یا یحیى خذ الكتاب بقوة و آتیناه الحكم صبیا .(مریم:12)
اى یحیى! كتاب را با كمال قدرت(كنایه از عمل به تمام محتویات آن) بگیر; وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود.
برخى مىگویند كه مقصود از حكمت در این آیه«نبوت» است وبرخى دیگر احتمال مىدهند كه مقصود از آن معارف الهى است.در هر صورت، مفاد آیه حاكى است كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مىشوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست.
حضرت مسیح علیه السلام در نخستین روزهاى تولد خود، به امر الهى، زبان به سخن گشود وگفت:
من بنده خدا هستم; به من كتاب داده شده وپیامبر الهى شدهام. (11)
در حالات پیشوایان معصوم نیز مىخوانیم كه آنان در دوران كودكى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مىگفتند. (12) بارى، كار نیكان را نباید با كار خود قیاس كنیم ومیزان درك وفهم كودكان خود را مقیاس ادراك دوران كودكى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم. (13)
پىنوشت:
1- توضیح این مطلب را در پایان بحث مىخوانید.
2- آنجا كه مىفرماید: والسابقون السابقونأ— اولئك المقربون .(واقعه:10و11).
3- لا یستوی منكم من انفق من قبلالفتح وقاتل اولئك اعظم درجة من الذین انفقوا منبعد و قاتلوا .(حدید:10)
4- اسد الغابة، ج2، ص99.
5- بعث النبی یوم الاثنین و اسلم علی یوم الثلثاء. - مستدرك حاكم، ج2، ص112; الاستیعاب، ج3، ص32.
6- اولكم واردا على الحوضاولكم اسلاما علی بن ابی طالب. - مستدرك حاكم، ج3، ص136.
7- تاریخ طبرى، ج2، ص213; سنن ابن ماجه، ج1، ص57.
8- نهج البلاغه عبده، خطبه187.
9- همان، خطبه127.
10- بقره:131.
11- مریم:30.
12- از باب نمونه سؤالهاى پیچیده اى كه ابوحنیفه از حضرت كاظم -علیه السلام ویحیى ابن اكثم از حضرت جواد -علیه السلام مى كردند وپاسخهایى كه مىشنیدند در كتابهاى حدیث وتاریخ ضبط شده است.
13- امیر المؤمنین مىفرماید:«لا یقاس بآل محمدصلى الله علیه و آله و سلم من هذه الامة احد»: هیچ فردى از افراد این امتبا فرزندان وخاندان پیامبر اسلام برابرى نمى كند.نهج البلاغه، خطبه دوم.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: پیشگامى در اسلام
دعای افتتاح از ویژگی های «ساقی کوثر» می گوید
دعای افتتاح، منقول از امام زمان ارواحنا فداه (عج) است که توصیه شده تا بهترین لحظات مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان به مدد آن سپری شود. در دعای افتتاح پس از حمد و ثنای الهی نخست به آستان مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عرض ادب می شود و پس از صلوات بر وجود پر برکت ایشان با یادآوری خاندان آن حضرت، در خواست درود الهی بر تک تک آن بزرگواران می کند. از آن جا که خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله به وسیله حضرت علی علیه السلام ادامه پیدا می کند، این صلوات از ایشان آغاز می شود و به حضرت مهدی (عج) خاتمه پیدا می کند. و در طی آن به اوصافی از حضرت اشاره می شود که با تحلیل قرآنی آنها می توان به حقایق ارزشمندی دست یافت. از جمله اینکه اعتقاد به امامت از ضروری ترین شروط قبول توحید می باشد.
اکنون به برخی از ویژگی های حضرت امیرالمومنین علیه السلام در دعای افتتاح می پردازیم.
امیرالمومنین
امام عصر (عج) ابتداً، امام علی علیه السلام را با لقب «امیرالمومنین» معرفی کرده اند و این خود نکته جالبی است چرا که مقام وصی، عبد، ولایت، حجت، آیت کبری، نبأ عظیم در جای خود شاید خیلی مهم تر از این لقب ایشان باشد اما امام زمان (عج) از مقدم آوردن این لقب هدفی خاص داشته اند و ناگفته پیداست که در حکومت اسلامی، شخص باید دارای صفات و ویژگی هایی باشد تا امیرالمومنین و رهبر شود.
واژه امیر از «مار، یمیر، میره» به معنی طعام دادن و آذوقه خوب برای خانواده تهیه کردن است. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص783؛ قرشی، 1371 ش: ج7، ص 324)
از حضرت ابوالحسن علیه السلام سوال شد چرا آن حضرت امیرالمومنین نامیده شد؟ فرمود:
زیرا او مومنین را طعام علمی می دهد مگر نشنیده ای که خدا در کتابش می فرماید: «و نمیر اهلنا» (یوسف/ 65)، «و ما خانواده خود را طعام می دهیم»
در روایت دیگر در جواب این سوال امام باقر علیه السلام فرمودند: «لأنه میره العلم یمتار منه و لایمتار من أحد غیره» (کلینی، بی تا: ج1، ص 412؛ صدوق، بی تا: ج1، ص 160) زیرا حضرت علیه السلام طعام و خواربار علم بود که دیگران از او تغذیه می کردند و احدی غیر از آن حضرت این طور نبود.
امیرالمومنین یکی از القابی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله طبق روایت به حضرت علی علیه السلام اختصاص داد آن گاه که پیامبر صلی الله علیه وآله زنده بودند، امام علی علیه السلام را به عنوان امیرالمومنین لقب داد و معرفی کرد. گرچه پیشوایان دین و ائمه ی معصومین علیهم السلام همه امیرالمومنین هستند ولی این لقب تنها به حضرت علی علیه السلام اختصاص یافت و دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام حاضر نبودند کسی آن ها را امیر المومنین خطاب کند.
وصی رسول
وصی یعنی سفارش شده و جمع آن اوصیاء است. معنای دیگر وصی، اتصال و وصل کردن است و بنابراین در ماده وصی یک نوع ارتباط و اتصال وجود دارد. اصل کلمه وصی به معنای اتصال چیزی به چیز دیگر است. (ابن فارس، 1415 ق: ص 1094) بنابراین وصی کسی است که نوعی ارتباط در ارسال سفارش از وصیت کننده به دیگران دارد و در واقع وصیت آن است که موصی کارش را به کارهای وصی متصل می کند یا کارهای قبل از مرگ یعنی امر دنیا را به کارهای بعد از مرگ یعنی آخرت متصل می کند. بدین سبب معنی اصطلاحی وصیت، اتصال کارهای وصیت کننده به وصی و تداوم آن از ناحیه ی اوست. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: علی بن ابی طالب بعد از من امام، پیشوا و جانشین من است. (مجلسی، بی تا: ج38، ص 90) وصی یکی از امتیازات و صفات حضرت علی علیه السلام است چرا که او وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله است .
عبدالله
مقام بندگی مقدّم بر همه ی ویژگی های کمال در انسان های برگزیده می باشد همان طور که اوصاف پیامبر صلی الله علیه وآله نیز این گونه آورده شده «عبده و رسله». بندگی تنها یک ادعا از طرف بنده و عبد به مولای خود نیست بلکه بالاترین مقام برای انسان بندگی است که براساس تمام مقامات و مراتب کمال به آن نایل می شود و این جاست که علی این عبد خالص خداوند می فرماید:
«الهی کفی بی عزا أن اکون لک عبدا و کفی بی فخرأ أن تکون لی ربا» (مجلسی، بی تا: ج74، ص402)، «ای معبود من این سربلندی برای من بس که بنده ی تو باشم و این برای من کافی است که پروردگارم باشی.»
ولی الله
آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که امامان معصوم علیهم السلام در تأویل و تفسیر، به مقام ولایت علی علیه السلام اشاره کرده اند چرا که آنان به حق مفسران قرآنند از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: اسلام بر پنج پایه گذاشته شده نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. سوال شد: کدام یک از آن ها افضل می باشد؟
فرمود: ولایت از همه آن ها افضل است و کلید آن ها می باشد و راهنمای مردم به آن چهار پایه است.» (مجلسی، بی تا: ج65، ص 332)
همان طور که مفتاح، معنای گشایش و گشودن را در خود دارد، ولایت نیز به کلید تشبیه شده چرا که کلید بازکننده درهای بهشت است. زیرا وقتی ولایت باشد نماز، زکات، روزه و حج، معنا و ارزش پیدا می کنند و در نبودن ولایت، هیچ کدام از این ها، برای انسان سودی نخواهد داشت.
اخی رسول الله
در روایات بسیاری است که رسول خدا صلی الله علیه وآله با امیرالمومنین علیه السلام خطاب برادری نموده و مرتبه اخوت و نزدیکی را به آن بزرگوار رسانیده است. (زمردیان، 1350 ش: ص 321) مثلا رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی اطاعت من را بر شما واجب گرداند و شما را از عصیان و سرپیچی من نهی فرمود و بعد از من اطاعت از علی علیه السلام را همانند اطاعت من بر شما واجب گرداند و او را برادر و وزیر و جانشین و وارث من قرار داد. (مجلسی، بی تا: ج38، ص 91)
یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام این است که در اوایل هجرت، وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عقد مۆاخات «برادری» بین مهاجرین و انصار برقرار کردند یعنی آنها عقد اخوت خواندند، امام علی علیه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب کردند و با او عقد اخوت خواندند. (ایزدی، 1383 ش: 195)
نتیجه گیری
بهترین قالب ارتباطی میان انسان و معبود خود، قالب دعا و نیایش است. دعای افتتاح دربردارنده سه اصل از مهم ترین اصول دین یعنی توحید، نبوت و امامت می باشد. هر کدام از دعاهایی که از پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام به دست ما رسیده، خوانی است آسمانی که برای ما گسترده اند تا از آن بهره گیریم و به غنای معنوی دست یابیم. سخن این است که در لابه لای سطور هر دعا، به قدری حقایق نهفته است که زاد و توشه حرکت همیشگی کاروان انسان ها را به سر منزل انسانیت بسنده است، به این شرط که ژرف در آن ها بنگریم و عبارات آن را که در کمترین کلمات، عمیق ترین معانی را دارند سرسری نگیریم و از آن آسان نگذریم. ذکر صلوات در سخنان ائمه علیهم السلام مورد اهمیت شایانی بوده است به خصوص در دعای افتتاح که، صلوات جامع است، زیرا پس از حمد الهی، بر یکایک معصومین سلام و درود فرستاده شده تا ضمن تصدیق حجیت هر یک از ایشان، بر وجود ملازمت میان سه اصل توحید، نبوت و امامت تأکید گردد.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: دعای افتتاح از ویژگی های «ساقی کوثر» می گوید
لیلة القدر در کلام امام متقیان
شب قدر دارای آنچنان مقامی است که به تعبیر قرآن کریم قابل درک نیست. اگر هم کسانی بتوانند این شب بسیار با عظمت را درک کنند باید متصل به وحی باشند ...
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَصْحَابِهِ آمِنُوا بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَكُونُ- لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ لِوُلْدِهِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِی. [1]
كلینى در كافى از حسن بن عباس از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله حدیث كرده است كه حضرت به اصحابش فرمود: به شب قدر ایمان آورید، زیرا آن شب از على بن ابى طالب و یازده فرزندش بعد از وى مىباشد. [2]
شب قدر دارای آنچنان مقامی است که به تعبیر قرآن کریم قابل درک نیست. اگر هم کسانی بتوانند این شب بسیار با عظمت را درک کنند باید متصل به وحی باشند. بزرگان فرموده اند که این خطاب هر جند به ظاهر بر پیغمبر است که تو چه می دانی شب قدر چبست؟ لکن معنا ندارد کسی که ملائکه بر او در این شب وارد می شود شب قدر را درک نکند پس این خطاب کنایه است اولا برای نشان دادن عظمت این شب و ثانیا خطاب در واقع به عموم است که قادر به درک آن نیستند. در این میان بعد از حضرت رسول صلی الله علیه و آله شخصیتی والاتر از امیرالمۆمنان علی بن ابی طالب در عالم وجود ندارد تا بتواند درباره چنین شبی سخن به میان آورد. بر این اساس سعی شده است تا حد امکان به کلمات امیر بیان در خصوص شب قدر پرداخته شود.
معنی شب قدر
أصبغ بن نباته از حضرت علىّ بن ابى طالب علیه السّلام روایت نموده كه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله)، به من فرمود: یا علىّ آیا مىدانى معنى شب قدر چیست؟ عرض كردم: نه یا رسول اللَّه! پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالى در آن شب به تقدیر و سرنوشتى كه در روز قیامت خواهد بود، قضا و حكم، و اندازهگیرى نموده، و در آنچه خداى عزّ و جلّ فرمان داد ولایت تو بود، و نیز ولایت امامان از نژاد تو، تا روز قیامت.[3]
راز مخفی ماندن شب قدر
سۆالی که ناخودآگاه ذهن هر کسی را مشغول می کند این است که چرا شب قدر مردد بین چند شب شده است و دقیقا مشخص نکرده اند؟ آیا معصومین از آن شب خبر نداشته اند؟ یا اینکه اجازه معین کردن آن شب را نداشته اند؟ بهتر نبود این شب سرنوشت ساز برای همه معلوم بود؟ اگر شب قدر درک نشود چه خواهد شد؟ جواب این سۆالات در کلام نورانی حضرت داده شده است.
قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ ع أَخْبِرْنَا عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ قَالَ مَا أَخْلُو مِنْ أَنْ أَكُونَ أَعْلَمُهَا فَأَسْتُرَ عِلْمَهَا وَ لَسْتُ أَشُكُّ أَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا یَسْتُرُهَا عَنْكُمْ نَظَراً لَكُمْ لِأَنَّكُمْ لَوْ أَعْلَمَكُمُوهَا عَمِلْتُمْ فِیهَا وَ تَرَكْتُمْ غَیْرَهَا وَ أَرْجُو أَنْ لَا تُخْطِئَكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[4]
به امیرالمۆمنین علیه السلام گفتند: ما را از شب قدر آگاه کن. فرمود: خالی از این نیستم که آن را بدانم و از شما پنهان کنم. شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما می پوشاند؛ چون اگر آن را به شما اعلام می کرد، در همان شب، عمل می کردید و در غیر آن شب عبادت را ترک می کردید، و امید دارم که اگر خدا بخواهد شب قدر را به خطا نگیرید.[5]
تداوم شب قدر
از امیرالمۆمنین علیه السّلام روایت شده كه به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سالى هست، و در آن شب كار همه سال فرود آید، و براى آن كار پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سرپرستانى هست، ابن عباس عرض كرد: آن سرپرستان كیانند؟ فرمود: من و یازده تن فرزندانم كه از صلب منند امامانى هستند كه فرشتگان با آنان حدیث كنند. [6]
امام على علیه السلام غالبا می فرمود كه: هر گاه تیمى و عدوى (ابوبكر و عمر) خدمت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بودند و آن حضرت سوره «انا انزلناه» را با خشوع و گریه تلاوت می فرمود، می گفتند: چقدر در این سوره دلت می سوزد، پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله می فرمود: براى آنچه چشمم (فرشتگان را در شب قدر) دیده و دلم (بیان هر امر محكم را در آن شب) فهمیده و نیز براى آنچه دل این شخص (على علیه السلام) پس از من در می یابد. آنها می گفتند: مگر شما چه دیدهئى و او چه می بیند؟ حضرت براى آنها روى خاک می نوشت تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سپس مىفرمود: پس از اینكه خداى عز و جل فرماید «هر امرى» دیگر چیزى باقى می ماند؟ می گفتند: نه، می فرمود: می دانید آنكه هر امرى بر او نازل مىشود كیست؟ می گفتند: تو هستى اى رسول خدا، می فرمود: آرى، اما شب قدر بعد از من هم می باشد؟ می گفتند: آرى، می فرمود: در شبهاى قدر پس از من هم آن امر نازل مىشود؟ می گفتند: آرى.
می فرمود: به چه كسى نازل مىشود؟ مىگفتند: نمی دانیم، پیغمبر دست بر سر من می گذاشت و می فرمود: اگر نمىدانید، بدانید، آن شخص پس از من این مرد است، سپس آن دو نفر شب قدر را بعد از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله می شناختند، بواسطه هراس سختى كه در دل آنها مىافتاد.[7]
شب قدر شب اهل بیت علیهم السلام
امام جواد از پدرش از پدران بزرگوارشان از امیرالمۆمنین صلوات اللَّه علیهم اجمعین روایت كند كه گفت: از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم كه به اصحابشان مىفرمود: به شب قدر ایمان بیاورید كه آن شب براى علیّ بن أبى طالب و فرزندان یازدهگانه پس از اوست.[8]
احیاء شب قدر
امام علی علیه السلام: پیامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان بستر خود را جمع می کرد و کمرش را می بست و شب بیست و سوم خانواده خود را بیدار می کرد و در آن شب به صورت خفتگان آب می پاشید.[9]
پی نوشت ها :
1.الكافی، ج1، ص 533
2.الإنصاف فى النص على الأئمة ع با ترجمه رسولى،ص 195
3.ابن بابویه، معانی الأخبار / ترجمه محمدى، ج2 ؛ ص250، دار الكتب الإسلامیة - تهران، چاپ: دوم، 1377ش.
4.مجلسى، بحار الأنوار، ج94، ص5، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
5.مراقبات ماه رمضان، ری شهری، ترجمه محدثی،ص 373، دارالحدیث قم،چاپ پنجم 1385
6.ارشاد، شیخ مفید-ترجمه رسولى محلاتى، ج2، ص327
7.كلینى، أصول الكافی / ترجمه مصطفوى، ج1 ؛ ص363و 364،كتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
8.ابن بابویه، كمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1 ؛ ص525، دار الحدیث ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش.
9.مراقبات ماه رمضان، ری شهری، ص 417
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: لیلة القدر در کلام امام متقیان
ویژگی های شب قدر در قرآن
آن شب خاص در ماه رمضان شب قدر و تقدیر نامیده شد؛ زیرا خداوند متعال در آن شب، رخدادهای یک سال؛ یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مىکند؛ یعنی زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل افراد را رقم می زند.
شب قدر شبی است در ماه مبارک رمضان که در آن شب، قرآن کریم نازل شد.
این را می توان با کنار هم قرار دادن دو آیه از قرآن کریم به دست آورد یکی آیه 185/ بقره که می فرماید: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن ؛ ماه رمضانی که در آن قرآن نازل شد و دیگری آیه 1/ قدر که می فرماید: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر ؛ ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
پس تردیدی نیست که شب قدر، شب نزول قرآن یکی از شبهای ماه مبارک رمضان است و گمان اینکه شب قدر، شب نزول قرآن در ماه رجب، شعبان و یا زمانی غیر از ماه رمضان باشد پندار نادرستی خواهد بود.
ویژگی های این شب از نظر قرآن کریم .
شب نزول قرآن کریم
همانگونه که گذشت قرآن کریم در (آیه 1/ قدر )خبر از نزول قرآن در این شب می دهد. سۆال مشهوری در این جا مطرح است که اگر قرآن در این شب به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و پس آن آغاز نزول در 27 رجب و استمرار آن در طول بیست و سه سال چه می شود؟
علامه طباطبایی ره این مفسر بزرگ قرآن کریم با استناد به این آیه و آیات 2ـ3/ دخان می نویسد:
قرآن کریم دو جور نازل شده، یکى یکپارچه و در یک شب معین و یکى هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت؛ یکی انزال است و دفعی و یکی تنزیل است و تدریجی.[1]
شب قدر و اندازه گیری
قرآن کریم با وصف قدر و اندازه گیری از این شب یاد می کند و آن را «لَیْلَة الْقَدْر» می خواند. اما چرا؟
آن شب خاص در ماه رمضان شب قدر و تقدیر نامیده شد؛ زیرا خداوند متعال در آن شب، رخدادهای یک سال؛ یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مىکند؛ یعنی زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل افراد را رقم می زند.
این معنا در آیه 4/ سوره دخان که در وصف شب قدر است مشهودتر است. در آن آیه می فرماید:
«فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» «فرق» ؛ به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است و «فرق هر امر حکیم» یعنی آن امر و آن واقعهاى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازهگیرى مشخص سازند.
بنابراین این شب را شب قدر نامید چون در آن شب هر واقعه ای که تا سال آینده باید رخ دهد در آن شب حد اندازه اش تعیین شده و رقم می خورد.
دو نکته:
اول. خداوند متعال حکیم است و تقدیر او نیز حکیمانه است و از این کار هم با تعبیر امر حکیم یاد کرد بنابراین واقعه ای که رقم می خورد حکیمانه و به تعبیر عامیانه روی حساب و کتاب است. برای مثال در شب قدر رقم می خورد: فلانی که با اختیار خود، فلان کارها را انجام خواهد داد به اضافه کارهایی که انجام داده است به همراه تأثیر عوامل دیگری مانند دعای خیر یا آه دردمندانه دیگران در حق او، به فلان سرنوشت خیر یا ناگوار دچار شود. به عبارت دیگر رابطه منطقی و ریاضی دو طرف تساوی به امضاء می رسد.
اگر کسی طرف اول این تساوی را که مربوط به اوست را بعد از این شب تغییر داد و آن در جهت خوب یا بد تغییر داد به شکل خودکار ، طرف دیگر تساوی متناسب با طرف اول تغییر می کند. چه بسا کربلای نوشته شده با گناهی از دست برود و کربلایی نانوشته با ترک واقعی یک گناه یا انجام یک کار خالصانه روزی انسان شود. تعابیری که مانند تغییر نعمت که در ادعیه و روایات به چشم می خورند بیانگر همین مطلبند.
دوم. از تفسیری که گذشت استفاده مىشود شب قدر منحصر در آن شب و آن سال نزول نیست؛ بلکه هر ساله این وقایع در یک شب خاص به نام شب قدر تکرار می شود؛ شبی که در آن، امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیرى و مقدر مىشود. این تکرار را می توان از کلمه «یفرق» که فعل مضارع است و استمرار را مىرساند به خوبی استنباط کرد.[2]
پس ما در ماه رمضان شبی داریم که در آن شب، یکبار قرآن به صورت دفعی و یکجا بر قلب مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و در همان شب هر ساله مقدرات یک ساله رقم می خورد؛ بنابراین آن شب، شب نزول قرآن است (یکبار) و شب قدر است (هر سال).
برتر از هزار ماه
قرآن کریم ارزش این شب را برتر از هزار ماه می داند و می فرماید: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ؛ شب قدر بهتر از هزار ماه است.[3]
منظور از بهتر بودن این شب از هزار شب به طورى که مفسرین تفسیر کردهاند بهتر بودنش از نظر فضیلت عبادت است. این معنا با هدف قرآن هم تناسب دارد؛ چون هدف اصلی قرآن، نزدیک کردن مردم به سوى خدا و زنده کردن آنها با عبادت است بنابراین منظور از برتری، ارزش عبادت در آن شب است که از هزار شب عبادت برتر است. ناگفته نماند این همان معنایی است که در روایات نیز به آن اشاره شده است.
نزول ملائکه و روح در این شب
در این شب ملائکه و روح به دستور خداوند متعال ، تنزل پیدا کرده و پایین می آیند «تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ» [4]
علامه ره معنای آیه می نویسد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پرودگارشان نازل می شوند برای تدبیر هر امری از امور عالم.[5]
در سوره نحل، فرودگاه این گروه را بندگان برگزیده خدا دانسته و می فرماید:
یُنَزِّلُ الْمَلائِکةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِه[6] ؛ فرشتگان را با روح به فرمان خویش، بر هر کس از بندگانش که بخواهد، نازل می کند.
منظور از «روح» کیست یا چیست؟
بعضى گفتهاند: منظور، جبرئیل امین است که روح الامین نیز نامیده مىشود و بعضى با توجه به آیه 25/ شوری روح را به معنى وحى تفسیر کردهاند که می فرماید: « و کذلِک أَوْحَیْنا إِلَیْک رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ؛ همانگونه که بر پیامبران پیش وحى فرستادیم بر تو نیز به فرمان خود وحى کردیم»
در اینجا تفسیر سومى هم وجود دارد که بر اساس روایت است و آن اینکه روح، مخلوق عظیمى است برتر از فرشتگان، چنان که در حدیثى از امام صادق ع نقل شده است که شخصى از آن حضرت سۆال کرد: آیا روح همان جبرئیل است؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
جبرئیل من الملائکه، و الروح اعظم من الملائکة ؛ جبرئیل از ملائکه است و روح اعظم از ملائکه است.[7]
غرق در سلام
این شب تا طلوع فجر غرق در سلام است ، سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر[8]
سلام و سلامت به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است.[9] بنابراین آیه اشاره به این دارد که خداوند متعال اراده کرده است که در آن شب، رحمتش شامل تمام بندگانی شود که به سوی او رو می آورند و نیز اراده کرده در آن شب درهای عذابش بسته باشد.
شب مبارک
قرآن کریم این شب را شبی مبارک توصیف کرده و می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکةٍ»[10]
برکت به معنای خیر کثیر است و چون شب ظرف زمان است پس مبارک بودن آن شب به این است که ظرفیت خیر کثیرى را دارد. و این خیر کثیر، در درجه اول قرآن است که در چنین شبی نازل شد و رحمت گسترده اش، همه خلق را گرفت و در مراتب بعدی عبادتهای این شب است که با وجود ظاهری کوتاه و چند ساعته برتر از عبادتهای هزار ماه است و نیز عنایتها و الطاف ویژه خداوند متعال که در این شب نسب به بندگانش روا می دارد.
پی نوشت ها:
1. ر.ک به المیزان 20/330
2. ر.ک به المیزان 20/331
3. 3/ قدر
4. 4/ قدر
5. المیزان 2/332
6 . نحل /2
7. تفسیر نمونه 27/184
8. 5/ قدر
9. مفردات راغب ماده «سلم»
10. 3/ دخان
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: ویژگی های شب قدر در قرآن
پاداش اعمال شب قدر ثواب خواندن سوره قدر
از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است كه اگر كسى در شب بیست و سوم ماه رمضان ، هزار مرتبه سوره قدر را بخواند، چون صبح كند، یقین او شدید و محكم شده باشد.(1)
ثواب احیاى لیله القدر
پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
من قام لیلة القدر، ایمانا و احتسابا، غفر له ما تقدم من ذنبه .(2) كسى كه شب قدر را به عبادت احیا بدارد و باایمان و صابر باشد، خداوند، گناهان گذشته اش را بیامرزد.
ثواب اعمال نیك دیگر
حضرت نبى اكرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
قال موسى : الهى ارید قربك ، قال : قربى لمن استیقظ لیله القدر. قال... .(3)
حضرت موسى (علیه السلام ) در مناجات خود با خدا عرض كرد: خدایا، من خواهان قرب تو هستم . خداوند فرمود: قرب من از آن كسانى است كه لیله القدر را بیدار باشند. عرض كرد: خدایا، رحمتت را خواهانم . خداوند فرمود: رحمت شامل حال كسانى است كه در شب قدر به مساكین رحم مى كنند.
عرض كرد: خدایا، من جواز عبور از صراط را خواهانم .
خداوند فرمود: این جواز براى كسانى صادر مى شود كه در لیله القدر صدقه بدهند.
عرض كرد: خدایا، من خواهان درختان و میوه هاى بهشت هستم . خداوند سبحان فرمود: این نعمت براى كسانى است كه در لیله القدر به تسبیح مشغولند. عرض كرد: خدایا، من نجات از آتش را مى طلبم . فرمود: نجات براى كسانى است كه در لیلة القدر به استغفار مشغولند.
عرض كرد: خدایا، من رضاى تو را مى طلبم . فرمود: رضاى من را كسى جلب كرد كه در لیلة القدر دو ركعت نماز خواند.
ثواب نماز
پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند:
من صلّى ركعتین فى لیلة القدر، فقراء فى كل ركعة ، فاتحه الكتاب مرة و قل هو الله احد سبع مرات ، فاذا فرغ یستغفر سبعین مره ...؛(4)
كسى كه در شب قدر، دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعت ، بعد از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) را بخواند و پس از اتمام نماز، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه )) بگوید، از جاى خویش برنخیزد تا خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد و ملائكه اى بفرستد تا حسنات او را تا سال دیگر یادداشت كنند و ملك دیگرى را مامور سازد تا در بهشت براى او درختانى غرس كند و قصرهایى بنا سازد كه نهرهایى در آن جارى باشد و از دنیا نرود تا این كه این الطاف خدا را در حق خود مشاهده نماید.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: پاداش اعمال شب قدر ثواب خواندن سوره قدر
5 عمل برای درک بهتر شب قدر
از جمله اعمالی که برای رسیدن به درک شب قدر باید انجام دهیم تا بتوانیم بهره کامل از این شب ببریم ،بدین شرح است:
1. توسل به ولایت ائمه هدى
با توجه به آیه شریفه كه مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة ؛(1)
اى ایمان آورندگان ! از خدا پروا نموده و وسیله اى براى رسیدن به او بجویید.
(در لغت به آنچه كه توسط آن به چیزى توصل و تقرب جویند، ((وسیله )) مى گویند.)
در شب مبارك قدر وسیله اى مطمئن تر از ائمه هدى (علیهم السلام ) براى انسان وجود ندارد، پس باید به ایشان توسل جست ، مخصوصا به مولى الموحدین ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) كه ((لیالى قدر)) مصادف با شهادت مظلومانه آن امام متقین است و نیز با تمسك به زیارت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) به درگاه حضرت احدیت به استغاثه پرداخت .
2. نماز
در این شب فرشتگانى كه به زمین فرود مى آیند، باید شاهد و ناظر ركوع و سود خالصانه و متواضعانه انسان باشند تا بدین وسیله ، اشرفیت و خلیفة اللهى او براى ایشان تفسیر گردد و رمز سجده ملائكه را در برابر آدم دریابند؛ لذا در ردیف اعمال و وظایف لیالى قدر، نماز كه سرلوحه همه عبادات است ، به طرق مختلف وارد شده است :
اى ایمان آورندگان! از خدا پروا نموده و وسیله اى براى رسیدن به او بجویید
اولا: خواندن نمازهاى قضا شده در گذشته - به خصوص نمازهاى سال اخیر؛ ثانیا: خواندن نمازهاى مستحبى براى كسب ثواب بیشتر، از جمله نمازهاى ذیل :
الف ) خواندن دو ركعت نماز با یك سلام ، همچون نماز صبح ، با این تفاوت كه در هر ركعت پس از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) بخواند و بعد از سلام ، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه ))(2) بگوید.
ب ) خواندن صد ركعت نماز، هم چون نماز صبح به صورت دو ركعتى و نیز مجاز است به جاى این صد ركعت ، شش روز از نمازهاى قضا شده خود را به جا آورد، به گونه اى كه از ظهر روز اول شروع كرده و در عشاى روز ششم ختم نماید.
3. قرآن بر سر گرفتن
بر سر گرفتن قرآن با آن حالات خضوع و خشوع ، نشانه تسلیم در برابر دستورهاى حیاتبخش و سعادت آفرین آن است و بیانگر این كه مسلمان ، كسى است كه قرآن را دائما در اندیشه و فكر خویش دارد و دستورها و احكام آن را در عمل پیاده مى كند.
استاد حسن زاده آملى - دام ظله الوارف - در نكته 490 كتاب هزار و یك نكته خود گوید:
((در لیالى قدر، قرآن به دل كن ، نه فقط قرآن به سر، كه اولى جوهر ذات تو گردد و دومى خارج از گوهر تو است .))
4. تجدید عهد با امام زمان (عج) و خواندن دعاى فرج
از ائمه معصومین نقل است كه در شب بیست و سوم ماه رمضان و در طول آن ماه مبارك ، در هر حالى (نشسته و ایستاده ) و هر زمانى پس از ذكر و یاد خداى تعالى و درود فرستادن بر محمد و آل او (علیهم السلام ) این دعا را بخوان :
اللهم كن لولیك الحجه بن الحسن صلواتك علیه و على آبائه فى هذه الساعه و فى كل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فیها طویلا.(3)
((بارالها در این هنگام و براى همیشه ولى امرت ، امام زمان حجه بن الحسن را - كه درودهایت بر او و پدرانش باد - سرپرست و نگهدار و رهبر و یاور و نگهبان باش تا گیتى را به فرمان او آورى و تا دیر زمان بهره مندش گردانى .))
و نیز دعاى شریف افتتاح كه به امر آن حضرت مستحب است تا در هر شب رمضان خوانده شود و دعاهاى ماثور و غیر ماثور دیگر كه در خصوص حضرتش وارد شده است ، زیرا گفته اند:
((دعا به آن بزرگوار، نوعى از اداى حق ایشان است ، كه جزء بهترین اعمال مى باشد و فواید بى شمارى نیز براى خود ما هم دارد.))
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: 5 عمل برای درک بهتر شب قدر
قرآن کتابی آسمانی است که از طرف خداوند تبارک و تعالی بر رسول گرامی اسلام نازل شده است. گفتار این کتاب آسمانی، همپایه و یکسان با کلام بشری نیست و به این دلیل که هدایتگر همه انسانها به سوی کمال وسعادت است کلامی دارد در عین آسانی، بسیار پیچیده و در عین سادگی، بسیار عمیق.
قرآن، معجزه جاویدان پیامبر و فرقان ( جدا کننده ) حق از باطل است که پیوسته بشر را در راه رسیدن به خیر و خوبی رهنمون میشود. قرآن کتابی است که برنامههای هدایت بخش خویش را در زیر سایهسار درخت تنومند رسالت و ولایت پهن میکند و هر لحظه (( کمال این آیین و اتمام این نعمت الهی )) را به ولایت جانشین به حق پیامبر یعنی حضرت علی(ع) اعلام میدارد و شب و روز به سوی او دعوت میکند.
همان گونه که علی(ع)، خورشید فروزان تاریخ، به سوی آن اشاره میکند و بشریت را در اعماق معانی آیات آن به تفکر وا میدارد. از قرآن میگوید و پیوسته آیات آن را با لسان مبارک خویش قرائت میکند وگاه، چنان از علوم پنهان مانده در ذیل عبارات آن پرده بر میدارد که جنبه اعجاز آن را بر همگان آشکار میکند.
و به راستی چه کسی جز علی(ع) و خاندان پاک پیامبر میتواند، اعجاز هدایتگر کلام الهی را با سخن شیرین خویش جلوهگر سازد و بدین ترتیب چراغ پرفروغ قرآن را بر سر راه کاروان بشریت بیفروزد. به سوی قرآن دعوت کند و قرآن نیز بشر را به سوی او فرا خواند. دعوت قرآن به علی(ع) و رابطه علی(ع) با قرآن، علاوه بر آن که به صورت متواتر از پیامبر اکرم نقل شده است، در گنجینه های کلام الهی و نیز در تفسیر روشنگر امیرمؤمنان(ع) از آیات قرآن، به وضوح آمده است. محدثان و مورخان آوردهاند که آن بزرگوار همواره میفرمود:
(( از من، هر آنچه از آیات الهی میخواهید بپرسید، چرا که میدانم در کجا و کی نازل شده است، در بلندی و یا پستی، در روز یا شب. ))1
و نیز میفرمود:
((تمام آیات الهی را بر رسول خدا میخواندم و پیامبر معانی آیات را به من تعلیم میداد. ))2
علیابن ابیطالب(ع) شخصیتی است که از کودکی تحت تعلیم و تربیت پیامبر بزرگ میشود و در هر مکانی یار و یاور پیامبر میشود تا جایی که صدای نزول وحی بر پیامبر را میشنود و به اراده خداوند متعال بر شان نزول، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه و دیگر علوم قرآنی عالم میشود. استقرار این علم الهی در سینه مقدس او به گونهای است که خداوند در آیاتی وی را به آن معرفی و ستوده است. در آنجا که میفرماید:
((و یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب))3
((و کافران میگویند که تو پیامبر نیستی، بگو خدا میان من و شما گواهی بسنده است و نیز آن که دانش کتاب ( قرآن ) نزد اوست. ))
بسیاری از مفسران از همان روزگاران نخست، امیر مؤمنان حضرت علی(ع) را مصداق بارزی برای جمله (( من عنده علم الکتاب )) میشناختند و پیامبر نیز به عنوان معلم قرآن، که شان روشنگری و تبیین آیات مخصوص او بود، بر این نکته تاکید ورزیده بود. گواه و شاهد بودن امیرمؤمنان، بر رسالت پیامبر مقامی ممتاز برای او است که خداوند در این آیه ذکر کرده است و برتر از این شان الهی اوست که خدا در این آیه او و خودش را با هم ذکر کرده است و در مقام گواهی بر رسالت پیامبر جز علی احدی را هم شان خود معرفی نکرده است.
آری، علی(ع) همچون خدای خود شاهد رسالت نبی اکرم است، که پروردگار بزرگ، او و خودش را برای گواهی بر این رسالت کافی میداند.
و علی(ع) با قرآن است. چون تنها شخصیتی است که بعد از پیامبر از دریای عمیق معانی آیات، گوهرهای معرفت بیرون میآورد. او لؤلؤ و مرجان میآورد، خواه تیرهدلان سیهروز آنها را باور داشته بپذیرند، خواه ایمان را در کنج خانه نشانده، لؤلؤ را وادار به صلح کنند و مرجان را با لبتشنه به شهادت برسانند. انگار که اینان تفسیر آیات و ستارگان آسمان قرآن نبودند. انگار که اینان همان آیات قرآن در میان مردم نبودند. ولی با این حال، علی(ع) از چشمهسار علم خویش، آب زلال معرفت جاری میکند تا تشنگان هدایت را با آن سیراب کند.
آری! علی(ع) با قرآن است. چون بزرگترین حامی و برجستهترین مدافع قرآن است که از قداست، حرمت و عظمت آن پاسداری میکند و در روشن ساختن حقایق آن از هیچ کوششی دریغ نمیورزد. او بیان میدارد تا مردم پاره کاغذهای بر روی نیزه را با آن اشتباه نگیرند. تا مردم بفهمند که قرآن به خودی خود سخن نمیگوید تا هدایت کننده باشد، بلکه باید به سخن درآورده شود تا صراط مستقیم الهی را از دیگر راه ها ممتاز گرداند و خداوند نطق او را در لسان ناطق علی(ع) قرار داده است.
علی(ع) از قرآن دفاع میکند تا همچون تورات و انجیل تحریف نشده و در میان مردم، متروک واقع نشود.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: قرآن ناطق
حکومت علی علیه السلام که حکومت «عدل» بود، وی در عمل برای جهان و اندیشمندان روشن ساخت که در زعامت آن حضرت حتی یک نفر یتیم، خود را بی پناه ندانسته، و با درگذشت پدر مستقیما تحت نظارت و جانشین به حق انبیاء و اولیاء قرار گرفته، و آن چنان مورد لطف و عنایت مولایش قرار می گیرد، که دیگران در آن عصر آرزوی یتیمی می کردند! !
«ابوالطفیل» می گوید: علی علیه السلام در دوران حکومت خویش افراد مستمند و بی نوا را مورد عنایت قرار می داد، روزی او را مشاهده کردم که بچه های یتیم و بی سرپرست را به دور خود فراخوانده، ناگاه تمام یتیمان را جمع کرده، و سفره مناسبی بازکرد، و «عسل» و سایر نیازمندی ها را دور هم چید، و لقمه های لذیذ و عسلی بر دهان آنان گذاشت، و این منظره آن چنان مؤثر و جالب بود که بعض اصحابش گفتند:
«لوددت انی کنت یتیما» .
: ای کاش من هم یتیم بوده، و این چنین مورد الطاف علی قرار می گرفتم. (1)
و در این مورد علی علیه السلام می فرمایند:
«انا الهادی، انا المهدی، انا ابوالیتامی و المساکین، و زوج الارامل، و انا ملجأ کل ضعیف، و مأمن کل خائف» . (2)
: من هادی مردم و هدایت یافته خدایم، من پدر یتیمان و بی چارگانم، من سرپرست زنان بیوه و پناهگاه ضعفاء و امید و پشتوانه ستمدیدگانم.
شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهن های آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد
و در مورد یتیمان به پیروان امت اسلامی سفارش می کنند:
«بروا ایتامکم، و واسوا فقرائکم، و ازافوا بضعفائکم.» (3)
: به یتیمان اجتماع نیکی، و به فقراء خود مواسات، و به گروه ناتوان محبت نمائید.
و در آخرین وصیت هایش که پس از ضربت مسموم «ابن ملجم مرادی» لعنة الله علیه صورت می گرفت فرمودند:
«الله الله فی الایتام، فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم» (4)
: شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهن های آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد.
این احادیث حاکی است که امیرالمؤمنین در قول و عمل به فکر یتیمان بود، و جای خالی پدران را بر آنان پر می کرد، و نمی گذاشت هیچ فرزند یتیمی با فقدان والدین خود احساس نیاز و سرپرست نماید! ! بلکه وضع این گروهها بهتر از دیگران می گردید! تا جایی که مقام و موقعیت اجتماعی آنان در حکومت علوی مورد غبطه و آرزوی سایر مردم قرار می گرفت.
از سوی دیگر علی علیه السلام به سایر مردم نیز سفارش آنان را می فرمود، و یک موقعیت بی نظیر در اجتماع برایشان فراهم می ساخت، و هنگام شهادت نیز این مسئولیت الهی را فراموش ننموده، و نیکی به آنان را برای پیروان خود توصیه فرمودند.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: مهربانی با یتیمان امام علی (ع)
آخرین روزهای زندگی امام علی(ع)
یک حادثه ای مربوط به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که نقل کرده اند در روز سیزدهم ماه مبارک رمضان رخ داده است و آن این است که در روز سیزدهم ماه رمضان - و ظاهراً آن روز، روز جمعه بوده است - ایشان موعظه می کردند و خطبه می خواندند، برای مردم صحبت می کردند و مردم در مسجد نشسته بودند و از جمله کسانی که در مسجد نشسته بودند دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند. یک مرتبه وسط صحبت خطاب می کنند به امام حسن، می فرمایند فرزندم حسن! چند روز از این ماه گذشته است؟ عرض می کند پدرجان! سیزده روز (معلوم است که مطلبی را می خواهد بگوید، خودش بهتر از دیگران می داند چند روز گذشته است). باز به امام حسین می فرماید: فرزندم! چند روز از این ماه مانده است؟ پدر جان ! هفده روز. آنگاه دستی به محاسن مبارکش می برد و می فرماید چیزی نمانده است که این محاسن به خون این سر خضاب بشود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این ماه مبارک رمضان به طور اشاره و کنایه و گاهی صریح ولی بدون اینکه جزئیات و خصوصیات و وقت (حادثه شهات خود) را دقیقاً تعیین بفرماید یک حالتی را نشان می داد که نگرانی کلی برای همه و در درجه اول برای خاندان ایشان به وجود آورده بود.
متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت
زمانى که امام آماده مى شد تا به سوى صفین حرکت کرده و جنگ جدیدى را با معاویه آغاز کند، صبحگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجرى توسط شقى ترین انسانها، عبد الرحمان بن ملجم مرادى مجروح شده و سه روز بعد در 21 رمضان به شهادت رسید. بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نامهاى عبد الرحمان بن ملجم، برک بن عبد الله تمیمى و عمرو بن بکیر تمیمى، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام على (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبد الرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجى خود دید و بازدید مى کرد. یک بار به دیدار گروهى از طایفه «تیم الرباب » رفت. در آنجا زنى را با نام «قطام بنت شجنة بن عدى » دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود. ابن ملجم او را خواستگارى کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام على (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا براى همین به کوفه آمده است. (طبقات الکبرى، ج 3، صص 38- 35) او چندى شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتى بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمى بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس بوده است. (مقتل الامام امیر المؤمنین، ص 36، ش 13)
روایات متعددى حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودى مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (همان، ص 29، ش 4، ص 35، ش 12) در نقلهاى دیگرى آمده است که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز بود که مورد حمله قرار گرفت. (همان، ص 28، 33، ش 11)
منابع موجود تاریخى بیشتر اشاره به نقل نخست کرده اند. در برابر روایات دیگرى وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتى مى داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلى از میثم تمار آمده است که امام نماز صبح را آغاز کرده و در حالى که یازده آیه از سوره انبیاء خوانده بود ابن ملجم با شمشیر ضربتى بر سر امام زد. (همان، ص 30، ش 5) در نقل دیگرى از یکى از نوادگان جعدة بن هبیره- که این جعده فرزند ام هانى بوده و گاهى بجاى آن حضرت نماز مى خوانده و در برخى نقلها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد- گفته شده است که وقتى ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (همان، ص 30، ش 6)
شیخ طوسى نیز روایتى نقل کرده است که همین مطلب را تایید مى کند. (الامالى، الجزء الثالث، ش 18) متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت. نقل دیگرى از ابن حنبل (9) که همان را ابن عساکر (کنز العمال، ج 15، ص 170، (طبع دوم) ، الامالى فى آثار الصحابه، صص 104- 103) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید مى کند. ابن عبد البر مى گوید: در این که آیا ابن ملجم در نماز ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسى را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر بر آنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجاى خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (الفضائل، ص 38، ش 63 (طبع قم) )
روایات فراوانى از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحى امام در شبى است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتى از امام باقر (ع) که ابن ابى الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهى امام را از شهادت خویش خبر مى دهد. زمانى که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه » به خداى کعبه رستگار شدم. ابن ابى الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: آخرین روزهای زندگی امام علی(ع)
حضرت على (ع) نان جوين خشك همراه با نمك ميل مىنمود، و شكم مبارك خود را هيچگاه سير نمىكرد، و هر گاه شخصى علت اين كار را مىپرسيد، مىفرمود : شايد در دورترين نقاط قلمرو حاكميت من ضعيفى باشد كه غذاى سير نخورده، و من بايد همانند او زندگى كنم!
حضرت امير مؤمنان به پيروى از پيامبر اسلام تا آنجائى كه ممكن بود، از مجازات تبهكاران صرف نظر مىكرد، زيرا اولاً : ثبوت جرم در قوانين مجازاتهاى اسلامى، موازين بسيار دقيق و مشكلى دارد. و ثانياً : در صورت ثبوت جرم نيز تا حدود امكان بر مجرم تخفيف و يا اينكه او را مورد عفو و بخشش قرار مىدهند، اسلام براى انسان و عموم موجودات رحمت است و در حدود براى مجرمين و تبهكاران خشونت دارد، و بطور كلى موارد حرام در اسلام در برابر موارد حلال قابل قياس نيست، زيرا عدهاى از فقهاى اسلام حد اكثر محرمات در اسلام را در حدود هفتصد مورد ذكر كرده اما در برابر، ميليونها مورد حلال براى مسلمانان مقرر شده، و در واقع آن محرمات هم براى حفظ جامعه و آسيب نرسيدن به آن است و اسلام در عين حالى كه مردم را آزاد گذاشته، از بروز آشوب و هرج و مرج در جامعه اسلامى جلوگيرى مىكند، و اين عمل جز با كنترل جامعه توسط تحريم علل زيانهاى عمومى و خصوصى، امكانپذير نيست.
حضرت امير مؤمنان على (ع) هيچگاه بدون تحقيق قضاوت نمىكردند، و حتى پس از تحقيق فوراً رأى خود را اظهار نمىداشتند، بلكه تا حدود امكان اظهار نظر را به تأخير مىانداختند و به سبب تأخير در اظهارنظر، يا متهم از مجازات نجات مىيافت، و يا اينكه بيگناهيش به اثبات مىرسيد، اينجا بد نيست به دو داستان از صدها قضاوت عادلانه اميرالمؤمنين (ع) اشاره كنيم : داستان اول
امروزه در دادگاههاى دنيا به مجرد ثبوت جرم و يا اقرار مجرم، دادگاه پس از شوراهاى مقدماتى راى خود را مبنى بر مجازات مجرم صادر مىكند، و در برخى از كشورها مجرم مىتواند از رأى صادره فرجام خواهد، و در صورتى كه دادگاه اين حق را به مجرم بدهد، هيئتهاى منصفه، و دادگاه تشخيص پس از تشريفاتى به فرجامخواهى مجرم رسيدگى مىكنند... اما در دادگاه اسلامى حكومت امام على (ع) بدون اينكه مجرم فرجام بخواهد و حتى گاهى با وجود كيفرخواست از سوى خود مجرم، براى چندبار به او فرجام داده مىشود و در صورتى كه جرم او تعدى به حقوق مردم نباشد، به وى فرصت داده مىشود تا اگر بخواهد فرار كند، و اين به لطف و مرحمت اسلام باز مىگردد كه دادگاه اسلامى تا حدود ممكن از خونريزى جلوگير كرده و در صدور حكم تأمل مىنمايد، بعنوان نمونه به قضاوت بىنظيرى از حضرت على (ع) كه در كتاب (كافى) نقل شده، اشاره مىبريم :
خوراك آن حضرت
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازيگذشت از تبهكاران
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازيتأمل در قضاوت
زنى به خدمت آن حضرت شرفياب شد، و از شوهر خود شكايت كرد و گفت :
شوهرم بدون اجازه من با كنيزم زنا كرده، و حال داد مرا از او بخواهيد، حضرت به آن زن فرمود :
ما در اين باره تحقيق مىكنيم، اگر تو راست گفتهاى بر شوهرت حد جارى مىكنيم، و اگر ثابت شد كه تو دروغ گفته و به شوهرت تهمت زدهاى، تو را تأديب خواهيم كرد، سپس امام از جاى خود برخواسته و مشغول اداى نماز شد و زن را آزاد گذاشت، آن زن نه ريختن آبروى شوهر خود در ملأ عام، و نه اجراى حد برخود را مىخواست، از كار خود پشيمان شده فرصت را غنيمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار كرد، با وجودى كه حضرت على (ع) مىتوانست او را فوراً بازداشت، و و شوهرش را احضار كند و يكى از آن دو را تازيانه بزند، ولى امام از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شكنجه انسانها را نداشت و تا آنجائى كه ممكن بود افراد را مورد عفو و مرحمت قرار مىداد :
داستان دوم
عدهاى از افراد، كنار خرابهاى متروكه جسد مرده و آغشته به خون انسانى را يافتند، و در گوشه آن خرابه مرد قصابى بود، و كاردى خونآلود به دست داشت، آن افراد فوراً قصاب را به اتهام قتل دستگير كرده و به خدمت امام على (ع) آوردند، مرد قصاب با نگرانى زياد در برابر امام اعتراف به قتل كرد، حضرت او را به جرم قتل محكوم به قصاص كرد، اما اجراى حكم را به تأخير انداخت و تأمل نمود، ناگهان شخصى آمد و عرضه داشت : يا اميرالمؤمنين من قاتلم، وجدانم آزارم مىدهد، اين قصاب بىگناه است و مرا بجاى او گردن بزنيد.
در اين هنگام امام به مرد قصاب فرمودند : پس چرا تو اعتراف كردى؟! در پاسخ گفت : چون شواهد در قتل اين شخص را بنحوى ديدم، كه اگر انكار مىكردم شايد پذيرفته نمىشد، آرى من قاتل نيستم اما در آن لحظه گوسفندى را سر بريده بودم و كاردم خونآلود بود، ضمناً جهت قضاى حاجت به آن خرابه رفتم، كه ناگهان با جنازه غرق به خون آن مقتول روبرو شدم و چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگيرم كردند، من ديدم كه انكار قتل بىنتيجه است و به هر تقدير محكوم به مرگ خواهم شد، به همين جهت راهى جز اقرار به قتل در برابر خود نديدم.
حضرت اميرالمؤمنين (ع) قاتل اصلى را كه با اعتراف خود، قصاب را نجات داده بود مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود : اين قاتل گرچه انسانى را كشته ولى با اقرار خود انسان ديگرى را زنده كرده است و قرآن مجيد مىفرمايد : هر كس جان شخصى را زنده كند، همانند كسى است كه جان تمامى مردم را احيا نموده است (و من احياها فكأنما احيى الناس جميعاً) (1).
آنچه كه در اين داستان قابل توجه است، اينكه امام به مجرد اعتراف مرد قصاب، او را نكشته و در اجراى حكم تأمل نمود.
-----------------------------------------------------
1 ـ سوره مائده، آيه32 .
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازيفرجام دادن به مجرم
داستان جالب
مرحوم كلينى در كتاب شريف (كافى) از جناب ميثم داستانى را اينچنين نقل مىكند : روزى يك زن به حضور امير مؤمنان (ع) شرفياب شد، و عرضه داشت : يا اميرالمؤمنين من زناكارم پس پاكم كن، خدا تو را پاك كند، چون عذاب دنيا از عذاب هميشگى آخرت آسانتر است.
امام به او فرمودند : از چه تو را پاك كنم؟
ـ آقا من زناكار هستم.
ـ آيا هنگامى كه زنا دادى، شوهردار بودى يا خير؟
ـ آرى در آن موقع شوهر داشتم.
ـ آيا به هنگام زنا، شوهرت حاضر بود يا غايب؟
ـ شوهرم حاضر بود.
پس از اين گفتگوى كوتاه حضرت به او فرمودند : فعلاً برو، و آنچه در شكم دارى وضع حمل كن،و پس از زايمان بيا تا پاكت كنم، آن زن از محضر دادگاه مرخص شد و هنگامى كه دور شد بطورى كه ديگر سخن امام را نمىشنيد، حضرت سر بطرف آسمان كرد و عرضه داشت : بار خدايا اين يك شهادت بود، پس از مدتى مجدداً زن بحضور امام شرفياب شده و عرض كرد :
ـ يا اميرالمؤمنين من وضع حمل كردم، حال پاكم كن. امام بظاهرى ناشناخته به او فرمودند :
ـ براى چه پاكت كنم؟
ـ آقا من زنا دادهام، پاكم كن.
ـ آيا به هنگام زنا شوهر داشتهاى؟
ـ آرى.
ـ آيا شوهرت به هنگام زناى تو حاضر بود يا غايب؟
ـ شوهرم حاضر بود.
در اين هنگام امام براى بار دوم، او را از دادگاه مرخص كرده و فرمودند : حال برو فرزندت را دو سال شير بده، چنانكه خداوند امر فرموده است، آن زن از خدمت امام مرخص شد، آنگاه حضرت روى به آسمان كرد، و عرضه داشت : خداوندا، اين دو شهادت شد پس از گذشت دو سال مجدداً آن زن شرفياب شده و عرض كرد : حال دو سال است كه فرزندم را شير دادم، يا اميرالمؤمنين پاكم كن، حضرت با چهرهاى ناشناخته از او پرسيدند : از چه پاكت كنم؟ عرض كرد : من زنا دادهام، پاكم كن.
ـ آيا به هنگام زنا شوهردار بودى؟
ـ آرى شوهر داشتم.
ـ آيا شوهرت حاضر بود يا غايب؟
ـ شوهرم حاضر بود.
حضرت براى بار سوم فرمودند : حال برو فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد، و از پشت بامى نيفتد، و در چاهى فرو نرود، جناب ميثم مىگويد : آن زن از خدمت امام با چشم گريان مرخص و دور شد، آنگاه امير مؤمنان روى به آسمان كرد، و عرضه داشت : خدايا اين سه شهادت شد.
هنگامى كه آن زن براى بار سوم از دادگاه عدل اسلامى مرخص شد، شخصى بنام عمرو ابن حريث مخزومى با وى روبرو شده و گفت : اى بنده خدا از چه گريه ميكنى؟ من ديدم كه به خدمت حضرت على (ع) مىروى و از ايشان مىخواهى كه تو را پاك كند؟ آن زن گفت : آرى من از امام خواستم كه پاكم كند، امام به من فرمود : فرزندت را تكفل كن تا رشد كند، بتواند بخورد، بياشامد، از بامى نيفتد و در چاهى فرو نرود، حال مىترسم كه مرگ به سراغم آيد در حالى كه آن حضرت مرا پاك نكرده است، عمرو بن حريث گفت : اى زن حال كه چنين است فرزندت را من تكفل مىكنم، آن زن پيروزمندانه براى بار چهارم به خدمت امام شرفياب شده، و گفته عمرو بن حريث را بسمع امام رساند، حضرت با چهرهاى ناشناخته پرسيدند : براى چه فرزندت را مىخواهى تكفل كند؟
ـ يا اميرالمؤمنين چون من زنا دادهام و حال مىخواهم شما پاكم كنيد.
ـ آيا به هنگام زنا شوهر داشتهاى يا خير؟
ـ آرى شوهر داشتهام.
ـ آيا شوهرت حاضر بود، يا غايب؟
ـ شوهرم حاضر بود.
آنگاه امام سر به آسمان كرده و عرضه داشت : خدايا تو مىدانى كه چهار شهادت بر عليه اين زن به اثبات رسيد، و نگاهى غضبناك به عمرو بن حريث انداخت، آن مرد عرض كرد : يا اميرالمؤمنين من فكر كردم كه شما دوست داريد فرزند اين زن را تكفل كنم، و حال اگر شما دوست نداريد من چنين كارى نمىكنم، امام به او فرمودند : آيا پس از اثبات شهادت چهارم؟! بخدا سوگند كه بايد او را تحت تكفل خود قرار بدهى.. آنگاه حضرت حكم خدا را در باره اين زن به اجرا در آوردند.
در حاشيه دادگاه
از اين داستان شگفتآور مىتوان نكات ارزندهاى آموخت كه در حاشيه دادگاه اميرالمؤمنين (ع) براى تمامى انسانها عبرتانگيز، و بويژه براى قضات بهترين درس است :
1 ـ اينكه اميرالمؤمنين تمام جوانب قضيه را در نظر گرفته، و بطور كامل تحقيق فرمود، تا حجت تمام شود.
2 ـ زن باردار را مجازات نكرد، تا زمانى كه وضع حمل كند.
3 ـ مجرم را بازداشت نفرمود، بلكه آزادش گذاشت تا فرصت فرار داشته باشد.
4 ـ بار اول و دوم و سوم اقرار براى آنحضرت ملاك نبود.
5 ـ هربارى كه مجرم به دادگاه مراجعه مىكرد، حضرت با چهرهاى ناشناخته با وى روبرو مىگشت، و پرسشهاى خود را تكرار مىفرمود تا شايد اگر مجرم در دفعات قبل اشتباهى كرده، الان جبران شود.
6 ـ حضرت زن شيرده را اعدام نمىكرد.
7 ـ كودك دوساله را از مادرش جدا نمىكرد، گرچه آن مادر مستحق قتل باشد.
8 ـ بر عمرو غضب كرد كه چرا تكفل طفل را بعهده گرفته است.
9 ـ و بالاخره پس از تحقيقات دامنهدار و چهار بار شهادت مجرم، حد الهى را بر او به مرحله اجراء در آورد.
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازي
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: امام علی علیه السلام خورشیدی در افق بشریت