تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4650
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23487
بازدید ماه : 197876
بازدید کل : 1609555
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 9 / 5 / 1394


 

 

اولين و آخرين سوره قرآن

طبق روايات وارده ، اولين سوره اى كه نازل شده ، سوره علق ، و آخرين سوره تمام سوره نصر مى باشد. در تفسير برهان ، كافى و عيون اخبار الرضا از امام صادق و امام رضا - عليهماالسلام - نقل شده است كه : اولين سوره اى كه نازل شده ، سوره علق تا آخر و آخرين سوره (اذا جاء نصرالله ) است :
(( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : اول ما نزل على رسول الله صلى الله عليه و آله بسم الله الرحمن الرحيم اقرء باسم ربك الى آخره و آخر، سورة : اذا جاء نصر الله و الفتح )) .
ناگفته نماند كه در تفسير برهان ، در هر دو حديث ؛ كلمه (الى آخره ) آمده است ولى در كافى (6)، لفظ (الى آخره ) وجود ندارد. و چنين است : (( اول ما نزل على رسول الله صلى الله عليه و آله بسم الله الرحمن الرحيم اقرء باسم ربك ... )) ولى ظهور آن در نزول همه سوره است .
واحدى در مقدمه اسباب النزول ، در اولين سوره بودن (علق ) پنج حديث نقل كرده و در بعضى تا پنج آيه است : در مجمع البيان در تفسير سوره علق مى فرمايد: اكثر مفسرين گفته اند: اولين آيات نازل شده ، پنج آيه از اول سوره علق مى باشد.
مرحوم مجلسى ، در مرآت العقول ، در آخرين سوره بودن (اذا جاء نصرالله ...) فرموده : شايد منظور، تمام سوره است ، يعنى : آخرين سوره ، تمام سوره نصر است و اين منافات ندارد كه بعضى از آيات (يا سوره هايى كه چند قسمت نازل شده اند (از مؤ لف )) بعد از سوره نصر آمده باشند. مؤ يد اين سخن آن است كه در مجمع البيان ، سوره نصر در رديف شانزدهم آمده است .
آخرين آيه نازل شده
ظاهرا آخرين آيه نازل شده ، آيه (( واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ...)) (7) است .
در مجمع البيان فرموده است : اين آخرين آيه اى است كه نازل شد. و به نقل سدى و ابن عباس ؛ چون اين آيه نازل شد، جبرئيل گفت : آن را در راءس آيه 280 از سوره بقره بگذار... رسول خدا - صلى الله عليه و آله - بعد از نزول آن ، فقط 21 روز ديگر در دنيا ماند.
ابن جريح مى گويد: فقط نه شب ، و سعيد بن جبير، هفت شب را گفته است . زمخشرى نيز آن را در كشاف نقل مى كند. در تفسير برهان ، آن را از واحدى ، و در الميزان آن را از درالمنثور سيوطى ، نقل كرده و پسنديده است . ابن كثير نيز آن را در تفسير خود آورده است .
اما به روايت اهل سنت ، از براء بن عازب نقل شده است كه آخرين آيه ، آيه (( يستفتونك قل الله يفتيكم فى الكلالة )) (8) مى باشد. و به روايت ابى بن كعب : (( لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه )) (9) است . چنانكه واحدى در اسباب النزول ، صفحه 8 نقل كرده است . ولى آيه اول صحيح است


 

 

تركيب سوره هاى قرآن

بايد دانست كه تركيب و تشكيل سوره هاى قرآن و تعيين اول و آخر آنها، به دستور و اعلام شخص رسول خدا - صلى الله عليه و آله - بوده و كسى در آن دخالتى نداشته است . چنانكه در مجمع و كشاف نقل شده است كه : چون آيه (واتقوا يوما...) نازل گرديد، جبرئيل گفت : مكان آن ، راءس آيه 280 از سوره بقره است . و حال آنكه سوره بقره ، در اوايل هجرت نازل شده و اين آيه شريفه در دهم هجرت در حجة الوداع نازل گرديد. در مجمع البيان فرموده است : تمام سوره بقره مدنى است ، مگر آيه (واتقوا يوما...) كه در حجة الوداع نازل شده است .
و اينكه قرآن حكيم فرموده : (( فاتوا بسورة من مثله (10)؛ فاءتوا بعشر سور مثله (11)، فاذا انزلت سورة محكمة و ذكر فيها القتال )) (12) و امثال آن ، روشن مى كند كه سوره ها مفروق و جدا از هم بوده اند. در تاريخ قرآن ، صفحه 38 از امالى شيخ طوسى از ابن مسعود نقل شده است كه : هفتاد سوره از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - و بقيه را از على بن ابيطالب - عليه السلام - ياد گرفته است . سوره ها به وسيله آن حضرت ، شروع ، تمام و تركيب شده است .
علامه طباطبائى (ره ) مى فرمايد: نمى شود انكار كرد كه اكثر سوره هاى قرآنى ، پيش از رحلت ، در ميان مسلمانان داير و معروف بودند، در دهها و صدها حديث ... و همچنين در وصف نمازهايى كه خوانده مى شد. و سيرتى كه در تلاوت قرآن داشتند، نام اين سوره ها آمده است . و همچنين نامهايى كه براى گروه اين سوره ها در صدر اسلام داير بود؛ مانند سوره هاى طولانى و مثانى و مئين و مفصلات . در احاديثى كه از زمان پيغمبر حكايت مى كند.(13)
در مجمع البيان از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل شده است كه فرمود: (( اعطيت مكان التوراة ، السبع الطول (14) و مكان الانجيل ، المثانى الزبور، المئين و فضلت بالمفصل )) (15).
يعنى : (به جاى تورات ، خداوند به من هفت سوره طولانى داد. و به جاى انجيل ، مثانى و به جاى زبور، مئين را عطا فرمود: و با سوره هاى مفصل ، فضيلت يافتم ).
آنگاه طبرسى مى فرمايد: مراد از هفت سوره (طويل ) مقره ، آل عمران ، نساء، مائده ، انعام ، اعراف و انفال تواءم با توبه است . و منظور از (مثانى ) سوره هاى است كه بعد از آن هفت سوره آمده اند كه آن هفت سوره با اينها تثنيه شده اند. هفت تاى اول ، مبادى ، و هفت تاى دوم ، مثانى اند. و آنها عبارتند از سوره هاى : يونس ، هود، يوسف رعد، ابراهيم ، حجر و نحل .
اما (مئمون ) از (ماءة ) به معناى عدد (صد) است . و مراد از آن ، سوره هايى است كه صد آيه يا كمى بيش يا كمتر مى باشد و آنها نيز هفت سوره و عبارتند از: بنى اسرائيل تا مؤ منون . و مراد از (مفصل ) از بعد از (حم ) اخير تا آخر قرآن است . علت اين تسميه آن است كه آنها فصول زياد دارند. و (مفصلات ) هم گفته شده است .
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل شده است كه فرمود: (( شيبتنى هود والواقعه و المرسلات و عم يتسائلون )) (16) همه اينها حاكى است كه سوره هاى قرآن كريم همه اش در زمان آن حضرت ، و تحت نظر ايشان ، تركيب و تشكيل شده بود. و كسى جز او در تشكيل آن سوره ها، دخالتى نداشته است .


 

 

ترتيب سوره هاى قرآن

گفتيم كه تشكيل سوره هاى قرآن كريم و تعيين ابتدا و انتهاى آنها توسط رسول خدا- صلى الله عليه و آله - بوده است . اما در ترتيب فعلى قرآن مجيد - سوره هاى مفصل در اوايل و سوره هاى كوچك در اواخر قرآن ، واقع شده - در آن دو قول وجود دارد:
قول اول آنكه : اين ترتيب ، در زمان رسول خدا نبوده بلكه بعد از رحلت ايشان ، به دستور ابوبكر و توسط زيد بن ثابت به وجود آمده است .
قول دوم آنكه : اين ترتيب ، در اواخر عمر آن حضرت ، به دستور وى بوده است . و اينك به تفصيل اين دو قول مى پردازيم :
تفصيل قول اول : بنابراين قول ، قرآن كريم در زمان آن حضرت به اين ترتيب نوشته نشده ، بلكه شخصى كه پس از رحلت پيامبر، قرآن را جمع آورى و در يك جا نوشت (على بن ابيطالب ) عليه السلام - بود. در كتاب تاريخ قرآن (17)، آمده است كه كاتبان وحى ، از نوشته خود، يك نسخه را هم به رسول خدا - صلى الله عليه و آله - مى دادند. و آن حضرت آنها را نزد خود نگاه مى داشت .
در كتاب وافى (18)، از امام صادق - عليه السلام - نقل نموده است كه : رسول خدا - صلى الله عليه و آله - هنگام رحلت ، به على - عليه السلام - فرمود: يا على ! قرآن ، در پشت خوابگاه من ، در صحيفه ها و حرير و قرطاسهاست ، آن را جمع كنيد. و نگذاريد قرآن كريم ضايع گردد. على - عليه السلام - نيز همه قرآن را در پارچه زردى نوشت و به اتمام رسانيد. و فرمود: تا قرآن را تمام نكنم ، به دوشم عبا نخواهم انداخت . اگر كسى مى خواست دم درب خانه ، آن حضرت را ملاقات كند، حضرت ، بدون عبا به ملاقات مى آمد تا اينكه قرآن كريم را جمع آورى نمود. مشهور است كه وقتى على - عليه السلام - قرآن را به مسجد آورد - چون نمى خواستند امتيازى به آن حضرت بدهند - گفتند: لازم نيست ، ما هم قرآن را در اختيار داريم !
پس از يك سال و اندى - كه از رحلت آن حضرت مى گذشت - جنگ يمامه ، براى كشتن مسيلمه كذاب ، پيش آمد. و در آن 1200 نفر از مسلمانان از جمله هفتصد نفر از قاريان قرآن ، به شهادت رسيدند. در كتاب (قرآن در اسلام ) عدد آنها را هفتاد تن گفته است . ولى جرجى زيدان در (تاريخ آداب اللغة العربيه ) و (تاريخ تمدن اسلام ) عدد آنها را هفتصد نفر از 1200 نفر گفته است .
به هر حال ، شهادت آنها اين فكر را به وجود آورد كه شايد نظير اين جريان پيش بيايد و قاريان ديگر نيز كشته شوند و براى قرآن ، خطرى به وجود آيد. لذا ابوبكر به (زيد بن ثابت ) ماءموريت داد كه عده اى از صحابه تحت سرپرستى او قرآن را از الواح و شاخه هاى نخل و قطعات سفيد سنگها و از آنچه در خانه پيامبر و نزد صحابه بود، جمع كرده و در يك مصحف قرار بدهد.
زيد بن ثابت ، اين كار را انجام داد. و همه قرآن كريم را در يكجا نوشت . آن نسخه نزد ابوبكر بود. و پس از وى به عمر رسيد. و پس از مرگ عمر، آن نسخه نزد حفصه دختر عمر بود. در كتاب (قرآن (19) در اسلام ) مى نويسد: (نسخه هايى از آن را به اطراف و اكناف فرستادند.).
در خلافت عثمان بن عفان ، به وى خبر رسيد كه مردم ، قرآن كريم را با قرائتهاى مختلف مى خوانند و با همان اختلاف ، استنساخ ، مى كنند؛ اهل دمشق و حمص از (مقداد) و اهل كوفه از (عبدالله مسعود) و برخى نيز از ديگران ، قرائتهاى خويش را نقل مى كنند.
حذيفة بن يمان - كه در جنگ (ارمنيه و آذربايجان ) شركت كرده بود - ديد ميان مسلمانان اختلاف قرائت زياد شده است لذا هنگامى كه به مدينه مراجعت كرد، عثمان بن عفان را از اين خطر، مطلع ساخت .
عثمان نيز دستور داد، تا قرآنى را كه به دستور ابوبكر نوشته شده بود، از حفصه دختر عمر به امانت گرفتند و پنج نفر از قراء را - كه يكى از آنها زيد بن ثابت بود. ماءموريت داد تا نسخه هايى از آن بردارند. چندين نسخه از روى آن نوشته شد كه يكى از آنها در مدينه باقى ماند. و بقيه نسخ را به بلاد مكه ، شام ، كوفه ، بصره و به قولى هم به يمن و بحرين فرستادند. و آن نسخه ها را (نسخه امام ) مى خواندند كه اصل ساير نسخه ها بود. و بعدا همه قرآنها از روى آن نسخه ها تحرير گرديد.
آنگاه عثمان دستور داد تا ساير قرآنها را كه در ولايت در دست مردم بود، جمع آورى كرده و هر چه را كه به مدينه رسيد سوزاندند. در (تاريخ قرآن ) آمده است : عثمان ، مصحف عبدالله بن مسعود و سالم ، غلام ابى حذيفه را گرفت و با آب شست . و نيز نقل مى كند كه : دوازده نفر از صحابه در مجلس مشورت اين كار، شركت داشتند. و نيز نقل مى كند كه : ابى بن كعب ، عبدالله بن مسعود و سالم ، با اين كار مخالفت كردند، ولى عثمان با صلاحديد على بن ابى طالب - عليه السلام - اين كار را انجام داد.
ابن اثير در تاريخ كامل ، در حوادث سال سى ام هجرت ، مى نويسد: چون اميرالمؤ منين - عليه السلام - در زمان خلافت ، وارد كوفه شد، پيرمردى برخاست و از عثمان انتقاد كرد و گفت : (او مردم را بر يك مصحف وادار كرده است ). امام - عليه السلام - صدا زد: ساكت باش ! عثمان در حضور ما و با راءى ما آن كار را انجام داد. و اگر من هم به جاى عثمان بودم اين كار را مى كردم .) معلوم مى شود كه آن كار، با راءى و صلاحديد آن حضرت بوده است .
تفصيل قول دوم : قول دوم آن است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در اواخر عمر خويش ، به كاتبان وحى دستور داد تا قرآن كريم را به اين ترتيب بنويسند. و سوره هاى بزرگ را در اول بياورند. و ترتيب فعلى قرآن مجيد مانند تشكيل سوره هاى آن ، توسط رسول خدا انجام گرفته است .
در تاءييد اين قول ، اقوال ذيل را نقل مى نماييم :
1: در مقدمه مجمع البيان ، فن خامس ، از سيد مرتضى علم الهدى - رحمه الله - نقل مى كند كه : قرآن در زمان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - به صورتى كه امروز هست ، تاءليف شده بود: (( ان القرآن كان على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله مجموعا مؤ لفا على ما هو عليه الآن )) . به دليل اينكه : قرآن كريم در آن ايام ، تعليم مى شد و همه اش را حفظ مى كردند. و آن را به رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نشان مى دادند. و بر وى مى خواندند، و عده اى مانند عبدالله بن مسعود و ابى بن كعب و ديگران ، آن را چندين بار بر پيغمبر اكرم خواندند.
2: حاكم در مستدرك (20) از زيد بن ثابت نقل مى كند كه مى گويد: (( كنا عند رسول الله عليه و آله و سلم نولف القرآن من الرقاع ؛ )) يعنى : در نزد رسول خدا - صلى الله عليه و آله - بوديم و قرآن را از رقعه ها جمع مى كرديم ) علامه خوئى نيز آن را در البيان (21)، از اتقان سيوطى و مستدرك نقل كرده است .
اين سخن ، صريح است در اينكه جمعى از كتاب وحى نزد آن حضرت گرد آمده و قرآن را - كه در رقعه ها و پارچه ها بود - جمع و مرتب مى كرده اند. عبدالله بن عمر مى گويد: قرآن را جمع كردم و هر شب آن را مى خواندم . اين خبر به آن حضرت رسيد، فرمود: قرآن را در يك ماه بخوان ... (( جمعت القرآن فقرات به كل ليله فبلغ النبى (ص ) فقال اقراه فى شهر...(22) )) اين حديث نيز دلالت به جمع شدن قرآن كريم در عصر آن حضرت دارد.
3: شيعه و اهل سنت بالاتفاق نقل كرده اند كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - فرموده است : (( لا صلوة الا بفاتحة الكتاب )) مى دانيم كه سوره حمد، اولين سوره نازل شده از قرآن نيست . مگر در يك نقل افسانه اى كه مرحوم طبرسى از حاكم نيشابورى نقل كرده است . پس فاتحة الكتاب بودن (حمد) در زبان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نشان مى دهد كه قرآن كريم در عصر آن حضرت جمع شده و (حمد) در اول آن قرار داده شده بود.
4: در حديث متواتر ثقلين ، نقل شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - فرمود: (( انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ... )) پس مشكل است كه آن حضرت از (كتاب الله ) يك چيز درهم و برهم و غير مرتب و مفرق را در نظر گرفته باشد. پس نظرش ‍ به كتاب تاءليف يافته و مرتب شده بوده است .
5: در روايات آمده است : عده اى از صحابه ، قرآن را در زمان رسول خدا- صلى الله عليه و آله - جمع كردند كه از آن جمله آنها (على بن ابيطالب - عليه السلام ) سعد بن عبيد، ابوالدرداء، معاذ بن جبل ، ثابت بن زيد بن نعمان ، ابى بن كعب و زيد بن ثابت بوده اند. در تاريخ قرآن (تاءليف ابوعبدالله زنجانى ) بعد از نقل اين سخن در اين زمينه ، چند روايت از بخارى واتفان سيوطى و از بيهقى و مناسب خوارزمى ، نقل كرده است . و اينها در البيان ، تاءليف آية الله خوئى ، فصل (جمع القرآن ) نيز مشروحا نقل شده است . ظهور اين روايات ، در جمع ترتيب و تدوين قرآن كريم است كه قهرا زير نظر آن حضرت بوده است .
6: بالاتر از همه اينها اين است كه ائمه اهل بيت - عليهم السلام - به اين ترتيب ، اعتراضى نكرده و آن را پذيرفته اند. اگر اين تدوين و ترتيب در زمان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - و تحت نظر آن حضرت انجام نگرفته بود، ائمه معصومين - عليهم السلام - آن را بازگو مى كردند. ولااقل مى فرمودند كه : اين قرآن همان است كه نازل شده ولكن اين ترتيب ، بعد از آن حضرت بوده است .
وانگهى ، اهتمام بى حد رسول خدا- صلى الله عليه و آله - نسبت به قرآن ، مانع از اين بود كه اين كار را انجام ندهد و از دنيا برود.
نگارنده قول دوم را قبول دارد. على هذا، كار على بن ابى طالب - عليه السلام - يكجا نوشتن بود، نه اينكه ترتيب جديدى را به وجود آورد.


 

ترتيب سوره هاى قرآن

گفتيم كه تشكيل سوره هاى قرآن كريم و تعيين ابتدا و انتهاى آنها توسط رسول خدا- صلى الله عليه و آله - بوده است . اما در ترتيب فعلى قرآن مجيد - سوره هاى مفصل در اوايل و سوره هاى كوچك در اواخر قرآن ، واقع شده - در آن دو قول وجود دارد:
قول اول آنكه : اين ترتيب ، در زمان رسول خدا نبوده بلكه بعد از رحلت ايشان ، به دستور ابوبكر و توسط زيد بن ثابت به وجود آمده است .
قول دوم آنكه : اين ترتيب ، در اواخر عمر آن حضرت ، به دستور وى بوده است . و اينك به تفصيل اين دو قول مى پردازيم :
تفصيل قول اول : بنابراين قول ، قرآن كريم در زمان آن حضرت به اين ترتيب نوشته نشده ، بلكه شخصى كه پس از رحلت پيامبر، قرآن را جمع آورى و در يك جا نوشت (على بن ابيطالب ) عليه السلام - بود. در كتاب تاريخ قرآن (17)، آمده است كه كاتبان وحى ، از نوشته خود، يك نسخه را هم به رسول خدا - صلى الله عليه و آله - مى دادند. و آن حضرت آنها را نزد خود نگاه مى داشت .
در كتاب وافى (18)، از امام صادق - عليه السلام - نقل نموده است كه : رسول خدا - صلى الله عليه و آله - هنگام رحلت ، به على - عليه السلام - فرمود: يا على ! قرآن ، در پشت خوابگاه من ، در صحيفه ها و حرير و قرطاسهاست ، آن را جمع كنيد. و نگذاريد قرآن كريم ضايع گردد. على - عليه السلام - نيز همه قرآن را در پارچه زردى نوشت و به اتمام رسانيد. و فرمود: تا قرآن را تمام نكنم ، به دوشم عبا نخواهم انداخت . اگر كسى مى خواست دم درب خانه ، آن حضرت را ملاقات كند، حضرت ، بدون عبا به ملاقات مى آمد تا اينكه قرآن كريم را جمع آورى نمود. مشهور است كه وقتى على - عليه السلام - قرآن را به مسجد آورد - چون نمى خواستند امتيازى به آن حضرت بدهند - گفتند: لازم نيست ، ما هم قرآن را در اختيار داريم !
پس از يك سال و اندى - كه از رحلت آن حضرت مى گذشت - جنگ يمامه ، براى كشتن مسيلمه كذاب ، پيش آمد. و در آن 1200 نفر از مسلمانان از جمله هفتصد نفر از قاريان قرآن ، به شهادت رسيدند. در كتاب (قرآن در اسلام ) عدد آنها را هفتاد تن گفته است . ولى جرجى زيدان در (تاريخ آداب اللغة العربيه ) و (تاريخ تمدن اسلام ) عدد آنها را هفتصد نفر از 1200 نفر گفته است .
به هر حال ، شهادت آنها اين فكر را به وجود آورد كه شايد نظير اين جريان پيش بيايد و قاريان ديگر نيز كشته شوند و براى قرآن ، خطرى به وجود آيد. لذا ابوبكر به (زيد بن ثابت ) ماءموريت داد كه عده اى از صحابه تحت سرپرستى او قرآن را از الواح و شاخه هاى نخل و قطعات سفيد سنگها و از آنچه در خانه پيامبر و نزد صحابه بود، جمع كرده و در يك مصحف قرار بدهد.
زيد بن ثابت ، اين كار را انجام داد. و همه قرآن كريم را در يكجا نوشت . آن نسخه نزد ابوبكر بود. و پس از وى به عمر رسيد. و پس از مرگ عمر، آن نسخه نزد حفصه دختر عمر بود. در كتاب (قرآن (19) در اسلام ) مى نويسد: (نسخه هايى از آن را به اطراف و اكناف فرستادند.).
در خلافت عثمان بن عفان ، به وى خبر رسيد كه مردم ، قرآن كريم را با قرائتهاى مختلف مى خوانند و با همان اختلاف ، استنساخ ، مى كنند؛ اهل دمشق و حمص از (مقداد) و اهل كوفه از (عبدالله مسعود) و برخى نيز از ديگران ، قرائتهاى خويش را نقل مى كنند.
حذيفة بن يمان - كه در جنگ (ارمنيه و آذربايجان ) شركت كرده بود - ديد ميان مسلمانان اختلاف قرائت زياد شده است لذا هنگامى كه به مدينه مراجعت كرد، عثمان بن عفان را از اين خطر، مطلع ساخت .
عثمان نيز دستور داد، تا قرآنى را كه به دستور ابوبكر نوشته شده بود، از حفصه دختر عمر به امانت گرفتند و پنج نفر از قراء را - كه يكى از آنها زيد بن ثابت بود. ماءموريت داد تا نسخه هايى از آن بردارند. چندين نسخه از روى آن نوشته شد كه يكى از آنها در مدينه باقى ماند. و بقيه نسخ را به بلاد مكه ، شام ، كوفه ، بصره و به قولى هم به يمن و بحرين فرستادند. و آن نسخه ها را (نسخه امام ) مى خواندند كه اصل ساير نسخه ها بود. و بعدا همه قرآنها از روى آن نسخه ها تحرير گرديد.
آنگاه عثمان دستور داد تا ساير قرآنها را كه در ولايت در دست مردم بود، جمع آورى كرده و هر چه را كه به مدينه رسيد سوزاندند. در (تاريخ قرآن ) آمده است : عثمان ، مصحف عبدالله بن مسعود و سالم ، غلام ابى حذيفه را گرفت و با آب شست . و نيز نقل مى كند كه : دوازده نفر از صحابه در مجلس مشورت اين كار، شركت داشتند. و نيز نقل مى كند كه : ابى بن كعب ، عبدالله بن مسعود و سالم ، با اين كار مخالفت كردند، ولى عثمان با صلاحديد على بن ابى طالب - عليه السلام - اين كار را انجام داد.
ابن اثير در تاريخ كامل ، در حوادث سال سى ام هجرت ، مى نويسد: چون اميرالمؤ منين - عليه السلام - در زمان خلافت ، وارد كوفه شد، پيرمردى برخاست و از عثمان انتقاد كرد و گفت : (او مردم را بر يك مصحف وادار كرده است ). امام - عليه السلام - صدا زد: ساكت باش ! عثمان در حضور ما و با راءى ما آن كار را انجام داد. و اگر من هم به جاى عثمان بودم اين كار را مى كردم .) معلوم مى شود كه آن كار، با راءى و صلاحديد آن حضرت بوده است .
تفصيل قول دوم : قول دوم آن است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در اواخر عمر خويش ، به كاتبان وحى دستور داد تا قرآن كريم را به اين ترتيب بنويسند. و سوره هاى بزرگ را در اول بياورند. و ترتيب فعلى قرآن مجيد مانند تشكيل سوره هاى آن ، توسط رسول خدا انجام گرفته است .
در تاءييد اين قول ، اقوال ذيل را نقل مى نماييم :
1: در مقدمه مجمع البيان ، فن خامس ، از سيد مرتضى علم الهدى - رحمه الله - نقل مى كند كه : قرآن در زمان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - به صورتى كه امروز هست ، تاءليف شده بود: (( ان القرآن كان على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله مجموعا مؤ لفا على ما هو عليه الآن )) . به دليل اينكه : قرآن كريم در آن ايام ، تعليم مى شد و همه اش را حفظ مى كردند. و آن را به رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نشان مى دادند. و بر وى مى خواندند، و عده اى مانند عبدالله بن مسعود و ابى بن كعب و ديگران ، آن را چندين بار بر پيغمبر اكرم خواندند.
2: حاكم در مستدرك (20) از زيد بن ثابت نقل مى كند كه مى گويد: (( كنا عند رسول الله عليه و آله و سلم نولف القرآن من الرقاع ؛ )) يعنى : در نزد رسول خدا - صلى الله عليه و آله - بوديم و قرآن را از رقعه ها جمع مى كرديم ) علامه خوئى نيز آن را در البيان (21)، از اتقان سيوطى و مستدرك نقل كرده است .
اين سخن ، صريح است در اينكه جمعى از كتاب وحى نزد آن حضرت گرد آمده و قرآن را - كه در رقعه ها و پارچه ها بود - جمع و مرتب مى كرده اند. عبدالله بن عمر مى گويد: قرآن را جمع كردم و هر شب آن را مى خواندم . اين خبر به آن حضرت رسيد، فرمود: قرآن را در يك ماه بخوان ... (( جمعت القرآن فقرات به كل ليله فبلغ النبى (ص ) فقال اقراه فى شهر...(22) )) اين حديث نيز دلالت به جمع شدن قرآن كريم در عصر آن حضرت دارد.
3: شيعه و اهل سنت بالاتفاق نقل كرده اند كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - فرموده است : (( لا صلوة الا بفاتحة الكتاب )) مى دانيم كه سوره حمد، اولين سوره نازل شده از قرآن نيست . مگر در يك نقل افسانه اى كه مرحوم طبرسى از حاكم نيشابورى نقل كرده است . پس فاتحة الكتاب بودن (حمد) در زبان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نشان مى دهد كه قرآن كريم در عصر آن حضرت جمع شده و (حمد) در اول آن قرار داده شده بود.
4: در حديث متواتر ثقلين ، نقل شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - فرمود: (( انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ... )) پس مشكل است كه آن حضرت از (كتاب الله ) يك چيز درهم و برهم و غير مرتب و مفرق را در نظر گرفته باشد. پس نظرش ‍ به كتاب تاءليف يافته و مرتب شده بوده است .
5: در روايات آمده است : عده اى از صحابه ، قرآن را در زمان رسول خدا- صلى الله عليه و آله - جمع كردند كه از آن جمله آنها (على بن ابيطالب - عليه السلام ) سعد بن عبيد، ابوالدرداء، معاذ بن جبل ، ثابت بن زيد بن نعمان ، ابى بن كعب و زيد بن ثابت بوده اند. در تاريخ قرآن (تاءليف ابوعبدالله زنجانى ) بعد از نقل اين سخن در اين زمينه ، چند روايت از بخارى واتفان سيوطى و از بيهقى و مناسب خوارزمى ، نقل كرده است . و اينها در البيان ، تاءليف آية الله خوئى ، فصل (جمع القرآن ) نيز مشروحا نقل شده است . ظهور اين روايات ، در جمع ترتيب و تدوين قرآن كريم است كه قهرا زير نظر آن حضرت بوده است .
6: بالاتر از همه اينها اين است كه ائمه اهل بيت - عليهم السلام - به اين ترتيب ، اعتراضى نكرده و آن را پذيرفته اند. اگر اين تدوين و ترتيب در زمان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - و تحت نظر آن حضرت انجام نگرفته بود، ائمه معصومين - عليهم السلام - آن را بازگو مى كردند. ولااقل مى فرمودند كه : اين قرآن همان است كه نازل شده ولكن اين ترتيب ، بعد از آن حضرت بوده است .
وانگهى ، اهتمام بى حد رسول خدا- صلى الله عليه و آله - نسبت به قرآن ، مانع از اين بود كه اين كار را انجام ندهد و از دنيا برود.
نگارنده قول دوم را قبول دارد. على هذا، كار على بن ابى طالب - عليه السلام - يكجا نوشتن بود، نه اينكه ترتيب جديدى را به وجود آورد.



موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: نگاهی به قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 9 / 5 / 1394




پیـــام های آسمــانی 

جزء پنجم

(برگرفته از تفسیر نور)





1. يُرِيدُ اللَّهُ أَن يخُفِّفَ عَنكُمْ وَ خُلِقَ الْانسَانُ ضَعِيفًا

خدا مى‏ خواهد بار شما را سبك كند، زيرا آدمى ناتوان آفريده شده است.


اسلام، دين آسانى است و بن‏ بست ندارد. 

«يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»

تكاليف دينى، بر اساس توان و طاقت انسان است.

«يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»

(نساء، 28)




2. وَ لِكُلٍ‏جَعَلْنَا مَوَالىِ‏ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ 
فَآتُوهُمْ نَصِيبهَمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلىَ‏ كُلّ‏ شىَ‏ءٍ شَهِيدًا


براى همه در آنچه پدر و مادر و خويشاوندان نزديك به ميراث مى ‏گذارند،
ميراث‏ برانى قرار داده ‏ايم. و بهره هر كس را كه با او قرارى
نهاده‏ ايد بپردازيد كه خدا بر هر چيزى گواه است.

وفاى به پيمان و عهد، واجب است. 

«فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ»

بدهكاران بايد براى پرداخت بدهى، به سراغ طلبكاران بروند. 

«فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» 

(نساء، 33)

3. أَ فَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ
غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا

آيا در قرآن نمى ‏انديشند؟ 
هر گاه از سوى ديگرى جز خدا مى ‏بود 
در آن اختلافى بسيار مى ‏يافتند.



قرآن، دليل حقّانيت رسالت پيامبر است. 

«لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ ...» 

(نساء، 82)
 
 
4 .فَقَاتِلْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ المْؤْمِنِينَ عَسىَ اللَّهُ 
أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنكِيلا

پس در راه خدا نبرد كن كه جز بر نفس خويش مكلف نيستى، و مؤمنان را 
به جنگ برانگيز.شايد خدا آسيب كافران را از شما باز دارد و خشم و عذاب
خدا از هر خشم و عذاب ديگرى سخت‏تر است.


بايد دل به خدا بست، نه مردم. 

«إِلَّا نَفْسَكَ»

(نساء، 84)
 
5. وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهْا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلَى‏ كُلِّ‏ِِِ شَىءٍ حَسِيبًا

چون شما را به درودى نواختند به درودى بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوييد.
هرآينه خدا بر هر چيزى حسابگر است.


رابطه ‏ى عاطفى خود را نسبت به يكديگر گرم‏تر كنيد.


«فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ»

پاسخ محبّت‏ها و هدايا را نبايد تأخير انداخت. 

حرف فاء در كلمه «فَحَيُّوا»

(نساء، 86)


6.فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِكُمْ 
فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ كاَنَتْ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا


و چون نماز را به پايان برديد خدا را ايستاده يا نشسته و يا به پهلو خوابيده ياد كنيد.
و چون از دشمن ايمن گشتيد نماز را تمام ادا كنيد 
كه نماز بر مؤمنان در وقتهاى معين واجب گشته است.


نماز، از واجبات قطعى الهى در همه ‏ى عصرها و براى همه‏ ى نسل ‏هاست. 

«كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً» 

(نساء، 103)


7. إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقّ‏ لِتَحْكُمَ بَينْ‏ النَّاسِ بمِآ أَرَاكَ اللَّهُ وَ لَا تَكُن لِّلْخَائنِينَ خَصِيمًا

ما اين كتاب را به راستى بر تو نازل كرديم تا بدان سان كه خدا به تو آموخته است 
ميان مردم داورى كنى و به نفع خائنان به مخاصمت برمخيز.

دفاع و حمايت از خائن ممنوع است.

«وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً»

(نساء، 105)


8.وَ مَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيما 

و هركه كارى ناپسند كند يا به خود ستم روا دارد، آنگاه ازخدا آمرزش خواهد، 
خدارا آمرزنده ومهربان خواهد يافت.



ميان استغفار بنده و مغفرت الهى، فاصله ‏اى نيست.

«يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً»

خداوند نه تنها بدى‏ ها را مى‏ بخشد، بلكه مهربان هم هست.

«غَفُوراً رَحِيماً»

( نساء، 110)


9.وَ إِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَ كاَنَ اللَّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا

و اگر آن دو از يكديگر جدا شوند خدا هر دو را 
به كمال فضل خويش بى‏ نياز سازد كه
خدا گشايش‏ دهنده و حكيم است.


با پيدايش گره در زندگى، نبايد مأيوس شد. 
بلكه مسير را بايد عوض كرد. 


«وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ ...»

(نساء، 130)

10.مَّن كاَنَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا
وَ الاَخِرَةِ وَ كاَنَ اللَّهُ سَمِيعَا بَصِيرًا



هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پس (بداند كه) پاداش دنيا
و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنواى بيناست.



مؤمنانى كه از خداوند، هم دنيا 
و هم آخرت را طلب كنند برنده‏ اند. 

«فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» 

نساء، 134








موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 8 / 5 / 1394

ظهرها بخوابید تا باهوش تر شوید!

تحقیقات جدید نشان می دهد برای این که بعدازظهرها یادگیری شما بهتر کار کند، ظهرها بخوابید.

 

 

به نقل از webmd، به گفته محققان دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، افرادی ‌که ظهرها چرت کوتاهی می زنند، نسبت به افرادی‌که ظهرها نمی خوابند، در آزمون ها بهتر عمل می کنند. توانایی ذهن در یادگیری اطلاعات در طول روز یکسان نیست. با پیش رفتن روز، منطقه ای از ذهن که مأمور ذخیره اطلاعات است، مسدود می شود.

 


خوابیدن ظهرگاهی، در زمانی‌ که توانایی ذهن در یادگیری کاهش می یابد ممکن است ذخیره حافظه ذهن را پاک کرده و فضایی برای ذخیره اطلاعات جدید فراهم می کند.

 


به گفته محققان خوابیدن پیش از یادگیری اهمیت زیادی دارد، همان طوری که خوابیدن پس از یادگیری به طبقه بندی شدن مطالب یادگرفته شده کمک می کند.

 


در واقع خوابیدن پیش از یادگیری مطالب به پاک شدن حافظه کوتاه مدت و انتقال مطالب یادگرفته شده به حافظه بلند مدت کمک کرده و اجازه ورود اطلاعات بیشتری را می دهد.

 

اعداد در داخل مغز انسان مشاهده شد !

در یك پژوهش جدید دانشمند‌ان توانستند اعداد و ارقام را در درون مغز انسان‌ها ببینند.

 


به گزارش ایسنا، این دانشمند‌ان، با تحلیل دقیق روی فعالیت مغز می‌توانند بگویند كه فرد مورد نظرشان دقیق چه شماره‌ای را دیده است.

 


در مطالعات قبلی پژوهشگران سلول‌های مغزی را در میمون‌ها شناسایی كرده اند كه با شماره‌ها ارتباط دارند.

 


هر چند دانشمند‌ان مناطقی از مغز را در ارتباط با فعالیت‌های عددی در انسان شناسایی كرده‌اند، اما تاكنون ثابت شده بود كه الگوهای فعالیت مغزی مرتبط با اعداد خاص، پیچیده و مبهم هستند.

 


دانشمند‌ان در این تحقیق روی 10 داوطلب مطالعه كرده و اعداد یا نقطه‌ها را روی یك صفحه نمایش در حالی مشاهده می‌كردند كه بخشی از قشر مخ این افراد در حال اسكن بود. این منطقه از قشر مخ با اعداد در ارتباط است.

 

 

اعداد در داخل مغز انسان مشاهده شد

 


دانشمند‌ان دریافتند وقتی تعداد نقطه‌ها كم باشد، الگوی فعالیت مغز به تدریج و با روندی طبیعی تغییر می‌كند كه قابل تشخیص است، اما وقتی نوبت اعداد می‌شود، این تغییر تدریجی دیگر قابل تشخیص نیست و كار مغز بسیار پیچیده و مبهم می‌شود.

 


به این ترتیب معلوم شد، روش‌های فعلی به اندازه كافی برای تشخیص این پیشرفت مغزی، حساس و كارآمد نیستند و كدگذاری‌های مغزی بسیار دقیق‌تر و حساس‌تر از تصور دانشمند‌ان است.

 


محققان با این مشاهدات نقطه‌یی و رقمی خاطر نشان كردند: ما فقط ارزیابی ابتدایی‌ترین اصول سازنده ریاضی را آغاز كرده‌ایم و هنوز هیچ ایده آشكاری از چگونگی تعامل این اعداد و ارقام در مغز انسان و تركیب آنها با عملیات‌ ریاضی ذهنی انسان نداریم، اما امیدواریم با مطالعات بیشتر به این الگوها و عملكردها دسترسی و آگاهی پیدا كنیم.

 

آیا میدانستید ؟ !

آیا میدانستید که اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها هفتاد متر اضافه می شود و در این صورت یک چهارم خشکی های کره زمین زیر آب می رود ؟

 آیا میدانستید که خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که میتوانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند ؟

 آیا میدانستید که بزرگترین مدرسه دنیا در شهر مونتسوری هندوستان با تعداد بیست و شش هزار و سیصد و دوازده دانش آموز می باشد ؟

 آیا میدانستید که چشم انسان حدود ۱۳۵ میلیون سلول بینایی دارد ؟

 آیا میدانستید که یک بطری ۲ لیتری پپسی حاوی ۹۰ قاشق غذاخوری شکر می باشد ؟

 آیا میدانستید که انسان‌های راست دست به طور میانگین 9 سال بیش از چپ دست‌ها عمر می‌کنند ؟

 آیا میدانستید که مزه سیب، پیاز و سیب زمینی یکی ست و بخاطر بوی آنهاست كه طعم متفاوتی دارند ؟

 آیا میدانستید که دارچین بسیار کشنده است اگر به صورت وریدی به انسان تزریق شود باعث مرگ میشود ؟

 آیا میدانستید که در شیلی منطقه ای صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است ؟

 آیا میدانستید که هر 50 ثانیه یک نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا می شود ؟

 آیا میدانستید که وزن اسکلت انسان بالغ بر سیزده تا پانزده کیلوگرم است ؟

 آیا میدانستید که خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می‌ایستد حدود سه متر است ؟

 آیا میدانستید که زرافه می تواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند ؟

آیا میدانستید که ایران زمان پهلوی دارای ورزیده ترین خلبانان دنیا بود و تیم اکرو جت نیرو هوایی ایران حرف اول را در دنیا میزد ؟

 آیا میدانستید که کبد تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد می کند ؟

 آیا میدانستید که میزان انرژی که خورشید در یک ثانیه تولید می کند، برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان به مدت یک میلیون سال کافی است ؟

 آیا میدانستید که هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچ گاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند ؟

 آیا میدانستید که اگر در یک سال هیچ یک از نسلهای یک جفت مگس نر و ماده از بین نروند، حجم مگسهای متولد شده با حجم کره زمین برابر می شود ؟

 آیا میدانستید که رودی در کامبوج شش ماه سال از شمال به جنوب و شش ماه دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد ؟

 آیا میدانستید که سریع ترین عضله بدن انسان زبان است ؟

 آیا میدانستید که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد؟

 آیا میدانستید که موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا می کنند، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند ؟

 آیا میدانستید که روباهها همه چیز را خاکستری می بینند ؟

 آیا میدانستید که اسبها در مقابل گاز اشک آور مصون اند ؟

 آیا میدانستید که زرافه ایستاده وضع حمل می‌کند و نوزادش از فاصله 180 سانتی متری به زمین می افتد ؟

 آیا میدانستید که 1300 کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد ؟

 آیا میدانستید که اولین تمبر جهان در سال 1840 در انگلستان به چاپ رسید ؟

 آیا میدانستید که اولین اتوموبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران کرد ؟

 آیا میدانستید که قدرت بینایی جغد 82 برابر قدرت دید انسان است ؟

 آیا میدانستید که خفاش ها 19 ساعت و شیر ها 17 ساعت در روز می خوابند ؟

 آیا میدانستید که در زبان عربی،راى کلمه شمشیر ، هشتصد و پنجاه واژه مختلف وجود دارد ؟

 آیا میدانستید که عسل تنها غذایی است که فاسد نمی شود ؟

 آیا میدانستید که بلند قدترین مرد جهان جان پل آونوو، دو متر و چهل و نه سانتیمتر قد دارد ؟

 آیا میدانستید که پول از کاغذ درست نشده بلکه از کتان ساخته شده ؟

 آیا میدانستید که روزانه بطور متوسط 12 نوزاد به پدر و مادر اشتباهی تحویل داده می شوند ؟

آیا میدانستید که شکلات بر روی سیستم عصبی سگ تاثیر مخربی می گذارد، بوسیله چند اونس شکلات براحتی می توان سگ متوسطی را از پای درآورد ؟

 آیا میدانستید که اغلب، روژ خانمها از پولک ماهی درست شده اند ؟

آیا میدانستید که که طولانی ترین دوره بیهوشی در تاریخ پزشکی مربوط به "الن اسپوریتو" یک دختر هفت ساله امریکایی است؟ او پس از عمل جراحی آپاندیس در سال 1942 میلادی به حالت اغماء رفت و پانزده سال بعد به هوش آمد ؟

 آیا میدانستید که یك لامپ در یك ایستگاه آتش‌نشانی ایالت كالیفرنیای آمریكا وجود دارد که بیش از 100 سال عمر دارد و در طول این مدت روشن است ؟ این لامپ در طول این مدت طولانی به ‌طور 24 ساعته و هفت روز هفته روشن مانده است. این لامپ برق به قدرت چهار وات از سال 1901، در ایستگاه آتش‌نشانی ناحیه لایومور به ‌طور دائم روشن بوده و اكنون 108 سال از آن زمان می‌گذرد. فرضیه‌های زیادی در مورد طول عمر این لامپ 100 ساله که اكنون شهرت زیادی در كالیفرنیا به ‌دست آورده مطرح شده است. كاركنان بازنشسته این ایستگاه آتش‌نشانی عقیده دارند این لامپ كه توسط شركت شلبی الكتریك‌كو ساخته شده از یك كیفیت عالی برخوردار بوده و به‌ خوبی وكیوم شده است .

داروهای فشارخون و کلیه های آسیب دیده

 

داروهای فشارخون به ترمیم كلیه‌های آسیب دیده كمك می‌كنند

 

 

داروهای فشارخون به ترمیم كلیه‌های آسیب دیده كمك می‌كنند

 

 

 

در یك تحقیق جدید نشان داده شد كه داروهای فشار خون به ترمیم و بهبود كلیه‌های آسیب دیده كمك می‌كنند.

 


این یافته حاصل مطالعات انستیتو تحقیقات فارموكولوژی ماریو نیگاری در ایتالیا است.

 


آزمایشاتی كه در این زمینه روی ۱۱۲ بیمار انجام شده، نشان داد كه نیمی از این
 بیماران كه از بازدارنده آی سی ای استفاده كرده بودند، كمتر از افرادی كه فقط تحت روش‌های درمانی استاندارد قرار داشتند به نارسایی كلیوی مبتلا شدند.

 

 


محققان معتقدند كه اگر نتایج نهایی این آزمایشات كاملا موفقیت‌آمیز باشد با این روش درمانی می‌توان نیاز سالانه بیماران كلیوی را به پیوند‌های كلیه و یا حتی دیالیز كاهش داد.

 


متخصصان می‌گویند؛
 اگرچه كلیه‌ها اعضای كوچكی در بدن هستند اما وظایف حیاتی زیادی از جمله تصفیه مواد زاید و مایعات اضافی از خون را به عهده دارند كه در حفظ سلامت عمومی بدن موثر است. بیماری شدید كلیه ممكن است منجر به نارسایی كامل آن شود كه نیازمند درمان با دیالیز یا پیوند كلیه برای جلوگیری از مرگ است. هرچند امروزه روش‌های درمانی موثری برای بسیاری از بیماری‌های كلیه وجود دارد ولی مردم هنوز نمی دانند که بیماریهای كلیوی قابل پیشگیری هستند.

رابطه ی پختن غذا با تکامل انسان

پختن و آماده کردن غذا موجب تحول چشمگیر در تکامل انسان شده است.

 


این نظریه جدید پژوهشگران حاکی از آن است که اگر پختن را نیاموخته بودیم، نه تنها هنوز شبیه به شامپانزه بودیم، بلکه مثل آنها باید بخش اعظم روزمان را صرف جویدن می کردیم.

 


در این نظریه آمده است: اگر به خاطر غذای پخته نبود، یک فرد معمولی باید روزانه حدود پنج کیلوگرم مواد خام مصرف می کرد تا کالری لازم برای بقا را جذب کند. این مدت یعنی شش ساعت در روز را صرف جویدن کنیم.

 


این یک نظر پذیرفته شده است که با ورود گوشت قرمز به رژیم غذایی اجداد انسان ، مغز آنها رشد کرد و هوششان افزایش یافت.

 


گوشت قرمز نه تنها باعث بزرگ شدن مغز اجداد انسان شد
 ، بلکه همچنین به نیاز آنها در صرف کردن تمام وقتشان برای جستجوی غذا برای حفظ انرژی پایان داد.در نتیجه فرصتی برای ایجاد ساختارهای اجتماعی پدید آمد.

 


پروفسور ریچارد رنگام از دانشگاه هاروارد معتقد است که مساله فقط به روی آوردن به گوشت قرمز به عنوان یک ماده غذایی مربوط نمی شود.

 


به نظر او آنچه باعث ایجاد یک تحول عمیق در تکامل انسان شده بیشتر شیوه آماده کردن غذابوده تا تغییر عناصر رژیم غذایی.

 


وی معتقد است که پختن بالاترین نقش را در افزایش کیفیت غذا در کل تاریخ حیات ایفا کرده است.

 


به گفته این پژوهشگر اجداد انسان به احتمال زیاد غذا را به اشتباه داخل آتش انداختند.بعد متوجه شدند که خوشمزه شده است و این اتفاق مسیر کاملا تازه ای را رقم زد."

 


وی اظهار داشت: برای درک اینکه بدن ما چطور و چه زمانی تغییر کرد، باید با بررسی فسیل ها نگاه دقیقتری به آنچه اجداد ما می خوردند بیندازیم."

 


قدیمی ترین جد ما "آسترالوپیتکوس" بود که به میمون شباهت داشت.

 


این موجود دارای شکمی بزرگ حاوی یک روده خیلی بزرگ بود که برای هضم مواد سفت گیاهی به دندان های بزرگ و پختی نیاز داشت که برای آسیا کردن و خرد کردن گیاهان سفت به کار می رفت.

 


با این حال آسترالوپیتکوس زندگی درختی را ترک کرد و وارد ساوانای آفریقا شد و شروع به خوردن حیواناتی که آنجا می چریدند، کرد. همین تغییر محل سکونت، سبک زندگی و رژیم غذایی بود که باعث تغییرات عمده در آناتومی انسان شد.

 


خوردن گوشت ارتباط نزدیکی به تحولی تکاملی در حدود ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار سال قبل دارد که به پیدایش هومو هابیلیس با دندان های تیزتر و مغزی ۳۰ درصد بزرگتر منجر شد.

 


با این حال مهمترین تحول یک میلیون و ۸۰۰ هزار سال قبل زمانی که هومو ارکتوس - اولین جد "واقعا انسان" ما - پا به عرصه گذاشت روی داد.

 


هومو ارکتوس دارای مغزی حتی بزرگتر و آرواره ها و دندان های کوچکتر بود.

 


بدن ارکتوس نیز چیزی شبیه به ما بود. بازوهای کوتاهتر و پاهای بلندتر ظاهر شد و شکمی که مخصوص هضم گیاهان بود از میان رفت، یعنی ارکتوس نه تنها می توانست سرپا بایستد بلکه می توانست روی دو پا بدود.او باهوشتر و سریعتر بود و به گفته رنگام پختن غذا را آموخته بود.

 


پژوهشگران می گویند: "پختن شکم ما را کوچکتر کرد. وقتی غذایمان را پختیم، نیازی به شکم بزرگ نداشتیم."

 


به گفته آنها شکم از نظر انرژی پرهزینه است . افرادی که با شکم کوچک به دنیا می آمدند می توانستند انرژی شان را ذخیره کنند، بچه های بیشتری داشته باشند و بهتر بقا یابند.

 


پروفسور پیتر ویلر از دانشگاه جان مورس لیورپول و همکارش، لسلی ایلو، فکر می کنند همین تغییر در سیستم گوارشی ما بود که امکان بزرگتر شدن مغزمان را فراهم کرد.

 


پختن، سلول های غذا را می شکند به طوری که برای آزاد شدن مواد مغذی مورد نیاز بدن، معده باید کار کمتری انجام دهد.

 


به گفته ویلر این تحول "باعث آزاد شدن انرژی شد که سوخت مورد نیاز مغز بزرگتر را فراهم کرد. افزایش اندازه مغز، با کوچک شدن شکم رابطه دارد."

 


جالب اینکه ویلر و ایلو دریافتند که کاهش اندازه دستگاه گوارشی دقیقا به اندازه افزایش اندازه مغز یعنی ۲۰ درصد بود.

 


پروفسور استفان سیکور در دانشگاه آلاباما دریافت که غذای پخته نه تنها انرژی بیشتری در بدن آزاد می کند، بلکه بدن هم انرژی کمتری صرف هضم آن می کند.

 


پختن غذا اصولا یک نوع هضم پیشاپیش است که مصرف انرژی را از شکم به مغز منتقل کرده است.

 


به گفته ویلر و رنگام و همکارانشان، این تصادفی نیست که انسان - باهوشترین موجود زمین - تنها گونه ای است که پخت و پز می کند.

 

 

 

 

به گفته پژوهشگران؛ شایعترین علائم هشداردهنده بیماری‌های كلیوی و دستگاه ادراری شامل فشار خون بالا، مشاهده خون با پروتئین در ادرار، وجود كراتینین خون بالاتر از حد تعیین شده در زنان و مردان، تكرر ادرار به ویژه در شب، مشكل در ادرار كردن یا ادرار درد آور و تورم در چشم ها و تورم دست‌ها و پاها به ویژه در كودكان هستند. در مراحل اولیه بیماری ممكن است هیچ گونه علامتی دیده نشود. با گذشت زمان توانایی بدن در دفع مواد زائد كمتر خواهد شد لذا ممكن است بیمار متوجه ادم و ورم در دستها و پاها شود. احتمالا احساس نفس‌های كوتاه و یا كاهش انرژی خواهد كرد. اما جای نگرانی نیست؛ زیرا به محض آن كه بیمار به کمک پزشك اقدام به درمان كند، احساس بهتری خواهد یافت، اما ممكن است بیماری كلیه هنوز در حال پیشرفت كردن باشد و در صورتی كه تحت درمان قرار نگرفته و پیشرفت كند هر دو كلیه از كار خواهند افتاد.

 


محققان با انتشار این یافته‌های جدید در مجله پزشكی لانست همچنین خاطرنشان كردند كه در آینده از سلول‌های بنیادی نیز می‌توان برای 
ترمیم كلیه‌های آسیب دیده استفاده كرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 8 / 5 / 1394


سوره هاى قرآن كريم

قرآن مجيد، داراى 114 سوره مى باشد كه همه آنها با (بسم الله الرحمن الرحيم ) آغاز مى شود. بجز سوره توبه كه سوره نهم از قرآن كريم است . و (بسم الله الرحمن الرحيم ) ندارد و اما آنچه در سوره نمل در آيه سى ام آمده است ، آن جزء نامه حضرت سليمان - عليه السلام - است كه به ملكه (سباء) نوشته است .
در اينكه چرا در سوره توبه (بسم الله الرحمن الرحيم ) نيامده است ، دو روايت وجود دارد. يكى از آن دو از اميرالمؤ منين - صلوات الله عليه - است كه فرموده : علت نيامدن (بسم الله الرحمن الرحيم ) آن است كه : (بسم الله الرحمن الرحيم ) براى (امان و رحمت ) است . ولى سوره برائت ، براى برداشته شدن امان با شمشير، نزول شده است .
در مجمع البيان چنين آمده است :
(( عن على عليه السلام لم ينزل بسم الله الرحمن الرحيم على راءس سورة برائة لاءن بسم الله للاءمان و الرحمة و نزلت برائة لرفع الامان بالسيف . ))
و زمخشرى در كتاب كشاف ، آن روايت را از ابن عيينه نقل كرده است .
روايت دوم از امام صادق - عليه السلام - نقل شده كه فرموده است : انفال و برائت ، يك سوره هستند (الانفال و البرائة واحد) ناگفته نماند كه هر دو حديث به لفظ (روى ) است . باقى اقوال ، احوال به طور احتمال و استحسان مى باشد. اما ظاهرا علت اصلى همان تعبد باشد كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - آن را در اول سوره برائت ، نفرموده است .
( بسم الله الرحمن الرحيم ) به عقيده شيعه اثنى عشرى ، يك آيه مستقل و جزء هر سوره است كه نمى شود يكى را به جاى ديگرى خواند. در اين باره در اين كتاب ، يك بحث مستقل آمده است .
و از اهل بيت عصمت و طهارت - صلوات الله عليهم - نقل شده است كه آنها سوره : (والضحى ) و: (الم نشرح ) و نيز سوره (لايلاف ) و (فيل ) را يك سوره حساب كرده اند كه در نماز نمى شود به يكى اكتفا كرد بلكه بايد هر دو با (بسم الله الرحمن الرحيم ) خوانده شوند.
تعداد واژه هاى قرآن كريم
قرآن مجيد، با حذف مكررات و مشتقات ، حدود 1860 كلمه مى باشد. تمام واژه ها و آيات نورانى قرآن كريم ، از تكرار و مشتقات همين تعداد كلمات ، تشكيل و به وجود آمده است . در تعداد آيات قرآن مجيد، اختلاف مى باشد. تعداد صحيح و قابل اطمينان در اين باره آن است كه عدد آيات قرآن كريم ، 6236 آيه مى باشد. در مجمع البيان در تفسير (هل اتى ) از اميرالمؤ منين - عليه السلام - از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل شده است كه حضرت فرمود: (سوره هاى قرآن كريم 114 سوره ، و آيات آن ، 6236 آيه است .).
سيوطى در الاتقان ، در اين رابطه شش قول را نقل كرده است :
قول اول : (6000) آيه .
قول دوم : (6204) آيه .
قول سوم : (6214) آيه .
قول چهارم : (6219) آيه .
قول پنجم : (6225) آيه .
قول ششم : (6236) آيه (4).
ولى قول اخير از همه قويتر و مطابق روايت و نيز مطابق قرائت عاصم ابن ابى النجود است . ناگفته نماند كه : اختلاف شماره هاى آيات ، از قاريان قرآن نشاءت گرفته است . براى قرآن كريم ، زيانى در برندارد. بلكه اختلاف در تعيين مرزها و حدهاى آيات است ؛ مثلا بقره از نظر قاريان كوفه (286) آيه ، از نظر قاريان بصره (287) آيه ، از نظر علماى حجاز (285) آيه ، و قاريان شام تعداد آيات سوره بقره را در (284) آيه دانسته اند. ولى سوره بقره همان است بى كم و كاست .

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 8 / 5 / 1394


 

پیشگوییها در قرآن

گرچه قرآن کتاب علوم نیست و به منظور مسایل علمی نیز نازل نشده است و منظور و هدف قرآن هدایت و رهبری جامعه بسوی سعادت دنیا و آخرت است ولی در عین حال قرآن در بسیاری موارد از این گونه مسایل در راه هدف خاص خود بهره برده است و از آنها به صورت نشانه‌هایی از قدرت لایزال الهی یاد کرده است. لذا در موارد متعددی، اشاره به بسیاری از اسرار خلقت نموده است. این امر خود نشان دهنده آن است که قرآن از سوی کسی نازل شده است که احاطه کامل به اسرار طبیعت داشته است و او کسی نیست جز آفریننده طبیعت. در زیر سه مورد از این اسرار را که در قرآن آمده است، به اختصار بیان می‌نماییم:

الف) اشاره به حرکت زمین:

"الذی جعل لکم الارض مهدا"(سوره طه، آیه 53)

"آن خدایی که زمین را برای شما مانند گهواره قرار داد."

در این آیه، قرآن با کنایه، اشاره به حرکت زمین می‌کند و آن را به گهواره‌ای تشبیه می‌کند و می‌دانیم به واسطه حرکت گهواره است که طفل در آرامش به سر می‌برد و بدینسان به حرکت زمین اشاره می‌کند. علت این امر که قرآن با صراحت به حرکت زمین اشاره نمی‌کند آن است که این جملات در زمانی نازل شده است که جز سکون زمین و حرکت افلاک به دور آن چیز دیگری برای بشر مطرح نبود. توضیح بیشتر آنکه هنگامی که هزار سال بعد گالیله برای اولین بار اعلام کرد که زمین حرکت می‌کند او را محکوم به اعدام کردند. از همین جا می‌توان فهمید که اگر قرآن با صراحت مسأله حرکت زمین را مطرح می‌کرد به طور وسیعی مطرود می‌گشت و بنابر این قرآن این مطلب را با لطافت خاصی بیان نموده است. که اولاً با نظرات مردم آن زمان صریحاً منافات نداشته باشد و ثانیا حقیقت را بیان کرده باشد.

ب) اشاره به عمل لقاح توسط باد:

"و أرسلنا الریاح لواقح" (سوره حجر، آیه 22)

"و ما بادها را عامل لقاح قرار دادیم."

قرنها پس از نزول قرآن بود که زیست‌شناسان پی به اثر بادها در انجام عمل لقاح در گیاهان شدند و این از معجزات قرآن می‌باشد.

ج) "و أنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس" (سوره حدید، آیه 25)

"و ما آهن را که در آن صلابت و محکمی شدید و منافعی برای مردمان در آن است نازل نمودیم."

تا قرن هجدهم یعنی دوازده قرن پس از نزول قرآن هنوز کارهای فلزی در نهایت ضعف بود و نه تنها ارزش آن شناخته نشده بود بلکه اساسا مهم و قابل توجه تلقی نمی‌شد تا این که ناگهان چشم دنیا به آهن دوخته شد و رقابت عجیبی در میان دانشمندان برای استخراج و استفاده بهتر از آن به وجود آمد تا آنجا که این دو قرن اخیر دوران نهضت و پیشرفت فلز اطلاق شده و دنیا منافع آن را حتما آنچنان که باید دریافته و صدق یکی دیگر از حقایق قرآن نقاب از صورت به یک سو زده است. این امر در خور توجه است که قرآن در میان تمام فلزات انگشت بر روی آهن گذاشته است و از منافع آهن سخن می‌گوید و امروزه این امر به وضوح مشهود است که کارآیی آهن از سایر فلزات بیشتر می‌باشد.

2- قرآن و اخبار آینده: قرآن در موارد متعددی شامل اخبار غیبی است که بعدا به وقوع پیوسته است. این امر حاکی از آن است که قرآن از طرف کسی نازل شده است که می‌تواند خبر از غیب بدهد و او کسی نیست جز خدای متعال که تنها داننده غیب به صورت مطلق اوست. آیاتی که قرآن در آنها به ذکر پیشگوییهایی پرداخته است، بسیار زیاد است که ما در اینجا به چند مورد اشاره می‌کنیم:

الف) قبل از آنکه مکه توسط مسلمین فتح شود پیامبر در عالم رؤیا دیدند که به نشانه خروج از احرام موهای سر خود را تراشیده‌اند و از آنجا که رؤیای انبیاء رؤیای صادقه است به اصحاب خویش وعده دادند که به‌زودی وارد مسجد الحرام می‌شوند. در سال ششم هجری آن حضرت به همراه جمعی از اصحاب به قصد زیارت خانه خدا راهی مکه شدند که در بین راه مشرکین در منطقه حدیبیه از حرکت آنان جلوگیری کردند و کار به صلح حدیبیه انجامید و قرار شد مسلمانان برگردند و سال بعد برای انجام مراسم حج عازم شوند. پس از انعقاد پیمان صدای اعتراض بعضی از اصحاب برخاست و صدق رؤیای پیامبر را مورد تردید قرار دادند در چنین شرایطی آیه زیر نازل گردید:

"لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا"(سوره فتح، آیه 27)

"خداوند صدق خواب رسولش را آشکار خواهد ساخت که شما مسلمانان با دل ایمن به مسجد الحرام وارد شوید و سرها بتراشید و تقصیر کنید بدون ترس و هراس. پس خداوند آنچه را شما نمی‌دانستید مقرر داشت و از پس آن فتحی نزدیک قرار داد."

در این آیه ضمن تأیید رؤیای پیامبر فتح مکه را نیز به مسلمین نوید داده شده است. در سال هفتم هجرت بود که درستی خواب آن حضرت تحقق یافت و مسلمانان به زیارت خانه خدا نایل شدند و یک سال بعد نیز دومین وعده قرآن به وقوع پیوست و در پی شکستن صلح توسط کفار، مکه توسط مسلمین فتح شد.

ب) جنگ بدر نخستین جنگ مسلمانان با کفار قریش بود. کاروانی از کفار مکه با مال التجاره فراوان از نزدیکی‌های مدینه عبور می‌کردند. مسلمین از پیامبر اجازه گرفتند تا به جبران اموال و منازل آنها که در مکه به غارت رفته بود به کفار حمله کنند و اموال آنها را بگیرند. پیامبر اجازه فرمودند و در این هنگام آیه ذیل نازل شد:

"و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین"

"و هنگامی که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه برای شما خواهد بود و شما دوست می‌داشتید که آن یکی که خالی از رنج بود برای شما باشد و خداوند می‌خواهد که حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع نماید."

این آیه نتیجه وقایع جنگ بدر را بیان می‌فرماید. با وجودی که تعداد نفرات دشمن چند برابر نفرات مسلمین بود و نگرانی در بین بعضی مشاهده می‌شد ولی قرآن صریحاً بشارت داد که یا پیروزی در جنگ و یا مال التجاره از آن مسلمین شود.

ج) هنگامی که فرزند پیامبر از دنیا رفت شخصی به نام عاص بن وایل گفت: "همانا محمد ابتر است. پسری ندارد که قائم مقام او باشد و وقتی مرد یاد او منقطع خواهد شد. در این هنگام آیات سوره کوثر بر پیامبر نازل شد:

"انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر"

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 8 / 5 / 1394


 

تازه های قرآنی

اهرام مصر وسخن قرآن درموردآن

براي دانشمندان غربي روشن گرديده سنگهايي كه ازآنها براي ساختن اهرام درمصراستفاده مي شده فقط ازجنس....
براي دانشمندان غربي روشن گرديده سنگهايي كه ازآنها براي ساختن اهرام درمصراستفاده مي شده فقط ازجنس گل بوده است واين دانشمندان تصورمي كنند كه اين كشف علمي اختصاص به آنان دارد ، درحاليكه قرآن كريم در14 قرن پيش دراين كشف ازآنان سبقت گرفته است ...!
پژوهشگران فرانسوي وآمريكايي تاكيد دارند كه سنگهاي غول پيكري كه فراعنه براي ساخت اهرام استفاده مي كردند فقط از گل ساخته شده اند كه تحت حرارت بالا قرارمي گرفتند؛ اين حقيقتي است كه قرآن كريم آن را با دقت تمام بيان كرده است. خداوندحكيم درقرآن ازقول فرعون مي فرمايد :
" اي هامان! براي من آتشي برگل بيفروز و برايم ساختمان (عظيم و) مرتفعي بنا كن شايد كه من ازخداي موسي خبري به دست آورم وبه راستي گمان مي كنم كه اواز دروغگويان است ." (قصص/38)
تصاويري كه ميكروسكوپ الكتروني ازجزييات سنگهاي به كارگرفته شده دراهرام مصردرمعرض ديد عموم قرارداده است وهمچنين اسناد علمي ثابت كرده اند كه براي ساخت ساختمانها وبرجهاي مرتفع وغول پيكردرآن عصرازگل استفاده مي شده است ؛ درست به همان صورتي كه درقرآن مجيد آمده است واين رازي بوده كه فراعنه آن راپنهان مي كرده اند ؛ ولي خداوند اسرارپنهاني را مي داند وازاين روست كه ازاين حقيقت سخن به ميان آورده است تا نشانه اي برصدق اين كتاب عظيم باشد .
---------------------
به قلم: عبد الدائم الكحيل

پس امروزجسد (بی جان)تورانجات می دهیم

اي هامان! براي من آتشي برگل بيفروزوبرايم ساختمان (عظيم و) مرتفعي بنا كن شايد كه من ازخداي موسي....
فرعون طاغوت عصرخود بود . خداوند متعال درقرآن كريم درمورد داستان فرعون ، سركشي او وعاقبت وي مي فرمايد :
" وفرعون گفت : اي مردم ! من هيچ خدايي راغيراز خودم خداي شما نمي دانم ؛ " اي هامان! براي من آتشي برگل بيفروزوبرايم ساختمان (عظيم و) مرتفعي بنا كن شايد كه من ازخداي موسي خبري به دست آورم وبه راستي گمان مي كنم كه اواز دروغگويان است * فرعون ولشكريانش به ناحق درزمين تكبر (وسركشي) كردند وچنين پنداشتند كه به سوي ما بازنخواهند گشت * پس ما هم او و لشكريانش را (به كيفرآنچه كردند) مؤاخذه كرديم وآنان رادردريا غرق نموديم ؛ پس بنگركه عاقبت ستمكاران چگونه بود * " ( قصص/40-38 ).
ولي خداوند متعال اراده كرد كه اوراغرق كند وسپس جسدش راباقي گذارد تاامروزه مردم عصرما اين جسد را ببينند تاجاييكه اين موضوع اعجاب دانشمندان رابرانگيزد واين درحالي است كه جسد فرعون هنوزهمچنان گذشته سالم باقي مانده است!
دانشمنداني كه كارسرپرستي جسد موميايي او را به عهده دارند ، ازاينكه چگونه جسد فرعون عليرغم غرق شدنش نجات يافته ، ازاعماق دريا بيرون آورده شده وامروزه به دست ما رسيده است شگفت زده شده اند واين همان حقيقتي است كه قرآن درآيه اي عظيم آن رابيان فرموده است .
خداوند بلند مرتبه دراين مورد مي فرمايد :
" (اي فرعون !) امروزجسد (بي جان) تورا نجات مي دهيم تا براي آيندگاني كه پس ازتومي آيند نشانه اي باشد وبه راستي كه بسياري ازمردم ازنشانه هاي ما غافل هستند ." (يونس/92)
به قلم: عبد الدائم الكحيل

تا زمانی که خودشان را تغییردهند

تا زمانی که خودشان را تغییردهند :
با آن همه مهرباني به خلق، حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني خود آن قوم حالشان را تغيير دهند...
آيا تا به حال خواستيد كه زندگي خود را تغيير دهيد؟ چرا ما همگي در آرزوي ايجاد يك تغيير در زندگي خود هستيم ولي بدون هيچ فايده اي؟ و چرا وضع ما همان طور كه بوده است مي ماند؟
دانشمندان بر اين موضوع تأكيد دارند كه يك نوع نيروي تغيير در درون ما نهفته است كه ما از آن بي خبر هستيم و بايد براي رسيدن به آن به خود اطمينان و اعتماد داشته باشيم. با اين اعتماد به نفس ميتوان نصف راه را به سوي تغيير طي كرد.
چون كه خواسته خداوند، خانواده و همچنين زندگي آن را از تو خواسته است.
خداوند مي فرمايد:
با آن همه مهرباني به خلق، حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني خود آن قوم حالشان را تغيير دهند. (سوره رعد – آيه 11)
به همين دليل سعي كن هميشه بر خدا توكل كني و روزي هفت بار اين آيه را تكرار كني
"آنچه خود تصميم گرفتي با توكل بر خدا انجام ده كه خدا آنان را كه بر او اعتماد كنند دوست دارد. (سوره آل عمران – آيه159)
با توكل بر خدا هرگز به راه خطا نخواهي رفت بلكه تمام تصميمات درست را خواهي گرفت زيرا كه خداوند تو را به اين راه هدايت كرده و كسي كه به خدا اعتماد كند و بر او توكل كند، خداوند راه صحيح و درست را به او نشان مي دهد.
مي فرمايد:
هر كس بر خدا توكل كند همانا او يار و پشتيبانش خواهد بود. (سوره طلاق – آيه3)
------------
بقلم عبد الدائم الكحيل

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: تازه های قرآنی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

3. تمام علوم قرآن در سوره فاتحه 
و در بیان عظمت سوره «حمد» فرمود: «علم ماکان و مایکون فی القرآن و علم القرآن کلّه فی سورة الفاتحة و علم الفاتحة فی البسملة منها وعلم البسملة فی الباء منها، و انا النّقطة تحت الباء(11)؛ علم گذشته و آینده در قرآن است و علم قرآن همه اش در سوره فاتحةالکتاب است و علم فاتحةالکتاب در بسم الله آن است و علم بسم الله در باء بسم الله است و من، آن نقطه تحت باء هستم.»

4. از حقایق قرآن ،از من سؤال کنید
و در گفتاری از مردم خواستند که از وی بپرسند و فرمود: مردم! از من بپرسید، به خدا سوگند! از هرحادثه ای و تا روز رستاخیز از من سؤال نمی کنید مگر این که شما را از آن آگاه می سازم. از حقایق قرآن بپرسید، به خدا سوگند! از هر آیه ای بپرسید، من به شما خبر می دهم که در شب فرود آمده است یا در روز، در دشت نازل شده است یا در کوه.(12)

5. سلونی قبل أن تفقدونی 
گاهی که بر فراز منبر قرار می گرفت، به مردم می فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی، سلونی عن کتاب الله، ما من آیة الاّ و أنا أعلم حیث انزلت بحضیض جبل أو سهل (13)؛ هان ای مردم! پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من سؤال کنید. از کتاب خدا بپرسید؛ هیچ آیه ای نیست مگر آن که به آن داناترم که در کدام درّه کوه یا در کدام دشت و بیابان نازل شده است.»

6. آیات قرآن هفت دسته اند
نعمانی در تفسیر خود به روایت مفصّلی از امام صادق علیه السلام اشاره می کند که آن حضرت پس از بیان مفصّلی در تفسیر قرآن به پرسشگر می فرماید: شبیه آنچه که از من پرسیدی، از امیرمؤمنان امام علی (ع) برخی از پیروانش همان را پرسیدند و حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی قرآن را برهفت دسته و قسم نازل کرد که عبارتند از: امر، نهی، ترغیب، ترهیب، جدل، مَثَل و قصص. 
آنگاه به تفصیل هریک پرداخته، افزود: در قرآن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاصّ و عام و مقدّم و مؤخّر و حلال و حرام و فرایض و احکام و... وجود دارد. 
و برخی آیات، لفظ آن خاص و برخی لفظش عام و برخی لفظ آن واحد است ولی معنایش جمع است و برخی بر عکس و برخی کلمات لفظ آن ماضی و معنایش آینده و برخی لفظ آن خبر است ولی معنایش حکایت از دیگران است... و برخی آیات بعضی از آنها در سوره ای و تمام حکم و یا شرح ماجرا و واقعه در سوره دیگر است. و برخی آیات نیمی از آن منسوخ شده و نیم دیگرش به حال خود رها شده و برخی از آنها آیاتی است که از نظر لفظ، مختلف هستند ولی از نظر معنی، متّفق می باشند و برخی به عکس... و دسته ای دیگر پاسخ از طرف خداوند و احتجاج بر تمام ملحدان و زنادقه و دهریه و ثنویه و قدریه و مجبره و بت پرستان و آتش پرستان می باشد...(14)

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

قرآن کریم و این کتاب آسمانی آنقدر با عظمت و گرانسنگ است که تاکنون هیچ گفته و نوشته با آن برابری نکرده و تا روز قیامت نظیر و مانندی برایش پیدا نخواهد شد. چرا که این کتاب، کلام خداوند است؛ وحی الهی است که بر رسول بشریّت و پیامبر خاتمیّت نازل گشته است.

این قرآن که در زمان نزول، توسّط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شرح و تفسیر و تأویل می شد؛ پس از وی شرح و تفسیرش به عهده خاندان پاک و معصوم آن حضرت واگذار گردید. 
به آنانکه امینِ وحی خدا، بارها برای آوردن پیام خدا برای پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به خانه شان آمد. 
به او که پیامبر بارها درباره اش فرمود: «او همراه قرآن است و قرآن همراه اوست.» 
به او که هزار درب علم از علوم توسّط پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برایش گشوده شد و به او که داناترین فرد در امّت به قرآن بود.

آری، آن کس عهده دار چنین کاری شد که هم کاتب وحی بود و هم جامع آیات و سور قرآنی و هم بزرگ ترین مفسّر کتاب آسمانی. 
او علی بن ابی طالب بود که از دوران نه سالگی؛ یعنی آن زمانی که قرآن کریم بر پیامبر نازل گردید، همراه قرآن بود. 
سخن و گفتارش از قرآن بود و راه و روشش قرآنی، او به حق «قرآن ناطق» شمرده می شد، و تا آخرین لحظات عمر پربرکتش از کتاب آسمانی سخن گفت و همگان را بر محورش فراخواند. 
صفحاتی که در پیش روی شماست، چشم انداز کوتاهی به سیره قرآنی این شخصیّت بزرگ می باشد.

تبیین فضائل قرآن 
از امیرمؤمنان علیه السلام در باره فضائل این کتاب آسمانی، سخنان فراوانی به یادگار مانده است که هر خواننده را به فکر و اندیشه در این کتاب وا می دارد. 
شما اگر به کتاب شریف نهج البلاغه مراجعه کنید، به بسیاری از این سخن ها و گفته ها و بیان ها در شأن و منزلت و فضیلت کتاب خدا برخورد می کنید. 
آن حضرت در این گفته ها قرآن کریم را نور آشکار، سرچشمه حیات، ناصحی راستگو، کتابی هدایتگر، راهنمای روز، روشنایی شب تاریک و مایه عزّت دانسته که نظر شما را به برخی از این موارد جلب می نماییم.

1. ظاهری دلپذیر
حضرت در خطبه 18 ضمن سخنانی دراین باره می فرماید: «انّ هذا القرآن ظاهره أنیق، و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه، ولاتنقضی غرائبه ولاتکشف الظّلمات الاّ به (1)؛ این قرآن ظاهری دلپذیر دارد و درونش بسیار عمیق و شگفتی هایش بی پایان است، و به وسیله قرآن است که پرده های تاریکی کنار می رود.»

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

اقیانوس بیکران حقایق
قرآن مجید، برترین و آخرین پیام خداوند و بزرگ ترین گوهر گرانبهای به جای مانده از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سرچشمه جوشان معارف اسلامی و اقیانوس بیکران حقایق است.

امیرمؤمنان امام علی علیه السلام در خطبه ای از نهج البلاغه در توصیف این کتاب آسمانی چنین می فرماید: «قرآن نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که رونده آن گمراه نگردد، شعله ای است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستون های آن خراب نشود، شفا دهنده ای است که بیماری های وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش شکست ندارند، و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند...، دریایی است که تشنگان آن آبش را تمام نتوانند کشید و چشمه ای است که آبش کمی ندارد...».

پناهگاه امن
امیرمؤمنان، حضرت امام علی علیه السلام ، درباره ویژگی های والای قرآن کریم می فرماید: «خدا، قرآن را فرونشاننده عطش علمی دانشمندان، و باران بهاری برای قلب فقیهان، و راه گسترده و وسیع برای صالحان قرار داده است. قرآن، دارویی است که با آن بیماری وجود ندارد، نوری است که با آن تاریکی یافت نمی شود، ریسمانی است که رشته های آن محکم و پناهگاهی است که قلّه آن بلند است، توان و قدرتی است برای آن که آن را برگزیند، محل امنی است برای هر کس که وارد آن شود، راهنمایی است تا از او پیروی کنند، وسیله انجام وظیفه است برای آن که قرآن را راه و رسم خود قرار دهد، برهانی است بر آن کس که با آن سخن بگوید، عامل پیروزی است برای آن کس که با آن استدلال کند، نجات دهنده است برای آن کس که حافظ آن باشد و به آن عمل کند، و راهبر آن که آن را به کار گیرد و نشانه هدایت است برای آن کس که در او بنگرد».

جامعیّت قرآن
قرآن کتابی است فراگیر و همه جانبه، که از گذشته و آینده و وقایع گوناگون سخن به میان می آورد. از یک طرف به بیان تاریخ و سرگذشت پیشینیان و انبیا و مردم روزگار قدیم و چگونگی زندگی آن ها سخن می گوید، و از طرف دیگر اخبار و اطلاعاتی راجع به وقایع آینده تاریخ به خوانندگان ارائه می دهد. هم چنین یکی دیگراز ابعاد قرآن، بیان احکام و قوانینی است که در سایه عمل کردن به آن،مردم از زندگی سالم برخوردار می شوند. امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره جامعیّت قرآن می فرماید: «در قرآن اخبار گذشتگان و آیندگان، و احکام مورد نیاز زندگی تان وجود دارد».

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

قرآن حجت خدا
به این دلیل که در سرتاسر قرآن کریم، راه های دست یابی به فلاح و رستگاری در دنیا و آخرت، و هم عوامل شقاوت و گرفتاری های انسان آمده، در حقیقت حجّت برای همگان تمام شده است و از قرآن به عنوان حجّت اللّه یاد می شود. علی بن ابی طالب علیه السلام می فرمایند: «چون قرآن هم فرمان دهنده [به نیکی ها] و هم بازدارنده از بدی هاست... حجت خداوند بر بندگانش محسوب می شود.» مرحوم بحرانی در توضیح این مطلب می نویسد: «به این دلیل قرآن حجت خدا بر خلق است که در بردارنده وعده ها و وعیدهای الهی و بیان کننده هدف و غایت وجودی آن هاست تا در روز قیامت، جایی برای عذر و بهانه نباشد و آن ها نگویند که ما از حقیقت خبری نداشتیم».

قرآن، معدن ایمان
آدمی از دو دسته نیاز برخوردار است: نیازهای مادّی و نیازهای معنوی و ایمان، از جمله گرایش های والای معنوی انسان است. بدون ایمان صحیح، انسان از داشتن زندگی سالم محروم می گردد؛ چون انسان فاقد ایمانْ غرق در خودخواهی ها و هوا و هوس ها می شود و در سایه ایمان است که زندگی معنا و هدف پیدا می کند. انسان برای دست یابی به ایمان کامل، افزون برعقل و اندیشه، به منابع سالمی نیاز دارد که او را در دست یابی به آن یاری دهند. در این زمینه، قرآن کریم یکی از مهم ترین منابع است که مشتمل بر تمام اصول و ارکان ایمان می باشد. حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در توصیف آن می فرمایند: «قرآن معدن و سرچشمه ایمان است» و شایسته است علاقه مندان به ایمان خالصْ اعتقادات صحیح و واقعی را از این کتاب آسمانی به دست آورند.

قرآن، سند رسالت
از ضرورت های پرداختن به قرآن و لزوم شناخت آن، این است که این کتابْ معجزه جاوید رسول خدا صلی الله علیه و آله است که رسالت پیامبر با نزول آن تحقق پیدا کرد و ایشان مردم را به معارف تاب ناک آن فراخواندند. آشنایی با آموزه های قرآنْ در حقیقت آشنایی با بزرگ ترین معجزه آن حضرت نیز محسوب می شود تا همگان به صدق ادعای پیامبری ایشان پی ببرند. از آن جا که رسالت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله جهانی و جاودان است، معجزه ایشان هم جاودان و همیشگی خواهد بود. از این برهان گویای نبوّت، در سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام با تعبیرهای گوناگون یاد شده است؛ از جمله آن حضرت می فرمایند: «خداوند پیامبری هدایت گر با کتابی گویا برانگیخت». در جای دیگر از این معجزه همیشگی تحت عنوان نور روشن گر یاد کرده می فرمایند: «خداوند پیامبر را با نورِ روشن گر، برهان آشکار، راه روشن و کتاب هدایت گر برانگیخت».

جامعیّت قرآن
جامع و کامل بودن قرآنْ از ویژگی های مهم آن است. این کتاب آسمانی، همه امور مربوط به هدایت انسان ها به سوی کمال را در خود دارد و از این نظر، هیچ گونه نارسایی در آن یافت نمی شود. خداوند متعال در آیه ای خطاب به پیامبر تصریح کرده که «ما کتابی به تو فرو فرستادیم که بیان گر همه چیز است». امام علی بن ابی طالب علیه السلام در این باره می فرماید: «خداوند قرآنی را برای شما فرو فرستاد که بیان کننده همه مطالب است. پیامبرش را در میان شما زنده نگه داشت تا دین خود را برای او و شما بدان گونه که در کتاب خود نازل کرده بود و خودش می پسندید به کمال رساند و بر زبان او هر کار زیبا و ناپسند و بایسته و نبایسته را به شما ابلاغ کرد». و در جای دیگر فرمودند: «... بدانید که علم آینده و سخن گذشته و درمان دردهایتان و سامان زندگی تان در قرآن وجود دارد».

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

امام علی علیه السلام شاگرد مکتب وحی
واقعیت های تاریخی گویای این حقیقت است که علی بن ابی طالب علیه السلام همواره در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله به هر جا که می رفتند، ایشان را هم با خود می بردند. علی علیه السلام خود در این باره می فرماید: «آن گاه که کودک بودم، رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا در کنار خود جای می داد.

هر سال که در «غار حرا» برای عبادت خلوت برمی گزید، مرا نیز با خود به آن جا می برد، به گونه ای که در زمان نزول وحی، من روشنایی آن را [به چشم بصیرت [می دیدم و بوی نبوّت را [به شامه درونیِ خویش] استشمام می کردم... .» به این ترتیب، از همان آغاز نزول وحی با زلال وحی آشنا شده و معارف آن در جان وی نفوذ می کرد و لحظه ای از قرآن فاصله نمی گرفت ؛ از این رو، کسی را جز او نمی توان به عنوان برترین شاگرد مکتب وحی معرفی کرد تا آن جا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علی همگام با کتاب خدا و کتاب خدا همراه اوست؛ این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».

امام علی علیه السلام و علم به معارف قرآن
بدون تردید پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شایسته ترین انسان برای معرّفی قرآن علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ چرا که آن حضرت، علاوه بر برخورداری از منصب امامت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله معارف قرآن را از شخص آن حضرت آموخته است. خود ایشان دراین باره می فرمایند: «چون آیات الهی نازل می شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا نزد خود می خواند و به من آیات الهی را املاء می کرد و تفسیر و تأویل و سایر آگاهی های مربوط به آیات را به من می آموخت و من همه آن چه را ایشان بیان می کرد، بدون کم و کاست می نگاشتم.» با توجّه به چنین حقیقتی است که وقتی علی علیه السلام درباره آشنایی خود با معارف قرآنی سخن می گوید، با صراحت کامل می فرماید: «به خدا سوگند تمام آیات الهی را می دانم که درباره چه چیزی و چه کسی نازل شده است؛ پروردگارم برای من قلبی فهیم و زبانی پرُسنده بخشیده است».

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

ارتباط قرآن و علوم مختلف
بنابر اصل جامعیت قرآن، برخی این مجموعه عظیم الهی را حاوی کلیه علوم و مسائل مورد نیاز بشر پنداشته و در پی ایجاد رابطه مابین کلیه علوم نوین با قرآن برآمده اند. 
آیت الله معرفت این پندار را افراطی می داند و می گوید: «این ادعا که هرآنچه بشر به آن رسیده یا می رسد مانند دستاوردهای علمی، فنی، فرهنگی و... از قرآن بوده، و یا ریشه قرآنی دارد، ادعایی گزاف و بی اساس است. مقصود از کمال و جامعیت قرآن، جامعیت در شؤون دینی، اعم از اصول و فروع آن است; یعنی آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احکام و تشریعات، بطور کامل در دین مطرح گشته است; به عبارت دیگر هرآنچه که در زمینه سلامت و سعادت معنوی، روحی و اخلاقی انسان است، در برنامه ها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهای اجرایی، ساختاری و اجتماعی برای پیاده کردن این برنامه ها به عهده انسانهاست. 
بایستی به این نکته توجه داشت که دلیل ادعای قرآن کریم به کمال، در 
«الیوم اکملت لکم دینکم » 
و یا 
«تبیانا لکل شی ء» 
برعهده داشتن تشریع مطالب است; چنانچه از زاویه تکوین چنین می گفت، باید انتظار می داشتیم که هرآنچه بشر از علوم طبیعی، تجربی و... نیاز دارد بطور کامل در قران آمده باشد و یا حداقل ریشه اش در قرآن باشد; ولی منظور قرآن از «بیان هرچیز» و «کامل بودن دین » آن است که قرآن هرآنچه را در زمینه شریعت است،برای ما طرح و پایه ریزی کرده است. (15) 
آیه 
«و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین » (16) 
نیز که برخی برای تایید صحبت خود مبنی بر اینکه در قرآن همه علوم بشری و طبیعی نهفته است، بدان تمسک جسته اند، زمانی مورد قبول است که «کتاب مبین » را «قرآن » فرض کنیم، حال آنکه مفسران آن را «لوح محفوظ » تفسیر کرده اند; یعنی هرآنچه در عالم وجود تحقق می یابد، در آن لوح محفوظ ثبت می گردد. طبق شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «کتاب مبین » در آیه فوق «قرآن » نیست. 
آیة الله معرفت جایی دیگر در تایید صحبت خود، دخالت قرآن در امور مربوط به علوم طبیعی را که بشر خود بایستی بدان برسد، دور از شان قرآن کریم دانسته می گوید: از طرفی شان قرآن و دین اقتضا نمی کند در اموری که مربوط به یافته های خود بشر است، دخالت کندو حتی راهنمایی کردن او هم معنا ندارد; زیرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزانی داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء کلها» (17) یعنی به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقایق اشیاست; یعنی ما به انسان قدرت پی بردن به تمام حقایق هستی را داده ایم و برای آنکه جنبه جانشینی او در زمین به منصه ظهور برسد، باید خود جوشیده و به فعلیت برسد. 
خداوند انسان را توانمند و خردورز و کاوشگر آفریده است. از طرف دیگر میدان تاثیر پذیری را در طبیعت بازگذاشته است: 
«و سخر لکم ما فی السموات و الارض » 
همین کافی است که بشر بتواند با تصرف در طبیعت به طرف سازندگی دنیوی حرکت کند و لزومی ندارد که خداوند فرمول شیمی یا مسائل ریاضی را توضیح دهد. (18) 
واضح است که شارع در برخی موارد در مسائل غیر شرعی نیز دستوراتی داده است، زیرا خدایی که 
«یعلم السر فی السموات و الارض » (19) 
است، به هنگام بیان مطالبی از اسرار طبیعت به صورت اشاره و کنایه صحبت می کند و این تراوشاتی است که به هنگام بیان مناسب شرعی عرضه می شود. از دیدگاه دیگر، این موضوع از تفضل خدای تعالی بر بشر خبر می دهد. بطوری که وظیفه خدای سبحان بیان این امور نبوده است; بلکه از روی تفضل و لطف اشاراتی کرده است. 
از این رو، وظیفه شرع، دخالت در آنچه عقل بشر بدان می رسد، نبوده است. البته در احکام تعبدی بشر که شرع دستور عمل یا احتیاط را داده، عقل بشر توان پی بردن به واقعیت آن عمل را نداشته است و چنانچه این توان را می یافت، قطعا آنچه را شرع دستور داده، پیاده می کرد. در نتیجه در اسلام احکامی وجود دارد که صرفا جنبه تعبدی دارد و با پیشرفت علم، احکام آن قابل تغییر نیست.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 5 / 1394

بسیاری از مخالفان قرآن کوشیده اند چنین شبهه افکنی کنند که این کتاب آسمانی با دنیای امروز که عصر پیشرفت علوم و تکنولوژی است، متناسب نیست; بلکه فقط اعجاز عصر پیامبر ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله است و صرفا برای زمان ایشان شمولیت داشته است و اکنون همانند کتاب مقدس انجیل صرفا برای استفاده فردی قابلیت دارد.

از این دیدگاه، تئوری جدایی دین از سیاست و در پی آن عدم جامعیت و جاودانگی قرآن کریم داده می شود که مغالطه ای بس خطرناک و شائبه ای ناپسند است. 
بدیهی است یکی از نشانه های اعجاز قرآن مجید و از جمله دلایل خاتمیت دین مبین اسلام و برتری آن بر دیگر ادیان، جامعیت و جاودانگی این نسخه الهی است. 
ما بر آنیم که ادله جامعیت قرآن کریم را از لابلای سخنان گهربار حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه استخراج کنیم; زیرا بیان حضرت، قطعا دیدگاههای افراط گرایانه و نیز تفریط گرایانه را رد می کند و نظریه ناب در این باره به منصه ظهور می رسد.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 6 / 5 / 1394

 

مجموع اعداد یک تا صد چند می شه ؟

معمای مجموع اعداد یک تا صد یک معمای خلاقانه ریاضی می باشد که هر کسی که فقط جمع کردن را یاد داشته باشد نیز می تواند این معمای سخت ریاضی را حل کند اما نکته همین جاست:

نکته اول : هرچند که جمع کردن چند عدد با هم کار ساده ای است اما چون تعداد اعداد 100 تا می باشد ، معمولا با خطای محاسباتی مواجه می شوید .

نکته دوم : جواب معما را باید حداکثر در مدت فقط یک دقیقه بدست بیاورید .

نکته سوم : گول ظاهر ساده معما رو نخورید !

نکته کمکی : بهتر است به راه حل های خلاقانه و متفاوت فکر کنید چون این یک معمای ریاضی خلاقانهبرای افراد باهوش است . پس حالا معمای ریاضی، مجموع اعداد یک تا صد رو حل کن و جواب رو زود پیدا کن !

معمای ریاضی - مجموع اعداد یک تا صد چند می شه ؟-www.mehcom.com

معمای ریاضی – مجموع اعداد یک تا صد چند می شه ؟-www.mehcom.com

پاسخ معمای ریاضی

جواب معما عدد 1050 می باشد ! بله می دونم خودت تنهایی حلش کردی !

حتما می پرسی چطور ؟

از میان راه حل های بسیاری که می تونه ما رو به جواب برسونه این راه حل رو ما بلدیم ! برای بدست آوردن پاسخ معما کافی است که شما تمام اعداد یک تا صد رو بنویسید و یک بار دیگر در زیر آنها اعداد یک تا صد را به صورت معکوس بنویسید بعد ستونی اعداد رو جمع کنید هر ستون می شود صدو یک پس :

101ضربدر 100 می شود 10100 که چون دوبار اعداد یک تا صد را باهم جمع کردیم پس 10100 را تقسیم بر 2 می کنیم جواب معمای ما یعنی مجموع اعداد یک تا صد می شود : 5050

اگه متوجه نشدید به شکل زیر توجه کنید مطمئنا بهتر می تونید راه حل را یاد بگیرید.

جواب معمای ریاضی - مجموع اعداد یک تا صد چند می شه ؟-www.mehcom.com

جواب معمای ریاضی – مجموع اعداد یک تا صد چند می شه ؟-www.mehcom.com

این معما مناسب نوجوانان و جوانان می باشد.

 

معمای سن عروس :

هر چند که عروس خانم ها دوست ندارند کسی سن واقعی آنها را بپرسد اما ما از این عروس اجازه گرفته ایم !

معمای سن عروس خانم را حدس بزن ! با جواب-www.mehcom.com

معمای سن عروس خانم را حدس بزن ! با جواب-www.mehcom.com

یک زن و شوهر بیست و یک سال پیش زمانی که با هم ازدواج کردند ، سن شوهر سه برابر سن زن بود . امروز سن او دو برابر سن زنش است ، زن در روز عروسی چند ساله بوده است .

***

***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***
جواب معما:
زن در روز عروسی ۲۱ بیست و یک سال داشت است.
سن این خانم در حال حاضر برابر است با اختلاف سن او و سن شوهرش …
در آن زمان سن زن ۲۱ بیست و یک سال و سن مرد سه برابر سن زنش ، یعنی ۶۳ شصت و سه سال بود.

الان سن زن ۴۲ چهل و دو سال و سن مرد دو برابر سن زنش ، یعنی ۸۴ هشتاد و چهار سال است.

معمای علمی

بطری آب کی زودتر یخ می بنده ؟

دوتا برادر هستند به نام های سعید و مجید . رقابت این دوتا برادر باعث شده تا معمای علمی (البته معمای با پاسخ) زیر شکل بگیره که با هم کل ماجرا را می خوانیم :
سعید پشت میز تحریر خود نشسته و در حال مطالعه است. در همین زمان برادر کوچکترش مجید، وارد می شود. مجید به تازگی به قدرتهای جادویی(خیالی) علاقه مند شده و مدام به آزمایشهای گوناگون می پردازد. مجید باور دارد که در همه زمینه ها از برادر بزرگترش بهتر است. به همین دلیل مسابقه ای ترتیب می دهد.
معمای علمی-بطری آب کی زودتر یخ می بنده ؟-www.mehcom.com

معمای علمی-بطری آب کی زودتر یخ می بنده ؟-www.mehcom.com

هریک از آنها باید یک بطری ۲۵۰ میلی لیتری آب که از یک شکل و یک جنس باشند را داخل فریزر قرار دهند، آب بطری هر کس زودتر یخ بزند به عنوان پسر موفق خانواده شناخته می شود. این مسابقه سه شرط دارد:
۱. هر دو باید از شیر آشپزخانه برای پر کردن بطری استفاده کنند.
۲. هر دو باید از یک فریزر استفاده کنند.
۳. در یک زمان باید بطری ها را داخل فریزر قرار دهند.
آیا شما به عنوان یک انسان باهوش و ذکاوت می توانید به سعید کمک کنید تا جواب معمای علمی بطری آبرا پیدا کنه و در مسابقه پیروز بشه ؟

 

***

 

***

 

***

 

***

 

***

 

***

 

***

 

***

 

***

جواب
برای اینکه سعید برنده شود باید آب شیر را بگذارد بجوشد و از آب جوش استفاده کند, آب داغ را سریع داخل بطری ریخته و در فریزر قرار دهد. آب جوش زودتر از آب هم دمای اتاق یخ می زند و پدیده‌ای که این خاصیت را توضیح می‌دهد تحت عنوان اثر امپمبا (Mpemba effect) شناخته می شود.
منبع:parsegard.com

آن چیست که در حالیکه گوشه ای ایستاده است می تواند به اطراف جهان سفر کند؟

اگر مرا داشته باشید می خواهید مرا با دیگران به اشتراک بگذارید و اگر مرا با دیگران به اشتراک بگذارید دیگر مرا ندارید من چه هستم؟

اگر پوست مرا بکنی گریه نخواهم کرد اما تو را به گریه وادار خواهم کرد من چه هستم؟

آن چیست که به کمک آن می توانید آن سوی دیوار را ببینید؟

پایان رنگین کمان چیست؟

آن چیست که از یک پر هم سبک تر است ولی قویترین مردان جهان هم نمی توانند آنرا نگه دارند؟

در سبدی 6 سیب داریم چگونه می توانید این 6 سیب را بین شش پسر بچه تقسیم کنید در حالیکه هنوز در داخل سبد یک سیب باشد؟

دو دختر در از یک مادر و در یک سال و یک ساعت و یک لحظه از مادر متولد شده اند اما دوقلو نیستند چطور چنین چیزی ممکن است؟

خانمی که به تازگی رانندگی را آموخته بود خلاف جهت وارد خیابان یک طرفه شد اما هیچ قانونی را نقض نکرده بود چگونه چنین چیزی ممکن است؟

ساده ترین چیز برای اینکه پول خود را دو برابر کنید چیست؟

آن چیست که قبل از استفاده باید آنرا بشکنید؟

آن چیست که به شما تعلق دارد ولی دیگران بیشتر از آن استفاده می کنند؟

وقتی جوان هستم قد من بلند است و زمانیکه پیر و چروکیده می شوم قدم کوتاه می شود من چه هستم؟

پدر مری پنج دختر دارد که نام های آنها نی نی، نونو، نانا و ننه است نام دختر پنجم چیست؟

در خانه ای یک طبقه به رنگ صورتی یکی هست که صورتی رنگ است، گربه ای صورتی رنگ دارد، یک ماهی صورتی، یک لپ تاپ صورتی، یک تلفن صورتی، یک میز صورتی، یک صندلی صورتی و آشپزخانه ای صورتی وجود دارد حال بگویید پله های این خانه چه رنگی هستند؟

اگر بنوشم می میرم، اگر بخورم حالم خوب است من چه هستم؟

خانه ای چهار دیوار دارد و همه دیوار ها به سمت جنوب هستند و خرسی در اطراف خانه می چرخد این خرس چه رنگی است؟

شما با یک کبریت، چراغ نفتی، شمع و یک منقل وارد اتاقی می شوید کدام یک را اول روشن می کنید؟

اگر یک قطار برقی به سمت جنوب حرکت کند دود آن به کدام سمت می رود؟

آن چیست که از دودکش می تواند بالا برود ولی نمی تواند از آن پایین بیاید؟

ما آن را یکبار در ماه و یک بار در سال می بینیم اما هیچگاه آن را در روز نمی بینیم آن چیست؟

من خواهر و برادری ندارم اما پدر این مرد پسر پدر من است این مرد کیست؟

9 توپ داریم که 8 عدد از آنها وزن یکسانی دارند ولی نهمی کمی سنگینتر از بقیه است با یک ترازوی دو کفه ای چگونه این وزنه را مشخص کنیم البته توجه داشته باشید که فقط دو بار می توانید از ترازو استفاده کنید

این 9 عدد – 1و2و3و4و5و6و7و8و9 – را به گونه ای در صورت و مخرج کسر قرار دهید که که حاصل آن برابر 1/3 شود با این شرط که از همه این اعداد استفاده کنید و از هر کدام یکبار استفاده کنید.

یک عدد 5 رقمی دارای این خاصیت است: اگر عدد یک را در جلوی آن قرار دهید عددی حاصل می شود که سه برابر کوچکتر از زمانی است که عدد یک را پشت آن قرار دهید. این عدد چیست؟

با استفاده از چهار تا 7 و یک عدد 1 می توانید عدد 100 را بسازید. گذشته از 5 عددی که می توانید استفاده کنید می توانید از همه علامت های ضرب، جمع، تفریق و جمع استفاده کنید.

آن چیست که در حالیکه گوشه ای ایستاده است می تواند به اطراف جهان سفر کند؟

تمبر

اگر مرا داشته باشید می خواهید مرا با دیگران به اشتراک بگذارید و اگر مرا با دیگران به اشتراک بگذارید دیگر مرا ندارید من چه هستم؟

راز

اگر پوست مرا بکنی گریه نخواهم کرد اما تو را به گریه وادار خواهم کرد من چه هستم؟

پیاز

آن چیست که به کمک آن می توانید آن سوی دیوار را ببینید؟

پنجره

پایان رنگین کمان چیست؟

حرف نون

آن چیست که از یک پر هم سبک تر است ولی قویترین مردان جهان هم نمی توانند آنرا نگه دارند؟

نفس

در سبدی 6 سیب داریم چگونه می توانید این 6 سیب را بین شش پسر بچه تقسیم کنید در حالیکه هنوز در داخل سبد یک سیب باشد؟

به 5 پسر بچه 5 سیب بدهید و به پسر ششم سبد را با سیب بدهید!

دو دختر در از یک مادر و در یک سال و یک ساعت و یک لحظه از مادر متولد شده اند اما دوقلو نیستند چطور چنین چیزی ممکن است؟

آنها در حقیقت دو دختر از یک سه قلو هستند.

خانمی که به تازگی رانندگی را آموخته بود خلاف جهت وارد خیابان یک طرفه شد اما هیچ قانونی را نقض نکرده بود چگونه چنین چیزی ممکن است؟

او پیاده وارد این خیابان شده بود.

ساده ترین چیز برای اینکه پول خود را دو برابر کنید چیست؟

آنرا جلوی اینه قرار دهید.

آن چیست که قبل از استفاده باید آنرا بشکنید؟

تخم مرغ

آن چیست که به شما تعلق دارد ولی دیگران بیشتر از آن استفاده می کنند؟

نام شما

وقتی جوان هستم قد من بلند است و زمانیکه پیر و چروکیده می شوم قدم کوتاه می شود من چه هستم؟

شمع

پدر مری پنج دختر دارد که نام های آنها نی نی، نونو، نانا و ننه است نام دختر پنجم چیست؟

نام دختر پنجم مری است

در خانه ای یک طبقه به رنگ صورتی یکی هست که صورتی رنگ است، گربه ای صورتی رنگ دارد، یک ماهی صورتی، یک لپ تاپ صورتی، یک تلفن صورتی، یک میز صورتی، یک صندلی صورتی و آشپزخانه ای صورتی وجود دارد حال بگویید پله های این خانه چه رنگی هستند؟

پله ای وجود ندارد چون خانه یک طبقه است

اگر بنوشم می میرم، اگر بخورم حالم خوب است من چه هستم؟

آتش

خانه ای چهار دیوار دارد و همه دیوار ها به سمت جنوب هستند و خرسی در اطراف خانه می چرخد این خرس چه رنگی است؟

چون همه دیوار ها به سمت جنوب هستند پس این خانه در قطب شمال قرار دارد و خرس مورد نظر هم باید خرس قطبی باشد که سفید است.

شما با یک کبریت، چراغ نفتی، شمع و یک منقل وارد اتاقی می شوید کدام یک را اول روشن می کنید؟

کبریت

اگر یک قطار برقی به سمت جنوب حرکت کند دود آن به کدام سمت می رود؟

قطار برقی است بنابراین دودی وجود ندارد که به سمتی برود!

آن چیست که از دودکش می تواند بالا برود ولی نمی تواند از آن پایین بیاید؟

چتر

ما آن را یکبار در ماه و یک بار در سال می بینیم اما هیچگاه آن را در روز نمی بینیم آن چیست؟

حرف الف

من خواهر و برداری ندارم اما پدر این مرد پسر پدر من است این مرد کیست؟

این مرد پسر من است!

9 توپ داریم که 8 عدد از آنها وزن یکسانی دارند ولی نهمی کمی سنگینتر از بقیه است با یک ترازوی دو کفه ای چگونه این وزنه را مشخص کنیم البته توجه داشته باشید که فقط دو بار می توانید از ترازو استفاده کنید

گوی ها را به سه گروه سه تایی تقسیم می کنیم دو گروه اول را وزن می کنیم اگر مساوی بودند که وزنه سنگین تر در گروه سوم است و اگر یکی سنگینتر بود مشخص است که وزنه سنگین تر در این گروه قرار دارد بعد از اینکه مشخص شد وزنه سنگین در کدام گروه سه تایی است دو وزنه از این گروه را بر می داریم و و آنها را وزن می کنیم اگر برابر بودند که وزنه سنگین تر می شود وزنه سوم گروه و اگر یکی سنگینتر باشد باز هم به جواب رسیده اید.

این 9 عدد – 1و2و3و4و5و6و7و8و9 – را به گونه ای در صورت و مخرج کسر قرار دهید که که حاصل آن برابر 1/3 شود با این شرط که از همه این اعداد استفاده کنید و از هر کدام یکبار استفاده کنید.

5832/17496=1/3

یک عدد 5 رقمی دارای این خاصیت است: اگر عدد یک را در جلوی آن قرار دهید عددی حاصل می شود که سه برابر کوچکتر از زمانی است که عدد یک را پشت آن قرار دهید. این عدد چیست؟

حاصل را با استفاده از این معادیه می توانید بدست آورید:

3(x+100000) = 10x+1

که از حل کردن معادله بالا x می شود 42857

با استفاده از چهار تا 7 و یک عدد 1 می توانید عدد 100 را بسازید. گذشته از 5 عددی که می توانید استفاده کنید می توانید از همه علامت های ضرب، جمع، تفریق و جمع استفاده کنید.

100 = 177-77 = (7+7)x(7+(1/7))

 

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 6 / 5 / 1394



 

 


مهم ترین وظیفه ی جوانان و نوجوانان در عصر حاضر از دیدگاه قرآن و روایات چیست؟

حسن رضا رضایی

دوران جوانی و نوجوانی، حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ی شخصیت انسان است. برای استفاده ی صحیح از جوانی، باید به یک راه نمای آگاه و آشنا به مسیر و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترین راه نما قرآن و احادیث صحیح معصومین(علیهم السلام)است.

قرآن دوران جوانی را دوران قوت و قدرت می نامد:

(اللّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَیْبَةً); خدا همان کسی است که شما را آفریده در حالی که ضعیف بودید; سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوت بخشید، و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد ...

جوانان فطرتی پاک دارند و پاکی ها را می پذیرند و به آن جامه ی عمل می پوشانند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در اوایل دعوت خود، با جوانانی روبه رو شد که سخنان پاک او را بر فطرت پاک خود نوشتند. ایشان می فرماید:

(اوصیکم بالشباب خیراً فانهم ارقّ افئده ...); من شما را به نیکی با جوانان توصیه می کنم، به سبب این که آنها دلی رقیق و قلبی فضیلت پذیرتر دارند ... جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبّت بستند.

دوران جوانی و نوجوانی فرصتی بسیار ارزشمند و بی بدیل است. حضرت علی(علیه السلام)می فرمایند:

بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک; جوانی را قبل از پیری، و سلامتی را قبل از مریضی دریاب.

برخی از فرصت طلبان از استعداد بکر و تازه ی جوانان سوء استفاده می کنند و آنان را به سوی قدرت، ثروت و شهوت سوق می دهند; اما اسلام با سه مقوله ی اخلاق، عقاید و احکام، دنیا و آخرت یک جوان را ترسیم نموده و وظایفی را اعم از دنیوی و اخروی برای جوانان و نوجوانان برشمرده است که در این جا به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.

 

 

 

 

 

تحصیل علم و دانش

اسلام به فراگیری علم و دانش تأکید بسیار دارد و اولین آیه ای که نازل شده به خواندن و نوشتن امر کرده است:

(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ) ; بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کسی که انسان را از خون بسته ای خلق کرد... همان کسی که به وسیله ی قلم تعلیم نمود و به انسان آن چه را نمی دانست یاد داد.

اصلاحات جوامع انسانی از قلم های مؤمن شروع می شود و فساد و تباهی اجتماعات نیز از قلم های مسموم و فاسد مایه می گیرد. بی جهت نیست که قرآن به قلم و آن چه با قلم می نویسند، سوگند یاد می کند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ) قلمی که می توان به واسطه ی آن علم را منتشر و در سینه ی تاریخ ماندگار کرد.

البیان بیانان، بیان اللسان و بیان البنان و بیان اللسان تدرسه الأعوام و بیان الأقلام باق علی مر الأیام; بیان دو گونه است، بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با گذشت زمان کهنه می شود و از بین می رود، ولی بیان قلم تا ابد باقی است.

قرآن تحصیل علم و دانش را پایه و مقدمه ی تربیت و تزکیه، و تعلیم را یکی از اهداف پیامبران بر می شمارد و هیچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوی نمی داند.

(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ); آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟

معصومین(علیهم السلام) اهمیت خاصی برای تحصیل علم قایل بوده اند تا جایی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تحصیل دانش را بر هر مسلمانی واجب دانسته و دانشجویان را مجاهد فی سبیل الله خطاب می کنند و می فرمایند:

هر کس در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است.

در جای دیگر می فرمایند:

زندگی جز برای دو کس فایده ندارد: یکی دانشمندی که نظرهای او اجرا گردد و دیگری دانش طلبانی که گوش به سخن دانشمندی دهند.

علم به دانشی گفته می شود که در طریق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مایه ی غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قیل و قالی بیش نیست.

دوران فراگیری دانش، نوجوانی و جوانی است و بیشتر توجه و خطاب قرآن کریم و معصومین(علیهم السلام) به جوانان است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

فراگیری علم در دوران جوانی، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پیری همانند نقش بر خاک است که سریع زایل می گردد.

لذا جوانان باید با توجه به مبانی دینی، به تحصیل علم بپردازند و عقب ماندگی و رشد نیافتگی مسلمانان را که ریشه در ظلم حاکمان ظالم و فاسد و توطئه ی دشمنان اسلام دارد، جبران نمایند.

 

 

کار و کوشش

جوان باید با نیرو و قدرت خود برای رسیدن به مقصود که تحصیل علم و هنر و یا آموختن صنعت و... است بکوشد. قرآن با برشمردن زمینه های تلاش و کوشش در همین کره ی خاکی ، به استفاده ی صحیح از آن توصیه می کند:

(و رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ); خداوند شما را از نعمت های پاکیزه بهره مند ساخت; شاید شکرگزار باشید.

در آیه ای دیگر کار و تلاش برای کسب روزی هم ردیف جهاد فی سبیل الله معرفی شده است:

(وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ); گروهی دیگر برای به دست آوردن روزی الهی به سفر می روند و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می کنند.

علی(علیه السلام) در تفسیر آیه ی (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا)» می فرمایند:

سلامت، نیرومندی، فراغت، جوانی و نشاط و بی نیازی خود را فراموش منما و در دنیا از آن بهره ببر و متوجه باش که از آن سرمایه های عظیم، به نفع آخرتت استفاده کنی.

خداوند در قرآن صریحاً می فرماید:

(وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ); ما تسلط و مالکیت و حکومت زمین را برای شما قرار دادیم و وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم.

به این معنا که خداوند وسایل تلاش را فراهم نموده است و دسترسی نداشتن به آنها نشان کوتاهی و سستی خود ماست; لذا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

هر شب ملائکه به زمین می آیند و ندا سر می دهند که ای فرزندان آدم! تلاش و کوشش نمایید.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) با هر کسی روبه رو می شدند می پرسیدند: آیا شغلی داری؟ و اگر جواب منفی می داد، می فرمودند: سقط من عینی; از چشمم افتاد . هم چنین امام کاظم(علیه السلام)می فرمایند:

خداوند از انسان بی کار و پرخواب متنفر است.

جوانان می توانند با استفاده از نیروی جوانی تلاش خود را در هر رشته ای مضاعف نمایند، تا به رفاه زندگی دنیا و آرامش ابدی آخرت دست یابند. امام باقر(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید:

اسئلک اللهم الرّفاهیة فی معیشتی ما ابقیتنی معیشة اقوی بها علی طاعتک... ; پروردگارا، در زندگی ام آن چنان رفاهی قرار بده که با آن به اطاعت و بندگی تو توانا شوم.

البته تلاش و کوشش برای کسب روزی باید از طریق صحیح و مشروع باشد.

طلب الحلال فریضة علی کلّ مسلم و مسلمة ; به دنبال رزق و روزی حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

 

 

 

 

 

 

 

اهتمام به ازدواج

ازدواج یکی از محبوب ترین کانون نزد خداوند و از سنت های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است که با آن می توان نصف دین خود را تضمین کرد. قرآن کریم امر به ازدواج می کند و می فرماید:

(وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ ); مردان و زنان بی همسر را همسر دهید و هم چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می سازد; خداوند واسع و آگاه است.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) جوانان مجرد را مذمت می کنند و می فرمایند:

شرارکم عزائبکم ; بدترین شما مجردان اند.

خداوند صریحاً مسئله ی مالی خانواده ها را تضمین نموده است و جوانان نباید به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:

الرزق مع النساء و العیال; روزی همراه همسر و فرزند است.

و در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، هر کسی از تنگدستی شکایت می کرد، پیامبر امر به ازدواج می نمودند و می فرمودند:

هر کس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالی کند، به خدا گمان بد برده است.

جوان برای رشد خود نیازمند به آرامش روحی و فکری است و این آرامش می تواند در سایه ی ازدواج مهیا شود. علاوه بر آن، ازدواج اولین مرحله ی خروج از خودِ طبیعی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است و انسان را پخته و شخصیت او اجتماعی می سازد و ثمراتی چون حفظ و تقویت ایمان و معنویت، بهره مندی از نشاط جوانی، پاک ماندن از فساد و انحرافات جنسی، محفوظ ماندن از بیماری های عصبی و روانی و... را به ارمغان می آورد.

دوری از هوای نفس و شهوت

بالاترین غریزه ی انسان، غریزه ی شهوت است که اوج آن در دوران جوانی است و بزرگ ترین مانع رشد یک جوان، شهوت پرستی و هوای نفس اوست. شهوت طلبی، وسوسه ی شیطانی است: که انسان را اسیر خود می کند:

عبد الشهوة اسیر لاینفک أَسْرُهُ .

و چه بسا لحظه ای شهوت طلبی، ناراحتی دراز مدت به همراه دارد. علی(علیه السلام) می فرمایند:

رب الشهوة الساعة تورث حزناً طویلا.

نفس اماره ی انسان همان تمایلات غریزی است که بر اثر شدت یافتن، بر عقل غلبه می یابد.حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

هر کس از شهواتش پیروی بنماید، به تحقیق در هلاکت به نفسش کمک کرده است.

قرآن نیز منشأ انحرافات را پیروی از نفس و کلید سعادت و خوش بختی را مخالفت با خواهش های نفسانی می داند. یوسف کنعان نیز از نفس اماره به خدا پناه می برد. حضرت علی(علیه السلام) در دعای صباح به خدا پناه می برد و می فرماید:

الهی قلبی محجوب... و هوائی غالب; خدایا قلبم ]با حجابی از گناه[ پوشیده شده... و هوای نفس بر من چیره گشته است.

برای فرار از خواهش های نفسانی و شهوت، لازم است ایمان و بندگی خدا را تقویت و معاشرت با دوستان منحرف را ترک کنیم و در پرورش عقل کوشا باشیم; زیرا هوای نفس دشمن عقل است; و علت انحرافات، اسیر بون عقل به دست امیال و هواهای نفسانی است.

 

 

 

عبادت و بندگی

جوانان به سبب فطرت پاک و استعداد برای پذیرش حقایق به ملکوت اعلی نزدیک ترند و می توانند سریع تر از دیگران به خدا برسند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند:

ان الله یحب الشاب الذی شبابه فی طاعة الله; خداوند جوانی را دوست می دارد که جوانی اش را در اطاعت خدا مصرف نماید.

و خداوند نیز یکی از اهداف خلقت بشر را عبودیت و بندگی معرفی کرده است:

(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ); من جن و انس را خلق نکردم، مگر برای عبادت.

خداوند عبادت جوان را بالاترین عبادت ها می داند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در همین زمینه می فرمایند:

خداوند هفت گروه را در سایه ی رحمت خود جای می دهد در روزی که سایه ای جز سایه اش نیست: اول، زمامدار عادل و دادگر; دوم، جوانی که در عبادت خدا پرورش یابد...

خودسازی و تهذیب نفس

حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

قلب جوان مانند زمین خالی و مستعد است که هر چیزی را که در آن قرار می گیرد می پذیرد.

قرآن نیز به تزکیه و تهذیب نفس تأکید فراوان دارد:

(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها); کسی که تزکیه کند رستگار است.

جوان می تواند با عهد و پیمان بستن با خود و مراقبت از اعمال روزانه، و محاسبه ی اعمال و رفتار، خود را در مسیر رهروان حق قرار دهد.

امام خمینی(رحمه الله) در نامه ای به فرزند خود می نویسد:

تا عمر و جوانی و قوت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن و در عمل کوشش کن. اگر قید و بندهای شیطانی در جوانی از آن ها غفلت شود، هر روز از عمر تو بگذرد ریشه دارتر و قوی تر می شود.


 

توبه و بازگشت

جوان به اقتضای سن خود بیشتر در لغزش های گناه قرار می گیرد، اما با توبه و برگشت به سوی خدا می تواند آن را جبران و خود را مشمول عفو خداوند بخشنده و مهربان نماید.

(إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ); مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند، خداوند غفور و رحیم است.

و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره توبه ی جوان می فرمایند:

ما من شیء احب الی الله تعالی من شاب تائب; هیچ چیز نزد خداوند دوست داشتنی تر از جوان توبه کار نیست.

حاصل سخن این که، دوره ی نوجوانی و جوانی، دوره ای حساس و سرنوشت ساز است و نیاز به یک راه نمای آگاه و عالم دارد و بهترین راه نما که بتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند، قرآن کریم و روایات معصومین(علیهم السلام) است.

«خانواده» کوچک ترین و در عین حال اساسی ترین واحد اجتماع است که باید در حفظ و بقاء و شکوفایی آن کوشش نمود.

تأثیرگذاری مستقیم، گستره ی تأثیر و طول مدت آن، شاخصه های مهمی هستند که توجه به خانواده را ضروری می سازد. در این بخش، مسئله ی نشاط در خانواده و آسیب های پیش روی آن مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

عوامل و موانع نشاط در خانواده از دیدگاه تربیت اسلامی چیست؟

خانواده مناسب ترین بستر برای رشد انسان است. آدمی نیازهایی دارد که حسن تأمین هر یک از آنها گامی است در مسیر رشد، شکوفایی و تعالی انسان، و خانواده بهترین جایگاه تأمین این نیازهاست، اما گاهی، به عواملی، این محیط أمن و جایگاه تعالی محل کدورت ها، ناامنی و رکود می شود.

مقاله ای که پیش روی شماست نشاط در خانواده را بررسی می نماید.

نشاط: نشاط در لغت به معنای خوشی، شادمانی، خرمی، سرور، دل زندگی، خوشدلی و ... می باشد.

خانواده: برای خانواده تعاریف زیادی ذکر شده است. از جمله این تعاریف; تعریف خانواده به یک سیستم متعادل و پیچیده است که زن و شوهر آن را بنیان می گذارند و سپس با ورود هر کودک یا هر فرد دیگری (مثل پدر و مادر بزرگ) این سیستم پیچیده تر می شود.

بنابر تعریف ارائه شده از نشاط و خانواده در این مختصر به عوامل سرزندگی و شادابی اعضای یک خانواده به همراه نگاهی آسیب شناسانه پرداخته می شود.

در یک بیان کلی می توان گفت ساده ترین شیوه ی رسیدن خانواده به نشاط این است که اولاً، ویژگی های شخصیتی، زیستی، شناختی و اجتماعی همدیگر را بشناسیم; ثانیاً، نیازها را تبیین کنیم و ثالثاً، برای حسن تأمین نیازها بکوشیم. وقتی نیازهای فطری به نحو مطلوب و مشروع تأمین شد، قطعاً نشاط ایجاد می شود. در پی تبیین این روش ابتدا بحث تفاوت های جنسیتی زن و مرد، سپس ضرورت توجه به تفاوت های فردی و بعد از آن بحث نیازها را مطرح می کنیم.

 

 

تفاوت های جنسیتی

مرد و زن از نظر ساختمان بدن، کیان روانی، هوش، استعداد و... تفاوت های زیادی دارند.

یکی از علل اصلی ستیزها و کشمکش های دایمی، عذاب آور، دردناک و جان فرسا بین زن و شوهرها این است که مردان، زنان را با «ویژگی های خود» ارزیابی می کنند و زنان مردان را با مقیاس خود می سنجند و این سنجش همان قدر صحیح است که سنجش مایعات با متر و منسوجات با لیتر. چنین سنجش هایی معمولاً حس تحقیر یا برتری کاذب را به دنبال دارد.

شناخت تفاوت ها در گام اول بسیاری از سوء تفاهم ها را به صورت ریشه ای بر طرف می سازد و در گام بعدی توجه به این تفاوت ها و تنظیم روابط و مسئولیت ها بر اساس آنها به پویایی و نشاط خانواده می انجامد.

تفاوت های روانی

زن و مرد چنان که از نظر ساخت بدنی از هم متمایزند دارای تفاوت هایی در بعد روانی هم هستند که از نظر علم روان شناسی و در فرهنگ های مختلف به اثبات رسیده است... توجه به این تفاوت ها و شناخت بهتر هر یک، آدمی را به سوی زیست بایسته تر رهنمون می گرداند. برخی از تفاوت های روانی دو جنس چنین است:

1. تحقیقات حاکی از آن است که شکل گیری هویت دختران برای استقلال شخصی نیست، بلکه برای صمیمیت و مراقبت از دیگران است، در حالی که هویت پسران از اساس برای استقلال و رقابت و فردیت شکل می گیرد.

2. موضوع وابستگی زن به مرد و استقلال خواهی مرد از نظر وضعیت جسمانی یک امر طبیعی است. از جنبه ی روانی زن به وابستگی گرایش دارد، از تنهایی می ترسد و در ارتباط با دیگران کارآمدتر می شود، ولی مرد استقلال طلب است و زمانی که نیازمندی دیگران را به خود دریابد احساس توانمندی می کند.

3. زنان در برخورد با مسائل و مشکلات به جزئیات توجه بیشتری دارند و احساسی تر عمل می کنند ولی مردان در مقابله با مشکلات و مسائل کلی نگرند و منطقی تر عمل می کنند.

4. مردان به ارتباط غیرکلامی توجه بیشتری نشان می دهند و کمتر احساسات خود را به زبان می آورند و واکنش بروز می دهند، ولی زنان توانمندی های کلامی بیشتری دارند، در نتیجه بیشتر بر ارتباطات کلامی تأکید دارند.

5. به طور کلی مرد برون گرا و زن درونگراست.

6. اندیشه ی اخلاقی زنان به طور عمده به روابط بین فردی توجه دارد و با احساس مسئولیت نسبت به دیگران همراه است و جنبه ی از خود گذشتگی دارد. برای مردان خودمختاری و شایستگی مبنای قضاوت اخلاقی است و اخلاق پسران بیشتر بر مبنای عدالت شکل می گیرد... پسران بیشتر از دختران از قوانین اخلاقی سرمی پیچند. زنان گرچه احساسی ترند ولی در مسائل اخلاقی سخت گیرترند.

 

 

 

تفاوت های فردی

گذشته از تفاوت های جنسیتی، انسان ها (حتی افراد یک جنس) از نظر سرمایه های وجودی و خدادادی، اعم از نیروهای بدنی و توانایی های روانی یکسان نیستند; هم چنان که برخورداری آنها از نعمت های طبیعی و اجتماعی و توانایی های هوشی متفاوت و مختلف است. انسان ها با وجود فطرت ها و غرایز یکسان دارای توانمندی ها و استعدادهای متفاوت هستند.

بی توجهی به این تفاوت ها پی آمدهای دردناکی چون بی توجهی به تفاوت های جنسیتی دارد; یعنی بسیاری از آسیب های موجود در خانواده به این مسأله برمی گردد; مثلاً مقایسه ی درسی دو برادر و یا بین دانش آموز با همکلاسی هایش، مقایسه ای نابه جاست و بدترین ضربات را بر روند پیشرفت درسی دانش آموز و شخصیت او وارد می سازد. فرزندی که در این موقعیت قرار می گیرد دچار فشار روحی زیادی است و نباید انتظار ابراز وجود، خلاقیت و نشاط را در او داشته باشیم. مقایسه ی همسر خود با دیگران نیز اشتباهی است که نشاط را از خانواده می گیرد. کارشناسان تأکید می کنند که هر یک از زن و شوهر باید بکوشد با روان شناسی همسرش آشنا شود تا بداند او به چه اموری بها می دهد و نظام ارزشی اش چگونه است؟ و با توجه به آن، مناسبات بین خود و او را تنظیم کند.

 

عوامل مؤثر بر نشاط

1. کار

کار از جنبه های متعددی حایز اهمیت است و تأثیرات فراوانی بر روان آدمی و زندگی خانوادگی و اجتماعی دارد.

از بنیادی ترین و قوی ترین نیازهای انسان نیازهای فیزیولوژیکی است. این نیازها شامل هر چیزی می شود که در حفظ و بقای ارگانیسم انسان نقش دارد. نیازهای فیزیولوژی و از جمله مواد غذایی، در جوامع با بافت پیچیده تر (شهری) به شکل اشتغال و در جوامع ساده تر با نام کار و تلاش و شکل مستقیم تری تأمین می شود. این که بیکاری یک معضل اجتماعی شمرده می شود به سبب همین نیاز است; که اگر برآورده نشود بسیاری از موضوعاتی که به عنوان نیاز مطرح می شوند جایی برای طرح نخواهد داشت. در مقابل اگر در سایه کار، تلاش و یا به تعبیری اشتغال، این نیاز برآورده شود انسان مجال پرداختن به دیگر امور که زمینه ی تعالی و رشد، آسایش و رفاه، لذت های دنیوی و حتی اخروی و... را پیدا می کند.

این است که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید:

تنگدستی سبب خواری نفس و حیرانی عقل و جلب کننده ی اندوه هاست.

کار از عواملی است که می تواند این آسیب ها را برطرف نماید.

از دیگر ابعادی که اهمیت کار را تبیین می کند نفسِ مشغول بودن و تأثیر مستقیم آن بر روان است. هنگامی که انسان مشغول به کار است یک نوع ایمنی راحتی بخش، یک آرامش عمیق درونی و یک قسم رخوت نشاط آور او را تسکین می بخشد. و شاید بتوان گفت که بی کاری بیشتر از هر عامل دیگری ناشادی می آورد. کار ما قسمتی از هویت ماست. اگر ما در طبقه ی شغلی هیچ کاری نداشته باشیم رنج می بریم و این مسئله به کاهش شدید شادکامی منجر می شود و شاید به همین دلیل حضرت علی(علیه السلام) با تأکیدی که بر تفریح به معنای خاص آن دارند، کار را بزرگ ترین تفریح ذکر می کنند.

از جنبه های دیگر اهمیت کار ارتباط آن با احساس کارآیی است. بهترین عاملی که می تواند این احساس را در انسان ایجاد کند خودکار است. و اهمیت آن در تأثیری است که بر فشار روانی دارد یعنی; از عوامل مؤثر بر فشار روانی احساس کارآیی است که این احساس هر قدر قوی تر باشد از میزان فشار روانی کاسته می شود و ضعیف شدن آن موجب شکنندگی و تأثیرپذیری انسان در برابر عوامل فشارزا می شود.

از دیگر تأثیرات مثبت کار فعلیت یافتن استعدادها، جلوگیری از انحراف و لغزش و هم چنین روش شناخته شده در درمان برخی اختلالات است که این مختصر مجال توضیح آنها را نمی دهد.

خلاصه این که بی کاری آسیب های بسیاری برای فرد و خانواده و اجتماع به بار می آورد، تا حدی که (در زندگی معمول و اکثریت مردم) می تواند موجودیت انسان را به خطر اندازد و بر عکس، کار، با واسطه و بیواسطه، تأثیرات مثبت زیادی دارد از جمله به زندگی رونق می بخشد.

2. صله ی رحم

مرحوم کلینی در کافی نقل می کند: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یک روز بدون هیچ مقدمه ای اصحاب خویش را دعوت کردند و این سخنان را با آنان در میان گذاشتند که

به حاضرین از امتم و غائبین از آنها و هر که در صلب مردان و رحم زنان تا روز قیامت قرار می گیرد وصیت می کنم که صله ی رحم را به جا آورند اگر چه در فاصله ی یک سال سفر نسبت به یکدیگر باشند...

صله ی رحم دارای فواید بسیاری در ابعاد مختلف است.

ارتباطات انسانی مطلوب تا 85 درصد موجب نشاط و سرزندگی افراد می شود. انسان موجودی اجتماعی است و غالب نیازهای او هم یا در ارتباط با اجتماع و یا توسط اجتماع برآورده می شود. وابستگی فرد به گروه و دوستی گروه با فرد و ارتباط انسانی بین آنها به تشکیل شخصیتی سالم و با نشاط و تحقق امنیت خاطر و آرامش در انسان کمک شایانی می کند. در واقع ارتباط مثبت انسان با اجتماع، هم نیاز امنیت روانی و هم نیاز تعلق انسان را پاسخ می دهد و این ارتباط و تعلق در خانواده به عنوان یک واحد کوچک اجتماعی و در فامیل با دایره ای وسیع تر بسیار پررنگ تر و زیباتر شکل می گیرد.

3. تبادل عاطفی

از جمله نیازهای روانی نیاز به عشق و تعلق داشتن است که فرد را در جهت ایجاد روابط محبت آمیز با دیگران سوق می دهد. نیاز دلبستگی و تعلق، هم شامل دریافت محبت از دیگران و هم محبت کردن به آنان می شود. برای ارضای این نیاز انسان باید با دیگران و از همه مهم تر، با اعضای خانواده ی خود تبادل عاطفی داشته باشد که نتیجه ی آن بالندگی و شکوفایی واقعی انسان است و چنانچه این نیاز اصلاً و یا به شکل صحیح ارضا نشود نتیجه ای جز پژمردگی یا انحراف نخواهد داشت. نکته ی حایز اهمیت این که فقط وجود محبت بین همسران و یا فرزندان و والدین برای ارضای این نیاز کافی نیست; لازمه ی ارضای این نیاز ابراز محبت است و به همین سبب کسانی که هنر نثار محبت بر شریک زندگی خود را دارند کام یاب ترند البته توجه به تفاوت های فردی و جنسیتی و امور دیگر کمک زیادی به ابراز محبت می کند; از جمله تفاوت های زن و مرد این است که زن عاطفی تر از مرد است و به ارتباط های عاطفی علاقه ی بیش تری نشان می دهد، احساس محبت کردن در دختران بیش از پسران است... به همین جهت مادران در به عهده گرفتن تربیت که عاطفه و محبت از ضروریات آن است، مقدم اند و در روابط زن و شوهر لازم است مردان در مسائل عاطفی پیش قدم باشند; چرا که زنان با این سرشت به دنیا می آیند. شهید مطهری می فرماید:

رکن حیات خانوادگی احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از این عواطف است که هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان صفا و جلا و خرمی می گیرد.

4. احترام

انسان های رشدیافته شناخت دقیقی از موقعیت خود در اجتماع دارند و این موقعیت و شناخت نسبت به آن زمانی به دست می آید که شخص از ناحیه ی خود و دیگران مورد تکریم قرار گیرد. مزلو روان شناس انسان گرا یکی از سلسله نیازهای انسان را نیاز به احترام می شمارد; احترام از ناحیه ی خود شخص به صورت احساس خودارزشمندی که مایه ی عزت نفس است و از ناحیه ی دیگران. با برآورده شدن نیاز به عزت نفس، شخص به قابلیت، ارزشمندی و کارآمدی خود اطمینان پیدا می کند و در سایه ی این اطمینان در تمام جنبه های زندگی خود کارآمدتر و مولدتر می شود و در غیر این صورت احساس حقارت و بی پناهی و دلسردی می کند. خانواده، از آن جا که بیشترین مدت ارتباطی و نزدیک ترین روابط برای اشخاص در فضای آن صورت می گیرد، می تواند احساس عزت نفس را در شخص بهتر و بیشتر از هر گروه دیگری نهادینه نماید.

مزلو می گوید: آنچه نیاز به احترام از ناحیه ی دیگران را اهمیت می بخشد این است که اگر قرار باشد احساس عزت نفس اصالت داشته باشد شرطش این است که همراه با احترام واقعاً درخور از سوی دیگران باشد.

5. رضایت از روابط جنسی

از جمله مسائلی که عموم مردم از آن غافل اند، نقش روابط جنسی در زندگی زناشویی است; مسأله ای که در هر دو جنبه ی آسیب زایی و ایجاد نشاط تأثیر بسیار بالایی دارد.

در میان لذت های غریزی، هیچ لذتی با لذت جنسی برابری نمی کند; از همین رو در اسلام، به ارضای مشروع میل جنسی توصیه شده است... . در سایه ی ارضای صحیح میل جنسی علاوه بر تأمین نیاز جنسی، فرد از لحاظ اخلاقی، فکری و روانی به آرامش می رسد و موجبات رشد و شکوفایی اش فراهم می گردد. اگر زن و شوهر از رابطه ی جنسی خود رضایت داشته باشند به احتمال قوی از زندگی خانوادگی خود نیز راضی، و اگر از رابطه ی جنسی ناخرسند باشند از زندگی خانوادگی نیز ناخرسند خواهند بود.

مشکل جنسی زیربنای بسیاری از مشکلات و دشواری های خانوادگی است: زن و مرد وقتی به طور صحیح ارضا نشوند به جای وصول به آرامش و سکون دچار تنش و عصبیت می شوند و همین امر موجب بروز درگیری ها و اصطکاک فراوانی می گردد. بنابراین، کیفیت روابط جنسی تأثیری مستقیم بر کیفیت روابط و نشاط خانواده دارد.

6. آراستگی

آراستگی از ضروریات زندگی، پاسخ به حس ارزشمندی و حرمت خود و نوعی احترام به دیگران است که به علت تحسین برانگیزی آن و فطرت زیبایی دوستی انسان ها باعث جلب توجه مثبت دیگران در قالب بازخوردهای آگاه و ناخودآگاه است.

متأسفانه در خانه به این مسئله کمتر توجه می شود در حالی که اگر نگوییم اهمیت آن در خانه بیشتر از اجتماع است، یقیناً کم تر نیست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)هرگاه می خواستند به خانه بازگردند مسواک می زدند و خود را به بهترین عطرها خوشبو می کردند و می آراستند. رعایت آراستگی در خانه، علاوه بر این که به علت پاسخ به حس زیبایی خواهی باعث اقبال بیشر اهل خانه به هم می شود، با توجه به جامعه ی صدرنگ امروزی ضرورتی دو چندان دارد و بی توجهی به آن ممکن است خانواده را با آسیب های جدّی مواجه سازد و توجه به آن دارای پیامدهای مثبت است.

7. برنامه ریزی

برای پرهیز از افراط و تفریط در امور، باید در زندگی برنامه داشته باشیم; برنامه ای که جامع دورترین افق های زندگی و تمام ساعات شبانه روز باشد. در برنامه ریزی، چه در برنامه های روزانه و چه دراز مدت، باید به نشاط برانگیزی آن که انرژی لازم برای سایر فعالیت ها را تأمین می کند توجه شود. امام کاظم(علیه السلام) می فرمایند:

تلاش کنید شبانه روزتان را به چهار قسمت تقسیم کنید: بخشی را به کار و تلاش اختصاص دهید; قسمتی را به عبادت خداوند بگذرانید; بخش سوم را به کسب دانش واگذارید و بخش چهارم را صرف خوشی های حلال و پسندیده کنید و با این (بخش چهارم) می توانید از عهده ی سه تای دیگر برآیید.

اگر به زندگی افراد موفق نگاه کنیم می بینیم که نهایت اهتمام را به برنامه ریزی و توجه لازم را به برنامه های تفریحی داشته اند. حضرت امام خمینی (ره) می فرمایند: من در طول زندگی نه یک ساعت تفریح را برای درس گذاشتم و نه یک ساعت درس را برای تفریح.

8. تفریح

از آن جا که رسیدن به اهداف در سایه ی تلاش و کوشش میسر است، بعضی افراد، تفریح را حتی در حد ضروری هم نمی پذیرند و آن را نوعی بی کاری، بی هدفی و ابطال وقت می پندارند و حتی افرادی که به ضرورتِ تفریح آگاه اند در مشغولیات زندگی از این ضرورت غافل می شوند. تفریح به صور مختلف نیروی لازم برای زندگی را فراهم می کند; از جمله باعث می شود انسان کمی از کار روزمره ی خود فاصله بگیرد و در نتیجه راحت تر درباره ی آن بیندیشد و هنگام بازگشت به سر کار خود، با روحیه و انرژی بهتری به کارش ادامه دهد.

نکته ی دیگری که باید متذکر شد این که برخی نفس کار را تفریح می دانند، ضمن تأیید این مطلب که کار خود یکی از عوامل نشاط است، در عین حال باید دانست «کار اسمش کار است، و این با تفریح به معنای خاص آن تفاوت دارد، در تفریح هیچ وظیفه ای به عنوان کار وجود ندارد و فقط حالت لذت بخشی و شادی آفرینی وجود دارد».

9. شادمانی

دیل کارنگی در کتاب رمز موفقیت می گوید: شما هر وقت خواستید احساس خاصی را در خود پایدار سازید کاری را بکنید که اگر آن احساس طبعاً به شما دست می داد خود به خود آن کار را می کردید; مثلاً اگر خواستید احساس خوش بختی کنید خود را واقعاً خوش بخت بدانید و با نشاط و خرم و خندان باشید... خود به خود خواهید دید که واقعاً خوش بخت و مسرور شده اید; زیرا شما وقتی مانند یک آدم خوش بخت قدم برداشتید به زودی احساس خواهید کرد که یک آدم واقعاً خوش بخت هم هستید.

اگر می خواهیم گرفته و بی حوصله نباشیم باید به کارهایی بپردازیم که در صورت نشاط به آنها می پرداختیم. امام علی(علیه السلام)می فرماید:

السرور یبسط النفس و یثیر النشاط; یعنی خوشحالی مایه ی انبساط روان و امری نشاط برانگیز است.

الغم یقبض النفس و یطوی الانبساط; غصه نفس را در تنگنا می نهد و انبساط روان را در هم می پیچد.

10. اختصاص وقت

رسول گرامی اسلام که جاری کلامش از زلال وحی است و دور از هر گونه خطا، درباره ی اهمیت اختصاص وقت به خانواده این گونه می فرماید:

نشستن مرد نزد همسر و عیالش در پیشگاه خداوند از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است.

امروزه اوقات اعضای یک خانواده در غفلت از هم سپری می شود; محدودیت های شغلی، دغدغه های فکری، سر گرمی های فردی، انفجار اطلاعات که توجه بسیاری را به خود جلب کرده، رسانه ها و... اموری هستند که روابط بین انسان ها، فامیل، همسایه و حتی خانواده ها را تحت الشعاع خود قرار داده و کم رنگ نموده اند. به همین جهت کارشناسان مسائل خانواده، توصیه و تأکید می کنند که در هر فرصت ممکن با همسر و اعضای خانواده ارتباط کلامی و عاطفی برقرار گردد و در روز یا در هفته زمان مشخصی را برای گفتوگو درباره ی مسائل و مشکلات و درد دل کردن با همسران در نظر گرفته شود. از مطلوب ترین اشکال ارتباط انسانی اختصاص وقت است; در این گونه اوقات مسائل و مشکلات زندگی یادآوری می شود که این خود به اعتقاد روان شناسان موجب کاهش شدت اضطراب و تخفیف آلام روحی می شود.

11. مثبت نگری

لازم است نهایت توجه و همت خود را به کار گیریم تا نکات قوّت و مثبت زندگی و افراد خانواده را ببینیم، چرا که آرامش خاطر و خوشی در زندگی تا حدود زیادی به طرز تفکر و نگاه ما به قضایا بستگی دارد. روان شناسان ارزیابی شناختی را یکی از عوامل مؤثر بر فشار روانی می شمارند. با خوش بینی و اعتقاد عمیق به این موضوع، علی رغم مشکلات و سختی های موجود بر سر راه زندگی، اوضاع سر و سامان می گیرد. گلمن (روان شناس) خوش بینی را روشی می داند که مردم بر اساس آن موفقیت ها و شکست های خود را توصیف می کنند. فرد خوش بین هر شکست را پدیده ای تغییرپذیر می بیند و معتقد است که بار دیگر می تواند موفق شود در حالی که فرد بدبین به هنگام شکست خود را سرزنش می کند و ناکامی را ناشی از برخی خصوصیات شخصی خود و تغییرناپذیر می داند

در نزد مسلمانان، برخی اماکن دارای تقدّس و جایگاه معنوی خاصی هستند. از جمله ی این اماکن، مسجد مقدس جمکران است، که در این قسمت به تاریخ و چگونگی احداث و برخی کرامات آن اشاره می شود

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 5 / 1394


چرا این‌قدر فاصله هست میان آن‌چه که می‌گوییم و آن‌چه که واقعا هستیم و انجام می‌دهیم؟ چرا با آن چیزی که ادعا می‌کنیم این قدر فاصله داریم؟ چرا با آن تصویری که از خودمان در ذهن‌مان داریم، فاصله داریم؟ به کمک علم روان‌شناسی این مطلب قدری باز شده است: در حقیقت، فاصله هست میان آن‌چه که ما انسان‌ها می‌گوییم و آن‌چه که عمل می‌کنیم.
و این امر البته دلیل هم دارد. آیا شده تصمیم بگیرید ورزش کنید یا مواظب غذای‌تان باشید، یا اگر فلانی یک حرفی زد عصبانی نشوید و کنترل خود را از دست ندهید؟ به احتمال زیاد پاسخ می‌دهید: «بارها!» بارها با خودتان تصمیم گرفته‌اید، اما در عمل می‌بینید که نتوانسته‌اید آن‌گونه که با خود قرار گذارده بودید عمل کنید. باز دوباره مثل قدیم عصبانی شدید. مثل قدیم پرخاش می‌کنید یا مثل قدیم ساکت می‌شوید و حرفی نمی‌زنید و بعد هم پشیمان می‌شوید که چرا حرف‌تان را نزدید و شاید هم تعجب کنید چرا رفتارها و عملکردهای‌تان آنقدر که می‌خواهید در اختیار خودتان نیستید؟ زیباترین گفته در این مورد را «حافظ» در این بیت بیان می‌کند:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست؟/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.
این جدایی، جدایی «آگاه» از «ناخودآگاه»، در این بیت به زیبایی و روشنی مطرح شده است. واقعا در درون ما چیزی هست که ما آگاهانه بر آن کنترل نداریم. همان «ناخودآگاه» که در روان‌شناسی هم به آن اشاره می‌شود و احتمالا شما با آن آشنایید. البته بین خودآگاه و ناخودآگاه حالت دیگری هم وجود دارد، اما برای این‌که بحث را پیچیده نکنیم، بسنده می‌کنیم به این‌که ما در وجودمان دو بخش داریم: یک بخش «آگاه» و یک بخش «ناخودآگاه.»
در بخش ناخودآگاه خیلی کارها انجام می‌شود که ما از آن‌ها بی‌خبریم. به عنوان نمونه، الان که شما دارید این کلمات را می‌خوانید، ده‌ها و بلکه صدها محرک دیگر را همزمان مغز شما دریافت می‌کند: صدای داخل کوچه، صدای بچه، بوی غذا از آشپزخانه، صدای تلویزیون همسایه و… مغز شما طوری برنامه‌ریزی شده که وقتی این محرکها را دریافت می‌کند، اگر لازم باشد، حداقل دو واکنش به آن‌ها نشان می‌دهد. اگر لازم باشد آن را به قسمت آگاه‌تان میفرستد، مثلا می‌گوید غذا سر رفت، زنگ در را زدند، بچه بیدار شد یا مثلا پنجره باز است، الان باد می‌آید، به شما می‌گوید این در را ببندید، دنبال بچه بروید، یا مثلا صدای تلویزیون را کم کنید. در این گونه موارد شما ترغیب به انجام کار متناسب می‌شوید و اقدام می‌کنید. در حالت دوم، خود مغز به طور خودکار (اتوماتیک) کاری در قبال محرکِ دریافت‌شده انجام می‌دهد؛ بی‌آن‌که شما از آن آگاهی داشته باشید. به طور مثال دارید برنامه تلویزیون نگاه می‌کنید و همزمان احساس گرما می‌کنید. مغز شما بدون این‌که چیزی به شما بگوید، شروع می‌کند به عرق کردن؛ یا اگر سردتان شده باشد شروع می‌کند به جمع شدن، اگر پتویی دم دست‌تان است می‌کشید روی پای‌تان بدون این‌که متوجه باشید. ناخودآگاه، کارش تسهیل زندگی و سرعت بخشیدن به مسیر زندگی‌ست. به همین دلیل آدم‌های موفق آدم‌هایی هستند که ناخودآگاهِ موفق دارند. آدم‌های ناموفق هم آدم‌هایی هستند که ناخودآگاه ناموفق دارند، یعنی ناخودآگاه‌شان اطلاعات را می‌گیرد ولی بر اساس برنامه‌ای که از قبل به آن داده‌اند (و برنامه غلطی‌ست)، عمل می‌کند.
***

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 5 / 1394

یکی از دلایل شکست در زندگی زناشویی این است که افراد پیش از ازدواج مکالمه طولانی و جدی با یکدیگر ندارند. در اینجا سوالاتی را مطرح کرده ایم که به شما در شناخت بهتر همسر آینده تان کمک می کند. حقیقتا این سوالات، کلیدهایی طلایی هستند و اگر شما و همسرتان این نکات را از یکدیگر بدانید امکان شکست در ازدواج تان کمتر خواهد بود.

 

 

 

● چه عادت هایی دارد؟

 

آیا شما سحرخیز هستید؟ همسر آینده تان چطور؟ چند ساعت در شبانه روز تلویزیون تماشا می کنید؟ آیا طرف مقابلتان آدم ولخرج، مقتصد یا خسیسی است؟ چقدر کار می کند؟ بهتر است بدانید همسر آینده تان چقدر زمان صرف حمام رفتن، خوابیدن یا کارهای شخصی اش می کند؟ آیا این زمان ها با ساعت طبیعی زندگی شما در تداخل است یا نه؟

 

 

● زبان ابراز عشق طرف مقابلتان چیست؟

 

وقتی از صمیم قلب به کسی که دوستش دارید، حرف های دلتان را می زنید در او احساس عشق را بیدار می کنید. برخی افراد زمانی که یک هدیه دور از انتظار از طرف مقابل دریافت می کنند به اوج عشق می رسند. روشی که به وسیله آن افراد به عشق می رسند «زبان عشق» آنهاست. این زبان می تواند تماس فیزیکی، سپری کردن اوقات فراغت با یکدیگر یا کلمات عاشقانه و هدیه باشد. مطمئن شوید که زبان عشق یکدیگر را پیدا کرده اید.

 

 

● نظر طرف مقابل در مورد فرزند چیست؟

 

آیا شما فرزند می خواهید؟ چند تا؟ آیا شما و همسر آینده تان بر سر تعداد فرزندان موافق هستید؟ بسیار مهم است که هر دو موافق یک نوع روش تربیتی خاص باشید.

 

 

● روابط خانوادگی او چگونه است؟

 

خانواده او چگونه هستند؟ افراد خانواده چگونه با یکدیگر رفتار می کنند؟ دانستن این مطالب به این معنا نیست که شما حتما در آینده خانواده ای شبیه خانواده همسرتان خواهید داشت، اما به شما در شناخت بهتر و بیشتر او کمک می کند. بیشتر شخصیت او در همان خانواده شکل گرفته است. همه خانواده ها مشکلاتی دارند، از ابتدا موضع خود را مشخص کنید، آیا دوست دارید با آنها بیش از حد صمیمی شوید یا می خواهید فاصله را با آنها نگه دارید؟

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 5 / 1394

اگر می خواهید زندگی تان تغییر کند باید طرز فکرتان را تغییر دهید.«همین امروز طرزتفکرتان را عوض  کنید.»

 

البته در کلام خیلی ساده است: «طرز تفکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند.» ولی چطور می توان این کار را انجام داد وقتی نمی دانیم باید چه کار کنیم؟ و مهم تر از همه اگر تغییر دادن طرزتفکر تا این حد آسان است، چرا خیلی از افراد این کار را انجام نمی دهند؟ مخصوصا اگر بتوانند با این کار موفق تر باشند و بیشتر از زندگی لذت ببرند؟

 

جواب این سوال ها را نمی دانیم ولی می دانیم که تغییر دادن طرز تفکر آسان نیست اما ممکن است. همه آنچه شما نیاز دارید این است که محکم و استوار این تکنیک ها را به کار ببرید؛ البته اگر از ته دل می خواهید موفق باشید.

 

۱) همان طور فکر کنید که دوست دارید باشید. اگر در دنیای ذهنتان خود را آدم خوشحال یا موفقی ندانید که می تواند از زندگی لذت ببرد، خیلی سخت می توانید در دنیای واقعی چنین آدمی باشید. پس پیش از هر کار در رویاهایتان هم خود را فردی خوشحال، موفق و روبه رشد تصور کنید.

 

۲) لبخند بزنید. نتایج تحقیقات نشان داده است لبخند زدن هم اثر جسمی دارد و هم اثر روانی. پس یک لبخند روی لبانتان بنشانید و در مسیر تغییر طرزتفکر قدم بگذارید. در ابتدا، این کار فقط یک عمل فیزیکی بدون روح است اما کم کم جزو صورت شما می شود.

 

۳) خودتان را غرق مطالعه و موسیقی کنید. کتاب ها، مقاله ها و مجله هایی بخوانید که به شما کمک کنند بتوانید افکارتان را تغییر و درکتان را افزایش دهید. فیلم ببینید یا به موسیقی هایی گوش کنید که برای شما الهام بخش باشند و برای تغییر تشویقتان کنند.

 

۴) کردارتان را تغییر دهید. وقتی کارهایتان را به همان شیوه قدیمی انجام می دهید، نمی توانید در افکارتان تغییری به وجود آورید. کارها را به شیوه ای متفاوت انجام دهید تا بتوانید متفاوت بیندیشید.

 

۵) محیط تان را تغییر دهید. محیط اطرافتان را با توجه به طرزتفکر مورد علاقه تان بسازید. فضایی را خلق کنید که شما را به سمت تغییر سوق دهد. یک گلدان به اتاقتان اضافه کنید، رنگ دیوارها را تغییر دهید، یک کتابخانه یا میز کوچک برای خودتان بخرید.

 

۶) از موفق ها تقلید کنید. از تجربه و نظرهای کسانی که عاشق طرزتفکرشان هستید و آرزو دارید مثل آنها باشید، استفاده کنید. اگر زنده هستند که این کار بسیار ساده است و اگر در قید حیات نیستند می توانید از آثارشان بهره بگیرید.

 

۷) به دیگران کمک کنید (و به خودتان هم) یکی از سریع ترین راه هایی که می تواند طرزتفکر شما را عوض کند، این است که به دیگران توجه و به آنها کمک کنید. مواظب باشید از آن طرف بام نیفتید یعنی نه غرق در خودتان شوید و نه شیفته و دلباخته دیگران.

 

۸) کمی از دوستانتان کمک بگیرید. دیگران را از تصمیمتان باخبر کنید و از آنها کمک بخواهید و نظراتشان را بشنوید. هر چقدر کمک دیگران را بیشتر احساس کنید، بیشتر به موفقیت نزدیک می شوید.

 

۹) حرفه ای شوید. اگر دلتان می خواهد به فردی بزرگ تبدیل شوید به مشاوره و نصیحت افراد بزرگ گوش دهید. انسان های حرفه ای در مدت زمان کوتاهی می توانند بهترین راه حل ها و نظرات و عقاید جدید را در اختیار شما بگذارند. البته به شرطی که واقعا در کار خود خبره باشند و فقط اسم و رسم بی پایه و پنهان به هم نزده باشند.

 

۱۰) صبور باشید. آگاه باشید که بیشترین تغییرات در مدت زمانی طولانی و به آرامی صورت می گیرند به شرط اینکه تکرار شوند. پس اگر فورا در مسیر موفقیت نتیجه نگرفتید، تعجب نکنید و مهم تر اینکه تسلیم نشوید. کارتان را ادامه دهید و مطمئن باشید جواب می گیرید.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 5 / 1394

همزمانی دو امام در قرآن؛ سوره اعراف، آیه 122

[اعراف:آیه 122]

«رَبِّ مُوسَى وَ هَارُونَ‌ »

پروردگار موسى و هارون(بهرام پور)

1-التبيان في تفسير القرآن

و قوله «رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ» إنما خص موسى و هارون بالذكر بعد دخولهما في الجملة من «آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ» لأمرين:
أحدهما- أن فيه معنى الذي دعا الى الايمان موسى و هارون.
الثاني- خصا بالذكر لشرف ذكرهما على غيرهما على طريق المدحة لهما و التعظيم. و الرب بالإطلاق لا يطلق إلا على اللَّه تعالى، لأنه يقتضي أنه رب كل شي‏ء يصح ملكه، و في الناس يقال: رب الدار و رب الفرس، و مثله (خالق) لا يطلق إلا فيه تعالى، و في غيره يقيد، يقال خالق الأديم.
قال الرماني: و إنما جاز نبيّان في وقت و لم يجز إمامان في وقت، لأن الامام لما كان يقام بالاجتهاد كانت إمامة الواحد أبعد من المناقشة و اختلاف الكلمة و أقرب الى الألفة و رجوع التدبير الى رضا الجميع.
و هذا الذي ذكره غير صحيح، لأن العقل غير دال على أن الامام يجب أن يكون واحداً كما أنه غير دال على أنه يجب أن يكون النبي واحداً، و إنما علم بالشرع أنه لا يكون الامام في العصر الواحد إلا واحداً كما علمنا أنه لم يكن في عصر النبي (ص) نبي آخر، و استوى الأمران في هذا الباب.

منابع: 

1- التبيان في تفسير القرآن

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 5 / 1394

اختیارات امام در قرآن؛سوره حشر،آیه 7

[سوره حشر: آیه 7 ]

«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ کَيْ لاَ يَکُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْکُمْ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ‌ »
آنچه خدا [به صورت فيى‌ء] از اموال ساكنان آن قريه‌ها عايد پيامبرش گردانيد، خاص خدا و پيامبر و خويشاوندان [او] و يتيمان و مستمندان و در راه مانده است، تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده [ى او] به شما داد بگيريد و از آنچه منعتان کرد بازایستید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است.(بهرام پور)

 

1- اطيب البيان في تفسير القرآن

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ كه شرحش بيان شد.
فَلِلَّهِ‏ شش سهم مى‏شود يك سهم مختصّ به خدا است و بايد به رسول داد كه به مصرفى كه اجازه و اذن دارد از خدا به مصرف برساند.
وَ لِلرَّسُولِ‏ و يك سهم مختصّ به پيغمبر است كه به هر نحوى بخواهد صرف كند.
وَ لِذِي الْقُرْبى‏ مفسّرين عامّه اقوالى در باب ذى القربى گفتند كه ما در آيه خمس نقل كرديم ولى مطابق مذهب شيعه مستفاد از اخبار معتبره قطعيّة الصدور بلكه ضرورى مذهب شيعه است مراد ذى القرباى پيغمبر ائمّه اطهار هستند كه بايد سهم خدا و رسول را هم تقديم آنها كرد تا بمصارفى كه مرضىّ خدا و رسول است صرف فرمايند و اين سه سهم را كه سهم امام مى‏گوئيم و در زمان غيبت بايد در تحت نظر مجتهد جامع الشّرائط كه نايب الامام است صرف نمود و شرطش اعلميّت نيست بلى مصارفش بايد طبق نظر مرجع تقليد باشد….

 

2- البرهان فى تفسير القرآن

و أما قوله: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فهذا بمنزلة المغنم، كان أبي (عليه السلام) يقول ذلك، و ليس لنا فيه غير سهمين: سهم الرسول، و سهم القربى، نحن شركاء الناس فيما بقي».
10607/ «4»- محمد بن العباس، قال: حدثنا أحمد بن إدريس، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن حديد، و محمد بن إسماعيل بن بزيع، جميعا، عن منصور بن حازم، عن زيد بن علي (عليه السلام)، قال: قلت له:
جعلت فداك، قول الله عز و جل: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏؟ قال:
القربى هي و الله قرابتنا.
10608/ «5»- و عنه، قال: حدثنا أحمد بن هوذة، عن إبراهيم بن إسحاق، عن عبد الله بن حماد، عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبيه، قال: سألت أبا جعفر (عليه السلام)، عن قول الله عز و جل: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‏، فقال أبو جعفر (عليه السلام): «هذه الآية نزلت فينا خاصة، فما كان لله و للرسول فهو لنا، و نحن أولو «1» القربى، و نحن المساكين، لا تذهب مسكنتنا من رسول الله (صلى الله عليه و آله) أبدا، و نحن أبناء السبيل فلا يعرف سبيل الله إلا بنا، و الأمر كله لنا».
قوله تعالى: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ‏ [7]
10609/ «1»- محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن أبي زاهر، عن علي بن إسماعيل، عن صفوان بن يحيى، عن عاصم بن حميد، عن أبي إسحاق النحوي، قال: دخلت على أبي عبد الله (عليه السلام) فسمعته‏
______________________________
(4)- تأويل الآيات 2: 677/ 1.
(5)- تأويل الآيات 2: 677/ 2.
(1)- الكافي 1: 207/ 1.
(1) في المصدر: ذو.

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 5 / 1394

امامان حق در قرآن؛سوره اسرا،آیه 71

[سوره اسراء:آیه 71]

«يَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ کِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولٰئِکَ يَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»

روزى كه هر گروهى را با امامشان فرا مى‌خوانيم، پس هر كه نامه او به دست راستش داده شود آنها نامه‌ى خود را مى‌ خوانند و ذرّه‌اى به آنها ستم نمى‌ رود(بهرام پور)

 

1- اطيب البيان في تفسير القرآن

[سوره الإسراء (17): آيه 71]
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (71)
روزى كه ميخوانيم هر اناسى را با پيشواى آنها پس كسى كه داده شود كتاب او بدست راست او پس اينها قرائت مى ‏كنند كتاب خود را و ظلم نم يشود بآنها و لو بمقدار فتيل بسيار قليلى‏ يَوْمَ نَدْعُوا روز قيامت كه تمام جن و انس را مي خوانند و دعوت مي كنند در صحراى محشر كل اناس دسته دسته بامامهم باء بمعنى مع يعنى مع امامهم اهل باطل با پيشواى خود كه مي فرمايد وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ قصص آيه 41.
و اهل حق با امام حق «حشر محبان على با على حشر محبان عمر با عمر» فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ‏ مؤمنين نامه عملشان بدست راست آنها داده ميشود فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ‏ با فرح و انبساط مي خوانند بر اهل محشر نامه عمل خود را كه مملو از اعمال صالحه است بلكه از آنها هم تقاضا مي كنند كه بيائيد نامه اعمال ما را بخوانيد كه مي فرمايد:
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ‏ حاقه آيه 19.
وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا خداوند باحدى ظلم نمى ‏كند نه بمؤمن و نه بكافر و مشرك و ضال و گمراه نه باهل حق و نه باهل باطل نه در دنيا و نه در آخرت مؤمن چيزى از مثوبات و فيوضات را كسر نمي گذارد و كافر و اهل باطل را زائد بر استحقاق خود عذاب نمي كند فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏ توبه آيه 70.
و ظلم يكى از معاني عدل ترك ظلم است و يكى ترك لغو و يكى ترك فعل قبيح توضيحا مسئله عدل يكى از اصول خمسه است توحيد عدل نبوت امامت معاد و مسئله عدل و امامت از اصول مذهب شيعه و اهل خلاف منكر هستند ولى توحيد و نبوت و معاد معتقد جميع فرق مسلمين است و عدل هم سه قسم عدل است بمعنى‏ ترك ظلم و بمعنى ترك لغو نص قرآنست و تمام فرق مسلمين معترف هستند و اما بمعنى ترك قبيح را اشاعره منكرند نه اينكه بگويند خدا فعل قبيح بجا مي آورد بلكه اصل حسن و قبح را عقلا منكر هستند حتى اگر خدا بخواهد پيغمبر خود را جهنم ببرد و ابو جهل و ابو لهب را بهشت فعل قبيحى نكرده و جواب آنها اينست كه حسن و قبح از ضروريات اوليه است حتى اطفال رضيع اگر مادر آنها بصورت آنها بخندد تبسم مى‏ كنند و اگر رو ترش كند زجّه مى ‏زنند حتى حيوانات حتى سگ اگر لقمه عظيمى نزد او بيندازى دم خود را حركت مي دهد و اگر سنگ بيندازى پارس مي كند بگذاريم و بگذريم.


2- البرهان فى تفسير القرآن

قوله تعالى:
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏- إلى قوله تعالى- كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا [71]
6449/ «1»- علي بن إبراهيم، قال: أخبرنا أحمد بن إدريس، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن ربعي بن عبد الله، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر (عليه السلام)، في قوله تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏.
قال: «يجي‏ء رسول الله (صلى الله عليه و آله) في قومه‏ «2»، و علي (عليه السلام) في قومه، و الحسن في قومه، و الحسين في قومه، و كل من مات بين ظهراني قوم جاءوا معه».
6450/ «2»- محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: قال: «لما نزلت هذه الآية يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ قال المسلمون: يا رسول الله، أ لست إمام الناس كلهم أجمعين؟- قال- فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله): أنا رسول الله إلى الناس أجمعين، و لكن سيكون من بعدي أئمة على الناس من الله من أهل بيتي، يقومون في الناس فيكذبون، و يظلمهم أئمة الكفر و الضلال و أشياعهم، فمن والاهم و اتبعهم و صدقهم فهو مني و معي و سيلقاني، ألا و من ظلمهم و كذبهم فليس مني و لا معي، و أنا منه بري‏ء».
محمد بن الحسن الصفار: عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر،
______________________________
(1)- تفسير القمّي 2: 22.

(2) في المصدر في جميع المواضع: فرقة.
(2)- الكافي 1: 168/ 1.

عن أبي جعفر (عليه السلام) مثله‏ «1».
و رواه أيضا أحمد بن محمد بن خالد البرقي، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن غالب، عن جابر بن يزيد الجعفي، عن أبي جعفر (عليه السلام) «2».
6451/ «3»- أحمد بن محمد بن خالد البرقي: عن أبيه، عن النضر بن سويد، عن ابن مسكان، عن يعقوب بن شعيب، قال: قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏؟ فقال: «يدعو كل قرن من هذه الأمة بإمامهم».
قلت: فيجي‏ء رسول الله (صلى الله عليه و آله) في قرنه، و علي (عليه السلام) في قرنه، و الحسن (عليه السلام) في قرنه، و الحسين (عليه السلام) في قرنه، و كل إمام في قرنه الذي هلك بين أظهرهم؟ قال: «نعم».
6452/ «4»- ابن بابويه، قال: حدثنا أبو الحسن محمد بن علي بن الشاه الفقيه المروروذي بمروالروذ «3». في داره، قال: حدثنا أبو بكر محمد بن عبد الله النيسابوري، قال: حدثنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر بن سليمان الطائي بالبصرة، قال: حدثني أبي في سنة ستين و مائتين، قال: حدثني علي بن موسى الرضا (عليه السلام) سنة أربع و تسعين و مائة بنيسابور.
و حدثنا أبو منصور أحمد بن إبراهيم بن بكر الخوزي بنيسابور، قال: حدثنا أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن هارون الخوزي، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن زياد الفقيه الخوزي بنيسابور، قال: حدثنا أحمد بن عبد الله الهروي الشيباني، عن الرضا علي بن موسى الرضا (عليه السلام).
و حدثنا أبو عبد الله الحسين بن محمد الأشناني الرازي العدل ببلخ، قال: حدثنا علي بن محمد بن مهرويه القزويني، عن داود بن سليمان الفراء، عن علي بن موسى الرضا (عليه السلام)، قال: حدثني أبي، عن آبائه، عن علي بن أبي طالب (عليه السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله)، في قوله تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏. قال:
«يدعى كل قوم بإمام زمانهم، و كتاب ربهم، و سنة نبيهم».
6453/ «5»- محمد بن يعقوب: عن الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن محمد بن جمهور «4»، عن صفوان بن يحيى، عن محمد بن مروان، عن الفضيل بن يسار، قال: سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن قول الله تبارك و تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏.
______________________________

3- المحاسن: 144/ 44. [.....]
4- عيون أخبار الرّضا (عليه السّلام) 2: 32/ 61.
5- الكافي 1: 303/ 2.
(1) بصائر الدرجات: 53/ 1، و فيه: عن أبي عبد اللّه (عليه السّلام).
(2) المحاسن: 155/ 84.
(3) مرو الرّوذ: مدينة قريبة من مرور الشاهجان، و مرو الشاهجان هي أشهر مدن خراسان. «مراصد الاطلاع 3: 1262».
(4) في «ط»: محمّد بن محمود، و الصواب ما في المتن. انظر معجم رجال الحديث 9: 133

فقال: «يا فضيل، اعرف إمامك، فإنك إذا عرفت إمامك لم يضرك تقدم هذا الأمر أو تأخر، و من عرف إمامه ثم مات قبل أن يقوم صاحب هذا الأمر، كان بمنزلة من كان قاعدا في عسكره، لا بل بمنزلة من قعد تحت لوائه».
قال: و قال بعض أصحابه: بمنزلة من استشهد مع رسول الله (صلى الله عليه و آله).
6454/ «6»- و عنه: عن علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس بن عبد الرحمن، عن حماد، عن عبد الأعلى، قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: «السمع و الطاعة أبواب الخير، السامع المطيع لا حجة عليه، و السامع العاصي لا حجة له، و إمام المسلمين تمت حجته و احتجاجه يوم يلقى الله عز و جل- ثم قال- يقول الله تبارك و تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏».
6455/ «7»- و عنه: عن علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمن، عن عبد الله بن القاسم البطل، عن عبد الله بن سنان، قال: قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏، قال: «إمامهم الذي بين أظهرهم، و هو قائم أهل زمانه».
6456/ «8»- العياشي: عن الفضيل، قال: سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن قول الله: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏، فقال: «يجي‏ء رسول الله (صلى الله عليه و آله) في قومه، و علي (عليه السلام) في قومه، و علي (عليه السلام) في قومه، و الحسن (عليه السلام) في قومه، و الحسين (عليه السلام) في قومه، و كل من مات بين ظهراني إمام جاء معه».
6457/ «9»- عن أبي بصير، عن أبي عبد الله (عليه السلام): «أنه إذا كان يوم القيامة يدعى كل بإمامه الذي مات في عصره، فإن أثبته أعطي كتابه بيمينه لقوله: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ‏ و اليمين: إثبات الإمام لأنه كتاب يقرؤه، إن الله يقول: فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ* إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ‏ «1» الآية، و الكتاب: الإمام، فمن نبذه وراء ظهره كان كما قال: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ‏ «2» و من أنكره كان من أصحاب الشمال الذين قال الله: ما أَصْحابُ الشِّمالِ* فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ* وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ‏ «3» إلى آخر الآية».
6458/ «10»- عن محمد بن مسلم، عن أحدهما (عليهما السلام)، قال: سألته عن قوله: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏، قال: «من كان يأتمون به في الدنيا، و يؤتى بالشمس و القمر فيقذفان في جهنم‏ «4»، و من يعبدهما».
______________________________
(6)- الكافي 1: 146/ 17.
(7)- الكافي 1: 451/ 3.
(8)- تفسير العيّاشي 2: 302/ 114.
(9)- تفسير العيّاشي 2: 302/ 115.
(10)- تفسير العيّاشي 2: 302/ 116. و يأتي في الحديث (17) من تفسير هذه الآية.
(1) الحاقة 69: 19- 20.
(2) آل عمران 3: 187.
(3) الواقعة 56: 41- 43.
(4) في «ط» نسخة بدل: حميم.

و عن جعفر بن أحمد، عن الفضل بن شاذان، أنه وجد مكتوبا بخط أبيه، مثله‏ «1».
6459/ «11»- عن أبي بصير، قال: سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن قول أمير المؤمنين (عليه السلام): «الإسلام بدأ غريبا، و سيعود غريبا كما كان، فطوبى للغرباء».
فقال: «يا أبا محمد، يستأنف الداعي منا دعاء جديدا كما دعا إليه رسول الله (صلى الله عليه و آله)». فأخذت بفخذه، فقلت: أشهد أنك إمامي. فقال: «أما أنه سيدعى كل أناس بإمامهم: أصحاب الشمس بالشمس، و أصحاب القمر بالقمر، و أصحاب النار بالنار، و أصحاب الحجارة بالحجارة».
6460/ «12»- عن عمار الساباطي، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: «لا تترك الأرض بغير إمام يحل حلال الله و يحرم حرامه، و هو قول الله: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏». ثم قال: «قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية» فمدوا أعناقهم و فتحوا أعينهم، فقال أبو عبد الله (عليه السلام): «ليست الجاهلية الجهلاء».
فلما خرجنا من عنده، قال لنا سليمان: هو- و الله- الجاهلية الجهلاء، و لكن لما رآكم مددتم أعناقكم و فتحتم أعينكم، قال لكم كذلك.
6461/ «13»- عن بشير الدهان، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: «أنتم- و الله- على دين الله» ثم تلا يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ ثم قال: «علي إمامنا، و رسول الله (صلى الله عليه و آله) إمامنا، كم من إمام يجي‏ء يوم القيامة يلعن أصحابه و يلعنونه، و نحن ذرية محمد (صلى الله عليه و آله) و امنا فاطمة (عليها السلام)».
6462/ «14»- عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام): «لما نزلت هذه الآية: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ قال المسلمون: يا رسول الله، أ و لست إمام المسلمين أجمعين؟» قال: «فقال: أنا رسول الله إلى الناس أجمعين، و لكن سيكون بعدي أئمة على الناس من الله من أهل بيتي، يقومون في الناس فيكذبون و يظلمون، ألا فمن تولاهم فهو مني و معي و سيلقاني، ألا و من ظلمهم أو أعان على ظلمهم و كذبهم فليس مني و لا معي، و أنا منه بري‏ء».
و زاد في رواية اخرى مثله: «و يظلمهم‏ «2» أئمة الكفر و الضلال و أشياعهم».
6463/ «15»- عن عبد الأعلى، قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: «السمع و الطاعة أبواب الجنة، السامع المطيع لا حجة عليه، و إمام المسلمين تمت حجته و احتجاجه يوم يلقى الله، لقول الله: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏».
______________________________
(11)- تفسير العيّاشي 2: 303/ 118.
(12)- تفسير العيّاشي 2: 303/ 119.
(13)- تفسير العيّاشي 2: 303/ 120.
(14)- تفسير العيّاشي 2: 204/ 121.
(15)- تفسير العيّاشي 2: 304/ 122.
(1) تفسير العيّاشي 2: 303/ 117.
(2) في «ط»: يوم يظلمهم.

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394

پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: مشکل اصلی اینجاست که اساساً مفهوم "ولایت" و  جریان و تسری آن تا "ولایت فقیه" را درست نشناخته و درک نکرده‌اند و با خلط مبحث در "مفهوم" و "مصداق" و البته برخی نیز با چاشنی جملات احساسی و تحریکی، در این مهم بحث می‌کنند. آیا وقتی خدای رحمان، رحیم، جواد، کریم و رئوف، به بندگانش می‌فرماید که نسبت به یک دیگر با رحمت، جواد، کریم و رئوف باشید، با خودش مقایسه کرده، یا آن که می‌فرماید: آیینه نور حق و مجرای فیض الهی باشید؟

الف – حقیقت امر این است که یک "ولایت" بیشتر وجود ندارد و آن هم "ولایتُ الله" است که در ولایت رسول اکرم و سپس ولایت ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین تسری یافته و همین طور در ولایت فقه و فقیه (چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت معصوم علیه السلام) جریان یافته است.

پس مقایسه، وقتی معنا و مفهوم دارد که دو چیز مستقل و متفاوت با یک دیگر قیاس شوند، اما وقتی یک حقیقت است، دیگر مقایسه معنا و مفهوم ندارد، چیزی که با خودش قیاس نمی‌شود.

ب – معارف اسلامی، به ویژه در اصول، باید درک و فهم شود و جایی برای شعارهای احساسی ندارد. چنان که اگر دقت کنیم، تمامی جریانات انحرافی از صدر اسلام تا کنون، مبتنی بر همین گونه شعارهای بی‌منطق احساسی بوده است. مثل این که بگویند: ما باید خدا را اطاعت کنیم، پس با رسول خدا کاری نداریم – ما باید کتاب خدا را جلودار خویش قرار دهیم، پس با پیامبر و امام کاری نداریم – ما پیرو رسول خداییم، پس با امام کاری نداریم – ما شیعه اهل بیت هستیم، پس با ولایت فقیه کاری نداریم ... و حتی به اینجا می‌رسند که می‌گویند: ما باید بندگی خدا را بکنیم، پس با نماز و روزه و سایر عبادات کاری نداریم.

بی‌تردید حاصل این تفکر و موج سواری روی احساسات و شعارهای احساسی بی‌منطق، چیز جز جریان‌های انحرافی مانند صدر اسلام و خوارج و یا وهابی و داعشی امروز نخواهد بود.

قرآن کریم:

آیا وقتی خداوند متعال می‌فرماید از خدا، رسول و اولی الامر اطاعت کنید، العیاذ بالله قایل به سه اطاعت شونده (مطاع) شده است یا آنان را که بندگان او هستند را با خود مقایسه کرده است؟ آیا وقتی می‌فرماید: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ - هر كه از فرستاده خدا اطاعت كند در حقيقت خدا را اطاعت كرده.../ النساء، 80» - یعنی العیاذ بالله قایل به دوئیت شده و یا مقایسه کرده است؟ و یا خیر، بلکه حقیقت این است که همه یک ولایت، یک مطاع و یک اطاعت است؟

مثالی روشن برای حقیقت واحد ولایت در مجاری متفاوت:

*- آیت‌الله حائری شیرازی، مثال روشنی می‌آورند که شرح مضمون آن چنین است:

«فرض کنید در کنار دریایی هزار چاه در اندازه‌های متفاوت از عمق صد متری تا یک متری و حتی کمتر حفر کرده‌اید که این چاه‌ها از زیر با کانالی به یک دیگر و در نهایت به دریا متصل هستند. نه تنها یک آب در آنها جاری است و آن همان آب دریاست، بلکه همه این چاه‌ها، به رغم ظرفیت‌های متفاوت، همه در یک سطح هستند و سطح‌شان نیز برابر سطح آب دریاست – حال آیا اگر کسی به آخرین و کم عمق‌ترین چاه دستی بزند و آبی بردارد، می‌تواند مدعی شود که این همان آب دریاست یا خیر؟ مسلماً بله، همان آب دریاست که از این چاه برداشته است. اگر از بزرگترین چاه نیز به ظرفیت دلق خود آبی بردارد، باز هم از همان آب دریا برداشته است». چرا فرمود: قرآن و عترت یکی هستند؟

*- به مثال دیگری توجه کنیم: اگر سفره آب زیر زمینی که در نهایت به اقیانوس متصل و مرتبط است، از کانالی در کوه بالا رود و از آنجا رودخانه‌ای سرازیر شود و آن رودخانه نیز در مسیر به 12 رودخانه‌ی دیگر تقسیم شود که هر کدام مسیری را پیش گیرند و به شهرهای مختلف برسند و مردم هر شهر نیز برای کشاورزی و آب شرب اهالی خود، شعبِ نهرهای کوچک‌تری ایجاد نمایند و هر شخصی نیز به اندازه ظرفیت دلو یا حتی لیوان خود، مقداری از آن آب بردارد، تفاوت در آب است یا در ظرف و ظرفیت برداشت کننده؟ پس یک آب است که جاری شده، منتهی در رودخانه‌ها، مسیرها و ظروف متفاوت.

*- به جریان برق و نور نگاه کنید. چه فرقی بین برق جریان یافته در لامپ کم مصرفی که اتاق کوچکی را روشن کرده، با برق پشت کنتور منزل یا برق نیروگاه اصلی وجود دارد؟ آیا اگر شما بگویید: این همان برق است؛ کسی می‌تواند معترض شود که: ای آقا، این چه مقایسه‌ای است که بین برق یک لامپ کوچک و کم ظرفیت و با برق نیروگاه می‌کنید؟!

مقایسه در محتوا یا ظرف:

پس اگر محتوا موضوع بحث باشد، اصلاً دوئیتی در این "ولایت" وجود ندارد که کسی بخواهد مقایسه کند و یا معترض شود و بگوید: "چرا اینها را یکی می‌خوانید و یا مقایسه می‌کنید؟" ولایت فقیه، همان ولایت معصوم (ع) است و ولایت معصوم (ع) همان ولایت رسول الله صلوات الله است و ولایت ایشان، همان ولایت الله است که در این مجاری متفاوت جاری شده است.

*- خداوند متعال فرمود: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ  - الله ولی مؤمنین است» - هم چنین فرمود: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ - جز اين نيست كه سرپرست و ولىّ امر شما خدا و فرستاده اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند، آنها كه نماز را برپا مى‏دارند و در حالى كه در ركوعند زكات مى‏دهند. (مصداق منحصر به فرد اين عموم طبق روايات فريقين على عليه السّلام و بخشيدن انگشترى او در حال ركوع است) / المائده، 55».

رسول خدا صلوات الله علیه و آله که مجرای اصلی ولایت الهی می‌باشند، فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهُو عَلیٌ مَولاه – هر کس من مولا (صاحب ولایت) او هستم، علی مولای اوست» و نیز فرمودند که این ولایت در ائمه‌ علیهم السلام که اولاد او هستند، تسری دارد و جاری است. آنها نیز فرمودند: که هنگام عدم دسترسی به ما، به فقها مراجعه کنید.

*- اما یک موقع مصادیق و ظرف‌ها با هم مقایسه می‌شوند. خب مگر خداوند متعال مثل و مانند و همتایی دارد که رسولش با او مقایسه شود؟ مگر امیرالمؤمنین علیه السلام، عین و همتای رسول خدا هستند؟ مگر نفرمودند که «من شهر علم هستم و علی دروازه‌ی آن»؟ مگر ولایت الله از رسول اعظم به اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین نرسیده است؟ مگر مقام و ظرفیت فقها با امامان علیهم السلام یکسان است؟ مگر علم را از آنان نیاموخته و در عمل به آنان تأسی نمی‌کنند؟

بله، ظرف‌ها و ظرفیت‌ها متفاوت و گاه غیر قابل قیاس است، اما محتوا یکیست.

دقتی به احادیثی که بسیار شنیده‌ایم:

خداوند متعال در کلام وحی فرمود: هر کس رسول را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است – حضرتش فرمود: هر کس امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است ... و چه بسیار احادیثی که می‌فرمایند: هر کس با آنها دشمنی کند، با من و خدا دشمنی کرده است، چنان چه بین شیعه  سنّی مشهور است که فرمودند: هر کس فاطمه (علیهاالسلام) را بیازارد، مرا آزرده و هر کس مرا بیازرد، خدا آزرده است. پس یک حقیقت و یک نور است.

چقدر حدیث در خصوص "ارتباطِ" همه مفاهیم و احکام اسلام با یک دیگر داریم؟ مگر نه این است که خداوند متعال فرمود: هر کس یکی از انبیا را تکذیب کند، همه را تکذیب کرده است؟ مگر در احکام نداریم که اگر کسی یک اصل ضروری را منکر شود، از اسلام خارج می‌شود؟ یا مگر نفرمود: هر کس فریاد "یا لَلمسلمین" را از مسلمان گرفتاری بشنود و به مددش نرود، مسلمان نیست؟

زیارت مؤمن، زیارت خداست:

در احادیثی بسیاری آمده است که زیارت انبیا و امامان همان زیارت الله است، «زيارة اللَّه، زيارة أنبيائه وحُجَجه صلوات اللَّه عليهم ، من زارهم فقد زار اللَّه عزوجلّ؛  زيارت خدا، همان زيارت پيامبران و حجّت هاى اوست. هر كه آنان را زيارت كند، در واقع خداى تعالى را زيارت كرده است. /  من لا يحضره الفقيه: 2/ 92 و 93» - و حتی تصریح شده که زیارت مؤمن، همان زیارت الله است، آن هم زیارت در عرش الهی.

چرا؟ چون این قلب‌ها هستند که به زیارت هم می‌‌روند و در قلب مؤمن نیز همان نور معرفت، ولایت و محبت الله جلّ جلاله است که از طریق نور اهل ولایت به او رسیده است. خب این که مقایسه نیست، چون یک حقیقت است.

پس ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله و ولایت اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین است که آن نیز همان ولایت الله است.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394

پاسخگویی به سؤالات و شبهات: حتی بسیاری از ملائک الهی به عرش راهی ندارند، چه رسد به ابلیس و سایر شیاطین.

واقعاً شما کتاب تاریخ طبری را خوانده یا می‌خوانید؟ یا این مطلب را در پیامکی به نقل از طبری خوانده‌اید؟! اگر تا این حد علاقه به مطالعه‌ی کتب تاریخی دارید، خب چرا بین این همه کتاب معتبر، «تاریخ طبری» را انتخاب کردید؟! البته اشکالی ندارد، بخوانید؛ اما مثل این است که کسی نه نهج البلاغه خوانده باشد، نه اصول کافی خوانده باشد و نه هیچ کتاب روایی معتبر دیگری را خوانده باشد، بعد برود «صحاح ستّه = صحیح‌های شش‌گانه» را بخواند. خوب بدیهی است که با مشکل مواجه می‌گردد. بگذریم.

الف - اینگونه اقوال، حکایت گونه است، و البته حکایتی با دخل و تصرفات شخصی. مگر خداوند متعال انسان بچه سنّ را مکلف نموده و مخاطب وعده و وعید خود قرار داده است که ابلیس را در بچگی مخاطب و مکلف نموده باشد؟!

واقع این است که در میان موجودات عالَم، انسان [در حد کامل] و جنّ [تا حدود کمتری] از قوه اختیار و انتخاب برخوردار گردیده است. البته لازم به دقت و توجه است که محدوده‌ی "اختیار و انتخاب"، فقط عرصه «تشریع = قوانین الهی» است، وگرنه در عرصه‌ی «تکوین = خلقت و قوانین حاکم بر نظام آن»، هیچ اختیاری به کسی داده نشده است. و مهم است که بدانیم «اختیار»، تابع عقل و منطق و اراده است.

ب – کسی نمی‌تواند اختیار نماید که پیر نشود و نمیرد، هزار سال هم عمر کند، بالاخره پیر شده و می‌میرد - و یا اختیار کند که خورشید این بار از مغرب طلوع کند تا تنوعی باشد - یا اختیار کند که به جای نوزاد آدمی، فرشته یا طلای ناب بزاید، یا ...؛ چرا که این "تکوین = نظام هستی" است و اختیاری در آن داده نشده است. اما می‌تواند اختیار کند که امروز سر کار برود یا نرود و اگر رفت از راه حلال کسب روزی کند یا حرام؛ و نماز بخواند یا نخواند؛ با چه کسی ازدواج کند و چگونه و ...؛ اینها همه در حوزه‌ی تشریع هستند.

ج – پس در حوزه‌ی تشریع، انتخاب بر اساس اختیار است، اما باز در نتایج و عواقب و محصول آن، هیچ اختیاری نیست، همه طبق قوانین تکوینی و اجباری می‌باشند. کسی نمی‌تواند اختیار کند به جای تحصیل در علم فیزیک، برود بازی کند تا فیزیکدان شود. یا به جای عبادت و بندگی، برود کفر و شرک بورزد و به خود و دیگران ظلم کند تا رشد کند، به مقام قرب الهی راه یابد و به فلاح برسد. خیر؛ انتخاب راه با خودش است، اما تکوین و خلق و آثار و تبعات و عواقب، با خودش نیست.

ابلیس:

خداوند متعال در قرآن کریم تصریح دارد که "ابلیس" از دسته جنیان بود. «إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ». او در میان جنیان از مؤمنین بود و آن قدر عبادت کرده بود که در مقام "ملکوت" قرار گرفته بود. عبادت شش هزار ساله و نماز دو هزار ساله داشت. اما در درونش بیماری "تکبر" وجود داشت که هنوز ظهور و بروزی نداشته و بیرون نزده بود.

خدا برایش فرصتی (امتحان و آزمایشی) فراهم آورد که به این بیماری و نقص خود واقف شود، بفهمد که "تکبر" دارد. مثل ما که با آزمایشات، متوجه اختلالاتی در بدن می‌شویم که از آن آگاه نبودیم.

البته راه و داروی مداوای این ابتلا را نیز پیش رویش گذاشت و فرمود: به آدم علیه السلام سجده کن. ملائکه اطاعت کردند، چون فهمیدند که سجده به هر چه خدا بفرماید، همان سجده‌ی به خداست و اساساً عبادت و بندگی یعنی اطاعت از اوامر الهی در "تشریع = بایدها و نبایدها" که منطبق با "تکوین = بودن و شدن"هاست. اما ابلیس فاسق شد، یعنی از پوسته و مسیر بندگی خارج شد «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، و بیماریش نه تنها علاج نشد، بلکه تشدید گردید و از نافرمانی، به عناد و لجاجت و دشمنی نیز کشانده شد.

«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا» (الکهف، 54)

ترجمه: و (به ياد آر) زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد پس همگى سجده كردند جز ابليس كه از (طايفه) جن بود (و گرنه فرشته گناه نمى‏ كند) پس از فرمان پروردگار خود بيرون رفت. (پس) آيا او و اولاد او را به جاى من دوست و ياور و سرپرست مى‏گيريد در حالى كه آنها دشمن شمايند؟! بد بدلى است براى ستمكاران آنچه به جاى خدا مى‏گيرند.

بدل دوست و دشمن (باطل به جای حق):

ابلیس و سایر شیاطین جنّ و انس، خالق نیستند که بتوانند چیزی را خلق کنند، بلکه فقط در آن چه هست "بدل" می‌زنند. مثل طلای بدلی، پول بدلی و ... . همه انحرافات انسان از قرار دادن و گرفتن بدلی‌ها به جای اصلی‌هاست. از خدا و معبود و معشوق بدلی گرفته، تا پیامبر و کتاب و دین بدلی، تا امام بدلی، یا حتی تفریح بدلی، تجارت و سود بدلی و ... .

ابلیس خودش برای ظالمین "بدل" شد، تا به جای ولایت‌الله، ولایت او را بپذیرند. و البته بد بدلی است، چرا که خداوند متعال دوستدار مخلوقاتش است و او دشمن انسان است. «وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا».

پس این سرنوشت محتوم انسان گردید که هر گاه ولایت ابلیس و سایر شیاطین جنّ و انس را که ولایتی بدلی است، به جای ولایت الله، گرفت، اسیر و مغلوب دشمن خود می‌شود. و هر گاه هر "بدلی" را به جای اصلپذیرفت، مغبون و متضرر می‌گردد.

ندید دشمنان داخلی و خارجی، همیشه دوست را دشمن و دشمن را دوست نشان می‌دهند؟ این همان "بدل" زدن است، همان استراتژی «به جای» است. ندید سعادت و فلاح را در دلار نشان داده و عزت و استقامت را سختی و مشقت و بدبختی نشان می‌دهند؟ این همان "بدل" زدن است.

قصه ابلیس، قصه همه ما انسان‌هاست:

قصه ابلیس نیز مانند سایر قصصی که در قرآن کریم آمده است، قصه خود ما انسان‌ها می‌باشد. *- اگر ابلیس به واسطه عبادات بسیارش، در صف ملائک جای گرفت، هر انسانی نیز می‌تواند به واسطه عبادت پروردگار عالم، به مقام ملکوت رسیده و در صف ملائک جای بگیرد.

*- اگر در دورن ابلیس، بیماری تکبر بود و هنوز سرباز نکرده بود، و وقتی بیرون زد سبب ظهور عوارض بدی (عورات) چون حرص، حسد، آز، عناد، لجاج و ... گردید، این تکبر در درون تمامی ما انسان‌ها وجود دارد، هر چند که عابد و زاهد و ملکوتی باشیم.

*- اگر خداوند علیم، حکیم، خبیر و بصیرِ به احوال بندگان، "سجده" را برای ابلیس، علاج درد و درمان بیماری تکبرش قرار داد، برای انسان نیز "نماز" را علاج بیماری تکبرش قرار داد.

*- اگر خداوند منّان، ابلیس رجیم را به خاطر استکبار و خود بزرگ‌بینی‌اش در محضر حق تعالی، از آن مقام هبوط داد، هر جنّ و انس دیگری را نیز به خاطر استکبار و خودبزرگ‌بینی، هبوط می‌دهد.

از این رو، به اولاد حضرت آدم علیه‌السلام فرمود: شما همگی با استعدادِ کمال و تقرب به من آفریده شده‌اید، همه برای بهشت آفریده شده‌اید، پس بالقوه همه در بهشت هستید، پس کاری نکنید که شیطان شما را نیز مانند پدر و مادرتان فریب داده و از این بهشت اخراج کند؛ لباس تقوا را از تن شما درآورد و سبب ظهور و بروز بدی‌های شما گردد:

«يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ»  (الأعراف، 27)

ترجمه: اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، لباس ايشان را از تن‏شان مى‏كند تا عورت‏هاشان را به ايشان بنماياند، شيطان و دسته وى شما را از آنجايى مى‏بينند كه شما نمى‏بينيد، ما شيطان‌ها را سرپرست كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند.

جایگاه و استراتژی دشمن:

"استتار" یک قانون کلی است، برای همین به تمامی نسل بشر (بنی آدم) تعلیم و تذکر داده شد. دشمن همیشه خود را مخفی می‌کند، هیچ گاه آشکار نیست، چرا که انسان اگر دشمن و ضرر آشکار را ببیند، از آن دوری می‌گزیند. اگر دقت کنیم، تمامی انحرافات، معاصی و خطاها، به ظاهر صورت خوشی دارند که صورت حقیقی و ناخوشایندشان پشت آن مخفی می‌باشد. [اما اهل ایمان، تقوا و بصیرت می‌بینند].

پس دشمن از جایی شما را می‌بیند، که شما او را نمی‌بینید؛ نگاه به نقطه ضعف‌هایی در شما دارد، که خودتان متوجه آن نیستید؛ در جایی کمین کرده است که شما از آن غافلید.

اما استراتژی دشمن نیز همیشه مبتنی بر این است که لباس ایمان و تقوا را تن آدمی خارج کند، تا عیب‌هایش بیرون بریزد و به واسطه آن عیب‌ها، هم با یک دیگر دشمنی کنند و هم در نهایت رسوا و هلاک گردند.

پس انسان باید همیشه موحد، مؤمن، آگاه، بصیر و دشمن شناس باشد، تا شیاطین نتوانند "بدلی" را به جای "اصلی" قالب زده و به او غالب کنند.

این به جای آن:

*- امروز "ولایت شیطان بزرگ" بدل از "ولایت حقه الهی" است – نظریه‌پردازانِ فرضیه باف، بدل از انبیا هستند – ایسم‌ها، بدل از کتاب و دین حق هستند – الگوهای فاسق، بدل از امام حق هستند – دروغ، بدل از سخن راست و صادق است – زنا، بدل از ازدواج – همجنس بازی به جای جماع زن و مرد - فساد، بدل از اصلاح – فحشا، بدل از تفریح .... و بالاخره زندگی و ارتباط مجازی، بدل از زندگی و ارتباطات حقیقی قرار گرفته‌ است.

شیاطین برای هر حقی، باطلی دارند و دائم تبلیغ می‌کنند که "آیا این به جای آن بهتر نیست"؟!

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394

سنت خدا هیچ گاه تغییر نمی‌کند:

«سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» (الأحزاب، 62)

ترجمه: سنت خدا در اقوام گذشته و قبل از اين نيز همين بود، و تو هرگز سنت خدا را دگرگون نخواهى ديد.

آری، سنّت خدا مبدل نمی‌شود، منتهی باید دقت شود که سنّت خدا یک چیز یا یک روش و آن هم موضوع شناخته شده‌ی ما نیست. به عنوان مثال به آیات قبل از آیه‌ی فوق دقت شود که از منافقین و جنایات و خدعه‌های آنان می‌گوید و بعد می‌فرماید: اینها ملعون هستند «مَلْعُونِينَ»، یعنی رحمت شامل حال‌شان نمی‌شود؛ و بعد امر می‌نماید ترحم نکنید، بلکه: هر کجا یافتید یا دستگیر کنید و یا بکشید «أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا» - به تعبیر دیگری، به هنگام مواجه با آنان، نه عقب نشینی کنید، نه سازش کنید، نه تسلیم شوید و نه بی‌تفاوت رد شوید؛ بعد می‌فرماید که این "سنت" خداست. یعنی منافق همیشه ملعون است و شامل رحمت نمی‌شود و همیشه دستور به برخورد شدید و قاطع به آنان داده شده است.

ب – سنت خدا در عذاب‌ها:

سنّت الهی در عذاب‌ها چنین نبوده که تا چند نفر کافر و ظالم در جایی پیدا شدند، سریعاً یک طوفان نوحی، باد صرصری، یا صاعقه و سنگی از آسمان بفرستد و آنها را نابود نماید و یا دریایی را بشکافد و همه را غرق کند.

مُهلت دادن نیز سنّت الهی است – استدراج (عذاب تدریجی) که به مراتب بدتر از عذاب دفعی می‌باشد نیز سنّت الهی است – سلطه بدان و ظالمان بر سر جوامع، هنگام ترک امر به معروف و نهی از منکر مردم از سوی مردم نیز سنّت الهی است – پذیرش گریز ناپذیر ولایت طاغوت و گرفتار ظلم و جور مستکبران شدن، به دنبال نپذیرفتن "ولایت حقه الهی" نیز سنّت الهی است ...، امر به تعقل، تفکر، علم، بصیرت، وحدت، تلاش، جهاد و اعتصام "بحبل الله = ولایت" و نتایج آن، سنّت الهی است؛ چنان که عدم رعایت آنها و آثار و تبعات سوءاش نیز سنّت الهی است و در سنن الهی هیچ تغییر و تبدیلی وجود ندارد.

ج – عذاب‌های گذشته:

در گذشته، پس از خوابِ غفلتِ مردمان و سلطه‌پذیری از طواغیت، مستکبرین [طبق سنّت الهی] بر آنان حاکم می‌شدند و انواع و اقسام ظلم‌ها را که بدترین آنها همان "جهالت" و در جهالت نگه‌داشتن و تحریک تعصبات جاهلی می‌باشد، بر آنان روا می‌داشتند.

خداوند متعال برای امت‌ها نبی و رسول می‌فرستاد و برخی از اقوام را که لجاجت خاصی در کفر، شرک، جهالت و ظلم داشتند را با انواع بلاها نابود می‌نمود. مثل قوم نوح، قوم عاد و ثمود، قوم لوط ... و قوم فرعون. اینها عذاب‌های هلاک کننده بودند که باید برای دیگران عبرت شود. اما عذاب‌های تنبیهی برای گرویدگان به انبیا نیز داشت، مثل تنبیه قوم موسی علیه السلام به چهل سال آوارگی در صحرای سینا، به خاطر نافرمانی. یا تنبیهی که در ماجرای گوساله‌ی سامری شدند.

گاهی عذاب‌ها با سخت‌تر کردن اوضاع و شرایط نازل می‌شد تا تأدیب شوند. مثل سخت گیری در مشخصات قربانی، به خاطر سؤالات بیجای قوم؛ تا بفهماند که خودتان کار را برخودتان سخت می‌کنید؛ من گفتم یک گاوی را بیاورید و قربانی کنید، حالا شما مرتب می‌پرسید: چه شکلی باشد، چه رنگی باشد، کجا باشد و ...، پس اگر همان موقع از رسول‌شان اطاعت می‌کردند، کار بر آنها سخت و دشوار نمی‌شد. اینها همه درس است برای ما.

عذاب‌های فعلی:

پس از بعثت رسول اکرم، حضرت محمد صلوات الله علیه و آله، دیگر اقوام به خاطر انکار و تکذیب پیامبرشان به عذاب هلاکت گرفتار نشدند. چرا که خداوند متعال او را خاتم الانبیاء و المرسلین قرار داد، یعنی پیامبری برای همه امت‌ها و اقوام و در تمامی زمان‌ها؛ لذا «رحمة للعالمین» شد. بدیهی است که به «رحمة للعالمین» اجازه نفرین برای هلاکت قوم نیز داده نمی‌شود؛ مضافاً بر این که اگر قرار بود هر قوم منکر ایشان هلاک شود، با توجه به خاتم الانبیا بودن ایشان، باید اکثر اقوام و امت‌ها در اعصار متفاوت هلاک می‌شدند.

اما، سنّت خدا تغییر و تبدیلی ندارد. همان روش و همان سیاق است و سایر عذاب‌ها بر افراد و امت‌ها، به ویژه عذاب استدراج (تدریجی) هم چنان واقع می‌گردد. اقوام کافر، گام به گام به بدبختی و هلاکت بیشتر می‌افتند و هر لحظه به اعماق جهالت و ظلمات فرو می‌روند و ما این را با چشم می‌بینیم.

خداوند متعال بعد از ایشان، ولایت الهی و نبوی را در اهل بیت عصمت علیهم السلام تداوم بخشید و فرمود تبعیت کنید، تا به هلاکت نیافتید. امروز هم اگر (حتی تعداد محدود و لازم) آن تبعیت را داشته باشند، فرج می‌رسد. پس: «از ماست که برماست».

امثال داعش:

ما (نوع بشر) عادت کرده‌ایم که فرامین الهی را اطاعت نکنیم، به بایدها و نبایدهایش بی‌توجه باشیم، تنبلی و بی‌بصیرتی را پیشه کنیم، به جای تبعیت از حضرت رسول و امامان علیهم السلام، از طواغیت و نمادهای جاندار و بی‎جان آنها تبعیت کنیم، خود را به غفلت و جهالت بزنیم، چشم بصیرت به آن چه در اطرافمان می‌گذرد باز نکنیم، در میدان حاضر نشویم و کاری انجام ندهیم، بعد که کار خراب شد و درمانده شدیم، گناه را گردن خدا بیاندازیم و معترض شویم که پس چرا خدا کاری نمی‌کند؟ این ابتلای ناشی از کج اندیشی و تنبلی، هم در زندگی فردی و گرفتاری‌هایش دیده می‌شود و هم در زندگی اجتماعی و بلاهایش.

البته این خدا گفتن ما (نوع بشر) نیز به خاطر توحید و توکل ما نیست، بلکه به خاطر تنبلی، ترس و حرص دنیاست. همان طور که قوم موسی علیه السلام به او گفتند: مردمان این شهر قوی و جنگجو هستند، لذا تو و خدایت بروید این شهر را تصرف کنید تا ما بعد وارد شویم؛ ما نیز می‌گوییم:

حال و حوصله تفکر و بصیرت و حرکت نداریم، لطفاً خودت ترتیب هلاکت آنها را بده! مثل کسی که کار نمی‌کند و تلاشی ندارد و می‌گوید: خدایا! مگر تو رزاق نیستی؟ پس رزق من را بده!

خب سنّت الله درست مغایر با این بینش، مواضع و رفتارها می‌باشد.

بله، کار را خدا انجام می‌دهد، منتهی طبق سنّت خودش، نه طبق سفارشات، امیال و دستورالعمل‌های صادره از ناحیه‌ی بندگانش.

امثال داعش در طول تاریخ بسیار بوده‌اند. حجاج‌ها، چنگیزها و هیتلرها بسیار بوده‌اند؛ دست کم ما شیعیان با کوفیان و سپاهیان شام و فجایع کربلا و ماجراهای کشتار و قتل عام و تجاوز به نوامیس توسط یزیدیان در مکه و مدینه، بسیار آشناتریم (بدتر از داعش امروز). اما ناگهان زمین دهان باز نکرد تا شامیان را فرو برد و از آسمان صاعقه نیامد تا چنگیزیان را هلاک کند و امروز نیز امریکا و انگلیس و اسرائیل و سران شیطان‌پرست عرب و جاهلان جنایتکار میانمار و ...، با یک صاعقه و یا باد صرصر به هلاکت نرسیدند، چون سنّت خدا این نبوده و نیست، نه این که تغییر کرده است.

در آیات قرآن کریم و لسان نورانی معصومین علیهم السلام و سلوک و رفتار و آموزش تئوری وعملی آنها فرمود: سنّت من این است که بیدار و بصیر باشید – مؤمن باشید – مال دنیا، تجارت، خانواده، اقوام، آسایش، رفاه ... و هیچ چیز دیگری را بر خدا و رسول و جهاد فی‌سبیل الله ترجیح ندهید، به میدان بیایید، با جهالت مبارزه کنید، با کفار و مشرکین و منافقین و ظالم‌ها مقابله کنید، حول محور ولایت وحدت کنید – با یک دیگر نزاع نکنید –پشت پرده با دشمن سازش نکنید و ...، تا من نیز شما را یاری کنم و به فتح و پیروزی برسانم.

پس اینها همه سنّت خداست، نه این که ما مردم – به ویژه مسلمانان – به هیچ یک از موارد توجه نکنیم، بعد که امریکا، انگلیس، اسرائیل و تروریست‌هایی چون داعش به جانمان افتادند، بگوییم: پس چرا سنّت خدا متغیر شده و اینها را هلاک نمی‌کند؟!

نظام ستم شاهی به پشتوانه امریکا و انگلیس در ایران، منافقین و گروه‌های تروریستی و قتل‌عام‌های مشابه داعشی‌ها، تحمیل جنگی بزرگ که بیش از شصت کشور در آن حضور سیاسی، مالی، نظامی، تسلیحاتی، تجهیزاتی و جاسوسی داشتند، محاصره و تحریم اقتصادی برای رسیدن مایحتاج‌های ضروری (حتی دارو) و ...؛ برای این مملکت، این مردم و این ملّت هم بود، در حالی که جماعت‌شان اندک، قوای‌شان ناچیز و امکانات‌شان نزدیک به صفر بود. اما با ایمان و توکل به خدا، در هر عرصه‌ای به میدان آمدند و حول محور ولایت وحدت کردند و با بصیرت و آگاهی نسبت به هر خیر و شرّی حرکت کردند ...، و خداوند طبق سنت‌اش آنها را موفق و پیروز و سرافراز و عزیر گردانید. این همان سنّت الهی است، که تغییر نمی‌نماید؛ و امروزه نیز اگر خدایی ناکرده غفلت کنند، بی‌بصیرتی کنند، زرق و برق دشمن چشم‌شان را بگیرد، نظرشان به کمی لطف کفار باشد، به دنبال آلاف و علوف بروند؛ همه چیز متغیر می‌شود، به بدبختی و ذلت می‌افتند، به چرب و شیرینی هم نمی‌رسند ...، این هم سنّت خداست.

 

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394


تاريخچه شرك 
انسان ، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرايش زيادى دارد. در زمان هاى قديم هنگامى كه شخصيّت بزرگى مرگش فرا مى رسيد و از ميان مردم مى رفت ، آنها به خاطر عشق و علاقه اى كه به او داشتند، مجسّمه او را ساخته ، مورد احترام و تكريم قرار مى دادند. اين احترام كم كم به پرستش تبديل گرديد .
از عوامل ديگرى كه مى توان به عنوان پديد آورنده شرك در جامعه نام برد، ترس از طاغوت ها، طمع ، تقليد و رفاقت هاست .
تنوّع شرك
 
شرك در طول تاريخ داراى مظاهر گوناگونى بوده است ، ديروز جامعه انسانى شاهد گونه هايى از شرك بوده ، امروز شاهد گونه هايى ديگر از آن هستيم .
شركِ ديروز خورشيد پرستى ، ماه پرستى وبت پرستى بود وشرك امروز مقام پرستى ، عنوان پرستى ، قهرمان پرستى ، پول پرستى و مدرك پرستى است . شركِ ديروز تعصّبات قومى وقوم پرستى بود و شرك امروز ناسيوناليسم و وطن پرستى است .
نمونه هاى شرك
 
يكى مى گويد: اكنون ديگر به نماز باران نياز نداريم ، زيرا با حفر چاه نيم عميق آب مورد نياز خود را تاءمين مى كنيم .
ديگرى مى گويد: الان ديگر زمانى نيست كه خدا قهر كند و قحطى به مردم رو آورد، زيرا كشتى هاى گندم فورى از خارج وارد مى شود.
سوّمى مى گويد: اينكه قانون شرع حسابى دارد، قبول داريم ، لكن ما نمى توانيم از قوانين دولتى يا بين المللى سرباز زنيم . گرچه حكم خدا چنين است ، لكن رضايت مردم و يا همسر را هم بايد به حساب آورد.
ما گاهى به فرمان خدا عمل مى كنيم و گاهى هم پيرو اين و آنيم . اين نوع ديد و منطق با توحيد و بندگى حقّ منافات دارد.
يكى از فقها نقل مى كرد: قبل از انقلاب ، در سفرى همراه امام خمينى قدس سره به تهران مى آمديم . به ايشان گفتم : چه خوب است كه دولت عراق به ايرانى ها اجازه مسافرت نمى دهد، وگرنه فضلا و طلاّب قم همه به سوى نجف مى رفتند و حوزه علميّه قم خلوت مى شد. امام از اين طرز بيان بسيار ناراحت شد و از قم تا تهران در ماشين براى من صحبت كرد كه اگر كسى در فكر غير خدا باشد و بخواهد يكى بالا و ديگرى پايين بيايد، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت يا به عكس و خلاصه اگر كسى جز راه خدا و رضاى او به فكر تاءمين مساءله ديگرى باشد، از مدار توحيد دور مى شود، محور كار و هدف ما بايد خدا باشد، نه علاقه ها و روابط و منطقه ها و نژادها وشغل ها و تعصّب هاى محلّى و قبيله اى و... .
آرم و نشانه شرك
 
در قرآن ، حدود دويست مرتبه با كلمه ((دون اللّه )) و ((دونه )) - كه به معناى غير خداست - از شرك سخن به ميان آمده . اگر بخواهيم براى شرك ، نشانه و آرمى پيدا كنيم كه هم صحيح باشد و هم قرآنى ، اين كلمه بسيار مناسب است . آرى ، كسانى كه به سراغ غير خدا مى روند، عزّت را از غير خدا مى خواهند، قانون غير خدا را اجرا مى كنند و به غير او دل مى بندند، محرّك آنها رضاى ديگران است ، از غيرخدا مى ترسند وبراى غير او كار مى كنند.
يكى از مسايل مهم روانشناسى بررسى ريشه عقده ها و جلوگيرى از آنهاست . كسى كه در مدار توحيد قرارگرفت و فكر و حركتش براى خدا شد، ديگر از نظر او شكست معنايى ندارد تا بخواهد عكس العمل نشان دهد و برايش انفجار روانى پيش آيد.
انسانى كه براى خدا گام برداشت ، خداوند مشترى كار اوست
(180) حرفش را مى شنود و كارش را مى بيند(181) او به غير خدا كارى ندارد و از غير خداوند هم انتظارى ندارد.(182)
اينكه ما مى گوييم كار فلانى گرفت يا نگرفت ، شكست خورد يا پيروز شد، يا در روانشناسى مطرح مى شود كه ناكامى در فلان حركت سبب عقده فلانى شد، اين كاميابى ها و ناكامى ها در خارج از مدار توحيد مطرح است . زيرا در دائره توحيد ناكامى مطرح نيست ، براى پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى كه چوپان بود، يا از مكه به سوى مدينه رفت ، يا در كوه ها پناهنده بود، يا در جنگ ها، يا بالاى منبر، يا در حال طواف ، يا در حال گل كشى براى ساختن مسجد، يا تنها يا در ميان انبوه مردم ، هيچ يك از اينها براى روح پيامبر فرقى نداشت . آرى ، مسئوليّت ها فرق مى كند نه دلخوشى ها. اين ما هستيم كه اگر بخواهند شغل ما يا حتّى لباس ما يا ميز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض كنند، از غم گرفته تا مرز خودكشى پيش مى رويم ، چون همه اينها به نحوى براى ما اصالت پيدا كرده و يا بهتر بگويم بت شده است .
آمار مشركان
 
با معناى گسترده اى كه شرك دارد، اگر اندكى دقّت كنيم درمى يابيم كه افراد مخلص ‍ كم هستند، مخلصان يعنى كسانى كه محور كارهاى خود را خدا قرار داده ، هيچ اراده تشكّر و جزايى از غير او نداشته باشند، رياكار نباشند، در برابر قانون خدا تسليم بوده و قوانين غير خدايى رامطرح نكنند. قرآن مى فرمايد: (و ما يُؤ من اءكثرهم بِاللّه الاّ و هم مشركون )
(183) اكثر مردم به خدا ايمان ندارند مگر آنكه در كنار ايمانشان مشرك نيز هستند و تكيه گاه هاى غيرالهى دارند.
آثار شرك
شرك به خدا آثار سويى دارد كه گوشه اى از آن را در اينجا مى آوريم :
1- حبط عمل
 
شرك ، سبب نابودى و محو اعمال مى شود و به تعبير قرآن ، تمام كارهاى خوب انسان توسّط شرك (حبط) مى شود.
گاهى يك عمل كوچك در زندگى ، تمام زحمات انسان را از بين مى برد؛ به چند مثال توجّه كنيد:
الف : گاهى يك دانش آموز در تمام سال درس مى خواند، لكن در جلسه امتحان شركت نمى كند و به همين دليل بى مدرك مى ماند و با اينكه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مى دهد.
ب : فردى را در نظر بگيريد كه در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مى كند ولى در يك لحظه كمى سم مى خورد؛ اين عمل كوچك تمام مراعات هاى بهداشتى او را از ميان مى برد.
ج : شاگردى با يك عمر خدمت و كار و محبوبيّت نزد استاد، با يك عمل اشتباه ، مانند كشتن فرزندِ استاد، تمام كارهاى خوب خود را محو مى كند.
آرى ، شرك به خدا مانند سم خوردن و كشتن فرزند استاد است كه مى تواند تمام زحمت هاى دوره عمر را نابود كند. اينك به سخن قرآن توجّه كنيم كه مى فرمايد: (و لو اءشركوا لحَبط عنهم ما كانوا يعملون )
(184) اگر به خداوند شرك ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مى شود. حتّى به پيامبرش مى فرمايد: (لئن اشركت ليحبطنّ عملك ...)(185) اگر شرك بورزى تمامى اعمالت نابود مى شود.
2- اضطراب و نگرانى
 
ناگفته پيداست كه انسان نمى تواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زيادند وهر كدام از آنها هم توقّع زيادى دارند. انسان در ميان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد كه قرار مى گيرد دچار اضطراب ونگرانى مى شود، زيرا رضايت هرفرد وگروهى به قيمت ناراضى شدن شخص وگروه ديگرى تمام مى شود. اينجاست كه مساءله توحيد وشرك مطرح است ، انسان موحّد تنها در فكر راضى كردن خداست ؛ او كارى ندارد كه افراد يا گروه ها چه مى خواهند وقهراً از يك آرامش خاصّى برخوردار است .
در اين زمينه به دو آيه از قرآن توجّه كنيد:
الف : (ءَاءربابٌ مُتفرّقون خَيرٌ اَم اللّه الواحِد القهّار)
(186) آيا انسان ، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است يا تنها يك خداى قهّار؟ آيا انسان در فكر راضى كردن يك خدا باشد، آرامش دارد يا در فكر راضى كردن چندين نفر آن هم با سليقه هاى گوناگون ؟
ب : (ضَرب اللّه مثلاً رجلاً فيه شُركاَّء مُتشاكسون و رَجلاً سَلماً لرَجل هلْ يَستويانِ مثلاً)
(187) خداوند مَثَلى زده است : مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى كه تنها تسليم يك نفر است ؛ آيا اين دو يكسانند؟!
اين مثال بيان مطلبى است كه گفتيم : اگر كسى تنها تسليم يك نفر باشد در آرامش ‍ است يا كسى كه تحت سرپرستى چند نفر شريك بد اخلاق باشد؟
علاوه بر اينها راضى كردن ديگران مشكل است ، لكن خداوند زود راضى مى شود. در دعاى كميل مى خوانيم : ((ياسريع الرضا)) اى كسى كه زود راضى مى شوى ! اصولاً راضى شدن مردم ، اگر در مدار توحيد و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مى كنند جز كف زدن و نام يك خيابان را به اسم من كردن و مانند اين تشويق هاى زود گذر و پوچ ، كار ديگرى از دست آنها ساخته است ؟ مگر در گذشته ، آن گاه كه در شكم مادر بودم جز خدا كسى بر من نظارت داشت ؟ مگر الا ن هر لحظه زير نظر او نيستم ؟ مگر فرداى قيامت سر و كارم تنها با او نيست ؟ مگر همه خوبى ها وكمال ها از او نيست ؟ مگر قلب همه مردم به دست او نيست ؟ پس چرا من سرچشمه را رها كنم و دنبال دل اين و آن بروم .
كوتاه سخن آنكه راضى كردن يك خدايى كه هم زود راضى مى شود و هم مى تواند دل هاى ديگران را نسبت به من تغيير دهد و هم در گذشته و آينده سر و كارم با اوست ، بسيار بهتر است از راضى كردن اين همه مردم ، با آن همه سليقه .
قرآن مى فرمايد: (لا تَجْعَلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولاً)
(188) با وجود خداى واحد سراغ خداى ديگر نرو كه جز مذمّت و خذلان ، چيز ديگرى به تو نمى رسد. ما عمرى در پى جلب توجّه اين و آن دويديم تا در پايان فهميديم كه همه ، ما را براى خودشان مى خواهند، اين تنها خداست كه ما را براى خودمان مى خواست ، مردم همين كه دوست و مقام ديگرى پيدا كنند ما را رها كرده ، مى روند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده كه بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمايند. (إ نّ من اءزواجكم و اءولادكم عدوّ لَكم )(189) به خاطر توجّه به همين معناست كه بعضى از همسران و فرزندان ، ما را فقط براى رفاه خود مى خواهند گرچه به قيمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.
3- تزلزل در شخصيّت
 
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...)
(190) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى ))(191) در دژ و قلعه محكم الهى است .

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394


الگوى توحيد 
روش قرآن اين است كه علاوه بر امر و نهى و دادن طرح ، براى هر برنامه اى الگو و مدل هم معرفى مى كند كه اين خود تحت عنوان ((الگوها در قرآن )) موضوع يك بحث جالب است ، قرآن مى فرمايد: زن فرعون ، الگوى مؤ منان است ، زيرا در لابلاى عوامل جذب كننده و گول زننده خط خود را گم نكرد و ناز و نعمت و مال و مقام دربار فرعون هم در اراده او اثر نگذاشت و به قدرى در مراتب ايمان رشد كرده ، بالا آمد كه از خدا نجات خود را درخواست كرد.
(145)
و نيز در قرآن مى خوانيم : الگو و مدل كافران ، زن حضرت نوح است كه عناد و لجاجت و هوا و هوس ، مانع هدايت پذيرى او شد
(146) تا آنجا كه در خانه وحى و تحت سرپرستى دائمى پيامبرى همچون نوح ، همچنان در راه خود باقى ماند.
قرآن درباره حضرت ابراهيم عليه السلام نيز مى فرمايد: (انّى جاعلك للناس اماما)
(147) در اينجا به سراغ تاريخ حضرت ابراهيم مى رويم و فهرستى از كارهاى او را برمى شمريم تا قهرمان بودن او در توحيد روشن شود.
حضرت ابراهيم همواره تسليم خدا بود؛ هيچ مانعى جلوى راه او را نمى گرفت و در همه آزمايش هاى الهى قبول شد.
(148)
1- پس از حدود صد سال انتظار كه خداوند به ابراهيم فرزندى عطا فرمود، به او فرمان داد تا نوجوان خود اسماعيل را ذبح كند. او بى چون و چرا تسليم شد و وظيفه را بر غريزه مقدّم داشت ، پا بر نفس خود گذاشت و اسماعيل را خواباند و كارد را بر گردن او گذاشت كه فرمان آمد: دست نگه دار كه فرمان ما يك آزمايش بود.
(149) آرى ، او در كوبيدن بت درون پيروز شد.
2- ابراهيم عليه السلام با محاجّه و استدلال ، دماغ نمرود را به خاك ماليد.
(150) و طاغوت زمان خود را درهم كوبيد.
3- در برابر بت پرستان ، با شكستنِ بت هاى بزرگ و كوچك ، فطرت خفته آنان را بيدار كرد.
4- با بستگان نزديك خود به خاطر خدا قطع رابطه كرد.
(151)
5 - از زن و كودك شيرخوار خود در راه عزت دين خدا گذشت .
(152)
6- از جان خود - به هنگامى كه او را در آتش افكندند - دست شست .
(153)
علل انحراف از توحيد
 
مسائلى مى تواند انسان را از خط خدا و مدار توحيد بيرون كند از جمله :
1- ترس از طاغوت : يكى از عوامل انحراف ، ترس از طاغوت است . قرآن مى فرمايد: فرعون به مردم اعلام مى كرد: هركه غير از من خدايى و قدرتى را قبول كند او را به زندان مى اندازم .
(154) مردم هم از ترس ، به بندگى او تن داده بودند.
2- تعصّب بى جا: گاهى عشق و علاقه به چيزى ، سبب مى شود كه انسان خدا را ناديده بگيرد و به چيزى يا انسانى كه مورد علاقه اوست روآورد و آن را محور كار و مهر و غضب خود قرار دهد. قرآن مى فرمايد: يهوديان ، احبار و راهبان خود را ولىّ و سرپرست خود قرار داده بودند و خدا را كنار مى گذاشتند و هر چه اين عالم نماها حلال خدا را حرام يا حرام او را حلال مى كردند، يهوديان به خاطر علاقه و عشقى كه به آنان داشتند از آنها پيروى مى كردند.
(155)
3- اميد نابجا: گاهى تكيه به غيرخدا، به اميد كمك جويى و يا عزّت طلبى از ديگران است . قرآن در اين زمينه مى فرمايد: گروهى به سراغ غير خدا مى روند. تا شايد يارى شوند.
(156) ودر آيه ديگر مى فرمايد: براى اينكه سبب عزّت آنها شوند!(157)
آثار ايمان به خدا
 
# ايمان به خالق هستى ، در جامعه اسلامى ، برابرى و برادرى ايجاد مى كند.
# ايمان به خداى يكتا، تمامى امتيازات پوشالى را در هم مى ريزد، همه انسان ها را بنده يك خدا و همه را در برابر قانون يكسان مى داند.
# با ياد خدا و حاكميّت قانون الهى بر دلها، مصالح جامعه در اولويّت قرار مى گيرد. فدا كردن مصالح فردى به خاطر جامعه ، زمانى مى تواند منطقى باشد كه انسان باور كند اين فدا شدن ها به هدر نمى رود و خداوند جبران مى كند و اين باور در سايه ايمان به خدا به دست مى آيد.
# ايمان به خدا همبستگى ملّت ها را به دنبال دارد. بهترين وسيله همبستگى ملّت ها، ايمان به خداست ، همان گونه كه بهترين اهرم فشار بر طاغوت ها ايمان و توحيد است .
كسى كه به خدا ايمان دارد:
# احساس عشق ودلگرمى مى كند. كسى كه مى داند تمام كارهاى او زير نظر است وهيچ عملى نابود نمى شود وخريدار تلاش او خداست ، آن هم با قيمت بهشت و رضوان الهى ، و حتّى گاهى بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نيّت ، به او اجر و پاداش ‍ مرحمت مى كند؛ چنين شخصى با عشق و دلگرمى زندگى مى كند.
# همه كارهايش را براى خدا انجام مى دهد و در فكر خودنمايى و رياكارى نيست . از حيله و حُقّه بازى دورى مى كند. زيرا كسى كه خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مى داند، نمى تواند اهل مكر و حيله باشد.
# عزّتمند است . كسى كه بندگى او را پذيرفته ، در برابر هيچ قدرت و مقامى جز خدا تسليم نمى شود و همه را بندگانى همچون خود مى داند. لذا از احدى جز خدا نمى ترسد. (و لا يخشون احداً الاّ اللّه )
(158)
# به همه انسان ها به عنوان آفريده هاى خدا به يك چشم مى نگرد. على عليه السلام در تقسيم بيت المال بين عرب و عجم فرقى نمى گذاشت و در پاسخ فردى كه پرسيد: چرا فرقى نمى گذاريد؟ فرمود: خداى همه آنها يكى است .
# عدالت و حقوق ديگران را مراعات مى كند. انسان موحّد، به هياهوهاى ديگران توجّهى ندارد و فقط به وظيفه شرعى خود عمل مى كند
# ترس از فقر او را به كارهاى ناشايسته سوق نمى دهد. كسى كه به خدا ايمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مى داند، بنابراين ، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمى كند. (ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله )
(159) وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمى كند ويا نمى كشد. (نحن نرزقهم وايّاكم )
(160)
# هرگز زيانكار نيست . چون در برابر كار فانى خود، بهايى پايدار و جاودان مى گيرد. و به جاى هر نوع تكيه گاهى تنها به او تكيه مى كند. لذا از آرامش خاصى برخوردار است .
اكنون عوامل دلهره و اضطراب را بيان مى كنيم تا روشن شود كه ايمان به خدا چگونه به انسان آرامش مى دهد.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394


هماهنگى در هستى 
در نظام هستى ، ضعف ها با قدرت ها، حمله ها با دفاع ها وخشونت ها با عاطفه ها چنان به هم آميخته اند كه انسان را مبهوت مى كند و در مجموع ، نظام هماهنگى را به وجود آورده است .
آيا تاكنون انديشيده ايد كه :
چگونه ضعف نوزاد با قدرت و حمايت والدين او جبران مى شود؟!
چگونه پرتاب سنگ هاى بزرگ آسمانى با استقامت فضاى ضخيمى كه در اطراف زمين است جبران و مشتعل مى شود؟
چگونه انسان كه گاز كربن پس مى دهد، با عكس العمل گياه كه گاز كربن را مى گيرد و اكسيژن پس مى دهد، هماهنگ و متناسب عمل مى كند؟
چگونه خشونت و قاطعيّت مرد با مهر و عاطفه زن كه - با هم زندگى مى كنند و يكديگر را تعديل مى كنند - هماهنگ است ؟ شما دادوستدهاى قهرى و طبيعى را كه در آفرينش نهفته است ، مطالعه كنيد تا دريابيد كه چگونه تناسب و هماهنگى دقيقى در آنها به چشم مى خورد.
اگر زمين سفت وسخت بود، براى كشاورزى وحفر چاه وساختمان سازى و براى دفن اموات وموادّ زايد چه مى كرديم ؟ اگر سست وشل بود، چه مى كرديم ؟!
هماهنگى درون و بيرون
 
چگونه بين معده در درون انسان و خوراكى ها در بيرون ، هماهنگى و تناسب وجود دارد. انسان تشنه مى شود، در بيرون آب وجود دارد. تمايلات جنسى دارد، براى او همسر وجود دارد.
فطرت و روح انسان در جستجوى بى نهايت است ، چيزهاى محدود او را سير نمى كند. چون از درون ميل به كمال دارد، پس در بيرون نيز بايد كمال مطلق وجود داشته باشد و آن خداست . در درون چون عاشقيم ، در بيرون نيز بايد معشوقى وجود داشته باشد. معشوق واقعى انسان كيست ؟ معشوق هاى غير واقعى مانند ظرف هاى يكبار مصرف هستند. حضرت ابراهيم عليه السلام به خورشيد پرستان فرمود: (انّى لا احبّ الافلين )
(90) من آنچه را كه رفتنى است دوست ندارم .
نشانه هاى خدا
قرآن در آيات بسيارى عبارت ((و من آياته )) را تكرار مى كند. تا بدين وسيله به ما اعلام نمايد كه اين همه نظم و هماهنگى ، هرگز نمى تواند تصادفى به وجود آيد. اكنون به ذكر برخى از نشانه هاى الهى در طبيعت و در وجود خود مى پردازيم . بديهى است كه اين نشانه ها ما را به وجود خداوند متعال رهنمون مى گردد. (سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم انّه الحقّ)
(91)
نشانه هاى خدا در طبيعت
 
آيا هيچ گاه در مورد كوه ها فكر كرده ايم ؟ كوه ها، آب برف و باران را در خود ذخيره مى كنند، زلزله را مهار مى نمايند، طوفان هاى تند را مهار مى كنند. كوه در لطافت هوا نقش دارد، سنگش براى ساختمان و معادنش براى رفع نيازهاى بشر استفاده مى شود.
خورشيد به زمين نور مى رساند و اقيانوس بخار آب را به بالا مى فرستد، سپس ‍ جاذبه زمين آن را پائين مى كشد و باران مى بارد.
ريشه درختان ، موادّ غذايى را جذب نموده ، به برگ ها مى رساند، برگ نيز نور خورشيد را جذب نموده ، به ريشه مى رساند. آيا اين هماهنگى ها دليلى بر حكومت يك قدرت بى نهايت و مدبّر نيست ؟
نشانه هاى خدا در آفرينش حيوانات
 
بين كف پاى شتر و صحراهاى پر از ريگ و خار كه شتر در آن جا زندگى مى كند، تناسب وجود دارد. از آنجا كه شتر حيوان باربرى است ، داراى گردنى بلند و قوى است كه همانند يك اهرم عمل مى كند. اردك نيز چون مى خواهد در آب شنا كند، پر و بالش ‍ چرب است تا آب به پوست بدنش نرسد.
نشانه هاى خدا در وجود انسان
 
چشم .
 
قرآن مى فرمايد: (الم نجعل له عينين )
(92) آيا ما دو چشم به انسان نداديم ؟ اگر در ساختمان چشم خود دقّت كنيد، به اين نتيجه مى رسيد كه حتّى پيشرفته ترين دوربين ها با آن قابل مقايسه نيست . دوربين هاى پيشرفته سنگين هستند و چشم بسيار سبك . دوربين ها مرتّب بايد فيلمشان تعويض شود و چشم نيازى به تعويض فيلم ندارد. دوربين ها بايد تنظيم شوند و چشم به صورت خودكار تنظيم مى گردد.
خداوند براى چشم شش نوع وسيله حفاظت قرار داده است ، محافظى در داخل چشم به نام اشك ، از آنجا كه چشم از پيه ، ساخته شده و نگهدارى پيه با آب شور ممكن است ، اشك چشم نيز شور است . محافظ ديگر مژه است ، محافظ سوّم پلك ها هستند. محافظ چهارم ابروها و محافظ پنجم خطوط پيشانى است كه از ورود عرق به چشم جلوگيرى مى كند.
آخرين محافظ، بينى و استخوان هاى اطراف چشم هستند كه چشم را در درون خود چون صدفى قرار داده ، از آن حفاظت مى كنند.
چگونه ساختمان دستگاه عكس بردارى چشم با نور هماهنگ است و عدسى چشم در برابر نور بيشتر به طور خودكار، تنگ و در نور كمتر باز مى شود و پلك ها و ابروهاى سياه و زيبا نور را تعديل مى كند و به دستگاه مى رساند؟
چگونه چشم با آب شور و دهان با آب شيرين مخلوط و مزه آب ها با ساختمان دهان و چشم تطبيق مى كند.
زبان .
 
عضو كوچكى كه وظايف بزرگى به عهده دارد. هم در چشيدن مزه و طعم غذا و هم در بلعيدن آن ، انسان را كمك مى كند و بالاتر از همه نقش آن در سخن گفتن است كه با گردش دقيق خود، حروف و صداهاى مختلف را ايجاد كرده و با سرعت مناسب ، كلمات و جملات را ادا مى كند.
لب ها.
 
قرآن مى فرمايد: اى انسان ! ما به تو يك جفت لب داديم . بين دو لب ، دهان قرار دارد و ما انسان ها از طريق دهان مى مكيم ، مى آشاميم و مى خوريم . نفس مى كشيم ، گازگربنيك خارج مى كنيم و حرف مى زنيم . راستى اگر طرّاحى اين همه كار با كارشناسان ما بود چه مى كردند؟! شايد سر ما را پر از سوراخ و دودكش مى كردند تا بتوانيم كارهاى مذكور را انجام دهيم !
بينى .
 
بينى در يك نفس كشيدن سه كار مى كند؛ غبار هوا را مى گيرد، هواى سرد را گرم هواى خشك را مرطوب مى كند، در غير اين صورت ريه آزرده مى گرديد.
گوش .
 
هماهنگى موجود بين گوش و امواج نشانگر آن است كه خالق گوش و امواج يكى است . چين وچروك گوش ما را در شناخت جهت صدا يارى مى دهد.
شير مادر.
 
خالق كودك و خالق شير در سينه مادر يكى است ، چون به تناسب پيدا شدن نوزاد شير هم در پستان مادر به وجود مى آيد.
جايگاه و منبع شير، روى سينه مادر و زير دو چشم مادر قرار دارد. نوزاد با دو دست مادر، حمايت مى شود، كودك بر روى قلب مادر قرار مى گيرد و با آهنگ قلب مادر كه مدّتى نيز در رحم او با آن ماءنوس بوده ، شير مى مكد.
شير مادر از توليد به مصرف است ، بدون هيچ گونه سر شيشه و قيف و صافى ، استفاده مى شود، به گرم كردن و سرد كردن نياز ندارد و تمام ويتامين هاى مورد نياز كودك در آن ذخيره شده است .
و بالا خره ، چنانچه در بدن انسان فقط استخوان رشد مى كرد، ولى عضلات رشد نمى كردند، چه پيش مى آمد. اگر سر انسان بزرگ مى شد ولى گردن او رشد نمى كرد چه مى شد؟! اگر چانه ثابت بود و سر متحرك ، آيا غذا خوردن و صحبت كردن براحتى الا ن ميسّر بود؟ اگر آب دهان زياد توليد مى شد، مرتّب چكّه مى كرد و اگر توليد آن كم مى شد، به تاءمين آب دهان نياز داشتيم .
آرى ، هستى و نظم حاكم بر آن نشانه روشنى بر وجود خدا و يكتايى اوست . البتّه همان گونه كه تفكّر در هستى و عجايب خلقت خويش ، هر انسان با انصافى را به وجود خدا رهنمون مى گردد، ذكر و ياد نعمت هاى بى شمار الهى نيز انسان را عاشق خدا مى كند و اين سخن خداست به حضرت موسى عليه السلام كه فرمود: مردم را عاشق من كن ، موسى عليه السلام پرسيد: چگونه ؟ فرمود: نعمت هاى مرا براى آنها بازگو كن .
گاهى نبودن برخى نعمت ها نعمتى به حساب مى آيد، مثلا اگر نوزاد از نعمت عقل برخوردار بود، هنگامى كه مادر براى نظافت او قنداقه اش را باز مى كرد، نوزاد خجالت مى كشيد.
گاهى تلخى ها عامل رشد وهوشيارى است ، بعضى اوقات ، داغ شدن زيرپاى انسان موجب مى گردد كه او حركت كند و الاّ سر جاى خود مى ماند. البتّه علم ما نسبت به جهل ما همچون قطره اى در درياست ، زيرا در جهان ميليون ها اسرار شگفت وجود دارد كه هنوز علم انسان به آنها نرسيده و حقايق آن راكشف نكرده است .
روزى جوانى كه با خواندن چند كلمه درس مغرور شده بود، به من گفت : چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ گفتم : نمى دانم ، حتماً دليلى دارد ولى لازم نيست دليل تمام دستورات خدا براى ما - آن هم همين امروز - روشن باشد. اساساً گاهى دستور فقط جنبه تعبّدى و اطاعت دارد و براى اين است كه ما تسليم حقّ باشيم . مثلاً قرآن مى فرمايد: ماءموران جهنّم نوزده نفرند، سپس مى فرمايد: انتخاب اين عدد تنها براى آن است كه ببينيم چه كسى اعتراض مى كند كه چرا لااقل بيست نفر نيستند.
(93) يا در جاى ديگر قرآن مى خوانيم : قبله مسلمانان عوض شد تا ببينيم چه افرادى در جابه جا شدن قبله دنباله رو پيامبرند و چه كسانى بهانه جويى مى كنند و نق مى زنند. (و ما جَعَلنا القِبلَة الّتى كُنتَ علَيها الاّ لِنَعلم مَن يتّبع الرّسول مِمَّن يَنقَلب على عَقِبيْه )(94)
مگر در قرآن نيامده كه فرمان ذبح اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم داده شد، تا ببينيم كه در راه ما چقدر فداكارى مى كند؟
(95)
سپس به آن جوان گفتم : همان گونه كه در عالم مادّه يك سرى فورمول هايى است كه اگر در آنها دقّت نشود، نتيجه مطلوب گرفته نمى شود، در عالم معنويّات نيز ممكن است براى رشد وسعادت ابدى ما فرمول هايى وجود داشته باشد كه اگر آنها را مراعات نكنيم به نتيجه نمى رسيم .
اگر به شما گفتند: در فاصله صد قدمى گنج است ، شما اگر صد وده قدم برويد، هر چه هم زمين را بشكافيد چيزى پيدا نمى كنيد، بايد مراعات همان مقدار بشود كه به ما دستور داده شده است .
در شماره گيرى تلفن ، اگر يك شماره كم و زياد شود، با آن محلّ يا شهرى كه منظور شماست تماس برقرار نمى شود. كليد درِ منزل ، يا سويچ ماشين ، اگر يك دندانه آن كم و زياد يا ناقص باشد، در باز نمى شود و ماشين روشن نمى گردد.
ما نيز جز از راه تسليم در برابر وحى ، نمى توانيم به همه كمالات برسيم .

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 3 / 5 / 1394

داستان سیستم ارتباطی ما با خدا

 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

درسطح داخلی معده سی وپنج میلیون غده کوچک وجود دارد کار این غده ها تولید اسیدی است که هضم غذا را ممکن می سازد این اسید آن قدر سوزان است که اگر روی پوست دست بریزد تاول میزند.اما این اسید به معده با همه ظرافتش آسیبی نمی زند!

 اي با همه در حديث، گوشِ همه كر             وِي با همه در حضور و چشم همه كور  

  درچشم انسان هفت پرده وجود دارد که یکی از آنها پرده شبکیه است.در ساختمان این پرده شش هزار سنگ ریزه مخروطی شکل به کار رفته وسی وشش هزار سنگ ریزه استوانه ای شکل سطح آن را مفروش کرده.

 ديده را فايده آن است كه دلبر بيند                     ور نبيند، چه بُوَد فايده بينايي را

 حجم خون تلمبه شده توسط قلب در مدت یکسال .معادل دو میلیون و ششصد هزار لیتر میشود.همچنین در پنجاه سال ،دو میلیارد مرتبه کار می کند که در این مدت سیصد هزار تن خون را تلمبه میکند .با این کار مدوام وبدونه وقفه،آیا تا حال قلب شما به روغن کاری نیاز پیدا کرده؟

 و....

 آن دل كه به ياد تو نباشد دل نيست                 قلبي كه به عشقت نطپد جز گِل نيست

آیا با همه اینها نباید چنین خدایی را شناخت ؟

 اي دل نفسي به دوست همدم نشدي                  در خلوت كوي يار محرم نشدي  

  فيلسوف و فقيه و صوفي و دانشمند                    اين جمله شدي و ليك آدم نشدي  

 آیا نباید شکر گذار چنین خدایی بود ؟چقدر در خود مطالعه کردیم تا قدمی به خدایی خود نزدیک بشویم؟

 در كشور دل، ملال پيش آمده است              بين «دل» و «دين» جدال پيش آمده است 

 در سيستم ارتباطي ما و خدا                      چندي است كه «اختلال» پيش آمده است

 

 

داستان لطف و عذاب خداوند

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟

عزراییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر
 سوخت
:

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد
.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

 

داستان مسیر مسجد و شیطان

 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.

در راه  مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

اینبار در راه  مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او فراوان تشکر کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راه مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان راببخشد. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

  نتیجه اخلاقی داستان:

کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است از مواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد

 

داستان حسین مظلوم امروز

 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

حسین هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

ستار صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، يكماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره! 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری ...!

حسین (ع) هنوز مظلوم است 

چون وقتی محرم می‌آید...

فرشید پوسترهای آنجلینا جولی و  شارون استون  را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...! 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 چون وقتی محرم می‌آید...

قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید... 

سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌هاي عزاداری اسفند دود می‌کند!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

حاج منصور مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را می‌گیرد!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

حاج آقا کلامی، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

هیت امنای مسجد ...علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

کل یوم عاشورا

یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گرید

کل ارض کربلا

یعنی...چند مسجد و چند تکیه !

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد

او هم می‌رود

تا سال بعد !

تا یاد بعد

داستان شب عطش

 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

هفت روز است كه زمين را آفريده ‏اند .هفت روز است كه زمين را شخم می‏زنيم . همه گندم‏هاى ممنوعه را كاشتيم و جاودانگى نروييد

همه دانه‏ هاى پنهان در جيب‏هايمان را كاشتيم و ميوه نهال هيچ كدامشان طعم سيب نيمه كاره را نداد . غروب هفتم است . غروبى كه فهميده ‏ايم اين خاك «اموات‏» است و اين زمين مرده استعداد رويش هيچ چيز را ندارد . 
 
امشب، هفتمين شب است . شب نا اميدى از خاك .شب دل بستن به آب! و خبر ساده و كوتاه است: «آب را بسته‏ اند!» 
 
خسته از هفت روز چنگ زدن در خاك، به خيمه می‏رسيم .خبر می‏رسد و خبر ساده و كوتاه است: «آب را بسته ‏اند!»  

بی‏ طاقتيم . بی ‏تاب . لب‏ها ترك خورده . زبان‏ها به كام چسبيده .

 يكى می‏گويد: «الهه آب‏ها! رحمت!»

يكى می ‏نالد: «خداى درياها! ابر!»

 كسى می‏خواند: «فرشته‏ هاى نزول! باران!»
 
آهسته زير لب می‏گوييم: يا قمر بنى هاشم! همه بر می‏گردند .

ناگهان حيرت زده به ما خيره می‏شوند . همه آنهايى كه ارتباط اين اسم را با آب نمی‏دانند! 
 
ته كوزه‏ ها را می ‏تكانيم . مشك‏ها را می ‏فشريم . دريغ از قطره‏ اى

شكم‏هايمان را برهنه می ‏كنيم . می ‏چسبانيم به خاكى كه می‏گويند روزى خيمه سقا بوده است تا له ‏له‏ مان شايد فروكش كند . ايستاده‏ اند . حيرت زده . خيره به ما همه آنهايى كه ارتباط اين خيمه را با آب نمی‏دانند!

امشب، هفتمين شب است . شب دل بستن به عشق . و خبر ساده و كوتاه است: عشق را، پوچ كرده ‏اند .عشق دروغ شده است .

كوچك .

در ابعاد و اندامى حقير كه حتى نمی‏شود آن را شناخت . شناسنامه دارد . و سن و حتى قيافه .
 
و ما خودمان را چسبانده‏ ايم به خنكاى كف خيمه سقا كه می‏گويند عشق را می‏شناسد و می‏تواند آن را باز آورد

و صدا می‏زنيم: «يا ابا فاضل‏» 
 
و حيرت می‏كنند همه آن‏ها كه ارتباط اين لقب را با عشق می‏دانند! 
 
امشب هفتمين شب است . و ما رسيده ‏ايم خسته از هفت روز تنهايى و حقارت . پى قهرمان می‏گرديم . و خبر ساده و كوتاه است: «قهرمانى مرده است‏» 
 
فقط روئين تنان خيالى مانده اند . تهمتنان افسانه ‏اى . پروردگان سيمرغ‏هاى اساطيرى . دست می‏كشيم به عمود خيمه و می‏گوئيم، «يا اباالفضل علمدار» . 
 
می‏دانيم چيزى مثل يك علم كه هيچ وقت‏ بر زمين نمانده است،

دستمان را می‏گيرد . مردى كه افسانه و اساطير نيست . 
 
امشب، شب عجيبى است . شب عطش . هر كف دست كه از آب پر می ‏كنيم «ماه بنى هاشم‏» در آن می‏لرزد . آب از لاى انگشتانمان سر می‏خورد و فرو می‏ريزد . باز كف دستى از آب و آب فرو می‏ريزد .كنار نهر تشنه مانده ايم و آب امشب سر جرعه شدن ندارد .

منتظر قدم‏هاى توست و منتظر تصوير عشق . 
 
امشب تنها اميدى كه براى سيراب شدن هست، مشكى است كه بايد پاره شود و آبش بريزد روى خون دست‏بريده‏ اى و دندانى و چشمى .

وگرنه همه قهرمانان را آب برده است و هيچ نياورده ‏اند و نمانده اند . 
 
امشب هفتمين شب است . شب عطش . و ما بد جورى به تو نياز داريم .

نه به شمعى كه در سقاخانه‏ اى روبه‏ روى تمثالت‏ بگذاريم . نه!

نه به سبزى ‏خوردن‏هاى سفره ‏اى كه لابد سمبل رداى تواند . نه!

ما امشب به قامت رشيد خودت نياز داريم!

خود خودت!

 به دست‏هايت كه باز علم بگيرند . به بازوانت كه تكيه گاه شوند .

به گريه ‏ات پيش حسين (ع) به اين‏كه بگويى:

«جان برادر ديگر طاقت ندارم بگذار بروم‏» .

 به رفتنت . به رسيدنت ‏به نهر آب . به كف آب پركردنت .  به تصوير عشق ديدنت . به آب خالى كردنت .به مشك پر كردنت . به دست‏هاى قلم شده . به چشم‏هاى خون آلود . به مشك تير خورده . به آن كمر كه پيش پاى تو بشكند .

 ما امشب به همه اين‏ها نيازمنديم .

 چون امشب، شب عطش است

 مشك‏هاى آب هستند .

 درياها موج می‏زنند ولى امشب، شب عطش است و ما به مشكى نياز داريم

كه با دندان گرفته باشند و تير بخورد .

قحطى عشق است . 

 
بگو به برادر كه عمود خيمه ات را بر ندارد .

بگو كه می ‏خواهيم برويم، سر به عمود بگذاريم

 و تمام دلتنگی‏هامان را براى قامت «مردى كه نيست‏» گريه كنيم!

داستان عابد و ابلیس

 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

در ميان بني اسرائيل عابدي بود. وي را گفتند : فلان جا درختي است و قومي آن را مي پرستند !!!

عابد خشمگين شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند...

ابليس به صورت پيري ظاهر الصلاح، بر مسير او مجسم شد، و گفت : اي عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

عابد گفت : نه، بريدن درخت اولويت دارد...

مشاجره بالا گرفت و درگير شدند، عابد بر ابليس غالب آمد و وي را بر زمين کوفت و بر سينه اش نشست.

ابليس در اين ميان گفت : دست بدار تا سخني بگويم، تو که پيامبر نيستي و خدا بر اين کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دينار زير بالش تو نهم؛ با يکي معاش کن و ديگري را انفاق نما و اين بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است ...

عابد با خود گفت : راست مي گويد، يکي از آن به صدقه دهم و آن ديگر هم به معاش صرف کنم ، و برگشت...

بامداد ديگر روز، دو دينار ديد و بر گرفت ، روز دوم دو دينار ديد و برگرفت ، روز سوم هيچ پولي نبود!

خشمگين شد و تبر برگرفت و به سوي درخت شتافت ...

باز در همان نقطه ، ابليس پيش آمد و گفت: کجا؟!

عابد گفت: مي روم تا آن درخت را برکنم !

ابليس گفت : زهي خيال باطل ، به خدا هرگز نتواني کند !!!

باز ابليس و عابد درگير شدند و اين بار ابليس عابد را بيفکند چون گنجشکي در دست!

عابد گفت : دست بدار تا برگردم ! اما بگو چرا بار اول بر تو پيروز آمدم و اينک، در چنگ تو حقير شدم؟!!

ابليس گفت : آن وقت تو براي خدا خشمگين بودي و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار براي خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولي اين بار براي دنيا و دينار خشمگين شدي،
 پس مغلوب من گشتي ... 

مولا علی (ع): دنيا خوابي است که اگر آن را باور کني پشيمان مي شوي

داستان بهترین دین

 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

لئوناردو باف يک پژوهشگر دينى معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست:
    در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود و دالايى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسيدم: عالى جناب، بهترين دين کدام است؟
    خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودايى» يا «اديان شرقى که خيلى قديمى‌تر از مسيحيت هستند

    دالايى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خيره شد ... و آنگاه گفت
:
    «بهترين دين، آن است که شما را به خداوند نزديک‌تر سازد. دينى که از شما آدم بهترى بسازد

    من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسيدم
:
    آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چيست؟
    او پاسخ داد
:
    «هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر، فهميده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئوليت‌تر و اخلاقى‌تر سازد
.
    دينى که اين کار را براى شما بکند، بهترين دين است
»
    من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانة او انديشيدم. به نظر من پيامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است
:
    دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اصلاً به هيچ دينى اعتقاد ندارى، براى من اهميت ندارد. آنچه براى من اهميت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است
.
    به ياد داشته باش، عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست
.
    قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فيزيک نيست. در روابط انسانى هم صادق است
.
    اگر خوبى کنى، خوبى مى‌بينى
    
و اگر بدى کنى، بدى.
    هميشه چيزهايى را به دست خواهى آورد که براى ديگران نيز همان‌ها را آرزو کنى
.
    شاد بودن، هدف نيست. يک انتخاب است
.
    «
هيچ دينى بالاتر از حقيقت وجود ندارد.»

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته بود و يكى از فرزندانشان را روى زانوى خود نشانده و مى بوسيد و به او محبّت مى كرد.
در اين هنگام مردى از اشراف جاهليت خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله رسيد و به آن حضرت عرض كرد:
من ده تا پسر دارم و تا حال هنوز هيچكدامشان را براى يك بار هم نبوسيده ام . پيامبر صلى اللّه عليه و آله از اين سخن چنان عصبانى و ناراحت شدند كه صورت مباركشان برافروخته و قرمز گرديد، آنگاه فرمود:
من لا يَرحم لا يُرحم ، آن كس كه نسبت به ديگرى رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نخواهد كرد. و بعد اضافه نمود:
من چه كنم اگر خدا رحمت را از دل تو كنده است 

انسان كامل ، ص 168

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
هنوز در رحم مادر بود كه پدرش در سفر بازرگانى شام در مدينه در گذشت . جدّش عبدالمطلب ، كفالت او را عهده گرفت . از كودكى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطلب به فراست دريافته بود كه نوه اش آينده اى درخشان دارد.
هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب درگذشت . و طبق وصيّت او ابوطالب عموى بزرگش عهده دار كفالت او شد. ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين كودك كه با ساير كودكان شباهت نداشت در شگفت مى ماند.
هرگز ديده نشد مانند كودكان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندك اكتفا مى كرد و از زياده روى امتناع مى ورزيد. بر خلاف كودكان همسالش و برخلاف عادت و تربيت آن روز موهاى خويش ‍ را مرتب مى كرد و سر و صورت خود را تميز نگه مى داشت .
روزى ابوطالب از او خواست كه در حضور او جامه هايش را بكند و به بستر برود، او اين دستور را با كراهت تلقى كرد و چون نمى خواست از دستور عموى خويش تمرّد كند به عمو گفت : روى خويش را برگردان تا بتنوانم جامه ام را بكنم ، ابوطالب از اين سخن كودك در شگفت شد. زيرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عريان كردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند.

ابوطالب مى گويد: من هرگز از او دروغ نشنيدم ، كار ناشايسته و خنده بيجا نديدم ، به بازيهاى بچّه ها رغبت نمى كرد تنهايى و خلوت را دوست مى داشت و در همه حال متواضع بود

وحى و نبوت ، ص 169؛ استاد شهيد، اين مطالب را به استناد مقاله آقاى مجتهد زنجانى در كتاب ((محمد خاتم پيامبران )) جلد اوّل نوشته اند

 

دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو، سر موضوع کوچکی بحث می‌ کنند و کار به جایی می‌ رسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست می‌ دهد و سیلی محکمی به صورت دیگری می‌ زند.
دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود، بدون این‌ که حرفی بزند، روی شن‌ های بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست زندگی‌ام سیلی محکمی به صورتم زد
آنها به راه خود ادامه دادند تا این‌که به دریاچه‌ ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش‌ آمده را فراموش کنند. همچنان‌ که مشغول شنا بودند، ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود، حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای، وی را به سمت پایین می‌ کشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد.
مرد که خود را از مرگ حتمی نجات‌ یافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: «امروز بهترین دوست زندگی‌ام مرا از مرگ قطعی نجات داد
دوستی که او را نجات داده بود، وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید، با شگفتی پرسید: «وقتی به تو سیلی زدم، روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم، روی سنگ حک می‌ کنی؟»
مرد پاسخ داد: «وقتی دوستی تو را آزار می‌ دهد، آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو، آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آن را در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی.»
یاد بگیریم آسیب‌ ها و رنجش‌ ها را در شن بنویسیم تا فراموش شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچ‌ گاه فراموش نشود

 

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد "فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام  صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام  (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود."

حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای واز روزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.


شهید مطهری،داستان راستان ص17 .و  رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج1ص112

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
حضرت سليمان عليه السلام گنجشكى را ديد كه به ماده خود مى گويد:
- چرا از من اطاعت نمى كنى و خواسته هايم را به جا نمى آورى ؟ اگر بخواهى تمام قبه و بارگاه سليمان را با منقارم به دريا بيندازم توان آن را دارم !
سليمان از گفتار گنجشك خنديد و آنها را به نزد خود خواست و پرسيد:
چگونه مى توانى چنين كارى بزرگى را انجام دهى ؟
گنجشك پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خويشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از اين گونه حرفها مى زند. گذشته از اينها عاشق را در گفتار و رفتارش نبايد ملامت كرد.
سليمان از گنجشك ماده پرسيد:
- چرا از همسرت اطاعت نمى كنى در صورتى كه او تو را دوست مى دارد؟
گنجشك ماده پاسخ داد:
- يا رسول الله ! او در محبت من راستگو نيست زيرا كه غير از من به ديگرى نيز مهر و محبت مى ورزد.

سخن گنجشك چنان در سليمان اثر بخشيد كه به گريه افتاد و سخت گريست . آن گاه چهل روز از مردم كناره گيرى نمود و پيوسته از خداوند مى خواست علاقه ديگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند

 بحار: ج 14، ص 95


مرحوم شيخ مفيد، كلينى ، راوندى و يعضى ديگر از بزرگان در كتاب هاى خود آورده اند:
يكى از خادمان حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى عليه السلام - به نام نصير خادم - حكايت كند:
بارها به طور مكرّر مى ديدم و مى شنيدم كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام در حيات پدر بزرگوارش با افراد مختلف ، به لُغت و لهجه تركى ، رومى ، خزرى و... سخن مى گويد.
مشاهده اين حالات ، براى من بسيار تعجّب آور و حيرت انگيز بود و با خود مى گفتم : اين شخص - يعنى ؛ امام عسكرى عليه السلام - در شهر مدينه به دنيا آمده و نيز خانواده و آشنايان او عرب بوده و هستند، جائى هم كه نرفته است ، پس چگونه به تمام لغت ها و زبان ها آشنا است و بر همه آن ها تسلّط كامل دارد؟!
تا آن كه پدرش امام هادى عليه السلام به شهادت رسيد؛ و باز هم مى ديدم كه فرزندش ، حضرت ابومحمّد عسكرى عليه السلام با طبقات مختلف و زبان ها و لهجه هاى گوناگون سخن مى گويد، روز به روز بر تعجّب من افزوده مى گشت كه از چه طريقى و به چه وسيله اى حضرت به همه زبان ها آشنا شده است ؟!
تا آن كه روزى در محضر مبارك آن حضرت نشسته بودم و بدون آن كه حرفى بزنم ، فقط در درون خود، اين فكر را گذراندم كه حضرت چگونه به همه لغت ها و زبان ها آگاه و آشنا شده است ؟!
كه ناگهان امام حسن عسكرى عليه السلام به من روى كرده و مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: خداوند تبارك و تعالى حجّت و خليفه خود را كه براى هدايت و سعادت بندگانش تعيين نموده است داراى خصوصيّات و امتيازهاى ويژه اى مى باشند، همچنين علم و آشنائى به تمام لهجه ها و لغت ها حتّى به زبان حيوانات را دارند.
و نيز معرفت به نَسَب شناسى و آشنائى به تمام حوادث و جريانات گذشته و آينده را كه خداوند متعال از باب لطف به حجّت و خليفه خود عطا كرده است ، دارند به طورى كه هر لحظه اراده كنند، همه چيز و تمام جريانات را مى داند .

سپس امام حسن عسكرى عليه السلام در ادامه فرمايشاتش افزود: چنانچه اين امتيازها و ويژگى ها نبود، آن وقت فرقى بين آن ها و ديگر مخلوق وجود نداشت ؛ و حال آن كه امام و حجّت خداوند بايد در تمام جهات از ديگران برتر و والاتر باشد


اصول كافى : ج 1، ص 509، ح 11، الخرايج و الجرايح : ج 1، ص ‍ 436، ح 14، إرشاد شيخ مفيد: ج 343، بحارالا نوار: ج 50، ص 268، ح 8.

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در بنى اسرائيل مرد نيكوكارى بود كه مانند خود همسر نيكوكار داشت مرد نيكوكار شبى در خواب ديد كسى به او گفت : خداى متعال عمر تو را فلان مقدار كرده كه نيمى از آن در ناز و نعمت و نيم ديگر آن در سختى و فشار خواهد گذشت اكنون بسته به ميل توست كه كدام را اول و كدام را آخر قرار دهى .
مرد نيكوكار گفت : من شريك زندگى دارم كه بايد با وى مشورت كنم . چون صبح شد به همسرش گفت : شب گذشته در خواب به من گفتند نيمى از عمر تو در وسعت و نعمت و نيم ديگر آن در سختى و تنگدستى خواهد گذشت اكنون بگو من كدام را مقدم بدارم ؟
زن گفت : همان ناز و نعمت را در نيمه اول عمرت انتخاب كن .
مرد گفت : پذيرفتم
بدين ترتيب مرد نصف اول عمرش را براى وسعت روزى انتخاب كرد. به دنبال آن دنيا از هر طرف بر او روى آورد ولى هر گاه نعمتى بر او مى رسيد همسرش مى گفت از اين اموال به خويشان خود و نيازمندان كمك كن و به همسايگان و برادرانت بده و بدين گونه هر گاه نعمتى به او مى رسيد از نيازمندان دستگيرى نموده و به آنان يارى مى رساند و شكر نعمت را بجاى مى آورد تا اينكه نصف اول عمر ايشان در وسعت و نمعت گذشت و چون نصف دوم فرا رسيد بار ديگر در خواب به او گفتند:
خداوند متعال به خاطر قدردانى از اعمال و رفتار تو كه در اين مدت انجام دادى همه عمر تو را در ناز و نعمت قرار داد و فرمود:
- تا پايان عمرت در آسايش و نعمت زندگى كن

بحار: ج 14، ص 492 و ج 71، ص 55

 

امام صادق عليه السلام به معتب مسؤ ول خرج خانه خود فرمود:
- معتب اجناس در حال گران شدن است ما امسال در خانه چه مقدار خوراكى داريم ؟
- معتب : عرض كردم :
- به قدرى كه چندين ماه را كفايت كند گندم ذخيره داريم .
- آنها را به بازار ببر و در اختيار مردم بگذار و بفروش !
- يابن رسول الله ! گندم در مدينه ناياب است ، اگر اينها را بفروشيم ديگر خريدن گندم براى ما ميسر نخواهد شد.
- سخن همين است كه گفتم ، همه گندم ها را در اختيار مردم بگذار و بفروش !
معتب مى گويد:
- پس از آنكه گندم ها را فروختم و نتيجه را به امام اطلاع دادم حضرت فرمود:
- بعد از اين ، نان خانه مرا روز به روز از بازار بخر؛ نان خانه من از اين پس ، بايد نيمى از گندم و نيمى از جو باشد و نبايد با نانى كه در حال حاضر توده مردم مصرف مى كنند، تفاوت داشته باشد.

من - بحمدالله - توانايى دارم كه تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترين وجهى اداره كنم ، ولى اين كار را نمى كنم تا در پيشگاه الهى اقتصاد و محاسبه در زندگى را رعايت كرده باشم


بحار، ج 47، 59

ابو على سينا از نظر نبوغ علمى و استعداد كم نظير بود و كتاب قانون را در شانزده سالگى نوشته است، معروف است كه چشم او تا چهار فرسخ را مى‏ديد اين نبوغ و استعداد سبب شد كه شاگرد او بهمنيار كه ارادت سرشارى داشت به او پيشنهاد كرد و گفت: جناب استاد چرا ادعاى پيغمبرى نمى‏كنى زيرا اگر با چنين نبوغ و استعداد چنين ادعايى را بكنى كسى قدرت ندارد انكار كند و با تو مخالفت نمايد.

اين پيشنهاد مكررا از او واقع مى‏شد ولى از ابوعلى جوابى شنيده نمى‏شد تا اينكه در يكى از شبهاى زمستان كه درختان از برف لباس سفيد پوشيده بودند دانه‏هاى شفاف برف در هر دقيقه آنها را سنگين‏تر مى‏كرد، ابو على با بهمنيار در يك اطاق در زير كرسى خوابيده بودند.

ناگهان ابو على از خواب بيدار شده و دست به كتف بهمنيار گذاشت و با لحن آمرانه و در عين حال آميخته به محبت صدا زد، بهمنيار، بهمنيار، بهمنيار، چشمش را باز كرد و در حالت نيمه خواب مى‏شنيد كه استادش به او مى‏گويد ظرف آب در بيرون اطاق است برخيز و آن را براى من بياور.

بهمنيار با چشم نيمه باز خود نگاهى به خارج اطاق كرد شيشه‏هاى عرق آلود كه بوسيله شدت سرما يخ بسته بود او را از شدت سرماى بيرون خبر مى‏داد ناچار لحاف را بيشتر بسرش كشيد و براى استاد خود عذر تراشى نمود، استاد معظم حالا آب يخ بسته به سينه شما ضرر دارد، ابو على كه ملك الاطباء است نابغه دوران است جواب داد، استاد تو در طب منم و از تو مى‏خواهم كه آب را بياورى، دو مرتبه بهمنيار با الفاظ فريبنده ديگر جواب داد تا اينكه اصرار ابو على زياد شد.

بهمنيار ديد كه نمى‏تواند سرماى بيرون اطاق را تحمل كند صراحتا جواب داد من نمى‏توانم در اين سرما براى تو آب بياورم، در اين گفتگو بودند كه ناگهان صداى روح بخش موذن بلند شد، سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر، الله اكبر، پيداست كه اين صدا از يك نفر مسلمانى بود كه صولت و شدت سرما را شكسته و در بالاى مأذنه اذان مى‏گويد.

ابو على رو به بهمنيار گفت: بارها تو به من پيشنهاد مى‏نمودى كه ادعاى پيغمبرى كنم، از من پيغمبر نمى‏شود زيرا تو كه شاگرد من و نمك پرورده سفره من هستى احتياجات معنوى و مادى تو از من تامين مى‏شود حاضر نشدى براى من يك جرعه آبى بياورى.

پيغمبر كسى است كه قبل از چندين صد سال آمد و كارى كرده كه بدون اينكه پول به كسى بدهد و يا فشارى بياورد در اين سرماى طاقت فرسا از زير كرسى خارج شده و به خانه خود هم كفايت نكرده و در بالاى ماذنه نام او را مقارن نام خدا ياد مى‏كند، اشهد ان محمدا رسول الله

 خواستهاى بشر ص 58

موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: داستان ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 3 / 5 / 1394


 

3. تدبّر در قرآن کریم

3. 1. نگاهی به آیات

دانستیم که تدبّر فعالیتی ادراکی و انتقال و اتصال از دال به مدلول است. تدبّر چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است: سه بار در ساخت فعلی و به صورت استفهام انکاری ( «أفلا یَتدبّرونَ» دو بار و «أفلم یَدَبَّرُوا» یک بار) و یک بار به صورت فعل امر (لِیَدَّبَّروُا / لِتدبّروا).
الف. «أفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کَانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلاَفاً کَثِیرًا» (نساء: 82): آیا در قرآن نمی اندیشند؟ هر گاه از سوی دیگری جز خدا می بود در آن اختلافی بسیار می یافتند.
ب. «أفَلَم یَدَّبَّرُوا القَولَ أم جَاءهُم مَّا لَم یَأتِ آبَاءهُمُ الأَوَّلِینَ» (مؤمنون: 68): آیا در این سخن نمی اندیشند یا برای آنها چیزی نازل شده که برای نیاکانشان نازل نشده بود؟
ج. «کِتَابُ أنزَلنَاهُ إلَیکَ مُبَارَکُ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الألبَابِ» (ص: 29): کتابی مبارک است که آن را بر تو نازل کرده ایم، تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند.
د. «أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلَی قُلُوبٍ أقفَالُهَا» (محمد: 24): آیا در قرآن نمی اندیشند یا بر دل هایشان قفل هاست؟
در آیات اول و چهارم دالّ یا همان متعلِّق مستقیم تدبّر «قرآن» و در آیه سوم «آیات» قرآن است. در آیه ی دوم نیز اگر چه اختلاف نظر وجود دارد اما باز هم بنا به نظر و تفسیر غالب، «القول» به قرآن کریم ارجاع دارد. نهایتاً، موضوع و متعلَّق تدبّر در قرآن کریم منحصراً خود کلام الله است.

3. 2. متعلَّق تدبّر: «قرآن / قول / آیات»

«قرآن»، «قول» و «آیات» تنها متعلق های تدبّر در قرآن کریم هستند. به این ترتیب اگر چه متعلّق تدبّر امور تکوینی و افعال نیز می تواند باشد، در قرآن کریم متعلّق تدبّر فقط کلام، و آن هم فقط کلام الهی است.
اگر تدبّر را با دیگر مفاهیم مربوط به فعالیت ادراکی در قرآن کریم، یعنی مفاهیم اصلی «عقل ورزی» و «تفکر»، مقایسه کنیم این یکدستی و کاربرد ویژه تدبّر در قرآن کریم نمود بیشتری خواهد یافت، چرا که عقل ورزی و تفکر هر دو، هم در مورد آیات و نشانه های تکوینی (خلقت آسمان ها و زمین / هلاک امّت های عاصی) به کار رفته اند و هم در مورد آیات و نشانه های تشریعی (آیات مربوط به کلام الله / آیات مربوط به احکام، اخلاق و ... )، اما تدبّر صرفاً در مورد آیات تشریعی به معنای خاص «کلام الله یعنی همان قرآن» به کار رفته است و منظور، مفهوم عام و شامل کلام الهی است و نه آیه یا آیاتی خاص. واژه های «قرآن» و «قول» کلیت مفهومی را در دلالت لفظی خود دارند، و در مورد واژه «آیات» نیز شمول معنایی از طریق دلالت این واژه بر «مجموعه اجزای کلام الله» فهمیده می شود.
اما این ویژگی و وضعیت خاص متعلّق های تدبّر چه اهمیّتی دارد؟ آیا این مسأله در فهم دقیق تر آیات مربوط به تدبّر کمک می کند؟ اجازه بدهید قدری تحلیلی تر بنگریم. «قرآن»، «قول» و «آیات» به معنای کلی «کلام الله» متعلّق تدبّر قرار گرفته اند. به عبارت دیگر در قرآن کریم صرفاً از تدبّر در کلام الله سخن به میان آمده است. بسط یافته ی مفهوم «کلام الله» (قرآن ) آن است که کلامی و پیامی که از سوی خداوند به سوی انسان ها، و با واسطه و پیامبری رسول اکرم (ص) نازل شده است؛ پس در فضای مفهومی «کلام الله»، جز مفهوم «کلام»، مفاهیم «خدا»، و «رسول» نیز حضور دارند.
بر این اساس مشخص است که تدبّر در «کلام الله» صرفاً به معنای تفکر در معنای الفاظ آیات و یا حتی تفکر در پیام ها و مقاصد قرآن نیست. به عبارت دیگر برای تدبّر در قرآن نمی توان از الفاظ آیات آغاز کرد و انتها و دبر آن را در «معنای آیات» و در مرحله ی بعد، در «مقاصد» قرآن جستجو نمود. این بدان معناست که سخن را به عنوان پدیده ای مستقل و منعزل فرض کنیم و تدبّر و تفکر در سخن را حرکت در رابطه خطّی از لفظ به سوی معنای سخن بدانیم.
حقیقت این است که «سخن» را نمی توان بدون توجه و لحاظ کردن فرستنده و دریافت کننده ی آن سخن مورد مطالعه قرار داد؛ یا دست کم چنین مطالعه ای ناقص و چه بسا خطا خواهد بود. سخن در واقع از خواست فرستنده به برقراری ارتباط با دریافت کننده آغاز شده و تحقّقش، چه به لحاظ اصل ادامه ارتباط و تداوم سخن، و چه به لحاظ کیفیت و نوع پیام هایی که ایجاد می شود، منوط به تعامل میان فرستنده و دریافت کننده است. به این ترتیب اینکه فرستنده و گیرنده چه کسانی هستند، چه هدفی را از تعامل کلامی دنبال می کنند و تعامل آنها چه مسیری را می پیماید همه در اینکه چه نوعی از سخن و چه پیام هایی منتقل شود مؤثر است.
قرآن نیز به عنوان سخنی که در رابطه کلامی میان خدا و انسان تحقق یافته است از این قاعده مستثنی نیست و هر نوع مواجهه ادراکی با آن بدون در نظر گرفتن اینکه خداوند فرستنده و پیامبر اکرم (ص) دریافت کننده ی آن است، راه صواب نخواهد پویید. به عبارت دیگر قرآن نقش و معنای خود را به عنوان کلام الهی در ارتباط با خدا و رسول اکر م (ص) می یابد؛ بنابراین وقتی قرار است موضوع و متعلِّق ادراک و شناخت قرار بگیرد، نمی توان این ارتباط را نادیده گرفت یا حتی از وزن و اهمیت آن کاست.
تا اینجا هر چه گفتیم در تبیین معنای «قرآن (کلام الله)» بود، اما «تدبّر» به چه معناست و نهایتاً «تدبّر در قرآن» چه معنا و مفهومی دارد؟ در تحلیل معنای لغوی تدبّر گفتیم که در فرآیند تدبّر، شخص پدیده ای را به عنوان موضوع تدبّر (دالّ) انتخاب می کند و می کوشد در فرآیندی ادراکی به شناخت عاقبت آن پدیده (مدلول) دست یابد. حال اگر موضوع تدبّر «قرآن» باشد: شخص، «قرآن» (دالّ) را به عنوان موضوع تدبّر انتخاب می کند و می کوشد با استفاده از قوای ادراکی خود به شناخت «انتها و پسِ» آن (مدلول) دست یابد. پیداست که معنای تدبّر در قرآن منوط است به اینکه به «قرآن» - به عنوان دالّ - چگونه نگریسته شود.
چنان که پیشتر گفتیم و نیز رویکرد غالب مفسران چنین است به قرآن بیشتر از منظر «سخن بودن» و البته «سخنی شگفت و خاص» نگریسته شده و در نتیجه تدبّر در قرآن این گونه معنا شده است که «تفکر در پیام های کلی، جنبه های هدایتی و اعجاز بیانی قرآن» است. به این ترتیب تدبّر فرآیندی خواهد بود که برای ارتباط برقرار کردن میان دال و مدلول صرفاً در چارچوب و دایره خود سخن دور می زند.
اما بر مبنای تحلیلی که از معنای قرآن داشتیم، «تدبّر در قرآن» از قرآن (به عنوان دال) آغاز می شود، قرآن با دریافت کننده ی مستقیم آن (پیامبر اکرم (ص)) سنجیده می شود و در نتیجه ی این سنجش دریافت و معرفتی حاصل می شود که این سخن نمی تواند از او (پیامبر) باشد؛ پی جویی، به منظور رسیدن به انتها و خاستگاه قرآن ادامه می یابد و نهایتاً مدلول تدبّر در قرآن، یعنی همان انتها و اصل و منشأ (دبر). این سخن نه در خود آن (زیر ساخت معنایی، ادبی یا... )بلکه در ارتباطی که با خداوند دارد، به دست می آید؛ این سخن منبعی جز خداوند ندارد.
ممکن است پرسیده شود که چه دلیلی وجود دارد که نگرش مستقل به قرآن را کنار بگذاریم؟ آیا از تدبّر در خود قرآن نمی توان به این نتیجه رسید که قرآن از جانب خداست؟ از طرف دیگر، بنا بر نظریه اخیر، تدبّر از قرآن آغاز می شود و خود این سخن را باید با پیامبر اکرم (ص) سنجید. چرا که ویژگی این سخن باعث می شود که ما آن را سخن بشر (پیامبر) ندانیم؟ و آیا آن ویژگی چیزی جز جنبه های شگفت صورت، و محتوای قرآن است؟ پس باز هم به همان نظر غالب مفسران درباره ی تدبّر یعنی تفکر در جنبه های اعجاز بیانی و محتوایی قرآن باز گشته ایم.
واقعیت این است که اگر فقط و فقط به قرآن به عنوان یک کلام شگفت و اعجاز گونه نگریسته شود، این نگاه الزاماً به اینجا ختم نمی شود که منشأ آن الهی است. چنان که مشرکان و منافقان همین راه را می پیمودند و شگفتی قرآن را در منبعی فرا انسانی اما نه الهی (جن، سحر، شعر و ... ) جستجو می کردند و در نتیجه خداوند را به عنوان خاستگاه قرآن نمی پذیرفتند. پیداست که شگفتی قرآن نه به خودی خود، بلکه در پیوستگی آن به پیامبر اکرم (ص) کسی که صادق، امین، امّی و تعلیم ندیده است و اهل شعر و سحر هم نیست از انتساب به سحر و شعر و فراگرفتن از کاهنان و ... مصون می ماند و شنونده و متدبّر واقعی را به این نتیجه می رساند که این کلام چنان که خود می گوید نمی تواند منبعی جز خداوند داشته باشد.
بیایید به آیات مربوط به تدبّر، به ویژه آیه ی 82 از سوره ی نساء و آیه ی 68 از سوره ی مؤمنون دوباره بنگریم و آنها را دوباره بخوانیم. جهت گیری پیام در این دو آیه به سوی منبع و خاستگاه قرآن یعنی خداوند است. در آیه ی 82 از سوره ی نساء سخن از این است که اگر این قرآن از «جانب غیر خداوند» بود در آن اختلاف کثیر می یافتند، بنابراین تدبّر در قرآن ناگزیر باید تردید درباره ی انتساب قرآن به غیر خداوند را کنار زند. در آیه ی 68 از سوره ی مؤمنون نیز مسأله، انکار قرآن به عنوان یک کلام شگفت نیست، چرا که هر کلام شگفتی الزام آور و قابل اتباع نیست. در این آیه تصور و ذهنیت کافران از قرآن این گونه تصویر شده که «چیزی برایشان آمده که برای پدرانشان نیامده بود»: «أم جاءهُم مَّا لَم یَأتِ آبَاءهُمُ الأَوَّلِینَ». مسأله، ویژگی های این کلام نیست؛ بلکه گوینده و منبع این کلام است. این کلام به آن اعتبار که خبری از جانب خداوند برای بندگان است الزام آور است، و انسان را وا می دارد تا وضعیتش را نسبت به آن مشخص کند؛ یا آن را بپذیرد و به آن ایمان بیاورد و یا آن را تکذیب نماید و انکار ورزد. از این نظر مشکل و معضل مشرکان و منافقان با قرآن نظیر مشکلشان با پیامبر (ص) بود. ایشان با خود محمد بن عبدالله به عنوان کسی که او را می شناختند و به لحاظ شرافت و امانت قبولش داشتند مشکلی نداشتند، مشکل بر سر نبّوت او بود. نبّوت و خبری که محمد (ص) مدعی رسالتش از جانب خداوند بود برای مشرکان و منافقان درد سرساز بود. از این رو است که آیه بعدی در همین سیاق به این موضوع اشاره دارد: «یا آنکه پیامبرشان را نشناخته اند که انکارش می کنند؟ »

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 3 / 5 / 1394


 

چکیده

از تعبیر تدبّر در قرآن کریم عمدتاً، مفهوم تأمل در معانی کلام الله استنباط شده است؛ حال آن که بیان قرآن کریم تصویر دیگری از این مفهوم به دست می دهد. تدبّر فعالیتی ادراکی است؛ یعنی رسیدن از یک دال به مدلول. دالِّ تدبّر خود قرآن کریم _ به عنوان مجموعه ی وحی _ و مدلول آن متکلم و منبع قرآن خداوند است. تدبّر در واقع سیر صعودی انسان در پی جویی آیات و نشانه های الهی برای رسیدن به خداوند محسوب می شود. مخاطب تدبّر در قرآن کریم عمدتاً منافقان هستند که در انتساب قرآن به خداوند تردید داشته و از این رو توبیخ شده اند، که چرا در قرآن تدبّر نمی کنند تا مگر ببینند و ایمان آورند، که این کلام از آن خداوند است. مفهوم «تدبّر» در قرآن کریم با مفهوم تذکّر نیز مرتبط بوده و هم متدبّر و متذکّر، در نشانه های خداوند حضور یگانه او را می جویند.

کلید واژه ها:

تدبّر، قرآن، خدا، پیامبر، انسان، قلب، تذکّر، منافقان

«چرا معناشناسی «تدبّر» در قرآن کریم»؟

مخاطب این اثر لابد از خود می پرسد که مگر معنای تدبّر معلوم نیست که معناشناسی آن ضرورت یافته است؟ آیا بهتر نبود به جای معناشناسی به شرایط، زمینه ها، چگونگی و آسیب شناسی تدبّر در قرآن پرداخته می شد؟
نگارنده معتقد است که اتفاقاً معنای تدبّر در قرآن کریم بر خلاف آنچه فکر می کنیم روشن و شفاف نیست، یا بهتر بگوییم ما تصور روشن و یکدستی از تدبّر نداریم. به این نمونه ها بنگرید:
1. مفسران غالباً از آیات مرتبط با تدبّر برای مستند ساختن اصل معناداری و تفسیر پذیری ظواهر آیات و همچنین برای دعوت و ترغیب به رابطه ی ادراکی با قرآن کریم، استفاده کرده اند. (1)
2. مجلسی در بحارالانوار در ذیل کتاب القرآن بابی با عنوان «فضل التدبّر فی القرآن» آورده است و در آن به دو بیان، یکی از منیه المرید و دیگری از اسرار الصلوه که در آنها به مضمون چند روایت اشاره شده، پرداخته است. مضامین این روایات و اینکه چه ارتباطی با عنوان باب «فضیلت تدبّر در قرآن» دارند، جالب توجه است:
الف. روایتی مرفوع با این مضمون که منظور از حکمت در آیه ی «یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیراً کثیراً»، معرفت به قرآن است، به ناسخ و منسوخش، به محکم و متشابهش و ...؛
ب. روایت نبوی «أعربوا القُرآنَ و التمسوا غرائبه»؛
ج. مضمونی درباره ی سنت آموزش قرآن پیامبر اکرم (ص) به اصحاب اینکه اصحاب 10 آیه از پیامبر (ص) می گرفتند و تا به آن آیات علم نمی یافتند و عمل نمی کردند به سراغ 10 آیه ی دیگر نمی رفتند.
د. از نظر ابن عباس شخصی که قرآن را می خواند اما تفسیر آن را نمی داند مانند اعرابی ای است که به سرعت شعر می خواند. (مضامین به نقل از منیه المرید)
هـ. روایتی که نقل شده از اعرابی ای که به نزد پیامبر (ص) آمد تا قرآن را فرا بگیرد؛ زمانی که آیات «فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شراً یره» را دریافت کرد، گفت: مرا بس است؛ و رفت، و پیامبر فرمود: فقیه رفت.
و. روایتی از امام صادق (ع): «لقد تجلّی الله لخلقه فی کلامه و لکنّهم لا یبصرون»؛ خداوند در کلامش برای مردم تجلی کرده است اما ایشان نمی بینند. (2)
3. علامه طبابایی تدبّر را کنار هم گذاردن آیات، عرضه بعضی از آیات بر بعضی دیگر و به طور خلاصه تفسیر قرآن به قرآن می داند. (3)
4. علی صفایی حائری آورده است: «... و باز از این سو می بینیم که تدبّرها و برداشت های آزاد چه بلبشویی آفریده و چه ابتذال هایی بار آورده است. و می بینیم که تدبّرها باری نمی آورند و بهره ای نمی دهند، نوری و شوری نمی بخشند؛ نوری که تمام راه را روشن کند و شوری که تمام راه را بگیرد». (4)
آیا براستی می توان پذیرفت که تدبّر در ذهن همه ی این افراد یک معنا دارد و ایشان برداشت یکسانی از این واژه دارند؟ آیا این تصور قابل دفاع است که ما بر سر معنای «تدبّر» مسأله و مشکلی نداریم و باید به مسائل دیگر پرداخت؟ مسلماً نه؛ به این نمونه ها هنوز هم می توان افزود؛ حال آنکه جایگاه قرآن در این میانه کجاست؟ «تدبّر» در خود قرآن کریم چه معنایی دارد؟
تحقیق حاضر کوششی در جهت نشان دادن پاره ای از دانسته ها و ندانسته های ما درباه ی موضوع «تدبّر» است. ما نیز کوشیده ایم با تحلیل متون لغت و تفاسیر دانسته ها و برداشت هایمان درباره ی تدبّر را دسته بندی کنیم و سپس با تحلیل های معناشناختی آیات مرتبط با تدبّر، آن برداشت های پیشین را سنجیده و به شناختی دقیق تر درباره ی «تدبّر» دست یابیم.

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی