تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12911
بازدید دیروز : 2070
بازدید هفته : 14982
بازدید ماه : 12911
بازدید کل : 1622109
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394

بدون شك يكي از عوامل مهم و اساسي مقاومت و پيروزي در دفاع هشت ساله، نيروي انساني است، نيروهاي متشكل از بهترين و قوي‌ترين مردان بويژه جوانان عاشق و شهادت طلب ميهن اسلامي، كه در دفاع از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي كشور مقدس جمهوري اسلامي سراز پا نمي‌شناختند. مقاومت تحسين برانگيز جوانان برومند اين سرزمين در برابر استكبار جهاني، صحنه‌هاي بي‌بديل و بي‌نظيري از شهادت و ايثار را خلق كرد كه اگر به ضبط و ثبت و تفسير و توزيع آن اهتمام نورزيم، به فرهنگ وتاريخ مردم اين مرز و بوم، جفايي جبران‌ناپذير روا داشته‌ايم. خلق اين آثار اعجاب‌آور و حيرت‌انگيز كه طبق فرمايش آن مقتداي سفر كرده، به جز در برهه‌اي كوتاه از صدر اسلام همانند ندارد، حجت را بر همگان تمام كرده است.
شاعر امروز ايراني مي‌تواند يك بار ديگر همانند فرزانه طوس، مثنوي حماسه بسرايد و اين بار قهرمان شعرش نه رستم دستان كه شهيدان بزرگواري چون شهيد همّت و شهيد باكري باشند؛ مي‌تواند مثنوي معنوي را جاني دوباره بخشد و تمثيل‌ها را از صحنه‌هاي نبردي انتخاب كند كه از تراوش خون و جان است. عارف فرزانه ايراني، امروزه مي‌تواند تذكرة الاوليايي ديگر با مضمون اين شهيدان گمنام به رشته تحرير درآورد؛ مي‌تواند بوستاني دگر بسرايد و گلستاني نو بيافريند و اسرارالتوحيد را تفسيري دگر نمايد. مفسر و اهل علم ما مي‌تواند يك بار ديگر مقام مولا علي‌عليه السلام در نهج‌البلاغه را فصل‌العين خويش قرار داده، معناي كلام حضرتش را اين بار در چهره معصوم بسيجي شهيدي جستجو كند كه ره صد ساله را يك شبه پيموده است؛ آن جا كه مولا مي‌فرمايد:
هَجَمَ بِهِمُ العِلْمُ عَلي حَقيِقَةِ الْبَصيرة وَ باشَرُوا روُحَ اليقين و ستلانوا ما اسْتَوْعهُ المُترِفونَ و اَنِسوُ بماستوحشَ مِنَ الْجاهِلُونَ وَ صَحبوا الدُّنيا بِاَندانِ ارواحُها مُعلّقه بِالمَحَل الاْعْلي اوُلئكَ خُلَفاءُ اللَّهِ فِي اَرْضِه و الدُّعاة اِلي دينَه آه آه شُوقاً اِلي رُؤيتِهِم
امواج علم بر اساس حقيقت ادراك و بصيرت آن‌ها هجوم برد و به يكباره آنان را احاطه نمود و جوهره ايمان و يقين را به جان و دل خود مسّ كرد و آنچه را خوشگذران‌ها سخت و ناهموار داشتند، نرم و ملايم و هنجار انگاشته و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند، انس گرفتند.
فقط با بدن خاكي خود همنشين دنيا شدند؛ با روح‌هايي كه بر بلندترين قله از ذِروه قدس عالم ملكوت آويخته بود. ايشانند در روي زمين جانشينان خدا و داعيان بشر به سوي دين خدا. آه! آه! چقدر اشتياق زيارت و ديدارشان را دارم؟
به راستي آيا مولا مشتاق ديدار جواناني نيست كه به عشق مولا از همه چيز خود گذشته‌اند تا دين خدا را ياري رسانند؟
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بي‌هنري
مي‌صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند؟
به عذر نيم‌شبي كوش و گريه سحري
آري، از اين مَنظَر بايد يك بار ديگر به خاطرات رزمندگان اسلام مراجعه كرد و آن حادثه‌هاي تكرار نشدني را دوباره و صدباره خواند و از آن‌ها براي تفسير و تأويل عرفان و حكمت اسلامي بهره‌جست و فهميد كه در اين نبرد، رابطه سلاح و ايمان، رابطه لازم و ملزوم است؛ هر گاه ايمان باشد، سلاح مؤثر است و لاغير و هر گاه صداقت باشد، پيروزي تابع است؛ همان گونه كه مولاي متقيان‌عليه السلام فرمود:
فَلَمَّا رَأَي‌اللَّه صِدْقَنا بِعَدوّنا الْكَيتْ وَ اَنْزَلَ عَلَيهِ النَّصْر 
آنگاه كه خداوند صداقت ما را ديد، دشمن ما را به خواري دچار ساخت و پيروزي را نصيب ما گردانيد.
با چنين انگيزه مقدسي است كه بار ديگر به سراغ خاطرات دليرمردان دفاع مقدس رفتيم تا به شكار لحظه‌ها نشسته، و اندكي از انبوه دُرّ و جواهر موجود در اين عرصه را گرد هم آوريم، تا شايد با مطالعه سطر سطر اين حماسه‌ها، بار ديگر آتش حسرت و افسوس وجودمان را فراگيرد و شگفتي‌هاي موجود در اين خاطرات، ما را از خواب غفلت بيدار كند.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394

 

4. دنيا گريزي و ساده‌زيستي :

 

در ميان تعاليم ديني از «دنيا» با تعابير مختلفي ياد مي‌شود؛ گاهي مورد مذمت بسيار قرار مي‌گيرد و گاهي مورد ستايش. لذا قبل از همه لازم است براي فهم ماهيّت «دنيا»، از نصوص ديني پرسش كنيم و نظر دين و بزرگان آن را در اين‌باره جويا شويم.
در برخي از نصوص ديني «دنيا» مورد توجه قرار گرفته است؛ طوري كه مولاي متقيان علي‌عليه السلام مي‌فرمايند:
وَ انَّما ينظُرُ المُؤمِن اِلي الدُّنيا بعينِ الاعتِبار، وَ يقتات مِنها بِبَطنِ الاضطِرار 
بنابراين، دنيا عبرتكده مي‌باشدو بهره وري از آن در حد نياز و ضرورت، مفيد است. 
معبر آخرت ما دنياست، پس بايد از اين معبر خوب استفاده كرد.
اما آياتي هم در قرآن كريم وجود دارد كه »دنيا« را نكوهش مي‌كند، از جمله: 
وَ مَا الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ مَتاعُ الغُرُورِ 
دنيا جز متاع فريب و غرور چيزي نيست. 
وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ 
دنيا جز بازيچه كودكان و هوسراني بي‌خردان نيست. 
ياد آوري مي‌شود دنياي مذموم، دنيايي است كه به هنگام تعارض و تزاحم با آخرت، ترجيح داده مي‌شود. كافران، مشركان، منافقان و دنياپرستان، كساني هستند كه آخرت را فداي دنيا مي‌كنند.
در روايات ديگري اين چنين آمده است:
فيها اَوحي اللَّه تَعالي اِلي موسي اعلَم ان كلّ فِتنَه بَذرها حُبُّ الدُّنيا 
در آنچه خداوند به حضرت موسي وحي كرده است؛ بدان! بذر تمامي فتنه‌ها دنيا دوستي است. 
حُبُّ الدُّنيا رَأسُ الفِتنَ وَ اَصلُ المِحَن. 
دنيا دوستي سر منشأ فتنه‌ها و مايه رنج‌هاست. 
براي مبارزه در راه خدا شرايطي وجود دارد كه تحصيل آن لازم است و موانعي نيز هست كه پرهيز از آن‌ها واجب مي‌باشد. اما مهم‌ترين ركن و اصلي‌ترين شرط، همان تجارت دنيا و آخرت است؛ يعني فروش دنيا و خريد آخرت؛ و منظور از دنيا كه رأس هر خطيئه است، همان توجه به غير خداست، زيرا همان طور كه آخرت درجاتي دارد، دنيا نيز دركاتي دارد كه بعضي از برخي ديگر فروتر و پست‌تر مي‌باشد. شرط اصلي جهاد در راه خدا، همانا اجتهاد در تشخيص دنيا با همه دركات، و تمييز آخرت با همه درجات آن است و همچنين اقدام به داد و ستد و از دست دادن دنيا كه در حقيقت رهايي از دركات آن مي‌باشد. 
قرآن كريم در اين‌باره مي‌فرمايد:
قُل اِن كان آباؤُكُم و اِخوانُكُم و اَزواجُكُم وَ عَشيرتُكُم وَ اَموالٌ اقْتَرَفتُموها و تِجارةٌ تَخشَونَ كَسادَها و مَساكِنُ تَرضَونَها اَحَبّ اِلَيكُم مِنَ اللَّه رَسولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَربَّصوا حَتّي يَأتِي اللَّه بِأمرِه وَ اللَّهُ لايَهدي القَومَ الفاسِقين 
اي رسول! بگو اي مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود و اموالي را كه جمع كرده و مال‌التجاره‌اي كه از كسادي آن بيم داريد و منازلي كه به آن دل خوش نموده‌ايد، بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست مي‌داريد، پس منتظر باشيد تا قضاي حتمي خدا جاري گردد كه خداوند قوم فاسق بدكار را هدايت نخواهد كرد. 
البته مال و زن و فرزند و دارايي‌هاي دنيا تا آن جا خوب و ارزشمند هستند كه مانع راه خدا و رسول و جهاد در راه او نشوند، در غير اين صورت، آفات هدايت و دين داري به حساب مي‌آيند و كساني كه در بند دنيا و دودمان خود گرفتار شوند، از بزرگ‌ترين زيانكاران به شمار مي‌روند. اما يك مجاهد فداكار همواره اميال و منافع مادي خود را فداي منافع اسلام و خداي تعالي مي‌كند و نه تنها سرمايه‌هاي دنيايي، بلكه سرمايه معنوي خود، يعني جان را نيز تقديم خدا مي‌كند. 
امام راحل‌قدس سره فرمودند:
«بايد انسان تمام اميال خودش را فداي ميل اسلام بكند؛ همان طور كه شما و همه رزمندگان ما واقعاً يك چهره‌هايي هستيد كه جان خودشان را كه سرمايه همه چيز است، اين را دارند فدا مي‌كنند براي اسلام.» 
بنابراين، تا زماني كه انسان از دلبستگي به دنيا اجتناب كند و آنچه را كه دارد، در هر شرايطي فداي منافع اسلام كند، انگيزه دفاع در او قوت مي‌گيرد و فرهنگ دفاع نيز در مدار خود استوار مي‌ماند. اما اگر به دنيا و رفاه‌طلبي رو آورد، نه تنها انگيزه دفاع از اسلام و ارزش‌ها در او از بين نمي‌رود، بلكه دلبستگي‌ها و تعلّقات دنيايي، او را در موضع دشمني با مدافعان اسلام قرار مي‌دهد.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394

 

فرهنگ شهادت و ايثار (3)

 

انس با قرآن

انيس روز و شب رزمندگان در جبهه‌ها بعد از خداي متعال، قرآن كريم بوده است. رزمندگان با شوق تلاوت قرآن و تفكر در معاني آيات آن، حقيقت اين آيه را عينيت بخشيدند كه:
اِنَّ هذاالقرآن يَهدي لِلّتي هِي اَقوَم 
به راستي كه قرآن، دستورالعمل سير و سلوك رزمندگان بوده است؛ به تعبير زيباي استاد معظم حضرت علامه حسن‌زاده آملي (حفظه‌الله):
«ما در عرفان عملي، دستورالعملي جز قرآن نداريم و روايات و ادعيه كه از اهل بيت عصمت: صادر شده، همه رشته‌هايي هستند كه از درياي بيكران قرآن منشعب شده و همه مرتبه نازله قرآن‌اند». 
رزمندگان ما با علم به اين كه قرآن كتاب انسان‌سازي است، با تعمّق در آيات قرآن، دردهاي دل خود را درمان مي‌كردند و نيرو و توان مقابله با دشمن را مرهون دلبستگي به قرآن مي‌دانستند، و يك لحظه از قرآن جدا نبودند؛ مخصوصاً در زمان عمليات، آيات و سوره‌هايي را كه حفظ بودند، در دل و زبان زمزمه مي‌نمودند و يا قرآن را در جيب روي سينه نگهداري مي‌كردند، و چه بسيار شهيداني كه خون پاكشان بر صفحات قرآن همراه آنان، نقش بست، و به راستي كه مصداق اين كلام نوراني مولاي متقيان بودند كه فرمود: 
تالينَ لأجزاء القرُآن يرتلونها تَرتيلاً يحزنون به انفسَهُم و يستثيرون به دواء دائهم. 
قرآن را بخش بخش، همراه با تأنّي و تفكر و با ترتيل قرائت مي‌كنند و بر اثر تعمّق در آيات آن، دل‌هايشان محزون مي‌شود و از اين طريق، دردهاي باطني خويش را درمان مي‌كنند.
از مصاديق بارز رابطه‌اي كه مولاي متقيان علي‌عليه السلام بين عاشقان بيدار دل و قرآن برقرار كرده است، رزمندگان ما بوده‌اند. مرحوم الهي قمشه‌اي‌قدس سره چه زيبا اين حالات را به نظم درآورده است:
همه شب تا سحر، آن عشقبازان
ز شوق دوست، چون شمع گدازان
كنند اجزاء قرآن را تلاوت
به ترتيب و تفكر وز درايت
كنند از فكر در آيات قرآن
هزاران دردِ جان خويش درمان
كتاب عشق، قرآن است درياب
صحيفه سدّ سجان است درياب
مي شيرين پاك آسمان است
ز قرآن جو كه تاك آسماني است
شهود غيبي و غيب شهودي است
صعود قوسي و قوس صعودي است
خوشا آنان كه شب زين دفتر عشق
همي خوانند نام دلبر عشق
خوشا آنان كه هر شب تا سحرگاه
بدين خوش نغمه از دل بر كنند آه
همچنين مايه آرامش دل آزادگان سرافراز ما در زندان‌هاي مخوف رژيم بعثي عراق، سه چيز بوده است: خدا، قرآن و اهل بيت‌عليهم السلام. مرحوم فيض كاشاني غزلي دارد كه بيانگر حال عزيزان ما در گوشه‌هاي اسارت است:
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفيق
من و خدا و كتابي و گوشه خلوت
مراد از كتاب، قرآن كريم است كه انيس دل آرام عزيزان ما بوده است.
در اين جا به ذكر خاطره‌اي از آزاده سرافراز مهندس يحيوي بسنده مي‌كنيم:
فكر كردم كه شايد روز براي خواندن قرآن بهتر باشد. صبح شد، اتاق كمي روشن‌تر بود، ولي باز هم نمي‌شد به راحتي قرآن خواند. تنها راه ورود نور به اتاق، پنجره‌اي بود به عرض نيم متر و طول دو متر كه سر تا سر آن از پوشش كركره مانندي از آلومينوم پوشيده شده بود. از اين پنجره حدود ساعت دو صبح نور خيلي باريكي وارد اتاق مي‌شد كه از سوي ديوار غربي سلول شروع مي‌شد. بعد حركت مي‌كرد و نصف سلول را طي مي‌كرد و از روي ديوار شرقي قطع مي‌شد. در اتاق به آن تاريكي براي خواندن قرآن اين بهترين فرصت بود. قرآن را دست مي‌گرفتم و با نور حركت مي‌كردم و قرآن مي‌خواندم.


موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 6 / 1394

طعم مرگ 



هر کدام از ما، هر که باشیم، هر جا باشیم، در زمانی معیّن، در جایی معلوم که از آن بی خبریم، فرشته مرگ به سراغمان خواهد آمد و مرگ ما را در بر خواهد گرفت و این چشم ماست که مرگ را زشت یا زیبا می بیند.

جان آدمی اگر آسمانی باشد و از خاک بریده و به سوی خدا پر کشیده، جدا شدنش از جسم خاکی آسان و دل پذیر و زیباست و اگر جان، زمینی باشد و با خاک انس گرفته و به دنیا دل بسته، جدا شدنش از جسم خاکی و زمینی، سخت، طاقت فرسا و زجرآور است. 

هر کدام از ما، هر که باشیم و هر جا باشیم، طعم مرگ را خواهیم چشید و طعم مرگ برای هر کدام از ما، محصول یک عمر کردار درست یا غلط است. 

خوب است که هر کداممان به درون خود بنگریم و ببینیم که آیا طعم مرگ برایمان تلخ و زهرآلود است یا شیرین و گوارا؟



راه گریزی نیست 



آی آدم ها! مرگی که شما از آن می گریزید، به یقین روزی ملاقاتتان می کند.

به هرجا که بگریزید، هر طریقی که پیش بگیرید، حتی اگر آن را از یاد ببرید، مرگ اتفاقی است که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید، رخ می نماید و بر خط ممتد عمر شما نقطه پایان می گذارد.

نه راه گریزی هست و نه راه انکاری. مرگ درست در لحظه ای که از آن بی خبریم، فرا می رسد؛ 

سر زده و حتمی، و ما به یقین با آن روبه رو خواهیم شد.


زهی سعادت آنان که مهیای رفتنند و میزبانِ همیشه منتظرِ میهمان مرگ، و خوشا به حال آنها که چنان پاک و آسمانی اند و شیفته عروج به عرش خدا، که مرگ برایشان زنگ رهایی از دنیاست.

بانگ رحیل 



راهیان سفر، همه در کاروان سرای دنیا منتظر نشسته اند، تا کی گاه سفرشان فرا رسد و نوبت به نامشان افتد و راهی سفر آخرت شوند. 

اما کاروان سرا و خواب و غفلت، سفر را از یاد می برد. مسافران هر یک به کاری مشغولند؛ گروهی به کار تهیه سفر، گروهی در خواب و رؤیا، و گروهی سرگرم زرق و برق کاروان سرا و تجملات این مسافرخانه دو روزه. 

کاروانی هر صبح راه می افتد و یک یک راهیان سفر به نام خوانده می شوند، بی آنکه از پیش بدانند امروز رفتنی اند. راه گریزی نیست. نامت که خوانده شد، اهل سفری و رفتنی. 

باید رفت ؛
چه بار سفر مهیا کرده باشی، چه در خواب مانده باشی و چه با کاروان سرای رنگارنگت تازه خو گرفته باشی. 

هر چند آوای کاروان مرگ برای آنان که با کاروان سرا خو گرفته اند، بانگ تلخ کامی و حسرت و عذاب است؛ 

اما همین آواز، برای آنان که بار سفر بسته اند، آهنگ خوش وصال است و آغاز رسیدن ها و داشتن ها.

بنگر که بانگ رحیل با دل تو چه خواهد کرد؟

می گذاریم و می رویم 

می گذاریم و می رویم، می دانیم اما دل می بندیم. 
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما روی هم جمع می کنیم. 
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما به رفتن نمی اندیشیم. 

ما همه آنچه را اندوخته ایم و همه آنچه را برای خود جمع کرده ایم، می گذاریم و می رویم.

به روشنی پیداست که باور نکرده ایم. باور نکرده ایم؛ مرگ را، رفتن را، سفر از دنیا به آخرت را

ورنه این چنین گرم ساختن خانه دو روزه مان نمی شدیم و این چنین به رنگارنگی اش نمی اندیشیدیم و این چنین در آبادی اش نمی کوشیدیم و به خاطر این رنگارنگی، پا بر بایدها نمی گذاشتیم و رفتن را از یاد نمی بردیم. 

کاش برای باور کردن، گهگاهی سری به آنها که گذاشته اند 
و رفته اند، می زدیم!

تا راه چاره باقی است 



آدمی جایزالخطاست؛ اشتباه می کند، به خطا می افتد و این خطا را حتی اگر به عمد باشد، می شود کتمان کرد، پوشاند، پنهان کرد. 

می شود عذرخواهی کرد. می شود راه گریزی جست. می شود از زیر بارش شانه خالی کرد. می شود از نتیجه تلخ اشتباه به کسی پناه برد. می شود جبرانش کرد. همه اینها مربوط به زمانی است که تو در دنیا به اشتباهت پی ببری، اما اگر اشتباه آدمی و خطاکاری اش تا روز حساب در پرونده اش بماند و خود او به حساب خطا و درست اعمالش نرسد، دیگر راه نجاتی نیست؛ 

چون در روز حساب، نه می شود پنهان کرد، نه می شود عذرخواهی کرد، نه می شود گریخت، نه می شود خطا را به دوش دیگران انداخت، و نه می شود به کسی یا کسانی پناه برد. 

پس تا راه چاره باقی است، برای خطاکاری هامان چاره ای بیندیشیم.

بیهوده نیستیم



آیا این همه آمدن، رفتن و آفریدن، این همه تولد، زندگی و مرگ، می تواند
بی هدف باشد؟

می شود همه بی هیچ هدفی متولد شوند، زندگی کنند و بمیرند و تمام؟ 

می شود این عالم با این عظمت و با این نظم شگفت،
بی هیچ هدفی آفریده شده باشد؟

می شود که ما بیهوده خلق شده باشیم و فردا روزی به سوی خدایمان باز نگردیم و عملمان حساب رسی نشود. 

می شود که خدای حکیم، کارهای بندگانش را بی هیچ کیفر
و پاداشی رها کند؟ 


می دانیم که چنین نیست؛ 
به یقین می دانیم، اما از یاد می بریم.
چنان آسوده و بی خیال و خواب آلودیم که گویی مرگ که از در رسد،
پایان همه چیز است.

گویی حسابی در راه نیست. 
گویی بیهوده آمده ایم و بیهوده می رویم. 
اما بی شک چنین نیست.
باید باور کرد باید قدری بیشتر اندیشید و باید مهیا شد.

 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 6 / 1394




پیـــام های آسمــانی 

جزء هشتم

(برگرفته از تفسیر نور)



 
1. وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِى الْأَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ

در زمين جايگاهتان داديم و راه‏ هاى معيشتتان را 
در آن قرار داديم. و چه اندك سپاس مى ‏گزاريد.

يادآورى و توجّه به نعمت‏هاى الهى، زمينه ‏ى شكوفايى 
معرفت و محبّت و تسليم خدا شدن است.


«وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ»

( أعراف، 10)

2. قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا 
فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ


گفت: از اين مقام فرو شو. تو را چه رسد كه در آن 
گردنكشى كنى؟ بيرون رو كه تو از خوارشدگانى.


نه علم و شناخت شيطان به خدا، نجات‏بخش است 
و نه عبادت‏هاى طولانى او، بلكه راه نجات، 
تسليم خدا بودن است. 


«تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ»

(أعراف، 13)


3.قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا 
وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسرِينَ

گفتند: اى پروردگارما، به خود ستم كرديم واگر ما را نيامرزى
و بر ما رحمت نياورى از زيان‏ديدگان خواهيم بود.


هر گونه خلافى، ظلم به خويش است، چون مخالفت با فرمان خدا
مخالفت با تكامل و سعادت واقعى خود است. 

«ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» 

از آداب دعا و استغفار، ابتدا اعتراف به گناه است. 

«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»

( أعراف، 23)

4. وَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بِهِا
قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

چون كار زشتى كنند، گويند: پدران خود را نيز چنين يافته ‏ايم و خدا ما را 
بدان فرمان داده است. بگو: خدا به زشتكارى فرمان نمى‏ دهد.
چرا چيزهايى به خدا نسبت مى ‏دهيد كه نمى ‏دانيد؟


توجيه گناه، بزرگ‏تر از خود گناه و نشانه‏ ى سلطه و نفوذ شيطان است. 

«أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ» ... 

«قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا»
 

چه توجيه اجتماعى (نياكان) 
و چه توجيه مذهبى (امر خدا به زشتى ‏ها).

(أعراف، 28)


5. يَابَنِى ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُم ‏عِندَ كُلِّ‏ مَسْجِدٍ
وَ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَلَاتُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ

اى فرزندان آدم، به هنگام هر عبادت لباس خود بپوشيد. 
و نيز بخوريد و بياشاميد ولى اسراف مكنيد، 
كه خدا اسرافكاران را دوست نمى‏ دارد. 

بهترين و زيباترين لباس، براى بهترين مكان است.

«خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»

اوّل نماز، آنگاه غذا.

«عِنْدَكُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا»

اوّل توجّه به روح و معنويّت، 
آنگاه توجّه به جسم

(أعراف، 31)


6.وَ لِكُلِّ ‏أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً
وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ


هر امتى را مدت عمرى است. چون اجلشان فراز آيد، 
يك ساعت پيش و پس نشوند.



فرصت و امكاناتى كه در دست ماست، رفتنى است،
پس تا حدّ توان، صحيح‏ترين استفاده را بكنيم. 

«لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ»

( أعراف، 34)


7 .وَ نَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُم بِسِيمَاهُمْ 
قَالُواْ مَا أَغْنَى عَنكُمْ جَمْعُكُم وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ

ساكنان اعراف مردانى را كه از نشانيشان مى ‏شناسند آواز دهند
و گويند: آن خواسته كه گرد آورده بوديد و آن همه سركشى 
كه داشتيد شما را فايده‏ اى نبخشيد.


مال، قدرت، دوستان و طرفداران، عامل نجات نيستند. 

«ما أَغْنى‏ عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ»

(أعراف، 48)

8 . اُدْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ

پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانيد، زيرا او 
متجاوزان سركش را دوست ندارد.


دعا وقتى مؤثّر است كه خالصانه و همراه با تضرّع باشد. 

«تَضَرُّعاً وَ خُفْيَه» 


دعا نكردن، دعاى بى ‏تضرّع و دعاى ريايى، 
از نمونه‏ هاى سركشى و تجاوز است.

«الْمُعْتَدِينَ»

( أعراف، 55)


9 . أَ وَ عَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُم ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُم عَلَى‏ رَجُلٍ مِّنكُم‏ 
لِيُنذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُواْ وَ لَعَلَّكُم‏ تُرْحَمُونَ


آيا از اينكه بر مردى از خودتان از جانب پروردگارتان 
وحى نازل شده است تا شما را بترساند و پرهيزگارى كنيد و كارى 
كند كه مورد رحمت قرار گيريد، به شگفت آمده ‏ايد؟


گاهى حجاب معاصرت و هم‏دوره بودن، 
مانع پذيرش حقّ و منطق صحيح اوست. 

«أَ وَ عَجِبْتُمْ» 

قوم نوح مى‏گفتند: چرا او پيامبر باشد و به او وحى برسد و 
به ما نرسد؟ او كه همانند ماست و با ما تفاوتى ندارد! 

(أعراف، 63)

10. وَ اذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُم خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِى الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ 
مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ 
وَ لَا تَعْثَوْاْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ 

به ياد آريد آن زمان را كه شما را جانشينان قوم عاد كرد و در اين زمين
جاى داد تا بر روى خاكش قصرها برافرازيد و در كوهستان هايش 
خانه‏ هايى بكنيد. نعمتهاى خدا را ياد كنيد
و در زمين تبهكارى و فساد مكنيد.


مسكن، از نعمت‏هاى ويژه الهى است. 

«قُصُوراً» ... «بُيُوتاً» ... «آلاءَ اللَّهِ » 

رفاه، مسكن و قصر، اگر از ياد خدا جدا باشد زمينه ‏ى 
فساد مى ‏شود.

«قُصُوراً» ... «بُيُوتاً» ... «مُفْسِدِينَ»

(أعراف، 74)

موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 / 6 / 1394

بهترین روزها و ماه ها

از ابن عباس پرسیدند: بهترین روزها، و بهترین ماه ها، و بهترین عمل ها کدام است؟ گفت: بهترین روزها جمعه است، بهترین ماه ها ماه رمضان است، و بهترین اعمال نمازهای پنجگانه در اول وقت. این سخن را برای علی- علیه السّلام- نقل کردند فرمود: اگر از تمام علمای مشرق تا مغرب عالم بپرسند غیر از این جواب ندهند، اما من می گویم: بهترین عملها آن است که قبول درگاه خدا شود، و بهترین ماه ها ماهی است که در آن از گناه توبه کنی، و بهترین روزها روزی است که با ایمان به سوی خدا روی.

 

بهترین عمل در ماه رمضان

«مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان از ایشان نقل می کنند که صدوق می فرماید: در جلسه ای بودیم که علما بودند علمای شیعه در یک جلسه بودند و مذاکره شد. گفتگو شد که شب قدری که اعمالش از هزار ماه بهتر است چه عملی فضیلتش از همه اعمال بهتر است؟ همه گفتند: تعلیم و تعلّم یعنی شب نوزدهم، بیست و یکم، شب بیست و سوم آن عملی که از همه اعمال فضیلتش بیشتر است این است که انسان یک مسأله ای یاد بگیرد، اگر امشب یک ساعت تفکر کردی، در خود فرورفتی و با خود صحبت کردی، اگر امشب پای منبر نشستی و جمله ای برداشت کردی، این از هر عملی فضیلتش بیشتر است.

لذا بعضی از بزرگان که روی آنها حساب می شود می بینیم کتابشان تاریخ دارد و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کتابش تمام شده مثلًا صاحب جواهر(ره) که فقهش، چکش برای مراجع تقلید است فردی که مثل او در اسلام کم نظیر یا بی نظیر است این مرد یک جواهری نوشته که الان در چهل و دو جلد چاپ شده است. در آخر جواهر تاریخ می گذارد می فرماید که از جواهر، از این کتاب فارغ شدم. شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، معلوم می شود پیش صاحب جواهر بهترین اعمال، حتی از قرآن سر گذاشتن، از جوشن کبیر خواندن حتی از دعا و توبه که ثوابش خیلی زیاد است. فقه نوشتن بوده است

همچنین استاد بزرگوارعلامه طباطبائی(ره) در جلد بیستم(المیزان) این کتاب پرازش، این تفسیر کم نظیر یا بی نظیر را که افتخاری برای شیعه شد، ایشان هم می رماید که از این تفسیر فارغ شدم تفسیرم شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان به پایان رسید».

برگرفته از کتاب: تربيت فرزند از نظر اسلام، ص 208-207


پیوندهای سعادت و خوشبختی

«وَالَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛(خردمندان) کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند به برقراری آنها فرمان داده است حفظ می کنند و از خدای خود و سختی حساب می ترسند». در این آیه سه علامت دیگر انسان های عاقل بیان شده است که عبارتند از:

ب)صله رحم؛

ج)ترس از عذاب پروردگار؛

د)ترس از عذاب آخرت.

یک فرد با ایمان پیوندی با خدا دارد که از صمیم دل به آن معتقد است و همه شؤون خود را از مرگ و زندگی و... از آن او می داند و پیوندی نیز با مردم دارد و در بین آنان زندگی می کند و از کمک ها و همکاری هایشان بهره می برد و آنان بخشی از بار زندگی او را به دوش می کشند. فرد عاقل و خردمند هر دو پیوند را محترم می شمارد و به کلیه پیوندها احترام می گذارد؛ زیرا گسستن پیوندهای الهی جز یأس و نومیدی و آلودگی به گناه چیزی نیست. زندگی مادی بدون تکیه گاهی معنوی، جز بدبختی نتیجه ای ندارد و پشت پا زدن به پیوندهای اجتماعی، در حالی که یک نوع نمک نشناسی و ناجوانمردی است، خود موجب گسسته شدن رابطه فرد با اجتماعی است که بار زندگی او را به دوش گرفته و صمیمانه به او خدمت می کند. احترام به این دو پیوند پیش از آن که نشانه ایمان باشد یکی از نشانه های افراد عاقل و فهمیده است که از این دو پیوند برای سعادت و خوشبختی خود استفاده می کنند. این آیه و هم چنین آیات بعدی در صدد بازگویی نشانه های افراد عاقل و خردمند است، امّا چگونه این آیه به این دو پیوند اشاره می کند؟ به بیانی روشن تر، آن جا که آیه از خشیت در برابر خدا و ترس از سختی حساب سخن می گوید[1]، هدف آن بیان حفظ پیوند با خداست؛ زیرا مردان عاقل و واقع بین، در پرتو توجه به عظمت خدا و احساس کوچکی در برابر آن قدرت بی نهایت، کانونی از خشیت و بیم، خضوع و خشوع می گردند. کدام خردمند است که در سنجش بی نهایت نیاز با بی نهایت قدرت و عظمت، بیم و خشیت به او دست ندهد؟ آن جا که آیه سخن از احترام به پیوندهایی به میان می آورد که خدا به برقراری آنها دستور داده است[2]، هدف بازگویی پیوندهای معنوی اجتماعی است که در آیین مقدس اسلام به طور مؤکد به حفظ آنها دستور داده شده است. اکنون باید دید مقصود از پیوندهایی که خداوند به حفظ آنها فرمان داده چیست؟ در اسلام یک سلسله پیوندها به طور مؤکد محترم شمرده شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

1.احترام به پیامبران عالی قدر و پیشوایان بزرگ.[3] در قرآن احترام به دسته دوم و مودّت با آنان، پاداش رسالت و یا چیزی مانند آن معرفی شده است آن جا که می فرماید: «...قُلْ لاأَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی..؛[4] بگو من(پیامبر) در برابر آن خدمات ارزنده خود به جامعه انسانی مزد و پاداشی نمی خواهم، جز این که به نزدیکان من مهر بورزید و بدانان احترام بگذارید». مقصود از «ذوی القربی» آن گروه از بستگان پیامبر است که، مهر و مودّت آنان موجب سعادت انسان و از این رهگذر از هدایت و راهنمایی آنان بهره مند می شود و به عبارت دیگر، مقصود از این که به آنان مهر ورزیم این نیست که تنها به موضوع محبت اکتفا کنیم؛ بلکه مهر به آنان سبب می شود با آنان ارتباط پیدا کرده، از رهبری و دانش هایشان، که از پیامبران به ارث برده اند، بهره مند شویم و از هدایت و راهنمایی دیگران بی نیاز گردیم.

2.احترام به پدر و مادر و تحکیم روابط خود با آنان. قرآن مجید در موارد گوناگونی به این نوع پیوند که میان پدر و مادر و فرزند برقرار است اشاره کرده و به هر دو طرف توصیه می کند درباره یکدیگر نیکی کنند؛ مثلًا به فرزندان دستور می دهد با پدر و مادر به نیکی رفتار نمایند چنان که می فرماید: «وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیا...؛[5] با آنان به خوبی رفتار کن». هم چنین در آیات دیگری به پدر و مادر دستور داده است که نیازمندی های فرزندان خود را تا حد امکان و توانایی تأمین نمایند.

3.پیوند با بستگان و خویشاوندان نزدیک و دور. در هیچ آیینی مانند اسلام به این نوع پیوند توجه نشده است و با مراجعه به آیات و احادیث اسلامی اهمیت حفظ پیوند با بستگان و به اصطلاح «صله رحم» به خوبی روشن می گردد. یکی از آیات قرآن قاطعان رحم را در کنار مفسدان نام برده و می فرماید: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکمْ* أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعَمی أَبْصَارَهُمْ؛[6] آیا در نظر داشته اید که پس از کسب قدرت در روی زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟ آنان کسانی هستند که خداوند آنهارا از رحمت خود دور ساخته و چشم و گوش آنها را بسته است».

4.احترام به معلم، رعایت حقوق دوستان و همسایگان. احترام و حفظ همه این پیوندهایی که بیان کردیم از نظر اسلام لازم است و از گسستن آنها نهی شده و جمله «الَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ» با مفاد کلیی که دارد شامل همه اینها می شود.

پیوندهای گسستنی و ناگسستنی

اگر اسلام به حفظ یک سلسله پیوندها دستور داده، در برابر آن، مسلمانان را به بریدن قسمتی از پیوندها و روابط نیز فرمان داده است؛ مثلًا وظیفه افراد با ایمان را این می داند که با دشمنان خدا و پیامبر- هر چند پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان آنان باشند- پیوند محبت و دوستی بر قرار نکند آن جا که می فرماید: «لَاتَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْاخِرِ یوادُّونَ مَنْ حَادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَو کانُوا آبَاءَهُمْ أَو أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَو عَشِیرَتَهُمْ أُولئِک کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ؛[7] هرگز گروهی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، کسانی را که با خدا و پیامبر او دشمنی دارند، دوست نمی دارند اگر چه آنان پدران و فرزندان و برادران و بستگان آنان باشند. آنان کسانی اند که در دل هایشان ایمان نوشته شده است». در آیه دیگر می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکمْ أَولِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَد کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ؛[8] ای افراد با ایمان، دشمن من و دشمن خود را، ولی و دوست خود قرار ندهید و طرح دوستی با آنان نریزید؛ زیرا آنان آیین حقی را که پیش شماست انکار ورزیده اند». قرآن مجید در این موضوع به اندازه ای پافشاری دارد که حتی اجازه نمی دهد یک فرد مسلمان برای خویشاوندان مشرک خود، که در حال شرک و کفر از دنیا رفته اند، طلب آمرزش کند؛ زیرا چنین پدر مشرکی با فرزندان با ایمان خود ارتباطی ندارد چنان که می فرماید: «مَا کانَ لِلنَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی قُربی؛[9] پیامبر و افراد با ایمان حق ندارند درباره بستگان مشرک خود دعا کنند و برای آنان آمرزش بطلبند». اصرار قرآن در بریدن چنین پیوندها برای این است که مبادا بر اثر معاشرت و رفت و آمد و ابراز مودّت و علاقه به آنان، جامعه مسلمانان به انحراف فکری دچار شود و تحت تأثیر اخلاق بد و صفات مذموم و رفتار ناشایست آنان قرار گیرد و باید برای چنین مصلحت بزرگی، عاطفه خویشاوندی را نادیده گرفت.

پی نوشت ها:

[1] «وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ از خداى خود خشيت دارند و از سختى حساب روز رستاخيز مى‏ترسند».

[2] «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَر اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ...؛ كسانى كه پيوندهايى را كه خداوند به برقرارى آنها دستورداده است ثابت و استوار نگاه مى‏دارند».

[3] در روايات ما با آيه مورد بحث به لزوم حفظ پيوند دوستى با اهل بيت پيامبر استدلال شده است‏ر.ك: تفسير برهان، ج 2، ص 288. در حقيقت مفهوم كلى و وسيع آيه به موردى از موارد آن تطبيق شده است.

[4] شورى(42) آيه 23.

[5] لقمان(31) آيه 15.

[6] محمد(47) آيه 22 و 23.

[7] مجادله(58) آيه 22.

[8] ممتحنه(60) آيه 1.

[9] توبه(9) آيه 113.

پرهیز از کارهای بیهوده

«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً[1]؛

هنگامی که با سخن لغو یا کار بیهوده روبه رو شدند، بزرگوارانه می گذرند و خود را آلوده نمی نمایند.» افراد بشر با سرمایه های گوناگون و مختلفی آفریده شده اند که می توانند به وسیله آنها در این جهان تجارت کنند. گروهی تمام سرمایه های مادی و معنوی خود را در مسیر تحصیل مقام و منصب، مال و ثروت قرار می دهند و هدفی جز این کالاهای زودگذر و فناپذیر ندارند. چنین بازرگانی، از نظر منطق قرآن، چیزی جز خسارت نیست، زیرا این شخص در برابر از دست دادن سرمایه های طبیعی و خدا دادی، کالایی را خریده است که ثبات و دوام ندارد و پس از مرگ و انتقال به سرای دیگر که رشته حیات در آنجا ادامه دارد، از آن بهره ای نخواهد برد. قرآن در سوره «عصر» به خسارت و ورشکستگی در تجارت با مواهب و سرمایه های بزرگ الهی اشاره کرده می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؛ بشر در زیان و خسارت است». ملاک زیان کاری انسان، همین است که از استعدادهای سرشار و مواهب الهی، بهره ای جز لذت چندروزه نمی برد و برای زندگی در جهان دیگر در اندیشه توشه ای نمی باشد و گاهی او را به این عنوان معرفی می کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً[2]؛ آیا شما را به زیانکارترین افراد از نظر کار و کوشش آگاه سازم؟ آنان کسانی هستند که کار و کوشش آنها در این جهان، بی نتیجه گردیده و تلف شده است و آنان تصور می کنند که کار نیک و تجارت پرسودی انجام می دهند». هر عملی که بازدهی در سرای آخرت داشته باشد، عملی است خوب و نیکو، ولی هر عملی که فاقد هر نوع بازدهی اخروی باشد، قرآن مجید از آن به «ضلّ سعیهم» تعبیر کرده است. گوش فرا دادن به سخنان لهو و بیهوده و یا اشتغال به کارهای لغو، از جمله اعمالی است که هرگز بازدهی ندارد و جز اتلاف سرمایه گران بهای عمر، نتیجه دیگری عاید انسان نمی گردد. امروز بشر در فضای روح خود خلأ وحشتناکی را احساس می کند، خلئی که با هیچ چیزی پر نمی شود و به روح او ثبات و سکون نمی بخشد و بسان مرغی از شاخه ای به شاخه ای می پرد و از لذتی به لذت دیگر پناهنده می شود و هیچ کدام، عطش او را بر طرف نمی کند؛ در گذشته این خلأ از طریق معنویات و توجه به خدا و تعالیم الهی که به راستی حیات بخش و ثبات آفرین است، پر می شد. از دو رکعت نماز، از احیای شب، از کمک به بینوایان، آن چنان کامیاب می گردید که دیگر وقتی برای کارهای لغو و بیهوده نداشت و پیوسته می کوشید در خود، روح اطاعت از خدا و پرهیز از گناه و خدمت به اجتماع بیافریند و از همه این کارها، لذت عجیبی می برد، اما امروز بر اثر دوری از معنویت و تعالیم پیامبران برای گذراندن وقت به داستان های دروغین و سرگذشتهای بی اساس که زاییده خیال نویسنده های حرفه ای است پناه می برد و سرمایه عمر را در موردی به کار می برد که اصلا بازده ندارد. بگذریم از برخی بازی ها که دشمن جان انسان است و روح وحشی گری و درّندگی را در انسان ها زنده می کند. روح ستیزه خویی و درندگی در جامعه انسانی به شدت نفوذ کرده است تا آنجا که دستگاه های مخابراتی و ماهواره ها در جهان، دست به دست هم داده اند تا زدوخورد دو انسان را که با مشت به جان هم افتاده اند و آهنگ نابود کردن یکدیگر را دارند، در صفحه تلویزیون نشان دهند، تماشاگران نیز از شکستن دماغ و پیشانی و چانه و دندان طرف، لذت ببرند و در این راه مبلغی را خرج کنند؛ به راستی بزرگ ترین ضرر صرف سرمایه گران بهای عمر در این مراحل زندگی است، چه نیکو سروده است شاعر:

 

دامن کشان به مقصد پیری روانه ایم

 

هر دم خدنگ و تیر بلا را نشانه ایم

 

 

 

جای بسی فسوس که در وادی گناه

 

در خواب غفلتیم و پشیمان چرا نه ایم

طبل رحیل کوفت دلا کاروان عمر

 

ما همچنان به فکر خور و خواب و خانه ایم

امروز زنده ایم در این جمع لاجرم

 

فردا به پیش پیر و جوان چون فسانه ایم

 

 

 

 

چندی قبل، یک هندی در چند کشور، دست به نمایشی زد و توانست شش شبانه روز تمام، روی دوچرخه قرار گیرد، و آن را براند؛ بدون این که بخوابد و یا استراحت کند، در همان لحظه، پزشکان ایران اعلام خطر کردند که این جوان در هر مسابقه ای که می دهد، قسمتی از عمر خود را از دست می دهد و در هر مسابقه ای بخشی از عمر خود می کاهد، ولی به مضمون گفتار معروف «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»، اندرزهای پزشکان به جایی نرسید و او نیز گوش به سخنان حکیمانه پزشکان نداد؛ چیزی نگذشت که سرانجام در یکی از استودیوهای لندن در حالی که مشغول نمایش بود، از بالای دوچرخه نقش زمین گردید و درگذشت. در این آیه، اعراض از لغو، از نشانه های مردان خدا معرفی شده است. اصولا باید بدانیم لغو چیست؟ «لغو» در لغت، صدای گنجشک و مرغان هوا را گویند که بدون فکر و اندیشه به زبان آنان جاری می گردد و به همین مناسبت به هر سخنی که به منطق و اندیشه متکی نبوده و از هر نوع فایده ای دور باشد و بیهوده شمرده شود، لغو می گویند. بنابراین، قصه و افسانه های دروغین که هیچ نوع آموزندگی ندارند و یا سخنان قبیح و زشت که حاکی از ابتذال و پستی است، «لغو» شمرده می شود. قرآن مجید روی اعراض از لغو به طور روشن تکیه کرده و می فرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ [3]؛ کسانی که از کار و سخن لغو، اعراض می نمایند»، «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ [4]؛ هنگامی که کلام لغو بشنوند، از آن اعراض می کنند». خداوند زندگی بهشتیان را چنین توصیف می کند که: «لا یسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کذَّاباً[5]؛ در آنجا که سخن لغو و دروغ نمی شنود». اینک برای تکمیل مطالب از سخنان ارزنده ای که درباره موضوع بحث ما وارد شده است، اشاره می کنیم:

1.پیامبر گرامی وارد مسجد شد، دید گروهی دور یک نفر حلقه زده اند. پیامبر فرمود: این کیست؟ گفتند: علّامه است. فرمود: مقصود از لفظ علّامه در این مورد چیست؟ گفتند: این مرد به انساب عرب و وقایع و حوادث دوران جاهلیت احاطه کامل دارد. پیامبر فرمود: «ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه [6]؛ این علمی است که ندانستن آن ضرری را متوجه انسان نمی سازد و آگاهی از آن، مفید و سودمند نمی باشد».

2.مردی از حضرت صادق علیه السّلام پرسید: آیا صحیح است که به سخن داستان سرایان گوش فرا دهیم؟ فرمود: نه، زیرا هرکس به سخن کسی گوش فرا دهد به حکم این است که او را می پرستد، هرگاه گویند از خدا سخن بگوید در این هنگام، خدا را پرستش کرده است و اگر از شیطان سخن بگوید، او را پرستش کرده است [7].

بنابراین، گوش فرا دادن به سخنان بیهوده به اندازه ای خطرناک است که تو گویی گوینده آن را می پرستد.

پی نوشت ها:

[1] فرقان، آیه 72

[2] كهف(18) آيه 103 و 104.

[3] مؤمنون(23) آيه 3.

[4] قصص(28) آيه 55.

[5] نبأ(78) آيه 35.

[6] اصول كافى، ج 1، ص 32.

[7] « من أصغى إلى ناطق فقد عبده، فإن نطق عن اللّه فقد عبد اللّه، و إن نطق عن إبليس فقد عبد ابليس»(سفينة البحار، ج 2، ماده عبد، ص 125)؛ اين حديث را محدثان اسلامى از سنى و شيعه نقل كرده‏اند.

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً، أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوهُ، وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ؛

ای افراد با ایمان! از بسیاری گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه[و بی اساس] است؛ در امور مردم کنجکاوی نکنید و از یکدیگر غیبت ننمایید؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر خود را در حالی که مرده است، بخورد؟ حتما این کار را بد و ناپسند می شمارید[غیبت برادر مسلمان همانند این عمل است] و از مخالفت خدا بپرهیزید؛ خداوند توبه پذیر و رحیم است».

در این آیه، خداوند جامعه اسلامی را ملزم می سازد که سه اصل اخلاقی را به عنوان حق لازم- که از لوازم و آثار اخوت اسلامی و برادری دینی است- نسبت به یکدیگر رعایت نمایند؛ اینک به طور اجمال به این سه اصل اشاره می کنیم:

1.بدگمانی و بد بینی نسبت به مسلمانان ممنوع است.

2.یک فرد مسلمان نباید در امور مردم کنجکاوی کند.

3.غیبت و بدگویی پشت سر مسلمان حرام است.

از آنجا که اصول یاد شده از مباحث اساسی اخلاق اسلامی هستند و در اصلاح اجتماع نقش مهمی ایفا می کنند و از پیشوایان بزرگ ما بیانات جالب و شیوایی در این زمینه وارد شده، شایسته است که هر کدام را جداگانه مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

بدگمانی و بدبینی

اکنون نخستین اصل یعنی «بدگمانی» را مورد بحث قرار می دهیم. بدبینی یک حالت روانی منفی است که شخصیت و احترام و تقوا و پاکی افراد در فضای فکر و قضاوت دارنده آن، لطمه می بیند. افراد بدبین از میان هزاران نقاط روشن و جلوه های خوب زندگی مردم، فقط به نقطه های مبهم و تاریک و تیره زندگی آنان، متوجه می گردند. همه ما می دانیم که جان و مال و آبروی مسلمان محترم و هرگونه تعدی به آن حرام است، ولی در آیه به تعدّی دیگری اشاره نموده و می فرماید: حیثیت و آبرو و شخصیت هر مسلمانی، حتی در عالم فکر و پندار و در دایره داوری درونی ما نیز محترم است. هیچ فرد مسلمانی، نباید بی جهت در درون خود، به حریم شخصیت و پاکی مسلمانی با بدبینی و بدگمانی و داوری بد، تجاوز نماید. به قول یکی از دانشمندان معاصر: حدود امنیتی که اسلام برای جامعه مسلمانان به وجود آورده، منحصر به جان و مال و آبرو نیست، بلکه علاوه بر این امنیت های سه گانه، امنیت چهارمی را نیز خواستار شده است و آن، امنیت قضاوته ای دیگران است؛ یعنی افراد دیگر را در محیط فکر خود، مورد هجوم افکار و داوریهای بد و ناروا قرار ندهد؛ احترام و شخصیت مسلمان، علاوه بر مرحله عمل، باید حتی در محیط افکار دیگران نیز محفوظ بماند. از این نظر، اسلام هرگونه بدگمانی و بدبینی را که منجر به لکه دار ساختن شخصیت کسی در محیط فکر و پندار می شود، تحریم نموده و دستور داده است که جامعه باایمان از هرگونه سوءظن نسبت به همدیگر بپرهیزند.

پیامبر اکرم در یکی از بیانات شیوای خود به امنیت های چهارگانه مزبور اشاره نموده و چنین می فرماید: «انّ اللّه حرّم علی المسلم دمه، و ماله و عرضه، و ان یظنّ به سوء الظّن»[1] خداوند، تجاوز به خون، مال و آبروی مسلمانان را حرام نموده و هرگز اجازه نداده است که کسی به یک فرد مسلمان بدگمان شود و حتی در ذهن و فکر خود، به او نسبت ناروا بدهد. اگر امنیت های سه گانه، نخست در پرتو حکومت های مادی و سازمان های اداری تأمین گردد، ولی امنیت از نظر قضاوت مردم، جز در سایه ایمان به خدا عملی نمی شود؛ زیرا حدود حکومت های مادی منحصر به ظواهر است و جلوگیری از تجاوزهای باطنی، از حریم قدرت عوامل مزبور، بیرون می باشد؛ فقط ایمان به خداست که می تواند جلو این گونه تجاوزها را بگیرد؛ زیرا یک فرد مسلمان ایمان دارد که خداوند از کارهای برون و درون او آگاه است.

ضررهای بدبینی

1.نخستین نتیجه بدگمانی، به خود انسان برمی گردد؛ از آنجا که افراد بدگمان نمی توانند اعمال دیگران را خالی از غرض و آلودگی تصور نمایند، همواره در رنج روحی و درد روانی سختی به سر می برند و سوز و گداز خیال و پندار، همواره آنان را شکنجه می دهد.

2.بدبینی، رشته الفت و دوستی را از هم می گسلد و بر اثر گمان بدی که انسان به دیگران دارد، همواره آنها را خیانتکار و در میدان دوستی، ناپایدار می پندارد، ناچار می شود که همه گونه روابط خود را با آنها قطع کند؛ ازاین رو پیشوایان ما فرموده اند: «من غلب علیه سوء الظّن لم یترک بینه و بین خلیل صلحا؛[2] بدگمانی بر هرکس که غلبه کند، هر نوع صلح و صفایی را که میان او و دوستان وی برقرار است، از بین می برد».

3.افراد بدبین همیشه منزوی و گوشه گیرند، و بر اثر رعب و ترسی که از مردم دارند، هرگز نمی توانند با کسی انس بگیرند؛ ازاین رو در روایات، آمده است که: «من لم یحسن ظنّه استوحش من کلّ احد؛[3] افراد بدبین از همه مردم وحشت دارند».

- بدبینی آفت بزرگی برای سنجش منطق انسان است؛ بدبینی نوعی اختلال در طرز تفکر و ادراک انسان به وجود می آورد که هرگز نمی تواند در موضوعی به صورت خردپسند و واقع بینانه داوری کند.

- بدبینی از بیماری های سرایت کننده است که هم نشینان انسان را نیز آلوده می سازد.

- بدبینی نه تنها در روح انسان اثر می گذارد، بلکه براساس ارتباطی که میان تن و جان وجود دارد، تن نیز از گزند آن سالم نمی ماند، و به قول دانشمند بزرگ عصر ما دکتر کارل: بدبینی و عادت به انتقاد از همه چیز، حتی از قدرت زندگی نیز می کاهد؛ زیرا این عادت منفی روانی روی دستگاه اعصاب «سمپاتیک» و غدد داخلی اثر می کند و می تواند مبدأ اختلالات عملی و حتی عضوی شود.

- بدگمانی های بی مورد، به همسر و یا شاگرد مغازه و کارگر و خدمت کار منزل، آنان را به خیانت و جنایت می کشاند؛ زیرا کنجکاوی های زیاد ارباب و بزرگ خانه و یا شوهر، بر اثر «تداعی معانی» صور و اشباح خیانت و کارهای زشت را در نظر آنها مجسم می سازد و فکر خیانت را در دل آنها احیا می نماید و به قول برخی از دانشمندان: نوکرانی که مورد سوء ظن آقا هستند و او پیوسته احتمال می دهد که آنان به اثاث خانه دستبردی بزنند، چنین نوکرانی بالاخره دست به دزدی می زنند، و به سوی دزدی کشیده می شوند.

از این رو، در دین مقدس اسلام، تظاهر به غیرت مندی بی مورد و افراطی درباره همسر، مذموم شمرده شده است؛ زیرا چه بسا افراد پاکی را به ناپاکی بکشاند و درست کار را به نادرستی دعوت نماید؛ چنان که علی علیه السّلام فرموده است: «ایاک و التّغایر فی غیر موضعه فانّ ذلک یدعوا الصّحیحة الی السّقم و البریئة الی الرّیب؛[4]اظهار غیرتهای بی مورد، زنان پاک را به ناپاکی و زنان بی گناه را به سوی گناه دعوت می کند».

پی نوشت ها:

[1] المحجة البيضاء، ج 5، ص 268.

[2] غرر الحكم، ص 697.

[3] همان، ص 712.

[4] همان، ص 152.

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 / 6 / 1394

كرامت انسانى

بر اساس سخنان آن حضرت كرامت انسانى زير بناى بسيارى از مراتب بالاى انسانى است؛ و اساس ترقى و تكامل انسان به حساب مى‏آيد.

آن حضرت مى‏فرمايند:

«من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته‏»(1) .

«كسيكه داراى كرامت نفس باشد شهوات در پيش او بى ارزش خواهند بود».

و يا مى‏فرمايد «من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية‏».(2)

كسى كه براى خود ارزش و كرامت قائل باشد خود را به معصيت و گناه، زبون و خوار نمى‏كند».

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «عالم كسى است كه قدر خويش را بشناسد و از جهل و نادانى انسان همين بس كه ارزش خود را نداند».

و در نامه 31 نهج البلاغه مى‏فرمايد.

ايمان از ديدگاه حضرت على (ع)

در كتاب شريف نهج البلاغه كه حاوى سخنان نغز و حكيمانه حضرت على عليه‏السلام مى‏باشد، مساله ايمان از جايگاه و اهميت ويژه‏اى برخوردار است و به جهات گوناگون آن پرداخته شده است كه در اين نوشتار به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏شود:

الف) فضيلت ايمان

«همانا بهترين چيز كه نزديكى خواهان به خدا سبحان بدان توسل مى‏جويند ايمان به خدا و پيامبر ... است‏» (1)

ب) اقسام ايمان

«برخى ايمان در دلها برقرار است، و برخى ديگر ميان دلها و سينه‏ها عاريت و ناپايدار» (2)

ج) پايه‏هاى ايمان

«ايمان بر چهار پايه استوار است‏بر شكيبائى، و يقين، و عدالت و جهاد. شكيبائى و صبر را چهار شاخه است: آرزومند بودن، ترسيدن، و پارسائى و چشم اميد داشتن. پس آن كه مشتاق و آرزومند بهشت‏بود شهوتها را از دل زدود، و آن كه از دوزخ ترسيد، از آنچه حرام است دورى گزيد، و آن كه خواهان دنيا نبود و پارسائى داشت مصيبتها بروى آسان نمود، و آن كه مرگ را چشم داشت، در كارهاى نيك پاى پيش گذاشت.

و يقين بر چهار شعبه است: بر بينائى زيركانه، و دريافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پيشينيان. پس آن كه زيركانه ديد حكمت‏بروى آشكار گرديد، و آن را كه حكمت آشكار گرديد عبرت آموخت، و آن كه عبرت آموخت چنان است كه پشينيان زندگى را در نورديد.

و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقيقت‏برنده و نيكو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن كه فهميد به ژرفاى دانش رسيد و آنكه به ژرفاى دانش رسيد از آبشخور شريعت‏سيراب گرديد و آن كه بردبار بود، تقصير نكرد و ميان مردم با نيكنامى زندگى نمود.

و جهاد بر چهار شعبه است: به نيك وادار نمودن و از كار زشت منع فرمودن و پايدارى در پيكار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آنكه به كار نيك واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن كه از كار زشت منع فرمود بينى منافقان را به خاك سود؛ و آن كه در پيكار با دشمنان پايدار بود، حقى را كه برگردن دارد ادا نمود؛ و آن كه با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آيد، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخيز وى را خشنود نمايد» (3)

و در جاى ديگر درباره حقيقت ايمان فرمودند

«ايمان، شناختن به دل، و اقرار به زبان و فرمان بردن با اندامها است‏» (4)

د) نشانه‏هاى ايمان

1 - «ايمان بنده راست نباشد، جز آنگاه كه اعتماد او بدانچه در دست‏خداست‏بيش از اعتماد وى بدانچه در دست‏خود اوست‏بود.» (5)

2 - كلمه 333 كلمات قصار ص 420 نهج البلاغه:

(در صفت مؤمن فرمود:) شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش. سينه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر. برترى جستن را خوش نمى‏دارد، و شنواندن نيكى خود را به ديگران دشمن مى‏شمارد. اندوهش دراز است، همتش فراز. خاموشى‏اش بسيارست، اوقاتش گرفتار؛ سپاسگزار است، شكيبايى پيشه است، فرو رفته در انديشه است، نياز خود به كس نگويد، خوى آرام دارد، راه نرمى پويد. نفس او سخت‏تر از سنگ خارا - در راه ديندارى - و او خوارتر از بنده - در فروتنى و بى‏آزارى -.

و نيز فرمود: «ايمان آن است كه راستى را برگزينى كه به زيان تو بود بر دروغى كه تو را سود دهد، و گفتارت بركردارت نيفزايد و چون از ديگرى سخن گويى ترس از خدا در دست آيد» (6)

ه) آفات ايمان

1 - همنشينى با اهل هوى و هوس

2 - دروغ گفتن

3 - حسد ورزيدن

«همنشينى پيروان هوا فراموش كردن ايمان و جاى حاضر شدن شيطان است. از دروغ دورى گزينيد كه از ايمان به دور است ... بر هم حسد مبريد كه حسد ايمان را مى‏خورد چنانكه آتش هيزم را» (7)

و) عوامل تقويت ايمان

1 - اعمال صالح

«ايمان را بر كرده‏هاى نيك دليل توان ساخت، و از كردار نيك ايمان را توان شناخت‏» (8)

2 - سلامت قلب

«ايمان بنده‏اى استوار نگردد تا دل او استوار نشود و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد» (9)

3 - صبر

«صبر و شكيبائى نسبت‏به ايمان مثل سر است نسبت‏به تن، همانطور كه تنى سر ندارد فايده‏اى ندارد، ايمانى هم كه صبر و شكيبائى در او نباشد فائده‏اى ندارد» (10)

4 - حياء

«هيچ ايمانى مثل حياء نيست‏» (11)

ز) نتائج ايمان

1 - شهود حق

«ديده‏ها او را آشكارا نتوان ديد، اما دلها با ايمان درست‏بدو خواهد رسيد» (12)

2 - توان فهم معارف عالى

«دانستن امر ما (ولايت) كارى سخت است و تحمل آن دشوار كسى آن را تحمل نكند جز انسان با ايمانى كه خداوند قلب او رابراى ايمان آزموده باشد» (13)

پى‏نوشت‏ها:

(1)نهج البلاغه، خطبه 110

(2)همان خطبه 189

(3)همان، كلمات قصار، 31

(4)همان، 227

(5)همان 310

(6)همان، 458

(7)همان، خطبه، 86

(8)نهج البلاغه، خطبه، 156

(9)همان، 176

(10)همان، كلمات قصار، 82

(11)همان، 113

(12) همان، خطبه، 179

(13)همان، خطبه 189

تزكيه نفس

 

1 - بر نفس خود بخيل باش و زمام آن را در آنچه برايت روانيست رها مگردان كه بخل ورزيدن بر نفس داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مى‏انگارد.(1)

2 - مؤمن ... سينه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر.(2)

3 - پس حساب نفس خود را براى خود گير كه ديگران را حسابرسى است.(3)

4 - آن كه حساب نفس خود كرد سود برد و آن كه از آن غافل گرديد زيان ديد(4)

5 - بر خواهش نفست غلبه كن حكمت الهى برايت كامل مى‏شود.(5)

6 - با كندن ريشه بدى از سينه‏ات آن را از سينه ديگرى بر كن.(6)

7 - راه راست را از عقل جوى و هواى نفس را مخالفت كن تا پيروز گردى.(7)

8 - آنگه از خود خوشنود بود ناخشنودان او بسيار شود. كلمات قصار - 6

9 - خداى بيامرزد مردى را كه با لجام طاعت و تقوى خويش نفس را مهار كند و لجام زند و با زمام خود را بسوى فرمانبردارى خدا بكشاند»(8)

10 - «به نفس خدمت كردن او را از لذت و سرمايه‏هاى (شهوانى) بازداشتن و به كسب علوم و حكمتها وادارش كردن و به عبارت و طاعتها بكوشش داشتن است، و رستگارى نفس در اين است‏».(9)

11 - پيكر و تن را خدمت كردن باو دادن است آنچه را كه مى‏خواهد از لذات و شهوتها و سرمايه‏ها و هلاك نفس در اين كار است‏»(10)

پى‏نوشتها:

1)صفحه 326 - نهج البلاغه شهيدى)

2)كلمات قصار 333 - ص 421)

3)خطبه 223 - 16

4)كلمات قصار 208

5)غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 49

6)غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 70

7)غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 87

8)غرر الحكم ج 1 فصل سى و سوم، ح 15

9)همان - فصل 31 - ح 61

10)همان ح 60

وفاى به عهد

1 ـ «مردم! همانا وفا همزاد راستى است هيچ سپرى چون وفا باز دارنده (گزند) نيست. و بى وفائى نكنيد، آن كه مى‏داند او را چگونه بازگشتگاهى است. مادر روزگارى بسر مى‏بريم كه بيشتر مردم آن بى‏وفائى را زيركى دانند، و نادانان آن مردم را گريز و چاره‏انديش خوانند . خداشان كيفر دهد چرا چنين مى‏پندارند؟ گاه بود كه مرد آزموده و دانا از چاره كار آگاه است، اما فرمان خدا وى را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر كار، چاره را واگذارد تا آن كه پرواى دين ندارد فرصت شمارد و سود آن را بردارد.» (1)

2 ـ وفا دارى نجابت است. (2)

3 ـ جوانمرد وعده‏اش نقد و فورى است. ناكس وعده‏اش بهانه‏جوئى و به فردا انداختن است (3)

 

پى‏نوشتها:

1)خطبه، 41

2)غررالحكم ج 1 فصل اول ح 24

3)غررالحكم ج 2 فصل 83 ح 2و 1

عبادت و نيايش

عبادت و پرستش خداوند يكتا و ترك پرستش هر موجود ديگر،يكى از اصول تعليمات پيامبران الهى است.تعليمات هيچ پيامبرى از عبادت خالى نبوده است.

چنانكه مى‏دانيم در ديانت مقدسه اسلام نيز عبادت سرلوحه همه تعليمات است.چيزى كه هست در اسلام عبادت به صورت يك سلسله تعليمات جدا از زندگى كه صرفا به دنياى ديگر تعلق داشته باشد وجود ندارد،عبادات اسلامى با فلسفه‏هاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است.

گذشته از اينكه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترك و همكارى دسته جمعى صورت مى‏گيرد، اسلام به عبادتهاى فردى نيز آنچنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره‏اى از وظايف زندگى است. مثلا نماز كه مظهر كامل اظهار عبوديت است،چنان در اسلام شكل خاص يافته است كه حتى فردى كه مى‏خواهد در گوشه خلوت به تنهايى نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏اى از وظايف اخلاقى و اجتماعى از قبيل نظافت،احترام به حقوق ديگران،وقت‏شناسى،جهت‏شناسى،ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شايسته خدا و غيره مقيد مى‏گردد.

از نظر اسلام هر كار خير و مفيدى اگر با انگيزه پاك خدايى توام باشد عبادت است.لهذا درس خواندن، كار و كسب كردن،فعاليت اجتماعى كردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.

در عين حال،اسلام نيز پاره‏اى تعليمات دارد كه فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبيل نماز و روزه،و اين خود فلسفه‏اى خاص دارد.

درجات عبادتها

تلقى افراد از عبادت يكسان نيست،متفاوت است.از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله كار و مزد است،كار فروشى و مزد بگيرى است.همان طور كه يك كارگر،روزانه نيروى كار خود را براى يك كار فرما مصرف مى‏كند و مزد مى‏گيرد،عابد نيز براى خدا زحمت مى‏كشد و خم و راست مى‏شود و طبعا مزدى طلب مى‏كند كه البته آن مزد در جهان ديگر به او داده خواهد شد.

و همان طور كه فايده كار براى كارگر در مزدى كه از كار فرما مى‏گيرد خلاصه مى‏شود و اگر مزدى در كار نباشد نيرويش به هدر رفته است،فايده عبادت عابد نيز از نظر اين گروه همان مزد و اجرى است كه در جهان ديگر به او به صورت يك سلسله كالاهاى مادى پرداخت مى‏شود.

و اما اينكه هر كارفرما كه مزدى مى‏دهد به خاطر بهره‏اى است كه از كار كارگر مى‏برد و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره‏اى مى‏تواند از كار بنده ضعيف ناتوان خود ببرد،و هم اينكه فرضا اجر و مزد از جانب آن كار فرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گيرد پس چرا اين تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى‏شود،مساله‏اى است كه براى اينچنين عابدهايى هرگز مطرح نيست.

از نظر اين گونه افراد تار و پود عبادت همين اعمال بدنى و حركات محسوس ظاهرى است كه به وسيله زبان و ساير اعضاى بدن صورت مى‏گيرد.

اين يك نوع تلقى است از عبادت كه البته عاميانه و جاهلانه است،و به تعبير بوعلى در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذيرفته است.

تلقى ديگر از عبادت تلقى عارفانه است.بر حسب اين تلقى،مساله كارگر و كارفرما و مزد به شكلى كه ميان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نيست و نمى‏تواند مطرح باشد.بر حسب اين تلقى،عبادت نردبان قرب است،معراج انسان است،تعالى روان است،پرواز روح است‏به سوى كانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نيروهاى ملكوتى انسانى است،پيروزى روح بر بدن است،عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت،اظهار شيفتگى و عشق انسان است‏به كامل مطلق و جميل على الاطلاق،و بالاخره سلوك و سير الى الله است.

بر حسب اين تلقى،عبادت پيكرى دارد و روحى،ظاهرى دارد و معنى‏اى آنچه به وسيله زبان و ساير اعضاى بدن انجام مى‏شود پيكره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنى عبادت چيز ديگر است.روح عبادت وابستگى كامل دارد به مفهومى كه عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگيزه‏اى كه او را به عبادت بر انگيخته است و به بهره و حظى كه از عبادت عملا مى‏برد و اينكه عبادت تا چه اندازه سلوك الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.

تلقى نهج البلاغه از عبادت

تلقى نهج البلاغه از عبادت چگونه است؟تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است.بلكه سر چشمه و الهام بخش تلقيهاى عارفانه از عبادتها در جهان اسلام،پس از قرآن مجيد و سنت رسول اكرم كلمات على و عبادتهاى عارفانه على است.

چنانكه مى‏دانيم يكى از وجهه‏هاى عالى و دور پرواز ادبيات اسلامى(چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است‏با ذات احديت.انديشه‏هاى نازك و ظريفى به عنوان خطابه، دعا،تمثيل،كنايه،به صورت نثر يا نظم در اين زمينه به وجود آمده است كه راستى تحسين آميز و اعجاب انگيز است.

با مقايسه با انديشه‏هاى ما قبل اسلام در قلمرو كشورهاى اسلامى مى‏توان فهميد كه اسلام چه جهش عظيمى در انديشه‏ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت‏به وجود آورده است.اسلام از مردمى كه بت يا انسان و يا آتش را مى‏پرستيدند و بر اثر كوتاهى انديشه‏ها مجسمه‏هاى ساخته دست‏خود را معبود خود قرار مى‏دادند و يا خداى لا يزال را در حد پدر يك انسان تنزل مى‏دادند و احيانا پدر و پسر را يكى مى‏دانستند و يا رسما اهورا مزدا را مجسم مى‏دانستند و مجسمه‏اش را همه جا نصب مى‏كردند،مردمى ساخت كه مجردترين معانى و رقيقترين انديشه‏ها و لطيفترين افكار و عاليترين تصورات را در مغز خود جاى دادند.

چطور شد كه يكمرتبه انديشه‏ها عوض شد،منطقها تغيير كرد،افكار اوج گرفت،احساسات رقت‏يافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟

سبعه معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالى هستند.هر دو نسل،نمونه فصاحت و بلاغت‏اند اما از نظر محتوا تفاوت از زمين تا آسمان است.در آن يكى هر چه هست وصف اسب است و نيزه و شتر و شبيخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد،و در اين يكى عاليترين مفاهيم انسانى.

اكنون براى اينكه نوع تلقى نهج البلاغه از عبادت روشن شود،به ذكر نمونه‏هايى از كلمات على مى‏پردازيم و سخن خود را با جمله‏اى آغاز مى‏كنيم كه درباره تفاوت تلقيهاى مردم از عبادت گفته شده است.

عبادت آزادگان

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد،و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار (1) .

همانا گروهى خداى را به انگيزه پاداش مى‏پرستند،اين عبادت تجارت پيشگان است،و گروهى او را از ترس مى‏پرستند،اين عبادت عبادت برده صفتان است،و گروهى او را براى آنكه او را سپاسگزارى كرده باشند مى‏پرستند،اين عبادت آزادگان است.

لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب ان لا يعصى شكرا لنعمه (2) .

فرضا خداوند كيفرى براى نافرمانى معين نكرده بود،سپاسگزارى ايجاب مى‏كرد كه فرمانش تمرد نشود.

از كلمات آن حضرت است:

الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك(3) .

من تو را به خاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشت پرستش نكرده‏ام،من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شايسته پرستش يافتم.

ياد حق

ريشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى كه در عبادت است در يك چيز است:ياد حق و غير او را از ياد بردن.قرآن كريم در يك جا به اثر تربيتى و جنبه تقويتى روحى عبادت اشاره مى‏كند و مى‏گويد:«نماز از كار بد و زشت‏باز مى‏دارد»و در جاى ديگر مى‏گويد:«نماز را براى اينكه به ياد من باشى بپا دار»،اشاره به اينكه انسان كه نماز مى‏خواند و در ياد خداست همواره در ياد دارد كه ذات دانا و بينايى مراقب اوست،و فراموش نمى‏كند كه خودش بنده است.

ذكر خدا و ياد خدا كه هدف عبادت است،دل را جلا مى‏دهد و صفا مى‏بخشد و آن را آماده تجليات الهى قرار مى‏دهد.على در باره ياد حق كه روح عبادت است چنين مى‏فرمايد:

ان الله سبحانه و تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب،تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت الاؤه فى البرهة بعد البرهة و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم (4) .

خداوند ياد خود را صيقل دلها قرار داده است.دلها بدين وسيله از پس كرى شنوا و از پس نابينايى بينا و از پس سركشى و عناد رام مى‏گردند.همواره چنين بوده و هست كه خداوند متعال در هر برهه‏اى از زمان و در زمانهايى كه پيامبرى در ميان مردم نبوده است،بندگانى داشته و دارد كه در سر ضمير آنها با آنها راز مى‏گويد و از راه عقلهايشان با آنان تكلم مى‏كند.

در اين كلمات خاصيت عجيب و تاثير شگرف ياد حق در دلها بيان شده است تا جايى كه دل قابل الهامگيرى و مكالمه با خدا مى‏گردد.

حالات و مقامات

در همين خطبه حالات و مقامات و كرامتهايى كه براى اهل معنى در پرتو عبادت رخ مى‏دهد توضيح داده شده است.از آن جمله مى‏فرمايد:

قد حفت‏بهم الملائكة و تنزلت عليهم السكينة و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلع الله عليهم فيه فرضى سعيهم و حمد مقامهم يتنسمون بدعائه روح التجاوز...

فرشتگان آنان را در ميان گرفته‏اند،آرامش بر ايشان فرود آمده است،درهاى ملكوت بر روى آنان گشوده شده است،جايگاه الطاف بى پايان الهى برايشان آماده گشته است،خداوند متعال مقام و درجه آنان را كه به وسيله بندگى به دست آورده‏اند ديده و عملشان را پسنديده و مقامشان را ستوده است. آنگاه كه خداوند را مى‏خوانند،بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پرده‏هاى تاريك گناه را احساس مى‏كنند.

شب مردان خدا

از ديدگاه نهج البلاغه دنياى عبادت دنياى ديگرى است.دنياى عبادت آكنده از لذت است،لذتى كه با لذت دنياى سه بعدى مادى قابل مقايسه نيست.دنياى عبادت پر از جوشش و جنبش و سير و سفر است،اما سير و سفرى كه‏«به مصر و عراق و شام‏»و يا هر شهر ديگر زمينى منتهى نمى‏شود،به شهرى منتهى مى‏شود«كو را نام نيست‏».دنياى عبادت شب و روز ندارد،زيرا همه روشنايى است،تيرگى و اندوه و كدورت ندارد،يكسره صفا و خلوص است.از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسى كه به اين دنيا پا گذارد و نسيم جانبخش اين دنيا او را نوازش دهد.آن كس كه به اين دنيا گام نهد،ديگر اهميت نمى‏دهد كه در دنياى ماده و جسم بر ديبا سر نهد يا بر خشت:

طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت‏بجنبها بوسها و هجرت فى الليل غمضها حتى اذا غلب الكرى عليها افترشت ارضها و توسدت كفها فى معشر اسهر عيونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت‏بذكر ربهم شفاههم و تقشعت‏بطول استغفارهم ذنوبهم.اولئك حزب الله،الا ان حزب الله هم المفلحون (5) .

چه خوشبخت و سعادتمند است آن كه فرايض پروردگار خويش را انجام مى‏دهد(الله،يار و حمد و قول هو الله كار اوست)،رنجها و ناراحتيها را(مانند سنگ آسيا دانه را)در زير پهلوى خود خرد مى‏كند،شب هنگام از خواب دورى مى‏گزيند و شب زنده‏دارى مى‏نمايد،آنگاه كه سپاه خواب حمله مى‏آورد زمين را فرش و دست‏خود را بالش قرار مى‏دهد،در گروهى است كه نگرانى روز بازگشت‏خواب از چشمانشان ربوده،پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالى مى‏كنند،لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته حركت مى‏كنند،ابر مظلم گناههايشان بر اثر استغفارهاى مداومشان پس مى‏رود.آنانند حزب خدا،همانا آنانند رستگاران!

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقيقت‏شب ظلمانى نيست.

ترسيم چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه

در فصل پيش طرز تلقى نهج البلاغه از عبادت بيان شد،معلوم شد كه از نظر نهج البلاغه عبادت تنها انجام يك سلسله اعمال خشك و بى‏روح نيست.اعمال بدنى صورت و پيكره عبادت است،روح و معنى چيز ديگر است.اعمال بدنى آنگاه زنده و جاندار است و شايسته نام واقعى عبادت است كه با آن روح و معنى توام باشد.عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنياى سه بعدى و قدم نهادن در دنيايى ديگر است،دنيايى كه به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبى و لذتهاى خاص به خود.

در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوك و عبادت فراوان آمده است.به عبارت ديگر،ترسيمها از چهره عبادت و عبادت پيشگان شده است،گاهى سيماى عباد و سلاك از نظر شب زنده‏دارى‏ها،خوف و خشيت‏ها،شوق و لذت‏ها،سوز و گدازها،آه و ناله‏ها،تلاوت قرآن‏ها ترسيم و نقاشى شده است،گاهى واردات قلبى و عنايات غيبى كه در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصيبشان مى‏گردد بيان شده است،گاهى تاثير عبادت از نظر«گناه زدايى‏»و محو آثار تيره گناهان مورد بحث قرار گرفته است،گاهى به اثر عبادت از نظر درمان پاره‏اى بيماريهاى اخلاقى و عقده‏هاى روانى اشاره شده است و گاهى ذكرى از لذتها و بهجتهاى خالص و! بى‏شائبه و بى‏رقيب عباد و زهاد و سالكان راه به ميان آمده است.

شب زنده‏دارى‏ها

اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القران يرتلونه ترتيلا،يحزنون به انفسهم و يستثيرون به دواء دائهم،فاذا مروا بآية فيها تشويق ركنوا اليها طمعا و تطلعت نفوسهم اليها شوقا و ظنوا انها نصب اعينهم، و اذا مروا بآية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم، فهم حانون على اوساطهم،مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم،يطلبون الى الله تعالى فى فكاك رقابهم،و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء (6) .

شبها پاهاى خود را براى عبادت جفت مى‏كنند،آيات قرآن را با آرامى و شمرده و شمرده تلاوت مى‏نمايند،با زمزمه آن آيات و دقت در معنى آنها غمى عارفانه در دل خود ايجاد مى‏كنند و دواى دردهاى خويش را بدين وسيله ظاهر مى‏سازند،هر چه از زبان قرآن مى‏شنوند مثل اين است كه به چشم مى‏بينند،هر گاه به آيه‏اى از آيات رحمت مى‏رسند بدان طمع مى‏بندند و قلبشان از شوق لبريز مى‏گردد،چنين مى‏نمايد كه نصب العين آنهاست،و چون به آيه‏اى از آيات قهر و غضب مى‏رسند بدان گوش فرا مى‏دهند و مانند اين است كه آهنگ بالا و پايين رفتن شعله‏هاى جهنم به گوششان مى‏رسد، كمرها را به عبادت خم كرده و پيشانيها و كف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاك مى‏سايند و از خداوند آزادى خويش را مى‏طلبند.همينها كه چنين شب زنده‏دارى مى‏كنند و تا اين حد روحشان به دنياى ديگر پيوسته است،روزها مردانى هستند اجتماعى،بردبار،دانا،نيك و پارسا.

واردات قلبى

قد احيى عقله و امات نفسه،حتى دق جليله و لطف غليظه و برق له لامع كثير البرق،فابان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعته الابواب الى باب السلامة و دار الاقامة،و ثبتت رجلاه بطمانينة بدنه فى قرار الامن و الراحة بما استعمل قلبه و ارضى ربه (7) .

عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است،تا آنجا كه ستبريهاى بدن تبديل به نازكى و خشونتهاى روح تبديل به نرمى شده است و برق پر نورى بر قلب او جهيده و راه را بر او روشن و او را به رهروى سوق داده است.پيوسته از اين منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرين منزل كه منزل سلامت و بارانداز اقامت است رسيده و پاهايش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسايش،ثابت ايستاده است.اينهمه به موجب اين است كه دل و ضمير خود را به كار گرفته و پروردگار خويش را خشنود ساخته است.

در اين جمله‏ها-چنانكه مى‏بينيم-سخن از زندگى ديگرى است كه زندگى عقل خوانده شده است، سخن از مجاهده و ميراندن نفس اماره است،سخن از رياضت‏بدن و روح است،سخن از برقى است كه بر اثر مجاهده در دل سالك مى‏جهد و دنياى او را روشن مى‏كند،سخن از منازل و مراحلى است كه يك روح مشتاق و سالك به ترتيب طى مى‏كند تا به منزل مقصود كه آخرين حد سير و صعود معنوى بشر است مى‏رسد يا ايها الناس انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه (8) ،سخن از طمانينه و آرامشى است كه نصيب قلب ناآرام و پر اضطراب و پر ظرفيت‏بشر در نهايت امر مى‏گردد الا بذكر الله تطمئن القلوب (9) .

در خطبه 221 اهتمام اين طبقه به زندگى دل چنين توصيف شده است:

يرون اهل الدنيا يعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احيائهم.

اهل دنيا مردن بدن خويش را بزرگ مى‏شمارند اما آنها براى مردن دل خودشان اهميت قائل هستند و آن را بزرگتر مى‏شمارند.

خلسه‏ها و جذبه‏هايى كه روحهايى مستعد را مى‏ربايد و بدان سو مى‏كشد،اينچنين بيان شده است:

صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى (10) .

با دنيا و اهل دنيا با بدنهايى معاشرت كردند كه روحهاى آن بدنها به بالاترين جايگاهها پيوسته بود.

لو لا الاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب (11) .

اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود،روحهاى آنها در بدنهاشان يك چشم به هم زدن باقى نمى‏ماند از شدت عشق و شوق به كرامتهاى الهى و خوف از عقوبتهاى او.

قد اخلص لله فاستخلصه (12) .

او خود را و عمل خود را براى خدا خالص كرده است،خداوند نيز به لطف و عنايت‏خاص خويش او را مخصوص خويش قرار داده است.

علوم افاضى و اشراقى كه در نتيجه تهذيب نفس و طى طريق عبوديت‏بر قلب سالكان راه سرازير مى‏شود و يقين جازمى كه نصيب آنان مى‏گردد،اينچنين بيان شده است:

هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون (13) .

علمى كه بر پايه بينش كامل است‏بر قلبهاى آنان هجوم آورده است،روح يقين را لمس كرده‏اند،آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است‏بر آنان نرم گشته است و با آن چيزى كه جاهلان از آن در وحشتند انس گرفته‏اند.

گناه زدايى

از نظر تعليمات اسلامى،هر گناه اثرى تاريك كننده و كدورت آور بر دل آدمى باقى مى‏گذارد و در نتيجه ميل و رغبت‏به كارهاى نيك و خدايى كاهش مى‏گيرد و رغبت‏به گناهان ديگر افزايش مى‏يابد.

متقابلا عبادت و بندگى و در ياد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مى‏دهد،ميل و رغبت‏به كار نيك را افزون مى‏كند و از ميل و رغبت‏به شر و فساد و گناه مى‏كاهد،يعنى تيرگيهاى ناشى از گناهان را زايل مى‏گرداند و ميل به خير و نيكى را جايگزين آن مى‏سازد.

در نهج البلاغه خطبه‏اى هست كه در باره نماز،زكات و اداء امانت‏بحث كرده است.پس از توصيه و تاكيدهايى در باره نماز،مى‏فرمايد:

و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلى الله عليه و آله بالحمة تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و الليلة خمس مرات،فما عسى ان يبقى عليه من الدرن (14) ؟

نماز گناهان را مانند برگ درختان مى‏ريزد و گردنها را از ريسمان گناه آزاد مى‏سازد.پيامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم كه بر در خانه شخص باشد و روزى پنج نوبت‏خود را در آن شستشو دهد تشبيه فرمود.آيا با چنين شستشوها چيزى از آلودگى بر بدن باقى مى‏ماند؟

درمان اخلاقى

در خطبه 234 پس از اشاره به پاره‏اى از اخلاق رذيله از قبيل سركشى،ظلم،كبر،مى‏فرمايد:

و عن ذلك ما حرس الله عباده المؤمنين بالصلوات و الزكوات و مجاهدة الصيام فى الايام المفروضات تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لابصارهم و تذليلا لنفوسهم و تخفيضا لقلوبهم و اذهابا للخيلاء عنهم.

چون بشر در معرض اين آفات اخلاقى و بيماريهاى روانى است،خداوند به وسيله نمازها و زكاتها و روزه‏ها بندگان مؤمن خود را از اين آفات حراست و نگهبانى كرد.اين عبادات دستها و پاها را از گناه باز مى‏دارند،چشمها را از خيرگى باز داشته به آنها خشوع مى‏بخشند،نفوس را رام مى‏گردانند،دلها را متواضع مى‏نمايند و باد دماغ را زايل مى‏سازند.

انس و لذت

اللهم انك آنس الآنسين لاولياءك و احضرهم بالكفاية للمتوكلين عليك،تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع عليهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم،فاسرارهم لك مكشوفة و قلوبهم اليك ملهوفة،ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الى الاستجارة بك (15) .

پروردگارا،تو از هر انيسى براى دوستانت انيس‏ترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند براى كارگزارى آماده‏ترى.آنان را در باطن دلشان مشاهده مى‏كنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزان بصيرت و معرفتشان را مى‏دانى.رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاى آنها در فراق تو بيتاب است.اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد،ياد تو مونسشان است و اگر سختيها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مى‏برند.

و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنيا بدلا (16).

همانا ياد خدا افراد شايسته‏اى دارد كه آن را به جاى همه نعمتهاى دنيا انتخاب كرده‏اند.

در خطبه 150 اشاره‏اى به مهدى موعود(عجل الله فرجه الشريف)دارد و در آخر سخن،گروهى را در آخر الزمان ياد مى‏كند كه شجاعت و حكمت و عبادت تواما در آنان گرد آمده است.مى‏فرمايد:

ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل،تجلى بالتنزيل ابصارهم و يرمى بالتفسير فى مسامعهم و يغبقون كاس الحكمة بعد الصبوح.

سپس گروهى صيقل داده مى‏شوند و مانند پيكان در دست آهنگر تيز و بران مى‏گردند،به وسيله قرآن پرده از ديده‏هايشان برداشته مى‏شود و تفسير و توضيح معانى قرآن در گوشهاى آنان القا مى‏گردد، جامهاى پياپى حكمت و معرفت را هر صبح و شام مى‏نوشند و سرخوش باده معرفت مى‏گردند.

پى‏نوشتها

1- نهج البلاغه،كلمات قصار،حكمت‏229.

2- نهج البلاغه،كلمات قصار،حكمت 282.

3- بحار الانوار،ج 41،ب 101/ص 14،با اندكى اختلاف.

4- خطبه‏213.

5- نامه 45.

6- خطبه 184.

7- خطبه 210.

8- انشقاق/6.

9- رعد/28.

10- حكمت‏139.

11- خطبه 184.

12- خطبه‏86.

13- حكمت‏139.

14- خطبه 190.

15- خطبه 218.

16- خطبه‏213.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 411

استاد شهيد مرتضى مطهرى

 

 

عبادت امام على(ع)(2)

1ـ ابن ابى الحديد گويد: او عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز و روزه مى‏گزارد و مردم نماز شب و ملازمت و آداب وردخوانى و خواندن نافله‏ها را از او آموختند. چه پندارى درباره مردى كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايى رسيد كه در آن شب بسيار سرد در جنگ صفين زيراندازى برايش گستردند و در حالى كه تيرها در برابرش به زمين مى‏نشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او مى‏گذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمى‏داد و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت؟! و چه پندارى درباره مردى كه پيشانى مباركش از سجده‏هاى دراز مانند زانوى شتر پينه بسته بود؟! و هرگاه در دعاها و مناجاتهاى او ژرف بنگرى و بر مضامين آن مبنى بر تعظيم و بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او و تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى ميزان اخلاص حضرتش را خواهى شناخت و مى‏فهمى كه اين دعاها و راز و نيازها از كدامين دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است. به امام على بن الحسين(ع) كه نهايت عبادت را داشت گفتند: عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است؟ فرمود: عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا(ص) است. (1)

2ـ علامه مجلسى (ره) از حبه عرنى روايت كرده كه گفت: در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتى خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه امير مؤمنان(ع) در آخر شب بيرون آمده، مانند شيدازدگان دست بر ديوار نهاده و اين آيات را مى‏خواند: ان فى خلق السموات و الأرض ...، (2) اين آيات را زمزمه مى‏كرد و مانند كسى كه عقل از سرش پريده راه مى‏رفت، و به من فرمود : اى حبه، خوابى يا بيدار؟ گفتم: بيدارم، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم؟ حضرت ديده فرو بست و گريست، سپس فرمود: اى حبه، خدا را جايگاهى است و ما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهى، چيزى از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اى حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است. اى حبه هيچ چيز من و تو را از خدا پوشيده نمى‏دارد.

سپس فرمود: اى نوف، خوابى يا بيدار؟ گفت: نه اى اميرمؤمنان، خواب نيستم، شما امشب مرا بسيار گرياندى! فرمود: اى نوف، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گريستى، فرادى قيامت در پيشگاه خداوند ديده‏ات روشن خواهد بود. اى نوف، قطره اشكى از چشم مردى از خوف خدا نريزد جز آنكه درياهايى از آتش دوزخ را خاموش مى‏سازد، اى نوف، هيچ مردى نزد خداوند بزرگتر نيست از مردى كه از بيم خدا بگريد و در راه خدا دوستى و دشمنى كند. اى نوف، هركس در راه خدا دوستى كند و چيزى را بر دوستى او ترجيح ندهد، و هر كه در راه خدا دشمنى كند و منفعتى از اين راه براى خود نجويد اينجاست كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته‏ايد.

آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پايان فرمود: از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم. سپس به راه افتاد و در راه مى‏گفت: «كاش مى‏دانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مى‏دارى يا به من مى‏نگرى؟ كاش مى‏دانستم كه حال من در خوابهاى دراز و اندكى سپاس از نعمت‏هايت چگونه است»؟ به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد... (3)

3ـ نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت: در هيچ شبى بسترى براى او نگستردند، و هرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيمروز) غذا نخورد. (4)

پى‏نوشت‏ها:

1) شرح نهج البلاغه 1/ .27

2) سوره آل عمران /190 به بعد.

3) بحار الانوار 41/ .22

4) همان / .23

اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب(ع)ص 751

احمد رحمانى همدانی

 

 

 

 

«نفس خود را از پستى گرامى بدار، هر چند تو را بدانچه خواهى رساند، چه آنچه را از خود بر سر اين كار مى‏نهى هرگز به تو برنگردد».

- ارجمندى با دشواريهاست.(3)

- از هر كه خواهى بى نياز شو مانندش باش و نيازمند هر كه خواهى بشو اسيرش باش.»

پى‏نوشتها:

1)حكمت 449 نهج البلاغه

2)مستدرك الوسايل ج 11 باب 41

3)غررالحكم ج 1

نهج البلاغه

دكتر سيد جعفر شهيدى

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 6 / 1394

 

فناوری کوکی که کوکیهای  HTTP و یا کوکیهای وب نیز نامیده میشوند،توسط وب سایتها به کارگرفته می شوند. فناوری کوکی برای نگهداری اطلاعات کاربران استفاده میشود.شناسایی کاربران بر اساس اطلاعات را تسهیل می نماید.

 

کوکی یک تکه از متن است که توسط یک سرور به سرویس گیرنده وب ارسال شده و بعد دوباره توسط سرویس گیرنده بازگردانده می شود.این اتفاقی است که در هر بار استفاده در سرور رخ می دهد. معمولا یک کوکی شامل پیام یا اطلاعات متنی(Text)با کمتر از 255 کاراکتر و حجمی حدود چند کیلو بایت است. فناوری کوکی معمولا برای احراز هویت کاربران وب سایت و همچنین برای حفظ اطلاعات مربوط به آنها مورد استفاده قرار می گیرد.

چرا از فناوری کوکی استفاده می کنیم؟

 

کوکی ها به عنوان وسیله ای برای شناسایی یک کاربر عمل می کنند. هنگامی که یک کاربر از یک وب سایت بازدید می کند، آن وب سایت ها برروی رایانه های کاربران کوکی ها را ذخیره می کنند تا در مراجعات بعدی از این اطلاعات استفاده شود .

هدف دوم اینکه وب سایت ها می توانند دقیقا تعیین کنند که چند نفر در حال بازدید از سایت هستند. معلوم است که با وجود سرور های پروکسی، کش کامپیوتر و سرورها و غیره تنها راهی که برای شمردن بازدید کنندگان باقی می ماند، استفاده از یک کوکی و یک شناسه منحصر به فرد است. با استفاده از کوکی ها سایت ها می توانند تعیین کنند:
• چند بازدید کننده وجود دارند
• چند بازدید کننده جدید در مقایسه با بازدید کنندگان قدیم وجود دارند
• بازدید کننده هر چند وقت یک بار به سایت سر می زند

.

فناوری کوکی چگونه کار می کند؟

1. انتقال صفحات وب بین یک سرور و یک مرورگر، با استفاده از پروتکل (HTTP) اتفاق می افتد. هنگامی که یک کاربر در نوار آدرس مرورگر ، آدرس(URL) وب سایت مورد نظرخود را وارد می نماید، مرورگر آن را دریافت کرده و این درخواست را به سرور می فرستد، این درخواست مربوط به همان صفحه وبی است که توسط کاربر مشخص شده است.

2. بعد سرور توسط مرورگر ، صفحه مورد درخواست را در قالب پاسخHTTP می فرستد.این پاسخ ممکن است به عنوان یک بسته متنی با حجم چند کیلو بایت، برای ذخیره سازی کوکی ها فرستاده شود.

3. در طی هر درخواستی که شما به سرور می فرستید، حتی زمانی که از سرور، صفحات وب مختلفی را درخواست  می کنید، سرور تمام این اطلاعات را مشخص و درخواست شما را برآورده می نماید ، بدون این که نیاز باشد کاربر فرآیند تائید را دوباره انجام دهد.

مزایای استفاده از فناوری کوکی

• با استفاده از کوکی ها ، وب سایت های متعددی وجود دارند که کاربران می توانند از آن ها بازدید و آن ها را پیگیری نمایید.با این روش وب سایت ها اطلاعات کاربر را در بانک اطلاعاتی خود نگهداری می نمایند. این فرآیند می تواند شامل پیاده سازی مکانیزم شمارش کاربران بازدیدکننده باشد.

• بعضی از وب سایتها به کاربران خود اجازه این را  می دهند که طرح بندی و محتویات وب سایت را براساس دیدگاه شخصی خود از سایت تغییر دهند. این ارمغان توسط فناوری کوکی ساخته شده است که این توانایی را امکان پذیر می نماید.

• استفاده از فناوری کوکی برای ردیابی رفتار محلی کاربران آگهی دهنده نیز مفید است، در حالی که اطلاعات شخصی بازدید کنندگان را در خود نگه می دارد. این اطلاعات  محرمانه باقی می مانند.

همچنین کوکی ها کمک می کنند که تبلیغات برحسب عادات گشت و گذار بازدید کنندگان از وب برایشان در دسترس باشد .این تبلیغ می تواند محصولات خاصی را برای کاربران خاصی، بر اساس اطلاعات جمع آوری شده در مورد آنها از کوکی ها در دسترسشان قرار دهد(مثل فیس بوک که تبلیغات گوشه ی پروفایل شما بر اساس علائق شما می باشد)

• وب سایت های تجارت الکترونیک ، توسط فناوری کوکی به عنوان چرخ دستی های خرید، برای کاربران  طراحی شده اند. هنگامی که یک کاربر یک کالا را انتخاب می نماید ، کالای مورد نظر در بانک اطلاعاتی سایت توسط کوکی ها ذخیره می شود. این فناوری مکانیزم خرید آنلاین را آسان کرده است. مسلما بدون استفاده از فناوری کوکی که برای نگهداری اطلاعات استفاده می شود، مکانیزم خرید آنلاین کار دشواری خواهد بود.

معایب استفاده از فناوری کوکی

• فناوری کوکی برای نگهداری اطلاعات استفاده می شود و ناتوان در تشخیص بین دو کاربر هست که از یک حساب کاربری استفاده می کنند. کوکی ها یک کاربر را از دیگری تشخیص نمی دهند. آنها تنها می توانند ترکیبی از یک حساب کاربری مجزا ، یک مرورگر و یک کامپیوتر را تشخیص دهند.

درکوکی ها ممکن است تناقض اطلاعات میان آنچه مشتری درخواست نموده و آنچه در کوکی ذخیره شده اتفاق بیفتد. در این موارد می توانید عملیات را با کلیک روی دکمه برگشت، به عقب بازگرداند . یا وقتی به صفحه RELOADED رسیدید عملیات را لغو کنید.با این روش می توانید درخواست های ذخیره شده در کوکی را تغییرات داده و به وب سایت مربوطه منعکس نمایید.

• افراد امکان دارد در طول روز از بیش از یک کامپیوتر استفاده کنند. مثلا امروزه استفاده از یک کامپیوتر در خانه ،یکی در اداره و یک لپ تاپ کار متداولی است. پس این فرد برای هر سایت سه کوکی کاملا مجزا برروی هر سیستم خود ذخیره می کند .در این صورت سایتها هم وی را به عنوان سه فرد مجزا محسوب کرده و در آمارشان ثبت می کنند. البته این فرد هم مجبور است تنظیمات دلخواه هر سایت را سه بار انجام دهد!

•از آنجاییکه کوکی ها معمولا به صورت متن عادی بین سایت و کامپیوتر شما رد و بدل می شوند ، پس کافی است یک هکر بین راه سایت و کامپیوتر شما کمین کرده باشد و بسته های اطلاعاتی را کنترل کرده و کپی کند . هنگامی که وی به یک کوکی برای Login دست پیدا کرد، به صورت دستی یک کوکی با این مشخصات بر روی سیستم خودش می سازد. سایت هم که نمی تواند فرق بین کوکی اصلی و کپی را تشخیص دهد. پس هکرها بدون نیاز به نام کاربری و رمزعبور به اکانت شما وارد می شود و به سرقت اطلاعات محرمانه شما می پردازد.

تکنولوژی مدرن راه حل بسیاری از این معایب را نشان داده است. با این حال با وجود مسایل و مشکلات احتمالی موجود در فناوری کوکی، باز هم کوکی ها به عنوان ساده ترین روش از میان چند روش فعال کردن فعالیت های خرید آنلاین در سایت های تجارت الکترونیک باقی مانده اند. با وجود انتقادها و رقابت های موجود در دنیای فناوری هنوز هم فناوری کوکی به طور گسترده ای تا این تاریخ مورد استفاده قرار می گیرد.

موضوعات مرتبط: آموزشی
برچسب‌ها: آموزشی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 6 / 1394

 

آیا می خواهید داده های خود را حفظ کنید؟ آیا سیستم پشتیبان موقتی را می خواهید؟ در این مقاله بهترین نرم افزارهای پشتیبان گیری سال 2011 را به شما معرفی خواهیم کرد. بنابراین خواهید دانست اگر بطور تصادفی داده هایتان را از دست دادید، به کدام نرم افزار اطمینان کنید.

به عقیده ی من هیچوقت اهمیت پشتیبان گرفتن از داده ها را نخواهید فهمید ، مگر زمانی که داده هایتان را از دست بدهید. وقتی این اتفاق افتاد به اهمیت آن پی خواهید برد. هر بار سیستم دچار نقص شود و یا مورد حمله ویروسی قرار گیرد و یا کامپیوترتان فایل خاصی را از سیستم حذف کند، کاری نمی توانید بکنید. مگر اینکه فقط یکبار وقت خود را صرف گرفتن فایل پشتیبان از سیستم خود کنید و کاملا تمام فایل های خود را صحیح و سالم حفظ کنید. شما بهترین نرم افزار را در اختیار دارید تا فایل پشتیبان خود را تهیه کنید حالا به نرم افزارهای منتخب نگاهی بیاندازید و ببینید که کدامیک برای شما به صرفه تر است.

 

 

بهترین نرم افزارهای پشتیبان گیری کامپیوتر

شاید مجبور شوید مقداری پول خرج کنید اما بدانید که سرمایه گذاری بجایی کرده اید.  با این هزینه کم می توانید تمام فایل های مهم و کاربردی را از نابود شدن محافظت کنید. تمام نرم افزارهایی که در ادامه این مقاله توضیح داده خواهد شد، قابلیتی مثل گذاشتن پسورد برای فایل پشتیبان را دارند، در حقیقت این نرم افزارها از اطلاعات شما با پسورد گذاری محافظت می کنند و همچنین قابلیت فشرده سازی(zip)داده ها و تایید فایل پشتیبان را دارد.علاوه بر اینها بسیاری از آنها شامل نرم افزار Write همراه با بسته بندی و همچنین قابلیت پاک کردن CD و   DVD  را نیز دارند.در اینجا چندین نرم افزار برتر آمده است شما می توانید با توجه به حساسیت کامپیوتر خود یکی را انتخاب کنید.

 

NovaBACKUP 10 Professional

با نصب آسان و استفاده راحت از این نرم افزار می توانید از داده های خود محافظت کنید و همچنین هر آنچه که در محیط اینترنت به اشتراک می گذارید را حفظ می کنید. اگر کامپیوتر شما خراب شود، با داشتن فایل پشتیبان که با این برنامه گرفته شده است، سیستم خود را محافظت کنید، قبل از آنکه چیزی را از دست بدهید. قابلیت پشتیبان گیری اتوماتیک، رتبه ی این نرم افزار را در میان رقبای آن در بازار فناوری بالا برده است.

 

Genie Backup Manager Professional 8.0

برای سازمان های حرفه ای IT که در مقیاس کوچک کار می کنند هیچ نرم افزاری بهتر از این نرم افزار وجود ندارد. با نسخه ای از این نرم افزار با خیال راحت هر وقت اطلاعات خود را از دست دادید نگران هیچی نباشید. با وجود این نرم افزار بسیار مشهور می توانید از هر ابزار ذخیره ای بطور مجازی فایل پشتیبان بگیرید. فقط زمان مورد نظر را انتخاب کنید تا بطور اتوماتیک در همان زمان فایل پشتیبان از سیستم شما گرفته شود و هر بار یک ایمیل برای شما با این مضمون "فایل پشتیبان گرفته شده است " ارسال می شود.

 

NTI Backup Now EZ

هیچ فرقی نمی کند چه کاربری باشید، نرم افزار جدید NTI Backup Now EZ پشتیبان گیری را به راحتی و آسانی برای شما انجام می دهد. این نرم افزار نه تنها می تواند تمام داده های شما را حفظ کند (فایل ها، پوشه ها، برنامه کاربردی، نرم افزارها) بلکه تنها در چند لحظه و به روشی بسیار ساده می تواند هارد درایو شما را به روز کند. حالا هر بار که شما می خواهید از درایو جدیدی استفاده کنید، فقط کافی است آن را جایگزین کنید و حالا برنامه پشتیبان گیری از بقیه چیزها مراقبت می کند و همچنین یک نسخه آزمایشی رایگان به شما پیشنهاد می کند.

 

 

Symantec Backup Recovery Manager

کاربران به این نرم افزار عنوان "مدیر بازاریاب رتبه بالا" را دادند و از آسان بودن استفاده از این برنامه بسیار راضی هستند و در بازار پر رقابت امروز این برنامه بسیار مطلوب است، چه یک کسب و کار کوچک راه انداخته باشید و یا کسب و کار بزرگ داشته باشید این نرم افزار از فایل ها و پوشه های شما محافظت می کند. از خراب شدن سیستم شما جلوگیری می کند، بهترین چیز در مورد این نرم افزار این است که می توانید بشینید و نظاره گر باشید که این نرم افزار پشتیبان چطور از داده های شما محافظت می کند.

 

نرم افزارهای دیگری برای انتخاب 

موارد دیگر یاز نرم افزارهای پشتیبان گیری وجود دارد، امابه اندازه موردهایی که در بالا به آن اشاره شد کارایی ندارند. برخی ازآنها می تواند نیاز شما را برآورده کند و ازفایل های شما پشتیبانی کنند، اما تنها مشکلی که وجود دارد این است که آنها هیچ ضمانتی برای استفاده از نرم افزار به شما نمی دهند. آیا دنبال گزینه های بیشتری هستید؟ به اسامی که در زیر آمده نگاهی بیاندازید:

·         Acronis Backup & Recovery

·         Hewlett Packard Backup and Recovery Manager

·         DT Utilities PC Backup

·         Norton Ghost

·         Power Backup

 

این برنامه ها وعده جهت ایجاد امنیت، اعتماد و ارائه راه حل بسیار موثر برای تمام نیازهای تهیه پشتیبان(Backup)خود راداده اند. آنها از لپ تاپ و کامپیوتر شما محافظت می کند. با هر کدام از این نرم افزارها می توانید به سیستم خود اطمینان کنید. بدون اینکه هیچ نگرانی داشته باشید.

موضوعات مرتبط: آموزشی
برچسب‌ها: آموزشی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 6 / 1394

 

 

این مقاله به شما مختصرا در مورد نحوه متوقف کردن ایمیل های اسپم توضیح می دهد. ایمیل های اسپم (هرزنامه) نه تنها مقدار قابل توجهی از فضای جهان مجازی را به خود اختصاص داده اند ، همچنین می توانند وسیله ای برای سرقت های امنیتی باشند. برای اطلاعات بیشتر در مورد تهدیدات ناشی از ایمیل های اسپم ، لطفا این مقاله را مطالعه نمایید.

آیا می دانیددر کشورهای پیشرفته فردی که ایمیل اسپم( هرزنامه ) برای شما ارسال می کند مجرم بوده و علاوه بر بلوک شدن وب سایتش باید جریمه نقدی زیادی هم برای هر ایمیلی که برای شما می فرستد پرداخت نماید ؟

ما در این مقاله قصد داریم برخی از روش های موثر در مورد چگونگی متوقف کردن ایمیل های اسپم را به شما ارائه دهیم.

 

 

 

چرا ایمیل های اسپم یک تهدید به حساب می آیند؟

ایمیل های اسپم گاها ممکن است ابزار خوبی برای سرقت هویت شما توسط هکرها باشند.شما با کلیک بر روی لینک موجود در این گونه ایمیل ها ، ممکن است به طور ناخواسته  برای فرستنده ی ایمیل ، این امکان را فراهم کنید که به بسیاری از اطلاعات مهم موجود در کامپیوتر شما دسترسی پیدا کند.مانند شماره Social Security،پسورد، مشخصات حساب و فایل های شخصی و غیره ، یعنی همه ی اطلاعات محرمانه ای که از آن ها استفاده می نمایید ،با استفاده از این روش تمام اطلاعات شما توسط فرد دیگری که این ایمیل را برایتان فرستاده است سرقت (سرقت هویت )می شود.

مشکل دیگر این ایمیل های اسپم این است که بعضا حاوی نرم افزارهای مخرب ،نرم افزارها جاسوس  و غیره می باشند.

شما تنها با یک کلیک ساده روی هر یک از لینک ها ی ایمیل اسپم ممکن است دانلود برخی از نرم افزارهای مخرب را در کامپیوتر خود آغاز نمایید.

بنابراین شما باید اطلاعات بیشتری در مورد حفاظت ازسیستم تان در مقابل ابزارهای تبلیغاتی مزاحم و نرم افزارهای جاسوسی بدست آورید. با استفاده از این اطلاعات، ما به شما می گوییم که در مورد این واقعیت کاملا مطمئن باشیدکه بسیاری از ایمیل های اسپم تهدیدی برای حریم خصوصی شمامی باشند.

 

چگونه ایمیل های ناخواسته را متوقف کنیم ؟

بسیاری از ارائه دهندگان سرویس ایمیل(یاهو ،گوگل و ...) تا حد زیادی اقدامات لازم برای مسدود کردن ایمیل های اسپم را می دانند. بله ، شما باید متوجه پوشه اسپم ،در حساب ایمیل خود باشید. جایی که بسیاری از ایمیل های اسپم به صورت خودکار به آنجا منحرف می شوند. اما باز هم  شما برخی از ایمیل های اسپم را در حساب اصلی خود دریافت می نمایید. شما می توانید اقدامات زیر را انجام دهیدکه می تواند به شما در متوقف کردن ایمیل های اسپم کمک کند.

هرگز پاسخ ایمیل اسپم را ندهید

مسلما شما آن قدر باهوش هستید که هرگز به یک ایمیل اسپم پاسخ ندهید و یا روی لینک موجود در این ایمیل های ناخواسته کلیک نکنید . من به شخصه هیچ عنوان بر روی ایمیل های ناشناس کلیک نمی کنم و به سرعت آنها را Delete خواهم کرد . اما با این حال ممکن است گاهی تحت شرایطی ، این کار را انجام دهید مانند پاسخ دادن به یک ایمیل اسپم احساسی یاجواب دادن به یک سوال در ایمیل هرزنامه ای که برایتان ارسال شده است. کلیک روی ایمیل های اسپم تنها راهی است که شما به کسی که ایمیل اسپم رابرایتان ارسال کرده اجازه می دهید به سیستم تان نفوذ کند ، باید بدانید که این ایمیل ها همیشه فعال هستند. فرستندگان ایمیل اسپم همیشه حواسشان هست که آدرس ایمیلی فعال باشد تا او را طعمه قرار دهند.

مورددیگر اینکه گاهی حتی با کلیک کردن بر روی یک دکمه مانند قبول'اشتراک' در ایمیل نیز راه برای فرستنده ایمیل اسپم باز خواهد شد تا شما را پیدا کند و بداند که آدرس ایمیل شما فعال است. پس تحت هیچ شرایطی روی ایمیل های ناشناس و مشکوک کلیک نکنید تا فرستنده ایمیل اسپم، ایمیل شما را غیر فعال تلقی نماید.

استفاده از ایمیل های مختلف برای شناسه ها

با استفاده از آدرس های ایمیل مختلف ، برای مقاصد مختلف، ایده ی هوشمندانه ای است. اگر شما کسی هستید که استفاده ازسیستم خرید آنلاین را دوست دارید ، استفاده از یک آدرس ایمیل دیگربرای همه معاملاتی که از طریق اینترنت انجام میدهید روش خوبی خواهد بود. یعنی آدرس ایمیلی راکه برای کسب و کار و یا استفاده شخصی تان استفاده می کنید ، برای انجام معاملات اینترنتی مورد استفاده قرار ندهید. در این شرایط شما می توانید هر زمان که خرید آنلاین انجام میدهید، بدون نگرانی آدرس پست الکترونیکی خود را به فروشنده بدهید.

استفاده از فیلترهای هرزنامه

استفاده از فیلترهای اسپم ارائه شده توسط ارائه دهندگان خدمات پست الکترونیکی ، یکی دیگر از راه های موثر برای کاهش دریافت ایمیل های اسپم هستند. اگر چه این فیلترهای هرزنامه به طور خودکار حذف می شوند و گاهی باز هم برخی از این گونه ایمیل های اسپم را دریافت می کنید ، ولی شما می توانید ابتکار عمل به خرج داده و با مارک کردن این گونه ایمیل ها کاری کنید که بازهم این گونه ایمیل ها به عنوان اسپم به صندوق پستی بروند. کافی است که ایمیل خاصی را انتخاب کنید و آن را به عنوان اسپم علامت گذاری نمایید. به این روش شما می توانید دریافت ایمیل های اسپم را فیلتر نمایید.

این ها اطلاعات کمی در مورد نحوه متوقف کردن ایمیل های اسپم بود.

در ایالات متحده آمریکا قانونCAN - SPAM وجود دارد ، این قانون چیزی است که حاکم بر تمام دادرسی هایی مربوط به سازمان های اسپم است. به امید روزی که در کشور ما نیز این قانون جزئی از قوانین حاکم بر این صنعت شود هر چند با توجه به رشد روز افزون تجارت آنلاین در ایران این روز زیاد دیر نیست.

موضوعات مرتبط: آموزشی
برچسب‌ها: آموزشی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 6 / 1394

كم بخشيدن يا نبخشيدن
لا تستح من اعطاء آلقليل فان الحرمان اقل منه 
ح / 67
ترجمه : از بخش اندك شرمنده مباش ، زيرا هيچ ندادن از آن بخشش ‍ اندك نيز كمتر و ناچيزتر است .
شرح : يكى از كارهاى خوب و پسنديده ، كه باعث خوشنودى خلق و رضايت خدا ميشود، اين كه ما، از مال و دارائى خود بخشش كنيم . البته بخشش كردن ، اين نيست كه مال خود دور بريزيم و در راههاى نادرست تلف كنيم . بلكه معنى بخشش آن است كه وقتى يك كار خير پيش مى آيد و براى انجام آن ، به كمك ديگران احتياج پيدا ميشود، ما نيز قدم به پيش ‍ گذاريم و در حد توانائى خود، به انجام آن كار خير، كمك كنيم . مثلا ممكن است در كشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ زده ما، خانه و زندگيشان را از دست بدهند. يا ممكن است حوادثى مانند آمدن سيل و زلزله شهر و خانه و محل كار عده ئى آسيب ببيند و سرمايه و دار و ندارشان از بين برود. حتى ممكن است بدون هيچگونه از اين حوادث ، باز هم عده ئى پيدا مى شوند، كه در عين آبرومندى ، دچار فقر و محروميت شده باشند. در تمام اين حالات ، وضعى پيش ميايد، كه گروهى از هموطنان و هم دنيهاى ما، به كمك اشخاص مؤ من و نيكوكار، پيدا مى كنند.
در چنين مواقعى ، وظيفه دينى و اخلاقى ما حكم ميكند كه براى رضاى خدا. از مال و دارائى خود. هر قدر كه ميتوانيم به اينگونه افرادبخشش كنيم . لازم نيست كه حتما مقدار بخشش ما، زياد و هنگفت باشد، بلكه مهم اين است كه از بخشيدن آنچه در قدرت داريم ، كوتاهى نكنيم .
بعضى از افراد، با آنكه دلشان مى خواهد در اينگونه موارد، به ديگران كمك كنند، ولى چون مقدارى كه قادر بهبخشيدن آن هستند، كم و ناپذير هستند، كم و ناچيز است ، احساس شرمندگى مى كنند. اينگونه افراد، بخاطر شرم بيهوده از بخشش آن مقدار كم ، خوددارى مى كنند، و در نتيجه ، اشخاص نيازمند را، از همان مقدار اندك بخشش نيز محروم و بى نصيب ميگذارند.
براى آنكه بدانيم اين طرز فكر تا چه حد نادرست است . به يك مثال توجه كنيم : فرض مى كنيم براى يكى از هموطنان جنگ زده بايد خانه يى ساخته شود كه 10 هزار تومان هزينه دارد. ما نيز يكهزار نفر هستيم ، كه هر كدام فقط 10 تومان ميتوانيم كمك كنيم . اگر همه ما كه 1000 نفر هستيم ، 10 تومانهاى خود را بدون هيچگونه شرمندگى روى هم بگذاريم ، مجموع آن ميشود 000/10 تومان ، كه ميتوان با آن ، خانه مورد نظر را ساخت .
اما اگر يكايك ما، از دادن 10 تومان خجالت بكشيم و اين مبلغ رابخشش نكنيم ، هيچ پولى فراهم نميشود و در نتيجه ، آن خانه نيز ساخته نخواهد شد. در اين مورد، آيا دادن 10 تومان بهتر است يا ندادن آن ؟ و آيا آن 10 كمتر است و يا خجالت كشيدن و هيچ ندادن ؟
بخاطر همين است كه امام عليه السلام ميفرمايد: از بخشش كم ، شرمنده نباشيد، چون شرمندگى باعث ميشود كه ازبخشش كم خوددارى كنيد و به افراد نيازمند چيزى ندهيد. در حاليكه بخشش شما، هر چقدر كه كم و ناچيز باشدهيچ ندادن از آن كمتر و ناچيزتر، و در نتيجه باعث شرمندگى بيشتر است

 

ايمان چيست ؟
و سئل عن الايمان ، فقال : الايمان معرفه با لقلب ، و اقرار با للسان ، و عمل با لاركان . 
ح /227
ترجمه : از اميرالمؤ منين عليه السلام ، پر سيدند كه :ايمان چست ؟
فرمود:ايمان عبارت است : شناخت قبلى ، اعتراف و اقرار به زبان ، عمل با اعضاء و جوارح بدن 
شرح : ايمان حقيقى : نشانه هائى دارد، كه هر كس اين نشانه ها را در خود داشته باشد، مؤ من حقيقى است .
امام عليه السلام ، براى مؤ من حقيقى ، سه نشانه اصلى و مهم تعيين فرموده است ، كه ما نيز با توجه به آنها ميتوانيم مؤ منان حقيقى را بشناسيم . طبق فرموده امام (ع ) مؤ من حقيقى كسى است كه :
* اولا شناخت قبلى داشته باشد. يعنى از صميم قلب و از ته دل ، وجود خدا را شناخته باشد، و صميمانه معتقد باشد كه اصول دين اسلام ، يعنى يگانگى خداوند متعال ، نبوت حضرت محمد (ص )، و فرارسيدن روز قيامت ، عدل خداوند و جانشينى امامان عليه السلام ، بر حق است .
* ثانيا به زبان اعتراف كند، يعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را بر زبان آورد، و همواره كلمه شهادتين را به زبان جارى سازد، و به يگانگى خدا و نبوت حضرت محمد (ص ) اقرار كند.
* ثالثا وظايف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، يعنى وضو ساختن ، نماز خواندن ، روزه گرفتن ، بدنگرفتن با زبان بد نشنيدن با گوش ، نگاه حرام نكردن با چشم ، و... تمام وظائفى را كه خداوند براى اعضاء بدن او تعيين فرموده است ، بطور صحيح و كامل به انجام رساند.
بنابراين ، كس كه يكى از اين نشانه ها، يا قسمتى از اين نشانه ها را نداشته باشد، نمى توان خود را مؤ من حقيقى بداند

 

ستيزه جويى
لا تدعوك الى مبارزه ، و ان دعيت اليها فاءجب ، فان الداعى باغ و الباغى مصروع . 
ح / 233
ترجمه : كسى را به ستيز دعوت مكن ، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول كن . زيرا شخص ستيزه جو، ستمگر است ، و ستمگر بر خاك مى افتد و مغلوب مى شود.
شرح : يكى از افتخارات فراوان اسلام ، اين است كه در دستورات آن هيچگاه دعوت به ستيزه وجود ندارد. زيرا اسلام ، دين صلح و صفا و آشتى است ، و قادر است كه تمام مسائل را با منطق قوى و دلايل روشن و محكم خود حل كند. و بخاطر همين برخوردارى از منطق و دليل است كه هيچگاه پيغمبر (ص ) و ائمه معصوم (ع ) لازم نمى ديدند كارها را با زور پيش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع كنند.
در جنگهاى صدر اسلام ، هيچگاه حضرت محمد (ص ) و مسلمانان براى جنگ پيشقدم نمى شدند و به جنگ كسى نمى رفتند. بلكه اين دشمنان اسلام بودند كه يا بطرف مسلمانان لشكر كشى ميكردند، يا آنقدر به آزار و اذيت و شكنجه مسلمين مى پرداختند كه آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگيدن مى شدند.
دليل اينكه اسلام ، پيشقدم شدن در جنگ و جنگ طلب بودن را جايز نميداند. اين است كه هر كس جنگ طلب باشد، و با برپاكردن جنگ به كشتار و تجاوز دست بزند،ستمگر است . و ستمگر نيز، سر انجام بر خاك مى افتد و مغلوب ميشود. پس اسلام ، هرگز دستور جنگ طلبى نمى دهد، چون هرگز نميخواهد پيروانش ستمگر باشند.
اما همان اندازه كه اسلام ، مسلمانان را از جنگ طلبى بر حذر ميدارد، به همان اندازه هم ، هر مسلمانى را موظف ميسازد كه در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع كند. زيرا دفاع نكردن در برابر جنگ طلبها، دليل خوارى و زبونى است ، و اسلام هرگز نميخواهد كه پيروانش خوار و زبون باشد و به ديگران ، اجازه كشتار و تجاوز بدهد.
به همين دليل است كه امام عليه السلام نيز مى فرمايد كه مسلمانان نبايد جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحميل شد، بايد بهر قيمتى كه هست از خود دفاع كنند و حتى با چنگ و دندان به جهاد برخيزند و به زمزمه هاى شوم صلح و سازش اعتنا نكنند.

 

چه بسا كه يكبار خوردن
كم من اءكله منعت اءكلات .
ح /171
ترجمه : بسا كه يك خوردن چيزى ، تو را از خوردن بسيارى از خوردنيهاى ديگر، محروم مى كند.
شرح : گاهى كسى را مى بينيم كه سر سفره ، به غذائى ميرسد كه با وضع مزاجى آن روز او سازگار نيست و نبايد از آن بخورد. اما او نميتواند از هوس ‍ خوردن جلوگيرى كند، و از آن غذائى ناسازگار ميخورد، و چند ساعت بعد، به بستر بيمارى مى افتد. يا گاهى ، كسى ديگرى را مى بينيم ، كه ناراحتى مزاجى ندارد، ولى در خوردن غذا، چنان افراط و زياده روى ميكند كه بيمار مى شود.
در هر حال ، اينگونه افراد، بخاطر آن كه نتوانسته اند شكم خود را نگاه دارند چنان بيمار و نزار ميشود، كه تا مدتها از خوردن بسيارى از غذاها و ميوه ها و خوراكى ها محروم ميشوند. و ته دستور پزشك با چند روز، جز غذائى ساده ، نميتوانند به چيز ديگرى لب بزنند.
در حاليكه اگر آن يكى ناپرهيزى نميكرد، و اين يكى به افراط و زياده روى نمى پرداخت هر دو، در روزهاى بعد نيز ميتوانستند از هر نوع خوراكى استفاده كنند، و ناچار از تحمل چند روز پرهيز و محروميت نمى شدند.
اين سخن امام عليه السلام ، به ما مى آورد كه : در هر كارى ، بايد به عاقبت آن هم بينديشيم و صلاح خود را تشخيص دهيم . يعنى اگر ديديم ، در كارى ، با يكبار استفاده كردن ، چندين استفاده بعدى را از دست ميدهيم ، بايد از انجام آن كار خوددارى كنيم .

 

صبر و ظفر
لا يعدم الصبور الظفروان طال به الزمان 
ح /153
ترجمه : شخص بردبار و شكيبا، پيروى را، سرانجام از دست نخواهد داد، هر چند روزگارى دراز بر او بگذرد.
شرح : انسان براى بدست آوردن پيروزى ، بايد صبر و شكيبائى داشته باشند. زيرا كسى كه در برابر مشكلات زندگى ، صبور و بردبار باشد، مى تواند با حوصله و شكيبائى ، سر فرصت ، فكر كند و راههاى مختلف را بررسى و آزمايش كند، و سرانجام ، از ميان آنها، راهى را كه به پيروزى ميرسد بر گزيند. ولى افراد شتاب زده ، كه براى انجام هر كارى ، عجله ميكنند و حاضر نيستند صبر و آرامش بكار برند، در برابر مشكلات دست و درست پيدا كنند.
يك ضرب المثل فارسى مى گويد:صبر تلخ است وليكن بر شيرين دارد.. و ضرب المثل ديگرى هم ميگويد:گر صبر كنى ، ز غوره حلوا سازى . اين دو ضرب المثل ، كه تقريبا معنى يكسانى دارند، به خوبى ارزش و كارسازى صبر و بردبارى را نشان ميدهند. وقتى درخت مو شروع به ميوه دادن مى كند، ميوه هايش به صورت دانه هاى ريزى بنام غوره كه مزه يى بسيار ترش دارد و قابل خوردن نيست . اگر كسى چند ماه صبر كند، اين غوره هاى ترش ، به انگورهاى شيرين و آبدار مبدل ميشوند، كه ميتواند با آن ، شيرين ترين حلواها را نيز بسازد. اما كسى كه صبر نداشته باشد، و براى استفاده از ميوه درخت مو عجله كند، از عجله خود فايده ئى نخواهد برد. چون هر كدام از غوره هاى كه به دهان بگذارد، كمترين اثرى از شيرينى در آن نخواهد ديد.
پس صبر و شكيبائى ، اگر چه ممكن است تلخ و دشوار باشد، و اگر چه ممكن است ساليان دراز طول بكشد ولى سرانجام به پيروزى منتهى ميشود. همچنانكه در قرآن كريم نيز صبر بعنوان يكى از عبارات ذكر شده است .

 

ميانه رو تنگدست نمى شود
ماء اءعال من اقتصد.
ح /140
ترجمه : كسى كه در خرج كردن ميانه روى كند، تنگدست نمى شود.
شرح : بهترين راه ، براى داشتن يك زندگى آسوده و راحت ، ميانه روى در خرج كردن است . و اين ، راهى هست كه در اسلام و قرآن به ما مى آموزند. خداوند، در قرآن كريم ، به مؤ منان ميفرمايد: كه در زندگى ميانه رو باشند. نه آنقدر خسيس باشند و كم خرج كنند كه حتى آسايش خود و خانواده شان خراب شود. و نه آنقدر ولخرج باشد و مال خود را دور بريزند كه به فقر و تنگدستى دچار شوند.
سخن امام عليه السلام نيز به ما مى آموزد: انسان ، هر قدر هم كه در آمد زياد داشته باشد، اگر در خرج كردن اندازه نگه ندارد، در آمدش تمام مى شود، و خودش نيز تنگدست و محتاج مى شود، اما كسى كه عقل معاش دارد پولش ‍ را به اندازه خرج مى كند، هيچگاه تنگدست و محتاج نخواهد شد.

 

تندخويى ديوانگى است
الحدة ضرب من الجون لان صاحبها يندم فاان لم يندم فجنونه مستحكم . 
ح /255
ترجمه : تندخوئى يك نوع ديوانگى است ، زيرا تندخو پشيمان ميشود، و اگر پشيمان نشود، ديوانگى اش پابرجا و پايدار شده است .
شرح : شخصى تندخو، نميتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و اعمال و رفتار خود را مهار كند. در نتيجه ، هنگام خشم و تند خوئى ، دست به كارهائى عقل سالم انجام آن را نمى پذيرد: زبان به بى ادبى و فحاشى مى گشايد، دست به شكستن و پاره كردن و دور ريختن چيزهاى مختلف مى زند. با ديگران نزاع و كتك كارى ميكند و باعث زخم و جراحت خود يا ديگران مى شود چه بسا ديده شده كه خشم و تند خوئى يك نفر. باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده ، و سرانجام در ميان آنها جنايت و فاجعه ئى رخ داده . يا زيان و خسارت جبران ناپذير ديگرى پيش آمده است .
وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مى برد و باعث ايجاد چنين مشكلات و مصيبتهائى ميشود، حالت او شبيه نوعى ديوانگى است . زيرا او هم ، در آن لحظات ، مانند ديوانگان ، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نيست كه مرتكب چه كارهائى ميشود.
البته شخص تندخو، پس از فرونشستن خشم ، از كارهايى كه انجام داده پشيمان ميشود و همين پشيمانى ، نشان ميدهد كه وى ، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن كارهاى ديوانه وار خود شده است . يعنى خود او هم متوجه مى شود كه در آن لحظات خشم ، نوعى ديوانگى زود گذر گريبانش را گرفته و سپس رهايش كرده است .
اما اگر كسى باشد كه پس از فرونشستن خشم نيز، از انجام آن كارهاى زشت پشيمان نشود، معلوم ميشود كه آن حالت ديوانگيش زودگذر و موقتى نيست ، بلكه ديوانگى براى هميشه ، در وجود او، باقى و پاورجا مانده است .

 

حكمت هاى ايمان ، نماز...
فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ، و الصلاة تنزيها عن الكبر، و الزكاة تسبيبا للرزق ، و الصيام ابتلاء لا خلاص الخق ، و الحج تقربة للدين ، و الجهاد عزا للاسلام ، و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهى عن المنكرردعا للسفهاء. 
ح /252
ترجمه : خداوند، ايمان را براى پاك شدن دلها از آلودگى كفر و شرك ، و نماز را براى پاك بودن از سركشى و نافرمانى واجب كرد، زكوة را وسيله ايى براى روزى مستمندان ، و روزه را وسيله يى براى آزمايش اخلاص بندگان قرار داد، حج را براى نيرومند شدن دين ، و جهاد را براى شكوه و سربلندى اسلام واجب ساخت ، امر به معروف را بخاطر اصلاح توده نا آگاه مردم ، و نهى از منكر را براى باز داشتن افراد بى خرد، از كارهاى زشت و گناه آلود مقرر كرد.
شرح : احكام دين اسلام ، با تمام جزئيات خود، دستورهائى هستند كه خداوند براى بندگان مؤ من خود مقرر كرده است . از اينرو، انجام دادن اين احكام ، وظيفه حتمى و قطعى مسلمانان است ، و يك مسلمان مؤ من كسى است كه دستورهاى واجب الاجراى خداوند را، بدون چون و چرا انجام دهد، و درباره آنها دچار هيچگونه شك و ترديدى نشود، هيچگونه سؤ ال و جوابى نكند، و هيچگونه دليل و برهانى بخواهد.
با اين حال ، گاهى پيشوايان معصوم و امامان بزرگوارما، علت منطقى و فلسفه فردى و اجتماعى اين دستورها را تشريح كرده و درباره هر يك ، توضيح كافى داده اند. تا هم غير مسلمانان ، به منطقى و مستدل بودن دستورهاى اسلام پى ببرند و بتوانند با دستورهاى اديان ديگر مقايسه كنند، و هم مسلمانها، با فلسفه احكامى كه انجام ميدهند آشنا شوند و فوايد سازنده ، آنها را بهتر و بيشتر بشناسند.
امام عليه السلام نيز، در اين جمله هاى كوتاه و پر معنى ، فلسفه ايمان ، نماز، زكوة ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف ، و نهى از منكر را تشريح فرموده ، و درباره واجب بودن هر يك ، توضيحى دقيق و عميق داده است .

 

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار
اءحبب حبيبك هونا ما، عسى اءن يكون بغيضك يوما ما، و اءبغضك هونا ما، عسى اءن يكون حبيبك يوماما. 
ح /268
ترجمه : در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنكه شايد روزى با تو دشمن شود،
و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنكه شايد او نيز، شايد با تو دوست شود.
شرح : در دوستى و دشمنى نيز، همچون مسائل ديگر، بايد ميانه روى كرد و اندازه نگهداشت . چون زياده روى در دشمنى و يا دوستى نيز، ممكن است زيانهائى متوجه ما سازد، كه ديگر قابل جبران نباشد.
وقتى با كسى دوست ميشويم ، نبايد در معاشرت با او آنقدر زياده روى كنيم ، كه بيش از اندازه به حريم زندگى ما نزديك شود، و تمام اسرار ما را بداند. زيرا ممكن است روزى بين ما اخلافى پيدا شود و آن دوست ، بصورت دشمن ما درآيد. درانصورت ، او، چون تمام اسرار ما را ميداند و از آنچه در حريم خانواده ما ميگذرد آگاه است ، ميتواند از دانسته هاى خود، بر ضد ما سؤ استفاده كند، و ضربه هايى به ما بزند، كه ديگر قابل جبران نباشد.
در دشمنى نيز بايد ميانه روى باشيم و اندازه نگه داريم . يعنى نبايد دشمن را آنقدر اذيت و آزار كنيم ، و آنقدر درباره اش سخنان زشت و زننده بگوئم ، كه اگر روزى بايكديگر دوست شديم ، به خاطر كارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشيم .

 

نگاه به زيردستان
و اءكثر اءن تنظر الى من فضلت عليه فان ذلك من اءبواب الشكر. 
نامه /69
ترجمه : به افراد پائين تر از خود، زياد بنگر، كه اين نگريستن ها، درهاى شكر گزارى را به روى تو باز مى كند.
شرح : انسان بايد، در مورد نعمتهائى كه خداوند به او داده است ، هميشه شكر گزار باشد، و نشان دهد كه قدر آن نعمتهاى خدا را بداند، و بخاطر آنها در برابر خداوند شكر گزار باشد، لياقت و شايستگى رسيدن به نعمتهاى بيشتر را نيز بدست آورد.
اما كسى كه قدر نعمتهائى كه خداوند به او داده است ناراضى باشد، نعمتهاى خدا را تلف مى كند، و نشان مى دهد لياقت آن نعمتها را ندارد. در آن صورت ، نه تنها نعمت بيشترى بدست نمى آورد، بلكه آنچه كه دارد از دست مى دهد.
ما، براى قدر نعمتهاى خداوند را بدانيم ، بايد هميشه به افراد پائين تر از خود نظر داشته باشيم . يعنى كسانى را نگاه كنيم ، كه كمتر از ما، از نعمتهاى خداوند برخوردار شده اند. در اين صورت ، نه تنها از آنچه داريم ناراضى نخواهم بود، بلكه احساس رضايت و خوشنودى خواهيم كرد. و از خداوند سپاسگذار خواهيم بود. هر چه بيشتر به اينگونه افراد نگاه كنيم ، درهاى شكر گزارى ، بيشترى به روى ما باز خواهند شد، زيرا در اين نگاه كردنها، به نعمت هاى خود بيشتر آگاه خواهيم شد و شكر خداوند را بيشتر بجاى خواهيم آورد. سعدى ، شاعر بزرگ ايرانى مى گويد: در ايام جوانى ، روزى كفش نداشتم و از اين رو، از زندگى خود سخت ناراضى بودم و بسيار گله و شكايت ميكردم . اما وقتى بيرون رفتم ، مردى را ديدم كه كنار ديوار نشسته است و پا ندارد. با ديدن او، يكباره به خود آمدم و به درگاه خداوند شكر گزارى كردم كه اگر كفش ندارم ، در عوض دو پاى سالم دارم كه بدون كفش ‍ هم مى توانم با آنها راه بروم .
ما نيز به جاى آنكه به پاى بى كفش خود نگاه كنيم ، بايد به كسانى كه اصلا پا ندارند بنگريم و خدا را شكر گوئيم .
البته آنچه كه شرح داده شده دليل اين نيست كه انسان پيوسته زندگى خود را در يك حالت سكون نگهداشته و بعنوان رضايت از تقدير هيچگاه حقوق خود را مطالبه نكند. در زمان طاغوت از اين نصيحت سعدى براى ساكت نگهداشتن مردم استفاده ميكردند والى آنچه كه ما امروز ميگوئيم فقط براى شكر نعمتهاى الهى است و بس

 

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394


عنايت هاي قائم آل محمد (عج) (3)

 

نويسنده: دکتر احمد (رجبعلي) زماني

 

5. تفقد و دل جويي از اوليا به هنگام مرگ

از ديگر عنايات منجي عالم بشريّت نسبت به انسان ها، فريادرسي و تفقد به هنگام مرگ و خروج روح از بدن است؛ لحظات حساس و به ياد ماندني که هر کس از آن حالت، وحشت و اضطراب دارد و بر خود مي لرزد؛ « همان طوري که در روايات آمده است از موسي بن عمران – علي نبينا و آله و عليه السلام – سؤال شد: يا أهون الانبياء موتاً کيف وجدتَ الموتَ؟! »؛ اي کسي که در ميان انبيا [عليهم صلوات الله] راحت ترين مرگ را در پيش داشتي [عزرائيل نارنج خوشبوئي را به موسي (عليه السلام) داد. وقتي او استشمام کرد با خروج هوا از تن، جان موسي (عليه السلام) به ملکوت اعلا رفت.] چگونه مرگ وحالات او را يافتي و بر تو چه گذشت؟ موسي (عليه السلام) پاسخ داد: کشاة تسلخ و هي حيّة؛ همانند گوسفند زنده اي بودم که در حال حيات، پوست او را از بدنش جدا مي کردند تا سپس قطعه قطعه شود. (1)
امام موسي بن جعفر (عليه السلام) بارها در مناجات هاي خويش مي گفت:
اللّهُمَّ إِنِّي أَسأَلُکَ الرّاحَةَ عِندَ المَوتِ وَ العَفوَ عِندَ الحِسَابِ؛ (2) بار خدايا! از تو آسايش و آرامش به هنگام مرگ را خواستارم و نيز گذشت و بزرگواري ات را به هنگام حساب رسي مي طلبم.
حال با توجه به اين مرحله ي وحشتناک از مراحل تکامل انسان و انتقال از جهان مادي به جهان آخرت، تکيه گاه و منجي و فريادرسي هم چون حجة بن الحسن (عجل الله تعالي فرجه الشريف) چه ارزش والايي دارد! او در اين لحظات حسّاس و وحشتناک بر بالين افراد مي آيد و تا آنان امام زمان خويش را نبينند از اين جهان به دار باقي منتقل نخواهند شد و مسير بعدي خويش را طي نخواهند کرد، زيرا او راه را نشان مي دهد. توسط او درب هاي رحمت الهي باز مي گردد و از نعمت دائمي برخوردار مي شود و لبخند موفقيت آميز بر لبان و چهره ي مؤمن آشکار مي شود و از جانب ديگر بدون وجود پربرکت او و با خشم او، عذاب هاي دردناک شامل جنايت کاران و اهل معصيت و دنيا پرستان خواهد شد و از آن جا به سوي جهنم و آتش سرازير مي گردند. پس آخرين امضا يعني امضاي خروج از اين جهان و ورود به بهشت برين و يا آتش دوزخ در دست اوست و او همانند جدش، امير مؤمنان (عليه السلام) قسيم الجنة و النار (تعيين کننده بهشتيان و دوزخيان) است.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394


لوازم استجابت دعا

 

 

دعا به معنای خواندن و صدا زدن خداوند، برای برآورده شدن نیاز و حاجت است. بنابراین، باید قصد دعاکننده هنگام دعا جدی و برخاسته از دل باشد، نه صرف لقلقه ی زبان. از مضمون آیه ی شریفه ی ادْعُونِی أسْتَجِبْ لَکُمْ (1) می توان استفاده کرد که شرط استجابت دعا این است که اولاً قصد دعاکننده، جدی، و خواست او واقعی باشد؛ ثانیاً تنها از خداوند درخواست شود.

بسیاری از دعاهای ما، روخوانی دعاهایی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام یا احیاناً دیگر انبیا و اولیای الهی علیهم السلام است که برای ما گزارش شده است. این شیوه، اگر با تدبر و توجه به معانی همراه نباشد، خود، نشانه ی جدی و واقعی نبودن درخواست های ماست. البته بهره بردن از این ادعیه ی مأثور اگر از عمق دل بوده و با توجه به معانی و مضامین بلند آن همراه باشد، بسیار مؤثر و گاه خود، بهترین شیوه ی دعاست. دعا باید به گونه ای باشد که هنگام قرائت متن دعا، قصد انشای مضامینش را داشته باشیم و به لوازم آن ملتزم باشیم. به این معنا که حقیقتاً معتقد باشیم همه ی آنچه را در اختیار ماست، از خداوند داریم. حقیقتاً به این مسئله ایمان داشته باشیم که درد از خداست و درمان نیز. طبیب حقیقی اوست و داروی شفابخش نیز. این همه در ید قدرت اوست. پس با استفاده از دانش و تجربه ی طبیب و تأثیر دارو، به این نکته ی مهم توجه داشته باشیم که همه ی اینها اسبابی است که او به حکمت خداوندی اش برای ما مهیا ساخته است و در این امور و امور مشابه باید به این اسباب توسل جوییم تا او فرج را محقق کند. اگر با وجود این اعتقاد، در مرحله ی عمل، توجه و توسل به این اسباب الهی را نادیده بگیریم و باز هم از خودش شفا بخواهیم، به بیراهه رفته ایم. در این صورت، گویی استفاده از امکانات پزشکی و طبابت را در قبال خداوند، مؤثراتی مستقل و خداوند را مؤثر مستقل دیگری می دانیم و به خیال خود، به این امور پشت کرده و به خدا روی آورده ایم. بی شک، این دعا به هیچ روی مستجاب نخواهد شد؛ چرا که بی توجهی به اسباب الهی و در نتیجه، استفاده نکردن از آن، نشان این است که ما خواست واقعی نداریم. البته گاه انسان در مواردی، این اسباب ظاهری را در اختیار ندارد و به مسبب الأسباب متوسل می شود. در این صورت، چون خواست او واقعی است و از خداوند تقاضا می کند، خداوند هم جواب مثبت خواهد داد.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394


معانی عترت و امت و آل و اهل


 

نویسنده: آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی(ره)

 


«عترت» به معنای نسل و قبیله ای است که بسیار نزدیک باشند به انسان.
عن الصحاح: و عترة الرجل: نسله و رهطه الأدنون (1) و «ذرّیّة» در لغت به معنای اولاد است. فعن الصحاح: و ذرّیّة الرجل ولده.(2) و«امّت» در لغت به معنای جماعت است و به معنای طریقه و دین نیز آمده و هر دو در این مقام، مناسب است.
و امّا «آل» پس ظاهراً در لغت با اهل مترادف باشد و یحتمل آن که أخص از اهل باشد و امّا آل پیغمبر، پس شهید ثانی و دیگران نقل اتّفاق فرق شیعه را کردند که: مراد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) است و تغلیباً بر باقی ائمّه اطلاق می شود.(3)
در ثواب الأعمال روایت نموده از عمار بن موسی که:
بودم نزد حضرت ابی عبدالله (علیه السلام)، پس مردی گفت: اللّهمّ صلّ محمّد و أهل بیت محمّد پس حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: تنگ کردی بر ما، آیا نمی دانی أهل بیت پنج نفر آل عبا است؟ آن شخص عرض کرد، پس چه نحو بگوییم؟ فرمود: بگو اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، تا آن که ما و شیعیان ما داخل شویم.(4)
و شاید مراد از دخول شیعیان، الحاق معنوی باشد؛ یعنی آن ها هم اولاد و ذرّیّه ی روحانی هستند که شیعیان کامل باشند، پس شبیه عموم مجاز می شود. و الله العالم.
و در معانی الاخبار از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که سؤال کردند از معنای آل، حضرت فرمود:
آل محمّد کسی است که خدای تعالی حرام کرده بر محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نکاح او را؛ یعنی ذرّیّه آن حضرت است.(5)
و در روایت دیگر از آن حضرت منقول است که:
آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ذرّیّه آن حضرت است و عترت آن حضرت، اصحاب عبایند و امّت آن حضرت، مؤمنین هستند که تصدیق کرده اند به آن چه از جانب خدا آورده.(6)


پی نوشت ها :


1.صحاح اللغه، ج 2، ص 735؛ ماده «عتر».
2.همان، ج 2، ص 663، ماده ی «ذرر».
3.ر.ک: خطبه ی شرح لمعه، ج 1، ص 8.
4.ثواب الاعمال: باب ثواب من صلّی علی النبی و آله یوم الجمعة، ج 2، ص 189.
5.معانی الأخبار، «باب معانی الآل و الأهل»، ج 1، ص 93 ــ94.
6.همان، ج 3.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394

قانون کاشت و برداشت:

 

با تو همانگونه رفتار خواهد شد که تو با دیگران رفتار کرده‌ای. هرچه بکاری همان را پس می‌گیری. جهان هستی‍ منصف و عادل است، برداشت امروز ما از زندگی حاصل کشته‌های دیروز ماست.

 

ریسک:

 

رسیدن به هر هدفی، همیشه مستلزم قبول خطر است. چاشنی زندگی دست زدن به کارهای تازه و خلق تازه‌ها از جوهر خویشتن است. بی‌خطری نیروی حیات را خفه می‌کند.

 

تعهد:

 

وقتی ما بر خود مسلط می‌شویم اتفاق جالبی می‌افتد، بدین معنی که اغلب همان تعهد کافیست. به بیان دیگر وقتی ما حاضر می‌شویم هر بهایی را برای رسیدن به هدف خود بپردازیم عموما دیگر نیازی به پرداخت آن پیش نمی‌آید.

 

تلاش:

 

ما نیاز به تلاش داریم زیرا طبیعت ما آنرا «طلب» می‌کند. زیرا تلاش، امت‍یاز و اشتیاق انسان برای یادگیری،خود‌آزمایی، آزمایش و تجربه است. اشتباه اغلب مردم اینجاست که تنها برای رسیدن به اهداف نهایی کار می‌کنند و نه برای لذت از کار کردن و به همین خاطر است که وقتی به اهداف مورد نظر خود نمی‌رسند دچار یاس و افسردگی می‌شوند.

 

اوضاع وقتی بهتر می‌شود که ما بهتر شویم همه چیز زمانی تغییر می‌کند که ما تغییر کرده باشیم و نه قبل از آن.

 

تمام توان خود را به کار بگیرید:

 

وقتی فلسفه فردی شما این باشد که «‌ من تمام تلاش خود را خواهم کرد صرف نظر از اینکه ...» آنوقت است که همیشه می‌توانید سرافرازانه بر عقاید خود بایستید. شکست آسیب می‌رساند اما این آسیب زمانی شدیدتر است که بدانیم حداکثر تلاش خود را به‌کار نبرده‌ایم.

 

پا‍یان شب سیه: زندگی اینگونه است، همیشه سردترین و تاریک‌ترین لحظه‌ها درست قبل از سپیده است، اما اگر خود را از سقوط و نومیدی حفظ کنیم پاداش‌ها به زودی سرازیر می‌شوند.

 

پافشاری:

 

پافشاری یک راز است، رازی که انسان‌های موفق بخوبی از آن آگاهند. اینان می‌دانند که این راز عامل اصلی پیروزی است اما بازندگان پافشاری را به منزله‌ی نوعی « تلاش اضافی» بی‌مورد تلقی می‌کنند ( البته پافشاری را با کله‌شقی نباید اشتباه گرفت)

 

درخواست کردن:

 

درس اول چگونه رسیدن به هر خواسته‌ای، درخواست کردن آن است. به چندین دلیل عمده زیر مطرح کردن خواسته‌ها حائز اهمیت است:

 

۱- درخواست کردن نشانه اعتماد‌به‌نفس و ارزش قائل بودن برای خود است و این برای سلامت مهم است.

 

۲- اولین قدم منطقی برای تفهیم خواسته‌های خود به دیگران است زیرا هیچکس قادر به خواندن ذهن ما نیست.

 

۳- برای دیگران هم لذت کمک کردن به ما را در بردارد.

 

و اگر کسی به شما جواب منفی دهد به معنی لیاقت نداشتن شما نیست بلکه تنها بدین معنی است که ایده‌های شما با ایده‌های آن شخص جفت نمی‌شود.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394

 

شکرگزاری:

 

وقتی سپاسگزار نعمت‌های خود هستیم مرکز توجه خود را بر خواسته‌های مطلوب خود قرار می‌دهیم. وقتی زندگی خود را سرشار از مواهب الهی بدانیم و آنچه که اکنون در اختیار داریم معترف باشیم سبب جاری گشتن سیلی از مواهب تازه به زندگی خود می‌شویم.

 

 

فصل چهارم:

 

 

اهداف:

 

هدف آن چیزی است که ما را همیشه در حرکت نگه می‌دارد. هدف داشتن جزئی از طبیعت ماست و صرف هدف داشتن به مراتب مهم‌تر از ماهیت آن هدف است. چون مهمترین چیز رسیدن به هدف نیست بلکه یاد گرفتن و رشد کردن در خلال راه است.

 

قانون نتایج افزوده اصلی است که با اطمینان به ما می‌گوید:« علاوه بر خود هدف اصلی، نتایج بسیاری عاید شما خواهد شد.»

 

هنگام برنامه‌ریزی برای هدف لازم است نحوه عملکرد هر چیز را در این سیاره به خاطر بسپاریم، هیچ چیز در خط مستقیم حرکت نمی‌کند و هیچ هدفی مستقیم بدست نمی‌آید بلکه تصحیح مداوم و پیوسته راه رسیدن به هدف است.

 

هدف‌های خود را بر روی کاغذ بیاورید. مسلما تهیه لیست تنها کاری نیست که باید انجام شود، اما این لیست، طریقه و ساختاری برای دستیابی به اهداف زندگی در اختیار ما قرار می‌دهد.

 

 

محدودیت‌ها:

 

تنها چیزی که موفقیت ما را محدود می‌سازد تفکریست که به ما می‌گوید:‌ «نمی‌توانی موفق شوی». با هر محدودیتی که برای خود قرار می‌دهیم، مسئولیتی تازه برای خود ایجاد می‌کنیم. دور ریختن برچسب‌هایی که به خود آویزان کرده‌ایم نخستین گام بسوی خوب زیستن است.

 

 

مشکلات:

 


ما پیوسته با موقعیت‌های بزرگی روبرو می‌شویم که زیرکانه خود را در غالب مشکلات لاینحل از ما پنهان می‌کنند. مشکلات بخشی از میراث فرهنگ جهان هستند که ما را برای رهایی از خود بسوی یادگیری و تجربه می‌رانند و ذهن ما را وسعت می‌بخشند.

 

اشتباهات: اشتباهات واقعا اشتباه نیستند، بیایید در هر موردی انتظار خطا از خود داشته باشیم و آنها را بعنوان بخشی از فرآیند یادگیری بپذیریم. از آن گذشته اگر تا این اندازه در برابر خود جدی و خشک نباشیم زندگی کردن با اشتباهات بسیار، بسیار آسان‌تر خواهد بود. شکست خوردن هرگز مایه شرمساری نیست، شرمساری تنها از تلاش نکردن است.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394

 

نکانی برای بهبود وضعیت مالی:

 

۱) اول پول پس‌انداز کنید، بعد خرج کنید

 

۲)‌نگرش‌های ثروتمندان را بررسی کنید

 

۳) به خود خاطر نشان کنید که شایسته ثروت هستید

 

۴) نقشه بریزید و اهداف خود را مشخص کنید

 

۵) پدر و مادر، اوضاع جوی، اقتصاد، دولت و ... را به خاطر حال و روزتان سرزنش نکنید.

 

 

فصل دوم

 

 

در حال زندگی کنید:

 

زمان واقعا وجود ندارد. این لحظه تنها زمانی است که در اختیار داریم از این لحظه چیزی بسازید. زیستن در زمان حال یعنی که ما از هر کاری که در حال انجام آن هستیم بخاطر خود آن لذت ببریم و نه اینکه صرفا بدنبال هدف نهایی آن باشیم.

 

 

انتظار:

 

زندگی را در زمان حال بگذران و نفست را به خاطر اتفاقات آینده در سینه حبس نکن. وقتی منتظر وقوع چیزی هستید خود را با کار دیگری مشغول کنید. با رها کردن موقعیت به حال خود، نتایج را تسریع کنید.

 

 

بخشندگی:

 

کینه‌ورزی یکی از اصلی‌ترین علل بیماری‌هاست. سرزنش کردن دیگران هیچ ثمری برای ما ندارد و چیزی را تغییر نمی‌دهد. سرزنش خود و دیگران تنها ما را از پرداختن به مسئله اصلی که باید انجام دهیم باز می‌دارد. انتخاب با ماست که مهار زندگی خود را بدست گیریم و در حال زندگی کنیم یا خود را در لجاجت‌ها و پریشانی‌های گذشته زنجیر کنیم.

 

 

مقابله با افسردگی:

 

آیا احمقانه نیست تمام نگرانی‌های ۲۵ سال آتی را با خود حمل کنیم و تازه متعجب باشیم که چرا زندگی اینگونه دشوار است؟ ما را برای بیست و چهار ساعت زندگی امروز طراحی کرده‌اند و نه بیشتر. نگرانی امروز برای مشکلات فردا دردی از ما دوا نخواهد کرد.

 

 

شوخی:

 

ما اغلب وقتی مریض می‌شویم که خود و زندگی را بیش از اندازه جدی می‌گیریم. آنچه برای سالم ماندن بدن نیاز داریم، خندیدن است. بیایید گاه و بیگاه برای خود خاطر‌نشان کنیم که ما انسان هستیم و مانند تمام انسان‌های دیگر ممکن است کارهای احمقانه از ما سر بزند. اگر توقع شما بی‌عیب و نقص بودن و کمال است به این سیاره تعلق ندارید. زندگی آنقدرها جدی نیست بیایید شوخی را جدی‌تر بگیریم.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394

الگوهای رفتار:ضمیر ناهشیار مسئول بخش بزرگی از پیامدها و سبب همه تکرارها در زندگی انسان است. ما بر اساس برنامه‌های ثبت شده در ضمیر ناهشیار خود عمل می‌کنیم. در هر مرحله‌ای که باشید می‌توانید به آنچه می‌خواهید دست یابید و هدف ما از این کتاب ن‍یز بیان چگونگی انجام این عمل است.اما همین جا باید یک نکته را برای خود مشخص کنیم که هر وقت تصمیم به تغییر بگیریم با مقاومت روبرو می‌شویم بعبارت دیگر کمربندها را محکم ببندید.

 

شکل‌گیری الگوهای رفتاری: بلافاصله پس از تولد، الگوهای رفتاری شروع به شکل‌گیری می‌کنند پس بسیار محکم و جاافتاده هستند. بخش کوچکی از الگوهای انسان در زندگی هشیارانه و بخش اعظم آن ناهشیار بوده و بازتاب آموخته‌های او از والدین است.

 

هم‍یشه از خود به خوبی یاد کنید و زندگی را بطور دلخواه تصور کن‍ید. کتاب‌هایی را که در زمینه موفقیت نوشته شده‌اند با دقت بخوانید. بهتر است الگوهای رفتاری دلخواه را روِی کاغذ بیاورید تا این الگوها برای شما بصورت یک انتخاب آگاهانه درآیند.

 

تصویر ذهنی از خویشتن: منشا تمام افکار و حرکات ما چگونه دیدن خویشتن است. بنابراین تصویر ذهنی ما تعیین می‌کند که - دنیا را تا چه اندازه دوست داریم و چقدر مایل به زندگی در آن هستیم- دقیقا چه اندازه در زندگی موفق خواهیم بود.

 

از اینرو است که دکتر ماکسول مالتز می‌نویسد:« هدف تمام روان‌درمانی‌ها تغییر تصویریست که فرد از خویشتن دارد.»

 

اولین گام بسوی یک پیشرفت گسترده برای کسب نتایج مطلوب، تغییر نوع تفکر و بیان ما در رابطه با خویشتن است. خود محور بودن و خود دوست‌داری دو مقوله جداگانه‌اند. معنی خود دوست‌داری سالم اینست که ما اصراری برای توجیه خود و دیگران نداشته باشیم ما باید بتوانیم از انجام هر کاری که به کیفیت و زیبایی زندگی‌مان می‌افزاید احساس راحتی کنیم. مردم موفق همیشه از واژه‌های تشکر‌آمیز استفاده می‌کنند زیرا به این نتیجه رسیده‌اند که باید قدر ارزش‌های خود را بدانند. دیگران با همان رفتاری را دارند که ما با خود با خویشتن داریم.

 

ارزش انسان: شما سزاوار عشق و احترام هستید تنها به این خاطر که شما، شما هستید. ارزش‌های خود را بشناسید و مرتب برای خود خاطر‌نشان کنید که سزاوار بهترین رفتارها هستید. اگر تصویر ذهنی ما از خویشتن ناسالم باشد همواره درون خود زمزمه‌ی « من لیاقت ندارم» را می‌شنویم و این نگرش باعث می‌شود که شاد‍‌ی‌ها را بگونه‌ای ناهشیار پس بزنیم.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْارْضِ هَوْناً وَ اذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً(سوره فرقان، آیه 63) بندگان(خاصّ خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می گویند(و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند).

تواضع و فروتنی

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنی نقطه مقابل تکبّر و فخرفروشی است و جدا سازی بحثهای کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامی و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکی ملازم تمجید و ستایش از دیگری است و ستایش از یکی همراه با نکوهش از دیگری می باشد، درست مثل اینکه بحث های مربوط به ستایش و تمجید از علم جدای از نکوهش از جهل نیست و نکوهش از جهل همراه ستایش علم است. با این حال مفهوم این سخن آن نیست که ما بحث های مربوط به تواضع را نادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتی تکبّر و استکبار گفته شده بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبت بین تکبّر و تواضع به اصطلاح نسبت میان ضدّین است نه وجود و عدم. هم تکبّر یک صفت وجودی است و هم تواضع و هر دو در مقابل یکدیگر قرار دارند، نه از قبیل وجود و عدم که سخن از یکی الزاماً همراه با نفی دیگری باشد. در روایات اسلامی نیز به این معنی اشاره شده است از جمله از علی علیه السلام می خوانیم: «ضَادُّوا الْکبْرَ بِالتَّواضُعِ؛ به وسیله تواضع با تکبّر که ضدّ آن است مقابله کنید».[1]

فضائل اخلاقی بندگان خاص

در آیه 63 سوره مبارکه فرقان اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقی گروهی از بندگان خاصّ خداست که در طی آیات سوره فرقان از آیه 63 تا آیه 74 دوازده فضیلت بزرگ برای آنها ذکر شده است و جالب اینکه نخستین آنها همان صفت تواضع است، این نشان می دهد همان گونه که «تکبّر» خطرناک ترین رذایل است، تواضع مهم ترین یا از مهمترین فضائل می باشد، می فرماید: «بندگان خاص خداوند رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند»(وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْارْضِ هَوْناً). «هون» به معنی نرمی و آرامش و تواضع است... یعنی آنها چنان آرام و متواضعند که گویی عین تواضع شده اند و به همین دلیل در ادامه آیه می فرماید: «وَ اذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می گویند(و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند)». و در آیه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاک خداست می فرماید: «وَ الَّذِینَ یبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً؛ آنها کسانی هستند که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند(و به بندگی و عبادت می پردازند)»...ناگفته پیداست که منظور از الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْارْضِ هَوْناً این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور نفی هرگونه کبر و خودخواهی است که در تمام اعمال انسان و حتّی در کیفیت راه رفتن که ساده ترین کار است آشکار می شود، زیرا ملکات اخلاقی همیشه خود را در لابه لای گفتار و حرکات انسان نشان می دهند تا آنجا که در بسیاری از مواقع از چگونگی راه رفتن انسان می توان به بسیاری از صفات اخلاقی او راه برد. آری عِبَادُ الرَّحْمنِ(بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعی که در تمام ذرّات وجودشان نفوذ کرده و حتّی در راه رفتن آنها آشکار است و اگر می بینیم خداوند در آیه 37 سوره اسراء به پیامبرش دستور می دهد «وَ لَاتَمْشِ فِی الْارْضِ مَرَحاً؛ روی زمین با تکبّر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نیست بلکه هدف، تواضع در همه کار است که نشانه بندگی و عبودیت خداست.

پی نوشت ها:

[1] . تصنيف غررالحكم، حديث 5148، صفحه 249، و شرح غررالحكم، صفحه 232، شماره

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: تواضع و فروتنی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

دعای حضرت امام خمینی(ره) در سفره افطار

حاج عیسی جعفری، خادم امام خمینی(ره): امام(ره) افطار بسیار ساده ای

داشتند. و افطار حضرت امام(ره) کمی نان و انگور و یا نان و پنیر بود،

همین! و همیشه سر سفره افطار برای ملت ایران و مظلومان و مستضعفان

عالم دعا می کردند.

افطاری در کنار همسر مومنه

وی که به علت کهولت سن، خاطرات چندانی از ماه رمضان حیات

امام (ره) به خاطر نمی آورد، اما با این حال گفت: یادم هست یک

روز حاج احمد آقا حدود ۲۰۰ نفر از مسئولان از جمله حضرت

آیت الله خامنه ای را دعوت کرده بود که امام خمینی(ره) در

آن جمع نماز خوانده و همه به ایشان اقتدا کردند. بعد از اقامه

نماز برخی مسئولان به ایشان گفتند اگر تمایل دارید با ما

شام را میل بفرمایید که امام(ره) فرمود: من باید شام را با

حاج خانم بخورم.

شکرانه سلامتی همسر مکرمه

وی اضافه کرد: خلاصه این که ایشان یک احترام ویژه ای

برای همسرشان قائل بودند واقعاً بی نظیر بود، یک بار

که خانم ایشان به دلیلی به بیمارستان رفته بود امام(ره)

به من گفت؛ حاج عیسی، خانم به بیمارستان رفته،

لحظه به لحظه از حال ایشان برایم خبر بیاور. من هم

وقتی به بیمارستان رسیدم لحظه به لحظه از رفتن ایشان

به اتاق عمل و خروج از آن و خبر سلامتی را به امام(ره)

عرض کردم که ایشان پس از هر مرحله به من می فرمود

، به شکرانه سلامتی حاج خانم مبلغی پول را برای مردم

محروم جنوب تهران مصرف کنید.

 

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

سه شرط حضرت علی علیه السلام برای مهمانی رفتن

امام رضا علیه السلام می فرماید: روزی شخصی حضرت علی علیه السلام را دعوت کرد تا برای ناهار به منزل او برود. حضرت فرمود: به شرطی که سه خصلت را برای من ضمانت کنی، می آیم:

1.این که از بیرون چیزی نخری؛

2.هر چه در خانه حاضر داشتی، بیاوری؛

3.بر عیال خود سخت نگیری[1]

چه خوب است تمامی مهمان ها این طور باشند؛ یعنی قبلا با میزبان و برادر دینی خود شرط کنند در پذیرایی خود را به زحمت نیندازد؛ هر چه حاضر بود، بیاورد تا دیگر لزومی به قرض گرفتن و به رهن گذاشتن لوازم خانه نباشد. تمام دردسرهای مهمانی و مخارج بیهوده و اضافی از قانع نبودن مهمان است.

شرط حضور مهمانی

روزی حرث اعور پیش حضرت علی علیه السلام آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! دوست دارم بر من منت گذاشته و مهمانم شوی. حضرت علی علیه السلام فرمود: به شرطی که خود را به خاطر من به زحمت نیندازی. با این شرط حضرت وارد منزل او شد. حرث دست در جیب کرد و چند درهم پول در آورد و آن را به حضرت نشان داد و گفت: اگر اجازه می دادی، چیز بهتری خریداری می کردم. حضرت فرمود: همین که در خانه تو موجود است، کافی است و لازم نیست بیشتر از این خود را به زحمت بیندازی.[2]

پی نوشت ها:

[1] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 433، ح 13.

[2] همان، ص 431، ح 1

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

عالمان ربانی، چلچراغ های پر فروغی هستند که در هر عصری، در آسمان علم و عمل می درخشند، و با کسب نور و گرما از خورشید رسالت و امامت، بر زمینیان تجلی می کنند و آنان را به سوی منابع نور و برکت دودمان وحی، رهنمون می سازند، و بر بال عرفان ناب محمدی صلی الله علیه و آله نشانده، بر مشکات ملکوت، عروج می دهند.

علامه عارف و صاحی تفسیر المیزان، در مراتب عرفان و سیر و سلوک معنوی مراحلی را پیموده بود. اهل ذکر و مناجات بود. در بین راه که او را می دیدیم غالبا ذکر خدا را برلب داشت. در جلساتی که در محضرشان بودیم، وقتی جلسه به سکوت می کشید، دیده می شد که لب های استاد به ذکر خدا حرکت می کرد. به نوافل مقیّد بود و حتی گاهی دیده می شد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است. شب های ماه رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه می کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و ذکر مشغول بود. در قم هفته ای حداقل یک بار به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف می شد و یا در ایام تابستان غالبا به زیارت حضرت رضا علیه السلام می شتافت. شب ها به حرم مطهر مشرف می شد و در بالای سر می نشست و با حال خضوع به زیارت و دعا می پرداخت

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

در میان دین باوران کفر ستیز، چهره محبوب قرن، فقیه تیزبین سیاست مدار، فیلسوف، عارف ژرف نگر، عالم متخلق و رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی رضوان الله علیه، از موقعیتی والا و ویژه برخودار است، زیرا روزها و ساعت ها و لحظه های عمر او، با مراقبه و محاسبه سپری شد و صدها آیه قرآن را مجسم ساخت و عینیت بخشید. در این مبحث به سیره عملی امام می پردازیم تا ره توشه ای برای عاشقان ماه رمضان باشد.

ماه رمضان ملاقات ممنوع

حضرت امام (ره) توجه ویژه ای نسبت به ماه رمضان داشته و بدین جهت، ملاقات های خودشان را در ماه رمضان تعطیل می کردند و به دعا و تلاوت قرآن و...می پرداختند. خودشان می گفتند: «خود ماه مبارک رمضان، کاری است ».[1]

تمام وقت در محضر قرآن و نیایش با معبود

یکی از یاران امام، در این باره گفته است: در این ماه، ایشان شعر نمی خواندند و نمی سرودند و گوش به شعر هم نمی دانند. خلاصه، دگرگونی خاصی متناسب با این ماه در زندگی خود ایجاد می کردند، به گونه ای که این ماه را، سراسر، به تلاوت قرآن مجید و دعا کردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپری می کردند.[2]ایشان، به هنگام سحر و افطار، بسیار کم می خوردند، به گونه ای که خادمشان فکر می کردند که امام، چیزی نخورده است! [3]حضرت امام رحمة الله علیه درباره رمضان چنین می سرایند:

 

ماه رمضان شد، می و میخانه بر افتاد

 

عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد

افطـار بــه می کرد بــرم پیر خرابات

 

گفتــم کـه تـو را روزه، به برگ و ثمر افتاد

بـا بــده، وضو گیـر که در مـذهب رندان

 

در حضــرت حـــق ایــن عملت بارور افتاد

 

پی نوشت ها:

[1] پا به پای آفتاب، ج 1، ص 286

[2] برداشت هایی از سیره امام خمینی( ره)، ج 3، ص 90

[3] همان، ص 89

[4] روزنامه جمهوری اسلامی، 20 / 11 / 64

[5] امام در سنگر نماز، ص 83 / هزار و یک نکته، حسین دیلمی، نکته 129

[6] هزار و یک نکته، حسین دیلمی، حبیب و محبوب، ص 53 / سیمای فرزانگان، ص 180

[7] سیمای فرزانگان، ص 159/ برداشت هایی از سیره امام خمینی(ره)، ج 3، ص 99

[8] برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره)، ج 3، ص 132

[9] همان، ص 286

[10] هزار و یک نکته، حسین دیلمی، نکته 104 / جلوه ای از خورشید، ص 90

[11] برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 126

[12] پا به پای آفتاب، ج 1، ص 270

[13]برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 198

[14] همان، ص 7

[15] همان.

[16] پا به پای آفتاب، ج 1 ص 181

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

 

درخواست فرزند صالح

 

«وَ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ[1]؛ پروردگارا، برای ما از همسران ما و نسل خویش، فرزندانی عطا فرما که مایه چشم روشنی ما باشد.» یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا، این است که پیوسته خواهان خلف صالح و فرزندان پاک از همسران و ذرّیه خویش می باشند؛ نه تنها خواهان خلف صالح از همسران خود می گردند، بلکه خواهان پاکی نسل خویش که از فرزندان آنان به وجود می آید نیز می باشند.

هر فردی پس از ازدواج و انتخاب همسر، تمایل به داشتن فرزند پیدا می کند، تو گویی حسّ «اولادخواهی» در این مرحله از عمر، شکوفا گردیده و خود را نشان می دهد. انسان از دو نظر به داشتن فرزند، علاقه مند می باشد:

1.فرزندخواهی از شاخه های خویشتن خواهی و به اصطلاح «حب ذات» است، زیرا ذات خویش را در وجود فرزند می بیند، طبعا به وی علاقه مند می گردد و به عبارت روشنتر، هر فردی خواهان بقا و ادامه زندگی می باشد و وجود فرزند، یک نوع بقای وجود والدین و ادامه حیات آنها به شمار می رود.

2.فرزند در دوره های مختلف زندگی می تواند بسیاری از گره ها را از کار والدین بگشاید، پدر را در امور مادی کمک کرده و از نظر افراد با ایمان، پس از درگذشت وی می تواند در حقّ وی طلب مغفرت کند و مبدأ خیراتی گردد که سهمی از این پاداش به والدین می رسد. بنابراین، فرزند در نظر والدین، عصای زندگی و مایه آسایش او در دوره پیری و فرتوتی و سبب مغفرت او پس از مرگ است؛ به همین جهت، امام هشتم علیه السّلام می فرماید: «إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا لم یمته حتّی یریه الخلف؛[2]هرگاه خداوند برای بنده خود خیر و صلاحی را بخواهد، پیش از آنکه اجل او فرا رسد، فرزند او را به او نشان می دهد». امام عسکری علیه السّلام به دستور خلیفه عباسی، مدتی زندانی گردید؛ روزی به یکی از همزندانیان خود به نام عیسی گفت: تو دارای فرزند هستی؟ گفت: نه. در این لحظه، امام در حق او دعا کرد و گفت: پروردگارا، به او فرزندی عنایت فرما تا کمک او گردد. سپس فرمود: «فنعم العضد الولد[3]».امام صادق علیه السّلام می فرماید: هیچ فردی پس از مرگ از کارهای پیشین خود بهره ای نخواهد برد، جز از سه چیز:

1.در دوران حیات خود، کار نیکی را پایه گذاری کند که پس از مرگ وی نیز به کار خود ادامه دهد و تا این کانون خیر برپاست، پاداشی از آن به روح وی می رسد؛

2.عمل نیکی را در میان مردم رواج دهد و تا مردم بر آن سنت عمل می کنند، ثوابی عاید او می گردد؛

3.فرزند صالحی که پس از مرگ وی در حق او استغفار کند[4]. بنابراین، چه از نظر روانی که فرزند انسان، مایه گسترش شخصیت و مایه بقای وجود او پس از مرگ وی می باشد و چه از نظر این که فرزند، کمک و معاون انسان در این جهان و مایه مغفرت و آمرزش پس از رحلت اوست، حس فرزند خواهی به صورت یک امر غریزی و ذاتی در عمق نهاد انسان وجود دارد. کسانی که پس از گزینش همسر از نعمت فرزند محروم می گردند، رشته حیات و زندگی خویش را با فرارسیدن مرگ مقطوع و بریده می دانند و پیوسته چراغ زندگانی خود را در حال خاموشی می اندیشند؛ از طرف دیگر، اندیشه دوران پیری و تنهایی که پیوسته با مرارت و تلخی همراه است، روح آنان را بیش از پیش فشار داده و هاله ای از یأس و نومیدی در آسمان زندگی آنان پدید می آورد.

خواستار فرزندان صالح

علاقه به فرزند و فرزندخواهی، یک خواست طبیعی و فطری است که در تمام افراد بشر اعم از مؤمن و کافر وجود دارد، از این جهت، تنها فرزند خواهی نمی تواند نشانه بندگان خدا باشد، بلکه آنچه که می تواند نشانه چنین کسانی گردد، این است که خواستار فرزندان پاک و صالح که نه تنها مایه گسترش شخصیت جسمی و مادی انسان گردد، بلکه به وسیله آنها معنویت و پاکی انسان نیز گسترش پیدا کند و مایه بقای معنوی پدر، وسیله آمرزش او و چشم روشنی خانواده شمرده شود. هرچند که در نظر مردم، پیوند جسمی به پدر، مایه انتساب اوست، از نظر قرآن، پیوند معنوی پدر، قوی تر و نیرومندتر است تا آنجا که اگر پیوند ایمانی و معنوی فرزند از پدر گسسته گردد، پیوند او به گونه ای از پدر سلب می گردد. خداوند به حضرت نوح وعده داده بود که در حادثه طوفان، خاندان او صدمه ای نخواهند دید (زیرا غالبا خاندان نوح به وی ایمان آورده و از او پیروی می کردند) هنگامی که طوفان آغاز گردید و آبهای زیر زمینی از دل زمین جوشید و آسمان، باران شدید خود را فروریخت، فرزند نوح که از کشتی فاصله گرفته بود، مورد مهر پدر قرار گرفت و به او گفت: گام در کشتی بگذار! او به درخواست پدر، احترامی نگذاشت و گفت: «سَآوِی إِلی جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ[5]؛بالای کوهی می روم، تا مرا از آب و طوفان صیانت بخشد». چیزی نگذشت که آب به دامنه کوه و قله آن رسید و امواج آب، فرزند نوح را بلعید، نوح از این جریان سخت ناراحت شد و گفت:«إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکمُ الْحاکمِینَ [6]؛ بارالها، فرزند من از خاندان من است و وعده تو تخلف ناپذیر می باشد و تو به حق داوری». در این لحظه خطاب آمد: «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ [7]؛او فرزند تو نیست، او دارای عمل نازیباست». بنابراین از نظر قرآن، تنها ارتباط جسمی و مادی کافی نیست که کسی فرزند واقعی پدری محسوب شود، بلکه باید فرزند، وارث روحیات و معنویات و راه و رسم او نیز باشد. از این جهت، یکی از نشانه های مردان خدا، این است که پیوسته از خداوند می خواهند که نسل آنان، مایه چشم روشنی آنان باشد، چنان که قرآن می فرماید: «قُرَّةَ أَعْینٍ». این درخواست نیز بسان دیگر درخواست ها از طریق زبان عملی نمی گردد، بلکه باید به موازات درخواست، عمل های ارزنده ای انجام بگیرد که آنان را برای داشتن نسل صالح موفق سازد. هیچ دعایی بدون قیام به وظایف ممکن که در اختیار بنده است به هدف نمی رسد، بلکه باید به همراه ادعا به مسؤولیت سنگین پدری و مادری نیز توجه نمود و به خاطر این هدف به پرورش فرزند پرداخت.

دومین شخصیت جهان اسلام، امیر مؤمنان می فرماید: «ما نحل والد ولدا نحلا أفضل من أدب حسن؛ بهترین هدیه ای که پدر می تواند به فرزند خود بدهد، همان تربیت پسندیده است». مسؤولیت پدران و مادران در این باره به حدی سنگین و قابل توجه است که امام سجاد علیه السّلام در انجام دادن این وظیفه خطیر از خداوند استمداد می کند و در ضمن راز و نیاز خود، چنین عرض می کند: «و أعنّی علی تربیتهم و تأدیبهم و برّهم؛

بارالها، مرا در تربیت و تأدیب فرزندان و نیکی به آنها یاری فرما!» اگر والدین حق اطاعت بر گردن فرزندان دارند، فرزندان نیز حق بزرگ تری بر گردن آنها دارند و آن حق تربیت، یعنی آموختن راه و رسم زندگی از طریق صحیح و پرورش دادن سجایای انسانی که در فطرت او وجود دارد. اگر دانشمندان امروز به اهمیت کودکان و پرورش مردان آینده کشور پی برده اند و با تشکیل کنفرانس ها و نوشتن کتابها و جزوه ها و نشان دادن فیلمهای اخلاقی و علمی، گامهای بلندی در این راه برداشته اند، رهبران عالی قدر اسلام و پیشوایان مذهبی ما از چهارده قرن پیش با دادن دستورات لازم و ارشاد و راهنماییهای سودمند، با پرورش دادن کودکان و فرزندان خود، گام مؤثری در این راه برداشته اند. اگر دانشمندان روان شناسی، استادان آموزش و پرورش، برنامه های تربیتی خود را از دورانی شروع می کنند که کودک چشم و گوش خود را باز کرده، در آستانه درک مسائل و واقعیات زندگی قرار می گیرد، ولی اسلام برنامه وسیع خود را برای تحقق یافتن سعادت کودک، پیش از انعقاد نطفه او آغاز می نماید، زیرا اسلام درباره پیوند زناشویی دستورات کافی و لازم دارد و در پیوند نخستین به کلیه جهات توجه نموده و از ازدواج با دیوانگان و ابلهان و میگساران به شدت جلوگیری نموده و در انتخاب همسر به ریشه خانوادگی و شرافت موروثی اهمیت فوق العاده داده است.

پی نوشت ها:

[1] فرقان، آیه 74

[2] سفينة البحار، ج 2، ص 684.

[3] همان

[4] سفينة البحار، ج 2، ص 684.

[5] هود، آيه 43.

[6] همان، آيه 45.

[7] همان آيه 46.

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394

حكايت عشق و ديوانگي
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند. آن ها که از بی کاری خسته و کسل شده بودند، روزی دور هم جمع شدند. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیائید بازی کنیم. مثلا قایم باشک
همه از این پیش نهاد شاد شدند و دیوانگی فریاد زد: من چشم می گذارم
از آن جا که هیچ کس نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد، همه قبول کردند او چشم بگذارد
دیوانگی جلو درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن. همه رفتند تا جائی پنهان شوند
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد
خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد
اصالت میان ابرها مخفی شد
هوس به مرکز زمین رفت
طمع داخل کیسه ئی مخفی شد که خودش دوخته بود
و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد ونه...، هشتاد...، هشتاد و یک. همه پنهان شده بودند به جز عشق که مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد. جای تعجب هم نبود. چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است. در همین حال دیوانگی به پایان شمارش رسید. نود و پنج...، نود و شش...، نود و هفت. هنگامی که دیوانگی به صد رسید، عشق پرید و میان بوته ی پنهان شد. دیوانگی فریاد زد: «دارم می یام.» و اولین کسی را که پیدا کرد، تنبلی بود. زیرا تنبلی تنبلی یش آمده بود جائی پنهان شود! لطافت را هم یافت که به شاخ ماه آویزان بود
دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین... و یکی یکی همه را پیدا کرد، به جز عشق. او از یافتن عشق ناامید شده بود که حسادت در گوشش زمزمه کرد او میان گل سرخ است. دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته  فرو کرد و دوباره و دوباره این کار را کرد تا با صدای ناله ئی متوقف شد
عشق از بوته بیرون آمد. عشق با دست هایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطره های خون بیرون می زد. شاخه های چنگک به چشمان عشق فرو رفته بودند و و نمی توانست جائی را ببیند. او کور شده بود
دیوانگی گفت: من چه کردم؟! من چه کردم؟! چگونه می توانم تو را درمان کنم؟
عشق پاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی. اما اگر می خواهی کاری بکنی، راه نمای من شو

و این گونه بود که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی هم واره کنار او است 





كلاغ لكه اي بود بر دامان آسمان و وصله اي ناجور بر لباس هستي؛صداي نا هموار و نا موزونش خراشي بود بر صورت احساس؛با صدايش نه گلي مي شكفت و نه لبخندي بر لبي مي نشست؛صدايش اعتراضي بود كه در گوش هستي مي پيچيد.

كلاغ خودش را دوست نداشت،بودنش را هم؛كلاغ از كائنات گله داشت.

کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت،نا زیبایی ها،تنها سهم اوست....

کلاغ غمگین بود و با خودش گفت:"کاش خدا این لکه زشت را از هستی می زدود"...پس بال هایش را بست و دیگر آواز نخواند

خدا گفت:عزیز من!صدایت ترنمی است که هر گوشی شنوای آن نیست،اما فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند،سیاه کوچکم!بخوان.فرشته ها منتظرند....


ولی کلاغ هیچ نگفت.

خدا گفت:تو سیاهی،سیاه چونان مرکب که زیبایی ها را با آن می نویسند،و زیباییت را بنویس.اگر تو نباشی آبی من چیزی کم خواهد داشت.خودت را از آسمانم دریغ نکن.

و کلاغ باز خاموش بود....

خدا گفت:بخوان!برای من بخوان،این منم که دوستت دارم،سیاهیت را و خواندنت را....

و کلاغ خواند....

این بار عاشقانه ترین آوازش راخدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد.



فرشته ی مسافر

دو فرشته ي مسافر براي گزراندن شب در خانه ي يك خانواده ي ثروت مند فرود آمدند اين خانواده رفتار نا مناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمان خانه ي مجللشان راه ندادند بلكه زيرزمين سرد خانه را در اختيارآنها گذاشتند.فرشته پير درديوار زيرزمين شكافي ديد آن را تعمير كرد.وقتي فرشته جوان از او پرسيد چرا چنين كاري كرده اوپاسخ داد همه ي امور به آن گونه كه مينمايند نيستند. 
شب بعد اين دو فرشته به منزل يك خانواده فقير ولي بسيار ميهمان نواز رفتند.بعد از خوردن غذاي مختصر زن و مرد فقير رختخواب خود را در ختيار دو فرشته گذاشتند. 
صبح رز بعد فرشتگان زن و مرد فقير را گريان ديدند.گاو آنها كه تنها وسيله گذراندن زندگيشان بود در مزرعه مرده بود. 
فرشته جوان عصباني شد واز فرشته پير پرسيد چرا گذاشتي چنين اتفاقي بيافتد؟خانواده قبلي همه چيز داشتند و با اين حال تو كمكشان كردي اما اين خانواده دارايي اندكي دارند وتوگذاشتي گاوشان هم بميرد. 
فرشته پير پاسخ داد وقتي در زيرزمين آن خانواده ثروتمند بوديم ديدم كه در شكافه ديوار كيسه اي طلا وجود دارد از آنجا كه آنان بسيار حريص و بددل بودند شكاف را بستم وطلاها را از ديدشان مخفي كردم. 
ديشب وقتي در رختخواب زن ومرد فقير خوابيده بوديم فرشته اي گرفتن جان زن فقير آمد ومن به جايش آن گاو را به او دادم.


همه امور بدان گونه كه مي نمايند نيستند وما گاهي اوقات خيلي دير به حكمت آنها پي مي بريم.




طلبه جوان و دختر فراري 


شب طلبه جواني به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علميه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختري وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که ساکت باشد. 

دختر گفت : شام چه داري ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه اي از اتاق خوابيد و محمد به مطالعه خود ادامه داد . 

از آن طرف چون اين دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان ديگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولي هر چه گشتند پيدايش نکردند . 

صبح که دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي و .... 

محمد باقر گفت : شاهزاده تهديد کرد که اگر به کسي خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطائي کرده يا نه ؟ 
و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟ 
محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسيد طلبه گفت : 
چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي نمود هر بار که نفسم وسوسه مي کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدين وسيه با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ايمان و شخصيتم را بسوزاند 

شاه عباس از تقوا و پرهيز کاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده را به عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيکي ياد کرده و نام و يادش را گرامي مي دارند. از مهمترين شاگران وي مي توان به ملا صدار اشاره نمود . 

نفس اماره يکي از عواملي است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه مي کند . قران کريم مي فرمايد : 
نفس اماره به سوي بديها امر مي کند مگر در مواردي که پروردگار رحم کند ( سوره يوسف آيه 53) 

انسانهايي که در چنين مواردي به خدا پناه ميبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط مي کند و به جايگاه ارزشمندي مي رساند
وفای سگ 

یک روز عارفی درکوه زندگی میکرد. در پای کوه روستای بود که اهلی ان بی خدا بودند وبه خدا اعتقاد نداشتن.برای مرد عارف ازغیب سفره های می اومد. 

تا اینکه خدا برای امتحان کردن اون مرد چند روزی سفره ای براش نفرستاد.مرد عارف بعد از چند روز گرسنگی بی طاقت شد و نا لان از خدا وشاکی از او به سمت روستا حرکت کرد تا بتونه چیزی برای خوردن پیدا کنه. 

بعد از رسیدن به روستا در خانه ی یکی از اهلی روستا رو زد. مردی خشمگین از خونه بیرون اومد و تا مرد را دید شروع کرد به ناسزا گفتن مرد هم نا گزیر حرفهای او را شنید وبعد از او درخواست کمی غذا کرد . 

مرد بی خدا هم به مرد عارف و هم به خدا او اهانت کرد وبعد کمی نان به او ن داد.

مرد عارف تا خواست به سمت کوه حرکت کنه سگ مرد بی خدا جلوی اون رو گرفت و به خواست خدا به حرف اومد و به مرد عارف گفت: خجالت نمی کشی. 

مرد عارف گفت چطور. سگ گفت در گاه خداوند رو کنار گذاشتی وبه اینجا اومدی تا این گونه باتو رفتار بشه.

مرد گفت: چطور خب خدا مددم نمیکرد نا گزیر بودم و به اینجا پناه اوردم. 

سگ در جواب مرد عارف گفت: من روزها و شاید ماهااز صاحبم غذای نمی گیرم ولی هنوز از در خانه اش کنار نرفتم حالا تو به خاطر چند روز امتحان اینگونه خدا رو فراموش کردی.




اثر تركه بر رو ي آب 

روزی حضرت عیسی با حواریون خود کنار جوی آبی نشسته بودند. حضرت عیسی چوب بلندی ترکه شکل در دست داشت. به حواریون اشاره کرد که نگاه کنند و با ترکه شکلی روی آب کشید. 

خوب ترکه روی آب اثر خود را گذاشت، روی آب شکلی ظاهر شد ولی کمتر از چشم به هم زدنی از بین رفت. 

حضرت عیسی رو به حواریون خود فرمودند نسبت شما در دنیای فانی به آخرت مانند اثر ترکه بر روی آب است. چه زود شکل و اثرش از بین رفت. در دنیا هر چه شما بسازید به همین سرعت از بین میرود. بعد از شما هم می سازند و دوباره و دوباره از بین میرود. 

به فکر آخرت و سرنوشت ابدی خود باشید.این اثر گذاشتن بر روی آب زمانش اندک است.



عمر را غنيمت شمار

آورده اند كه روزگاران پيشين ، جوانى به سفرى دريايى رفت از قضا طوفانى در گرفت و كشتى راشكست و مسافرانش را غرق كرد اما او به تخته پاره اى چسبيد و خود را به خشكى رسانيدو نجات يافت چون قدرى رفت ناگهان به شهرى رسيد گروهى از اميران و وزيران را ديد كه سواره ايستاده اند چون او را ديدند همه پياده شدند و خلعت پادشاهى بر او پوشانيدندو بر تخت سلطنتش نشانيدند اركان دولت نيز كمر به خدمتش بستند و خزاين كشور را دراختيارش نهادند. 

جوان با خود انديشيد كه چه رازى در اين كار است . چند روزى به كشوردارى پرداخت شبى به فكر فرو رفت كه خداى بزرگ مرا از غرق شدن نجات داده و بى هيچ سختى و رنجى به چنين مملكتى رسانيده است ، اما به هر حال نبايد از فرجام كار خويش غافل گردم . از اين رو، مردى خردمند و دانا از ميان وزيران برگزيد و او را محرم اسرار خود كرد هر رازى كه داشت با او در ميان مى گذاشت روزى در خلوت از او پرسيد اىوزير دانا احوال اين مملكت و سلطنت را به من بگو كه چه سرى در آن نهفته است . 

وزيرپاسخ داد اى جوان خوشبخت راز اين را از من نپرس ، كه اگر اين راز بر تو آشكار شود،عيش و نوش بر تو تباه مى گردد. پادشاه گفت من تو را دست خود مى دانم و از ميان همگان تو را برگزيده ام البته بايد سر اين مطلب را به من بگوئى تا تدبيرى بينديشم كه علاج واقعه پيش از وقوع بايد كرد.

چون وزير دانست كه او جوانى خردمند و هشياراست و به فرجام مى انديشد گفت : بايد رازى مهم را بگويم بدان كه اين مردم را عادت چنان است كه هر سال در روزى معين ، پادشاه خود را از تخت فرود مى آورند و به دريامى اندازند و روز ديگر غريبى را كه از راه مى رسد و از اين راز آگاه نيست مى آورندو بر تخت پادشاهى مى نشانند چنان كه تو را آوردند .

جوان عاقبت انديش گفت اى وزيركاردان اكنون كه اختيار قدرت در دست ماست ، چاره آن روز را بايد كرد، در نظر توچاره در چيست وزير پاسخ داد اى شاه در آن سوى دريا جزيره اى است هميشه سبز و خرم مصلحت آن است كه معماران و كارگران بفرستيم تا در آن ، شهرى بنا كنند و خانه هاى عالى و قصرهاى بلند پايه بسازند و آنچه لازم باشد به آن محل بفرستيم شمارى قايق وافراد شناگر را نيز آماده نگه داريم تا آن روز فرا رسد من پيش تر مى روم وخدمتكاران را با قايق ها بر روى آب پراكنده مى سازم تا چون تو را به دريا مى اندازند، برگيرند و به آن جا برسانند و با خاطر آسوده ، روزگار را به خوشى و آسايش بگذرانى .

سپس به كار مشغول شدند و در اندك زمانى آن شهر را ساختند و از كالاهاىگرانبها آنچه بود پيش فرستادند روزى كه مردم شهر خواستند پادشاه را به دريااندازند، وزير دانا شاه را آگاه ساخت و خود پيش تر رفت و در زمان مقرر قايق ها راآماده ساخت و با غواصان و شناگران ماهر به انتظار نشست ، چون مردم بر سر پادشاه ريختند و او را از شهر بيرون بردند و در دريا انداختند آنان از سوى ديگر وى راگرفتند و در قايق نشاندند و به شهرى رسانيدند كه پيش تر ساخته بود، پادشاه و وزيربه شهر رسيدند در حالى كه همه چيز در آن جا آماده بود.



حكايت شيرين بهلول و دزد

آورده اند كه شبى دزدى به خانه بهلول زد و هستى او را به سرقت برد ناگاه ديدند بهلول عصاى خود را برداشت و رفت در اول قبرستان شهر نشست.

از او پرسيدند اينجا چرا نشسته اى ؟ 

گفت : خانه ام را دزد زده است . دنبال او مى گردم و منتظرم تا بيايد چون مى دانم كه آخرش دزد خانه مرا اينجا مى آورند.نشسته ام جلو او را بگيرم و اثاث خانه خود را از او مطالبه كنم .

گفتند آخر او چيزى همراه خود به قبرستان نمى آورد كه تو از او بگيرى .

پرسيد پس اموالى كه دزديده چه مى كند؟ 

گفتند زنده ها تمامى آنها را از او مى گيرند .

بهلول گفت آه مردم شهرى كه دزدها را لخت مى كنند من چگونه در ميان آنها بيايم و زندگى نمايم در اين اثنا جنازه اى را به طرف قبرستان آوردند بهلول برخواست و با عصا جلو آمده و گفت دزد خود را پيدا كردم .

به او گفتند آهسته كه اين جنازه حاج آقاى متولى است كه مى آورند .

گفت مى دانم دزد روز من همين شخص است و همين جا مى نشينم تا اينكه دزد شبم را نيز بياورند زيرا قبرستان بهترين دروازه هاى دزد بگير است.

پرسيدند چه طور اين شخص ثروتمند دزد روز تو است

بهلول گفت :براى اينكه زكات مال ما فقرا است و اين شخص چون زكات مال خود را نداده است پس يك عمر در روز روشن مال ما فقرا را دزديده است


تعجّب سلمان

امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده است که سلمان گفت: تعجب کردم از برای شش چیز که سه تای آن مرا به خنده آورد و سه تای آن مرا به گریه آورد.

امّا آن سه چیز که مرا به گریه آورد:

اول: مفارقت دوستان است که محمّد رسول خدا (صلّ الله علیه و آله وسلّم) و اصحاب اویند.

دوم: هول مرگ و احوال بعد از مرگ.

سوم: باز ایستادن نزد خداوند عالمیان از برای حساب.

و امّا آن سه چیز که مرا به خنده آورد:

اول: آن کسی است که طلب دنیا میکند و مرگ او را طلب می نماید.

دوم: کسی است که غافل است از احوال آخرت و حق تعالی و ملائکه از او غافل نیستند و اعمال او را احصا (شمارش) می نمایند.

سوم: کسی است که دهان را پر از خنده میکند و نمی داند که خدا از او راضی است یا در غضب است.




حكايت شيرين شيطان و عم اوغلي

گويند در زمان دانيال نبى يك روز مردى پيش او آمد و گفت : اى دانيال امان از دست شيطان ، دانيال پرسيد: مگر شيطان چه كرده ؟ مرد گفت : هيچى ، از يك طرف شما انبياء و اولياء به ما درس دين و اخلاق مى دهيد و از طرف ديگر شيطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنيم و از بديها دورى نماييم . 

دانيال پرسيد: چطور نمى گذارد؟ آيا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنيد. 

مرد گفت : نه ، اين طور كه نه ، ولى دايم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فريب مى دهد و نمى گذارد ديندار و درست كردار باشيم .

دانيال گفت : بايد توضيح بدهى كه شيطان چه مى كند، ببينم ، آيا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شيطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آيا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شيطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آيا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شيطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شيطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم معامله بكنى شيطان مى آيد و زوركى از مردم پول زياد مى گيرد و در جيب تو مى ريزد؟ آيا اين كارها را مى كند؟

مرد گفت نه : اين كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگويم كه شيطان در همه كارى دخالت مى كند، يك جورى دخالت مى كند كه تا مى آييم سرمان را بچرخانيم ما را فريب مى دهد، من از دست شيطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شيطان است . 

دانيال گفت : تعجب مى كنم كه تو اينقدر از دست شيطان شكايت دارى ، پس چرا شيطان هيچ وقت نمى تواند مرا فريب بدهد، من هم مثل توام ، شايد تو بى انصافى مى كنى كه گناه خودت را به گردن شيطان مى گذارى .

مرد گفت : نه من خيلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شيطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . 

دانيال گفت : خيلى عجيب است ، كجا زندگى مى كنى ؟ 

مرد گفت : همين نزديكى ، توى آن محله ، و از دست شيطان مردم هم خيال مى كنند كه من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه كار كنم .

دانيال پرسيد: اسم شما چيست ؟ 

مرد گفت : اسمم عم اوغلى است .

دانيال گفت عجب ، عجب پس اين عم اوغلى تويى .

مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چيزى مى دانيد؟ 

دانيال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا ديروز شيطان آمد اينجا پيش من و از تو شكايت داشت و گفت : امان از دست اين عم اوغلى .

مرد گفت : شيطان از من شكايت داشت چه شكايتى ؟

دانيال گفت : شيطان مى گفت : من از دست اين عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خيلى مرا اذيت مى كند، عم اوغلى در حق من خيلى ظلم مى كند... آن وقت از من خواهش كرد كه تو را پيدا كنم و قدرى نصيحتت كنم كه دست از سر شيطان بردارى . 

مرد گفت : خوب شما نپرسيديد كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ 

دانيال گفت : همين را پرسيدم كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ 

شيطان جواب داد كه هيچى ، آخر من شيطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول كه از خدا مهلت گرفتم در اين دنيا بمانم براى كارهايم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است كه تمام بدى ها در اختيار من باشد و تمام خوبيها در اختيار دينداران ، ولى اين عم اوغلى مرتب در كارهاى من دخالت مى كند، پايش را توى كفش من مى كند، و بعد دشنام و ناسزايش را به من مى دهد. 

مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگيرد ولى نمى گيرد، پولش را مى تواند در كار خير خرج كند ولى نمى كند. صد تا كار زشت و بد هم هست كه مى تواند از آن پرهيز كند ولى پرهيز نمى كند و آن وقت گناه همه اينها را به گردن من مى اندازد.

شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حيله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در كارهايش حقه بازى مى كند، مسجد خانه خداست و ميخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض اين كه به مسجد برود دايم جايش در خانه من است . 

بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اينها هم ناخنك مى زند. چه بگويم اى دانيال كه اين عم اوغلى مرتب بر سر من كلاه مى گذارد و آن وقت تا كار به جاى باريك مى كشد مى گويد بر شيطان لعنت . 

وقتى معامله مى كند و مردم را در خريد و فروش فريب مى دهد پولش را در جيبش مى ريزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من كى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل كرده ام . آخر اى دانيال من چه هيزم ترى به اين عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به اين مرد كرده ام كه دست از سر من بر نمى دارد.

خواهش مى كنم شما كه هميشه مرا نصيحت مى كنيد اين عم اوغلى را احضار كنيد و بگوييد دست از سر من بردارد و... شيطان اين چيزها را گفت و خيلى شكايت داشت و من هم در صدد بودم كه تو را پيدا كنم و بگوييم پايت را از كفش شيطان در بياورى . 

خوب ، وقتى تو در كارهاى شيطان دخالت مى كنى او هم حق دارد، در كارهاى تو دخالت كند و روزگارت را سياه كند. 

اما تو مى گويى كه شيطان هرگز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه كرده ، در اين صورت تو بايد به وسوسه او گوش ندهى و سعى كنى به گفتار و رفتار نيك پايبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانيال ، و نه تو از شيطان گله دارى و نه او از تو شكايت دارد. 

وقتى تو خودت بد مى كنى و بر شيطان لعنت مى كنى شيطان هم حق دارد كه از تو شكايت كند. تو بايد آن قدر خوب باشى كه شيطان نتواند تو را لعنت كند. 

عم اوغلى با شنيدن اين حرفها خيلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصير از خودم بود كه دست به كارهاى شيطان مى زدم ،
بايد خودم خوب باشم و گرنه شيطان گناه مرا به گردن نمى گيرد، اى لعنت بر شيطان



 

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
برچسب‌ها: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 4 / 6 / 1394

امام رضا علیه السلام و فرهنگ امامت

نقش امام هشتم در تعیین و تبلیغ و گسترش فرهنگ امامت، انکارناپذیر است. امامت و رهبری آسمانی، ریشه در تاریخ انبیای الهی دارد و چیزی نیست که به تازگی در دنیای اسلام و تشیع مطرح شده باشد...

نقش امام هشتم در تعیین و تبلیغ و گسترش فرهنگ امامت، انکارناپذیر است. امامت و رهبری آسمانی، ریشه در تاریخ انبیای الهی دارد و چیزی نیست که به تازگی در دنیای اسلام و تشیع مطرح شده باشد.


از آغاز اسلام جامعۀ بشری در برابر یک فراخوان و دعوت سه بعدی قرار گرفت:

1. دعوت به پذیرش عقاید قرآنی؛
2. دعوت به قبول قوانین آسمانی؛
3. دعوت به تسلیم در برابر رهبری دینی.

مسلمانی در فرهنگ اسلام بدون پذیرش این سه گوهر آسمانی امکان پذیر نیست. هر کس به میزانی از اسلام و مسلمانی بهره‏مند است که «عقاید قرآنی» را باور دارد، به «قوانین الهی» پای‏بند است و در برابر «رهبری پیامبر» و امام منصوب و منصوص آن بزرگوار تسلیم و گوش بفرمان است. مسلمانی، از آغاز دو رکن اصلی داشته است (اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمّداً رسول الله.)

قبول توحید بدون قبول نبوت باور کردنی نیست. «نبوت» نقش سخنگوی خدا در جهان هستی ر ا ایفا می‏کند. معرفی خداوند عز وجلّ، اعلام قوانین الهی، ابهام زدایی از اهداف و آرمانها و قوانین و رهنمودهای الهی بدون شناخت پیامبران و هماهنگی با آنان مقدور نیست.

خداوند، مستقیم با عموم انسانها سخن نمی‏گوید و بشر ظرفیت دریافت مستقیم پیامهای آسمانی را ندارد و همیشه به واسطه پیام‏آوران و اولیای خاص خویش با انسانها در تماس بوده است.
از سوی دیگر مخالفان «فرهنگ خداسالاری» همیشه به انکار و تکذیب و کارشکنی در برابر فعالیتهای تبلیغی پیامبران بر می‏خاسته‏اند و با همه توان به انکار و تردید و تمسخر رهنمودهای آنان می‏پرداختند.

گاهی، آمدن وحی و پیام آسمانی را انکار می‏کردند.
زمانی، رسالت و نبوت و پیامبری را دروغ می‏شمردند.

در مواقعی، با فرشتگان واسطه بین خدا و پیامبران اعلام عداوت و دشمنی می‏کردند. و همیشه پیامبران الهی را به دروغ و جنون و خیال بافی و شاعری و ساحری متهم می‏کردند. امامت در فرهنگ اسلام، نهادی است که مفسّر دین الهی و سخنگوی خدا و پیامبر است. امام بزرگ‏ترین قرآن‏شناس جهان است که مکتب را بهتر از همه می‏‎شناسد، و خودش در خط مقدم التزام فکری و عملی به قوانین آسمانی است.
امام و رهبری در فرهنگ اسلامی دو شاخصه مشروعیت دارد:

1. قرآن‏شناسی و مکتب‏شناسی در حدّ اعلا؛
2. تعهد عملی به قوانین الهی در حدّ عصمت و عدالت کامل.

عصمت و عدالت، قرآن‏شناسی، شناخت دانشهای عینی و معرفی توسط پیامبر خدا از نشانه‏های امام در فرهنگ اسلامی است.
مباحث امامت را عقیده شناسان به دو بخش امامت عامه و امامت خاصه یا به عبارت روشن‏تر مفهوم امامت و مصداقهای تاریخی آن تقسیم کرده‏اند و شناخت درست هر دو بخش در زندگی انسان نقش حیاتی دارد و اشتباه در مفهوم و مصداق هر دو فاجعه آفرین است.

هم معرفت امامت و امامان ضرورت دارد، هم محبت امامان. براساس دهها حدیث معتبر فریقین زندگی بدون امام زندگی در عصر جاهلیت است. امام رضا علیه السلام در روشنگری حقیقت رهبری آسمانی و معرفی نمونه‏های قدیم و جدید آن نقشی بی‏بدلیل داشته و دارند. بدین سخنان حضرت توجه کنید:

- «وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ صلی الله علیه و آله(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...) فَأَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ؛ (1)[خداوند] درحجۀ الوداع که آخر عمر پیامبر بود، آیه الیوم اکملت لکم دینکم را نازل کرد؛پس مسئله امامت از امور تمام کننده دین است.»
- «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي؛ (2)به‏راستی امامت ریشه بالنده دین و شاخه بلند آن است.»
- إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ؛ (3)همانا امامت عامل کنترل دین، نظام مسلمین، عامل ساماندهی دنیا و اقتدار مؤمنین است.»

کتاب الحجۀ اصول کافی در صدها حدیث، ابعاد و نشانه‏ها و شرائط و اهمیت امامت را روش می‏کند. و بخش قابل توجهی از میراث فکری حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در تشریح اندیشه امامت است؛ از جمله همان بزرگوار فرموده است: «بدون امامِ شناخته شده (امام زنده) حجت بر خلق تمام نیست.» (4)

حسین بن خالد می‏گوید: از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا درباره سخن خدای عزوجل که فرمود: «(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها...)پرسیدمفرمود: «الْأَمَانَةُ الْوَلَايَةُ مَنِ ادَّعَاهَا بِغَيْرِ حَقٍّ فَقَدْ كَفَرَ؛ (5)امامت همان ولایت است که هر کس به ناحق آن را ادعا کند، کفر ورزیده است.»

امامت در فرهنگ اسلامی، نگهبان قرآن، مفسّر قرآن، همسنگ قرآن و حجت خداوند برای هدایت انسان است.

امام، بنده خدا و در صدر تمام بندگان اوست. سرپرست دین خدا و نگهبان دین الهی است که چیزی بر آن افزوده و از آن کاسته نشود. امام بزرگ‏ترین مبلغ و منادی آئین زندگی اسلامی است. مرزبان بزرگ عدالت و مجری قانون خدا در جهان هستی است.

در زیارت‏نامه امام هشتم از این ویژگیها چنین یاد شده است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى عَبْدِكَ وَ وَلِيِّ دِينِكَ الْقَائِمِ بِعَدْلِكَ وَالدَّاعِي إِلَى دِينِكَ وَ دِينِ آبَائِهِ الصَّادِقِينَ صَلَاةً لَا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُك‏؛ (6)
بارخدایا بر علی بن موسی الرضا درود بفرست. همان که بنده تو، سرپرست دین تو، به پا دارنده عدالت تو، و مبلّغ دین تو و دین پدران راست کردار خویش است، درودی که جز تو کسی نتواند آن را شمارش کند.»
به‏طور کلّی زیارت‏نامه‏های نقل شده از معصومین علیهم السلام از بزرگ‏‏ترین گنجینه‏‎های امام شناسی است. در زیارت‏نامه امام هشتم القابی وجود دارد که رابطه امامت، توحید، نبوّت و جایگاه امام در نظام خلقت را نشان می‏دهد:
ولی الله، حجۀ الله، نور الله در ظلمات زمین، عمود الدین، وارث آدم صفوۀ الله، وارث نوح نبی الله، وارث ابراهیم خلیل الله، وارث اسماعیل ذبیح الله، وارث موسی کلیم الله، وارث عیسی روح الله، وارث محمّد رسول الله صلی الله علیه و آله، وارث امیرالمؤمنین علی ولی الله، و وصی رسول رب العالمین، وارث فاطمه زهرا، وارث دو نوه پیامبر و دو سرور جوانان بهشتی، وارث زین العابدین، وارث محمد بن علی باقر علم اولین و آخرین، وارث جعفر بن محمّد امام صادق و نیکوکار و وارث امام موسی بن جعفر علیهم السلام .

این القاب و عناوین که در ضمن ابلاغ درود و سلام بر امام هشتم یادآوری شده است، جایگاه امامت و امام در فرهنگ اسلامی را بیان می‏کند و پیوند تاریخی تمام انبیاء و امامان اهل‏بیت علیهم السلام را نشان می‏دهد.
رهنمودهای امام رضا علیه السلام را درباره فرهنگ امامت در چند بخش می‏توان دسته‏ بندی کرد.


الف. فعالیتهای فرهنگی
در این زمینه یکی از جامع‏ترین رهنمودهای امام هشتم، حدیثی است که شیخ صدوق از محمد بن ابراهیم اسحاق طالقانی از احمد بن سعید بن عقده کوفی از علی بن حسن بن علی بن فضال از پدرش نقل کرده که او می‏گوید: از امام اباالحسن علی بن موسی الرضا علیهما السلام شنیدم که فرمود:

«لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ يَلِدُ مَخْتُوناً وَ يَكُونُ مُطَهَّراً وَ يَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ إِذَا وَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ عَلَى رَاحَتَيْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَيْنِ وَ لَا يَحْتَلِمُ وَ تَنَامُ عَيْنُهُ وَ لَا يَنَامُ قَلْبُهُ وَ يَكُونُ مُحَدَّثاً وَ يَسْتَوِي عَلَيْهِ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَا يُرَى لَهُ بَوْلٌ وَ لَا غَائِطٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ وَكَّلَ الْأَرْضَ بِابْتِلَاعِ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ وَ تَكُونُ رَائِحَتُهُ أَطْيَبَ مِنْ رَائِحَةِ الْمِسْكِ وَ يَكُونُ أَوْلَى بِالنَّاسِ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَشْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ وَ يَكُونُ أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَكُونُ آخَذَ النَّاسِ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ وَ أَكَفَّ النَّاسِ عَمَّا يَنْهَى عَنْهُ وَ يَكُونُ دُعَاؤُهُ مُسْتَجَاباً حَتَّى إِنَّهُ لَوْ دَعَا عَلَى صَخْرَةٍ لَانْشَقَّتْ بِنِصْفَيْنِ وَ يَكُونُ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَيْفُهُ ذُو الْفَقَارِ وَ تَكُونُ عِنْدَهُ صَحِيفَةٌ فِيهَا أَسْمَاءُ شِيعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة وَ...؛ (7)امام نشانه‏هایی دارد: داناترین و حکیم‏ترین و پارساترین و بردبارترین و شجاع‏ترین و سخی‏ترین و عابدترین مردم است. مختون و پاکیزه متولد می‏‎شود. و از پشت سر همچون از پیش رو می‏بیند. سایه ندارد، وقتی از مادر متولد می‏شود، دو کف دست را به زمین تکیه می‏دهد، و صدایش را به شهادتین بلند می‏‎کند.

امام خواب شیطانی ندارد، چشمش می‏خوابد؛ ولی دلش نمی‏خوابد و فرشتگان با او سخن می‏گویند، زره پیامبر بر قامتش راست می‏آید و هیچ‏گاه ادرار و مدفوع وی دیده نشود؛زیرا خداوند زمین را مأمور به نهان کردن آن نموده است. و بوی او از رائحه مشک خوشبوتر است و از خود مردم به آنان اولی‏‏تر و از پدر و مادر به ایشان دلسوزتر است. بیش از همه در برابر خداوند عزوجل متواضع و فروتن است. و بهتر از همه بر اوامر الهی متعهد است و بیش از همه از نواهی خداوند، خودداری می‏کند. دعای او مستجاب است،و حتی اگر صخره‏ای را نفرین کند، دو قسمت می‏شود.

اسلحه رسول خدا صلی الله علیه و آله، و شمشیر پیامبر صلی الله علیه و آله، یعنی ذوالفقار در نزد اوست. صحیفه و دفترچه‏ای دارد که اسامی شیعیانش تا روز قیامت در آن ثبت است.»
ویژگیهای امام، اختیارات امام، وظایف امام، و ابعاد گسترده ایمان و اخلاق و دانش امام در امثال این احادیث بارها توسط معصومین علیهم السلام و به ویژه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بیان شده است.
از گنجینه‏های علوم امامان با عناوین مختلف چنین یاد شده است: غیر از قرآن کریم که در اختیار همه است، در روایات معصومین علیهم السلام از «جامعه»، «صحیفه»، «جفر اکبر»، «جفر اصغر»، «اِهاب ماغر» و «اهاب کبش» که همه دانشها را در بردارد و از مُصحف فاطمه علیها السلام به عنوان گنجینه ذخائر علمی اهل‏بیت علیهم السلام یاد شده است. (8)

بزرگ‏ترین اشتباه تاریخی در زمینه امامت این بود که آن را مقامی دنیوی دانستند، و به جای اطاعت از رهبری بر گزیده الهی، به مدیریتهای زمینی و تجارب سیاسی و اقتصادی و دانشهای زمینی دلخوش کردند، و به جای انتخاب الهی و عرضه افراد بر قرآن و سنت و سنجیدن مدّعیان حکومت و رهبری در ترازوی آسمانی، میزانهای زمینی مثل ثروت بیش ‏تر و قدرت بیش ‏تر و قبیله بزرگ‏ تر و مدرک عالی‏تر و ملیت و قومیّت و شهرت و قدرت تبلیغاتی را معیار قرار دادند.
امام رضا علیه السلام در ارزیابی نهایی انسانها، سه عامل را اساسی می‏داند و تفاوت رهبری و کتاب آسمانی و سنت پیامبران را عامل تفاوت و جدایی انسانها می‏داند.
امام رضا علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در باب این آیه (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (9))نقل می‏کند: «يُدْعَى كُلُّ قَوْمٍ بِإِمَامِ زَمَانِهِمْ وَ كِتَابِ رَبِّهِمْ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِمْ؛ (10)هر گروه در آن روز – روز قیامت به‏وسیله امام زمانشان، کتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان فرا‏خوانده می‏شوند.»

امامت فقط یک مسئولیت اداری و اجرائی نیست که برخی چنین می‏اندیشند؛ بلکه مقامی هم علمی و هم اجرائی است. امامت از یک‏ سو آگاهی به قوانین و اهداف قوانین الهی لازم دارد و از سوی دیگر امام بر قوّه مجریّه ریاست دارد؛بلکه تمام قوای جامعه اسلامی مثل نهادهای قانون‏شناسی و قانون‏گذاری، مسئولان اجرائی و اداری، نهادهای نظامی و انتظامی و نهادهای فرهنگی و آموزشی و کلیّه بخشها و دستگاهها و فعالیتها در جامعه اسلامی باید، با تشخیصها و رهنمودها و دستورات امام امت هماهنگ شود.


وَشّاء می‏گوید از امام رضا علیه السلام تفسیر آیه شریفه (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (11) را پرسیدم، فرمود: ما اهل ذکر هستیم که از ما باید پرسش شود. گفتم پس شما پاسخ دهنده‏اید و ما پرسش‏گر. حضرت فرمود: آری، گفتم: وظیفه ما پرسش از شماست؟ حضرت فرمود: آری.
گفتم وظیفه شما این است که پرسشهای ما را پاسخ دهید؟ فرمود: این به ما مربوط است، اگر خواستیم پاسخ دهیم و اگر نخواستیم، پاسخ نخواهیم داد. آیا این آیه را نمی‏شنوی که خدای تبارک و تعالی فرموده است: (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ) (12) ؛ (13) «این عطای ماست؛ به هر کس می‏خواهی ببخش و از هرکس می‏‎خواهی امساک کن، و حسابی بر تو نیست.»
فرماندهی نظامی، فرماندهی سیاسی، فرماندهی فرهنگی و فرماندهی اقتصادی و رهبری جامع و مطلق در نظام اسلامی بر اساس امامت است.
انکار امامت، تحریف امامت و تجزیه امامت و تعمیم امامت؛ همه و همه تلاش برای عدم حاکمیت خدا بر انسان و جهان است که گاه جاهلانه و گاه با اغراض و انگیزه‏های دنیاگرایانه پیگیری می‏شود.
البته امامت ابعادی گسترده‏تر از زعامت و رهبری و مدیریت جامعه دارد و به عنوان راهکار الهی برای حاکمیت توحید و عدالت در دو جهان شناخته می‏شود.
فعالیتهای فرهنگی امام رضا علیه السلام در زمینه نشر اندیشه امامت بسیار گسترده است. مواضع امام در برابر واقفیان، در برابر زیدیه، در برابر نواصب و در برابر مسلمانان ناآگاه و سخنان آن حضرت در این زمینه‏ها، بخشی از فعالیتهای فرهنگی آن بزرگوار محسوب می‏شود.
عصر امام رضا علیه السلام، اوج آزادیهای مذهبی و مناظرات فرهنگی است. امام هشتم با بهره‏گیری از فضای موجود به دفاع، آموزش و تبلیغ مهم‏ترین اندیشه‏های اسلامی از جمله بیان اصل مهم امامت، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، جایگاه حضرت فاطمه علیها السلام، مناقب امام حسن و امام حسین علیهما السلام ، و ارزش شیعه و پیروان اهل‏بیت علیهم السلام و معرفی اصحاب ولایی مثل سلمان و ابوذر و مقداد، پرداخت و با سازماندهی پیروان اهل‏بیت علیهم السلام و روشنگری عمومی اندیشه امامت را از انزوا و گوشه‏گیری نجات داد. شاید به‏راستی بتوان ادعا کرد پس از عصر علوی و قیام عاشورا که نگاه عمومی را به‏سوی تفکر امامت جلب کرد، اقدامات فرهنگی – سیاسی امام رضا علیه السلام بزرگ‏ ترین تأثیر را در گسترش تشیع و اسلام ناب در جهان داشته است. و نه تنها افکار و اقدامات امام رضا علیه السلام در عصر خویش کشتی نجات امت اسلام بود، بلکه مرقد و بارگاه ملکوتی و آستان قدس رضوی هم در طول تاریخ خورشید بیداری انسانها و کانون پرفروغ اسلام ناب محمّدی و علوی بوده است.
و به‏راستی طبق حدیث نبوی (14)، پاره‏ای از پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله در خراسان پنهان شده است و همه می‏دانیم که نخستین منادی امامت خود رسول خداست که بر اساس آیه تبلیغ، مفهوم و مصداقهای تاریخی امامت را در خطبه تاریخی غدیر تشریح فرمود.


 پی نوشت :

1) بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسه آل البیت، قم، چ اول، 1408 هـ . ق، ج25، ص120.
2) الکافی، شیخ کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چ چهارم، 1365 ش، ج1، ص198.
3) همان.
4) اصول کافی، ج1، ص250، با ترجمه مصطفوی.
5) معانی الاخبار، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، قم، 1361ش، ص110.
6) مفاتیح الجنان، زیارتنامه امام رضا علیه السلام .
7) عیون اخبار الرضا، کتابفروشی طوس، قم، 1363 ش، ج1، ص212.
8) عیون اخبار الرضا، با تصحیح سیدمهدی حسینی لاجوردی، کتابفروشی طوس قم، 1363 ش، ج1، ص213.
9) اسراء/71.
10) مسند الامام علی الرضا، چاپ یمن، الطبعۀ الرابعه، ص52.
11) نحل/43 و انبیاء/7.
12) ص/39.
13) اصول کافی، با ترجمه مصطفوی، ج1، ص304.
14) عیون اخبار الرضا، ج2، ص255.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 4 / 6 / 1394

امام رضا عليه ‏السلام و فرهنگ ولايت‏

بدون ترديد تمام پيشوايان دين، مرزبان فرهنگ قرآن و عترت‏ اند و از اسلام پاسدارى مى ‏كنند. تبيين انديشه‏ هاى اسلامى، ترويج اخلاق آسمانى، آموزش احكام دينى و دفاع از همه ابعاد دين الهى، رسالتى است كه بر دوش پيام ‏آوران و رهبران الهى و مبلغان دين بوده و هست...

بدون ترديد تمام پيشوايان دين، مرزبان فرهنگ قرآن و عترت اند و از اسلام پاسدارى مى كنند. تبيين انديشه هاى اسلامى، ترويج اخلاق آسمانى، آموزش احكام دينى و دفاع از همه ابعاد دين الهى، رسالتى است كه بر دوش پيام آوران و رهبران الهى و مبلغان دين بوده و هست؛ امّا با توجه به شرائط اجتماعى و نيازهاى هر زمان، مسائل خاصى مورد قرار دارد و نياز به برخى ابعاد دين، بيش تر احساس مى شود.


در عصر امام رضاعليه السلام به ويژه دوران امامت آن بزرگوار كه از سال 183 ه . ق تا سال 203 ه . ق طول كشيد، زمينه براى معرفى جايگاه امامان معصوم عليهم السلام بهتر فراهم شد. حضرت على بن موسى عليهماالسلام چه در عصر پدر بزرگوارش امام كاظم عليه السلام و چه در اين مدت بيست سال، گامهايى بلند در خدمت به اسلام و امت اسلامى برداشت و اقداماتى انجام داد، كه در معرفى انديشه امامت و شناخت بهتر اسلام و قرآن، نقش بنيادى ايفا كرد. شخصيت معنوى و ملكوتى، فعاليتهاى علمى و تربيتى، تلاشهاى اجتماعى و اقدامات سياسى حضرت رضاعليه السلام و احتمالاً فعاليتهاى نظامى وابستگان حضرت در جاى، جاى كشور بزرگ اسلامى در عصر آن بزرگوار، هر كدام بخشى از تفكر توحيدى و ولايى را گسترش مى داد. در اين نوشتار، نقش امام هشتم در نشر اسلام ناب و تفكر اهل بيت عليهم السلام به ويژه درباره امامت و ولايت معصومين عليهم السلام مورد توجه قرار دارد.
بى شك، اسلام بدون توحيد و ولايت اسلام كامل» نيست. توحيد، ضامن ايمان فردى و نماد حاكميت خدا بر قلب و رفتار افراد جامعه است؛ ولى توحيد بدون ولايت، جامعه اسلامى» پديد نمى آورد و بدون رهايى از سلطه اجتماعى شياطين و سلاطين، احكام اجتماعى خداوند تعطيل مى گردد. و شايد به همين دليل است كه در اجتماع تاريخى نيشابور، امام هشتم از كلمه توحيد(1) و ولايت اهل بيت عليهم السلام سخن گفتند و اين دو را شرط مصونيت از هر خطر و امنيّت از عذاب الهى دانستند و از آن به عنوان دژ تسخيرناپذير الهى نام بردند. سيرى در منابع و رهنمودهاى رضوى در هر زمينه، بابى از نور و نيرو توليد مى كند؛ ولى بررسى گفتار و رفتار خورشيد پرفروغ خراسان در باب ولايت و توحيد، دريايى از عرفان و آزادى فراديد انسان مى گشايد. و اينك بخشى از كلام امام را درباره ولايت مرور مى كنيم:
الف. عدم امكان تداوم جهان بدون امام و رهبرى الهى در انديشه رضوى، ولايت و امامت فقط يك جايگاه سياسى، اجتماعى نيست؛ بلكه امام از سوى خدا منصوب مى شود.
در كتاب شريف اصول كافى، تحت عنوان كتاب الحجة» حدود دويست و شصت حديث درباره حجت الهى و امام و پيشوايان معصوم عليهم السلام آمده و ضرورت و اهميت و نشانه ها و نقش و جايگاه رهبران الهى را در نظام تكوين و تشريع بر شمرده است. از جمله در اصول كافى جلد اوّل صفحه 283 با ترجمه مرحوم استاد سيدجواد مصطفوى، جامع ترين تحليل از نقش اجتماعى امام و اينكه امام از سوى خداوند تعيين مى شود و از مقام عصمت برخوردار است، تصريح شده است. عبدالعزيز بن مسلم مى گويد: ما در ايّام حضرت رضاعليه السلام در مرو بوديم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع انجمن كرديم، حضار مسجد، موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسيار مردم را در آن زمينه بازگو مى كردند. من خدمت آقايم رفتم و گفتگوى مردم را در بحث امامت به عرضش رسانيدم.
حضرت عليه السلام لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين مردم نفهميدند و از آراء صحيح خود فريب خورده و غافل گشتند. همانا خداى عزوجل، پيغمبر خويش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را بر او نازل فرمود كه بيان هر چيز در اوست. حلال و حرام و حدود و احكام و تمام احتياجات مردم را در قرآن بيان كرده و فرمود: ...مَا فَرَّطْنَا فِى الْكِتبِ مِنْ شَىْ ءٍ...»؛ (2) چيزى در اين كتاب فرو گذار نكرديم.» و در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيغمبرصلى الله عليه وآله بود اين آيه نازل شد ... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً...»؛(3) امروز دين شما را كامل كرد و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را براى شما پسنديدم.» و موضوع امامت از كمال دين است (تا پيغمبرصلى الله عليه وآله جانشين خود را معرفى نكند تبليغش را كامل نساخته است) و پيغمبرصلى الله عليه وآله از دنيا نرفت تا آنكه نشانه هاى دين را براى امتش بيان كرد و راه ايشان را روشن ساخت و آنها را بر شاهراه حق واداشت و على عليه السلام را به عنوان پيشوا و امام منصوب كرد و همه احتياجات امت را بيان كرد. پس هر كه گمان كند خداى عزوجل دينش را كامل نكرده، قرآن را رد كرده و هر كه قرآن را رد كند به آن كافر است.
مگر مردم مقام و منزلت امامت را در ميان امت مى دانند تا روا باشد كه به اختيار و انتخاب ايشان واگذار شود. همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگ تر و منزلتش عالى تر و مكانش منيع تر و عمقش بيش تر از آنست كه مردم با عقل خود به آن رسند يا به آرائشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامى منصوب كنند. همانا امامت، مقامى است كه خداى عزوجل بعد از رتبه نبوت و خِلّت، در مرتبه سوم، به ابراهيم خليل عليه السلام اختصاص داده و به آن فضيلت، مشرَّفش ساخته و نامش را بلند و استوار نموده و فرموده: ... اِنّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِمَاماً...» (4)؛ همانا من تو را امام مردم گردانيدم.» ابراهيم خليل عليه السلام از نهايت شاديش به آن مقام عرض كرد، از فرزندان من هم؟» خداى تبارك و تعالى فرمود: پيمان و فرمان من به ستمكاران نمى رسد.» پس اين آيه امامت را براى ستمگران تا روز قيامت باطل ساخت و در ميان برگزيدگان گذاشت.»


على بن مهزيار از محمد بن هيثم از محمد بن فضل از حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضاعليه السلام نقل مى كند كه به ايشان گفتم: ممكن است زمين بدون امام باشد؟ حضرت فرمود: هرگز! زيرا در اين صورت زمين اهلش را فرود مى برد. (5)
سعد بن سعد اشعرى قمى از احمد بن عمر نقل كرده كه به امام رضاعليه السلام گفتم: آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: نه. گفتم از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند مگر اينكه بندگان مورد خشم الهى قرار گيرند. حضرت فرمود: در آن صورت (بدون امام) نمى ماند مگر اينكه به زمين فرو مى رود. (6)
نقش تكوينى امام براى جامعه امروز شناخته شده نيست؛ ولى از ديدگاه عقيدتى و منابع فكرى پيروان اهل بيت عليهم السلام اين موضوع مسلّم است. در معتبرترين كتب حديثى شيعه مثل آثار صدوق، شيخ كلينى، شيخ مفيد و شيخ طوسى قدس سرهم دهها حديث با اين مضمون وجود دارد، كه بسيارى از اين احاديث از حضرت رضاعليه السلام نقل شده است.
عصر امام رضاعليه السلام عصر بازگشت امت اسلامى به انديشه امامت و تلاش براى اجراى اين فريضه بزرگ الهى بود. گويا اراده الهى بر اين بود كه توطئه هاى شيطانى عباسيان تمام به خود ايشان باز گردد و تلاشهاى سياسى آنان آثار منفى داشته باشد و تيرهاى شيطان به سوى خودشان كمانه كند. موارد ذيل از اين امور است:
1. زندانى كردن و شهادت امام كاظم عليه السلام امواجى از اعتراض عمومى پديد آورد و محبوبيت و مظلوميت اهل بيت عليهم السلام را در جامعه آن روز فزونى بخشيد.
2. تبعيد و احضار اجبارى امام رضاعليه السلام به خراسان خطّ امامت را در شرق و بلاد افغانستان و گرجستان و تركستان و خراسان بزرگ آن روزگار وسعت بخشيد.
3. ولايت عهدى تحميلى بر امام رضاعليه السلام، شيعه را از انزوا و تقيه بيرون آورد و جايگاه رسمى و قانونى براى تفكّر پيروان عترت عليهم السلام ايجاد كرد.
4. محافل علمى و مناظرات با پيروان اديان و مذاهب گوناگون كه به منظور محكوميت علمى آن بزرگوار يا سرگرمى علما و دانشمندان برگزار مى شد، سرانجام به ميدانى براى درخشش شخصيت علمى و اخلاقى امام رضاعليه السلام تبديل گرديد و سيماى درخشان آن حضرت را بارزتر كرد. دو جريان ولايت عهدى» و مناظرات علمى» دو حادثه تحميلى و با انگيزه هاى نامقدس بود كه به قصد اعتبار زدايى» از حضرت رضاعليه السلام برنامه ريزى شد. يكى قداست و زهد و پارسايى امام را هدف گرفته بود و ديگرى جايگاه علمى آن حضرت را. غافل از آنكه يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»؛(7) مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند و خداوند كامل كننده نورش است؛ اگر چه كفّار خوش ندارند.»
هر نقشه اى كه مأمون براى سلب اعتبار و نفوذ اجتماعى امام مى كشيد، به مشكلى براى خودش و آفتى براى دولت او تبديل مى شد. دعوت از امام براى نماز عيد فطر، دعوت از امام براى نماز باران، بازگرداندن فدك به فرزندان فاطمه عليهاالسلام، هر كدام از سويى اقرار به جايگاه معنوى و حقوق اجتماعى اهل بيت عليهم السلام و از سوى ديگر مُهر بطلان بر سلطه هزار ماهه بنى اميّه و حكومت جابرانه بنى عباس محسوب مى شد. گويا، اين سنت الهى است كه موسى عليه السلام در كاخ فرعون بزرگ شود. ابراهيم در زير تخت نمرود متولد گردد و يوسف در كاخ عزيز مصر دوره اى حساس از نوجوانى و جوانى را بگذراند. و نقشه هاى شيطانى ستمگران، دامى براى خود آنان باشد. اين دو جريان ولايت عهدى و مناظرات علمى هم يك پشتوانه سياسى، علمى و منطقى و زمينه ساز معرفى امامت و امامان در سراسر تاريخ شد.

امام رضاعليه السلام و جايگاه امامت در قرآن 
يكى از اقدامات مهمّ حضرت رضاعليه السلام در زمينه معرفت امامت و رهبرى، تبيين جايگاه عترت نبوى صلى الله عليه وآله در يك مجلس مهمّ علمى با حضور مأمون و گروهى از عالمان عراق و خراسان است. در اين مجلس مأمون پرسشى درباره آيه سى و دوم سوره فاطر ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنَا»؛ سپس كتاب الهى را به كسانى كه برگزيديم به ارث داديم.» مطرح مى كند و مى پرسد: منظور از اين بندگان برگزيده كه ميراث دار كتاب الهى هستند، چه كسانى اند؟ علماى حاضر در مجلس مى گويند: منظور همه امت اسلام اند. ولى حضرت رضاعليه السلام با استناد به دهها آيه قرآن كريم در آغاز، امتيازهاى اهل بيت عليهم السلام را بر عموم مردم اثبات مى كند و عترت و آل را داراى يك معنا مى داند. و مى فرمايد: از دوازده مورد آيات روشن قرآن غير از موارد اشارات تفسيرى، استفاده مى شود كه اهل بيت عليهم السلام بندگان برگزيده الهى هستند كه وارث علوم قرآن اند. در اين مجلس بزرگ علمى، سياسى حضرت به تفصيل، آيات انذار، تطهير، مباهله، آيه ذى القربى (26 اسراء) آيه مودّت (شوراى/ 20) آيه صلوات، (احزاب/56)، آيه خمس (انفال/ 41)، آيه اهل ذكر (نحل/ 43)، آيه تحريم (نساء/ 23)، آيه 28 سوره مؤمن و آيه 32 سوره طه را شاهد مى آورد كه وارثان علوم قرآن و رهبران برگزيده الهى، افرادى خاص از خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هستند. (8)

طرح امامت در اسناد حديث 
امام رضاعليه السلام گاهى براساس سنت جارى در آن روز كه سلسله راويان را قبل از بيان حديث نقل مى كردند، بارها از اين روش براى معرفى امامان اهل بيت عليهم السلام و جانشينان مشروع پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله استفاده كرد و به جاى آنكه خود مطلبى را بيان فرمايد، از امامان و توسط آنان از رسول گرامى نقل مى كرد تا زنجيره مقدس امامت و رهبرى مشروع تا رسول اعظم صلى الله عليه وآله شناخته شوند. شيخ صدوق اعلى اللَّه مقامه الشريف در باب سى و يكم عيون اخبار الرضا بيش از سيصد حديث را در جلد دوم آن كتاب آورده است كه با همين روش، سلسله طلايى راويان از امام هشتم تا شخص پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله ادامه يافته است. در همين مجموعه بسيارى از احاديث در معرفى جايگاه اهل بيت نبوى صلى الله عليه وآله است. براى نمونه حضرت رضاعليه السلام از پيامبر خداصلى الله عليه وآله نقل مى كند كه فرمود: مَثَلُ اَهْلِ بَيْتى فيكُمْ كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها زَجَّ فِى النَّارِ؛(9) مَثَل خاندان من در ميان شما مَثَل كشتى نوح است. هر كس بر آن نشست نجات يافت و هر كس از آن باز ماند، در آتش افتاد.»
همان گونه كه امام رضاعليه السلام در زمينه توحيد، اين انديشه را دژ استوار خدا مى داند و از رسول اعظم نقل كرده است كه فرمود: از جبرئيل شنيدم گفت: خداى عزّوجلّ مى فرمايد: لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنَ مِنْ عَذابى ؛(10) [عقيده به ] لا اله الا اللَّه قلعه مستحكم من است، هر كس وارد اين دژ شود از عذاب من محفوظ است.»
با همين مضمون از امام هشتم روايت شده كه فرمود: پدرم از پدرش امام صادق از امام باقر از امام سجاد، از امام حسين از امام على عليهم السلام از پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل از ميكائيل از اسرافيل از لوح از قلم از خداوند تبارك و تعالى نقل فرموده است كه وِلايَةُ عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ صلوات اللَّه عليه حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنَ مِنْ نارى ؛(11) ولايت [و رهبرى ] على بن ابى طالب صلوات اللَّه عليه دژ محفوظ من است، هر كس وارد اين پايگاه امن شود از آتش من در امان است.»
رابطه توحيد و ولايت در تفكر رضوى آنچنان نزديك است كه توحيد و ولايت هر دو يك نقش را ايفا مى كند و هر دو سبب مصونيّت از عذاب الهى است.
حضرت على بن موسى الرضاعليه السلام در سراسر زندگى، چه روزهايى كه در مدينه اقامت داشت و چه در مسير ايران و چه، روزهايى كه در خراسان حضور داشت، گامهاى بلندى در معرفى امامت برداشت. او امامان قبلى و امامان پس از خويش و راههاى شناخت امام و معيارهاى صلاحيت و عصمت پيشوايان بزرگ دين را بيان كرد. آشنايى با فهرست اين تلاشها پيروان حضرت را با وظيفه امروزين خويش آشنا مى سازد و خط اصيل امامت را در برابر كتمان و تهاجم وهابيّت امروز روشن مى سازد.


1. دعوت به زيارت خويش پس از مرگ؛(12)
2. دعوت به گراميداشت سيد الشهداء و ايام محرّم؛(13)
3. نشر انديشه غدير؛(14)
4. نقل فضائل مولاى متقيان؛(15)
5. بيان برخى اخبار غيبى؛(16)
6. نگارش نامه به ياران مورد اعتماد؛(17)
7. گراميداشت شاعران متعهد و انقلابى شيعه؛(18)
8. يادآورى قيام و نهضت مقدس مهدوى عليه السلام؛(19)
9. تأكيد بر زيارت حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام در قم؛(20)
10. بيان فضائل حضرت زهراى مرضيّه عليهاالسلام؛(21)
11. تطبيق آيات فراوان قرآن بر اهل بيت عليهم السلام. (22)
12. قضاء حوائج مردم و فروتنى و ساده زيستى؛
بدون ترديد يكى از محورهاى مهم زندگى امام رضاعليه السلام ابلاغ انديشه امامت، دفاع از امامت و شبهه زدايى از آن و بيان نقش آن در زندگى جامعه اسلامى است. روشنگرى نسبت به مدعيان كاذب و هدايت مردم در اين زمينه، در بسيارى از گفتار و رفتار آن بزرگوار موج مى زند.
تأكيد بر مرجعيّت علمى اميرالمؤمنين على عليه السلام و امامان اهل بيت با شيوه هاى گوناگون در گفتار و رفتار حضرت رضاعليه السلام به چشم مى خورد. از جمله آن بزرگوار از پدران گراميش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مى كند كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: اَنَا خَزانَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ مِفْتَاحُهَا وَ مَنْ اَرَادَ الْخَزَانَةَ فَلْيَأْتِ الْمِفْتَاحَ؛(23) من گنج دانشم و على كليد اين گنجينه است و هر كس مى خواهد به گنجينه راه يابد، بايد كليد آن را بياورد.»
در اينكه امام رضاعليه السلام نقشى مهم در گسترش انديشه امامت ايفا كرده اند، جاى شك و ترديد نيست؛ امّا راهكارى كه به اين تحول بزرگ عقيدتى - اجتماعى انجاميد، چه بود و اينكه چگونه پيشواى هشتم اين فتح بزرگ فرهنگى را سامان داد؟ نياز به پژوهش و تتبع فراوان دارد. بى ترديد، اخلاق رضوى، قرآن شناسى امام رضاعليه السلام، زهد و ساده زيستى امام در تمام ايام زندگى، افشاگريهاى حضرت نسبت به دولتهاى باطل اموى و عباسى، ارتباطات حضرت از مدينه تا مرو، دانش بيكران آن بزرگوار در زمينه هاى گوناگون، عدالت خواهى و كرامات آن يادگار پيامبر، در زمان حضور و پس از شهادت آن عزيز نقشى اساسى در نشر انديشه شيعى داشته است.


 پی نوشت :

1) عيون اخبارالرضا، ناشر رضا محمدى، 1363، ج 2، ص 135.
2) انعام/ 38.
3) مائده/3.
4) بقره/ 124.
5) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 272.
6) همان.
7) صف/ 8.
8) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 228.
9) همان، ج 2، ص 27.
10) معانى الاخبار، جامعه مدرسين قم، ص 371.
11) همان، ص 371.
12) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 257 و 256.
13) همان، ج 1، ص 299 و 300.
14) همان، ص 216.
15) همان، ص 294.
16) همان، ج 2، ص 204.
17) همان، ص 257.
18) همان، ص 262.
19) همان، ص 266.
20) همان، ص 267.
21) همان، ج 1، ص 222 - 225.
22) همان، ص 313.
23) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 74.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 4 / 6 / 1394

تجدید عهد با غریب طوس

در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، خورشید ولایت بار دیگر در مدینه تابیدن گرفت و شعاع نورانی و روح بخش خود را به اقصی نقاط عالم منتشر ساخت...

دارالشفاست مرقد سلطان دین رضا // باید كه رو به جانب دارالشفا كنیم
باشد سزا كه بر در طب الرضا رویم // وانگاه درد خویش در آنجا دوا كنیم
ما را اگر بساحت قدسش اجازه داد // آنجا ولا برای همه دست و پا كنیم
مهمان شویم جمله بدار الضیافه اش // بر خوان او نشسته دمی را صفا كنیم
بالجمله روز از شعف و شب ز روی جد // خود را در آستان رضا جابجا كنیم
چون پیروی بساحت كیوان رسید گفت // باید به پیروان علی اقتدا كنیم 


در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، خورشید ولایت بار دیگر در مدینه تابیدن گرفت و شعاع نورانی و روح بخش خود را به اقصی نقاط عالم منتشر ساخت. نام او «علی.» و كنیه اش «ابوالحسن.» بود. ایشان پس از شهادت پدر ارجمندش در زندان بغداد (سال 183 هجری) در سن 35 سالگی عهده دار مقام امامت و ولایت شد. مدت امامت آن بزرگوار 20 سال طول كشید كه 10 سال آن با خلافت «هارون الرشید»، 5 سال با خلافت «محمد امین.» و 5 سال آخر با خلافت «مامون.» مقارن بود.
امام رضا علیه السلام تا آغاز خلافت مامون در زادگاه خود شهر مقدس مدینه اقامت داشت كه پس از به حكومت رسیدن مامون - با حیله و نیرنگ - به خراسان دعوت شد. در این دوران، مامون حاكمیت خود را با خطرات جدی مواجه می دید، از جمله: شورشهای علویان در نقاط مختلف، طرفداری خراسانیان از اهل بیت علیهم السلام و گسترش نفوذ و فعالیتهای امام علیه السلام در بین شیعیان. از این رو، مامون با تحمیل ولایت عهدی خود بر آن حضرت علاوه بر كنترل و مایل نمودن علویان و خراسانیان به سمت خود، قصد داشت فعالیتهای امام رضا علیه السلام را در مرو كنترل نماید و با اقدامات منفی خود چهره ایشان را مخدوش كند و از محبوبیت او بكاهد.
نقل شده كه سلیمان مروزی عالم مشهور علم كلام به نزد مامون آمد. مامون پس از احترام و انعام او از وی درخواست كرد كه با امام رضا علیه السلام به مناظره بپردازد. سلیمان كه به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: ای امیرمؤمنان ترس آن دارم كه از عهده این كار برنیاید و مقامش پایین آید. مامون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست كه راه را بر او ببندی؛ چرا كه من می دانم تو در علم و مناظره توانا هستی. سلیمان كه از نیت مامون آگاه شد، این كار را پذیرفت. ولی در نهایت، برخلاف نقشه از قبل تعیین شده، ضعف و ناتوانی سلیمان بر همگان آشكار شد.

زیارت قبور اولیاء 
زیارت قبور اولیای الهی و تبرك جستن به آثار و مقابر شریف آن بزرگواران یكی از سنتهای دیرین و پراهمیت در بین مسلمانان است كه امروزه بر اساس تفكرات باطل و بی اساس برخی فرقه های اسلامی و همچنین تفكرات مبتنی بر حس گرایی كه در پوشش روشنفكری و تمدن، بر جوامع اسلامی عرضه می شود، ممكن است برای انسانهایی كه نسبت به مبانی دینی و اعتقادی از درك عمیقی برخوردار نیستند، ذهنیتها و تصورات ناصواب نسبت به این امر اعتقادی به وجود آید. از این رو، برآنیم تا در این مقال به بررسی موضوع زیارت قبور پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام مخصوصا زیارت بارگاه شریف علی بن موسی الرضا علیه السلام و بررسی برخی شبهات موجود بپردازیم.

زیارت وسیله قرب الهی 
بنابر آنچه از متون روایی و دینی استفاده می شود، زیارت قبور اولیای الهی منشا آثار و بركات دنیوی و اخروی فراوانی است و مسلمانان به حكم آیه «اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة.» ؛ (1) «تقوای الهی پیشه كنید و وسیله ای [برای تقرب] به سوی او بجوئید..» اولیای الهی را بهترین وسیله برای تقرب به خداوند می دانند.
از این رو، بارها رنج و مشقت سفر را به جان می خرند و به زیارت قبور آنان مشرف می شوند و به پیمان و عهد قلبی و درونی كه با پیامبران و امامان خویش بسته اند، عمل می كنند. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرماید: «ان لكل امام عهدا فی عنق اولیائه وشیعته وان من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زیارة قبورهم فمن زارهم رغبة فی زیارتهم وتصدیقا بما رغبوا فیه كان ائمتهم شفعاءهم یوم القیامة؛ (2) همانا برای هر امامی عهد و پیمانی است بر عهده پیروان و شیعیانشان و وفای كامل به این عهد و ادا نمودن آن به وجه نیكو در گروی زیارت قبور آنان است، پس هر كس از روی رغبت و میل به زیارت آنان و برای تصدیق آنچه كه آنها در آن رغبت داشتند، آنان را زیارت كند، امامان و پیشوایانشان در روز قیامت شفیع آنان خواهند بود..»


همچنین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: «من اتانی زائرا كنت شفیعه یوم القیامة؛ (3) هر كس به زیارت من بیاید در روز قیامت شفیع او خواهم بود..» زیارت در واقع، تجدید عهد و پیوند زدن قلب و روح به انسانهایی است كه خلیفة الله حقیقی در زمین هستند؛ كسانی كه به حقیقت ندای «انی جاعل فی الارض خلیفة.» (4) را جامه عمل پوشانیده اند، و سفره جود و كرمشان برای عموم مردم گسترده و باب لطف و رحمتشان بر همگان گشوده است؛ انسانهایی كه در وصف آنان گفته می شود: «السلام علی ائمة الهدی ومصابیح الدجی واعلام التقی وذوی النهی؛ (5) سلام بر امامان هدایت، و روشنگران تاریكی، و نشانه های تقوا و پرهیزگاری، و صاحبان عقل..»

نقد شبهات موهوم 
یكی از سنتهای مسلمانان و مخصوصا شیعیان، زیارت قبور پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمة علیهم السلام و اولیای الهی است كه در طول سال به زیارت این قبور مشرف شده و با پیوند خوردن با فضای معنوی آن مكانهای مقدس، روح خویش را طراوت بخشیده، از ثمرات و آثار معنوی آن بهره می گیرند و برای رفع مشكلات خویش آن بزرگواران را واسطه قرار می دهند و در بسیاری اوقات كه با دلهای پاك و فارغ از دنیا به سوی ایشان روی می آورند، حاجتهای خود را گرفته، سرشار از عشق و امید به زندگی عادی ادامه می دهند. در این میان، شیاطین انسان نما و فریب خوردگان و رانده شدگان از رحمت حق با كوبیدن بر طبل یاس و ناامیدی قصد دارند با انتشار شبهات بی اساس چهره این امر معنوی و اعتقادی را مخدوش كنند و به اسم روشنفكری و روشنگری تاریكیهای ظلمانی و شیطانی خود را گسترش دهند. «الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا»؛ (6) «آنها كه تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده، با این حال می پندارند كار نیك انجام می دهند..»
از این رو، بر انسانهای آگاه و دانا و دردمند لازم است تا با پرده برداشتن از این دسیسه های شوم، راه حق و حقیقت را بر سالكان روشن تر و رسیدن به قرب الهی را آسان تر سازند. در این راستا، ما نیز برآنیم تا یكی از شبهاتی را كه از طرف فرقه وهابیت كه سوغات انگلیسیها برای جوامع اسلامی است، (7) و همچنین از طرف برخی غرب زدگان به اصطلاح روشنفكر مطرح شده، بیان نماییم و به تبیین پاسخی مناسب بپردازیم.
شبهه این است: چطور ممكن است انسانهایی كه قرنها پیش مرده اند به زیارتشان برویم و آنان را واسطه بین خود و خداوند قرار دهیم؟ و همچنین آیا این عمل نوعی بدعت و شرك محسوب نمی شود؟ 
پاسخ را در چند بخش بیان می كنیم:
1. یكی از اركان و علل پیدایش این شبهه اعتقاد به عدم حیات پس از مرگ است كه قرآن كریم در موارد متعدد آن را ابطال نموده است. نقل شده كه روزی ابی بن كعب (یا عاص بن وائل) كه منكر معاد بوده است در بیابان قطعه ای استخوان پوسیده پیدا كرد و فكر كرد كه دلیل محكمی برای عقیده اش پیدا كرده است. با تكبر و غرور قطعه استخوان را برداشت، در حالی كه با خود می گفت: «لاخصمن محمدا؛ با محمد صلی الله علیه و آله به دشمنی برمی خیزم..» به سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و فریاد زد: بگو ببینم چه كسی قدرت دارد بر این استخوان پوسیده لباس حیات بپوشاند؟! سپس قسمتی از آن استخوان را پودر كرد و بر زمین پاشید. در این هنگام، این آیه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد: «وضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحیی العظام وهی رمیم.» (8)؛ «برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت چه كسی این استخوانها را زنده می كند در حالی كه پوسیده است..» خداوند با عبارت «ونسی خلقه.» پاسخ محكمی به منكرین معاد داده است؛ به این معنی كه اگر آن شخص خلقت خود را فراموش نمی كرد و توجه می كرد كه خداوند او را از هیچ آفریده است، چنین استبعادی نمی كرد؛ چرا كه خلقت اولیه بسی سخت تر از خلقت مجدد است.
هیچ گاه انسان به وسیله مرگ، نابود و فانی نمی شود تا نتوان به زیارت او رفت و او را واسطه قرار داد؛ چنان كه خداوند متعال می فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.» ؛ (9) « [ای پیامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند، مردگان اند؛ بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند..» 


2. بخشی از این شبهه زاییده فكر وهابیت است كه قصد دارند با پوشاندن لباس بدعت و شرك بر قامت زیارت و استشفاء و تبرك جستن به قبور اولیای الهی، این مسئله مهم اعتقادی را خدشه دار كنند؛ لذا دولت وهابی سعودی برای جلوگیری از انجام این امور، مامورانی را در لباس آمران به معروف و ناهیان از منكر در اطراف این مقابر شریف مستقر كرده كه با كمال خشونت و گاه در لباس اخلاق و نصیحت با زائران این مشاهد مشرفه رفتار می كنند. استدلال آنان این است كه بوسیدن قبور و ضرائح و تبرك جستن به آنها نوعی عبادت نسبت به آنها محسوب می شود و حال آنكه عبادت مخصوص خداست.
پاسخ آنها این است كه اگر هر احترام و بوسیدنی عبادت بود، لازم می آمد بوسیدن اطفال و كتاب خدا هم شرك و حرام باشد. روشن است كه هیچ مسلمانی به وسیله زیارت و بوسیدن مقابر شریفه، قصدش این نیست كه به آنان نسبت خدایی بدهد و آنان را عبادت كند تا شرك لازم بیاید. تبرك جستن به آثار و قبور اولیای الهی به ویژه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در متون تاریخی و روایی به طور متعدد نقل شده است. كه در ادامه به مواردی از آنها در كتب اهل سنت اشاره می كنیم:
الف) سائب بن یزید نقل می كند: خاله ام مرا خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله برد و گفت: فرزند خواهرم بیمار است. آن حضرت وضو گرفت و از خدا برای من طلب خیر وسلامتی نمود و در زمانی كه وضو می گرفت، از آب وضویش نوشیدم. (10)
ب) مسلم در صحیح خود از انس نقل می كند كه پیامبر صلی الله علیه و آله سر خود را می تراشید و یارانش در اطرافش بودند و هر تاری از موی ایشان در دست یكی از یاران بود. (11)
ج) صحابی جلیل القدر، بلال حبشی كه به عللی مدینه را ترك كرد و در نواحی شمال به امر مرزبانی مشغول بود، در خواب دید كه پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای بلال! آیا وقت آن نرسیده است كه ما را زیارت كنی؟ وی با حالت اندوه از خواب بیدار شد و بر مركب خود سوار شد و آهنگ مدینه كرد. هنگامی كه كنار قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، شروع به گریه كرد و صورت خود را بر قبر می مالید و وقتی حسن و حسین علیهم السلام را دید هر دو را بوسید. (12)

زیارت بارگاه رضوی 
فضیلت زیارت امام هشتم علیه السلام در وصف نمی گنجد و قلم از تحریر آن عاجز است و انسانهای عادی را توان درك آن نیست. مشهد مقدس آن امام بزرگ محل نزول و صعود ملائك مقرب الهی است. در حدیثی از خود آن حضرت نقل شده كه فرمودند: «ان بخراسان لبقعة یاتی علیها زمان تصیر مختلف الملائكة، فلا یزال فوج ینزل من السماء وفوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور، فقیل له: یا ابن رسول الله وایة بقعة هذه؟ قال: هی بارض طوس وهی والله روضة من ریاض الجنة؛ (13)همانا در خراسان مكانی است كه در آینده محل رفت و آمد فرشتگان خواهد شد. پیوسته گروهی از ملائك از آسمان به این مكان فرود می آیند و گروهی از آنجا به آسمان صعود می كنند تا زمانی كه در صور دمیده شود. به ایشان عرض شد: ای فرزند رسول خدا! این چه مكانی است؟ ایشان فرمودند: این مكان در سرزمین طوس واقع شده و به خدا قسم! باغی از باغهای بهشت است..»
مصاف عالم امكان زملك تا ملكوت // كه از ملوك و ملك پاسبان و دربان داشت
همین عظمت و بزرگی، زیارت آن مرقد شریف را دارای آثار و بركاتی كرده كه در ادامه قطره ای از آن اقیانوس فضائل را ذكر می كنیم و جان خسته از فراقمان را طراوت می بخشیم:
1. مهم ترین فضیلت زیارت آن امام همام علیه السلام انس و همنشینی با آن امام است. چه ندارد آن كه رضا دارد و چه دارد آن كه از رضا محروم است.
شنیده ام سخنی خوش كه پیر كنعان گفت // فراق یار نه آن می كند كه بتوان گفت
حدیث هول قیامت كه گفت واعظ شهر // كنایتیست كه از روزگار هجران گفت 


2. از آنجا كه علی بن موسی الرضا علیه السلام مظهر كرامت و بزرگی است، هر كس كه به زیارت ایشان برود، در دنیای پس از مرگ كه دیار فقر و نیاز است، با كمال لطف و مهربانی به دیدار او خواهد آمد. ابن اسحاق نهاوندی نقل می كند كه امام رضا علیه السلام فرمود: «من زارنی علی بعد داری اتیته یوم القیامة فی ثلاث مواطن حتی اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الكتب یمینا وشمالا، وعند الصراط، وعند المیزان؛ (14) كسی كه با وجود دوری مرقدم مرا زیارت كند، روز قیامت در سه مكان به دیدارش می روم تا او را از سختی آن روز نجات دهم؛ در آن زمان كه نامه های اعمال خوب و بد گشوده می شود، و هنگام عبور از پل صراط، و هنگام سنجیدن اعمال..» 


3. از فضائل دیگر این است كه ثواب و اجر و پاداش زیارت آن حضرت با زیارت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برابر شده است. امام موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند:
«ان ابنی علیا مقتول بالسم ظلما مدفون الی جنب هارون بطوس من زاره كمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله؛ (15) همانا پسرم، علی، با ظلم و جور به واسطه سم كشته می شود و در كنار هارون در طوس دفن خواهد شد. هر كس او را زیارت كند، مانند كسی است كه پیامبر را زیارت كرده است..» 


4. زیارت قبر و مزار شریف آن حضرت برابر با ثواب هزار حج و هزار عمره است. امام رضا علیه السلام می فرماید: «فمن زارنی فی تلك البقعة كان كمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله وكتب الله له ثواب الف حجة مبرورة والف عمرة مقبولة؛ (16) هر كس كه مرا در آن مكان زیارت كند، مانند كسی است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت كرده است و خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول را برایش می نویسد..»
البته، ذكر دو نكته هم در اینجا ضروری است:
الف) ممكن است به ذهن خطور كند كه چگونه ممكن است چنین ثواب عظیمی پاداش یك عمل به ظاهر ساده باشد؟
پاسخ این است كه اسماء و صفات خداوند از جمله رحمان و رحیم بودن او بی نهایت است و باب لطف و رحمت او همیشه و در همه جا به روی انسانها گشوده است و یكی از درهای رحمت حق، مزار شریف ائمه اطهار علیهم السلام است و جای هیچ تعجبی نیست كه خداوند برای تعظیم مقام آن بزرگواران چنین اجر و پاداشی قرار دهد؛ چنان كه ثواب نماز جماعت هنگامی كه مامومین از ده نفر تجاوز كنند، آن قدر زیاد است كه هیچ كس جز ذات حق توان شمارش آن را ندارد. (17)
ب) در برخی روایات ثواب زیارت آن حضرت هفتاد حج یا بیشتر ذكر شده است.
علت این اختلاف را می توان در تفاوت زائرین آن حضرت و درك و معرفتی كه نسبت به آن حضرت دارند، جستجو كرد. حالات افراد و زمانهای گوناگون نیز در كثرت و قلت ثواب تاثیر مستقیم دارد؛ چنان كه گاهی شخص با توجه و حضور قلب بیشتری به زیارت آن امام علیه السلام می رود و یا در زمانهای مخصوص مثل شب قدر توفیق زیارت برای او حاصل می شود. 


5. ثواب جهاد و شهادت در راه خدا در جمله فضائل زیارت بارگاه رضوی است. روزی امام رضا علیه السلام كه در سنین نوجوانی بودند از كنار پدرشان گذشتند، امام هفتم فرمودند: این فرزندم در سرزمین غربت از دنیا می رود. «فمن زاره مسلما لامره عارفا بحقه كان عندالله عزوجل كشهداء بدر؛ (18) كسی كه او را زیارت كند در حالی كه تسلیم به امر او بوده و معرفت به حق او داشته باشد، نزد خداوند، مانند شهداء بدر خواهد بود..» 


6. از دیگر آثار مهم زیارت آن حضرت راه یافتن به حریم مغفرت الهی و رهایی از آتش دوزخ و وارد شدن در بهشت موعود الهی است. حمدان نقل می كند كه بر امام جواد علیه السلام وارد شدم و عرض كردم: «كسی كه پدرت را در طوس زیارت كند چه برایش قرار داده شده است؟ ایشان فرمودند: «من زار قبر ابی بطوس غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تاخر؛ هر كس پدرم را در طوس زیارت كند، گناهان گذشته و آینده اش بخشیده می شود..»
حمدان می گوید: بعد از این واقعه، نزد ایوب بن نوح بن دراج رفتم و فرمایش امام را برای او نقل كردم، او گفت من هم این مطلب را از ایشان شنیده ام و نیز مطلب دیگری شنیدم كه برایت نقل می كنم: از امام علیه السلام شنیدم كه فرمود: «من زار قبر ابی بطوس غفر له ما تقدم من ذنبه وما تاخر فاذا كان یوم القیامة نصب له منبر بحذاء منبر رسول الله صلی الله علیه و آله حتی یفرغ الله من حساب الخلائق؛ (19) هر كس قبر پدرم را در طوس زیارت كند، گناهان گذشته و آینده او بخشیده می شود و روز قیامت منبری مقابل منبر پیامبر صلی الله علیه و آله برای ایشان نصب می شود تا اینكه خدا به حساب خلائق رسیدگی كند..»
همچنین علی بن مهزیار نقل می كند كه خدمت امام جواد علیه السلام عرض كردم: «ما لمن اتی قبر الرضاء علیه السلام؛ برای كسی كه قبر امام رضا علیه السلام را زیارت كند چه ثوابی قرار داده شده است؟» امام فرمودند: «الجنة والله؛ (20)قسم به خدا! پاداش او بهشت است..»

آداب حضور 
زیارت بارگاه و مشهد شریف علی بن موسی الرضا علیه السلام اگر چه امری نیكوست، ولی شرائط و آدابی برای آن ذكر شده كه عمل كردن به آنها موجب می شود، زیارت به درجات بالاتری از فضیلت برسد و شخص در زمره زائران واقعی آن امام قرار گیرد؛ چه اینكه عمل نكردن به آنها موجب نقصان ثواب و فضیلت خواهد شد.
اولین و مهم ترین ادب زیارت، پاكی و طهارت ظاهری و باطنی است و لازم است برای وارد شدن به آن مكان مقدس دل و جان خویش را پاك سازیم و با عمل به آواز خوش «فاخلع نعلیك انك بالواد المقدس طوی.» ؛ (21) «نعلین (علاقه غیرخدایی) را از خود به دور كن كه اكنون در وادی مقدسی قدم نهادی..» خود را جهت كسب فضائل آن مكان شریف آماده نماییم.
از این رو، امر شده كه هر گاه قصد كردی برای زیارت آن حضرت از خانه خارج شوی، غسل كن و در هنگام غسل چنین بگو: «اللهم طهرنی وطهرلی قلبی واشرح لی صدری واجر علی لسانی مدحتك والثناء علیك فانه لاقوة الا بك. اللهم اجعله لی طهورا وشفاء؛ (22) خدایا! مرا پاك كن و قلب مرا پاكیزه گردان و سینه ام را وسعت بخش و مدح و ثناء خودت را بر زبانم جاری ساز كه قدرتی جز آنچه تو عطا كنی نیست. خداوندا! این زیارت را وسیله طهارت و سلامتی ام قرار ده..»
قابلیت و طهارتی كه شخص در درون خویش ایجاد كرده، او را به كسب معنویات این زیارت موفق می نماید.
از دیگر آداب زیارت و تشرف به محضر آن امام، معرفت و شناخت مقام و منزلت و جایگاه ایشان است كه خود راهی است برای رسیدن به درجات زائران حقیقی. بزنطی می گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم كه می فرمود: «ما زارنی احد من اولیائی عارفا بحقی الا تشفعت فیه یوم القیامة؛ (23) هیچ یك از اولیاء و پیروان من، مرا زیارت نمی كند، در حالی كه به حق من معرفت دارد، مگر اینكه در روز قیامت او را شفاعت می كنم..»
حال ممكن است سؤال شود كه حق امام چیست؟ امام موسی بن جعفر علیه السلام در این باره می فرماید: «فمن زاره فی غربته وهو یعلم انه امام بعد ابیه مفترض الطاعة من الله عزوجل كان كمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله؛ (24) هر كس امام رضا را در [دیار] غربت زیارت كند، در حالی كه اعتقاد دارد به اینكه امام واجب الطاعة بعد از پدرش از جانب خداوند است، مانند كسی است كه پیامبر صلی الله علیه و آله را زیارت كرده است..»


پس باید پرده غفلت را كنار زنیم و حق شناسانه به دیدارش رویم تا مبادا شیطان ما را این چنین بفریبد كه معصیت خدای رضا را مرتكب شو و آنگاه با زیارت بنده خدا از غضب خدا در امان بمان. امام علیه السلام شفیع كسی می شود كه اتصالش به جانب حق منقطع نگردد و در معاصی و گناهان غوطه ور نباشد. این كه در طول زندگی گناه و معصیت را پیشه كنیم و امید شفاعت آن امام را در سر بپرورانیم از دسیسه های هولناك شیطان است كه موجب می شود برخی، از شیعه و پیرو اهل بیت بودن، جز نامی را یدك نكشند و به این نام و عنوان دل خوش باشند.

كرامات رضوی 
معجزات و كرامات امام رضا علیه السلام بیش از آن است كه بتوان به شماره درآورد و نقل آن به حد تواتر رسیده است؛ چنان كه شیخ حر عاملی می نویسد: «معجزات امام رضا علیه السلام از حد تواتر تجاوز كرده است..» (25) چه بسیار انسانهایی كه با تشرف به بارگاه ملكوتی آن امام از دریای بی كران كرامت آن حضرت بهره و نصیبی برده اند كه در ادامه برگهایی از تاریخ را ورق زده، مواردی چند از آن را نقل می كنیم:
الف) شیخ صدوق می گوید: وقتی ركن الدوله (یكی از وزرای حكومت آل بویه) را از رفتن به زیارت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام باخبر ساختم، به من گفت: مرقد آن امام مشهد مباركی است. بارها آن را زیارت كرده ام و حاجتهای زیادی از ایشان گرفته ام. هنگامی كه به آنجا رفتی برای من دعا كن و به جای من زیارت نما كه در آن مكان دعا اجابت می شود. (26)
ب) ابن ابی حاتم تمیمی از علمای بزرگ اهل سنت می گوید: بارها او (علی بن موسی الرضا) را زیارت كردم. هر گاه مشكلی برایم پیش می آمد، نزد قبر او كه صلوات خدا بر او و جدش باد، می رفتم و از خداوند برطرف شدن آن مشكل را طلب می كردم و خداوند به بركت آن امام دعایم را اجابت می كرد، و این امر را بارها تجربه كرده ام. خدا ما را بر محبت محمد پیامبر و اهل بیتش كه صلوات خدا بر همه آنها باد بمیراند! (27)
ج) ابومنصور عبدالرزاق وقتی فهمید كه حاكم طوس (معروف به بیوردی) فرزندی ندارد، به او گفت: چرا به زیارت امام رضا علیه السلام نمی روی تا در آنجا از خداوند فرزندی طلب كنی؟ من بارها در آنجا حوائجی از خداوند خواستم و خدا حاجاتم را به بركت آن امام عطا نمود. حاكم طوس می گوید: قصد مشهد كردم و به نزد امام رضا علیه السلام رفتم و از خداوند حاجتم را خواستم. خداوند فرزند پسری به من عطا كرد. (28)

نجوای عاشقانه 
ای بالانشین كه دریچه های آسمان به سمت رواقهای بارگاه تو باز می شود! تشنه شفاعت خویش را پیاله رضایتی ببخش و در سایه زیارت خوانی اش رضایش كن!
ای آبروی آسمان و زمین كه همه منظومه ها گرد گنبد طلایی تو در طوافند! دلهای شب زده ما را به نور ایمان شكوفا كن و با حرف و حدیث خلوت خدا آشنا!
ای تمنای روشن آسمان! كمتر از آهوی بی پناه نیستم، مرا هم ضمانت كن! به سرا پرده خویشت بخوانم و هم صحبت كبوتران آستانه ات كن!
ای غریب نواز! زخمهای بی شماره ام به دستهای نوازش تو محتاج است. ای تكیه گاه هشتمین كه دقیقه ها با آهنگ نقاره خانه تو كوك می شوند! بی پناه خویش را دریاب!


پی نوشت :

1) مائده/35.
2) بحارالانوار، مجلسی، موسسة الوفاء، ج 97، ص 116.
3) همان، ص 142.
4) بقرة/30.
5) تهذیب الاحكام، ج 6، ص 96، ح 1 (زیارت جامعه) .
6) كهف/104.
7) ر. ك: كتاب خاطرات سیاسی تاریخی مستر همفر در كشورهای اسلامی، ترجمه علی كاظمی.
8) یس/78.
9) آل عمران/169.
10) صحیح البخاری، دارالجیل، بیروت، ج 4، ص 227 (از مهم ترین منابع روایی اهل سنت است و همان طور كه از اسم آن روشن است تمام روایات آن را صحیح می شمارند) .
11) صحیح مسلم، ج 4، كتاب فضائل الصحابة (این كتاب نیز از مهم ترین منابع روایی اهل سنت است كه به خاطر اعتقاد به صحت روایات آن نامش را صحیح نهاده اند) .
12) اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، كتاب فروشی اسلامیه، تهران، ج 1، ص 208 (ابن اثیر یكی از بزرگان اهل سنت است كه در قرن هفتم وفات یافته است) .
13) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، دارالعلم، قم، ج 2، ص 255؛ امالی شیخ صدوق، كتابخانه اسلامیة، ص 63؛ بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 99، ص 31.
14) كامل الزیارات، ابن قولویه القمی، مكتبة الصدوق، ص 319؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 255؛ بحارالانوار، همان، ص 40.
15) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 260؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 558.
16) بحارالانوار، ج 99، ص 44.
17) این روایت را تمام مراجع در رساله های عملیه خود آورده اند. پس روشن می شود كه این روایت از چه اعتبار و اهمیتی برخوردار است.
18) كامل الزیارات، ص 304؛ بحارالانوار، ج 99، ص 41.
19) كامل الزیارات، ص 320؛ بحارالانوار، ج 99، ص 40.
20) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، مكتبة البوذر جمهری، ص 95؛ بحارالانوار، همان، ص 39.
21) طه/12.
22) بحارالانوار، ج 99، ص 44.
23) امالی شیخ صدوقی، همان، ص 119؛ بحارالانوار، همان، ص 33.
24) امالی شیخ صدوق، ص 587؛ بحارالانوار، ج 99، ص 42.
25) اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، المطبعة العلمیة، ج 6، ص 117.
26) عیون اخبار الرضا، ص 279؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 103.
27) كتاب الثقات، ابی حاتم تمیمی، دارالفكر، ج 8، ص 457.
28) عیون اخبار الرضا، ص 279.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 4 / 6 / 1394

دلداده آیات وحی

رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد كرده و فرمود: «من در میان شما دو امانت گرانسنگ می گذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد كرده و فرمود: «اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَین كِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْض؛(1) من در میان شما دو امانت گرانسنگ می گذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.»
طبق این گفتار مهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفكیك ناپذیرند. هر كس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهای اهل بیت علیهم السلام راه به جایی نخواهد بُرد، چرا كه آنان چراغهای هدایت به سوی انوار معنوی قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نكته های ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه می خوانیم: «السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ِوَمَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه ِوَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّه ِوَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه ِوحَمَلَةِ كِتابِ اللّه ِ؛ سلام بر آنانكه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسكن بركات حق و معدن حكمت پروردگار، آنانكه پاسداران رازهای الهی و حاملان كتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیده ای كه برای امام رضا علیه السلام قرائت كرد به این حقیقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقیاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری // الصَّلوةُ عَلَیهمْ اَینَما ذُكِرُوا
«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دامنشان از هر گناه و آلودگی پاك و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده می شود..»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاْعْلی وَعِنْدَكُمُ // عِلْمُ الْكِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ (2)
«شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم كتاب و آنچه از سوره ها آمده است..»
بر این اساس فهمیدن كلام خدا و راز و رمز آیه های قرآن، بدون رهنمودهای ائمه اطهار علیهم السلام كاری دشوار، بلكه ناممكن است. در این راستا به سراغ رهنمودهای حضرت رضا علیه السلام در زمینه آیات وحیانی كلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره می نشینیم.

دلداده آیات وحی
با مروری اجمالی به زندگانی پربركت امام رضا علیه السلام روشن می شود كه قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژه ای داشته و امام علیه السلام، زندگی روزمرّه خود را با آیه های وحی آنچنان عجین كرده بود كه نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی می كرد. ابراهیم بن عباس یكی از همراهان حضرت رضا علیه السلام در این زمینه می گوید: «وَكانَ كَلامُهُ كُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَكانَ یخْتِمُهُ فی كُلِّ ثَلاثٍ وَكانَ یقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلكِنّی ما مَرَرْتُ بِآیةٍ قَطُّ اِلاّ فَكَّرْتُ فیها فی ای شَی ءٍ اُنْزِلَتْ؛ (3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یكبار قرآن را ختم می كرد و می فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم می توانم آنرا ختم كنم. امّا هرگز آیه ای را تلاوت نمی كنم، مگر اینكه در آن می اندیشم كه در باره چه چیزی نازل شده است..»
حضرت رضا علیه السلام در مورد پیروی از آیات الهی می فرمود: «قرآن كلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید كه گمراه می شوید..» (4)

برتری عترت در قرآن
مأمون عباسی در مهم ترین جلسه علمی كه با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حكومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بر سایر مردم در كتاب محكم خویش، به طور واضح بیان كرده است. مأمون پرسید: این فضائل در كجای قرآن است؟ امام رضا صلی الله علیه و آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهم السلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت كرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛ (5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات می فرستند و شما هم ای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیه السلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول اللّه! ما معنی تسلیم را فهمیدیم كه باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: می گوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ كَما صَلَّیتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلی الله علیه و آله را در كنار پیامبر قرار داده است.

حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال كرد كه آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا می كنم در مورد برتری آل محمد صلی الله علیه و آله سخنی صریح تر و شفاف تر از این، از كلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیه السلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَكیمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (6)؛ «یس! قسم به قرآن حكیم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلی الله علیه و آله است و كسی در آن شك ندارد. امام رضا علیه السلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت كرده است كه كسی نمی تواند حقیقت آن را ادراك كند، مگر از راه تعقّل و تفكر. چرا كه خداوند در كتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهم السلام بر هیچ كس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!» (7) ؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛(8) «سلام بر ابراهیم باد.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛ (9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین» (10) ؛ «یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله.» مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیه السلام، رو به حاضرین جلسه كرده و گفت: اكنون فهمیدم كه شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم السلام می باشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیه ای دیگر استناد كرده و برتری عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر دیگران اثبات كرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛ (11) «اگر نمی دانید از اهل ذكر [آگاهان [بپرسید..» را قرائت كرده و فرمود: ما اهل ذكر هستیم، اگر نمی دانید از ما خانواده (اهل بیت علیهم السلام) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذكر علمای یهود و نصاری هستند كه به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت كردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین كاری بر ما جایز است؟!
مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا ممكن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذكر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در كتاب خداوند بیان شده است، آنجا كه می فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یااوُلی الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه ُ اِلَیكُمْ ذِكْرا رَسُولاً یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِ اللّه ِ مُبَیناتٍ»؛ (12) «تقوای الهی پیشه كنید ای خرد مندانی كه ایمان آورده اید! زیرا خداوند ذكر را بر شما فرستاد؛ رسولی كه آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می كند.» پس ذكر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذكر هستیم. (13)

ولایتعهدی چرا؟
شخصی به امام رضا علیه السلام اعتراض كرد كه شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی كه شما اهل بیت، انسانهای پاك و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیه السلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال كرد: یك پادشاه مشرك بدتر است یا یك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرك. فرمود: آیا جرم كسی كه همكاری با دستگاه جور را خود درخواست كند بالاتر است یا كسی كه با زور وادار به همكاری اش كنند؟ گفت: آن كسی كه خود درخواست كند. امام رضا علیه السلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر كافر مشرك.
حضرت یوسف خود تقاضا كرد كه با حكومت كفر همكاری كند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام می فرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛ (14) «مرا به سرپرستی خزینه های سرزمین [مصر [بگمار كه پاسداری دانا هستم.» [البته حضرت یوسف با این عمل خود می خواست مقامی را اشغال كند كه از آن بهترین استفاده را بكند.] عزیز مصر كافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیه السلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همكاری با حكومت داد ولی مرا به این كار مجبور كرده اند. (15)
به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام به مرد پرسشگر فهمانید كه من كاری كرده ام كه یك پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.

شریك در عبادت
حسن بن وشاء می گوید: روزی محضر حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابه ای هست و می خواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مباركش بریزم. فرمود: صبر كن حسن! عرض كردم! چرا اجازه نمی دهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب می بری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیده ای كه می فرماید: «فَمَنْ كانَ یرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا» (16) ؛ «پس هر كس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود كسی را شریك نكند..» من اكنون می خواهم وضو بگیرم و نماز اقامه كنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم كسی در عبادتم شریك شود. (17)

نیرنگ طاغوت
در طول تاریخ، ستمگران زیادی كوشیده اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مقابله كرده و نور الهی را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و كسی را توان آن نیست كه به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بكشاند، چرا كه: «یریدُونَ اَنْ یطْفِئُوا نُور اللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیأْبَی اللّه ُ اِلاّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكافرون»(18) ؛ «آنان می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولی خدا جز این نمی خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران نخواهند..»
كرامت زیر یكی از نمونه های الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.
هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه السلام است. او در این مورد می گوید: در دربار مأمون شایع شده بود كه امام رضا علیه السلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یكی از خدمتكاران ویژه مأمون كه شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو كردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است كه اگر آنرا بر آورید، به هر یك از شما یك همیان پر از طلا و ده ملك مستقل می دهم. و تا زنده ام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یك از ما یك شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه السلام می روید و دور او را می گیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه می كنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می كنید و این دستور را پنهان كنید و به هیچ كس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه السلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و كلماتی را زمزمه می كرد كه ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله كرده و بدنش را قطعه قطعه كرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاك كرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر كشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصی داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر كرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی كه نزدیك حجره امام رضا علیه السلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با كمال شگفتی دیدم آن حضرت در كمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو كرده و فرمود: ای صبیح! «یریدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَاللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الكافِرُونَ» (19) «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولی خدا جز این نمی خواهد كه نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نیاید..» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمی رساند تا وقتی كه اجل فرا رسد..»
هنگامی كه به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با كمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه می گوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شكر كرده و به حضور امام علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ كس مگو؛ مگر به كسی كه قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعه ها و نقشه های آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمی رساند. (20)
بس تجربه كردیم در این دیر مكافات // با آل علی هر كه درافتاد برافتاد

هشدار به متولیان بیت المال
حضرت رضا علیه السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل می آورد و به این وسیله حقانیت موضع گیریهای خود را به اثبات می رسانید.
شیخ صدوق می نویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یكی از این ملاقاتها ـ كه حضرت رضا علیه السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر كرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانی اش، با عصبانیت فریاد زد: چه كار زشتی انجام داده ای، با این سیمای به ظاهر معنوی كه داری! آیا تو دزدی كرده ای؟!
متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این كار دست زده ام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده ای و فقر و فلاكت مرا به دزدی كشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم كرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَاِنَّ للّه ِخُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیتامی وَالْمَساكینِ وابْنِ السَّبیلِ» (21)«بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیكان آن حضرت و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَی ء» را به 6 قسمت تقسیم كرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه ِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیتامی وَالمَساكینِ وابن السَّبیلِ كَی لایكُونَ دَوْلَةً بَینَ الاْغْنِیاءِ مِنْكُمْ» (22) ؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد..»
ای مأمون! یكی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم كه راه به جائی ندارم و دستم از همه جا كوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم كشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترك كنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع كن و اول خودت را پاك كن بعد دیگری را....
می زنی خود، پشت پا بر راستی // راستی از دیگران می خواستی؟
حد به گردن داری و حد می زنی؟ // گر یكی باید زدن صد می زنی؟
مأمون با شنیدن این كلمات افشاگرانه كه با گستاخی تمام ادا می شد، رو به حضرت رضا علیه السلام كرده و گفت: این مرد چه می گوید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: او می گوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی كرده ام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید كرد كه: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم كرد. متهم بی واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع می كنی، با اینكه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از كجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی كه مادر تو كنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینكه تو را آزاد كنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد كنند من یكی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نكرده ام. با این همه، تو پول خمس را می بلعی و حق آل رسول صلی الله علیه و آله و من و امثال مرا نمی دهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاك هرگز نمی تواند مانند خودش را پاك كند.
ذات نایافته از هستی، بخش // كی تواند كه شود هستی بخش
ای مأمون! انسانهای پاك می توانند حدود الهی را جاری كنند، كسی كه در گردن او حدّ باشد چگونه می تواند حد الهی را اجرا كند، مگر اینكه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیده ای كه «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ» (23) ؛ «آیا مردم را به نیكی دعوت می كنید امّا خودتان را فراموش كرده اید با اینكه شما كتاب خدا را می خوانید؟ آیا نمی اندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه السلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه می فرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «فَللّه ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ» (24) ؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست..» دلیلی كه برای هیچكس بهانه ای باقی نمی گذارد. چنان دلیلی كه جاهل با تمام نادانی اش آنرا متوجه می شود، همان طوری كه دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درك می كند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه كرد.
مأمون وقتی وضع را چنین دید، با آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل كرده و دستور آزادی آن مرد را صادر كرده و از اینجا به فكر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند. (25)

جلوگیری از تفسیرهای نادرست
امام هشتم علیه السلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن كریم جلوگیری كرده و معنای صحیح آیه را بیان می كرد. در اینجا دو مورد را با هم می خوانیم:
1. حضرت رضا علیه السلام در یكی از جلسات علمی كه در دربار مأمون تشكیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی كه به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می كنند؟! «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ»؛ (26) [ای نوح] ! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است..» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است..» قرائت می كنند، اما بعضی دیگر بر این باورند كه خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمی دهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست..» قرائت می كنند و می گویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم. امام علیه السلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصیان كرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. (27)


2. امام هشتم علیه السلام گاهی با دانشمندان علم كلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو می نشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی می پرداخت. گزارش یكی از این جلسات را با هم می خوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه السلام درخواست كرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه السلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احكام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید كشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیه السلام پرسید: به ما روایت كرده اند كه خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه السلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عطا كرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود: ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه كسی بر جن و انس ابلاغ كرده است؟! «لا تُدْرِكُهُ الاَبْصار»؛ «دیده ها او را درك نمی كنند»، «وَلایحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمی كند..» «وَ لَیسَ كَمِثْلِهِ شَی ءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست..» آیا به غیر از محمد صلی الله علیه و آله كسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممكن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام كند كه من از طرف خدا آمده ام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت كند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی كه از سوی خدا آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا كردم و او به شكل انسان است!! آیا شما خجالت نمی كشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهند كه محمد صلی الله علیه و آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش می فرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛ (28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده كرد..»
امام علیه السلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را كه پیامبر صلی الله علیه و آله دیده توضیح می دهد. خداوند در آنجا می فرماید: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛ (29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد..» یعنی دل محمد صلی الله علیه و آله آنچه را كه چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را كه محمد صلی الله علیه و آله دیده است خبر می دهد و می فرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْری»؛ «پیامبر صلی الله علیه و آله از آیات و نشانه های بسیار بزرگ پروردگارش دید..» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند می فرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمی كنند». در صورتی كه اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا كرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تكذیب می فرمائید؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تكذیب می كنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است كه احاطه علمی به خدا نمی توان یافت. چشمها از اداراك او عاجزند و چیزی مانند او نیست. (30)


پی نوشت :

1) عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص68.
2) عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص322.
3) كشف الغمه، ج2، ص315.
4) مسندالرضا علیه السلام، ص294.
5) احزاب/56.
6) یس/4 ـ 1.
7) صافات/79.
8) صافات/109.
9) صافات/120.
10) صافات/130.
11) انبیاء/7.
12) طلاق/10 و 11.
13) عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص493.
14) یوسف/55.
15) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص137.
16) كهف/110.
17) كافی، ج3، ص69.
18) توبه/32.
19) صف/8.
20) دلائل الامامه، ص361؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص232.
21) انفال/41.
22) حشر/7.
23) بقره/44.
24) انعام/149.
25) علل الشرایع، علت شهادت امام رضا علیه السلام.
26) هود/ 46.
27) بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.
28) النجم/ 13.
29) همان/ 11.
30) اصول كافی، كتاب التوحید، باب فی ابطال الرؤیة، حدیث 2.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: دلداده آیات وحی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 4 / 6 / 1394

تکه های خورشید (داستان های کوتاه از زندگی امام رضا (ع) )

سفره

سفره ای بزرگ انداختند تا همه خدمتگزاران با او و همراهانش سر یک سفره غذا بخورند. بندگان سیاه را هم صدا زدند کسی گفت: بهتر نبود برای اینها سفره ای جداگانه می انداختید. امام فرمود : «پروردگار ما یکی است و پدر و مادر همه ما یکی.»

شفیع

پدرش گفت: زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش. خودش می گفت: سه موقع می آیم سراغتان. اول نامه های اعمال را که می دهند. دوم پل صراط، سوم پای حساب کتاب. پسرش گفت: از طرف خدا ضمانت می کنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم.

امام صادق آرزو داشت ببیندش. به پسرش موسی می گفت: «عالم آل محمد از توست، کاش می دیدمش، همنام امیرالمؤمنین است.» می گفتند: دو نفر به فریادرسی مشهورند: عالم آل محمد و قائم آل محمد

میهمان دوستی

مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام فرمود: «خوش آمدی!» مرد گفت: « ببخشید که دیر وقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبور کرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم». امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هسیتم». در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرو نشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم». امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

برای دلم

کنار امیرالمؤمنین علی(ع) نشسته بود. امام نگاهی به او کردند و فرمودند: «نعمان!... سال ها بعد، یکی از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده ای شهید خواهد شد. اسم او مثل اسم من، علی است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران»، موسی است. این را بدان ! هر کس که قبر او را زیارت کند، خدا تمام گناهان قبل از زیارتش را خواهد بخشید... به خاطر پسرم علی».حرف امام که تمام شد، سکوت کرد و به گلیم کهنه اتاق خیره شد. با خود گفت: «این درست !... اما من چرا گناه کنم که به خاطر بخشش، امام رضا (ع) را زیارت کنم؟ باید به خاطر دلم و برای محبتم به اهل بیت(ع) او را زیارت کنم».

به امام نگاه کرد. انگار با لبخند حرف او را تأیید می کرد.

در یاد مایی

تنگ دست بود و روزگارش به سختی می گذشت. یکی از طلبکارها برای گرفتن پولش او را در فشار گذاشته بود. رفت تا امام رضا (ع) را ببیند. می خواست خواهش کند وساطت کنند از او بخواهد که مدتی صبر کنند. زمانی که به خدمت امام رسید، مشغول صرف غذا بودند. حضرت او را هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورد. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و فراموش کرد به چه منظوری آمده بود. مدتی که گذشت، حضرت رضا (ع) ، اشاره کردند که گوشه سجاده ای را که در کنارش بود، بلند کند. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشته ای هم کنار پول ها قرار داشت. یک روی آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله». و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواند: «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیه اش هم خرجی خانواده ات است».

پیام های دریافتی(کلمات قصار امام رضا (ع) )

دوستی با مردم، نیمی از عقل است.

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزی بالاتر از یقین داده نشده است.

از امام رضا (ع) از حقیقت توکل سوال شد. فرمود: این که جز خدا از کسی نترسی.

کسی که فقیر مسلمان را ملاقات نماید و چنانچه بر اغنیا سلام می کند بر او سلام نکند روز قیامت خدا را در حالی که بر او خشمگین است ملاقات می کند.

هر کس اندوه و مشکلی را از مؤمنی بر طرف کند خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش بر طرف سازد.

با خویشاوندان خود رابطه داشته و به ایشان محبت و مهربانی کنید اگر چه با یک جرعه آب باشد

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی