معناى «اَعلى» پرسش 21 . معناى «اَعلى» در «سبحان ربى الاعلى» چيست؟ «اعلى» از «علو» مشتق شده كه به معناى نوعى برترى است. در توصيف خداوند به اعلا، تنها در مقام انتساب موجود مخلوق ـ كه در برابر او پست و دنى است ـ اين واژه و واژه هاى ديگرى چون «علىّ» و «متعالى» به كار مى رود.[158] اما از آنجا كه حضرت حق، علوّ بالذات دارد و در واقع اين برترى ذاتى او است و مخلوقات و موجودات، علوّ و برترى شان بالغير و به واسطه افاضه علوّ خداوند به آنها است؛ اصلاً نمى توان برترى مخلوقات را با برترى خداوند متعال نسبت سنجى كرد و گفت: خدا از مخلوقاتش ـ كه برترند ـ برتر مى باشد. در اينجا مقايسه معنا و مفهوم ندارد.[159] بر اين اساس، واژه «اعلا»، بيانگر اين حقيقت است كه خداوند متعال، برتر از آن است كه در فكر مخلوقات خود بگنجد. به مقام ذات او راهى نيست؛ نه فكر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و نه كشف ارباب شهود: «يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً».[160] عنقا شكار كـس نشـود دام بازچـين كاينجا هميشه باد به دست است دام را عدالت خداوند پرسش 22 . توضيح دهيد كه بر چه اساسى، خداوند را «عادل» مى خوانيم؟ خداى متعال، بالاترين مراتب قدرت و اختيار را دارد و هر كار ممكنى را مى تواند انجام دهد يا ندهد؛ بدون اينكه تحت تأثير هيچ نيروى اجبارگر و مقهور كننده اى قرار بگيرد. البته همه آنچه را مى تواند انجام نمى دهد؛ بلكه آنچه را مى خواهد و اراده مى كند، انجام مى دهد. تجلى عدالت خداوند را مى توان در تكوين موجودات، تشريع احكام و حساب رسى قيامت مشاهده كرد؛ از آنجايى خداى متعال، كمال محض است، اراده او اصالتاً به جهت كمال و خير مخلوقات، تعلّق مى گيرد و اگر لازمه وجود مخلوقى، پيدايش شرور و نقايصى در جهان باشد، جهت شرّ آن، مقصود بالتَبَع خواهد بود. پس مقتضاى صفات كماليّه الهى، اين است كه جهان به گونه اى آفريده شود كه مجموعا داراى بيشترين كمال و خير ممكن باشد و از اينجا، صفت حكمت براى خداى متعال، ثابت مى گردد. امتياز اصلى انسان، اختيار و اراده آزاد است و داشتن نيروى اختيار و انتخاب، يكى از كمالات وجودى به شمار مى رود. موجودى كه واجد آن باشد، كامل تر از موجود فاقد آن، محسوب مى شود. امّا لازمه مختار بودن انسان، اين است كه هم بتواند كارهاى خوب و شايسته انجام دهد و به سوى كمال نهايى و ابدى، گام بردارد و هم بتواند، مرتكب كارهاى زشت و ناپسند گردد و به سوى خسران و شقاوت جاودانى، سقوط كند. البته آنچه اصالةً مورد اراده الهى قرار مى گيرد، همان تكامل او است؛ ولى چون لازمه اختيار انسان، امكان تنزّل و سقوط هم هست، چنين سقوط اختيارى هم به تَبَع مورد اراده الهى واقع خواهد شد. و درباره عدالت در مقام تشريع احكام نيز گفتنى است؟ خداى متعال، انسان را به آنچه موجب خير و مصلحت او است، امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط او است، نهى كرده است تا وسيله حركت تكاملى او فراهم گردد و چون تكاليف الهى به منظور رسيدن انسان به نتايج عمل به آنها وضع شده و نفعى براى خداى متعال ندارد؛ از اين رو، حكمت الهى اقتضا دارد كه اين تكاليف، متناسب با توانايى هاى مكلّفان باشد؛ زيرا تكليفى كه امكان اطاعت نداشته باشد، لغو و بيهوده خواهد بود. بدين ترتيب، عدالت در مقام تكليف، ثابت مى شود كه اگر خداى متعال، تكليفى فوق طاعت بندگان، تعيين كند، امكان عمل نخواهد داشت و كار بيهوده اى خواهد بود. عدالت در مقام قضاوت بين بندگان، با توجّه به اين نكته ثابت مى شود كه اين كار، به منظور مشخص شدن استحقاق افراد براى انواع پاداش و كيفر، انجام مى گيرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد، نقض غرض خواهد شد. سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و كيفر با توجه به هدف نهايى آفرينش، ثابت مى گردد؛ زيرا كسى كه انسان را براى رسيدن به نتايج كارهاى خوب و بدش آفريده است، اگر او را بر خلاف اقتضاى آنها، پاداش يا كيفر دهد، به هدف خود نخواهد رسيد. پس دليل عدل الهى ـ به معانى صحيح و در همه مظاهر آن ـ اين است كه صفات ذاتى او، موجب رفتار حكيمانه و عادلانه است و هيچ صفتى كه اقتضاى ظلم و ستم يا لغو و عبث را داشته باشد، در او وجود ندارد.[161]