تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25440
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 26299
بازدید ماه : 79577
بازدید کل : 10471332
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 26 / 10 / 1395

Image result for ‫صاحب نهج‎البلاغه و قرآن‬‎

 

          صاحب نهجالبلاغه، علی(ع) مظهر همهی آیات الهی و جلوهی تام‎ّ کتاب تدوینی

 (قرآن) است. او کتاب عینی خداوند است و همان راهی را پیموده که قرآن کریم ترسیم نموده و همانگونه زیست کرده که خداوند در کتابش رهنمون شده است. پیوند علی(ع) و قرآن پیوندی حقیقی است و یکی بدون دیگری متصوّر نیست، چنان که پیامبراکرم(ص) در سخنی بلند فرموده است:

                              

 «عَلِی‎ٌّ معالْقُرْآن‎ِ وَ الْقُرْآن‎ُ مَع‎َ عَلِی‎ٍّ لَن‎ْ یَفْتَرِقَا حَتَّی‎َ یَرِدَاعَلَی‎َّ الْحَوْض‎ِ

 

 علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.

          علی(ع) پیوسته در کنار حامل وحی و تحت تربیت وحی بود، تا آن زمان که وحی انقطاع یافت و حامل وحی (رسول خدا(ص)) در حالی که سر بر سینهی علی(ع) داشت به سوی معبود خود شتافت. علی(ع) با قرآن بود و عالم به همهی امور آن. او جامع قرآن بود و مفسّر آن. او معلّم قرآن بود و اهل آن.

          علی(ع) میفرماید:

«به خدا سوگند که هیچ آیهای نازل نشد مگر اینکه دانستهام دربارهی چه، و در کجا نازل شد؛ به راستی که پروردگارم به من قلبی پر فهم و زبانی پر سؤال بخشیده است

          علی (ع) تحت تربیت حامل وحی، همهی علوم قرآن و رموز آن را فرا گرفت.

          بدین ترتیب پیوند صاحب نهجالبلاغه با قرآن پیوندی حقیقی و میان آن دو وحدت و یگانگی بوده است و همهی معارف قرآن از او و به اهتمامش او شکل گرفته است و این حقیقت در نهجالبلاغه به تمامه جلوه کرده است.1

 

1- چشمهی خورشید / 195.

 


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 9 / 1395

Image result for ‫شگفتیهای نهج البلاغه 11 ( گروه های مردم، کجایند زمامداران، گزینش کارگران‬‎

شگفتیهای نهج البلاغه 11 ( گروه های مردم، کجایند زمامداران، گزینش کارگران )

  • گروه هاى مردم

اى مردم ، در روزگارى سخت و سرکش بسر میبریم ، که نیکوکاران را بدکار مى‏شمارند و ستمگر بر غرور و تجاوز خویش مى ‏افزاید وضع ،چنان است که نمى ‏توانیم از دانش خویش بهره بریم و مجهولات خویش را باز پرسیم و از ناگواریهائى که بما میرسد بترسیم و راه چاره‏اى بجوئیم مردم این دوران به چهار گروه بخش شده‏اند ، گروهى از ناتوانى و کندى شمشیر و تهیدستى خویش توان تبهکارى ندارند گروه دوم تجاوزگران توانائى هستند که شمشیر ستم مى ‏کشند و بآشکارائى شر برمى ‏انگیزند و پیاده و سواره بسیج مى ‏کنند و آماده تبهکاریند ، آنها دین خود را براى بچنگ آوردن کالاى بى ‏ارج دنیا از دست میدهند یا به این دل خوشند که سوارانى پیشاپیش آنها حرکت کنند و یا بر روى منبرها ، به خودنمائى پردازند و چه سوداى زیانبخشى است که انسان دین خویشتن را بدنیا بفروشد و پاداش پروردگار را در جستجوى لذت این جهانى از دست بدهد .

گروه سوم ، آنانکه در زیر نقاب آخرت جوئى ، در جستجوى دنیایند و نمى‏خواهند که با تلاش در دنیا بنعیم آخرت رسند آنها ( براى فریب مردم ) آهسته راه مى ‏روند و گامهایشان را نزدیک بهم مى‏گذارند و دامان جامه‏شان را بهم مى‏پیچند و خود را چنان در دیدگاه مردم مى‏آرایند که امین همگان گردند و مردم امانتشان را به آنها سپارند آنها از عیب پوشى پروردگار براى گناهکارى خویش استفاده مى ‏کنند و در تباهى بسر مى ‏برند .

گروه چهارم کسانى هستند که از بیمایگى و بیعرضگى خانه‏نشین شده و بمقامى دست نیافته‏اند و اکنون که در این حال مانده‏اند خود را به قناعت زده و جامه پارسائى بر خود آراسته‏اند ولى آنها در شامگاه و نه در بامدادان ( نه در خانه و نه در بازار ) اهل پارسائى و زهد نیستند .

پس از این چهار گروه ، مردانى باقى میمانند که یا در روز رستاخیز چمشهاشان را از فریبندگیهاى دنیا فرو بسته است و اشکهاشان از ترس دادگاه قیامت فرو مى ‏بارد آنها رانده و رمیده‏اند و هراسناک و درهم کوفته ، خاموش و دهان بسته و یا فریادگرى بیدارگر و مخلص و یا ماتمدارى دردمند و اندوهگین که به پنهان بمبارزه برمیخیزند و در پشت حجاب تقیه گمنام و ناشناس میمانند ، گوئى در دریائى از آب شور و تلخ فرو رفته‏اند که دهانهاشان بسته و دلهاشان جریحه‏دار است آنقدر مردم را پند داده‏اند که خسته شده‏اند و چنان در فشار دشمنانند که درهم شکسته شده‏اند و آنقدر بدست دشمنان کشته شده‏اند که بکمى گرائیده‏اند ، پس باید دنیا در برابر چشمهاى شما بى‏ارزش‏تر از خارهاى خشکیده و سرقیچى ‏هاى کنار افتاده باشد پیش از آنکه دیگران از حال شما پند گیرند شما از وضع پیشینیان عبرت آموزید و این دنیا را بناپسندیش بدور اندازید ، همچنانکه مشتاقانش هم بناچار آنرا بدور انداختند .

کجایند زمامداران ؟

بخشى از خطبه امام در کوفه ، امام براى ایراد این خطبه بر روى سنگى که جعده بن هبیره مخزومى برایش گذاشت ایستاد و جامه‏اى پشمینه به تن داشت و شمشیرش را با بندى از لیف خرما بمیان بسته و نعلینى هم از لیف خرما بپا داشت .

اى بندگان خداى ، شما را به پرواگیرى از نافرمانى خداوند سفارش مى‏ کنم ، خدائى که جامه انسانى بر پیکرتان فرو پوشید و بهره‏ هاى فراوان زندگى را بشما ارزانى داشت .

اگر کسى براى بالا رفتن ببام بقاء نردبانى مییافت یا براى فرار از مرگ میتوانست راهى بیابد ، سلیمان پسر داود بود که پریان و آدمیان را بفرمان داشت و مقام پیامبرى و نزدیکى بخدا را احراز کرده بود ، ولى او هم بهره‏اش از دنیا اندک بود و روزگار عمرش بکمال نرسید و پیکان مرگ از کمان نابودى بسوى او پرتاب شد و کشورش بى ‏سرپرست و خانه‏اش خالى ماند و دیگران حکومت را از او بمیراث بردند و گذشت روزگاران باید براى شما پند و عبرتى باشد .

کجایند عمالقه ( پادشاهان حجاز و یمن ) و فرزندان آنها و فرعونها و پسرانشان ، کجایند کشورداران سرزمینهاى رس که پیامبران را مى ‏کشتند و سنتهاى فرستادگان خدا را خاموش مى‏کردند و روش ستمکاران را زنده مى ‏ساختند ؟

کجایند آنان که سپاهیانى بزرگ بر مى ‏انگیختند و هزاران هزار لشکر را فرارى میدادند و سپاهیان را بسیج میکردند و شهرها را میگرفتند ؟

گزینش کارگزاران

درباره کارگزارانت بدرستى بیندیش و آنها را از روى بررسى و آزمایش برگزین و بدون بررسى و یا بجهت دوستى‏ هاى اختصاصى ، کسى را بکار مگمار که در اینصورت گروهى از دسته ‏هاى ستمکار و خیانت پیشه را روى کار آورده‏اى و بکوش که افراد پر تجربه و با آزرم از خاندانهاى شایسته‏کار و با سابقه در اسلام را بخدمت حکومت ، گیرى که آنها در خوى و روش بزرگتر و در ناموس و شرف شایسته‏تر و در سودجوئى کم‏آزتر و در توجه به پایان کارها ژرف‏اندیشترند .

و چون چنین کسانى را بکار گزارى حکومت برگزیدى ، کار مزدى فراوان بآنها ارزانى دار تا بنیروى آن باصلاح کارهاى شخصى خویش بپردازند و از دست درازى بمال مردم بینیاز گردند و بهانه‏اى براى مخالفت فرمان تو و رخنه در امانت حکومت پیدا نکنند .

سپس بر کارهاشان مراقبتى دقیق داشته باش و بازرسانى مخفى که درستکار و وفادار باشند بر آنها بگمار زیرا چنین مراقبتهاى دقیقى آنها را بدرستکارى و امانتدارى و مدارا بر مردم و دورى از خیانتکاران وادار مى‏کند و اگر یکى از آنان دست بخیانت گشود و بازرسان تو همگى خیانتش را گزارش دادند ، این گزارشها براى تو کافى است ، پس کار گزار خیانتکار را کیفر ده و او را بناروائیهایش بگیر و به پستى و خواریش کشان و داغ رسوائى بر پیشانیش گذار و ریسمان ننگ و بدنامى را به گردنش بینداز .

منبع: سایت balaghah.net


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 9 / 1395

Image result for ‫شگفتیهای نهج البلاغه 12 ( گاو های سه گانه، فرماندار خیانتکار، گروهی از مردم را کشتی‬‎

شگفتیهای نهج البلاغه 12 ( گاو های سه گانه، فرماندار خیانتکار، گروهی از مردم را کشتی )

  • گاوهاى سه‏ گانه

بهتر آن دیدیم که این مثل را در اینجا بیاورم زیرا از زیباترین داستانهاى عربى است که درباره حیوان آمده است و این داستان که از قول امام آمده است پیش از داستانهائى است که ابن مقفع در کتاب مشهورش کلیله و دمنه بیان داشته است و این داستان دعوتى است به اتحاد و دورى از پراکندگى و فساد . عجب اینجاست که چنین داستانى که انتساب آن به امام ثابت شده در نهج البلاغه و کتاب هاى پیشینى که نهج البلاغه از آن فراهم شده است نیامده است [ 1 ] سه گاو سفید و سیاه و قرمز ، بهمراه شیرى در بیشه‏اى بودند و چون گاوها با هم متحد بودند ، شیر نمى ‏توانست به آنها دست یابد روزى شیر به گاوهاى سیاه و سرخ گفت ، دلیلى نمى ‏بینیم که گاو سفید در بیشه ما باشد زیرا رنگ او بر خلاف رنگهاى ماست و شما دو تا با من همرنگید ، اگر بگذارید او را بخورم ، بیشه در انحصار خودمان میماند ، آنها به شیر گفتند مانعى ندارد او را بخور ، و شیر گاو سفید را خورد ، چند روزى که گذشت شیر به گاو سرخ گفت رنگ من بمانند رنگ تو است بگذار تا گاو سیاه را بخورم و بیشه براى ما دو تا باقى ماند گاو قرمز گفت باکى نیست او را بخور ، پس از آنکه گاو قرمز تنها ماند شیر به او گفت اینک ناگزیر ترا میخورم ، گاو قرمز گفت بگذار سه بار فریاد زنم ، شیر به او گفت ، فریاد بزن ، گاو قرمز فریاد زد و گفت من آنروز خورده شدم

 [ 1 ] گمان نمى ‏رود امام بداستان نویسى ‏هاى خیالى بپردازد ( مترجم )

که گاو سفید خورده شد .

فرماندار خیانتکار

نامه‏اى است که امام به منذر بن جارود عبدى که در امر فرمانداریش خیانت کرده بود نوشته است .

اما بعد ، من فریب شایستگى پدرت را خوردم و گمان کردم که تو هم از روش راستین او پیروى میکنى و راه او را مى‏روى ، ولى اکنون بمن خبر رسید که زمام کارت را بدست هوس سپرده‏اى و توشه‏اى براى آخرتت نیندوخته‏اى ، دنیایت را به ویرانى آخرتت آباد میکنى و ریشه دینت را برمى‏کنى که بخویشاوندانت به پیوندى ،اگر گزارشى که درباره تو بمن رسیده راست باشد شتر قبیله‏ات و بند کفشت از تو بهتر است و باعتماد تو و امثال تو نمى‏توان مرزى را استوار کرد و فرمانى را اجرا نمود و مقام چنین کسى را نمى‏توان بالا برد یا او را در امانتى شریک ساخت یا از خیانتش در امان بود پس تا نامه من بتو رسید بنزد من بیا .

گروهى از مردم را کشتى

همچنین نامه‏اى از امام بمعاویه گروهى فراوان از مردم را کشتى و با سرکشى و فریبکاریت مردم را بدریایت افکندى چنانکه تاریکى ‏ها آنها را فرا گرفت و امواج سهمگین تردیدها بکامشان کشید ، بناچار از راه راستى که در پیش داشتند بازگشتند و به کجى گرائیدند و به روش پیشینیان بازگشتند و به جاهلیت روى آوردند و به اشرافیت و افتخارات نیاکانشان نازیدند و تنها گروهى از بینایان بودند که بحق گرائیدند و از فتنه تو کنار ماندند .

منبع : سایت balaghah.net

 


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 9 / 1395

پند های کوتاه از نهج البلاغه (15)

  • اهمیت نماز جمعه

و لا تسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الا فاصلا فى سبیل الله اوفى امر تعذربه.

نامه/ 69

ترجمه: در روز جمعه، تا در نماز جمعه حاضر نشده ‏اى، مسافرت مکن، مگر آنکه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، یا براى کارى که چاره‏یى جز انجام آن نیست.

شرح: مردم مسلمان ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به ارزش و اهمیت نماز جمعه، به خوبى پى بردند، و دانستند که این مراسم پر شکوه سیاسى و عبادى، براى وحدت و پیوند مسلمانان، چقدر با ارزش است.

 

اساسا خداوند متعال، براى آنکه مسلمانان با یکدیگر پیوند و همبستگى بیشترى پیدا کنند، و نسبت به همدیگر الفت و محبت داشته باشند، با شرایط ویژه ا ى امر به برگزارى نماز جمعه فرموده است. در مراسم نماز جمعه مسلمانان در یک محل گرد مى ‏آیند، با یکدیگر نزدیک و متحد مى‏شوند، مشکلات زندگى خود را بازگو مى‏کنند و به چاره‏جوئى مسائل یکدیگر مى ‏پردازند، و شخص فاضل و دانشمند و دلسوزى، به عنوان امام جماعت آنها را براى حل مشکلات فردى و اجتماعى راهنمائى مى ‏کند.

این مراسم با شکوه الهى و اسلامى، که هفته‏ اى یکبار روزهاى جمعه انجام مى ‏گیرد، آنقدر ارزش و اهمیت دارد، که خداوند متعال و رسول اکرم (ص)، بارها مسلمانان را به شرکت در آن، سفارش و ترغیب کرده و حتى سوره‏اى نیز در قرآن کریم بهمین نام نازل شده است.

امام علیه‏السلام، براى نشان دادن اهمیت نماز جمعه، تاکید بسیار کرده است، تا جایى که مى ‏فرماید: حتى کسى که مى‏ خواهد به مسافرت برود، اگر سفرش در روز جمعه باشد، باید آنقدر مسافرتش را عقب بیندازد، که وقت نماز جمعه فرا رسد، و پس از شرکت در آن، مسافرت خود را آغاز کند. مگر آنکه بخواهد براى جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام، به جنگ کفار برود، یا کارى بسیار لازم و ضرورى در پیش داشته باشد، که در صورت انجام ندادن آن، زیانى جبران ناپذیر ببیند. مانند کسى که باید از شهرى دیگر براى بیمارش پزشک یا داور بیاورد، یا کسى که براى انجام معامله‏ئى ناچار است، سر ساعت معین در شهر دیگرى باشد، و در غیر این صورت معامله بهم مى ‏خورد، و زیان غیر قابل جبرانى مى ‏بیند که معاش خانواده‏اش را مختل مى‏ کند.

نرم‏خویى زمینه دوستى

من لان عوده کثفت اغصانه.

ح/ 214

ترجمه: کسى که درخت وجودش، چوب نرم باشد، شاخه ‏هاى انبوه و فراوان، از آن سر مى ‏زند.

شرح: امام علیه‏السلام، در این کلام نغز و پر معنى، انسان را به درخت تشبیه فرموده است، و دوستان انسان را، مانند شاخه‏هاى درخت دانسته است.

در میان درختان، آن درختى که جنس چوبش، نرم‏تر باشد، شاخه‏هاى بیشترى از آن سر مى ‏زند. و درختى که پر شاخه‏تر است، اولا سایه گسترده‏ترى دارد که عده بیشترى مى ‏توانند در آن بیاسایند، ثانیا میوه ‏هاى بیشترى مى‏دهد که باز، دیگران، فایده بیشترى از آن مى‏برند. در نتیجه، چنین درختى، از توجه و مراقبت بیشترى هم برخوردار خواهد شد، و بیشتر به آن رسیدگى خواهند کرد.

انسان نیز، اگر درخت وجودش نرم باشد، یعنى اگر نرمخوى و خوش اخلاق و مهربان و گشاده رو باشد، شاخه ‏هاىبیشترى خواهد داشت، یعنى دوستان بیشترى گرد او جمع خواهند شد. در نتیجه هم دوستانش از او محبت خواهند دید و هم خود او از توجه و محبت عده بیشترى برخوردار خواهد شد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 8 / 1395

  •  ناتوانتر از ناتوانترین

اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم.

ح/ 12

ترجمه: ناتوان‏ترین مردم کسى است که در بدست آوردن دوست، ناتوان باشد، و ناتوان‏تر از او، کسى است که دوست بدست آمده را، از دست بدهد.

شرح: توانایى انسان، تنها در قدرت جسم و زور بازو نیست. بلکه توانایى روحى و اخلاقى، بالاتر و با ارزش‏تر از توانائى جسم و تن است. قدرت جسمى، با گذشت زمان و افزایش سن و سال از بین مى ‏رود، اما توانایى روحى و اخلاقى، بر اثر گذشت زمان بیشتر مى ‏شود، و انسان را قوى ‏تر و ورزیده‏ تر مى‏ کند.

پس ما، ضمن آنکه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، باید ارزش و اهمیت قائل باشیم و در حفظ آن بکوشیم، باید سعى کنیم که توانایى روحى و اخلاقى هم بدست آوریم و هر روز به مقدار آن بیفزائیم.

امام على علیه‏السلام مى ‏فرماید: یکى از نشانه ‏هاى قدرت روح و توانایى اخلاق، این است که انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب، براى خود دوستان زیادى پیدا کند. پس کسى که نمى ‏تواند براى خود دوست صمیمى و خوبى پیدا کند، از لحاظ روحى و اخلاقى، عاجز و ناتوان است.

اما، ناتوان‏تر از او، کسى است که دوستى را که پیدا کرده، نتواند براى همیشه نگه دارد. یعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى تنها بماند. زیرا نگهدارى دوست، دشوارتر از بدست آوردن دوست است. یعنى براى حفظ دوستان بدست آمده، بیش از یافتن دوستان جدید، قدرت روحى و اخلاقى لازم است.

رفتار ما و گفتار دیگران

من اسرع الى الناس بما یکرهون قالوا فیه بما لا یعلمون.

ح/ 35

ترجمه: هر کس به سوى چیزى که مردم از آن بدشان مى‏ آید بشتابد، مردم نیز درباره او، آنچه را که نمى ‏دانند، خواهند گفت.

شرح: کسى که با گفتار و کردار زننده خویش، مردم را برنجاند، مثل آن است که شتابان، به سوى چیزى رفته که مردم از آن بدشان مى ‏آید. یعنى، براى انجام کارى که باعث رنجش و آزردگى دیگران مى ‏شود، شتاب کرده است.

معنى شتاب کردن، در کارى که باعث رنجش مى ‏شود، آن است که ما، بدون فکر و اندیشه، و بدون سنجیدن و حساب کردن، سخنى بگوئیم یا کارى کنیم که دیگران را از ما متنفر و رنجیده سازد.

وقتى کسى چنین کارى کند، معلوم است که دیگران هم بفکر تلافى کردن مى ‏افتند و تصمیم مى ‏گیرند کارى کنند، که آن شخص هم رنجیده شود. در چنین حالتى، مردم نیز، مثل همان شخص رفتار مى ‏کنند. یعنى نسنجیده و نیندیشیده، درباره او بدگوئى آغاز مى ‏کنند،

و هر چه را که درباره او شنیده باشند، چه راست باشد چه دروغ به زبان مى ‏آورند. و از گفتن چیزهائى هم که نمى ‏دانند واقعیت دارد یا نه، خوددارى نمى ‏کنند.البته این هم رفتار خوبى نیست، ولى بهر صورت این نتیجه اعمال کسى است که مردم را مى ‏رنجاند، و به سوى چیزى که ناخوشایند دیگران است شتاب مى ‏کند.

فروتنى توانگران و سرافرازى تهیدستان

ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلبا لما عند الله! و احسن منه تیه الفقراء على الاغنیاء اتکالا على الله.

ح/ 406

ترجمه: چه زیباست فروتنى توانگران، در برابر مستمندان، بخاطر رضاى خدا، و چه زیباتر است سرفرازى و بى ‏اعتنائى تهیدستان، در برابر ثروتمندان، بخاطر اعتماد و توکل بر خدا.

شرح: در اسلام، ثروت یا فقر، هیچکدام ملاک ارزش و برترى نیست. یعنى مسلمانى که اخلاق اسلامى و ایمان راستین دارد، براى ثروتمند بیش از لیاقتش، و براى فقیر کمتر از شایستگى ‏اش، ارزش و احترام قائل نمى ‏شود. زیرا خداوند فرموده است: ارزش انسان، به تقوى است، یعنى هر کس بیشتر تقوى داشته باشد، ارزشمندتر است.

با این حال، متاسفانه بعضى از افراد هستند که این اخلاق اسلامى در آنها ضعیف است. اینگونه افراد، اگر ثروتمند باشند، بخاطر ثروت خود، گردن فرازى مى ‏کنند، نسبت بفقراء اعتنائى نشان نمى ‏دهند، و گاهى حتى حاضر نمى ‏شوند با شخص فقیر،همنشین و همصحبت شوند، و اگر به مجلسى بروند، حاضر نمى ‏شوند با فقراء، بر سر یک سفره بنشینند.

از سوى دیگر، شخصى که از لحاظ اخلاق اسلامى ضعیف است، اگر فقیر باشد، عزت نفس خود را از دست مى ‏دهد، و در برابر ثروتمندان، به تعظیم و کرنش و تملق مى ‏پردازد.

حضرت امیرالمومنین (ع) در همین مورد مى ‏فرمایند: اگر شخص ثروتمند، در برابر فقراء بجاى گردن فرازى و بى اعتنائى، از خود تواضع و فروتنى نشان دهد، تا رضایت خداوند را بدست آورد، کار نیکو و زیبائى کرده است. چون ثروت و احترام واقعى، پاداشى است که نزد خداوند وجود دارد.

ولى از آن زیباتر و نیکوتر، آن است که شخص فقیر، در برابر ثروتمندان، تعظیم و کرنش نکند، بلکه از خود، سرفرازى و بى ‏اعتنائى نشان دهد. و ثابت کند که تعظیم و کرنش، مخصوص خداوند متعال است، و کسى که به خدا، توکل و اعتماد داشته باشد، همه خواستهایش را از او مى‏ خواهد. پس چنین کسى احتیاجى ندارد که براى جلب محبت و نظر ثروتمندان، و به امید اینکه آنها نیاز او را بر طرف کنند، در برابرشان، کوچکى و افتادگى نشان دهد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 8 / 1395

  • پرهیز از جایگاه تهمت

من وضع نفسه مواضع التهمه فلا یلومن من اساء به الظن.

ح/ 159

ترجمه: کسى که خود را در معرض بد نامى و جایگاه تهمت قرار مى‏ دهد، نباید کسى را که به او گمان بد مى ‏برد، ملامت کند.

شرح: یکى از دستورهاى اسلامى این است که: مسلمان مومن نباید فقط به این که کار بد نمى‏ کند و حرف بد نمى ‏زند، راضى و خشنود باشد. بلکه باید از شنیدن حرف بد و دیدن کار بد نیز خوددارى کند. یعنى اگر در مکانى، عده‏ اى، سخنان گناه‏ آلود بر زبان بیاورند، نباید آنجا بماند و آن سخنان را بشنود. یا اگر در جایى کارهاى گناه‏آلود انجام شود، نباید در آنجا درنگ کند.

امام علیه‏السلام نیز، بر اساس همین دستور اسلامى، شیعیان خود را راهنمایى فرموده است. طبق فرمایش امام (ع): مسلمان مومن، نباید به جاهایى برود، که در آنها، کارهاى زشت و گناه آلود انجام مى ‏گیرد. مثلا هرگز نباید به قمارخانه یا مشروب فروشى برود. زیرا با رفتن به چنین مکانهایى، به جایگاه تهمت قدم مى ‏نهد و خود را در معرض بدنامى قرار مى ‏دهد. یعنى هر چند هم که خود او، اهل قمار و مشروب نباشد، وقتى در چنان مکانهایى دیده شود، مورد بد گمانى قرار خواهد گرفت. و دیگران که از باطن او خبر ندارند، ممکن است تصور کنند که او نیز اهل قمار و مشروب است و به این ترتیب، به او تهمت قماربازى و مى ‏گسارى بزنند.

روشن است که اگر چنین وضعى پیش بیاید، کسى که مورد تهمت قرار گرفته، نباید کسانى را که به او بدگمان شده و تهمت زده‏اند، ملامت کند. زیرا، تقصیر از خود اوست، که با قدم گذاشتن به چنان مکانهایى، در دل دیگران، نسبت به خود بدگمانى ایجاد کرده است.

فرصت را از دست ندهیم

اضاعه الفرصه غصه.

ح/ 118

ترجمه: از دست دادن فرصت، مایه غم و اندوه است.

شرح: عمر انسان کوتاه و زودگذر است، و فرصتهاى زندگى کوتاه‏تر و زودگذرتر از آن. هر روزى که از عمر انسان مى‏ گذرد، تعدادى از فرصتهاى زندگى او نیز براى همیشه از دست مى‏رود و نابود مى ‏شود.

چون فرصتهاى زندگى، دیگر قابل بازگشت نیستند، باید از هر فرصتى بهترین استفاده را بکنیم.استفاده کردن از فرصت، یعنى اینکه هر کارى را در وقت مناسب آن انجام دهیم. اگر فرصتى که امروز، براى انجام کارى در اختیار ما است از دست برود، فردا، براى آن کار، فرصتى نخواهد بود. چون فرصتهاى فردا هم، مخصوص کارهاى دیگرى است که هر یک باید در وقت خود انجام شود، و دیگر نمى ‏توانیم کارى را که فرصت انجامش امروز بوده، براى فردا بگذاریم، در آن صورت، کارهایى هم که باید در فرصتهاى فردا انجام شود، عقب مى ‏افتد، و اگر کار به همین شکل پیش برود، تمام فرصت‏هاى روزهاى آینده ما نیز، تباه مى‏ شوند و از دست مى ‏روند.

پس هر کارى را، باید در فرصت مناسب آن کار انجام داد، و گرنه ممکن است که دیگر، هیچگاه فرصتى براى انجام آن پیدا نشود. مثلا سنین کودکى و نوجوانى، فرصت مناسب تحصیل علم و آموختن دانش است. کسى که چنین فرصت مناسبى را از دست بدهد، در سالهاى بعد، گرفتاریهاى زندگى، اشتغال به کار و تامین معاش، رسیدگى به امور خانه و همسر و فرزندان، و دهها مسئولیت دیگر، به او اجازه و فرصت تحصیل نخواهند داد.

بهمین دلیل است که انسان باید هر فرصتى را که پیش مى ‏آید، غنیمت بشمارد و از آن بهترین استفاده را بکند. و گرنه، از دست دادن فرصت، مایه غم و اندوهى مى ‏شود که به هیچ قیمتى، قابل جبران نخواهد بود.

مسئولیت وعده

المسئول حرحتى یعد.

ح/ 336

ترجمه: کسى که از او درخواستى مى ‏شود، تا زمانى که وعده انجامش را نداده باشد، آزاد است.

شرح: اسلام، درباره وفاى به عهد سفارش بسیار کرده است. تا جایى که گفته مى‏شود: یکى از تفاوتهاى مسلمان با دیگران، در این است که مسلمان، وقتى براى انجام کارى قول بدهد، دیگر به هیچ قیمتى نباید از انجام قول و وعده خود، شانه خالى کند.

بدین ترتیب، مسلمان باید به شدت مراقب قول و قرارهاى خود باشد، و یا بى‏توجهى به عهد و وعده‏هایش، خود را نسبت به دستورهاى اسلام، بى ‏اعتناء نشان ندهد.پس هرگاه، کسى از شما درخواستى کرد، نباید نسنجیده و بدون اندیشه و حساب، وعده انجام آن را بدهید. بلکه باید به خوبى فکر کنید و ببینید که آیا توانایى انجام آن کار را دارید یا نه. چون اگر وعده‏یى بدهید و بعد، از عهده انجامش برنیائید، کسى که به او وعده داده ‏اید، به اطمینان قول شما، در انتظار کمک و مساعدت شما مى ‏ماند، و براى حل مشکل خود، دست به اقدام دیگرى نمى‏ زند و اگر شما وعده خود را انجام ندهید، ممکن است به آن شخص و زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى ‏اش، لطمه‏ هاى جبران‏ناپذیر وارد آید و مسلمان مومن، هرگز راضى نمى ‏شود تا برادر و خواهر دینى ‏اش، بخاطر بد قولى او، لطمه ببیند.

امام علیه‏السلام، براى آن که ارزش و اهمیت خوش قولى، و زشتى بد قولى را نشان دهد، در این کلام، موضوع را به شکل تازه‏ اى مطرح کرده است. حضرت مى ‏فرماید: وقتى از شما درخواستى مى ‏شود، تا زمانى که قول انجامش را نداده ‏اید، آزاد هستید که انجام آن کار را قبول کنید یا قبول نکنید. اما همینکه وعده انجامش را دادید، دیگر آزاد نیستید، بلکه خود را به صورت بنده کسى در آورده‏اید، که باید برایش کارى انجام بدهید.

یعنى انسان، در برابر قول و قرارى که مى ‏گذارد، آنقدر مسئولیت پیدا مى ‏کند که گویى به صورت بنده‏ى قول و عهد خود درآمده است، و هیچ چاره‏یى، جز انجام آن ندارد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 8 / 1395

پند های کوتاه از نهج البلاغه (12)

  • تفاوت اعمال

شتان ما بین عملین عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و یبقى اجره.

ح/ 121

ترجمه: چه تفاوت بسیارى، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مى‏گذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مى ‏ماند، و عملى که رنج و زحمت آن، زود تمام مى ‏شود ولى پاداش آن بر جاى مى ‏ماند.

شرح: خداوند، انسان را آزاد و مختار آفرید و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگى‏اش را انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود، هر عملى را که دلش خواست، انجام دهد.اما در روز قیامت، کسى که عمل خوب انجام داده پاداش مى ‏گیرد و کسى که مرتکب اعمال بد شده، به کیفر و مجازات مى ‏رسد.

امام علیه‏السلام، به مسلمانان هشدار مى‏ دهد، تا بدانند که بین این دو گونه عمل، تفاوت بسیارى هست، و فریب ظاهر را نخورند. یعنى انسان باید بداند، که کار خوب و بد، هر دو، به زودى مى ‏گذرد و تمام مى‏ شود، در حالیکه نتایج و پى ‏آمدهاى آن، از بین نمى ‏رود، و در کارنامه عمل انسان، باقى مى‏ ماند.

فرزند عزیز، تو خود، در میان دوستان، همکلاسى ‏ها، و اطرافیانت، نمونه‏ هاى این دو گونه عمل را، بسیار دیده‏ اى.به عنوان مثال: دانش‏آموزى که به جاى درس خواندن و زحمت کشیدن، وقت خود را به بازى و تفریح و خوشگذرانى تلف مى ‏کند، تمام آن بازیها و تفریحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانیهایش، به زودى تمام مى ‏شود. اما نتیجه این خوشیهاى زودگذر، مردود شدن است که یک سال از عمر او را بیهوده تلف مى ‏کند و دیگر تا پایان عمر نمى ‏تواند آن یک سال را دوباره به دست آورد.

دانش ‏آموزى هم که زحمت درس خواندن را تحمل مى ‏کند، رنج و زحمتش به زودى تمام مى‏ شود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن علم و دانش، و رفتن به کلاس بالاتر و پیشرفتى که نصیب او مى‏شود، نتایج خوب و لذت بخشى است که براى همیشه در زندگى او باقى مى ‏ماند.

از این مثال ساده، نتیجه مى‏گیریم که اعمال گناه آلود نیز اگر هم لذتى داشته باشند، لذت‏شان زودگذر است، در حالیکه نتیجه آنها، یعنى مجازاتى که در پى دارند، نزد خدا باقى مى‏ماند و در روز قیامت، گریبان شخص گناهکار را مى ‏گیرد. مثلا کسى که بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمى ‏گیرد و در ایام ماه مبارک رمضان، شکم‏چرانى مى ‏کند، لذتى که از خوردن و آشامیدن مى ‏برد، یک لذت زودگذر است. یعنى لذتى است که با جمع کردن سفره غذا، تمام مى‏ شود و چیزى از آن باقى نمى ‏ماند. ولى نتیجه این نافرمانى، تا روز قیامت باقى مى‏ماند و خداوند شخص روزه خود را به مجازات نافرمانى ‏اش مى‏ رساند.

اما کسى که روزه مى ‏گیرد، فقط چند ساعت، زحمت گرسنگى و تشنگى را تحمل مى ‏کند، ولى در عوض این رنج زودگذر، که با فرا رسیدن غروب همان روز تمام خواهد شد، براى خود پاداشى فراهم مى ‏کند، که تا روز قیامت، در نزد خداوند باقى خواهد ماند، و در آن روز مزد زحمت او، داده خواهد شد.اگر خود شما خوب فکر کنید خواهید دید که تمام کارها همین طور است. یعنى هم تمام لذتها زودگذر هستند، هم تمام زحمتها. ولى آنچه براى همیشه باقى مى ‏ماند، نتیجه عمل و کردار انسان است، که اگر بخاطر لذتهاى زودگذر گناه کرده، مجازات مى ‏شود، و اگر در راه اطاعت از خدا، رنج و زحمت زودگذر را تحمل کرده، مزد و پاداش مى ‏گیرد.

آخرت نتیجه دنیا

اعمال العباد فى عاجلهم، نصب اعینهم فى آجلهم.

ح/ 7

ترجمه: کارهایى که بندگان در این دنیا انجام مى ‏دهند، روز قیامت، در برابر چشم هایشان خواهد بود.

شرح: دستگاههاى رادیو و تلویزیونى که به دست بشر ساخته شده، صدا و گفتار، و حرکات و اعمال آدمى را که چند سال پیش ضبط شده، پس از گذشت سالها دوباره پخش مى ‏کنند، و دوباره عین همان حرفها و حرکات را جلوى چشم ما مجسم مى‏سازند. فیلمى که از اعمال و حرکات کسى ضبط شد، تا سالهاى سال، حتى تا وقتى که دنیا وجود دارد، مى ‏تواند باقى بماند. چون به فرض اینکه یک فیلم رو به کهنگى و خرابى برود، مى ‏توان تصویر و صداى آن را روى فیلم دیگرى ضبط کرد و به این ترتیب، براى همیشه آن تصویر و صدا را نگهدارى کرد.

وقتى بشر که مخلوق خداوند است، توانسته چنین دستگاهى بسازد، به سادگى مى ‏توان فهمید که خداى متعال، در دستگاه عظیم آفرینش خود، چه دستگاههاى عجیب و دقیقى براى ضبط و نگهدارى اعمال انسان، خلق کرده است. آرى، دستگاههاى گیرنده و فرستنده و نگهدارنده جهان آفرینش، چنان عظیم و دقیق و حساس است که کوچکترین اعمال و کردار انسانها را ضبط مى ‏کند و حساب یکایک کارها و کلمه به کلمه حرفها را نگاه مى ‏دارد.

امام علیه‏السلام، درباره این دستگاه عظیم، چنین خبر مى‏ دهد که: هر کارى را که بندگان، در این دنیا انجام مى ‏دهند، خداوند با تمام جزئیاتش ضبط و حفظ مى ‏کند. و در روز قیامت، تمام آن کارها را، که در نامه عمل هر کس محفوظ مانده است، جلوى چشم بندگان مجسم مى‏ سازد، تا به چشم خود ببینند و به یاد بیاورند که در این دنیا چه کرده‏اند، و بدانند که خداوند، هر کس را، به نسبت اعمال نیک و یا بدش، پاداش یا کیفر مى ‏دهد.و در آن روز، سخت‏ترین عذابها، براى کسانى است که کارهاى بدى که در این دنیا انجام داده ‏اند، در آن دنیا مقابل چشمشان مجسم مى ‏شود.

عجز آفت است و صبر شجاعت...

و العجز آفه، و الصبر شجاعه، و الزهد ثروه، و الورع جنه، و نعم القرین الرضا.

ح/ 4

ترجمه: ناتوانى آفت است و بردبارى شجاعت، پرهیزکارى و پارسایى توانگرى است و خرسندى به رویدادها یار و همراهى است با ارزش.

شرح: انسانى که گرفتار ضعفهاى روحى و اخلاقى باشد، همیشه با یک خطر بزرگ روبرو خواهد بود. و آن خطر این است که: در برابر مسائل مختلف و پیش آمدهاى گوناگون، قدرت ایستادگى نخواهد داشت، و دچار سستى و لغزش خواهد شد و از راه راست، انحراف پیدا خواهد کرد.

از این رو است که در تعالیم اسلامى، همیشه تکیه بر این است که انسان، قبل از هر چیز، ضعفهاى روحى و اخلاقى را از خود دور کند، و قدرت درونى لازم براى ایستادگى در برابر مسائل مختلف را به دست آورد و در حفظ و تقویت آن بکوشد.مثبت و منفى سخن مى‏گوید و انسان را با عیب و ضعفها، و ارزش قدرتهاى روحى و اخلاقى آشنا مى ‏سازد.

بر اساس فرمایش امام (ع)، ضعف و ناتوانى، بزرگترین آفت و دشمن زندگى انسان است. زیرا انسان ضعیف، زود فریب مى ‏خورد، زود به لغزش دچار مى ‏شود، و زود از راه راست منحرف مى ‏گردد. یک انسان ضعیف، ممکن است در برابر چند کلمه فریبنده، از راه بدر شود. ممکن است با هر تهدید پوچى دچار وحشت شود، یا اگر پول و مقامى به او پیشنهاد کنند، در برابر آن تاب مقاومت از دست بدهد، و حاضر به انجام هر کار نادرستى بشود.

افراد بسیارى بوده ‏اند که سالها از عمر خود را در راه عبادت و انجام وظایف شرعى و دینى گذارنده‏اند. ولى به خاطر همین ضعف، ناگهان از راه بدر رفته و حاصل تمام عمر خود را در چند لحظه بر باد داده‏اند و چیزى جز رسوایى و بدنامى بدست نیاورده‏اند. این است که ضعف و ناتوانى از بزرگترین آفتهاى زندگى و از خطرناک‏ترین دشمنان انسان است.

اما در برابر این عجز و ناتوانى، صفتهاى نیکوى روحى و اخلاقى قرار دارد، که تعدادى از آنها را، امام (ع) در همین کلام پر معنى، بر شمرده است.

یکى از این صفات، صبر و بردبارى است، که از عالى‏ترین جلوه‏هاى شجاعت انسان بشمار مى ‏رود. شجاع، آن کسى نیست که در برابر هر مسئله‏ اى به خشم مى‏آید و عجولانه دست به اقدامات حساب نشده مى ‏زند. چون بسیار دیده شده که چنین افرادى، صدها گرفتارى براى خود، و هزاران مشکل براى دیگران ایجاد کرده ‏اند. بلکه آن کسى براستى شجاعت دارد که در برابر مسائل و مشکلات بردبار باشد و با صبر و حوصله، درباره آن فکر کند و همیشه، بجاى سریع‏ترین راه حل، در جست و جوى بهترین راه حلها باشد.

صفت دیگر، پارسایى و پرهیزکارى است، که براى انسان، بهترین ثروتها و بالاترین توانگریها به شمار مى‏آید. انسان پارسا و پرهیزکار، در وجود خود، آنقدر ارزشهاى روحى و معنوى ذخیره مى‏کند، که دیگر به مال و ثروت دنیا چشم نمى ‏دوزد. و همین بى‏نیازى از مال دنیا، او را از بزرگترین ثروتمندان و توانگران، ثروتمندتر مى‏ سازد.

خرسندى به رویدادها نیز از صفات ارزنده انسان است. اصولا یک مسلمان مومن، از آنچه با اراده و قدرت خداوندى، در زندگى‏اش رخ دهد، هرگز اظهار نارضایى نمى‏کند. یعنى به هر پیشامدى که خداوند برایش مقدر کرده باشد راضى و خرسند است و همین رضایت و خرسندى، باعث مى‏شود که از پیش آمدهاى گوناگون، دچار رنج و عذاب نشود. چنین کسى اگر ببیند که دیگران به قدرت و مقام رسیده‏اند و مال و ثروت بدست آورده‏اند، و او از آنها بى ‏نصیب مانده است، هرگز حسادت نمى ‏ورزد و غم و غصه به دل راه نمى‏دهد. زیرا صفت خرسندى و رضایتى که در او وجود دارد، مانند نعمتى با ارزش، همیشه همراه اوست و مانند دوستى مهربان و دلسوز، همیشه او را از دچار شدن به اینگونه رنج و عذابها، باز مى ‏دارد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 7 / 1395

.:: نهج البلاغه ::.

ناتوانتر از ناتوانترین

اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم.ح/ 12

ترجمه: ناتوان‏ترین مردم کسى است که در بدست آوردن دوست، ناتوان باشد، و ناتوان‏تر از او، کسى است که دوست بدست آمده را، از دست بدهد.

شرح: توانایى انسان، تنها در قدرت جسم و زور بازو نیست. بلکه توانایى روحى و اخلاقى، بالاتر و با ارزش‏تر از توانائى جسم و تن است. قدرت جسمى، با گذشت زمان و افزایش سن و سال از بین مى ‏رود، اما توانایى روحى و اخلاقى، بر اثر گذشت زمان بیشتر مى ‏شود، و انسان را قوى ‏تر و ورزیده‏ تر مى‏ کند.

پس ما، ضمن آنکه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، باید ارزش و اهمیت قائل باشیم و در حفظ آن بکوشیم، باید سعى کنیم که توانایى روحى و اخلاقى هم بدست آوریم و هر روز به مقدار آن بیفزائیم.

امام على علیه‏السلام مى ‏فرماید: یکى از نشانه ‏هاى قدرت روح و توانایى اخلاق، این است که انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب، براى خود دوستان زیادى پیدا کند. پس کسى که نمى ‏تواند براى خود دوست صمیمى و خوبى پیدا کند، از لحاظ روحى و اخلاقى، عاجز و ناتوان است.

اما، ناتوان‏تر از او، کسى است که دوستى را که پیدا کرده، نتواند براى همیشه نگه دارد. یعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى تنها بماند. زیرا نگهدارى دوست، دشوارتر از بدست آوردن دوست است. یعنى براى حفظ دوستان بدست آمده، بیش از یافتن دوستان جدید، قدرت روحى و اخلاقى لازم است.

رفتار ما و گفتار دیگران

من اسرع الى الناس بما یکرهون قالوا فیه بما لا یعلمون.

ح/ 35

ترجمه: هر کس به سوى چیزى که مردم از آن بدشان مى‏ آید بشتابد، مردم نیز درباره او، آنچه را که نمى ‏دانند، خواهند گفت.

شرح: کسى که با گفتار و کردار زننده خویش، مردم را برنجاند، مثل آن است که شتابان، به سوى چیزى رفته که مردم از آن بدشان مى ‏آید. یعنى، براى انجام کارى که باعث رنجش و آزردگى دیگران مى ‏شود، شتاب کرده است.

معنى شتاب کردن، در کارى که باعث رنجش مى ‏شود، آن است که ما، بدون فکر و اندیشه، و بدون سنجیدن و حساب کردن، سخنى بگوئیم یا کارى کنیم که دیگران را از ما متنفر و رنجیده سازد.

وقتى کسى چنین کارى کند، معلوم است که دیگران هم بفکر تلافى کردن مى ‏افتند و تصمیم مى ‏گیرند کارى کنند، که آن شخص هم رنجیده شود. در چنین حالتى، مردم نیز، مثل همان شخص رفتار مى ‏کنند. یعنى نسنجیده و نیندیشیده، درباره او بدگوئى آغاز مى ‏کنند،

و هر چه را که درباره او شنیده باشند، چه راست باشد چه دروغ به زبان مى ‏آورند. و از گفتن چیزهائى هم که نمى ‏دانند واقعیت دارد یا نه، خوددارى نمى ‏کنند.البته این هم رفتار خوبى نیست، ولى بهر صورت این نتیجه اعمال کسى است که مردم را مى ‏رنجاند، و به سوى چیزى که ناخوشایند دیگران است شتاب مى ‏کند.

فروتنى توانگران و سرافرازى تهیدستان

ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلبا لما عند الله! و احسن منه تیه الفقراء على الاغنیاء اتکالا على الله.

ح/ 406

ترجمه: چه زیباست فروتنى توانگران، در برابر مستمندان، بخاطر رضاى خدا، و چه زیباتر است سرفرازى و بى ‏اعتنائى تهیدستان، در برابر ثروتمندان، بخاطر اعتماد و توکل بر خدا.

شرح: در اسلام، ثروت یا فقر، هیچکدام ملاک ارزش و برترى نیست. یعنى مسلمانى که اخلاق اسلامى و ایمان راستین دارد، براى ثروتمند بیش از لیاقتش، و براى فقیر کمتر از شایستگى ‏اش، ارزش و احترام قائل نمى ‏شود. زیرا خداوند فرموده است: ارزش انسان، به تقوى است، یعنى هر کس بیشتر تقوى داشته باشد، ارزشمندتر است.

با این حال، متاسفانه بعضى از افراد هستند که این اخلاق اسلامى در آنها ضعیف است. اینگونه افراد، اگر ثروتمند باشند، بخاطر ثروت خود، گردن فرازى مى ‏کنند، نسبت بفقراء اعتنائى نشان نمى ‏دهند، و گاهى حتى حاضر نمى ‏شوند با شخص فقیر،همنشین و همصحبت شوند، و اگر به مجلسى بروند، حاضر نمى ‏شوند با فقراء، بر سر یک سفره بنشینند.

از سوى دیگر، شخصى که از لحاظ اخلاق اسلامى ضعیف است، اگر فقیر باشد، عزت نفس خود را از دست مى ‏دهد، و در برابر ثروتمندان، به تعظیم و کرنش و تملق مى ‏پردازد.

حضرت امیرالمومنین (ع) در همین مورد مى ‏فرمایند: اگر شخص ثروتمند، در برابر فقراء بجاى گردن فرازى و بى اعتنائى، از خود تواضع و فروتنى نشان دهد، تا رضایت خداوند را بدست آورد، کار نیکو و زیبائى کرده است. چون ثروت و احترام واقعى، پاداشى است که نزد خداوند وجود دارد.

ولى از آن زیباتر و نیکوتر، آن است که شخص فقیر، در برابر ثروتمندان، تعظیم و کرنش نکند، بلکه از خود، سرفرازى و بى ‏اعتنائى نشان دهد. و ثابت کند که تعظیم و کرنش، مخصوص خداوند متعال است، و کسى که به خدا، توکل و اعتماد داشته باشد، همه خواستهایش را از او مى‏ خواهد. پس چنین کسى احتیاجى ندارد که براى جلب محبت و نظر ثروتمندان، و به امید اینکه آنها نیاز او را بر طرف کنند، در برابرشان، کوچکى و افتادگى نشان دهد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 7 / 1395

.:: نهج البلاغه ::.

پرهیز از جایگاه تهمت

من وضع نفسه مواضع التهمه فلا یلومن من اساء به الظن.

ح/ 159

ترجمه: کسى که خود را در معرض بد نامى و جایگاه تهمت قرار مى‏ دهد، نباید کسى را که به او گمان بد مى ‏برد، ملامت کند.

شرح: یکى از دستورهاى اسلامى این است که: مسلمان مومن نباید فقط به این که کار بد نمى‏ کند و حرف بد نمى ‏زند، راضى و خشنود باشد. بلکه باید از شنیدن حرف بد و دیدن کار بد نیز خوددارى کند. یعنى اگر در مکانى، عده‏ اى، سخنان گناه‏ آلود بر زبان بیاورند، نباید آنجا بماند و آن سخنان را بشنود. یا اگر در جایى کارهاى گناه‏آلود انجام شود، نباید در آنجا درنگ کند.

امام علیه‏السلام نیز، بر اساس همین دستور اسلامى، شیعیان خود را راهنمایى فرموده است. طبق فرمایش امام (ع): مسلمان مومن، نباید به جاهایى برود، که در آنها، کارهاى زشت و گناه آلود انجام مى ‏گیرد. مثلا هرگز نباید به قمارخانه یا مشروب فروشى برود. زیرا با رفتن به چنین مکانهایى، به جایگاه تهمت قدم مى ‏نهد و خود را در معرض بدنامى قرار مى ‏دهد. یعنى هر چند هم که خود او، اهل قمار و مشروب نباشد، وقتى در چنان مکانهایى دیده شود، مورد بد گمانى قرار خواهد گرفت. و دیگران که از باطن او خبر ندارند، ممکن است تصور کنند که او نیز اهل قمار و مشروب است و به این ترتیب، به او تهمت قماربازى و مى ‏گسارى بزنند.

روشن است که اگر چنین وضعى پیش بیاید، کسى که مورد تهمت قرار گرفته، نباید کسانى را که به او بدگمان شده و تهمت زده‏اند، ملامت کند. زیرا، تقصیر از خود اوست، که با قدم گذاشتن به چنان مکانهایى، در دل دیگران، نسبت به خود بدگمانى ایجاد کرده است.

فرصت را از دست ندهیم

اضاعه الفرصه غصه.

ح/ 118

ترجمه: از دست دادن فرصت، مایه غم و اندوه است.

شرح: عمر انسان کوتاه و زودگذر است، و فرصتهاى زندگى کوتاه‏تر و زودگذرتر از آن. هر روزى که از عمر انسان مى‏ گذرد، تعدادى از فرصتهاى زندگى او نیز براى همیشه از دست مى‏رود و نابود مى ‏شود.

چون فرصتهاى زندگى، دیگر قابل بازگشت نیستند، باید از هر فرصتى بهترین استفاده را بکنیم.استفاده کردن از فرصت، یعنى اینکه هر کارى را در وقت مناسب آن انجام دهیم. اگر فرصتى که امروز، براى انجام کارى در اختیار ما است از دست برود، فردا، براى آن کار، فرصتى نخواهد بود. چون فرصتهاى فردا هم، مخصوص کارهاى دیگرى است که هر یک باید در وقت خود انجام شود، و دیگر نمى ‏توانیم کارى را که فرصت انجامش امروز بوده، براى فردا بگذاریم، در آن صورت، کارهایى هم که باید در فرصتهاى فردا انجام شود، عقب مى ‏افتد، و اگر کار به همین شکل پیش برود، تمام فرصت‏هاى روزهاى آینده ما نیز، تباه مى‏ شوند و از دست مى ‏روند.

پس هر کارى را، باید در فرصت مناسب آن کار انجام داد، و گرنه ممکن است که دیگر، هیچگاه فرصتى براى انجام آن پیدا نشود. مثلا سنین کودکى و نوجوانى، فرصت مناسب تحصیل علم و آموختن دانش است. کسى که چنین فرصت مناسبى را از دست بدهد، در سالهاى بعد، گرفتاریهاى زندگى، اشتغال به کار و تامین معاش، رسیدگى به امور خانه و همسر و فرزندان، و دهها مسئولیت دیگر، به او اجازه و فرصت تحصیل نخواهند داد.

بهمین دلیل است که انسان باید هر فرصتى را که پیش مى ‏آید، غنیمت بشمارد و از آن بهترین استفاده را بکند. و گرنه، از دست دادن فرصت، مایه غم و اندوهى مى ‏شود که به هیچ قیمتى، قابل جبران نخواهد بود.

مسئولیت وعده

المسئول حرحتى یعد.

ح/ 336

ترجمه: کسى که از او درخواستى مى ‏شود، تا زمانى که وعده انجامش را نداده باشد، آزاد است.

شرح: اسلام، درباره وفاى به عهد سفارش بسیار کرده است. تا جایى که گفته مى‏شود: یکى از تفاوتهاى مسلمان با دیگران، در این است که مسلمان، وقتى براى انجام کارى قول بدهد، دیگر به هیچ قیمتى نباید از انجام قول و وعده خود، شانه خالى کند.

بدین ترتیب، مسلمان باید به شدت مراقب قول و قرارهاى خود باشد، و یا بى‏توجهى به عهد و وعده‏هایش، خود را نسبت به دستورهاى اسلام، بى ‏اعتناء نشان ندهد.پس هرگاه، کسى از شما درخواستى کرد، نباید نسنجیده و بدون اندیشه و حساب، وعده انجام آن را بدهید. بلکه باید به خوبى فکر کنید و ببینید که آیا توانایى انجام آن کار را دارید یا نه. چون اگر وعده‏یى بدهید و بعد، از عهده انجامش برنیائید، کسى که به او وعده داده ‏اید، به اطمینان قول شما، در انتظار کمک و مساعدت شما مى ‏ماند، و براى حل مشکل خود، دست به اقدام دیگرى نمى‏ زند و اگر شما وعده خود را انجام ندهید، ممکن است به آن شخص و زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى ‏اش، لطمه‏ هاى جبران‏ناپذیر وارد آید و مسلمان مومن، هرگز راضى نمى ‏شود تا برادر و خواهر دینى ‏اش، بخاطر بد قولى او، لطمه ببیند.

امام علیه‏السلام، براى آن که ارزش و اهمیت خوش قولى، و زشتى بد قولى را نشان دهد، در این کلام، موضوع را به شکل تازه‏ اى مطرح کرده است. حضرت مى ‏فرماید: وقتى از شما درخواستى مى ‏شود، تا زمانى که قول انجامش را نداده ‏اید، آزاد هستید که انجام آن کار را قبول کنید یا قبول نکنید. اما همینکه وعده انجامش را دادید، دیگر آزاد نیستید، بلکه خود را به صورت بنده کسى در آورده‏اید، که باید برایش کارى انجام بدهید.

یعنى انسان، در برابر قول و قرارى که مى ‏گذارد، آنقدر مسئولیت پیدا مى ‏کند که گویى به صورت بنده‏ى قول و عهد خود درآمده است، و هیچ چاره‏یى، جز انجام آن ندارد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 5 / 7 / 1395

.:: نهج البلاغه ::.

تفاوت اعمال

شتان ما بین عملین عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و یبقى اجره.

ح/ 121

ترجمه: چه تفاوت بسیارى، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مى‏گذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مى ‏ماند، و عملى که رنج و زحمت آن، زود تمام مى ‏شود ولى پاداش آن بر جاى مى ‏ماند.

شرح: خداوند، انسان را آزاد و مختار آفرید و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگى‏اش را انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود، هر عملى را که دلش خواست، انجام دهد.اما در روز قیامت، کسى که عمل خوب انجام داده پاداش مى ‏گیرد و کسى که مرتکب اعمال بد شده، به کیفر و مجازات مى ‏رسد.

امام علیه‏السلام، به مسلمانان هشدار مى‏ دهد، تا بدانند که بین این دو گونه عمل، تفاوت بسیارى هست، و فریب ظاهر را نخورند. یعنى انسان باید بداند، که کار خوب و بد، هر دو، به زودى مى ‏گذرد و تمام مى‏ شود، در حالیکه نتایج و پى ‏آمدهاى آن، از بین نمى ‏رود، و در کارنامه عمل انسان، باقى مى‏ ماند.

فرزند عزیز، تو خود، در میان دوستان، همکلاسى ‏ها، و اطرافیانت، نمونه‏ هاى این دو گونه عمل را، بسیار دیده‏ اى.به عنوان مثال: دانش‏آموزى که به جاى درس خواندن و زحمت کشیدن، وقت خود را به بازى و تفریح و خوشگذرانى تلف مى ‏کند، تمام آن بازیها و تفریحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانیهایش، به زودى تمام مى ‏شود. اما نتیجه این خوشیهاى زودگذر، مردود شدن است که یک سال از عمر او را بیهوده تلف مى ‏کند و دیگر تا پایان عمر نمى ‏تواند آن یک سال را دوباره به دست آورد.

دانش ‏آموزى هم که زحمت درس خواندن را تحمل مى ‏کند، رنج و زحمتش به زودى تمام مى‏ شود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن علم و دانش، و رفتن به کلاس بالاتر و پیشرفتى که نصیب او مى‏شود، نتایج خوب و لذت بخشى است که براى همیشه در زندگى او باقى مى ‏ماند.

از این مثال ساده، نتیجه مى‏گیریم که اعمال گناه آلود نیز اگر هم لذتى داشته باشند، لذت‏شان زودگذر است، در حالیکه نتیجه آنها، یعنى مجازاتى که در پى دارند، نزد خدا باقى مى‏ماند و در روز قیامت، گریبان شخص گناهکار را مى ‏گیرد. مثلا کسى که بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمى ‏گیرد و در ایام ماه مبارک رمضان، شکم‏چرانى مى ‏کند، لذتى که از خوردن و آشامیدن مى ‏برد، یک لذت زودگذر است. یعنى لذتى است که با جمع کردن سفره غذا، تمام مى‏ شود و چیزى از آن باقى نمى ‏ماند. ولى نتیجه این نافرمانى، تا روز قیامت باقى مى‏ماند و خداوند شخص روزه خود را به مجازات نافرمانى ‏اش مى‏ رساند.

اما کسى که روزه مى ‏گیرد، فقط چند ساعت، زحمت گرسنگى و تشنگى را تحمل مى ‏کند، ولى در عوض این رنج زودگذر، که با فرا رسیدن غروب همان روز تمام خواهد شد، براى خود پاداشى فراهم مى ‏کند، که تا روز قیامت، در نزد خداوند باقى خواهد ماند، و در آن روز مزد زحمت او، داده خواهد شد.اگر خود شما خوب فکر کنید خواهید دید که تمام کارها همین طور است. یعنى هم تمام لذتها زودگذر هستند، هم تمام زحمتها. ولى آنچه براى همیشه باقى مى ‏ماند، نتیجه عمل و کردار انسان است، که اگر بخاطر لذتهاى زودگذر گناه کرده، مجازات مى ‏شود، و اگر در راه اطاعت از خدا، رنج و زحمت زودگذر را تحمل کرده، مزد و پاداش مى ‏گیرد.

آخرت نتیجه دنیا

اعمال العباد فى عاجلهم، نصب اعینهم فى آجلهم.

ح/ 7

ترجمه: کارهایى که بندگان در این دنیا انجام مى ‏دهند، روز قیامت، در برابر چشم هایشان خواهد بود.

شرح: دستگاههاى رادیو و تلویزیونى که به دست بشر ساخته شده، صدا و گفتار، و حرکات و اعمال آدمى را که چند سال پیش ضبط شده، پس از گذشت سالها دوباره پخش مى ‏کنند، و دوباره عین همان حرفها و حرکات را جلوى چشم ما مجسم مى‏سازند. فیلمى که از اعمال و حرکات کسى ضبط شد، تا سالهاى سال، حتى تا وقتى که دنیا وجود دارد، مى ‏تواند باقى بماند. چون به فرض اینکه یک فیلم رو به کهنگى و خرابى برود، مى ‏توان تصویر و صداى آن را روى فیلم دیگرى ضبط کرد و به این ترتیب، براى همیشه آن تصویر و صدا را نگهدارى کرد.

وقتى بشر که مخلوق خداوند است، توانسته چنین دستگاهى بسازد، به سادگى مى ‏توان فهمید که خداى متعال، در دستگاه عظیم آفرینش خود، چه دستگاههاى عجیب و دقیقى براى ضبط و نگهدارى اعمال انسان، خلق کرده است. آرى، دستگاههاى گیرنده و فرستنده و نگهدارنده جهان آفرینش، چنان عظیم و دقیق و حساس است که کوچکترین اعمال و کردار انسانها را ضبط مى ‏کند و حساب یکایک کارها و کلمه به کلمه حرفها را نگاه مى ‏دارد.

امام علیه‏السلام، درباره این دستگاه عظیم، چنین خبر مى‏ دهد که: هر کارى را که بندگان، در این دنیا انجام مى ‏دهند، خداوند با تمام جزئیاتش ضبط و حفظ مى ‏کند. و در روز قیامت، تمام آن کارها را، که در نامه عمل هر کس محفوظ مانده است، جلوى چشم بندگان مجسم مى‏ سازد، تا به چشم خود ببینند و به یاد بیاورند که در این دنیا چه کرده‏اند، و بدانند که خداوند، هر کس را، به نسبت اعمال نیک و یا بدش، پاداش یا کیفر مى ‏دهد.و در آن روز، سخت‏ترین عذابها، براى کسانى است که کارهاى بدى که در این دنیا انجام داده ‏اند، در آن دنیا مقابل چشمشان مجسم مى ‏شود.

عجز آفت است و صبر شجاعت...

و العجز آفه، و الصبر شجاعه، و الزهد ثروه، و الورع جنه، و نعم القرین الرضا.

ح/ 4

ترجمه: ناتوانى آفت است و بردبارى شجاعت، پرهیزکارى و پارسایى توانگرى است و خرسندى به رویدادها یار و همراهى است با ارزش.

شرح: انسانى که گرفتار ضعفهاى روحى و اخلاقى باشد، همیشه با یک خطر بزرگ روبرو خواهد بود. و آن خطر این است که: در برابر مسائل مختلف و پیش آمدهاى گوناگون، قدرت ایستادگى نخواهد داشت، و دچار سستى و لغزش خواهد شد و از راه راست، انحراف پیدا خواهد کرد.

از این رو است که در تعالیم اسلامى، همیشه تکیه بر این است که انسان، قبل از هر چیز، ضعفهاى روحى و اخلاقى را از خود دور کند، و قدرت درونى لازم براى ایستادگى در برابر مسائل مختلف را به دست آورد و در حفظ و تقویت آن بکوشد.مثبت و منفى سخن مى‏گوید و انسان را با عیب و ضعفها، و ارزش قدرتهاى روحى و اخلاقى آشنا مى ‏سازد.

بر اساس فرمایش امام (ع)، ضعف و ناتوانى، بزرگترین آفت و دشمن زندگى انسان است. زیرا انسان ضعیف، زود فریب مى ‏خورد، زود به لغزش دچار مى ‏شود، و زود از راه راست منحرف مى ‏گردد. یک انسان ضعیف، ممکن است در برابر چند کلمه فریبنده، از راه بدر شود. ممکن است با هر تهدید پوچى دچار وحشت شود، یا اگر پول و مقامى به او پیشنهاد کنند، در برابر آن تاب مقاومت از دست بدهد، و حاضر به انجام هر کار نادرستى بشود.

افراد بسیارى بوده ‏اند که سالها از عمر خود را در راه عبادت و انجام وظایف شرعى و دینى گذارنده‏اند. ولى به خاطر همین ضعف، ناگهان از راه بدر رفته و حاصل تمام عمر خود را در چند لحظه بر باد داده‏اند و چیزى جز رسوایى و بدنامى بدست نیاورده‏اند. این است که ضعف و ناتوانى از بزرگترین آفتهاى زندگى و از خطرناک‏ترین دشمنان انسان است.

اما در برابر این عجز و ناتوانى، صفتهاى نیکوى روحى و اخلاقى قرار دارد، که تعدادى از آنها را، امام (ع) در همین کلام پر معنى، بر شمرده است.

یکى از این صفات، صبر و بردبارى است، که از عالى‏ترین جلوه‏هاى شجاعت انسان بشمار مى ‏رود. شجاع، آن کسى نیست که در برابر هر مسئله‏ اى به خشم مى‏آید و عجولانه دست به اقدامات حساب نشده مى ‏زند. چون بسیار دیده شده که چنین افرادى، صدها گرفتارى براى خود، و هزاران مشکل براى دیگران ایجاد کرده ‏اند. بلکه آن کسى براستى شجاعت دارد که در برابر مسائل و مشکلات بردبار باشد و با صبر و حوصله، درباره آن فکر کند و همیشه، بجاى سریع‏ترین راه حل، در جست و جوى بهترین راه حلها باشد.

صفت دیگر، پارسایى و پرهیزکارى است، که براى انسان، بهترین ثروتها و بالاترین توانگریها به شمار مى‏آید. انسان پارسا و پرهیزکار، در وجود خود، آنقدر ارزشهاى روحى و معنوى ذخیره مى‏کند، که دیگر به مال و ثروت دنیا چشم نمى ‏دوزد. و همین بى‏نیازى از مال دنیا، او را از بزرگترین ثروتمندان و توانگران، ثروتمندتر مى‏ سازد.

خرسندى به رویدادها نیز از صفات ارزنده انسان است. اصولا یک مسلمان مومن، از آنچه با اراده و قدرت خداوندى، در زندگى‏اش رخ دهد، هرگز اظهار نارضایى نمى‏کند. یعنى به هر پیشامدى که خداوند برایش مقدر کرده باشد راضى و خرسند است و همین رضایت و خرسندى، باعث مى‏شود که از پیش آمدهاى گوناگون، دچار رنج و عذاب نشود. چنین کسى اگر ببیند که دیگران به قدرت و مقام رسیده‏اند و مال و ثروت بدست آورده‏اند، و او از آنها بى ‏نصیب مانده است، هرگز حسادت نمى ‏ورزد و غم و غصه به دل راه نمى‏دهد. زیرا صفت خرسندى و رضایتى که در او وجود دارد، مانند نعمتى با ارزش، همیشه همراه اوست و مانند دوستى مهربان و دلسوز، همیشه او را از دچار شدن به اینگونه رنج و عذابها، باز مى ‏دارد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسب‌ها: تفاوت اعمال
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 1 / 6 / 1395

معیار زشتى کارها

و احذر کل عمل یعمل به فى السر و یستحیى منه فى العلانیه، و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه.

نامه/ 69

ترجمه: از کارى که در نهان انجام مى ‏شود، و در آشکار شرم‏آور است، بپرهیز و نیز از کارى که اگر از انجام دهنده‏اش، درباره‏ى آن بپرسند، یا انجام آن را انکار مى ‏کند و یا بخاطر آن پوزش مى ‏طلبد، دورى کن.

شرح: بسیار کسان هستند که دلشان نمى ‏خواهد کار بد انجام دهند و مورد سرزنش مردم و خشم و نارضایى خدا قرار گیرند. ولى چون گاهى نمى ‏توانند فرق میان بد و خوب را تشخیص دهند، بطور ناخواسته و نا آگاهانه مرتکب اعمال ناپسند مى ‏شوند.

از این رو، براى آنکه کار خوب از کار بد مشخص شود، و انسان بتواند فرق بین این دو را بشناسد و کار بد انجام ندهد، امام علیه‏السلام دو قانون و نشانه ساده و آسان تعیین فرموده است: اول آنکه کار بد، آن است که بطور پنهانى و دور از چشم دیگران انجام داده مى ‏شود، زیرا انجام آن بطور آشکار و برابر چشم مردم باعث شرم و خجالت است.

دومین نشانه کار بد، آن است که وقتى انجام دهنده آن را مورد پرسش قرار دهند که چرا چنان کارى کرده است، یا انکار مى‏کند و مى ‏گوید: «من چنین کارى نکرده ‏ام»، و یا بخاطر انجام آن کار عذر خواهى مى‏کند و مى ‏گوید: «مرا ببخشید، از روى نادانى چنین کارى کرده‏ام».

پس ما نیز، هر گاه دیدیم کارى که مى‏خواهیم انجام دهیم، یکى از این دو نشانه را دارد، باید بدانیم که کار بدى است، و از انجام آن خوددارى کنیم.

تمرین بردبارى

ان لم تکن حلیما فتحلم، فانه قل من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم.

ح/ 207

ترجمه: اگر بردبار نیستى، خود را وادار به بردبارى کن، زیرا کسى که خود را به گروهى شبیه کند، به زودى از آنان مى‏ شود.

شرح: کسانى هستند که برخى از صفات خوب انسانى، بطور طبیعى، در آنها وجود ندارد. مثلا در طبیعت آنها، از آغاز، صفت حلم و بردبارى وجود نداشته است، و همواره در برابر کوچکترین ناملایمى، آرامش خود را از کف داده، و دست به کارهایى زده‏اند که باعث ایجاد مشکلات و ناراحتیهاى فراوانى شده است.بهترین راهى که براى اینگونه افراد وجود دارد، آن است که با اراده و تمرین، خود را به آن صفت عادت دهند، تا رفته رفته، بر اثر عادت، آن صفت خوب جزو وجود آنها شود.

امام علیه‏السلام، به عنوان نمونه، صفت «بردبارى» را مطرح ساخته و درباره‏ى آن فرموده است: اگر خصلت حلم و بردبارى،در طبیعت شما وجود ندارد، دلیل بر آن نیست که هرگز نمى ‏توانید حلیم و بردبار شوید. کافى است که براى مدتى، خود را به بردبارى وادار سازید یعنى در برابر مسائلى که آرامش شما را بر هم مى‏ زند، سعى کنید رفتارتان شبیه کسى باشد که بطور طبیعى بردبار است و در برابر چنان مسئله‏یى، آرامش خود را با بردبارى حفظ مى ‏کند. وقتى مدتى به این کار ادامه دادید و رفتارى شبیه رفتار اشخاص بردبار در پیش گرفتید، رفته رفته عادت مى ‏کنید که هر وقت با چنان مسائلى روبرو شدید، همان رفتار را از خود نشان دهید.

به این ترتیب، صفاتى که در طبیعت شما وجود ندارد، بر اثر تمرین به صورت یک عادت در شما ایجاد مى ‏شود. بطوریکه دیگر کسى نمى ‏تواند تشخیص دهد که آن صفت خوب، از آغاز در طبیعت شما وجود داشته است، یا خود، با تمرین و عادت، آنرا در وجودتان ایجاد کرده‏اید.

زبان عاقل و زبان احمق

لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.

ح/ 40

ترجمه: زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد، و قلب احمق، پشت زبان او جاى گرفته است (عاقل با اندیشه سخن مى‏گوید و نادان بى‏ فکر).

شرح: انسان عاقل، وقتى بخواهد سخنى بر زبان آورد، نخست به دل و اندیشه‏ى خود مراجعه مى ‏کند، معنى آن سخن و نیکى یا بدى آن را با عقل و شعور خود مى ‏سنجد، نتیجه‏یى را که ممکن است از آن حاصل شود حساب مى‏کند، و هنگامى که به درستى و خوبى سخن خود اطمینان یافت، آن را بر زبان مى ‏آورد.پس عاقل، قلب و اندیشه خود را پیش از زبانش به کار مى ‏اندازد، و زبانش را پشت سر عقل و شعور خود نگاه مى ‏دارد.اما احمق، بر عکس رفتار مى ‏کند. یعنى هر سخنى که به زبانش آمد، نسنجیده و بدون فکر و اندیشه بیان مى ‏کند، و پس از آن که سخن او، در دیگران، تاثیر بد گذاشت، تازه بفکر مى ‏افتد که آیا سخنش درست بوده یا نادرست. یعنى احمق، نخست زبان خود را به کار مى‏اندازد و نسنجیده حرف مى‏زند، و بعد از آن، به قلب و عقل خود مراجعه مى ‏کند و درباره نیک و بد سخن خود و نتیجه و حاصل آن مى ‏اندیشد.

به همین دلیل است که خردمندان، از قدیم گفته‏اند: سخنى که درباره‏ى آن کاملا فکر نکرده‏اى، بر زبان میاور.

اینچنین مالى از دست نمى ‏رود

لم یذهب من مالک ما وعظک.

ح/ 196

ترجمه: مالى که از دستت رفت و تو را پندى آموخت، از دست رفته مپندار.

شرح: انسان وقتى قسمتى از مال خود را از دست مى‏دهد، غمگین و افسرده مى ‏شود و به خاطر مال از دست رفته، غصه مى‏خورد. زیرا معمولا اینطور تصور مى ‏شود که مالى که از کف رفت، بیهوده تلف شده است و دیگر جبران نخواهد شد.

اما حقیقت این است که مال از دست رفته، بکلى تلف و نابود نمى ‏شود، بلکه با از بین رفتن آن، نتیجه و فایده‏یى براى صاحبش به جاى مى ‏ماند، که گاهى ممکن است بیش از آن مال، ارزش داشته باشد. و این نتیجه و فایده، تجربه‏یى است که شخص، در برابر از کف دادن مال خود، به دست مى ‏آورد.

اینکه بسیارى از مردم، تجربه را گرانبهاتر و با ارزش‏تر از مال مى ‏دانند، براى آن است که مال، هر اندازه هم که باشد، براى همیشه باقى نمى ‏ماند و بالاخره روزى، تمام مى ‏شود، ولى تجربه، سرمایه‏یى است که هرگز تمام نمى ‏شود، و همیشه و در هر حالى هم در دسترس قرار دارد و مى‏توان از آن استفاده کرد.

پس اگر ما نیز مالى را از دست دادیم، ولى در کارى که مال خود را بخاطر آن از کف داده‏ایم، تجربه‏یى به دست آوردیم، باید بدانیم که آن مال را، بیهوده و رایگان از دست نداده ‏ایم. بلکه به جاى آن، سرمایه گرانبهاترى به دست آوردیم که چه بسا در طول زندگى، بسیار بیشتر از آن مال به دردمان خواهد خورد.

اما آنچه که در خور تامل است این است که انسان نباید هیچ کارى را بدون فکر و دقت انجام دهد زیرا بالاخره از دست دادن مال موجب ضرر و دلیل کم دقتى است .

عمل و نسب

من ابطا به عمله لم یسرع به نسبه.

ح / 23

ترجمه: کسى که به خاطر کردارش عقب مانده است، با اتکاء به اصل و نسب، نمى ‏تواند پیش بیفتد.

شرح: انسان باید کردار نیکو داشته باشد، و تنها به اتکاء کردار خود، به سوى آسایش دنیا و سعادت آخرت پیش برود. زیرا در قانون الهى، کردار هیچکس را به حساب کس دیگر نمى ‏نویسند و پاداش هیچکس را به بستگان و نزدیکان او نمى ‏دهند.

ما، در تاریخ اسلام مى ‏بینیم که حتى فرزندان امامان معصوم نیز، با آن که پدرشان «ولى» خدا، و پیشواى مسلمانان بوده‏اند، از سزاى کردار خود، در امان نمى‏مانند. مثلا، پس از رحلت حضرت امام حسن عسکرى (ع)، پسر بزرگتر آن حضرت، مى‏خواست حق امامت حضرت امام زمان (عج) را پایمال کند، و خود رهبرى مسلمین را به عهده بگیرد. ولى خداوند او را رسوا کرد، و با آن که پدرش و تمام اجدادش امام و معصوم بودند، خود او گمراه شد و نتوانست از اصل و نسب شریفى که داشت، استفاده کند و پیش بیفتد. و علت این امر آن بود که وى کردار خوبى نداشت و به همین دلیل در دنیا و آخرت عقب افتاده بود.

پس انسان، نمى ‏تواند به پدر و مادر و اجداد شریف و بزرگوارش، که در تقوى یا علم یا هنر احترام و اعتبار داشته‏اند، متکى باشد. و نمى‏تواند به اتکاء آنها، به کردار خود بى ‏توجهى کند. یعنى عبادت و بندگى خداوند را بجاى نیاورد، و براى پیشرفت زندگى رستگارى آخرت خود هیچ کارى انجام ندهد، ولى بخاطر اصل و نسب خود، منتظر باشد که در این دنیا به مقام و منزلت و احترام برسد، و در آن دنیا هم پاداش نیکو بگیرد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )


موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 1 / 6 / 1395

تندخویى دیوانگى است

الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم فجنونه مستحکم. ح/ 255

ترجمه: تندخوئى یک نوع دیوانگى است، زیرا تندخو پشیمان می شود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگیش پا برجا و پایدار شده است.

شرح: شخص تندخو، کسى است که زود به خشم مى ‏آید، و در حالت خشم، نمى‏تواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و رفتار و اعمال خود را مهار کند. در نتیجه، هنگام خشم و تندخوئى، دست به کارهائى مى‏زند که عقل سالم انجام آنها را نمى ‏پذیرد: زبان به بى‏ادبى و فحاشى مى‏گشاید، دست به شکستن و پاره کردن و دور ریختن چیزهاى مختلف مى ‏زند، با دیگران نزاع و کتک کارى مى ‏کند و باعث زخم و جراحت خود یا دیگران مى ‏شود. چه بسا دیده شده که خشم و تندخوئى یک نفر، باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در میان آنها جنایت و فاجعه‏ئى رخ داده، یا زیان و خسارت جبران ناپذیر دیگرى پیش آمده است.

وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مى‏برد و باعث ایجاد چنین مشکلات و مصیبتهائى مى ‏شود، حالت او شبیه نوعى دیوانگى است. زیرا او هم، در آن لحظات، مانند دیوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نیست که مرتکب چه کارهائى مى‏ شود.البته شخص تندخو، پس از فرو نشستن خشم، از کارهایى که انجام داده پشیمان مى‏شود. و همین پشیمانى، نشان مى ‏دهد که وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن کارهاى دیوانه‏ وار خود شده است. یعنى خود او هم متوجه مى‏شود که در آن لحظات خشم، نوعى دیوانگى زودگذر گریبانش را گرفته و سپس رهایش کرده است.

اما اگر کسى باشد که پس از فرو نشستن خشم نیز، از انجام آن کارهاى زشت پشیمان نشود، معلوم مى ‏شود که آن حالت دیوانگیش زود گذر و موقتى نیست، بلکه دیوانگى براى همیشه، در وجود او، باقى و پا برجا مانده است.

حکمت‏هاى ایمان، نماز...

فرض الله الایمان تطهیرا من الشرک، و الصلاه تنزیها عن الکبر، و الزکاه تسبیبا للرزق، و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق، و الحج تقربه للدین، و الجهاد عزا للاسلام، و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهى عن المنکر ردعا للسفهاء.

ح/ 252

ترجمه: خداوند، ایمان را براى پاک شدن دلها از آلودگى کفر و شرک، و نماز را براى پاک بودن از سرکشى و نافرمانى واجب کرد، زکوه را وسیله اى براى روزى مستمندان، و روزه را وسیله اى براى آزمایش اخلاص بندگان قرار داد، حج را براى نیرومند شدن دین، و جهاد را براى شکوه و سربلندى اسلام واجب ساخت، امر به معروف را به خاطر اصلاح توده ناآگاه مردم، و نهى از منکر را براى بازداشتن افراد بى ‏خرد، از کارهاى زشت و گناه آلود مقرر کرد.

شرح: احکام دین اسلام، با تمام جزئیات خود، دستورهائى هستند که خداوند براى بندگان مومن خود مقرر کرده است. از اینرو، انجام دادن این احکام، وظیفه حتمى و قطعى مسلمانان است، و یک مسلمان مومن کسى است که دستورهاى واجب الاجراى خداوند را، بدون چون و چرا انجام دهد، و درباره آنها دچار هیچگونه شک و تردیدى نشود، هیچگونه سئوال و جوابى نکند، و هیچگونه دلیل و برهانى نخواهد.

با این حال، گاهى پیشوایان معصوم و امامان بزرگوار ما، علت منطقى و فلسفه فردى و اجتماعى این دستورها را تشریح کرده و درباره هر یک، توضیح کافى داده‏ اند. تا هم غیر مسلمانان، به منطقى و مستدل بودن دستورهاى اسلام پى ببرند و بتوانند با دستورهاى ادیان دیگر مقایسه کنند، و هم مسلمانها، با فلسفه احکامى که انجام مى‏ دهند آشنا شوند و فواید سازنده، آنها را بهتر و بیشتر بشناسند.

امام علیه‏السلام نیز، در این جمله‏ هاى کوتاه و پر معنى، فلسفه ایمان، نماز، زکوه، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، و نهى از منکر را تشریح فرموده، و درباره واجب بودن هر یک، توضیحى دقیق و عمیق داده است.

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار

احبب حبیبک هونا ما، عسى ان یکون بغیضک یوما ما، و ابغض بغیضک هونا ما، عسى ان یکون حبیبک یوماما.

ح/ 268

ترجمه: در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود،

و در دشمنى با دشمن خود نیز اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید روزى با تو دوست شود.

شرح: در دوستى و دشمنى نیز، همچون مسائل دیگر، باید میانه روى کرد و اندازه نگهداشت. چون زیاده روى در دشمنى و یا دوستى نیز، ممکن است زیانهائى متوجه ما سازد، که دیگر قابل جبران نباشد.

وقتى با کسى دوست مى ‏شویم، نباید در معاشرت با او آنقدر زیاده روى کنیم، که بیش از اندازه به حریم زندگى ما نزدیک شود، و تمام اسرار ما را بداند. زیرا ممکن است روزى بین ما اختلافى پیدا شود و آن دوست، بصورت دشمن ما درآید. در آنصورت، او، چون تمام اسرار ما را مى‏داند و از آنچه در حریم خانواده ما مى ‏گذرد آگاه است، مى ‏تواند از دانسته‏هاى خود، بر ضد ما سوء استفاده کند، و ضربه‏هایى به ما بزند، که دیگر قابل جبران نباشد.

در دشمنى نیز باید میانه‏ رو باشیم و اندازه نگه داریم. یعنى نباید دشمن را آنقدر اذیت و آزار کنیم، و آنقدر درباره‏اش سخنان زشت و زننده بگوئیم، که اگر روزى با یکدیگر دوست شدیم، به خاطر کارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشیم.

نگاه به زیر دستان

و اکثر ان تنظر الى من فضلت علیه فان ذلک من ابواب الشکر.

نامه/ 69

ترجمه: به افراد پائین‏تر از خود، زیاد بنگر، که این نگریستن‏ها، درهاى شکرگزارى را به روى تو باز مى‏ کند.

شرح: انسان باید، در مورد نعمتهائى که خداوند به او داده است، همیشه شکرگزار باشد، و نشان دهد که قدر آن نعمتها را مى‏ داند. زیرا کسى که قدر نعمتهاى خدا را بداند، و بخاطر آنها در برابر خداوند شکرگزار باشد، لیاقت و شایستگى رسیدن به نعمتهاى بیشتر را نیز بدست مى ‏آورد.

اما کسى که قدر نعمتهاى موجود را نداند، و از آنچه خداوند به او داده است ناراضى باشد، نعمتهاى خدا را تلف مى ‏کند، و نشان مى ‏دهد لیاقت آن نعمتها را ندارد. در آن صورت، نه تنها نعمت بیشترى بدست نمى‏آورد، بلکه آنچه را که دارد از دست مى ‏دهد.

ما، براى آنکه قدر نعمتهاى خداوند را بدانیم، باید همیشه به افراد پائین‏تر از خود نظر داشته باشیم. یعنى کسانى را نگاه کنیم، که کمتر از ما، از نعمتهاى خداوند برخوردار شده‏اند. در این صورت، نه تنها از آنچه داریم ناراضى نخواهیم بود، بلکه احساس رضایت و خشنودى خواهیم کرد. و از خداوند سپاسگزار خواهیم بود. هر چه بیشتر به اینگونه افراد نگاه کنیم، درهاى شکرگزارى، بیشترى به روى ما باز خواهند شد، زیرا در این نگاه کردنها، به نعمت‏هاى خود بیشتر آگاه خواهیم شد و شکر خداوند را بیشتر بجاى خواهیم آورد.

سعدى، شاعر بزرگ ایرانى مى ‏گوید: در ایام جوانى، روزى کفش نداشتم و از این رو، از زندگى خود سخت ناراضى بودم و بسیار گله و شکایت مى ‏کردم. اما وقتى بیرون رفتم، مردى را دیدم که کنار دیوار نشسته است و پا ندارد. با دیدن او، یکباره به خود آمدم و به درگاه خداوند شکرگزارى کردم که اگر کفش ندارم، در عوض دو پاى سالم دارم که بدون کفش هم مى‏توانم با آنها راه بروم.ما نیز به جاى آنکه به پاى بى‏کفش خود نگاه کنیم، باید به کسانى که اصلا پا ندارند بنگریم و خدا را شکر گوئیم.

البته آنچه که شرح داده شد دلیل این نیست که انسان پیوسته زندگى خود را در یک حالت سکون نگهداشته و بعنوان رضایت از تقدیر هیچگاه حقوق خود را مطالبه نکند. در زمان طاغوت از این نصیحت سعدى براى ساکت نگهداشتن مردم استفاده مى‏کردند ولى آنچه که ما امروز مى‏گوئیم فقط براى شکر نعمتهاى الهى است و بس.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )


موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 1 / 6 / 1395

ستیزه‏جویى

لا تدعون الى مبارزه، و ان دعیت الیها فاجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع.

ح/ 233

ترجمه: کسى را به ستیز دعوت مکن، اما اگر تو را به مبارزه‏اى دعوت کردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول کن. زیرا شخص ستیزه‏جو، ستمگر است، و ستمگر بر خاک مى‏افتد و مغلوب مى ‏شود.

شرح: یکى از افتخارات فراوان اسلام، این است که در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد. زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است، و قادر است که تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محکم خود حل کند. و به خاطر همین برخوردارى از منطق و دلیل است که هیچگاه پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمى‏دیدند کارها را با زور پیش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع کنند.

در جنگهاى صدر اسلام، هیچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمى‏شدند و به جنگ کسى نمى ‏رفتند. بلکه این دشمنان اسلام بودند که یا بطرف مسلمانان لشکرکشى مى‏کردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شکنجه مسلمین مى‏پرداختند که آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگیدن مى ‏شدند.

دلیل اینکه اسلام، پیشقدم شدن در جنگ و جنگ طلب بودن را جایز نمى‏داند، این است که هر کس جنگ طلب باشد، و با برپا کردن جنگ به کشتار و تجاوز دست بزند، «ستمگر» است. و ستمگر نیز، سرانجام بر خاک مى‏افتد و مغلوب مى‏شود. پس اسلام، هرگز دستور جنگ طلبى نمى‏دهد، چون هرگز نمى‏خواهد پیروانش ستمگر باشند.اما، همان اندازه که اسلام، مسلمانان را از جنگ طلبى بر حذر مى‏دارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف مى‏سازد که در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع کند. زیرا دفاع نکردن در برابر جنگ طلبها، دلیل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نمى‏خواهد که پیروانش خوار و زبون باشند و به دیگران، اجازه کشتار و تجاوز بدهند.

به همین دلیل است که امام علیه‏السلام نیز مى‏فرماید که مسلمانان نباید جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحمیل شد، باید بهر قیمتى که هست از خود دفاع کنند و حتى «با چنگ و دندان به جهاد برخیزند و به زمزمه‏هاى شوم صلح و سازش اعتنا نکنند».

چه بسا که یکبار خوردن

کم من اکله منعت اکلات.

ح/ 171

ترجمه: بسا که یک بار خوردن چیزى، تو را از خوردن بسیارى از خوردنیهاى دیگر، محروم مى ‏کند.

شرح: گاهى کسى را مى‏بینیم که سر سفره، به غذائى مى‏رسد که با وضع مزاجى آن روز او سازگار نیست و نباید از آن بخورد. اما او نمى‏تواند از هوس خوردن جلوگیرى کند، و از آن غذاى ناسازگار مى‏خورد، و چند ساعت بعد، به بستر بیمارى مى‏افتد. یا گاهى، کس دیگرى را مى‏بینیم، که ناراحتى مزاجى ندارد، ولى در خوردن غذا، چنان افراط و زیاده‏روى مى‏کند که بیمار مى ‏شود.

در هر حال، اینگونه افراد، بخاطر آن که نتوانسته‏اند شکم خود را نگاه دارند چنان بیمار و نزار مى‏شوند، که تا مدتها از خوردن بسیارى از غذاها و میوه‏ها و خوراکى‏ها محروم مى‏شوند. و به دستور پزشک تا چند روز، جز غذائى ساده، نمى‏توانند به چیز

دیگرى لب بزنند.در حالیکه اگر آن یکى ناپرهیزى نمى‏کرد، و این یکى به افراط و زیاده روى نمى‏پرداخت هر دو، در روزهاى بعد نیز مى ‏توانستند از هر نوع خوراکى استفاده کنند، و ناچار از تحمل چند روز پرهیز و محرومیت نمى ‏شدند.

این سخن امام علیه‏السلام، به ما مى‏آموزد که: در هر کارى، باید به عاقبت آن هم بیندیشیم و صلاح خود را تشخیص دهیم. یعنى اگر دیدیم، در کارى، با یکبار استفاده کردن، چندین استفاده بعدى را از دست مى‏دهیم، باید از انجام آن کار، خوددارى کنیم.

صبر و ظفر

لا یعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان.

ح/ 153

ترجمه: شخص بردبار و شکیبا، پیروزى را، سرانجام از دست نخواهد داد، هر چند روزگارى دراز بر او بگذرد.

شرح: انسان براى به دست آوردن پیروزى، باید صبر و شکیبائى داشته باشد. زیرا کسى که در برابر مشکلات زندگى، صبور و بردبار باشد، مى‏تواند با حوصله و شکیبائى، سر فرصت، فکر کند و راههاى مختلف را بررسى و آزمایش کند، و سرانجام، از میان آنها، راهى را که به پیروزى مى‏رسد برگزیند. ولى افراد شتاب زده، که براى انجام هر کارى، عجله مى‏کنند و حاضر نیستند صبر و آرامش بکار برند، در برابر مشکلات دست و پاى خود را گم مى‏کنند و هیچگاه نمى‏توانند یک راه حل منطقى و درست پیدا کنند.

یک ضرب المثل فارسى مى‏گوید: «صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد». و ضرب المثل دیگرى هم مى‏گوید: «گر صبر کنى،زغوره حلوا سازى«. این دو ضرب المثل، که تقریبا معنى یکسانى دارند، به خوبى ارزش و کار سازى صبر و بردبارى را نشان مى‏دهند. وقتى درخت »مو« شروع به میوه دادن مى‏کند، میوه‏هایش به صورت دانه‏هاى ریزى بنام »غوره« است که مزه‏یى بسیار ترش دارد و قابل خوردن نیست. اگر کسى چند ماه صبر کند، این غوره‏هاى ترش، به انگورهاى شیرین و آبدار مبدل مى‏شوند، که مى‏تواند با آن، شیرین‏ترین حلواها را نیز بسازد. اما کسى که صبر نداشته باشد، و براى استفاده از میوه درخت مو عجله کند، از عجله خود فایده‏ئى نخواهد برد. چون هر کدام از غوره‏ها که به دهان بگذارد، کمترین اثرى از شیرینى در آن نخواهد دید.

پس صبر و شکیبائى، اگر چه ممکن است تلخ و دشوار باشد، و اگر چه ممکن است سالیان دراز طول بکشد ولى سرانجام به پیروزى منتهى مى‏شود. همچنانکه در قرآن کریم نیز صبر بعنوان یکى از عبادات ذکر شده است.

میانه‏ رو تنگدست نمى ‏شود

ما اعال من اقتصد.

ح/ 140

ترجمه: کسى که در خرج کردن میانه روى کند، تنگدست نمى ‏شود.

شرح: بهترین راه، براى داشتن یک زندگى آسوده و راحت، میانه روى در خرج کردن است. و این، راهى است که اسلام و قرآن به ما مى‏آموزند. خداوند، در قرآن کریم، به مومنان مى‏فرماید: که باید در زندگى میانه‏رو باشند. یعنى نه آنقدر خسیس باشند و کم خرج کنند که حتى آسایش خود و خانواده‏شان خراب شود، و نه آنقدر ولخرج باشند و مال خود را دور بریزند که به فقر و تنگدستى دچار شوند.

سخن امام علیه‏السلام نیز به ما مى‏آموزد: انسان، هر قدر هم که درآمد زیادى داشته باشد، اگر در خرج کردن اندازه نگه ندارد، درآمدش تمام مى‏شود، و خودش نیز تنگدست و محتاج مى‏شود. اما کسى که عقل معاش دارد و پولش را به اندازه خرج مى ‏کند، هیچگاه تنگدست و محتاج نخواهد شد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )


موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 27 / 4 / 1395

 

چرا بنده دیگران؟

و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.

نامه/ 31

ترجمه: بنده دیگرى مباش، که خدا، تو را آزاد آفریده است.

شرح: خداوند، انسان را به صورت موجودى «آزاد»، و داراى شخصیت و عزت نفس آفریده است. و به او عقل و شعور، و نیروى درک و دریافت، و قدرت اراده بخشیده است، تا اندیشه خود را به کار اندازد، از نیروى بدنى خود استفاده کند، و با قدرت فکر، و تن دادن به کار و تلاش، در کمال آزادى و سربلندى، زندگى شرافتمندانه‏یى را دنبال کند. در آفرینش خدا، هیچ انسانى از دیگرى برتر و با ارزش‏تر، یا کمتر و بى‏مقدارتر نیست. بنابراین، هیچ انسانى حق ندارد که دیگران را بنده خود سازد، و هیچ انسانى هم حق ندارد و خود را به صورت بنده دیگران درآورد. زیرا بندگى، تنها در برابر خداوند متعال شایسته است، و جز خدا، هیچکس شایسته آن نیست که انسانى، در برابرش، خود را دچار ذلت و زبونى کند و مانند بنده ناتوان و بیمقدارى ظاهر شود.

البته کسى که عزت نفس داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقیمتى که خداوند به او ارزانى داشته، احترام خواهد گذاشت. چنین فردى، همیشه به نیروى فکر و قدرت کار و تلاش خود متکى خواهد بود، به آنچه در یک زندگى شرافتمندانه نصیبش مى‏شود قناعت خواهد کرد، و در نتیجه، همواره سر بلند و آزاد خواهد زیست.

اما افراد ذلیل و بى‏شخصیتى هم پیدا مى‏شوند، که به خاطر مال دنیا، در برابر ثروتمندان یا صاحبان مقام و قدرت، به زانو مى‏افتند، سر تعظیم فرود مى‏آورند، و به صورت بنده‏یى ذلیل و بى‏ارزش ظاهر مى‏شوند، تا شاید از ثروت و مقام آن افراد بهره‏یى ببرند و بیش از حد لیاقت خود، مال و مقامى بدست آورند.

امام علیه‏السلام، اینگونه افراد را نکوهش مى‏کند و به همه مسلمانان هشدار مى‏دهد که: مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، که خداوند به شما ارزانى داشته است، پایمال کنید و به طمع مال و مقام، در برابر انسانى همچون خودتان، بندگى کنید، زیرا خداوند، همه انسانها را آزاد و یکسان آفریده است.

شوخى و عقل

ما مزح امرو مزحه الا مج من عقله مجه.

ح/ 450

ترجمه: هیچکس شوخى نکرد، مگر آن که، با پرداختن به شوخى، پاره‏یى از عقل خود را به دور انداخت.

شرح: یکى از نشانه‏هاى سنگین و با وقار بودن آن است که انسان، از شوخى کردن بپرهیزد و متین و جدى باشد. کسانى که در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى ‏کنند و سخنان مضحک به زبان مى ‏آورند و دیگران را مى ‏خندانند، پیدا است که وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبک مغز هستند.

امام علیه‏السلام، در جاى دیگرى، هنگامى که براى فرزند گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع) وصیت نامه مى‏نویسد، او را به شدت از شوخى کردن برحذر مى‏کند. امام (ع) به فرزند خود مى ‏فرماید: «نه تنها خودت، هیچگاه در حضور مردم شوخى مکن و حرفهاى خنده‏آور مزن، بلکه حتى حرفهاى خنده‏آور دیگران را هم نقل مکن. چون این کار، باعث سبکى و جلفى می‏شود و ارزش انسان را از بین می‏برد«.شیخ سعدى نیز به پیروى از امام (ع)، در یکى از شعرهاى خود گفته است:

                                                      ز شوخى، بپرهیز، اى با خرد        که شوخى، تو را، آبرو مى‏برد!

ما نیز اگر در اطراف خود دقت کنیم، خواهیم دید که مردم، کسانى را که زیاد شوخى مى‏کنند و حرفهاى خنده‏آور مى‏زنند، چندان جدى نمى‏گیرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى ‏شوند.

به خاطر همین است که امام (ع) فرموده است: وقتى کسى شوخى مى ‏کند، مثل آن است که قسمتى از عقل خود را بیرون ریخته، و به دور انداخته است.

معنى این سخن آن است که با هر شوخى، مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بین مى‏رود، و اگر کسى زیاد شوخى کند، مثل آن است که قسمتهاى زیادترى از عقل خود را دور ریخته است، و در نظر مردم به صورت کسى درآمده که دیگر، در سرش عقل باقى نمانده است.



برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسب‌ها: چرا بنده دیگران؟
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 27 / 4 / 1395


 

احترام معلم

لا تجعلن ذرب لسانک على من انطقک و بلاغه قولک على من سددک.

ح/ 411

ترجمه: تیزى و برندگى زبانت را، به سوى کسى که تو را سخنگو ساخته است مگیر، و رسایى گفتار و قدرت بیان خود را، بر ضد کسى که به تو قدرت گفتار آموخته است، بکار مبر.

شرح: امام علیه‏السلام، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش می ‏فرمود، و دیگران را، به ارزش و اهمیت احترام نمودن به آموزگاران، متوجه مى‏ساخت. تا جایى که خود، با آن دریاى علم و دانش که داشت، همیشه مى‏فرمود: «کسیکه به من یک کلمه بیاموزد، تا پایان عمر، غلام و بنده‏ى او خواهم بود».

یک نمونه درخشان و با شکوه دیگر، براى آنکه بدانیم اسلام چه احترام شایانى براى معلم و آموزگار قائل شده است، توجه به وضع اسیران جنگى در صدر اسلام است. در آن جنگها، پیامبر اکرم (ص)، به کسانى که تا ساعتى پیش، شمشیر بر دست، با سپاه مسلمانان جنگیده بودند، اجازه مى‏فرمود که هر کدام، به ده نفراز مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بیاموزند، و به پاداش این سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.امام علیه‏السلام نیز، در این کلام عمیق و پر معنى، در همین باره سخن گفته، و دیگران را به احترام نمودن به معلم و آموزگار، متوجه ساخته و ترغیب و سفارش فرموده است. ما نیز، باید از پیشواى راستین خود بیاموزیم. یعنى هرگز نباید تیزى و برندگى زبان خود را به سوى پدر و مادر، یا خواهر و برادر بزرگتر، یا هر کسى که در راه به سخن آمدن ما زحمت کشیده است، بگیریم. و همچنین هیچگاه نباید رسایى کلام و قدرت بیانى را که از معلم و یا شخص دیگرى آموخته‏ایم، بر ضد خود او بکار بریم. زیرا، چنین کارى ناسپاسى است، و در اسلام، ناسپاسى، زشت و ناپسند شمرده می ‏شود.

ادب آموزى از بی ‏ادبان

کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک.

ح/ 412

ترجمه: براى آنکه ادب و آراستگى داشته باشى، همینقدر بس است که از انجام آنچه در دیگران نمی ‏پسندى، دورى کنى.

شرح: سالهاى بسیارى است، که دانشمندان غربى تلاش مى‏کنند تا راهها و روشهاى پیشرفته و مدرنى پیدا کنند که بر اساس آن، افراد جامعه، هم خود را به اخلاق نیکو آراسته سازند، هم کودکان مودبى تربیت کنند. این دانشمندان براى منظور خود، دهها سال تحقیق کرده و هزاران جلد کتاب نوشته‏اند، ولى هنوز هم نتوانسته‏اند موفقیتى بدست آورند.در حالیکه اگر تمام این کتابها و روشهاى تربیتى دانشمندان غرب را، رویهم بگذارند، هرگز نمى‏توانند با همین یک کلام کوتاه امام بزرگوار ما برابرى کنند. امام علیه‏السلام، تمام راهها و روشهایى که براى ادب و آراستگى و تربیت جامعه ممکن است بوجود آید، 1400 سال پیش از این، در یک جمله‏ى کوتاه و بسیارعمیق و پر معنى، خلاصه فرموده‏اند. و آن این است که: اگر مى‏خواهى مودب و آراسته و داراى اخلاق نیکو باشى، لازم نیست که راههاى دشوارى را طى کنى. بلکه فقط کافى است هر کارى که دیگرى انجام داد، و تو متوجه شدى که کار زشت و ناپسندى کرده است، خودت آن کار را انجام ندهى. به این ترتیب تو تمام کارهاى زشت و ناپسندى را که ممکن است کسى انجام دهد، از وجود خودت دور خواهى کرد، و در نتیجه مبدل به شخصى خواهى شد که هیچگونه زشتى و ناپسندى، در وجودش پیدا نمى‏شود.

براستى آیا، براى رسیدن به ادب و آراستگى و اخلاق نیکوى انسانى دستورى از این ساده‏تر و موثرتر پیدا مى‏شود؟

 



برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسب‌ها: احترام معلم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 27 / 4 / 1395

همت عالى و شکم پرورى

لا تجتمع عزیمه و ولیمه.

ح/ 241

ترجمه: همت عالى، با سورچرانى و شکم‏پرورى، سازگار نیست.

شرح: کسى که صاحب همت عالى است به شکم‏پرورى و سور چرانى، توجه و اعتناء نمى‏کند و کسى که در پى سورچرانى و شکم‏پرورى برود، نمى‏تواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى، و شکم پرورى، در وجود انسان، یکجا جمع شده باشد.زیرا شخص سورچران، بیش از هر چیز، در بند شکم خویش است، و تمام فکر و کوشش او صرف آن مى‏شود که چطور و از چه راهى، خود را به سفره‏یى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشه‏اش را در راه کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد.

شخص شکم‏پرور و سورچران، از آغاز صبح، دائما به این فکر می ‏کند که ظهر، چگونه ناهار لذیذى بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و اندیشه‏اش در این جهت کار مى‏کند که براى شب، از کجا و چگونه شام چرب و شیرینى فراهم کند. و طبیعى است که چنین شخصى، شب هم با این فکر به بستر مى‏رود که صبح، چه خوراکیهایى سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود. اما کسى که همت عالى دارد، فکر و ذهنش، آنقدر مشغول مسائل مهم و کارهاى عالى و انسانى است، که اصولا فرصتى براى فکر کردن به شکم پیدا نمی ‏کند. و تازه وقتى هم سر سفره بنشیند، غذایش، ساده‏ترین غذاها خواهد بود. نمونه درخشان این افراد، خود حضرت على علیه‏السلام است که غذایش، بیشتر اوقات، چیزى جز نان خالى، یا نانى همراه با کمى خرما، یا کمى پیاز، یا کمى نمک نبوده است. تا جایى که اگر اندکى بیش از این برایش غذا مى‏آوردند، به شدت اعتراض مى‏کرد.

آنچه دارى قدر بدان

و حفظ ما فى یدیک احب الى من طلب ما فى یدى غیرک.

نامه/ 31

ترجمه: نگهدارى از آنچه خود، در دست دارى، در نظر من، از خواستن و جستجوى آنچه در دست دیگرى است، بهتر و دوست داشتنى‏تر است.

شرح: کسانى هستند که هیچگاه به آنچه دارند، راضى و قانع نمى‏شوند، دائما در فکر بدست آوردن مال و ثروت بیشتر هستند، و تمام نیروى آنها، بجاى آنکه صرف خود سازى و پیشرفت به سوى ایمان و تقوى شود، صرف کسب مال مى‏شود. اینگونه افراد، تازه هر چقدر هم که بیشتر بدست مى‏آورند، باز چشم و دلشان سیر نمى‏شود و نگاهشان به مال دیگران است. و گاهى، کار را به جایى مى‏رسانند که شخصیت و عزت نفس خود را زیر پا مى‏گذارند، تا براى مدتى کوتاه از آنچه دیگران دارند، استفاده کنند.

شاید شما هم دیده‏اید که: بعضى افراد، وقتى مى‏خواهند به مهمانى بروند، با آن که خودشان لباس تمیز و قابل استفاده دارند، چون پارچه و دوخت آن ساده و معمولى است، به سراغ همسایه می ‏روند و لباس گرانقیمت او را قرض می ‏گیرند، تا در مهمانى، بیشتر خودنمایى کنند.

یا وقتى مهمان در خانه دارند، کاسه و بشقاب معمولى و ارزان قیمت خود را کنار می ‏گذارند، و در عوض، ظروف چینى و بلور گرانقیمت همسایه را قرض مى‏گیرند و جلوى مهمان می ‏آورند.این دسته از افراد، براى شخصیت انسانى و عزت نفس خود ارزش قائل نیستند و کارى هم که مى‏کنند، بر خلاف دستورات اسلام است.

امام علیه‏السلام نیز، در همین مورد توضیح داده و این چند نکته را، در یک جمله کوتاه، بیان فرموده است:

1- قناعت: به آنچه دارى اکتفا کن و چشم طمع به مال دیگران نداشته باش.

2- عزت نفس: شخصیت انسانى و عزت نفس خود را حفظ کن، و از آنچه دارى خشنود باش، تا از رنج خواهش و تمنا و ذلت درخواست و تقاضا از دیگران، آسوده باشى.

3- حفظ آبرو: بادورى کردن از زیاده طلبى و چشم حسرت دوختن به مال دیگران، آبروى خود را به باد مده.

4- شکر نعمت: نسبت به آنچه خداوند به تو داده است، کفران نعمت مکن، بلکه شکر نعمت خداوندى را- به هر اندازه که باشد- بجاى آور، تا به آنچه دارى راضى باشى و در حفظ نگهدارى آن بکوشى. نه آن که مال خود را، بخاطر ناچیز و کم قیمت بودن، خوب حفظ نکنى و آن را از بین ببرى، و بعد، محتاج دیگران بشوى.



برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 16 / 3 / 1395

 

هشدار مژده است

من حذرک، کمن بشرک.

ح/ 59

ترجمه: کسى که تو را هشدار می ‏دهد مانند کسى است که به تو مژده مى‏دهد.

شرح: گاهى پدر و مادرها، و بزرگترها، و دوستان خوب و دلسوز، از روى خیرخواهى، و براى آن که ما را از انجام کارهاى بد باز دارند، مجبور مى‏شوند به جاى نرمش و ملایمت، با لحنى تند و درشت، هشدار دهند و ما را، از کارى که مى‏خواهیم انجام دهیم، بر حذر و بیمناک سازند.

ممکن است بعضى افراد، اینگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند، و از لحن تند و هشدار دهنده کسى که با درشتى از انجام کار بد آنها جلوگیرى می ‏کند، ناراحت شوند.

ولى، فرزند عزیز، این را بدان که: وقتى کسى با درشتى و تندى، به تو هشدار مى‏دهد و از انجام کارهاى بد تو جلوگیرى مى‏کند، مثل کسى است که با لحنى ملایم و مهرآمیز، به تو مژده‏یى را می ‏دهد.

به عنوان مثال: وقتى کسى تو را از تنبلى در مدرسه و بازیگوشى در خانه باز مى‏دارد، و با لحنى تند مى‏گوید: «در خواندن درسهایت تنبلى نکن، چون بیسواد و بیکاره بار می ‏آیى و بدبخت مى‏شوى»، مثل کسى است که به تو مژده می ‏دهد و می ‏گوید: «شاگرد اول شده‏اى و بزرگترین جایزه نصیب تو شده است». پس، از هشدار و انتقاد سازنده ناراحت نشو بلکه خوشحال و متشکر باش زیرا انتقاد بجا، انسان را متوجه اشتباه خود مى‏کند و باعث برطرف شدن عیب و ایراد می ‏گردد.

 



موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 16 / 3 / 1395

 

آنچه بر خود نمی ‏پسندى بر دیگران مپسند

فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها.

نامه/ 31

ترجمه: آنچه که براى خود دوست می ‏دارى، براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمی ‏پسندى، براى دیگران هم مپسند.

شرح: یک ضرب المثل فارسى می ‏گوید: «آنچه به خود نمی ‏پسندى، به دیگران روا مدار». و ضرب المثل دیگرى می ‏گوید: «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم». این دو ضرب‏المثل، و دهها ضرب‏المثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، درباره همین موضوع صحبت می ‏کند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام علیه‏السلام، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است.

و منظور از تمام این سخنان، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام، به شکلهاى گوناگون، توضیح داده شود. بر اساس این دستور و الا و زندگى ساز اسلام، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم. یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم، و با مردم طورى رفتار کنیم، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.

کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمی ‏دهد، باید حساب کند که آیا خودش می ‏تواند همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه، به زبان ساده‏تر باید گفت: هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه؟

مسلمان مومن واقعى، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند.

 



موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 16 / 3 / 1395

 

خشنودى از کار بدکاران

الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم. و على کل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضى به.

ح/ 154

ترجمه: هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است، و هر کس که در کارى نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست، و گناه رضایت دادن به انجام آن.

شرح: اسلام، دینى است که پیروان خود را، همواره از زندگى کردن در حصارهاى خلوت و تنهائى و به سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته، باز می ‏دارد. و در مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت مى‏کند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانه‏یى، که در آن همه نسبت بیکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده، که جلوه‏هاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان اسلامى دیده می ‏شود.

بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم. چه، در این صورت، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام مى‏دهند، شریک و سهیم خواهیم بود. به بیان دیگر، یک مسلمان مومن و واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند. چون این سکوت، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى، به انجام آن امر، رضایت داده است. و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است.

از این روست که امام علیه‏السلام مى‏فرماید: مسلمان مومن حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهاى باطل دیگران باشد. چون در آنصورت، از او دو گناه سر زده است. یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتى، خود او نیز، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه درآمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز، در انجام آن گناه، شرکت و همکارى داشته است.

 



موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 2 / 1395

 

در خلوت هم از گناه بپرهیزید

اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم.

ح/ 324

ترجمه: در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى خدا بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مى‏بیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره‏ى آن، داورى خواهد کرد.

شرح: گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان می ‏کنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.

امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مى‏شود، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوصى خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مى‏کند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى،

مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بالا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.

پس گناه، اگر در خلوت و تنهایى هم صورت گیرد، هم شخص گناهکار را به مجازات خواهد رسانید، هم بر روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت.

از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که: هر چند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى هم شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را می ‏بیند و شاهد گناه اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود، آن گناه را دیده است- هیچ راه فرارى نخواهد داشت.

 



موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی