چرا برخى به دين توجّهى ندارند؟
علل عدم توجّه به دين و گريز از آن را مى توان در موارد زير جستجو نمود:
1 - عدم شناخت دين
هر چه شناخت ما از چيزى بيشتر باشد و ارزش و اهمّيت آن را بدانيم ، توجّه ما نيز به آن بيشتر خواهد شد. سرچشمه بى توجّهى برخى افراد به دين و مسايل آن ، نداشتن شناخت درست از دين است . امام رضا عليه السلام فرمودند:
اگر مردم زيبايى هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پيروى خواهند كرد.(30)
برخى نسبت به نماز كاهلى مى كنند. هنگامى كه از آنها جوياى علّت مى شويم ، پاسخى مى دهند كه از عدم آشنايى آنها به نماز حكايت مى كند. آنان مى گويند: خداوند چه نيازى به نماز ما دارد؟ اين گروه نمى دانند كه نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نيازى ندارد، بلكه تمام هستى از ما بى نياز است . زمين چه نيازى به ما دارد؟! زنبور عسل و ساير حيوانات چه نيازى به ما دارند؟ اكسيژن و خورشيد چه نيازى به ما دارند؟ اگر گفته اند خانه خود را روبه خورشيد بسازيم ، معنايش اين نيست كه خورشيد به ما و اتاق ما نياز دارد، بلكه اين انسان است كه به خورشيد و نور و گرماى او نيازمند است .
در دعا مى خوانيم : ((عصَيتُك بجَهلى )) خدايا! به خاطر جهل و نادانى ، فرمانت را عمل نكردم .(31)
اگر انسان ، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده ، از كارهاى ناپسند دورى مى كند. اگر كسى سيگار مى كشد و نماز نمى خواند، به خاطر اين است كه نه بر ضررهاى سيگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است .
براى جذب مردم به دين ، لازم است شناخت از دين و معارف آن در جامعه رواج يابد و رابطه بين اسلام شناسان و نسل نو بيشتر شود. بايد هر دانشجو و هر جوان مسلمان ، با يك عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دينى را بشناسد و همواره از دين ، تحليل و برداشت صحيح داشته باشد.
در زمان طاغوت ، يكى از استادان ماركسيست در كلاس درس گفته بود: اسلام مى گويد: هر كس دزدى كرد بايد فورا دست او را قطع كرد و اگر حكومت اسلامى تشكيل شود، در هر شهرى بايد سلاّخ خانه اى براى قطع دست ، درست شود. امّا ((كارل ماركس )) مى گويد: هر كس دزدى كرد لابد گرسنه بوده است ، شكمش را سير كنيد، ديگر دزدى نمى كند. شكم سير كردن هنر است ، نه قطع كردن دست !
هنگامى كه يك استاد، مسايل را اين گونه تحليل و القاى شبهه مى كند، بايد به او پاسخ داد: اوّلاً اين حرف غلط است كه هركس دزدى مى كند بر اثر گرسنگى است . گرچه ممكن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنين نيست ، بسيارى از زندانيان ، بر اثر حرص وطمع ، دزدى وكلاه بردارى و گران فروشى مى كنند، ثانياً: هر كس كه دزدى كرد، اسلام دست او را قطع نمى كند، بلكه با بيست وشش شرط، دست دزد قطع مى شود.
خوشبختانه در آن جمع ، دانشجوى با اطلاعى مى گويد: استاد! اسلام با بيست و شش شرط دست دزد را قطع مى كند. لطفاً شما كه به اسلام اشكال وارد مى كنيد، فقط شش شرط آن را بيان فرماييد!
2- اضافه شدن خرافات در دين
برخى از مردم كه از مذهب دورى مى كنند به خاطر خرافاتى است كه از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى شود.
اگر به انسان تشنه اى يك ليوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمين مى ريزد ونمى آشامد. چه بسيار تشنگان دين كه به خاطر وجود خرافات ، از اصل مذهب صرف نظر مى كند، گاهى چيزهايى را كه حلال است بر خود حرام مى كنيم و گاهى خود را پايبند آداب و رسوم دست و پاگيرى به نام دين مى نماييم . بنابراين از عمل بعضى مسلمانان كه مايه فرار مردم از مذهب مى شود، نبايد غافل شد.
3- برداشت و تعبير ناصحيح از دين
گاهى از دين وتعاليم آن بد برداشت مى شود و اين فهم غلط، به نام دين تبليغ مى شود. صاحب چنين برداشتى بر اين باور است كه هركس ديندار است بايد اين گونه فكر وعمل نمايد. بديهى است فهم نادرست و اشتباه از دين و تعاليم آن و تبليغ اين برداشت هاى ناصحيح به نام دين ، مانع از جذب ديگران مى شود. نحوه تبليغ دين ، بسيار مهم است . تبليغ دين هم روانشناسى مى خواهد وهم سليقه .
4- عمل برخى از متديّنين
گاهى رفتار برخى از متديّنين موجب دين گريزى ديگران مى گردد. مانند عرضه غذاى تميز، توسّط فردى كثيف براى شخصى گرسنه .
تحليل هاى غلط از دين
كسانى كه اعتقادى به دين ندارند - مانند مادّى گراها - ناگزيرند تحليلى و توجيهى براى دين و علّت پيدايش آن ارائه نمايند. برخى تحليل ها و توجيه هاى آنان جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. كه همه آنها از واقعيّت دورند. البتّه اكنون بطلان بسيارى از آنها آشكار شده و جوابشان نيز داده شده است .(32)
مادّى گراها، درباره ريشه هاى پيدايش مذهب در ميان جوامع بشرى ، ضمن ردّ عقل وفطرت ، امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرايش به دين و خدا ذكر كرده اند.
فقر
مادّى گراها مى گويند: يكى از عوامل گرايش مردم به دين و خدا فقر است و در توضيح آن مى گويند: سرمايه داران چون مى خواستند حقّ فقرا و كارگران را غصب كنند، كانالى به نام دين ساختند تا از طريق آن فقرا را استثمار كنند، آنها به محرومان جامعه ، به وسيله عوامل ارتجاع چنين القا مى كنند كه دنيا ارزشى ندارد، صبر و تحمّل داشته باشيد، زيرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد، با فقر و بيچارگى بسازيد و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنيد، آنچه مهم است آخرت است . بنابر اين سرمايه داران از واژه هايى كه طبقه محروم را بى تحرّك مى سازد سوء استفاده نموده و بدين وسيله آنها را به سكوت و سكون وا مى دارند!
بطلان اين تحليلِ غلط و دور از منطق ، به چند دليل كاملاً روشن است .
اوّلاً: صبر به معناى تسليم شدن و تو سرى خوردن نيست . در جايى كه دين مى فرمايد: (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم )(33) هر كس به شما ظلم و تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد. چگونه مى توان چنين برداشت ناصحيح را به دين نسبت داد؟
هرگز توجّه به آخرت ، به معناى دست كشيدن از دنيا و بى اعتنايى نسبت به آن و ضايع شدن حقوق فرد توسّط ديگران نيست . در قرآن كريم به تعداد كلمه آخرت ، كلمه دنيا تكرار شده است .
اسلام ، براى تمام واژه هايى كه مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحريف شده ، معنايى صحيح و محرّك دارد، معناى انتظار، سكوت نيست ، چنانكه انتظار خورشيد به معناى آن نيست كه شب در تاريكى بمانيم و چراغى روشن نكنيم و معناى انتظارِ تابستان ، اين نيست كه در زمستان وسيله گرم كننده نداشته باشيم .
آرى ، انتظار ظهور امام زمان عليه السلام براى اصلاح ، به معناى سكوت و زير بارِ ظلم رفتن نيست .
معناى صبر، تحمّل ظلم نيست . بلكه صبر، يعنى استقامت در برابر ظالم و پايدارى در گرفتن حقّ. اسلام مى گويد: هر كه در راه گرفتن مال خود از دشمن و يا حفظ آن از دستبرد كشته شود، شهيد است . يعنى براى گرفتن حقّ بايد تا مرز شهادت استقامت نمود.
معناى تعبير ((دنيا ارزش ندارد))، اين نيست كه دنيا را از دست بدهيم ، بلكه منظور آن است كه ارزش انسانى كه جانشين خدا در زمين است ، بيش از دنياست و نبايد دنيا براى انسان هدف باشد.
اسلام علاوه بر آنكه اموال نامشروع را از سرمايه داران مى گيرد و به صاحبان آن مى دهد، به محرومان نيز خطاب كرده ، مى فرمايد:
تواضع و فروتنى در برابر سرمايه دار ممنوع است و هر كس به خاطر مال در برابر كسى تواضع كند يك سوّم دينش نابود مى شود. هر كس به پولدارى به خاطر پولش ، با گرمى و احترام سلام كند، خدا در قيامت بر او غضب خواهد كرد. هرگز كسى را به خاطر داشتن مال ، امتيازى ندهيد. نبايد بر سر سفره اى بنشينيد كه در آن تنها افراد مرفّه نشسته اند. چنانكه امام رضا عليه السلام با بردگان بر سر يك سفره غذا مى خورد و حضرت سليمان با آن همه عظمت ، با مساكين زندگى مى كرد و امام على عليه السلام روى خاك مى نشست .
ثانياً: اگر سرمايه داران ، دين را به وجود آورده باشند، نبايد انبيا، فقرا را در برابر سرمايه دارانِ زورگو بشورانند و به قيام وادارند.
ثالثاً: دين ، سرمايه دارى را محدود وبسيارى از منابع درآمد را ممنوع مى كند، رشوه ، كم فروشى ، گران فروشى ، ربا، كلاه بردارى و دزدى به شدّت در دين مردود است . بديهى است كه هيچ گاه يك سرمايه دار، طرفدار پيدايش دينى نيست كه او را از ثروت اندوزى باز مى دارد و به بهانه هاى مختلف جيب او را به نفع فقرا خالى مى كند و حتّى گاهى اموال او را مصادره نمايد.
توجيه ديگر مادّى گراها اين است كه دين ساخته خود فقراست . فقرا، دين را براى آرامش خود ساختند. آنها گفتند: اگر دنيا نداريم ، مهم نيست در عوض آخرت داريم و آخرت بهتر است . به جاى اينكه برويم دنبال كار وبازار، مى رويم دنبال مسجد و عبادت .
اين تحليل هم اشتباه ومغرضانه است . كجاى دين طرفدار تنبلى وبى تحرّكى است ؟ از اميرمؤ منان عليه السلام پرسيدند: چه چيزى بار شتر است . فرمود: صد هزار درخت خرما. تعجّب كردند، بعد متوجّه شدند كه صدهزار هسته خرما بار شتر است . تفكّر اميرمؤ منان اين گونه است كه از هر هسته خرما بايد در انديشه توليد يك درخت خرما بود. آن حضرت چه مقدار نخلستان ايجاد نمود وقنات آب احداث كرد! پيامبران الهى يا كشاورز بودند يا دامدار ويا نجّار وخيّاط.
ترس
بعضى از مادّيون كه نمى توانند به جهان بينى توحيدى و برخاسته از عقل و فطرت پى ببرند، گفته اند: ريشه ايمان به خدا ترس است ! توضيح اينكه انسان همان گونه كه در كودكى پناهگاهى به نام والدين دارد، در بزرگسالى هم پناهگاهى به نام خدا براى خود ساخته است ، زيرا انسان ، هم از نظر زور و قدرت محدود است و هم حوادث و خطرها فراوانند.
انسان هاى اوّليه كه در برابر حوادث ناگوار و خطرناكى - از قبيل زلزله و رعد و برق و... - قرار مى گرفتند براى خود پناهگاه موهومى فرض مى كردند و هرگاه مى ترسيدند با پناه بردن به خداىِ خود ساخته ، به روان مضطرب خود آرامش مى بخشيدند. بنابراين ، ريشه ايمان به خدا ترس است !
در پاسخ بايد گفت :
اگر ريشه ايمان به خدا، ترس باشد، بايد هر كه ترسوتر است ايمانش بيشتر باشد. و جاهايى كه ترس زياد است ، ايمان به خدا هم زياد باشد.
اگر ريشه ايمان به خدا ترس است ، بايد افرادى كه ترسو نيستند دين نداشته باشند! و در مواردى كه در انسان احساس ترس نيست ، توجّه به خدا هم نباشد، در حالى كه هست .
شايد در اينجا سؤ الى به ذهن خواننده گرامى برسد كه اگر منشاء ايمان به خدا و گرايش به مذهب ، ترس نيست پس چرا هنگام ترس ، انسان متوجّه خدا مى گردد، چرا هنگامى كه بيمار به اتاق جرّاحى مى رود و يا راننده اى ماشينش در حال واژگونى است به ياد خدا مى افتد؟
در پاسخ مى گوييم : درست است كه انسان در حال ترس ، به سوى خدا مى رود، امّا اين بدان معنا نيست كه ريشه ايمان به خدا و گرايش به دين ترس است . اگر انسان هنگام تشنگى به سراغ آب مى رود، به معناى آن نيست كه اب ساخته ذهن بشر است ، بلكه به عكس ، به معناى آن است كه آب يك واقعيّتِ موجود است كه تشنگى ، ما را به سوى او مى كشاند.
عقل انسان آثار دقيق و ظريف و حساب شده اى را مى بيند و به وجود خداوند متعال پى مى برد، فكر مى كند: من كه فعلا هستم ، خودم ، خودم را نيافريدم وگرنه ممكن بود خود را قوى تر و زيباتر بيافرينم و يا در خود تغييراتى دهم ، ديگران هم كه مثل منند، بنابراين يك قادرى مرا ساخته است . او در اين فكر و نتيجه گيرى ، دلهره و ترسى ندارد. عقل و فطرت بيدارش او را به سوى خداى متعال رهبرى مى كند.
جهل
گروهى از مخالفان دين ، كه با حقّانيّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت مخالفند، مى گويند: ريشه ايمان به خدا جهل است ! اينان معتقدند: براى انسان ها مسائل و حوادثى پيش مى آمده كه دليل آنها را نمى دانستند، هر كجا و در هر مساءله اى از تفسير علمى آن عاجز مى شدند پيش خود، خدايى فرض مى كردند و مى گفتند: اين كار، كار خداست .
مثلاً چون علّت خورشيدگرفتگى و ماه گرفتگى و زلزله و پيشامدهاى ديگر را نمى دانستند، خدايى را پيش خود تصوّر مى كردند تا بگويند اينها كار اوست ، از اين جا بود كه مساءله اى به نام خدا مطرح شد!
حقيقت اين است كه بايد گفت : روزگار اين حرف ها سپرى شده و از اوّل هم خريدارى نداشت ، زيرا:
1- اگر ريشه ايمان به خدا جهل به علل حوادث طبيعى باشد، بايد هر كه جهلش بيشتر است ، ايمانش بيشتر باشد!
2- اگر ريشه ايمان به خدا جهل باشد، بايد كتاب هاى آسمانى مردم را به جهل تشويق كنند! در صورتى كه قرآن در آيات متعدّدى به بيان فضيلت واهميّت علم و دانش پرداخته ، مردم را به فرا گرفتن آن تشويق كرده است .
(يرفع اللّه الّذين امنوا منكم والّذين اوتوا العلم درجات )(34)، (هل يستوى الّذين يعلمون و الّذين لايعلمون )(35)
3- اگر ريشه ايمان به خدا جهل باشد، بايد رهبران دينى ، افراد جاهلى باشند در حالى كه آنان از همه داناترند.
3- اگر ريشه ايمان به خدا جهل باشد، بايد هر كه به علمش اضافه و از جهلش كاسته مى شود، بى ايمان تر شود! و بايد همين كه انسان به علل بعضى از حوادث پى برد، دست از ايمان به خدا بردارد، در صورتى كه امثال گاليله ها، انيشتين ها و بوعلى ها - كه خود كشف كننده بعضى علل طبيعى هستند - به خدا ايمان دارند. راستى مگر كشف يك يا چند قانون طبيعى ما را از وجود قانون گذار بى نياز مى كند؟
بديهى است كشف قوانين طبيعى و آگاهى و اطلاع از اسرار هستى ، در گرايش انسان به خدا و ايمان به او بسيار مؤ ثر است .