مادیت در زندگی انسان
مادیت در زندگی انسان انسان ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده. مطلوبی دیگر نداشته باشد: «ای نفس آرامش یافته! همانا به سوی پروردگارت باز گرد با خشنودی متقابل: تو از او و او از تو خشنود.»[ فجر / ۲۷ و ۲۸] «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغها وعده کرده است که در آنها نهرها جاری است، جاویدان در آنجا خواهند بود، و هم مسکن های پاکیزه؛ اما خشنودی خدا از همه ی اینها برتر و بالاتر است. آن است رستگاری بزرگ.»[ . توبه / ۷۲] بنا بر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می شود و به سوی قوت و کمال سیر می کند و بالا می رود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی گیرد، ظرفیت علمی و عملی اش نامحدود است، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیانا انگیزه هایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهره گیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفه دار است. انسان به عنوان مهمترین موضوع خلقت، همیشه جایگاه مهمی در اندیشه ها و مکاتب مختلف فلسفی داشته و «انسان شناسی» بخش عمده ای از معرفت بشری را در تاریخ علم به خود اختصاص داده است. بدیهی است تا ابعاد مختلف وجود انسان مورد تحقیق و بررسی قرار نگیرد، نمی توان تصویر روشنی از نحوه و حدود و ثغور زندگی اجتماعی انسان ارائه داد و نقش و جایگاه او را در جامعه تعیین نمود.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
جلوههای کرامت انسانی
جلوههای کرامت انسانی اگرچه کرامت انسانی از روح دمیده شده خداوند در وجود انسان نشأت گرفته و شایسته است در آخرت نیز به کرامت مطلق ملحق شود اما به حکم عقل و براساس نقل، در این دنیا نیز اهداف والا و مقدس مدنظر خالق یکتا بوده است. شاید یکی از اهداف مورد نظر شارع مقدس، تحقق کرامت انسانی و فعلیت بخشیدن به جلوه های آن در زندگی دنیایی است. انسان بالفطره موجودی اجتماعی است، بنابراین کرامت انسانی باید در اجتماعات بشری تحقق و تجلی پیدا کند. و از آنجا که اجتماع بشری ضرورتا به حاکم و نظام مدیریتی نیاز دارد، در نتیجه تحقق کرامت انسانی با نظام مدیریتی جامعه ارتباط مستقیم پیدا می کند. یک حکومت دینی و نظام مدیریتی مبتنی بر شرع مقدس، اگر بخواهد در راستای خواست و فرامین الهی حرکت کند باید یکی از برنامه هایش تحقق کرامت انسانی در جامعه باشد و برای این منظور، لاجرم به راهکارها و شیوه های مبتنی بر شرع مقدس، نیازمند است.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
جبر تاريخي مربوط به فلسفة تاريخ بود و جبر اجتماعي، متعلق به جامعهشناسي است. طرفداران اين نظر ميگويند: جامعه داراي قوانين قطعي و بيتخلف است و لذا ارادة انسانها در برابر آنها، تاب ايستادگي ندارد. اين مسئله، برنهاده بر دو پيشفرض است:
1. قبول جامعه به عنوان يك وجود عيني و حقيقي،
2. قايل شدن قوانين مستقل و ويژه براي جامعه، مستقل از قوانين حاكم بر افراد.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
اين دسته ميگويند كه تاريخ واقعيتي دارد و احكامي ويژة خويش. فلاسفة تاريخ بر آن شدهاند كه اين قوانين و احكام را كشف كنند و در اين راه، پيشرفتهايي نيز کردهاند و اميدوارند كه به نتايج قطعيتر و دقيقتري نيز برسند.
بنابر آن قوانين، مردمي كه در يك مقطع ويژة تاريخي واقعاند، محكوم آن قوانين تاريخياند؛ يعني آن قوانين، هرچه را براي آن مرحلة خاص اقتضا كند، همان خواهد شد؛ چه مردم بخواهند و چه نخواهند. پس صرفنظر از عوامل طبيعي كه بر اساس محاسبات علمي قابل پيشبيني است، عامل ديگري نيز وجود دارد با نام عامل تاريخي.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
در فلسفه اين قاعدة عقلي به اثبات رسيده است كه هرگاه علت تامة يك معلول تحقق يابد، آن معلول به طور «ضروري»(2) تحقق خواهد يافت و امكان ندارد كه محقق نگردد. از آنجا كه اين قاعدة عقلي، افعال انسان را نيز شامل ميشود، برخي پنداشتهاند كه
1. انعام (6)، 149.
2. در بيان فلسفي از اين «ضرورت» به وجوب تعبير ميشود.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
در قرآن مجيد آياتي هست كه برخي پنداشتهاند بر جبر دلالت دارد. يك دسته از اين آيات ميفرمايد كه مشيت و ارادة شما، محكوم مشيت خداست و مشيت خدا بر شما غلبه دارد:(4)
وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ؛(5)«و شما اراده نميكنيد مگر اينكه البته خداوندگار جهانيان بخواهد».
آيه ايهام دارد كه اگر خدا بخواهد، در ما مشيتي پيدا ميشود و اگر نخواهد، ما نيز نخواهيم خواست و كاري انجام نميدهيم. پس آنچه مؤثر است، خواست خداست و ما ابزار بيارادهاي بيش نيستيم.
دستة ديگر، آياتي است كه ميفرمايد آنچه انسان انجام ميدهد، بايد به اذن خدا باشد:
1. كهف (18)، 29.
2. انفال (8)، 42.
3. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1 (خداشناسي)، ص 203 ـ 212 و 219، 220 و مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 289 ـ 293.
4. ر.ك: احمد واعظي، انسانشناسي، ص 112 و محمود رجبي، انسانشناسي، ص 157.
5. تكوير (81)، 29.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
اينك ببينيم اختياري كه ملاك تكليف ماست و موجب ميشود كه انسان بر ساير حيوانات امتياز پيدا كند، چه اختياري است؟
1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، نهاية الحكمة، صححها و علّق عليها غلامرضا الفياضي، ج 3، ص 666.
2. ر.ك: محمدتقي جعفري، جبر و اختيار، ص 102.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
اختيار انسان(1)
با نگاهي اجمالي به قرآن كريم، درمييابيم كه به نظر قرآن، انسان موجودي مختار است. اصولاً آمدن پيامبران و نزول كتابهاي آسماني، بيآنكه انسان مختار باشد، كاري بيهوده است. بنابراين، همين امر دلالت دارد بر اينكه خدا و پيامبران، آدمي را مختار ميدانند.
نشانههاي اختيار در آيات قرآن
1. ابتلا و آزمايش نشانة اختيار
آياتي كه در زمينة ابتلا و آزمايش انسان وارد شده است، دلالت بر همين امر دارند:
إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا؛(2)و (3)«ما انسان را از نطفة آميختهاي آفريديم و او را ميآزماييم. (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم».
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(4)«ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامشان بهتر عمل ميكنند».
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 41؛ ج 2، ص 287 و محمدتقي مصباح يزدي، خودشناسي براي خودسازي، ص 20.
2. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 209.
3. دهر (76)، 2.
4. كهف (18)، 7.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان از نگاه قرآن
اختيار و مدح و ذمّ اخلاقي(1)
ميدانيم اصولاً ارزش اخلاقي در ساية اختيار معنا مييابد. اگر اختيار نباشد، ارزش اخلاقي هم وجود ندارد. ستايش يا نكوهش اخلاقي در حق كساني رواست كه با اختيار و گزينش خود، كار پسنديده يا ناپسندي انجام ميدهند. اگر انساني مجبور به رفتن راه صحيحي است، از نظر اخلاقي جا ندارد كه ستايش گردد. چنانكه اگر فرض شود كه انساني مجبور به ارتكاب جنايتي شود، باز سزاوار نكوهش نخواهد بود.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
مراد از كمال(1)
پيش از آنكه به بررسي تفصيلي آيهها بپردازيم، بايد به يك نكته توجه كرد و آن اينكه:
گاهي منزلت انسان به عنوان يك امر تكويني مورد ملاحظه قرار ميگيرد و به اصطلاح امروز، جنبة «ارزشي» ندارد و گاهي به عنوان يك مفهوم اخلاقي و ارزشي ملاحظه ميشود. گرچه برخي پنداشتهاند كه مفهوم كمال و فضيلت، مطلقاً مفهومي است ارزشي و در ميان مفاهيم حقيقي چيزي به نام كمال يا فضيلت وجود ندارد؛ ولي اين توهم درست نيست. با صرفنظر از معيارهاي اخلاقي ميتوانيم موجودات را با هم مقايسه كنيم و بگوييم اين موجود كاملتر از آن ديگري است. مثلاً جماد را با نبات يا نبات را با حيوان مقايسه كنيم و بگوييم ـ فرضاً ـ حيوان كمالي دارد كه نبات ندارد.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
كرامت انسان(2)
يكي از مباحثي كه در انسانشناسي بررسي ميشود، مقام و پايگاه آدمي نسبت به ساير
1. ر.ك: عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 2، ص 521 ـ 524، حديث 204 ـ 220.
2. ر.ك: محمود رجبي، همان، ص 141.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
ملاك خلافت
ملاك تفويض خلافت الاهي از سوي خدا به آدم، چه بود؟ از آيات قرآن درمييابيم كه ملاك، «علم به اسما» بود. اما آيا فرشتگان هيچيك از اين اسما را نميدانستند يا برخي را ميدانستند؟ كلمة كُلَّهَا در آيه، حاكي از آن است كه همه را نميدانستند؛ ولي برخي از اسما را ميدانستند. اگر اسما، اسماي خدا باشد بيگمان فرشتگان نامهاي خدا را ميدانستند و تسبيح و تقديس آنها گواه اين مطلب است. دستكم اسم سبّوح و قدّوس را ميدانستند. شايد بتوان گفت: ملاك خلافت، جامعيت بين اسما است؛ يعني موجودي لايق خلافت است كه همة اسما را بداند.
اجمالاً ميتوان گفت: وقتي خدا مستخلف و در همان حال مستخلفٌ عنه باشد، خليفه بايد كارهاي خدايي كند؛ در آنچه مربوط به حوزة خلافت اوست، علم داشته باشد؛ بايد خدا و صفات الاهي و نيز مخلوقات او را بشناسد تا بداند وظيفهاش را نسبت به آنان چگونه انجام دهد.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
انسان جانشين چه كسي؟
«خلفاء» و «خلائف» كه در ساير موارد از سوي خدا به انسانها گفته شده است به چه معناست؟ آيا جانشين خدايند يا جانشين كسان ديگر؟ برخي گفتهاند همة اين موارد خلافت از خداست. ولي با دقت در اين آيات به اين نتيجه ميرسيم كه منظور در اين موارد، خلافت و جانشيني به جاي گذشتگان است. شواهد تعيين كنندهاي نيز پيدا ميشود؛ مثلاً ميفرمايد:
وَاذكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ؛(1)«و به ياد آوريد هنگامي كه شما را جانشينان قوم نوح قرار داد».
در مواردي نيز تعبير يَسْتَخْلِفَكُمْ...؛(2) «شما را در زمين جانشينان سازد» و در موردي ديگر إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ؛(3) «اگر بخواهد شما را ميبرد و خلق تازهاي ميآورد» (كه به معناي يستخلف ميباشد) آمده است. به هر حال به نظر ميرسد كه در اين موارد منظور، جانشيني انسانهاست؛ مخصوصاً انسانهايي كه غالباً عاصي بودهاند؛ پس به معناي جانشيني خدا نيست، بلكه جانشيني به جاي گذشتگان است.
1. اعراف (7)، 69.
2. اعراف (7)، 129.
3. ابراهيم (14)، 19.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
خلف يعني نسلِ پس از نَسلي. در كاربردهاي عادي نيز ميگوييم: خلفاً عن سلف؛ «نسلي از پس نسلي». اين واژه دربارة اشيا نيز به كار رفته است:
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا؛(1)«او کسي است که شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براي کساني که بخواهند پند گيرند يا شکرگزار باشند».
و چهبسا «اخْتِلاَفُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ» كه در موارد بسياري از قرآن ذكر شده، به همين معنا باشد. كلمة اختلاف، به معناي «پيدرپي درآمدن» در موارد بسيار به كار ميرود. در اول «زيارت جامعه» نيز در خطاب به امامان معصوم(عليهم السلام) ميگوييم: «و مختلف الملائكة»؛ يعني؛ شما از خانداني هستيد كه فرشتگان نزد شما رفت و آمد ميکنند.
به هر حال، اصل معناي خلافت همين نشستنِ چيزي جاي چيز ديگر است. در محسوسات اين معنا روشن است. غالباً الفاظ در ابتدا در موارد حسي به كار رفته و ميتوان گفت براي معاني حسي وضع شده است. سپس به تدريج بنابر احتياج بشر به درك مفاهيم اعتباري و معنوي، همان الفاظِ وضع شده در مورد حسيات، در امور اعتباري و معنوي نيز به كار رفته است. در افعال و صفات خدا نيز مثلاً مفهوم عُلوّ ابتدا براي عُلوّ حسي وضع شده، سپس در علوّ اعتباري به كار رفته است و بعد در علوّ حقيقي و معنويِ خدا بر مخلوقات. خلافت نيز نخست براي جانشيني حسي وضع شده و سپس در امور اعتباري به كار رفته است؛ يعني كسي كه مقام اعتباري دارد، كسي را جانشين خود ميکند و در اينجا ديگر وحدت مكان لزومي ندارد؛ اما مسئلة اختلاف زمان مطرح است. گاهي نيز از اين وسيعتر در نظر گرفته ميشود و خلافت در امور حقيقي معنوي به كار ميرود؛ مانند مقام خداوند بزرگ كه در اينجا ديگر مسئلة زمان هم مطرح نيست و در مورد او ـ جلّ جلاله ـ نميتوان گفت: زماني مقامي داشته و بعد آن را به ديگري واگذارده است. در اينجا نوعي رابطة تكوينيِ ويژه بين خدا و برخي
1. فرقان (25)، 62.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
خلافت الاهي(1)
در آيات مربوط به آفرينش انسان، در چند مورد، اين مطلب آمده است كه خداوند به فرشتگان فرمود: همين كه آفرينش انسان به پايان رسيد و در او از روح خويش دميدم، بر او سجده بريد. ولي در سورة بقره با تفصيل ويژهاي ماجراي خلقت انسان بيان شده و در آن، گفتار فرشتگان دربارة آفرينش انسان آمده است:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ؛(2) «(و به ياد آر) زماني را كه پروردگار تو (اي پيامبر(صلى الله عليه وآله)) به فرشتگان فرمود: من در زمين خليفهاي قرار خواهم داد. آنان گفتند: آيا در آن كسي را قرار ميدهي كه فساد و خونريزي كند، در حاليكه ما تو را تقديس ميكنيم و تسبيح ميگوييم؟ خدا فرمود: من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد. سپس به آدم همة «اسما» را آموخت؛ بعد آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: مرا از نامهاي ايشان خبر دهيد اگر
1. محمود رجبي، انسانشناسي، ص 137 ـ 140.
2. بقره (2)، 30 ـ 33.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: انسان شناسی
موارد كاربرد واژة روح در قرآن(2)
واژة روح در قرآن بسيار به كار رفته كه از جهت موارد استعمال و چگونگى كاربرد متفاوتاند. در سه مورد، تعبير «روحالقدس» در مقام تأييد حضرت عيسى آمده است:
وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛(3)و (4)«و به عيسي پسر مريم دلايل روشن داديم، و او را با روحالقدس تأييد كرديم».
إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛(5)«و به ياد آور آنگاه را كه خدا فرمود: اي عيسي بن مريم! نعمتم را بر تو و مادرت به خاطر داشته باش، آنگاه که با روحالقدس تو را تأييد کردم».
1. تحريم (66)، 12.
2. ر.ك: عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 1، ص 98.
3. ر.ك: جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، ص 25ـ27 و مرتضي مطهري، معاد، ص 129.
4. بقره (2)، 87، 253.
5. مائده (5)، 110.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: آفرينش انسان (2)
نفخ روح(3)
قرآن كريم پس از ذكر مراحل آفرينش انسان از نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم، به نفخ روح اشاره ميفرمايد؛ يعنى پس از آنكه ساختمان جسمى جنين كامل شد، عنصر ديگرى به آن افزوده ميشود و مرتبة وجودى تازهاى مىيابد كه قرآن از آن مرحله با نفخ روح ياد ميکند. در برخى آيات نيز، با اشاره و ابهام ميفرمايد آفرينش ديگرى نيز به انسان داديم:
ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ...؛(4)«سپس او را در آفرينشي ديگر پديد آورديم...».
در پنج آيه، نفخ روح به كار رفته است. دو مورد دربارة حضرت آدم(عليه السلام) ميباشد كه
1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 367.
2. مؤمن (40)، 67.
3. ر.ك: مرتضي مطهري، معاد، ص 109؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 3، ص 17؛ جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، ص 9 ـ 46 و محمود رجبي، انسانشناسي، ص 85 ـ 105.
4. مؤمنون (23)، 14.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: آفرينش انسان (2)
مراحل آفرينش انسان
در آية زير به مراحل مختلف آفرينش انسان اشاره شده است:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي
1. دهر (76)، 2.
2. ر.ك: ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 6، ص 135 و محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 377.
3. حج (22)، 5.
4. فاطر (35)، 11.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: آفرينش انسان (2)
منشأ آفرينش انسان در قرآن
آيات مربوط به آفرينش انسان مطالب متنوع و گوناگونى را بيان ميکنند. در برخى آيات آمده است كه خدا انسان را آفريد در حالي كه قبلاً او چيزى نبود:
وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا؛(1)و (2)«و همانا قبلاً تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى».
هنگامى كه خداوند به زكريا بشارت فرزند داد و او شگفتزده شد، براى رفع شگفتى او فرمود: خود تو را آفريديم در حالي كه چيزى نبودى. به تعبير ساده، يعنى انسان از نيستى آفريده شده است.(3)
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: آفرينش انسان (2)
يک شبهه
برخى كسان درباره بعضى آيات كه ظاهراً ميگويد همة انسانها از نطفه آفريده شدهاند، ميگويند: پس حضرت آدم نيز بايست از نطفه آفريده شده باشد وگرنه با ظاهر آيات كه بر عموميت حكم خلقت دلالت دارند، سازگار نيست؛ آياتي نظير:
خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَة؛(4)«انسان را از نطفه آفريد».
إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ؛(5) «ما انسان را از نطفة مختلطي آفريديم تا او را بيازماييم».
خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛(6)«انسان را از خون بستهاي آفريد».
به اين شبهه ميتوان دو پاسخ داد:
1. ر.ك: ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 8، ص 428 و محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 18، ص 354.
2. حجرات (49)، 13.
3. عجيب است كه برخي دربارة اين آيه از سورة نساء گفتهاند: «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ نه به معناي يك پدر و مادر، بلكه به معناي يك ناموس كلي است؛ همة شما از يك ناموس كلي آفريده شدهايد (!)» اما ناموس كلي يعني چه؟ اگر منظور قانون كلي است كه قانون كلي منشأ آفرينش نيست. قرآن كه نميگويد: خلقكم علي قانون واحد؛ ميفرمايد: مِن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ. به علاوه ميفرمايد: وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا، آيا ناموس كلي زوج دارد؟!
4. نحل (16)، 4.
5. انسان (76)، 2.
6. علق (96)، 2.
موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسبها: آفرينش انسان (1)