نخست از داستان نوح- عليه السلام - شروع ميكنيم ميبينيم كه بتپرستان عصر آن پيامبر اولوالعزم به قدري لجوج و متعصب بودند كه حتي از شنيدن صداي اين منادي توحيد وحشت داشتند، همان گونه كه در نخستين آيه مورد بحث از زبان نوح- عليه السلام - ميخوانيم: «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند، و تو(اي خدا) آنها را بيامرزي انگشتان خود را در گوشها قرار داده و لباسهايشان را بر سر و صورت ميپيچيدند و در مخالفتبا حق اصرار ورزيدند و شديدا تكبر كردند»! (و اني كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم في آذانهم واستغشوا ثيابهم و اصروا واستكبروا استكبارا) [1]
آري تعصب و لجاج آنها به قدري شديد بود كه اجازه نميدادند ذرهاي از امواج صوتي نوح- عليه السلام - كه حامل پيام حقيقتبود به گوش آنها برسد، و يا چهره او را ببينند و اين گونه گريز از حقيقتبه راستي عجيب و خطرناك است.
در آيه بعد چهره ديگري از همين رذايل اخلاقي در قوم نوح- عليه السلام - به چشم ميخورد، قرآن در باره آنها ميگويد: «آنها گفتند: دست از خدايان و بتهاي خود برنداريد مخصوصا بتهاي(بزرگ) «ود»، «سواع»، «يغوث»، «يعوق» و «نسر» را رها نكنيد»، (و قالوا لاتذرن آلهتكم و لاتذرن ودا و لاسواعا و لايغوث و يعوق و نسرا) [2]
اما چرا و به چه دليل دست از اين بتهاي رنگارنگ كه ساخته و پرداخته دستخودشان بود برندارند و آنها را بر مقدرات جهان هستي، و هم بر مقدرات سازندگانش حاكم بدانند؟! هيچ دليلي بر آن جز تعصب و تقليد كوركورانه نداشتند.
در سومين آيه كه از قوم عاد و گفتگوي پيامبرشان هود- عليه السلام - با آنها سخن ميگويد، ميفرمايد: «قوم عاد به قدري لجوج و متعصب و جاهل بودند كه در برابر دعوت آن حضرت به توحيد خالص و ناب گفتند: آيا به سراغ ما آمدهاي كه تنها خداي يكتا را بپرستيم و آنچه را پدران ما ميپرستيدند رها كنيم؟(ما هرگز چنين كاري نخواهيم كرد، هر كاري از دست تو ساخته است انجام بده و) آنچه را(از بلا و عذاب الهي) به ما وعده ميدهي بياور اگر راست ميگويي»! (قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد آبائنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين) [3]
به اين ترتيب بر اثر تعصب و لجاج و تقليد كوركورانه، توحيد خالص كه روح جهان هستي است در نظر آنها امري وحشتناك، و پرستش بتهاي بي عقل و شعور امري شايسته و با ارزش جلوه ميكرد، و حتي برخلاف قانون دفع ضرر محتمل كه عقل حاكم به آن است كمترين اعتنايي به احتمال عذاب الهي نميكردند و مصرا از او ميخواستند كه به تهديدهاي خود جامه عمل بپوشاند، اين خيرهسري چيزي جز محصول تعصب و لجاج نبود.
آري آنها براي فرار از حق و ادامه تقليد كوركورانه به سوي عذاب الهي شتافتند و سرانجام خود را در آتش عذاب سوزاندند، و اين است
نظرات شما عزیزان: