راه افتاد مـشک بـرداشت که سیـراب کـند دریـا را
رفـت تـا تـشنـگیاش آب کـند دریـا را
آب روشن شد و عکـس قـمر افتاد در آب
مـاه میخواست که مهتاب کند دریارا
سلام اين راه افتاد اولش را خودم اضافه كردم ر نداشتم
آیینه ی غیرت علی زینب بود
هر چند امام و مقتدا بود حسین
پیغمبر کربلا ولی زینب بود
دیوار غصه بر سرم آوار شد حسین
تاریخ رنج فاطمه تکرار شد حسین
آییـنه صــداقت قلب تمام شهر
مجروح تازیانه زنــگار شد حسین
انچنان با شوق ان شهزاده نیکو لقا بهر حفظ دین حق بنمود جان خود فدا .
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام
نظرات شما عزیزان: