حکایات رضوی

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

حکایات رضوی

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

حکایات رضوی

حکایات رضوی

 
 
 

حکایات رضوی


آشنائى به تمام لغت ها و زبان ها


مرحوم شیخ صدوق ، شیخ حرّعاملى و دیگر بزرگان به نقل از اباصلت هروى حكایت كنند:
حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام به تمام زبان ها و لغات ، آشنا و مسلّط بود؛ و با مردم با زبان محلّى خودشان صحبت مى نمود.
و بلكه حضرت در لهجه و تلفّظ كلمات ، از خود مردم فصیح تر سخن مى فرمود، تا جائى كه مورد حیرت و تعجّب همه اقشار و افراد قرار مى گرفت .
اباصلت گوید: یك از روزها به آن حضرت عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! شما چگونه به همه زبان ها و لغت ها آشنا شده اى ؛ و این چنین ساده ، مكالمه مى نمائى ؟

امام علیه السلام فرمود: اى اباصلت ! من حجّت و خلیفه خداوند متعال هستم و پروردگار حكیم كسى را كه مى خواهد بر بندگان خود حجّت و راهنما قرار دهد، او را به تمام زبان ها و اصطلاحات آشنا و آگاه مى سازد، كه زبان عموم افراد را بفهمد و با آن ها سخن گوید؛ و بندگان خدا بتوانند به راحتى با امام خویش سخن گویند.

سپس امام رضا علیه السلام افزود: آیا فرمایش امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام را نشنیده اى كه فرمود: بر ما اهل بیت - عصمت و طهارت - فصل الخطاب عنایت شده است .
 
و بعد از آن ، اظهار نمود: فصل الخطاب یعنى ؛ معرفت و آشنائى به تمام زبان ها و اصطلاحات مردم ؛ و بلكه عموم خلایق در هر كجا و از هر نژادى كه باشند.
 

آمد و شدها

خانة او مركز آمد و شد بود و باب امید افرادی كه به دلایل مختلف به خدمت او می آمدند. این آمد و شدها در فصل حج طبیعتاًَ زیادتر میشد. در مواردی دردمندان، فقیران و افراد محتاج و آنها كه از همه جا رانده میشدند به درب خانة او چشم میدوختند و به غیر از این دسته باید از خواستاران علم و از دوستداران خالص فرهنگ و دانش یاد كنیم كه با امام و درس و بحث و جلسات خصوصی داشتند و گره های دشوار علمیشان در حضور امام و در خانة او گشوده میشد.
 

احتجاجات او

احتجاجات او با گروه ثنویه، با علمای یهود و در رأس آن رأس الجالوت،‌با مسیحیت و جا ثلیق، با گروه زنادقه كه خود را صاحب فكر میدانستند با رؤسای فرقة صائبین، با هبرید رئیس و دانشمند زردشتیها، با تسطاس رومی كه پزشك بود مهم و فوق العاده است همچنین او با علمای مختلف احتجاجاتی داشت در زمینة توحید،‌ بطلان اعتقاد به خداوندی مسیح، اثبات مبدأ و معاد، رد مادیت،‌رد تناسخ، اثبات این كه تورات و انجیل موجود ساختة علمای یهود و مسیحیت است. در بیان مباحث و اثبات حقانیت دین اسلام امام احاطة علمی و شایستگی خود را نشان داد و در بین دوست ودشمن به عالم آل محمد (ص) معروف شده بود



اداره امور پدر

امام كاظم (ع) در تنگنای شدیدی بود.وضع ثابتی از نظر امنیت نداشت. هر روز و شبی این خطر وجود داشت كه او را احضار كنند. این وضع از اواخر دوران حیات امام صادق (ع) و سراسر دوران حضرت امام كاظم (ع) به چشم می خورد و امام رضا (ع) وارث دشواریهای سختی از جهت اعمال فشار در دستگاه حاكم بر پدر بود. در غیبت پدر او وظیفه داشت كارهای او را سروسامان دهد. عائله او را از نظر اقتصادی و هم مذهبی اداره كند. به امور مزرعه و باغات و دخل و خرج ها برسد. امام اصرار داشت شخصاً در زمین ومزرعه كار و از حاصل دسترنج خود اعاشه كند.

 



ارشاد مردم

در مورد امام رضا (ع) آمده است، به مناسبت شرایط و موقعیتی كه داشت حتی امر به معروف و نهی از منكر را از مأمون كه فردی مغرور و زمامدار جامعة اسلامی و صاحب قدرت بود دریغ نمیكرد.


ارشادات خاص
ارشادات امام بویژه از آن بابت كه به صورت گسترده، بی پرده و بی تقیه، حتی در مواردی از موضع شرایط بالای سیاسی صورت میگرفت و امام میتوانست به صورت كامل و كافی بحث و اظهارنظر داشته باشد بسیار مؤثر و كارساز بود. چه بسیار افرادی كه در سایة ارشادات او راه خود را مییافتند و برنامة زندگی خود را تغییر می دادند و چه بسیار دیگر از آنان كه در اعتقادات خود راسختر شده و مبلغانی ارزنده و پرتلاش برای دنیای اسلام شدند. ارشادات امام بسیاری از مسیحیان، یهودیان، دهریون و حتی ستاره پرستان را بینش داد و آنها را به قبول اسلام وادار كرد.
 
حق گویی امام
امام رضا (ع)‌ در پرتو موقعیتی كه داشت میتوانست مسائلی را بی پرده با مأمون در میان گذارد و اصولاً امام از روزی كه وارد ایران شد این حقگوییها را آغاز كرد. هنگامی كه مأمون خلافی مرتكب میشد امام او را از خدا میترساند و عمل خلاف او تقبیح میكرد. او نصایح خود را از مأمون دریغ نمیداشت روزی به او فرمود در مورد مسئولیتی كه در اختیارداری از خدا بترس تو امور مسلمین را تباه ساخته ای كارها را به دیگران واگذار نكرده ای كه خلاف فرمان خدا حكم میدهند و باید در روز رستاخیز پاسخگوی آن باشی. امام در حقگویی پروا نداشت و گاهی چندان در اعلام حق جدی و صریح به پیش میرفت كه مأمون را به وحشت اندخت و حتی مایة افزایش خشم و دشمنی او میشد.



 

حكم نماز


دو نفر مسافر وارد خراسان شدند و خدمت امام رضا (ع) رسیدند تا حكم نمازشان را بپرسند كه آیا نماز آنها در سفر 2ركعتی است یا 4 ركعتی؟ حضرت به یكی از آنها فرمود: نماز تو 2 ركعتی است و به دیگری فرمود نماز تو 4 ركعتی است. آن دو مسافر تعجب كردند كه چرا امام میان آنها فرق گذاشته است؟ امام فرمود: تو نمازت 2 ركعتی است چون به سفر حلال آمده ای و هدفت دیدار وزیارت من است ودر سفر حلال نماز 4 ركعتی به صورت 2 ركعتی خوانده میشود ولی دیگری هدفش دیدار طاغوت بوده و این باعث میشود كه سفرش حرام شود ودر سفر حرام نماز 4 ركعتی تغییر نمیكند.

(گوشه ای از بینش و روش امام رضا (ع) – بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی).

 

خانه و زندگی او

نمیخواهیم بگوییم خانة او محقر بود. كوخ نبود و كاخ هم نبود. نسبتاٌ وسیع و مركز آمد و شدها بود. چه بسیار از جلسات درسی كه در خانة ‌او برگزار میشد. برخی از مورخان وضع فرش خانه اش را این گونه تصور كرده اند كه او در تابستان بر روی حصیر
مینشست و در زمستان بر روی فرشهای پشمی و موئین. برخی هم نوشته اند كه فرش زیر پایش پلاس بود كه آن هم درواقع چیزی جز آن پارچه های پشمین نبود. اگرچه شأن او و دیگر امامان والا و گران سنگی زندگیشان باید بالاتر از آن چیزی باشد كه در خانه هایشان دیده میشود ولی آنها زیور دنیا را به هیچ می انگاشتند و دل به رضوان خدا و انجام وظیفه ای خوش میكردند كه خدای متعال برایشان معین كرده بود.
 
 
خبر از درون و دادن هدیه

مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه ، به نقل از ریّان بن صَلت آورده است :

گفت : پس از آن كه مدّتى در خدمت مولایم ، حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام بودم ، روزى خواستم كه به قصد عراق مسافرت كنم .
به همین جهت به قصد وداع و خداحافظى راهى منزل امام علیه السلام شدم ، در بین مسیر با خود گفتم : هنگام خداحافظى ، پیراهنى از لباس هاى حضرت را تقاضا مى نمایم كه چنانچه مرگ من فرا رسید، آن پیراهن را كفن خود قرار دهم .
و نیز مقدارى درهم و دینار طلب مى كنم تا براى اعضاء خانواده خود سوغات و هدایائى تهیّه نمایم .

وقتى به محضر شریف امام رضا علیه السلام وارد شدم و مقدارى نشستم ، خواستم كه خداحافظى كنم ، گریه ام گرفت .
و از شدّت ناراحتى براى فراق و جدائى از حضرت ، همه چیز را فراموش كردم و پس از خداحافظى برخاستم كه از مجلس حضرت بیرون بروم ، هنوز چند قدم برنداشته بودم كه ناگهان حضرت مرا صدا زد و فرمود: اى ریّان ! بازگرد.

وقتى بازگشتم ، حضرت فرمود: آیا دوست دارى كه یكى از پیراهن هاى خودم را به تو هدیه كنم تا اگر وفات یافتى ، آن را كفن خود قرار دهى ؟
و آیا میل ندارى تا مقدارى دینار و درهم از من بگیرى تا براى بچّه ها و خانواده ات هدایا و سوغات تهیّه نمائى ؟

من با حالت تعجّب عرض كردم : اى سرور و مولایم ! چنین چیزى را من در ذهن خود گفته بودم و تصمیم داشتم از شما تقاضا كنم ، ولى فراموشم شد.
بعد از آن ، حضرت یكى از پیراهن هاى خود را به من هدیه كرد و سپس گوشه جانماز خود را بلند نمود و مقدارى درهم برداشت و تحویل من داد و من با حضرت خداحافظى كردم









نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: ویژه نامه میلاد خورشیدطوس

تاريخ : چهار شنبه 31 / 3 / 1400 | 9:22 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.