ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

براهين اثبات خدا

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

براهين اثبات خدا

براهین اثبات وجود خدا

 

هستي نظم

اما اين که آيا نظم تکويني وجود دارد ، لازم است توجه شود که مدار نظم تکويني ،

گاهي موجودهاي مادي و طبيعي اند که علوم تجربي عهده دار اثبات آن است ، و گاهي موجودات مجرّدي است که متعلق آن ها موجود مادّي است و علوم رياضي متکفّل اثبات آن هاست ، و زماني موجودهاي مجردي است که ذاتاً منزّه از ماده بوده ؛ ليکن محکي آن ها گاهي مادي است و گاهي مجرد ؛ مانند افکار و انديشه هاي روش مند که به صورت برهان در اذهان ظهور مي نمايند و بر اشياي خارجي ، اعم از مجرد و مادي دلالت و از آنها حکايت دارند ، و عهده دار اثبات چنين نظمي، منطق ، حکمت و کلام است ، چنان که گاهي موجودهاي مجردِ مشهود از نظام خاصي برخوردارند و عرفان متکفّل اثبات نظم شهودي معارف عيني عارفان واصل است .

به هر تقدير ، نظم را مي توان در طبيعت و مثال و عقل يافت و آن را بررسي کرد ؛ ولي آنچه نزد مُبرهنان و ناقدان برهان نظم مطرح است ، همان نظم طبيعي موجودهاي مادي است که اثبات آن به عهده علوم تجربي است .

برهان نظم ، بر فرض تماميّت ، داراي يک مقدمه تجربي و يک مقدمه عقلي است و چون اعتبار علمي مقدمه تجربي به قياس خَفي است که او را همراهي کرده و پشتيباني مي نمايد ، لذا اعتبار مقدمه تجربي به همان قياس خفي عقلي است . در نتيجه ، برهان نظم از مقدمات عقلي ( بدون واسطه يا با واسطه ) برخوردار است ، لذا هرگز صغراي برهان نظم حسّي نيست ، چون نظم عبارت از ربط وجودي و ناگسستني بين دو يا چند چيز است و هرگز نظم به معناي خاص که تحليل آن گذشت ، از راه حسّ به دست نمي آيد و جزء کيفيات محسوس نيست ، همان طور که قانون عليّت توسط حسّ احراز نمي گردد ، زيرا حدّاکثر بهره اي که حسّ از مشاهده امور طبيعي دارد آن است که اشيايي را کنار هم و متعاقب يا متداخل يک ديگر ادراک مي نمايد ؛ ليکن نظم تکويني صرف تعاقب ، ترادف ، تداخل ، و مانند آن نيست ،


[1] سوره طه ، آيه 50 .

بلکه پيوند ضروري و ربط لزومي دو يا چند چيز است که ضرورت پيوند و لزوم ربط ، هرگز از راه احساس به دست نخواهد آمد ، بنابراين صغراي برهان نظم در مدار امور طبيعي را « تجربه » به عهده دارد ؛ نه احساس ، پس مقدّمه اول آن تجربي است نه حسّي ، و اگر گاهي از نظم طبيعي به عنوان شيء محسوس ياد مي شود ، براي آن است که فکر با کمک حس آن را اثبات مي نمايد ؛ نظير اينکه درباره حرکت چنين گفته شده است که آن را فکر با اِعانت حس ادراک مي نمايد .[1]

مطلب ديگر آنکه اگر صغراي قياس نظم که يک مقدمه تجربي است ، به حدّ جزم و قطع نرسد و مظنون باشد ، نتيجه برهان نظم نيز ظنّي خواهد بود ؛ نه يقيني ، زيرا نتيجه در چند مورد تابع اخَسّ مقدمتين است ؛ يکي در کمّيت و ديگري در کيفيت ، سومي در صنعت و چهارمي در جهت . اوّلي ناظر به سور قضيّه است از لحاظ کلي يا جزئي بودن که اگر يکي از دو مقدمه جزئي و ديگري کلّي بود ، نتيجه آن قياس جزئي است . دومي ناظر به کيفيت قضيّه است از لحاظ ايجاب و سلب که اگر يکي از دو مقدمه موجبه و ديگري سالبه بود ، نتيجه آن قياس سالبه است ، و سومي ناظر به يکي از صنايع پنج گانه منطق است که اگر يکي از دو مقدمه ظنّي و خطابي بود و ديگري قطعي و برهاني ، نتيجه چنين قياسي ظني است ؛ نه يقيني و هرگز حسّي بودن يک مقدمه يا تجربي بودن آن ، نقش تعيين کننده اي در نحوه استنتاج ندارد ، زيرا معيار برهان تامّ قطعي بودن تمام مقدمات آن است و اگر مقدمه اي در عين حسّي بودن قطعي بود ، ثمره آن قياسي قطعي خواهد بود ؛ ليکن در برهان نظم ، همان طور که درباره صغراي آن بحث شد ، احراز نظم از راه حسّ ميسور نيست .

غرض آنکه تابع بودن نتيجه نسبت به اخسّ مقدمتين ، اختصاصي به کليت و

جزئيت ( کمّ ) و ايجاب و سلب ( کيف ) ندارد ، بلکه درباره صنعت قياس ، از قبيل قطعي يا ظني .. بودن مقدمه آن نيز جاري است ؛ چه اينکه در مورد چهارم ، يعني جهت قضيّه از قبيل ضرورت ، امکان و امتناع نيز جريان دارد ؛ يعني اگر يکي از دو مقدمه ممکنه بود و ديگري ضروريه ، نتيجه چنين قياسي تابع اخسّ از دو مقدمه در جهت قضيه بوده و ممکنه است نه ضروريه .

همچنين اگر محتواي يکي از دو مقدمه قياس تکويني و حقيقي باشند و مضمون مقدمه ديگر اعتباري و تشريعي ، نتيجه آن اعتباري و تشريعي خواهد بود ؛ مثلاً واجب الوجود پروردگار است ، پروردگار را بايد پرستش کرد ؛ واجب الوجود را بايد پرستش کرد ؛ يعني قياسي که از مقدمه « هست » و « بايد » تشکيل شود ، چون « بايد » اخسّ از « هست » است ، نتيجه تابع اخسّ مقدمتين خواهد بود . البته حصرِ « تابع اخسّ مقدمتين » در موارد ياد شده و مانند آن استقرايي است ؛ نه عقلي ، و سرّ تابعيت نتيجه در همه موارد ياد شده ، همان دليل مشترکي است که در منطق بيان شده و شامل غير کمّ و کيف ، يعني صنعت مقدمه و جهت قضيّه هم خواهد شد .

گرچه نقش کبرا در انتاج قياس بسيار مهم است ؛ ولي اگر اندراج اصغر تحت اوسط که موضوع کبرا است ، به نحو ظنّي يا امکان بود ، هرگز نتيجه چنين قياسي ، قطعي يا ضروري نيست ، هر چند مقدمتين در کمّ و کيف اتفاق داشته باشند.

اثبات نظم در امور رياضي يا افکار متقن کلامي و فلسفي که با حکم عقل مطرح مي گردد ، غير از اثبات آن در امور طبيعي از راه تجربه است ، زيرا حکم رياضي يا عقلي همواره کلي و جامع است ؛ بر خلاف حکم تجربي که مدار آن محدود است . جريان جهان آفرينش که از نظر پهنه زمان يا گستره کرات و منظومه ها قابل استيعاب نيست و برخي از آنها از بين رفته و بعضي از آنها هنوز نيامده و بعضي از آنها که هم اکنون موجودند ، در معرض اطلاع دستگاه هاي پيشرفته هم قرار ندارند،


[1] ر . ک : اسفار ، ج 3 ، ص 22 .

چه رسد به حسّ غير مسلّح به ابزار دقيق . به تعبير قرآن مجيد ، بعضي از موجودها ديده نمي شوند يا ديدني نيستند ؛ ( فلا اقسم بما تبصرون (39) و ما لا تبصرون )[1]. اين مطلب ساده اي نيست و تطبيق آن با ساعت يا کتاب يک کتابخانه بزرگ که مطالعه يک کتاب آن سبب قطع به عاقل و عالم بودن نويسنده آن مي کند ، هر چند کتابهاي ديگر آن کتابخانه مورد مطالعه واقع نشوند ، نه تمثيل منطقي است و نه تشبيه سودمند ، زيرا آنچه از جهان طبيعت در معرض آزمون بشر کنوني قرار مي گيرد ، نسبت به آنچه خارج از قلمرو تجربه اوست ، بسيار اندک است و اگر آنها را گسسته از يکديگر قابل آزمون بدانيم ، احتمال داده مي شود که براي آنها مبدأ فاعلي جداگانه اي باشد که فاقد شعور است ، يا اينکه مبدأ آفرينش آنها همان مبدأ پديد آورنده مقداري است که آزمون شده است ، و چون از نظم يا هرج و مرج آنها اطلاعي در دست نيست و فرض آن است که مبدأ فاعلي همه اشيا يکي است ، شايد بتوان به اين نتيجه رسيد که مبدأ جهان آفرينش موجودي است که گاهي عالمانه کار مي کند و گاهي غير عالمانه .

به هر تقدير ، احتمال تعدد مبدأ با توحيد ناسازگار است و احتمال اختلاف حال و تنوّع در وصف و فعل با بساطت و تجرد تامّ عقلي مبدأ منافي است ، زيرا مبدئي که بسيط الحقيقه است ، از هر گونه اختلاف و تنوع مصون بوده و هرگز علم او که عين ذات وي است ، قرين جهل نمي شود ؛ چه اينکه قدرت او که عين ذات وي است ، هيچ گاه همراه عجز نخواهد بود . البته اگر مجموع جهان آفرينش به عنوان واحد حقيقي هماهنگ بررسي گردد ، صغراي قياس نظم ثابت مي شود .

خلاصه کلام در صغراي قياس مزبور اين است که نظم في الجمله قابل اثبات است ، گر چه نظم بالجمله اثبات نگردد ، اما اثبات نظم في الجمله به اين است که

آنچه معلوم حضوري هر انساني نسبت به جهاز طبيعي ، مثالي و عقلي اوست ، هماهنگي کامل در نظام داخلي و غايي اوست ، چه اينکه پيشرفت هاي علوم تجربي عهده دار اثبات نظم داخلي و نيز نظام غايي بسياري از موجود هاي طبيعي است .

بنابراين اصل نظم در موجود هاي طبيعي في الجمله قطعي است . اما نتيجه قياس نظم در گرو رسيدگي دقيق کبراي آن است ؛ ليکن به طور اجمال مي توان گفت : اولاً احتمال پيدايش ذرّات و عناصر اوّلي به نحو تصادف همچنان مطرح است ، چون نظم مشهود در اوصاف ذرّات هستي است ، نه در گوهر وجود آن ها .

ثانياً احتمال تصادف در متن نظم ، هم بعيد نيست ، چنان که در مقام تحليل کبرا بازگو مي شود .

ثالثاً اثبات نامحدود بودن مبدأ هستي و صفات ذاتي وي به برهان نظم دشوار است ، چون ممکن است مبدأ آفرينش جهان مادّي وجود مجرد محدودي باشد که منشأ اين همه نظم شده است .


[1] سوره حاقّه ، آيات 38 - 39 .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: نوجوانان وجوانان
برچسب‌ها: اثبات خدا برای ، نوجوانان وجوانان

تاريخ : دو شنبه 22 / 3 / 1400 | 8:54 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.