اگر باستانشناسى در تفسير قرآن حاضر شود، جايى براى خرافات باقى نخواهد ماند.
اشاره:
استاد عبدالکريم بىآزار شيرازى قرآنپژوه معاصر در سال 1322 در شيراز متولد شد. مقدمات حوزههاى دينى را در همان جا طى کرده و دروس خارج فقه را در قم و نجفاشرف، در محضر علماى بزرگ فرا گرفت. در سال 1353 به دريافت گواهى افتا و اجتهاد از وزارت علوم و آموزش نائل آمد و در سال 1354 رهسپار دانشگاه مکگيل کانادا شد و در انستيتو مطالعات اسلامى به تحصيلات دانشگاهى پرداخت و موفق به اخذ درجه A.M در رشته تاريخ و تمدن اسلامى شد.
وى از سال 1361 به تدريس در دانشگاههاى ايران پرداخت و بانى و اولين استاد درس بررسى شکلگيرى تمدنهاى باستانى از نظر قرآن کريم در گروه آموزش باستانشناسى دانشگاه تهران بود. استاد از سال 1365 به معاونت پژوهشى دانشگاه الزهراء منصوب شد و از سال 1367 نيز رياست دانشکده الهيات و معارف اسلامى را به عهده داشت. وى در سال 1371 موفق به اخذ درجه استاديارى در رشته فقه و حقوق و در سال 1372 موفق به اخذ درجه دکترى در رشته علوم قرآن و حديث گرديد و اکنون نيز رياست دانشگاه مذاهب اسلامى را به عهده دارد. بىآزار شيرازى تاکنون بيش از 150 عنوان کتاب به رشته تحرير درآورده است از جمله: دوره تفسير کاشف (به زبانهاى فارسى و عربى)، دوره رساله نوين امام خمينى (ره) (به زبانهاى فارسى، انگليسى و اردو)، دوره رساله نوين فقهى پزشکى و... .
به بهانه تأليف کتاب ارزشمند ايشان: «باستانشناسى و جغرافياى تاريخى قصص قرآن» - که در شماره پيشين گلستان قرآن معرفى شده است - ساعتى مهمان استاد بوديم.
مطالعه و باستان کاوى کتابهاى مقدس از چه سابقهاى برخوردار است و چه عواملى باعث روى آوردن مردم و متخصصان به اين مباحث شده است؟
از زمانهاى قديم که کتاب تورات تدوين شد، همواره مسائل مطرح شده در مورد پيامبران در تورات مورد سوال دانشمندان و مردم بوده است. بيشتر اين پرسشها حول موضوع افسانههايى بود که توسط علماى يهود در متن عهد عتيق گنجانده شده بود. با پديد آمدن علم و دانش و گسترش اختراعات در اروپا و آمريکا بسيارى از افراد، ايمان خود را نسبت به کتابهاى آسمانى و تاريخ انبيا از دست دادند. اين موضوع در کنار عوامل ديگر مبارزه با دين، زمينههاى رخت بستن مذهب از جوامع غربى را فراهم کرد.
افسانه گونه بودن آموزههاى کتب مقدس اين فرضيه را تقويت کرد که دين حاصل جهل و ناآگاهى مردم نسبت به پديدههاست که موجب دست يازيدن آنها به افسانه شده است. فرضيه، اين موضوع را القا مىکند که با ظهور علم نيازى به دين احساس نمىشود زيرا مىتوان براى پديدههاى طبيعى دليل تجربى پيدا کرد.در چنين اوضاعى تعدادى از دانشمندان تصميم به تحقيق در مورد مطالب کتابهاى مقدس گرفتند. طبعاً باستانشناسان - چون برخلاف مورخان با آثار واقعى سروکار دارند - مىتوانستند کمک زيادى انجام دهند.
باستانشناسان با کشف واقعيتها و بازسازى تاريخ، نتايج ارزشمندى براى شناخت گذشته به دست مىدهند.
افرادى مثل پروفسور «وولى» در بينالنهرين به کاوش پرداختند تا بتوانند آثارى از شهرهاى پيامبران «تورات» را به دست آورند. به دنبال همين جست و جوها در غار قمران، توراتى کشف شد که متعلق به دوران قبل از ميلاد حضرت مسيح (ع) بود. اين موضوع تحول عظيمى در اروپا و آمريکا به وجود آورد. اين کتاب در مقايسه با تورات فعلى تفاوتهاى زيادى دارد که با مقايسه آنها مىتوان نکات افسانهاى و واقعى را از يکديگر تفکيک کرد.
در حقيقت باستانشناسان به کمک تورات آمدند و توانستند بسيارى از مسائل اساسى و مهم را کشف کنند و ثابت کنند پيامبرانى همچون حضرت آدم (ع)، نوح (ع)، و غيره واقعاً وجود داشتهاند.
باستانشناسى قرآنى از چه زمانى شروع شد؟
قرآن کريم به طور فشرده داستان پيامبران(ع) را آورده و در بسيارى از سورهها اشاراتى به زندگانى پيامبران و امتهاى گذشته، دارد. اين اشارات متأثر از روش خاص قرآن - که قصدش اخذ نتايج کلى از داستانها است - وارد جزئيات نشده است. طبيعى بود که مسلمانان با عطش فراوان، قصد به دستآوردن جزئيات اين داستانها را داشتند. در اين ميان آنها ناگزير از مراجعه به دانشمندان يهودى مسلمان شده، بودند که در اين کارها تبحر و تجربه داشتند. دانشمندان يهودى صدر اسلام تمام آن چه در تورات افسانهوار آمده بود به مسلمين القا مىکردند و آنها هم اين واگويهها را به عنوان تفسير و تأويل داستانهاى قرآن روايت مىکردند.
از مجموع اين گفتارهاى غلط، اسرائيليات قرآن پديد آمد. برخى از اين اسرائيليات کاملاً افسانهاى بود و ورود آن در تفاسير، اشکالهاى فراوانى پديد آورد. آميختهشدن اين مفاهيم با تفاسير اصيل قرآنى، بسيارى از محققان را بر آن داشت که سعى در پالايش آنها بنمايند. از جمله ابن خلدون که به شدت از اين مباحث انتقاد کرده است و شيخ محمدجواد مغنيه کتابى به نام اسرائيليات نوشت.
مسائل مربوط به تفسير قصص قرآن به خاطر اين موضوعات نيازمند کاوش و تحقيق بود. از قرن چهارم هجرى قمرى اخبارى در مجامع علمى انتشار يافت که بيان مىکند در برخى از مناطق، افرادى مانند ابودولف به کاوشهاى باستانىشناسى مىپرداختند.
البته شايد انگيزه اين افراد همانند باستانشناسان امروز نبوده و به عشق يافتن معادن و جواهرات بوده است. اما کارهايى هم به قصد کشف تمدن قديم و آثار باستانى انجام شده بود. پارهاى از اين آثار براى تحليل و نقد نقل قولها و يا آثار مکتوب صدر اسلام در مورد قصص قرآنى به کار گرفته شده است. در ادامه اين کارها در عصر جديد مىتوانيم به تحقيقات دکتر محمد بيومى باستان شناس مصرى و استاد دانشگاه اسکندريه در مورد داستانهاى قرآن اشاره کنيم. ساير دانشمندان از جمله محققان اردنى نيز کم و بيش کارهاى انفرادى انجام دادهاند. دکتر ضبيان نيز در مورد غار اصحاب کهف و دکتر بوکاى در مورد جسد موميائى فرعون زمان حضرت موسى (ع) مطالعاتى انجام دادهاند.
همه ترجمهها و تفسيرها تاکنون بر مبناى تاريخ نظرى و احاديث و روايات بوده است. از سويى باستانشناسى تنها براساس شواهد مادى در مورد فرهنگ بشرى قضاوت مىکند. با اين شرايط، پژوهشهاى باستانشناسى با قوت علمى خود، تا چه حد مىتواند به تفسير و پژوهشهاى قرآنى کمک کند؟
به طور قطع زحماتى که باستان شناسان در مورد آثار انبيا متحمل شدهاند، در فهم بهتر و بيشتر مطالب قرآنى و پىبردن بيشتر به عظمت انبيا کمک شايانى کرده است. تأثير اول اين که مطالعات آنها وجود واقعى انبيا را اثبات کرد.
بسيارى عنوان کردند که حضرت نوح (ع) يا حضرت ابراهيم (ع) اصلاً وجود نداشتهاند و همه اينها افسانه بوده است. باستان شناسان کشف کردند که اينها وجود واقعى داشتهاند.
کارکرد ديگر کاوشگران باستانى صحه گذاشتن بر مسائلى است که اعجاز علمى قرآن به شمار مىروند. خداوند در مورد فرعون فرمود: « فاليوم ننجيک ببدنک لتکون لمن خلفک ايةً...».
امروز جسد تو را به بلندايى مىآوريم و از دريا نجات مىدهيم براى آن که نشانهاى براى آيندگان باشد. امروزه باستانشناسان اجساد فراعنه را کشف کردهاند که از جمله آنها، فرعون زمان حضرت موسى(ع) است که در موزه مصر قرار دارد و تصوير آن در کتاب باستانشناسى در قرآن آمده است. اين اعجاز قرآن را نشان مىدهد که داستانش با نتيجه تحقيقات ديرين شناسان کاملاً منطبق است.
نکته ديگر بىاساسى بسيارى از اوهام پيرامون برخى از انبياست. در قديم فکر مىکردند حضرت آدم(ع) قد بسيار بلندى داشته است و روايت کردهاند قامت ايشان آن قدر بلند بوده که گرماى آفتاب وى را مىسوزانده پس خداوند قد او را کمى کوتاهتر نمود. حاصل اين تفکر آن بود که مقبرههاى ساختگى براى انسانهاى قديم همانند هابيل و قابيل به طول 100 متر ساختهاند. اين موضوع نشان دهنده ديد تخيلى آنها به مسائل بوده است.
باستان شناسان با کشف خانههايى از انسانهاى اوليه که اندازه درگاه و سقف آن به اندازه انسانهاى امروزى است، خط بطلانى بر اين تفکرات نادرست کشيدند. مدائن صالح در شمال عربستان که در دل کوه تراشيده شده، نمونهاى از اين خانههاست که ابعاد و اندازههاى انسانهاى معمولى دارد.
نکته مهم ديگرى که بزرگى پيامبران را بيشتر نمايان مىکند اين است که مهاجرتهاى آنان از مراکز تمدن بشرى به سرزمينهاى لم يزرع و بىآب و علف بوده است. آنها به همراه اهل خود براى اطاعت از دستور خداوند و اصلاح تمدن بشرى حاضر به گذشتن از شهرهاى آباد و ثروتمند و آوارگى در واحهها و بيابانها شدند. تحقيقات ديرينشناسان اين موضوع را در مورد برخى از پيامبران ثابت کرده است. مثلاً حضرت ابراهيم(ع) از شهر اور - که از مراکز مهم تمدن قديم و پر از زرق و برقهاى مادى بوده - به سوى طبيعت وحشى عربستان مهاجرت کرده است. حضرت موسى(ع) از مصر - مهد فرهنگ بشرى - به سوى صحراى سينا مهاجرت مىکند، نوح (ع) و ساير پيامبران هم همين طور. اين مسائل، بزرگى اين انسانها و عمق توکل و ايمان و اعتقاد آنها را نشان مىدهد.
همانطور که در کتاب خود اشاره کردهايد، يکى از آثار پيامبران، انتشار فنآورى، دانش و فرهنگ به نقاط مختلف جهان بوده است و مستحضريد که اين موضوع از لحاظ چگونگى انتقال و گسترش در دورههاى مختلف باستانشناسى بسيار مهم است. لطفاً در اين مورد توضيح بيشترى بفرماييد.
اغلب مردم وقتى وضعيت فعلى فرهنگى جهان را مىبينند تصور مىکنند که مذهب رو در روى علم ايستاده و مانع پيشرفت آن مىشود. براى آنها تعجبآور است که بگوئيم پيامبران آورنده تمدن صحيح بودهاند. در کتاب طلوع و غروب تمدنها و نيز در يکى از جلدهاى تفسير کاشف در سوره اعراف آوردهايم که پيامبران به وسيله مبارزه مستمر با تمدنهاى باطل انديش و بىهويت، راه گسترش و اشاعه فرهنگ صحيح را هموار نمودهاند.
نکته بسيار مهمى که در قرآن کريم نيز مىتوانيم آن را به وضوح مشاهده کنيم اين است که بيشتر انبيا در زمانى مبعوث شدهاند که تمدنها رو به فساد و تباهى مىرفته و کار آنها غلبه بر ساير تمدنها بوده است. قرآن مىفرمايد قوم حضرت نوح (ع) افرادى بودند که کور کورانه عمل مىکردند و اين کار آنها را تقليد عميق به معناى کورکورانه ناميده است.
همين طور در زمان حضرت ابراهيم (ع) تمدن بشرى به سوى بتپرستى و ستارهپرستى کشيده شده بود و ابراهيم خليلاللّه(ع) مبارزهاى عظيم عليه اين تمدن مادّى و کفرآميز آغاز کرد و جهان را به سوى وحدانيت سوق داد. حضرت لوط (ع) براى اصلاح قومى مىرود که در اوج انحراف جنسى به سر مىبردند و سرانجام نيز نابود شدند.
در ترويج و اصلاح علوم نيز انبيا نقش بىبديلى داشتند، ابراهيم (ع) چندين سال در مصر نجوم تدريس مىکرد و چون اين علم در خدمت شرک و ستارهپرستى قرار گرفته بود، آن را از چنگال بىدينان نجات داد. اين چنين بود که علم ستارهشناسى در مصر به حد کمال رسيد و دستآوردهاى فراوانى براى بشر به همراه آورد.
در قرآن مىخوانيم که حضرت يوسف (ع)، با علم الهى خود ارائه دهنده يک طرح بلند مدّت اقتصادى جهت کاهش تبعات خشکسالى در مصر گرديد. در همان داستان حضرت يوسف (ع) درسهاى فراوان ديگرى از ساير موضوعات علمى وجود دارد. قرآن در مورد حضرت داود(ع) و حضرت سليمان (ع) نيز اشاره به اهتمام آنها در گسترش صنعت ذوب فلزات مىکند. ولقد اتينا داود منا فضلاً ياجبال اوّبى معه والطير والنّا له الحديد همين موضوع را باستانشناسان کشف کردهاند که در زمان زندگى حضرت داود (ع) صنعت زرهسازى بسيار رايج بوده است. هم چنين کاوشها از رونق فراوان صنايع مسى در زمان حضرت سليمان (ع)، خبر مىدهد که اين موضوع نيز منطبق با آيات قرآنى است.
در حوزه علوم انسانى نيز بزرگترين درسى که از پيامبران به جا مانده است، قضاوت صحيح ميان مردم است. در علم سياست و کشوردارى هم متون کهن نشانگر پيشرفته بودن حکومت پيامبران نسبت به حکمرانان هم عصر خود مىباشد.
نمونه بارز، پيامبر اسلام (ص) است که با نامه نگارىهاى خود به کشورهاى جهان پايهگذار يک فرهنگ جهانى مىشود. در واقع بايد باستانشناسى را دنبال کنيم تا با کمک اين علم بتوانيم تاريخ واقعى اسلام را بازسازى کنيم. به عنوان مثال باستانشناسان، خانه پيامبراسلام(ص) و حضرت خديجه (س) را کشف کردهاند که اين کشف مىتواند روشنکننده بسيارى از مسائل باشد.
با عنايت به اين که رشته تحصيلى و تخصصى شما در دانشگاه، باستانشناسى نبوده است، چگونه و بنابر چه ضرورتى به باستانشناسى قرآن روى آورديد، آيا پژوهشگر ديگرى نيز در اين موضوع کار کرده است؟
بخشى از تحصيلات من در دانشگاه مک گيل mc.Gill کانادا بوده است. در اين دانشگاه به مسأله تاريخ تمدن اسلام اهميت فراوانى مىدهند و بيشترين وقت مطالعاتى خود را روى اين موضوع قرار مىدهند.
مطالعاتى در دانشگاه mc.Gill در اين حوزه انجام دادهام و اين موضوع در کنار علاقه به آثار باستانى پيامبران موجب شد تا بتوانم اطلاعات مناسبى گردآورى کنم. از سوى ديگر، آثار باستانى تعداد زيادى از کشورهاى اسلامى را مشاهده کردهام؛ از جمله در عراق، مصر، اردن، ترکيه، سوريه و روى بناها و آثار تمدن قديم پيامبران تحقيقات زيادى انجام دادهام.
متأسفانه پس از انقلاب يک ديدگاه افراطى رواج يافت که برخى مىگفتند باستانشناسى در خدمت پادشاهان است و لزومى به گسترش و ترويج آن نداريم. در مقابل برخى از دوستان ما گفتند که تاريخ به طور کامل متعلق به شاهان نبوده است بلکه پيامبران نيز در روند آن تأثير فراوانى داشتهاند. لذا مىتوانيم باستانشناسى را در خدمت شناسايى آثار پيامبران نيز قرار دهيم.
در همان دوران گروهى که فکر مىکردند پيامبران نقشى در شکلگيرى مدنيت نداشتهاند، با مشاهده کتاب طلوع و غروب تمدنها به اين نکته رسيدند که سفيران وحى الهى نقشى عظيم و غيرقابل انکارى در برپايى و اصلاح تمدنها داشتهاند.
لذا حاصل مطالعات بنده در اين کتاب را به عنوان سرفصل درسى به نام بررسى تکوين تمدن باستانى توسط پيامبران در شوراى عالى انقلاب فرهنگى به تصويب رساندند. چندين سال اين مبحث را در دانشگاه تهران براى دانشجويان باستانشناسى، تدريس مىکردم. بسيارى از دانشجويان، پاياننامههاى خود را در اين موضوع نوشتند و آن را گسترش دادند. پس از آن به پيشنهاد برخى از عزيزان از جمله دکتر احمدى در سازمان انتشاراتى سمت کتاب باستانشناسى و جغرافياى تاريخى قصص قرآن کريم را - که حاصل چند سال تدريس در دانشگاه تهران بود - به نگارش درآوردم.
کتاب جديد خود را تا چه حد منطبق بر اصول باستانشناسى و راهبردهاى تجربى ارزيابى مىکنيد و چه ويژگىهاى خاصى براى آن قائل هستيد؟ و چگونه شما خود را هماهنگ با فضاى کار باستانشناسى نموديد؟
محور کار ما قرآن کريم و آثار پيامبرانى است که در قرآن به صورت يک امر واقعى و نه تاريخى بيان شده است. در کنار آن، از زحماتى که دانشمندان گذشته همچون دکترجان الدر نويسنده کتاب باستانشناسى کتاب مقدس يا چند کتابى که درباره تورات کشف شده از غار قمران نوشته شده و نيز کتابهاى دکتر محمد بيومى و بسيارى ديگر از کتابهاى باستانشناسان استفاده کردهام.
حتى از تصاوير ترسيمى پروفسور وولى از شهر اور قديم، نينوا يا بابل هم استفاده کردهام. ما با وجود اين که از زحمات ديرينه شناسان استفاده کردهايم، به دنبال آنچه باستان شناسان براى کارهاى علمى خود دارند، نبودهايم و بيشتر هدف ما کشف مطالب قرآن کريم بوده است. نمايندگان فرهنگى سوريه و اردن هم همکارى قابل تقديرى با بنده داشتند و حتى شخص وزير فرهنگ و هنر سوريه اطلاعات و آثارى فرستادند. در داخل کشور نيز افرادى چون دکتر آينهوند با در اختيار نهادن چند جلد کتاب به ما کمک کردند.
شخصاً سفرهاى فراوانى به کشورهاى مختلف داشتهام که در اين سفرها بيشترين علاقه من مشاهده آثار باستانى بوده است. به هر جا رفتم سعى کردم عکس و کتاب جمعآورى کنم. اين کار را از 30 سال قبل آغاز کردهام.
وقتى که کار باستانشناسى داستانهاى قرآن را آماده کرديم متوجه شديم که نياز به نقشههاى جغرافيايى تاريخى داريم. لذا با استفاده از نقشههاى جغرافيايى مکانهاى مورد نظر و محل وقوع حوادث و رويدادها را مشخص کردهايم. بسيارى از مناطق باستانشناسى محل وقوع حوادث و رويدادها را مشخص کردهايم. بسيارى از مناطق باستانشناسى در قرآن نياز مبرمى براى مشخص شدن بر روى نقشه داشته است زيرا مفسران، مکانهاى متعددى را براى مناطق بيان کردهاند که اين موضوع مطالعه کننده را گمراه مىکند.
مثلاً در مورد محل غار اصحاب کهف 6 نقطه ذکر شده است که بسيارى از آنها با واقعيت تطابق ندارد. با وجود نقشه کار ما خيلى ساده مىشود که بتوانيم مکان واقعى اين غار را پيدا کنيم.
يکى از چيزهايى که براى اولين بار در کتاب روشن کردهايم مکان مجمعالبحرين ديدارگاه حضرت موسى(ع) و حضرت خضر(ع) است. در تفسيرها و کتابها، پنج يا شش نقطه را به عنوان مجمعالبحرين قلمداد کردهاند اما در اين نقشه نشان دادهايم جاهاى خيلى دوردست نمىتوانسته محل ملاقات باشد.
مستحضريد که دولت عربستان اخيراً اقدام به کاوشهايى در خانه رسول اکرم(ص) نموده است که در کنار جذابيت و ارزشهاى تاريخى آن براى مسلمانان، مىتواند باعث جذب زائران و گردشگران شود. از سويى در کشور ما در حريم برخى از اماکن متبرکه، از جمله در حريم حرم مطهر امام رضا(ع) اقدام به حفارى با عنوان طرح توسعه حرم شده است و بقاياى تاريخى اين مجموعه که در لايههاى زيرين آن واقع است با اجراى طرح کاملاً نابود شده است. به نظر شما چه سياستى بايد در قبال حفظ ارزشهاى تاريخى اماکن متبرکه در پيش گرفته شود؟
طبيعى است در بسيارى جاها به خاطر بىاطلاعى، کارهايى صورت گرفته است. در حالى که اين مناطق صفحاتى از آيات خداوند هستند که بايد مورد محافظت قرار گيرند. اين معضل متأسفانه در بسيارى از کشورهاى اسلامى ديده مىشود که نسبت به حفظ داشتهها و آثار باستانى بىاهميت هستند.
در عربستان به خاطر اعتقادات خاص خود اماکن متبرکه را مورد تکريم قرار نمىدهند اما اين آثار را با هزينههاى گزاف حفظ مىکنند. حتى خانه اميرالموءمنين(ع) و محل ولادت حضرت فاطمه (س) در بيت رسول اللّه(ص) را محافظت نمودهاند. در شمال عربستان با تأسيسات بسيار مفصلى مدائن صالح را حفظ نمودهاند. در قرآن کريم نيز حفظ آثار باستانى مورد تأکيد است. در سه فراز از قرآن مىفرمايد سيروا فىالارض که اشاره به عمق زمين مىنمايد و اين نکته بسيار ظريفى است.
در کتاب خود با وجود پرداختن به بحث پيامبران يا تمدنهاى باستانى مورد اشاره در قرآن کريم با وجود اشارات دقيق به تقدم و تأخر زمان حيات پيامبران جدول و ترتيبى براى گاهنگارى يا کرونولوژى دوره حيات پيامبران ارائه ندادهايد. چيزى که هميشه در مطالعات باستانشناسى ضرورى است، ضمن اين که سرانجام دانش باستانشناسى از چنين اقدامى ناگزير است. به نظر مىرسد براى علمىتر کردن ذهنيت مردم، بايد حوادث و وقايع را در ظرف زمانى مشخص ارائه کنيم. چرا جدول دورههاى تاريخى در کتاب شما جايى ندارد؟
در برخى از جاها به صورت پراکنده تا حدودى اين کار را انجام داديم و تحقيقات مورخان، پيرامون موضوعاتى از جمله دوره تاريخى حضرت ابراهيم (ع) را درج نمودهايم. اما مبناى کار ما براساس مکانها بوده است و نه زمانها. لذا مباحث را بر مبناى ترتيب اماکن باستانى آوردهايم. بايد به اين نکته نيز اشاره کنم که قرآن کريم به مسائل زمانى نپرداخته و اصولاً خارج از محدوده زمان و مکان است. کتاب مقدس اسلام پيامبران را در قفس زمان و مکان گرفتار نمىکند و چون اساس کار ما قرآن کريم است، مسائل تاريخ پيامبران را از اين ديدگاه نگاه نکردهايم.
به اين موضوع توجه داشتهام که در مورد حضرت ابراهيم (ع) که از سويى پدر بنىاسرائيل و از سويى پدر بنىاسماعيل بودهاند، چنين کارى انجام دهيم. ولى اين مسأله که گفتيد آنها را به صورت زمانبندى مرتب کنيم، متأسفانه تاريخنگارى دقيقى که بر روى آن کار شده باشد نداريم. اما مىتوانم بگويم به يک ترتيب کلى اشاره کردهام و شايد هم جاى آن داشته است که به صورت گاهنگارى آن را ارائه نمايم.
در کتاب خود به استرو مردخاى اشاره کردهايد و اين که ايشان پيامبر بودهاند، با وجود اين که آرامگاه منسوب به ايشان و برخى پيامبران ديگر در ايران قرار دارد، بسيارى از افراد اين موضوع را نمىدانند. چه طور تعداد پيامبران هنوز نامکشوف مانده است؟
قرآن، خود بيان مىکند که بسيارى از پيامبران را نام نبرده است و خداوند به اين نکته اشاره مىکند که نام نبردن از آنها دليل بر نبودن نيست. بسيارى از آنها به دليل هم زمانى با پيامبران مشهورتر، گمنام باقى ماندهاند که به هر حال با تحقيق و کاوش وسيعتر مىتوان نتايج مناسبى در اين مورد به دست آورد.
با توجه به اين که در سالهاى اخير دانشگاههاى زيادى به آموزش باستانشناسى در مقاطع مختلف تا دکترى روى آوردهاند، چه حوزههايى از فرهنگ و تمدن باستانى را براى مطالعات تخصصى علاقهمندان توصيه مىفرمائيد؟
آن چه مسلّم است در قرآن کريم گنجينههاى فراوانى در مورد اهميت باستانشناسى وجود دارد. قرآن کريم نمىگويد کتاب تاريخ بخوانيد بلکه مىگويد: « سيروا فىالارض». و امام علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه مىگويد: در آثار پيشينيان سياحت کردهام. آثار باستانى، نشانههاى مورد نظر خداوند هستند.
صرف مطالعه داستان پيامبران در قرآن شايد بتواند اطلاعى اجمالى به دست دهد اما تحقيقات باستانشناسى پيرامون آن، بهرههاى بسيار بيشترى براى ما خواهد داشت. مثلاً داستان حضرت يونس (ع) را داريم. اما اگر در مورد شهر تاريخى نينوا تحقيق کنيم نکات بسيار جالب توجهى را خواهيم فهميد.
براى آخرين سوال، فکر مىکنيد آيا روزى مىشود که به عنوان يک ضرورت شاهد استناد مفسران به نتايج مطالعات و کاوشهاى باستانشناسى تمدنها و فرهنگهاى باستانى مورد اشاره در قرآن باشيم؟
اين موضوع در تفاسير جديد رعايت شده است. مثلاً مودودى در تفهيم القرآن خود نقشههاى جغرافيايى - تاريخى رسم مىکند. يا در تفسير الميزان مرحوم علامه طباطبائى راجع به ذوالقرنين، انتساب آن را به کوروش براساس يافتههاى ديرينشناسى ترجيح مىدهد. اميدوارم حضور دانش کاملاً منطبق بر واقعيت باستانشناسى در حوزههاى علوم دينى و قرآن موجب شود اسرائيليات و باورهاى راه يافته از سوى اهل کتاب از تفاسير و روايات قرآنى رخت بر بندد.
نویسنده: قدير افروند
مجله گلستان قرآن خرداد 1381 - ش117
مرکز بین المللی قرآنی جوانان
نظرات شما عزیزان: