دو آیه ای که در زیر نوشتم در مورد روز محشر است .
وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّىٰ يُبْصِرُونَ ﴿يس: ٦٦﴾
و اگر بخواهیم چشمانشان را محو کنیم؛ سپس برای عبور از راه، میخواهند بر یکدیگر پیشی بگیرند، امّا چگونه میتوانند ببینند؟!
وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ ﴿يس: ٦٧﴾
و اگر بخواهیم آنها را در جای خود مسخ میکنیم (و به مجسمههایی بیروح مبدّل میسازیم) تا نتوانند راه خود را ادامه دهند یا به عقب برگردند!
هر موقع این دو آیه را در ذهنم مرور می کنم ته دلم خالی می شود . تصویری که در ذهنم شکل می گیرد:
فضایی که تمام آدم ها هراسان در حال فرارند ناگهان جلوی چشمم تیره می شود و دیگر منی بینم. اما باز می دوم ، زمین میخورم و یا به کس دیگری برخورد می کنم ترسم هزار برابر می شود .
یا دارم میدوم یک دفعه سر جایم می خکوب میشوم . همه دارند به سرعت از کنارم می گزرند و دور می شوند اما من نمی توانم از جایم جم بخورم . در این شرایط چه دلهره ای به ادم دست می ده . قلب ادم انگار از جاش کنده میشه میاد تو دهنش که خودش تنهایی فرار کنه
نظرات شما عزیزان: