بركات اخلاص

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

بركات اخلاص

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

بركات اخلاص

اخلاص

 بسم الله الرحمن الرحيم، بركات اخلاص!
معناي اخلاص اين نيست كه پول نگير، براي پول كار نكن. بارها من اين مثل را زدم. شما اينجا كه آمديد هيچ كدام براي اكسيژن نيامديد. آمديد حرف‌هاي مرا گوش بدهيد. اما خوب از اكسيژن هم استفاده مي‌كنيد. يك كسي كه مي‌رود صله رحم، عمو و عمه و خاله و دايي‌اش را ببيند، نيتش ديدن عمه و عمو است. ديدن خاله و دايي است. اما راه كه مي‌رود غذايش هم هضم مي‌شود. يك ورزشي هم مي‌كند. نيت ما خدا باشد دنيا هم به ما بدهد.
1- توفيقات الهي در سايه‌ي انگيزه‌ي خالصانه
بركات اخلاص: 1- توفيقات الهي، چون قرآن مي‌گويد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا» (عنكبوت/69) اگر كسي در راه ما كار بكند «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا». اگر اخلاص داشته باشد، غرضش خدا باشد، «سُبُل» يعني سبيل، راه‌ها، همه راه‌ها را به او نشان مي‌دهيم. هيچوقت نمي‌ماند كه چه كند. اگر كسي نيتش خدا باشد گيج نمي‌شود. سردرگم نمي‌شود.
2- توان جسمي، يك كسي اگر نيت داشته باشد، توان جسمي‌اش هم بالا مي‌رود. اگر يك آدم عادي وارد شود شما حال نداري پيش پايش بلند شوي. اما اگر معلم و استادي بود، يك عالم رباني بود، اگر امام وارد شد، مقام معظم رهبري وارد شد، هرچه مقام بالاتر باشد، آدم زودتر از جا بالا مي‌پرد. با اينكه اگر يك آدم عادي بود حال نداشت بلند شود. اگر بدانيم براي خدا كار مي‌كنيم، توان جسمي‌ ما هم زياد مي‌شود. «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ» (بحارالانوار/ج67/ص205) حديث داريم اگر نيتت سفت باشد، نيت سفت باشد از بدنت مي‌تواني كار بكشي. الآن اگر به من بگويند: بدو، نمي‌توانم بدوم. اما اگر ببينم بچه‌ام در آب افتاده، مثل شير مي‌دوم و بچه‌ام را نجات مي‌دهم. چرا؟ چون نيت كردم بچه‌ام را نجات بدهم. اين نيت انرژي پاي مرا بالا مي‌برد.

2- نيّت پاك، عامل شركت در كار ديگران
يكي از فايده‌هاي نيت اين است كه كارهاي نكرده را هم به ما مزد مي‌دهند. كار را نكردم، خوب نيت كه كردي. حديث داريم كه پيغمبر فرمود: «ان اقواماً خلفنا بالمدينه» ما در تبوك هستيم، يك عده را در مدينه گذاشتيم، ما در جبهه آمديم. اما آنان هم كه در مدينه هستند، ثواب جبهه را دارند. چرا؟ براي اينكه «حبطهم العذر حبسهم المرض» چون آنها يا به خاطر بيماري نيامدند، يا عذري داشتند. يعني اگر كسي نيتش اين باشد، حتي حديث داريم نيت مي‌‌كني نماز شب بخواني، مي‌خوابي و خوابت مي‌برد. بلند مي‌شوي مي‌بيني آفتاب زده است. نماز صبحت هم قضا شد، اما ثواب نماز شب به تو مي‌دهند. يعني نيت كار نكرده را هم، دريافت كارهاي نكرده.
اين خيلي مهم است، آدم نيت مي‌كند. نيت مي‌كني صدقه بدهي، بعد دست در جيبت مي‌كني مي‌بيني پول نيست. ثواب صدقه را داري.
شخصي در جبهه فرمود: كاش برادرم مي‌ديد ما در جنگ جمل پيروز شديم. حضرت فرمود: برادرت كه نيست كه مي‌گويي: كاش بود، دل برادرت با ما هست؟ فرمود: بله قلبش با شماست. فرمود: اگر قلبش با ما است، ثواب ما را دارد. حتي كساني كه هنوز مادر نزاييده. «لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا قَوْمٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاء» (بحارالانوار/ج33/ص245) افرادي هستند هنوز به دنيا نيامدند، اما چون بعد از تولد فكرشان با ما هست، در كار ما شريك هستند. اين خيلي مهم است. من يكوقت گفتم. شما الآن دعا كن خدايا صدها ميليون منحرف روي كره‌ي زمين است. اوه… كمونيست، اصلاً در چين هزار ميليون كافر است. هزار ميليون فقط در چين است. شما دعا كن بگو: خدايا صدها ميليون آدم منحرف روي كره‌ي زمين است. وسيله‌ي هدايتشان را فراهم كن. شما بگو پنج قرن ديگر، شش قرن ديگر اگر اينها هدايت شوند مي‌گويند: پنج قرن قبل يك كسي براي هدايت ما دعا مي‌كرد. خيلي سود دارد. بي‌خود نيست كه مي‌گويند: باختند كساني كه با غير خدا معامله كردند. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِك‏َ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُون‏» (بحارالانوار/ج95/ص389) خسارت كردند آنهايي كه براي غير خدا…
مدرك چيست؟ براي اينكه حالا ما درس بخوانيم، دكتر شويم، مهندس شويم، كنكور برويم، بگيريد اينها را، من اين مدركي كه شما داريد من هم دارم. ولي چيزي نيست. براي اين كار نكنيد.

3- پاداش الهي، متناسب با نيّت افراد
  توسعه‌ي دريافت‌ها، هرچه نيت باز باشد دريافت شما بيشتر است. اگر صدقه مي‌دهي برايي سلامتي خودت يك نفر است. براي سلامتي خودم و خانواده‌ام، خودم و بچه‌هايم، هرچه… براي سلامتي تمام مردم كره‌ي زمين، براي دفع بلا از مرده و زنده و آسمان و دريا و صحرا، هرچه نيتت را باز كني دريافتت بيشتر است. پول آدم محدوديت دارد. اما نيت آدم محدوديت ندارد. نيت آدم محدوديت ندارد. «على قدر النية تكون من الله العطية» (غررالحكم/ص92)


4- يكي ديگر بيمه است. آدم اگر خالص باشد خدا او را بيمه مي‌كند. بيمه مي‌شويم. بيمه و مصونيت، آدم‌هاي مخلص را خدا دم بزنگاه حفظ مي‌كند. حديث داريم كه «إذا علم الله تعالى حسن نية» (اعلام الدين/ص301) اگر خدا بداند ايشان نيتش پاك است، غرض و مرضي ندارد، اگر بداند غرض و مرضي ندارد، انوقت خدا «اكتنفه بالعصمة» خدا حفظش مي‌كند. در قرآن هم داريم «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» (يوسف/24) از يوسف خطر را دفع كرديم. چرا؟ براي اينكه «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» يوسف چون مخلص بود، خدا از شر زليخا نجاتش داد. امام ما مخلص بود. شهدا مخلص بودند. دائماً در اين سي و چند سال از شرق و غرب براي ما كودتا درست مي‌كردند. كودتاي نظامي صدام، كودتاي سياسي، فتنه‌ها. كودتاي اقتصادي بانك‌ها، دائماً در كودتا هستيم و دائماً هم رقيب مخالف شكست مي‌خورد و ما بالا مي‌رويم. الآن در دنيا مقام معظم رهبري خيلي عزيز‌تر از رئيس جمهور آمريكا است. امام عزيزتر است يا صدام؟ اصلاً قابل قياس نيست. اصلاً تصورش غلط است. قرآن مي‌گويد اگر با اخلاص حركت كني دم بزنگاه من دست شما را مي‌گيرم. آنوقتي هم كه هيچ چيزي بلد نيستي، به تو الهام مي‌كنم چنين كن. اخلاص، هيچ چيز را نمي‌تواند تغيير بدهد.
آيت‌الله ميرزا جواد تبريزي(ره) آيت الله العظمي از مراجع بود كه چند سال پيش از دنيا رفت. ايشان سر درس بود، قم بمباران شد. يك بمب در قم سه راه بازار افتاد، كه حسينيه‌ي ارگ لرزيد. ايشان وسط درس گفت: لا اله الا الله! بحث ما در اين موضوع بود. يعني تمام زلزله‌اي كه به محل درس ايشان وارد شد يك لا اله الا الله گفت و بحث را شروع كرد. بالاخره صدام مرد، ولي سر قبر آيت‌الله تبريزي دائماً دارند فاتحه مي‌خوانند. شاگردهايش، كتاب‌هايش، تحقيقاتش، آثارش.

5- جلوه كارها در سايه‌ي اخلاص
اخلاص كار كم را جلوه مي‌دهد. كار كم جلوه‌ي زياد. حديث داريم «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَلِيلِ مِنْ عَمَلِهِ أَظْهَرَهُ اللَّهُ لَهُ أَكْثَر» (بحارالانوار/ج69/ص290) اگر نيتت خوب باشد، كار كم هم انجام بدهي، خدا كار كم را جلوه مي‌دهد. ولي اگر نيتت خدا نباشد، كارهاي بزرگت هم خدا جلوه‌اش را خاموش مي‌كند. «وَ مَنْ أَرَادَ النَّاسَ بِالْكَثِيرِ مِنْ عَمَلِهِ فِي تَعَبٍ مِنْ بَدَنِهِ وَ سَهَرٍ مِنْ لَيْلِه‏» اگر كار زياد انجام بدهي، جان هم بكني، شب‌ها هم تا صبح بيدار بماني، «أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْ يُقَلِّلَهُ فِي عَيْنِ مَنْ سَمِعَهُ» مثلاً در يك مسجد نشستي، براي خودنمايي مي‌گويد كه پنج ميليون هم پاي من بنويسيد. اگر نيتش خدا نباشد، مردم مي‌گويند: درآمدش ميلياردي است اين، بايد صد ميليون بدهد. عجب آدم گدا و كنسي است. هم پنج ميليون مي‌دهد و هم فحش‌اش مي‌دهند.
من يكبار يك مهمان آمد، مي‌خواستم پذيرايي كنم ريايي. يك غذاي مفصلي به او دادم. آخرش گفت: به ما گفتند: طلبگي وضعش ضعيف است شما آخوندها از كجا پول مي‌آوريد؟ هيچي هم جان كندم، هم پولم رفت و هم فحشم داد. خوب كه خورد گفت: از كجا مي‌آوري؟ «يَا مُوسَى مَا أُرِيدَ بِهِ وَجْهِي فَكَثِيرٌ قَلِيلُهُ وَ مَا أُرِيدَ بِهِ غَيْرِي فَقَلِيلٌ كَثِيرُه‏» (كافي/ج8/ص45) ديگر چه؟

6- توسعه‌ي رزق، حديث داريم آدم مخلص رزقش هم زياد مي‌شود. چطور؟

«وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي رِزْقِه‏» (كافي/ج8/ص219) نيتت خوب باشد رزقت هم زياد مي‌شود. البته اين توجيه عادي هم دارد. يك بازاري اگر نيتش خوب باشد، جنس خوب مي‌آورد. وقتي جنس خوب آورد، سود عادلانه رويش مي‌كشد. مردم به هم مي‌گويند: فلاني هم جنسش خوب است، هم سودش كم است. آنجا برويد، مشتري هم زياد مي‌شود. اگر كسي سودش را كم كرد، سود كه كم شد، درآمد چه مي‌شود؟ نتيجه‌ي سود كم فروش زياد. فروش كه زياد شد، سود هم زياد مي‌شود. يعني ببينيد، اين سود كم به سود زياد كشيده مي‌شود. سود كم مي‌برد وقتي ارزان داد سودش را كم كرد، فروشش بالا مي‌رود. همه به هم مي‌گويند: فلاني… فروش كه بالا رفت، پس سود كم به سود زياد، اين را مي‌گويند كه اگر نيتت خوب باشد رزقت زياد مي‌شود شايد اين باشد. فكر مي‌كند كه مثلاً حالا كلاهبرداري كرد، اين خانه را بد ساخت، اين در و پنجره را بد ساخت، پرتقال‌هاي پوسيده را زير جعبه گذاشت، فكر مي‌كند كلاهبرداري كرد، بي‌انصافي كرد. فروش كم مي‌شود. فروش كه كم شد، سود كم مي‌شود. پس ببينيد از سود زياد به سود كم منجر مي‌شود، از سود كم به… اين فرمول دارد. يعني همين است. بايد هم همينطور باشد.
روزي كه تلويزيون رفتم يك بزرگواري كه اگر بگويم شما همه او را مي‌شناسيد گفت: اين رقمي حرف نزن. تند تند حرف مي‌زني. فردا حرفت تمام مي‌شود. بيش از يكسال، شش ماه نمي‌تواني در تلويزيون بماني. گفتم: ببين اين مغز مردم امانت است. من كه اين مغز مردم را نبردم. خون شهدا، انقلاب شد تلويزيون را به نظام دادند، نظام هم به من گفت: بيا حديث بخوان. من تند تند بايد حديث بخوانم. مگر اينكه نفهمند. بايد اينقدر توضيح بدهم كه بفهمند. اما اگر خواسته باشم بازي با الفاظ را طول بدهم، آنوقت، گفت: كم مي‌آوري. گفتم: كم بياورم مي‌گويم: كم آوردم. 32 سال است يك شب جمعه از طرف ما تعطيل نشده است. يك شب جمعه از طرف ما تعطيل نشده است. و هنوز هم كم نياوردم، الآن هم اگر سكته كنم، تا 5، 6 سال ديگر فيلم پخش نشده دارم. چون ديدم زن‌ها سبزي را سرخ مي‌كنند در فريزر مي‌گذارند براي شش ماه ديگر. گفتيم: خوب ما چه چيزمان از زنها كمتر است. خوب ما هم بحث را در فريزر مي‌كنيم براي بعد از مرگمان. كم نياورديم. صد سال ديگر هم باشم كم نمي‌آورم چون وصل به قرآن شدم. قرآن را صبح نگاهش مي‌كني يك چيزي مي‌فهمي، عصر يك چيز ديگر مي‌فهمي. قرآن مثل سالن مهندس است. اين مهندس امروز اين را ساخته، فردا  بغل خواسته باشد كه سالن بسازد طور ديگر مي‌سازد. آجرهايش فرق نكرده است. يعني هر ساختماني مي‌سازي با ساختمان قبلي تفاوت دارد.

7- قبولي عمل، در سايه‌ي اخلاص
قبولي عمل، اگر كار خالص نباشد عمل قبول نمي‌شود. هركس مي‌خواهي باش. حتي ابراهيم، هر كاري باشد حتي ساختن كعبه، ابراهيم كعبه مي‌سازد ولي مي‌گويد: «رَبَّنا تَقَبَّل‏» يعني چه؟ يعني اگر تو قبول نكني، ابراهيم هم روي هواست. ساختن كعبه هم روي هواست. يعني بهترين آدم‌ها بهترين كارها را بكنند قبول نشوند فايده ندارد. مثل لامپ است. لامپ كوچكي و بزرگي‌اش مهم نيست. وصل به برق شد يا نه؟ وصل به برق شود نور دارد، ولو لامپش كوچك باشد. ديگر چه؟

 

8- اخلاص آدم را از كارهاي پست دور مي‌كند.

ببين اگر شما كنار بوعلي سينا بنشيني، ديگر بازي در نمي‌آوري. يك بچه هرچه هم شوخ باشد، شر باشد، وقتي ديد كنار استاد نشسته، مي‌بيند ديگر نمي شود. آدم وقتي دستش را در دست خدا گذاشت، وقتي خالص شد خيلي از كارهاي پست را ديگر نمي‌كند. حديث داريم «من أخلص النية تنزه عن الدنية» (غررالحكم/ص198) اگر كسي براي خدا كار كند خيلي از كارهاي پست را انجام نمي‌دهد. حاجي‌ها لباس احرام مي‌پوشند. لباس احرام كه پوشيدي خيلي از حرف‌ها را نبايد بزني. همين كه لباس احرام را پوشيدي خود اين لباس، ببين كسي كه عمامه گذاشت، ديگر خودش در خيابان نمي‌دود. يك سردار و امير و استاد دانشگاه و يك آدم مشهور و متشخص سوار موتور گازي نمي‌شود و جلويش را بلند كند. يعني همين كه شما رنگ بزرگان را گرفتي، خودت يك سري از كارهاي سبك را نمي‌كني. كسي كه به خدا رنگي شد، صبغة الله رنگ خدا پيدا كرد، «تنزه عن الدنية»

9- ياد قيامت، عامل اخلاص در كارها
چه طوري مخلص شويم؟ مي‌گويند: اگر مي‌خواهي مخلص شوي آخرت را در ذهنت بياور، دنيا را هم در ذهنت بياور. دنيا چيست و آخرت چيست؟ «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ» مي‌گويد: ما اينها را خالص كرديم، مي‌گوييم: اينها چطور خالص شدند؟ مي‌گويد: «بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ» (ص/46) ياد قيامت آدم را خالص مي كند. بالاخره من اين كار را كنم، دنيا چه مي‌شود آخرت چه مي‌شود؟ در دنيا برايت كف مي‌زنند. خلاص! كف هم مثل خاراندن است. ديدي دستت مي‌خارد، در يك لحظه كه دستت مي‌خارد حال مي‌آيي، بعد از 5 دقيقه نه اينجا چيزي است، نه اينجا. دنيا يا كف مي‌زنند يا سوت مي‌زنند يا تكبير مي‌گويند، فوقش يك خياباني هم به اسم آدم مي‌كنند، بعد هم آدم كه مرد كاشي را برمي‌دارند و يك تابلوي ديگر مي‌زنند. دنيا چيزي نيست. اگر كسي خواسته باشد راه اخلاص را برود بايد حساب كند مي‌توانم اين كار را به پاداش ابدي بفروشم، مي‌توانم به يك كف و سوت موقت بفروشم.
حديث داريم آدم مخلص زودتر به آروزهايش مي‌رسد. چرا رياكاري مي‌كنيم؟ رياكاري مي‌كنيم كه اين دوستمان داشته باشد. خوب اگر بنا است براي مردم يك كاري كنيم، آدم براي خودش رياكاري كند. خدايا ببين، براي خدا كار كن خدا خودش جبران مي‌كند. حديث داريم زودتر… «من أخلص بلغ الآمال» (غررالحكم/ص198) كسي اگر نيتش خدا باشد زودتر به هدف‌هايش مي‌رسد. زودتر به هدفش مي‌رسد.
يك گمنامي از من دعوت كرد. من هم قول دادم گفتم: مي‌آيم. بالاترين شخصيت هم از ما دعوت كرد. گفتم: آخ! كاش به اين قول نداده بوديم. آخر اين گمنام هميشه هست، او ديگر تمام شد. خيلي با خودم كشتي گرفتم. گفتم: ببين، تو اگر مسلمان هستي اول به او قول دادي. حالا يك پيرزن فقير، محرم، بالاخره عمه اي است، خاله‌اي است، برو اين را ببين حالا آخر او خيلي مهم بود. گفتم: خدايا در يك لحظه، من آدم مخلصي نيستم. در يك لحظه نيت كردم براي رضاي خدا بروم. همان قرارم را با آن فاميلم كه صله رحم بود، خانه‌ي آن فقير بروم. رفته بودند خانه‌ي آن بزرگوار گفته بود: قرائتي نيامد!؟ گفتند: آقا راستش را بخواهي ماجرا اين است كه ايشان به يك فقيري قول داده بود خيلي هم مي‌خواست اينجا بيايد، دلش اينجا بود. ولي چون قول داده بود آنجا رفت. گفت: به او بگوييد بيايد خصوصي او را ببينيم. يك مهماني سوالي از ما كرد. دو ساعت و نيم هم حرف‌هاي مرا گوش داد كه اين را دو دقيقه هم نمي‌شود با او حرف زد. دو ساعت و نيم همه حرف‌هاي مرا گوش داد. گفتم: خدايا چقدر قشنگ… مي‌گويد: اگر يك آن اصلاً
يك قصه‌اي هست آن را تعریف کنم خیلی با محتواست:
يك كسي يك زماني عاشق دختر شاه شده بود. گفتند: آخر تو گدا هستي، شاه كه دخترش را به تو نمي‌دهد. گفت: ديگر حالا من عاشق شدم. اين هي در عشق مي‌سوخت و يك نفر غصه خورد و ديد اين دارد مثل شمع آب مي‌شود. گفت: يك كار كن. برو بيرون شهر در اين غارها، مشغول عبادت شو. ما شاه را گاهي مي‌آوريم بيرون شهر مي‌گوييم يك جوان زاهدي است، يك سري به او بزنيم. به اسم تفريح كه شاه بيرون شهر مي‌آيد، او را دم غار مي‌آوريم. بعد هم آنجا ما پيشنهاد مي‌كنيم كه ولو اين فقير است، تو شاه هستي. خانه و زند‌گي‌اش را عوض مي‌كنيم. يك تشكيلاتي برايش راه مي‌اندازيم، اين دخترت را به اين بده. آنوقت نمي‌داني عنوان مذهبي‌تان چقدر خوب مي‌شود. مي‌گويند: شاه به قدري خوب است، در انتخابات دوره‌ي دوم هم رأي مي‌آوري. مي‌گويند: يك دخترش را داد به… اين جوان هم گفت باشد. جواني كه عاشق شده بود در يكي از اين غارها رفت و مشغول عبادت، شب‌ها و روزها گذشت و آن دربار هم شاهنشاه را برداشت و براي تفريح آورد. ضمناً در راه هم گفت كه حالا كه اينجا آمديم برويم اين غار را هم ببينيم. مي‌خواهد ببيند و بعد هم پيشنهاد ازدواج كند. حالا فقير است، خانه و زندگي‌اش را درست مي كنيم. شاه را با يك حيله‌هايي نزديك غار آورد. اين جوان هم مشغول نماز بود و مي‌گفت: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. گفت: اعلي حضرت تشريف آورده است. محل نگذاشت و گفت: الله اكبر! هي نماز خواند، باز گفت: اعلي حضرت تشريف آوردند، جوان اعتنا نكرد! شاه گفت: ولش كن و رفت. اين رابط، مدير روابط عمومي دربار، ناراحت شد و گفت: من با يك زحمتي شاه را نزديك غار آوردم. چرا اعتنا نكردي؟ گفت: من تا آنوقت نماز مي‌خواندم كه شاه نزديك غار بيايد. براي خدا نبود. عاشق دخترش شده بودم، نماز خواندم كه شاه نزديك غار بيايد. من ديدم نماز قلابي اينقدر زور دارد، كه شاه را نزديك غار مي‌آورد، پس اگر حقيقي باشد چه مي‌شود! تا آمدن شاه نمازم قلابي بود. تا ديدم نماز قلابي زور دارد، از حالا نماز حقيقي مي‌خوانم. بويي از اسلام در دنيا وزيد، بيداري اسلامي! بويي از اسلام چشيدند. يك نمازي، يك الله اكبري، در ميدان تحرير، جاهاي ديگر، بحرين، مصر، يمن، بويي از اسلام بلند مي‌شود، نخست وزير اسرائيل مي‌گويد كه زلزله شده است. آمريكا دست و پايش را گم مي‌كند. بويي از اسلام، حالا اگر همه مسلمان شوند چه مي‌شود؟ با اخلاص آدم زودتر به آرزويش مي‌رسد.

10-اخلاص، عامل بصيرت در زندگي
با اخلاص آدم بصيرت پيدا مي‌كند. «عند تحقق الإخلاص تستنير البصائر» (غررالحكم/ص198) الله اكبر! مي‌گويد: اگر مخلص باشي كلاه سرت نمي‌رود. كلاه سرت نمي‌رود. گاهي يك آدم‌هاي بسيار عوام تا شما حرف مي‌زني يك چيزي مي‌گويند تمام استدلال‌هاي آدم را… مي‌گويد: «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏» اين عوام است درس نخوانده است. ولي يك عده، عرض كنم به حضور جنابعالي كه يك وقتي شخصيت‌هاي مملكتي به من گفتند: تو خودت را كانديداي تهران كن. سالهاي اول انقلاب. همه هم گفتند: وظيفه‌ي شرعي است. ما يك پدر پيرمردي داشتيم، خدا همه‌ي اموات را رحمت كند، اين آدم عادي بود.  رفتم گفتم: فلاني فلاني فلاني فلاني، چند تا آيت الله همه مي‌گويند: تو كانديدا شو. وظيفه‌ي شرعي تو است. گفت: بي‌خود مي‌گويند. گفتم: اِ… آيت‌الله هستند. گفت: بي‌خود مي‌گويند. گفتم: آقاجان شما عوام هستي. آنها آيت‌الله هستند. گفت: ببين، تو اگر نماينده‌ي مجلس نباشي، يك حديث بخواني مردم به حرفت گوش مي‌دهند. نماينده‌ي مجلس شدي مردم مي‌خواهند لپه را ارزان كني. مي‌خواهند آب و برق را ارزان كني. تو هم كه نمي‌تواني ارزان كني. تلويزيون را خاموش مي‌كنند. اين ضربه‌اش به امام صادق است. گفتم: مي‌گويند وظيفه‌ي شرعي تو است. گفت: به او بگو: پدرم گفته اگر     وظيفه‌ي‌ شرعي است، خودتان خودتان را كانديد كنيد. اين چه شرعي است كه بايد پسر من عمل كند. اگر خيلي دين در خطر است، خودتان… ما آمديم به اين آيت‌الله ها گفتيم، گفتند: راست مي‌گويي. پدرت درست گفت. يعني گاهي وقت‌ها يك عوام يك چيزي مي‌گويد كه عرض كنم به حضور جنابعالي كه آدم‌هاي متفكر مي‌مانند كه عجب! و لذا امام رضا گاهي وقت‌ها با برده سياهش مشورت مي‌كرد. گفت: آقا من برده‌ي شما هستم. فرمود: اشكال دارد خدا يك چيزي را به… اگر خواستيد متحير نمانيد گيج نشويد، كارهايمان اگر اخلاص داشته باشد مي‌شود. اشاره مي‌كنند وقت تمام شد. ولي حرف‌هاي من ماند. يكي دو تا ديگر را سريع بگويم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل

تاريخ : یک شنبه 3 / 5 / 1399 | 9:55 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.