پاداش محبت
پی نوشت:
(۱)بحارالانوار،ج۵۵،ص۸۸٫
منبع: آسمانی ترین مهربانی،مهدی شجاعی،کتاب نیستان:۱۳۸۵،صص۱۱۲-۱۱۵٫
کیفر محارب
امام جواد علیه السلام به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری کرده و علماء و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات قرآن راهنمایی می فرمود.
۱-در زمان معتصم عباسی، عوامل خلیفه عدّه ای دزد را – که راههای عمومی در بین شهرها را برای مسافرین و کاروانهای حج نا امن کرده بودند – دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان خواستار دستور بودند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتی تشکیل داده و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حد شرعی را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهکار است، آنجا که می فرماید: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الاَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الاَرْضِ؛(۱) کیفر کسانی که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه برمی خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می کنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا این که از سرزمین خود تبعید گردند.
آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه، یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام جواد علیه السلام نیز نظر خواست. آن حضرت اوّل از اظهارنظر خودداری کرد، امّا وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه شریفه خطا کردند. استنباط حکم شرعی از این آیه شریفه دقت بیشتری می طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهای مختلف، کیفرها فرق می کند؛ زیرا این مسئله صورتهای مختلف و احکام جداگانه دارد:
الف) اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرده اند؛ نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای نفی از ارض است.
ب) اگر راه را ناامن کرده و افراد بی گناهی را کشته اند، امّا به مال دیگران تجاوز نکرده اند، مجازات آنان اعدام است.
ج) اگر امنیت را از راههای عمومی سلب کرده، انسانهای بیگناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده اند، کیفر آنان باید سخت تر باشد؛ یعنی اوّل دست و پایشان را به عکس یکدیگر قطع می کنند، پس به دار مجازات آویخته می گردند.
معتصم این نظریه را پسندیده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد علیه السلام عمل کند.(۲)
پی نوشت:
(۱)سوره مائده، آیه ۳۳٫
(۲)تفسیر العیاشی، مکتبه العلمیه، تهران، ج ۱،ص ۳۱۵٫
منابع:
۱٫نگاهی گذرا به سیره قرآنی حضرت جواد الائمه علیه السلام،پاسدار اسلام ، آبان ۱۳۸۸ ، شماره ۳۳۵
۲٫اندیشه های قرآنی امام جواد،عبدالکریم جوادنیا
حد سارق
زرقان دوست صمیمی ابن ابی داود نقل می کند که: روزی ابن ابی داود در حالی که اندوه و حزن بر چهره اش نمایان بود از نزد معتصم باز می گشت. از وی علت حزنش را جویا شدم، که او گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال قبل مرده بودم. به او گفتم به چه دلیل؟ گفت: به خاطر اینکه امروز ابی جعفر محمد بن علی بن موسی علیه السلام نزد امیرالمؤمنین خود را تثبیت کرد.
گفتم: چگونه؟ گفت: دزدی به سرقتش اعتراف کرده بود و خلیفه هم برای روشن شدن مسئله و اجرای حد بر وی، فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علی را نیز دعوت نمود.
از ما سؤال کرد: از کجا دست دزد واجب است قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست.
خلیفه گفت: به چه دلیل؟ گفتم: برای اینکه دست همان انگشتان و کف دست تا مچ است و بدین خاطر خداوند سبحان درباره ی تیمم می فرمایند: فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین.[۱] .
در خصوص این فتوی برخی از فقها در مجلس با من همراه شدند. برخی نیز گفتند: قطع دست از آرنج واجب است.
خلیفه از آنان علتش را پرسید. گفتند: چون خداوند در قرآن می فرماید: وایدیکم الی المرافق و این دلالت دست از نوک انگشتان تا مرفق و آرنج است.
ابن ابی داود ادامه داد: سپس خلیفه رو به امام جواد علیه السلام کرد و گفت: ای اباجعفر نظر تو درباره ی این موضوع چیست؟ اباجعفر گفت: ای خلیفه این جماعت در این باره نظر دادند. مامون گفت: رای آنها را نادیده بگیر، رای خود را بیان کن.
او گفت: ای خلیفه مرا معاف کن. خلیفه گفت: تو را به خدا سوگند می دهم که نظر و رای خود را بیان کنی.
اباجعفر گفت: حال که سوگند دادی، می گویم. تمام اقوال بیان شده، اشتباه است. در دین و سنت واجب است دست از نقطه پیوند استخوانها، انگشتان قطع و کف دست به حال خود باقی بماند. خلیفه گفت: دلیلش چیست؟
اباجعفر گفت: این سخن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: سجده بر هفت عضو واجب است. پیشانی، دو دست، دو زانو و دو پا، پس اگر دستش از مچ و یا آرنج بریده شود برای دزد دستی باقی نمی ماند تا با آن سجده کند و خدای متعال می فرمایند و ان المساجد لله [۲] مسجدها از آن خداوند است یعنی اعضای هفت گانه سجده و مسجد از خدایند و آنچه از آن خداست قطع نمی شود.
ابن ابی داود گوید: معتصم از این حکم خوشش آمد و آن را پذیرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع کنند نه کف دست. ابن ابی داود می گوید: در آن لحظه گویی برای من قیامتی برپا شد و آرزو کردم کاش زنده نبودم.
ابن ابی داود می گوید: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم: همانا خیرخواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است. هرچند که بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خلیفه گفت: این خیرخواهی چیست؟ گفتم: وقتی امیرالمؤمنین فقها، رعیت و دانشمندان آنها را برای امری از امور دین در مجلس خویش گرد هم می آورد، از آنها درباره حکمی پرسش می کند و آنان نیز آنچه می دانند بر زبان می رانند، در حالی که در مجلس خلیفه، خاندان او، فرماندهان، وزراء و کاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خلیفه به گوش مردم می رسد و آنان پی می برند که خلیفه به خاطر فتوی و قول مردی که عده ای از این امت به امامت وی قائل هستند و ادعا می کنند، که او امام جواد علیه السلام به مقام خلافت سزاوارتر است، قول و فتوای همه را کنار می زند، حکم او را بر حکم فقها ترجیح می دهد، این چه عواقبی را در پی خواهد داشت؟
ابن ابی داود گفت: در این لحظه رنگ خلیفه به خاطر آنچه به وی تذکر داده بودم تغییر کرد و گفت: خداوند به خاطر این خیرخواهی به تو جزای خیر عطا کند. چهار روز پس از این واقعه حضرت به شهادت رسید… [۳] .
پی نوشت:
۱٫ سوره مائده، آیه ۶٫
۲٫جن،۱۸
۳٫تفسیر عیاشی،ج۱،ص۳۱۹،موسوعه الامام جواد علیه السلام-ج۲،ص۴۱۰،بحارالانوار،ج۵۰،صص۵-۷٫
منابع:
۱٫نگاهی گذرا به سیره قرآنی حضرت جواد الائمه علیه السلام،پاسدار اسلام ، آبان ۱۳۸۸ ، شماره ۳۳۵
۲٫جایگاه علمی امام جواد،محمدجوادشاهرودی
انتخاب همسر
مرد ! چرا سنگ اندازی میکنی ؟ هر دختر و پسری سرانجام باید ازدواج کنند و زندگی مشترک خود را آغاز کنند .
– سنگ اندازی کدام است زن ؟ هر که از راه رسید و دخترمان را خواست ، باید بدهیم ؟ مگر تو او و خانواده اش را چقدر می شناسی که این همه اصرار می کنی ؟ !
– شناخت زیادی ندارم ، ولی مگر تو با آنها آشنا نیستی ؟
– من فقط چند بار در مسجد با او سلام و علیک داشته ام ، همین ! ظاهرش نشان می دهد که جوان بدی نیست . زحمتکش است . با زور بازو مخارج خود و مادر پیرش را تأمین می کند .
– این سه باری که با مادرش به خواستگاری آمده بود ، از برخوردهایش فهمیدم که انسان مؤمن و خوبی است . مادرش می گفت : اهل محل همه قبولش دارند !
– نمیدانم . من که عقلم به جایی قد نمی دهد . جمیله چه می گوید ؟
-نظرش چیست ؟
– حرفی نزده ، اما با شناختی که از روحیه ی دخترمان دارم ، میدانم که سکوتش نشان رضایتش است . راستی قرار است مادرش نزدیک غروب برای گرفتن جواب بیاید . در جوابش چه بگویم ؟
– بگو یک هفته ی دیگر صبر کنند تا خوب فکرهایمان را بکنیم .
– یک هفته ؟ !
– آری . باید با امام جواد علیه السلام مشورت کنم . دخترمان را که از سر راه پیدا نکرده ایم، ولی مبادا به آنها درباره ی مشورت چیزی بگویی !
جمیله در آشپزخانه بود و گفتوگوی پدر و مادرش را میشنید . از شدت اضطراب ناخنهایش را می جوید . او به خواستگارش علاقه داشت . از طرفی صحبتهای پدرش را هم منطقی می دید .
یک هفته از ماجرا گذشت . نزدیک های ظهر بود که زن صدای در را شنید . وقتی در را باز کرد ، قاصدی نامه ای را کف دست او گذاشت و رفت .
زن میدانست که ابراهیم دوست ندارد نامه هایش باز شود . این بود که تا عصر صبر کرد . وقتی ابراهیم به خانه آمد ، دست و رویش را شست و داخل اتاق شد، زن نامه را جلوی او گذاشت و گفت : امروز رسید .
چشمهای ابراهیم برق زد . نامه را برداشت و بوسید . زن گفت :
– از کیست ؟
– از امام جواد علیه السلام نظرش را پرسیده بودم و جواب نوشته است .
– بخوان ، ببینم چه نوشته ؟
– مرد نامه را گشود و بلند خواند ، طوری که جمیله هم در آشپزخانه بشنود :
اگر خواستگاری برای دختر شما آمد و اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود ، با ازدواج موافقت کنید . اگر چنین نکردید و پسر و دختر مجرد باقی ماندند ، در جامعه فتنه و فساد بزرگی به وجود می آید .
مرد نامه را بست . رو به زنش کرد و گفت :
– اگر برای جواب آمدند ، بگو مبارک است انشاءالله !
جمیله وقتی این حرف را شنید ،خیالش راحت شد و در حالی که از خجالت توی صورتش خون دویده بود ، یک لیوان شربت خنک برای پدرش ریخت و جلوی او گذاشت . [۱] .
پی نوشت:
(۱)فروع کافی،ج۵،ص۳۴۷،ح۲
منبع: حیات پاکان،مهدی محدثی،بوستان کتاب:۱۳۸۵،صص۵۶-۵۹٫
امام جواد و پرهیز از تجمل
پرهیز از تجمل
(۱)بحارالانوار،ج۵۰،ص۴۸٫
منابع:
جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، سعید بن هبه الله – قطب الدین راوندى،غلام حسن محرمى، دفتر انتشارات اسلامى – ایران ؛ قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۸ ش.،ص۳۰۸
آسمانی ترین مهربانی،مهدی شجاعی،کتاب نیستان:۱۳۸۵،ص۶۳٫
نظرات شما عزیزان: