ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

9 دلیل عقلی در اثبات ولایت فقیه از منظر استاد قرائتی

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

9 دلیل عقلی در اثبات ولایت فقیه از منظر استاد قرائتی

يک رييس کارخانه را عقل اجازه نمي‌دهد که بگوييم: کارخانه را درست کرد و کارگرهايش را رها کرد و رفت. يک چوپان را بگوييم گوسفندهايش را رها کرد. يک مادر را بگوييم: بچه‌اش را رها کرد. اصلاً اگر بگوييم: خدا جامعه را به کسي نسپرده است، اين با حکمت خدا سازگار نيست.

2- حکومت بر مردم، حق خداست

دوم اينکه ما حکومت را حق خدا مي‌دانيم. چون آن کسي که خلق کرده است، آن هم حق دارد امر و نهي کند. من چه کاره هستم که به شما بگويم، بکن يا نکن. مي‌گويد: تو چه کاره هستي؟ تو چه کاره هستي؟ آن شبي که مادر مرا زاييد، آزاد زاييد. بله قربان گو نزاييد. انسان آزاد است. به چه دليل بله قربان بگويد؟ انسان بله قربان‌گوي احدي نيست، جز خدا! «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» (يوسف/67) و حکومت اسلامي ابزار اين حاکميت خداست. اگر خدا بايد حاکم باشد، ابزار حکومت خدا حکومت اسلامي است.
زندگي بشر اجتماعي است،يعني ما مثل يک بوته نيستيم که خودمان سبز شويم، خودمان خشک شويم، کار به بوته‌ي بغلي نداشته باشيم. زندگي ما اجتماعي است. در زندگي اجتماعي تزاحم است. چون در يک منافعي هم او مي‌کشد، هم اين مي‌کشد. چون در زندگي با هم هستيم. در زندگي گروهي بِکش بِکش است. بکش بکش است. تزاحم پيش مي‌آيد، براي تزاحم قانون مي‌خواهيم. براي قانون، قانون‌گذار مي‌خواهيم. اگر ولايت فقيه نباشد، يعني چه؟ يعني خداوند بشر را خلق کرد، زندگي‌اش هم طوري است که نياز به جامعه دارد. يعني من نياز به شما دارم. کفاش به نانوا، نانوا به قصاب، قصاب به نجار، زندگي بشر اجتماعي است، در زندگي اجتماعي درگيري و تزاحم است. درگيري قانون مي‌خواهد، قانون، قانونگذار مي‌خواهد. کسي بگويد: ولايت فقيه هيچي، يعني هيچي به هيچي! بشر هم نمي‌تواند قانون‌گذاري کند. چرا؟ براي اينکه کسي حق دارد قانون بگذارد که اطلاع کامل داشته باشد. يک دکتر براي جسم خواسته باشد پزشک خوبي باشد، بايد از قند و اوره و فشار و تب و... يعني بايد همه‌ي خصوصيات جسمي مرا بداند تا نسخه‌اش درست باشد. وگرنه دارو مي‌دهد کليه‌اش خوب شود، کبد خراب مي‌شود، کبد خوب مي‌شود، چشم. چشم، گوش، اگر دکتري خواسته باشد نسخه‌اش کامل باشد بايد تمام شرايط دروني بدن را همينطور که نسخه‌ي پزشک وقتي خوب است که اطلاع کامل داشته باشد، قانون هم وقتي قانون حق است، که اطلاع کامل داشته باشد. ما کسي را جز خدايي که اطلاع کامل داشته باشد، نداريم.
در زمان خودمان، الآن بعضي کشورهاي غربي حالا 119 مرتبه قانون اساسي‌اش عوض شده است. در کشور خودمان صبح مي‌گويند: خيابان يک طرفه، عصر مي‌گويند: دو طرفه! هر روزي هر کاري مي‌کني يک... الآن شنيدم که ايراني‌هاي خارج از ايران گفتند: اين چيزي که دولت مي‌دهد، يارانه‌ها را به ما هم بدهد. سرباز نمي‌دهيم، صدام به ايران حمله کرد ما رفتيم خارج خوش باشيم، خطري براي ايران آمد، به درک! ما در رفاه باشيم، اما اگر يک پول نفت فروختيد به ما هم براي خارج... حالا مثلاً يعني هرکاري بکني، يک جاي آن...

3- علما و فقها، نزديک‌ترين افراد به امامان معصوم

کسي مي‌تواند قانون‌گذار باشد که اطلاع کامل و جامع داشته باشد و جز خدا کسي اطلاع ندارد و بنابراين قانون حق خداست، خدا هم اين قانون را از طريق اوليائش به ما داده است. ولايت فقيه همين است. ولايت فقيه يعني حکومت اولياء خدا! اولش شخص پيغمبر است. بعدش ائمه‌ي اطهار هستند، ائمه‌ي اطهار هم به ما گفتند: حالا که دست شما به امام معصوم نمي‌رسد، لااقل نزديک‌ترين کس به امام معصوم چه کسي است؟ آن کسي که علم امام را داشته باشد. آن کسي که علم امام را داشته باشد، نزديک‌ترينش مراجع تقليد هستند. اگر عصمت ندارند نزديکترين مقام به عصمت عدالت است. حالا که معصوم نيستي عادل باش. حالا که علم تو علم لدني نيست، لااقل بيشترين اطلاع از علم آنها داشته باش. خوب اين به طور طبيعي است. يک جنازه را مي‌خواهند نماز بخوانند، مي‌گويند پسر بزرگ اجازه بدهد. چون نزديک‌ترين کس به اين مرحوم اولاد اکبرش است. اگر يک کسي از دنيا رفت، نماز قضايي دارد، اولي‌ترين کس که اين نماز قضاي پدر را بخواند، اولاد بزرگ‌تر است. اين چيز عقلي و طبيعي است. در دنيا هم همينطور است.

شما اگر در خانه‌ي کسي رفتي گفتند: نيست، مي‌گويي: آقازاده‌شان هستند؟ در آقازاده‌ها هم مي‌خواهي پسر بزرگش باشد.اين استدلال نمي‌خواهد، تمام عقلا اين کار را مي‌کنند. پس ببينيد يکبار ديگر نصفش را من مي‌گويم و نصفش را شما بگوييد. چون ما آزاد آفريده شديم، بله قربان گوي هيچ‌کس نيستيم. و چون زندگي ما اجتماعي است درگيري مي‌شود، قانون مي‌خواهيم و قانون، قانون‌گذار مي‌خواهد. قانون‌گذار بايد علم جامع و کامل و به همه‌ي شرايط ما داشته باشد. و وقتي هم دستمان به معصوم نمي‌رسد، نزديک‌ترين فرد به امام معصوم نزديک‌ترين فرد به علم امام، اعلم است. که بايد اعلم باشد. نزديک‌ترين فرد به عصمت، عادل است. يعني آن کسي که عادل است، يک قدم به عصمت نزديکتر است. اينها دلايل روشني است.
4- بهره‌گيري از علم و عدالت، در حدّ امکان

خوب يک قانون عقلي است. مي‌گويند: «ما لا يدرک کله لا يترک کله» آخوندها اين را مي‌گويند. آقا شما اگر رفتي دوش آب داغ بگيري، اگر آب داغ نبود از آب نيم‌گرم استفاده کن. نه اينکه يا آب داغ، يا آب يخ، اگر نيم کيلو غذا مي‌خواهي که سير شوي، و نيم کيلويش نبود، با آن مقداري که هست يک لقمه مي‌خوريم. يعني چيزي کلي... يعني هرچه، آقا اگر طلبکار هستي، از کسي هم يک ميليون مي‌خواهي، مي‌گويد: يک ميليون ندارم. مي‌گويي: آقا نصفش را بده. ثلثش را بده. قسطي بده. يعني نمي‌گويي حالا که نداري پس هيچي! حالا که نداري پس هيچي نيست! يعني چيزي که کلش را به دست نمي‌آوري لااقل جزئي‌اش را به دست بياوري. اين قانون عقلي است. «ما لا يدرک کله...» اگر مصالح واقعي توسط امام معصوم بدست نمي‌آيد، لااقل توسط اعلم عادل بخشي‌اش تأمين شود. ما که دستمان به معصوم نمي‌رسد. ما که دستمان به معصوم نمي‌رسد نبايد بگوييم: پس هيچي، اصلاً ولايت فقيه را نمي‌خواهيم. هرکسي هرکاري دلش مي‌خواهد بکند. عقل مي‌گويد اگر به بيست نرسيدي، به نوزده، به نوزده نرسيدي به هجده، اينطور نباشد يا بيست يا صفر، ما آزاد آفريده شديم. بله قربان‌گوي احدي نيستيم. کسي حق امر و نهي دارد که من را ساخته است. آن کسي که مرا ساخته بايد قانون را وضع کند. او از طريق انبيا گفته و وقتي هم انبيا نيست، نزديک‌ترين کس به انبياء فقيه عادل است.

5- کفر به طاغوت و نفي سلطه ظالمان

مسأله‌ي ديگر، در قرآن به ما گفتند: «فَمَنْ يَکْفُرْ...» بگوييد... «بِالطَّاغُوتِ» (بقره/256) «ْ أُمِرُوا أَنْ يَکْفُرُوا» (نساء/60) به ما گفتند مراجعه به طاغوت نکن. خوب اگر به طاغوت مراجعه نکنيم کجا برويم؟ اگر گفتند اين جاده ممنوع است اگر يک کوچه تابلو ورود ممنوع زدند بايد کوچه‌ي بغلي‌اش باز باشد. اگر گفتند به طاغوت مراجعه نکن، پس بايد يک کسي را معين کنند که لااقل ما به او مراجعه کنيم. به چه کسي مراجعه کنيم؟ به طاغوت مراجعه نکنيم. پس درگيري‌ها و اختلافات را به چه کسي مراجعه کنيم؟ عقل مي‌گويد: کسي که مي‌گويد: به طاغوت مراجعه نکن، پس بايد کسي باشد که به او مراجعه کنيم. در قرآن خدا گله مي‌کند، مي‌گويد: مردم يک مردمي هستند که «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا» (نساء/83) يک خبر امنيتي، يا وحشتي آمد فوري پخش مي‌کنند. حق نداريد هر خبري را پخش کنيد. اين را به اهل استنباط ارجاع بدهيد، «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَه» اهل استنباط تحليل کنند به شما خبر را بگويند. خوب خبر يک لحظه است. ناوگان کجا آمد، کجا حمله شد؟ چه شد؟ قرآن مي‌گويد: خبرهاي لحظه‌اي را به اهل استنباط بدهيد، آنوقت ما قوانين دائمي‌مان را لازم نيست به اهل استنباط بدهيم. اگر براي ساختن يک اتاق مجوز از شهرداري مي‌خواهيم، اگر خواستيم يک شهري بسازيم، مجوز از شهرداري نمي‌خواهيم؟ اگر براي يک چيز جزئي خواستيم... قرآن مي‌گويد: حتي مسائل لحظه‌اي را به اهل استنباط بدهيد. خودتان پخش کنيد ممکن است آفاتي داشته باشد. اگر مسائل جزئي را به اهل استنباط بدهيم، آنوقت تمام قوانيني که صبح تا شام با آن کار مي‌کنيم، نبايد اهل استنباط بوده. ولايت فقيه يعني چه؟ يعني کسي که دين را استنباط مي‌کند. استنباط يعني چه؟ استنباط يعني آب کشيدن از چاه! يعني بتواند نگاه به آيه کند، بتواند به آيه نگاه کند از درون آيه اين قرآن چاه است، بتواند از چاه آب بکشد. اينکه مي‌گويند فقيه، يعني کسي که بتواند حکم خدا را استنباط کند. چطور الآن مي‌گويند: فلاني تحليل سياسي مي‌دهد؟ يعني اخبار را کنار هم مي‌گذارد، از درون اخبار يک استنباطي مي‌کند. مسائل سياسي استنباط مي‌خواهد، لحظه‌اي است.

6- استنباط احکام، تخصص فقهاي دين

مسأله‌ي ديگر قرآن مي‌گويد: «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَه» بعد مي‌گويد که «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان» (نسا/83) مي‌گويد: به اهل استنباط مراجعه کنيد، اگر به اهل استنباط مراجعه نکنيد، «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان» يعني اگر فقيه عادل براي شما تحليل و استنباط نداشته باشد، ديگران شما را مي‌برند. مثل بچه! سينه‌ي مادر را در دهان بچه نگذاري سر شيشه‌اي مي مکد. و لذا به ما گفتند هرکس بچه دارد در خانه بچه شود. چون اگر شما بچه شدي، بچه ات مي‌خواهد بازي کند، اگر شما بچه شدي، بچه‌ي شما تأمين مي‌شود، اگر بچه‌ات در کوچه مي‌رود بازي مي‌کند آنوقت معلوم نيست ديگر مسأله‌ي اخلاقي‌اش، بهداشتي اش، ديگر دست شما نيست. «من کان له صبيّ فليتصبّي» يعني چه؟ يعني نياز بچه را تأمين کنيد، وگرنه بچه آفت پذير است، آسيب‌پذير است. قرآن مي‌گويد: خبرها را به اهل استنباط بدهيد، که از نطر علمي و عدالت قدرت تشخيص داشته باشد، اگر نکنيد پشت سرش مي‌گويد، «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُم» اين فضل خداست، که دست شما را در دست فقيه گذاشته است. اگر اين کار را نکنيد، «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان» هرکسي شما را به يک سويي مي‌برد. خوب اين واقعاً انسان نياز دارد. حالا يک قصه‌اي برايتان بگويم.
اصلاً به چه دليل ما پيغمبر مي‌خواهيم؟ عقلمان ناقص است. به چه دليل ناقص است؟ پشيمان مي‌شويم. هرکس در عمرش پشيمان مي‌شود، دليل بر اين است که عقلش کوتاه است. اگر عقل کامل بود هيچ کس پشيمان نمي‌شد. پس بشر عقلش ناقص است. دليل؟ پشيماني‌ها... هرکسي صد بار، دويست بار کمتر يا بيشتر پشيمان مي‌شود
بعد از انقلاب در تهران يک سري موقوفات بود. ساختمان‌هاي ناصرالدين‌شاه و مظفرالدين شاه و موقوفات و بازار و خيابان وتيمچه و... خوب شاه که سقوط کرد، و اوقاف شاه سقوط کرد، گفتند: که اين اموال را به چه کسي بدهيم؟ چهار گروه بودند. يکي سازمان تبليغات يک نظر بود که اينها را به سازمان تبليغات بدهيم.2- جامعه روحانيت مبارز. 3- اداره اوقاف، 4- ميراث فرهنگي، چند جلسه نشستند هرکسي مي‌گفت اختيار اين اموال براي من باشد، من از درآمدش اين کار را مي‌کنم. بالاخره بعد از چند جلسه گفتند: برويم ببينيم امام چه مي‌گويد؟ رفتند پهلوي امام و گفتند: آقا اموال سنگيني است، درآمد سنگيني هم دارد، متصدي و توليت با چه کسي باشد؟ پيشنهاد سازمان تبليغات، اوقاف، ميراث فرهنگي، روحانيت مبارز، امام يک خرده فکر کرد، گفت: هيچ کدام! گفتند: اِ... پس چه کسي؟ گفت: اگر اين مدرسه خبر شود هيچ‌کدام از شما اصلاً متوجه نمي‌شويد. چون پشت مبز اداره‌تان و خانه تان هم جاي ديگر است. برو ببين نزديک‌ترين آخوند به آن مدرسه چه کسي است، توليت را به او بده، کليد را هم به او بده که صبح به صبح به مدرسه سر بزند. شما خواسته باشيد سر بزنيد تاريخ مي‌زنيد که 02/08/90 فلان و تا سر بزنيم مدرسه خراب شده است. نزديک‌ترين... گاهي وقت‌ها مثلاً مسائل جنگ و جبهه گاهي وقتي تاب مي‌خورد مي‌آمدند نزد امام، امام يک چيزي مي‌گفت همه آرام مي‌شدند. همه آرام مي‌شدند. اگر دستتان در دست اهل استنباط نباشد، «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان»
انتخاب انسان هم قابل اعتماد نيست. چون اگر انتخاب انسان درست بود، ديگر هيچ همسري از همسرش طلاق نمي‌گرفت. پس آمار طلاق مثلاً اگر سه ميليون طلاق در دنيا داريم، حالا که بيشتر داريم. اگر ميليون‌ها طلاق هست، پس پيداست انتخاب انسان درست نيست. ميلياردها پشيمان شديم، شش ميليارد جمعيت است هرکدام صد بار در عمرشان پشيمان شده باشند، مي‌شود ششصد ميليارد پشيماني. پشيماني و طلاق دليل بر اين است که عقل ما کامل نيست. وگرنه نه پشيمان مي‌شديم و نه همسر طلاق مي‌داديم. خوب پس حالا که اينطور است نياز به وحي داريم. خوب پيغمبر که رفت چه؟ پيغمبر که رفت عقل ما کامل مي‌شود؟ به همان دليلي که عقل ناقص پيغمبر مي‌خواهد، به همان دليل عقل ناقص امام مي‌خواهد، بعد از امام هم به همان دليل عقل ناقص فقيه مي‌خواهد. آقاي قرائتي! فقيه پشيمان نمي‌شود؟ بله فقيه ممکن است پشيمان شود، ممکن است فقيه اشتباه هم بکند، اما ضريب اشتباهش از ديگران کمتر است.

توجه کنيد انسان از چهار راه آسيب مي‌پذيرد:

7- راههاي آسيب‌پذيري افراد عادي

1- از راه هوس‌هاي دروني، من اين بحث را در ده، بيست تا دانشگاه گفتم. منتهي نمي‌دانم در تلويزيون هم گفتم يا نگفتم؟ ولي وقتي گفتم تمام دانشجوها و اساتيد دانشگاه تحسين کردند. چون همينطور فرمول رياضي است. از چهارراه انسان گزيده مي‌شود. يا از هوس‌هاي دروني است. هوسش است دست به يک کاري مي‌زند بعد مي‌بيند بد شد. دنبال هوسش رفت. يا از راه فشار بيروني است. تحريکات بيروني، پولش مي‌دهند، رشوه‌اش مي‌دهند، با پول، تهديد، فحشش مي‌دهند، طومار مي‌نويسند، راهپيمايي مي‌کنند، يک موجي راه مي‌اندازند و او را هل مي‌دهند. يا از بيرون او را تحريک مي‌کنند. يا از هوس است. يا بي‌خبري است.

جهل، از راه جهل است. جاده را نمي‌داند مي‌رود در دره مي‌افتد. اين غذا را نمي‌داند مسموم است مي‌خورد مريض مي‌شود. فقيه از اين سه راه بيمه است. فقيه از راه جهل بيمه است. اين راه بسته است چرا؟ براي اينکه فقيه بايد اعلم باشد. باسواد ترين! يا واقعاً اعلم اعلم باشد، يا بين چند نفر که يکي از اين چند نفر اعلم هستند. پس جهل نيست، از راه جهل گول نمي‌خورد. از راه هوس‌هاي دروني هم بيمه است. چرا؟ چون در روايات مرجعيت مي‌نويسند، اينکه مي نويسم حديث است. مي‌نويسند «مخالفاً لهواء» شرط مرجع تقليد و فقيه اين است که هوا پرست نباشد. از راه تحريکات بيروني هم مصون است. چرا؟ براي اينکه شرط فقيه اين است که عادل باشد. عادل يعني چه؟ من عادل را به چربي مثال مي‌زنم. دست شما که چرب است آب مي‌ريزي اين چربي پس مي‌زند. عادل يعني انسان يک حالتي دارد به گناه که مي‌رسد گناه را پس مي‌زند. يعني نمي‌شود در روحش اثر گذاشت. بله فقيه از يک راه ممکن است اشتباه کند. و آن اين است که تجديد نظر، امروز يک مطالعه مي‌کند، نظرش برمي‌گردد. تجديد نظر در عمرش چند بار؟ مثلاً يک مرجع تقليد که رساله‌اش پنج هزار تا مسأله دارد با کم و زيادش، ممکن است پنج تا از اين مسائل را تجديد نظر کند. خوب وقتي دست ما به امام معصوم نمي‌رسد، دنبال چه کسي برويم؟ لااقل فقيه از سه راه بيمه است. ممکن است اطلاعاتش، تجربه‌اش به مرور اضافه شود، ولذا همه‌ي پروفسورهاي دنيا علمي‌ترين کتاب‌ها را هم که نوشتند، مثلاً مي‌نويسند چاپ هفدهم با تجديد نظر! يعني تجديد نظر قابل پذيرش است در دنياي علم.
همين مهندسي که اينجا را ساخته اگر خراب کند، دوباره خواسته باشد بسازد، ممکن است يک جاي اين ساختمان را تجديد نظر کند. نقشش را عوض کند. و لذا نگاه مي‌کنيم مهندس‌هاي درجه يک ساختمان‌هايي که در يک خيابان مي‌سازند، ساختمان شانزدهم با پانزدهم فرق مي‌کند. پانزدهم با سيزدهم فرق مي‌کند. اين تجديد نظر در دنيا قابل قبول است. ببينيد دليل ولايت فقيه چيست؟ انسان زندگي‌اش اجتماعي است. در زندگي اجتماعي درگيري مي‌شود، در درگيري قانون مي‌خواهيم، قانون‌گذار بايد کسي باشد که تحت تأثير هوس‌ها نباشد، اطلاعاتش هم جامع و کامل باشد. و او فقط خداست. قانون فقط خداست. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» خداوند قانونش را از طريق انبياء گفته، وقتي پيغمبر و امام نيست اگر مردم رها شود اين خلاف حکمت خداست. يعني خداوند نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله عادل نيست. که براي يک گروهي پيغمبر بفرستد، براي يک گروهي امام بفرستد ما هم همينطور به اميد خدا رها کند! بگويد: برويد دنبال کارتان! 

آن خدايي که به خاطر حکمت دست بشر را در دست پيغمبر گذاشته بعد هم در دست اهل بيت گذاشته، بعد از اهل بيت در زمان غيبت اهل بيت، بايد دست ما را در دست يک کسي بگذارد. رها کردن بشر حکيمانه نيست. عقل قبول نمي‌کند. يک چوپان بزغاله‌هايش را رها نمي‌کند، يک مدير کارخانه، کارخانه را رها نمي‌کند. يک ماشين راننده‌اش را... آخر مگر مي‌شود بشر رها شود؟ بعد از غيبت هيچي به هيچي! دستمان را در دست خدا نگذاريم «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان». دنبال کساني مي‌رويم که پر از هوس هستند. پر از جهل هستند، پر از گناه هستند. دستمان را در دست چه کسي بگذاريم؟

8- اوامر و نواهي قرآن درباره پذيرش حاکمان

اصلاً اگر حکومت نباشد قرآن يک مشت آيه دارد، اين آيه‌ها ارشادي است. يعني اگر قرآن هم نبود، عقلمان مي‌فهميد. مثلاً چهار تا کلمه مي‌نويسم منتها خيلي آيه‌هايش شايد به بيست تا برسد، مي‌گويد: «لا تُطِع» (احزاب/1) يعني از اينها اطاعت نکن. در يک سري از آيات مي‌گويد: «لا تُطيعُوا» (شعرا/151) اطاعت نکنيد، يکسري از آيات مي‌گويد: «لا تَتَّبِع» (مائده/48) تبعيت نکن، يک سري از آيات مي‌گويد: «لا تَتَّبِعُوا» (بقره/168) تبعيت نکن، وقتي مي‌گويد: نه، نه، نه، نه، پس چه؟ وقتي مي‌گويد: به طاغوت مراجعه نکن، پس به چه کسي مراجعه کنم؟ وقتي مي‌گويد «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» (انسان/24) گناهکار را پيروي نکن. «أَوْ کَفُوراً» از کافر پيروي نکن. «وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ» (شعرا/151) گوش به حرف اين ولخرج و اسراف‌کار نده. «لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ» (اعراف/142) گوش به حرف آدم‌هاي مفسد نده. «لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» (جاثيه/18) گوش به حرف آدم‌هاي جاهل نده. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف/28) آدم هاي افراطي را به حرفش گوش نده. آخر وقتي مي‌گويي نه نه نه، پس چه؟ پس چه؟ ما وقتي به جوان‌ها مي‌گوييم: اين کار خلاف است، اين کار خلاف است، اين کار خلاف است، پس بايد راه ازدواج را باز کرد. نمي‌شود بگوييم: آقا ازدواج نکن، همه‌ي راهها را هم ببنديم. خوب پس چه کند؟ پس چه کند؟

در قرآن صدها آيه داريم راجع به امور سياسي، قضايي، اجتماعي، حقوقي. کتابي را يکي از دوستان از تفسير نور جمع‌آوري کرده، دو هزار و هفتصد نکته‌ي حقوقي. من خودم باور نمي‌کردم قرآن اينقدر مسائل حقوقي دارد؟ داديم به دکترهاي حقوق تحسين کردند حالاچاپ شده است. تازه من حقوقدان هم نبودم. به عنوان يک طلبه تفسير نوشتم، منتهي او چون دکتراي حقوق بوده، برداشته آيات حقوقي را درآورده است. حقوق بين‌الملل در قرآن، حقوق کيفري، حقوق جزايي، حقوق خانواده، حقوق جنگ، حقوق عمومي، حقوق خصوصي، اوه... وقتي قرآن اين همه آيه‌ي حقوقي، سياسي، قضايي، چه و چه دارد، آنوقت اينها بدون حکومت، بدون ولايت فقيه قابل اجرا است؟ ولايت فقيه مي‌خواهند وگرنه قابل اجرا نيست.

اصلاً تمام عقلاي دنيا از مسلماني هم بيرون برويم. تمام کره‌ي زمين به کارشناس مراجعه مي‌کنند. لباسش خياط است، ساختمانش مهندس است. مريض مي‌شود پزشک، تمام عقلا به کارشناس مراجعه مي‌کنند، زنده باد اسلام! زنده باد شيعه! چرا؟ براي اينکه اسلام مي‌گويد آن کارشناس بايد دو تا شرط اضافه داشته باشد. 1- بايد عادل باشد. فقط کارشناس باشد کافي نيست. بايد عادل باشد. بايد اعلم هم باشد. باسواد ترين باشد، پس اگر، عقلاي دنيا به کارشناس مراجعه مي‌کنند، ما از همه‌ي عقلا عاقل‌تر هستيم. چون هم به کارشناس مراجعه مي‌کنيم، هم کارشناس ما دو تا شرط دارد. عادل بايد باشد، و بايد اعلم باشد.
قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: مسلمان‌ها بايد عزيز باشند. بدون ولايت فقيه مسلمان‌ها ذليل هستند. ما زماني که ولايت فقيه در مملکتمان مطرح نبود، همه‌جا بر سر ما مي‌زدند. تحقير مي‌شديم. الآن به برکت ولايت فقيه در دنيا عزيز هستيم. در دنيا عزيز هستيم. هرکس سفرهاي خارج برود، اين عزت اسلام را مي‌فهمد. يعني الآن دنيا مي‌گويند: مي‌شود در مقابل آمريکا ايستاد
9- نصب هارون در غيبت حضرت موسي

موسي سي روز رفت مناجات کند در کوه طور تا تورات را بگيرد. «وَ واعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَة» (اعراف/142) اين سي روزي که حضرت موسي مي‌خواست کوه طور برود، يک کسي را جاي خودش گذاشت. به هارون گفت: هارون تو برادر من هستي، برادر بزرگ‌تر من هستي، خليفه‌ي من باش. «هارُونَ اخْلُفْني» (اعراف/142) يعني خليفه‌ي من باش. من مي‌گويم عقل قبول مي‌کند موسي براي سي روز جانشين گذاشت. آنوقت پيغمبر از دنيا برود، دست ما را در دست کسي نگذارد؟ امام زمان غايب شود دست امت را در دست کسي نگذارد. اين با لطف خدا سازگار است؟ اگر مادري، پدري، بچه‌هايش را به کسي نسپارد اين پدر خوبي است؟ اين مادر خوبي است؟ اين پدر و مادر بي عاطفه نيست؟ چطور براي سي روز که موسي از شهر بيرون مي‌رود، سي روز «اخْلُفْني» به هارون گفت: تو خليفه‌ي من باش. آنوقت پيغمبر رفت و علي را معرفي نکرد؟ مي‌شود اين را قبول کنيم؟ چطور مي‌توانيم بگوييم: ابوبکر دلش به حال مردم بيش از پيغمبر سوخت؟ ابوبکر وقتي مي‌خواست برود عمر را تعيين کرد. ولي پيغمبر از دنيا رفت هيچ کس را تعيين نکرد. مي‌تواند کسي، مسلمان مي‌تواند اين حرف را بزند؟ بگويد: سوز ابي‌بکر نسبت به امت بيش از سوز پيغمبر بود. پيغمبر امت را رها کرد، ابوبکر گفت: بعد از من عمر!
و اين به خاطر اين است که امام خميني فرمود: آمريکا هيچ غلطي نمي‌تواند بکند. الآن هم شب‌ها که تلويزيون کلمات امام را پخش مي‌کند، شما حساب کنيد بعد از ولايت فقيه، اين ايران به کجا رسيد. البته نمي‌گوييم مسأله نداريم. هرجاي ايران را دست بگذاري، مسأله هست. اما با همه‌ي مسائل، با همه‌ي توسري‌هايي که شرق و غرب زدند، باز هم روي پا هستيم و روز به روز قوي‌تر هم مي‌شويم.
مي‌گويند يک کسي اسمش مخفي بود، خيلي لاغر بود. گفتند: مخفي خان چقدر لاغري؟ گفت: من بايد مرده باشم. باز خوب است ماندم! گفتند: چطور؟ گفت: مگر نمي‌بيني هرکس به رفيقش نامه مي‌نويسد در نامه‌اش مي‌نويسد مخفي نماند... همه مي‌نويسند مخفي نماند... من ماندم. جمهوري اسلامي که درست شد، شرق و غرب از طريق صدام گفتند: جمهوري اسلامي نماند. ما نه اينکه مانديم، روز به روز قوي هم شديم. اين به برکت ولايت فقيه است. يک بچه دستش در دست پدرش نباشد، هر لاتي نگاهش کند، بچه مي‌ترسد. اما وقتي دستش در دست پدرش است، مي‌بيند يک آدم هرزه نگاهش مي‌کند، به هرزه مي‌گويد: ... (خنده حضار) عقل مي‌گويد: خداي حکيم مردم را رها نکرده است. به همان دليلي که پيغمبر دارد و امام دارد بعد از امام هم بايد يک کسي باشد. اگر به عصمت مطلقه نمي‌رسيم لااقل به عدالت. اگر به علم بي‌نهايت پيغمبر و امام دستمان نيست لااقل به اعلم! اگر دستمان به معصوم نمي‌رسد، به کسي که نزديک‌ترين فرد است به معصوم. اگر بگوييم: ولايت فقيه نباشد، يعني کفار ما را ذليل کنند. يعني هرج و مرج شود. يعني قانون ما را کساني وضع کنند که پر از هوس و کج‌فهمي هستند. سلام و صلوات خدا بر امام خميني که اين مسأله ي ولايت فقيه را از درون کتاب‌ها آورد و مطرح کرد.

خدايا روح امام، روح شهدا، روح همه‌ي کساني را که براي انقلاب زحمت کشيدند، و از دنيا رفتند را روحشان را از ما راضي و ما را پاسدار خون‌ها و خدماتشان قرار بده.

من وقتي اينجا آمدم متوجه شدم که تولد امام باقر(ع) هم هست. امام خميني جرقه‌اي از امام باقر است. گوشه‌اي از علم امام باقر را دارد. ما که امام‌ها را درک نکرديم.

خدايا امنيت کامل را بر بلاد اسلامي حاکم و توفيق معرفت، مودت، اطاعت به اهل بيت را روز به روز زياد بفرما. 

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

منبع: پايگاه درس‌هايي از قرآن


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: ولایت فقیه
برچسب‌ها: ولایت فقیه

تاريخ : جمعه 8 / 3 / 1399 | 4:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.