هشدار مژده است
من حدرك ، كمن بشرك .
ج / 59
ترجمه : كسى كه تو را هشدار ميدهد مانند كسى است كه به تو مژده مى دهد.
شرح : گاهى پدر و مادرها، و بزرگترها، و دوستان خوب و دلسوز، از روى خيرخواهى ، و براى آن كه ما را از انجام كارهاى بد باز دارند، مجبور ميشوند به جاى نرمش و ملايمت ، با لحنى تند و درشت ، هشدار دهند و ما را، از كارى كه مى خواهيم انجام دهيم ، بر حذر و بيمناك سازند.
ممكن است بعضى افراد، اينگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند، و از لحن تند و هشدار دهنده كسى كه با درشتى از انجام كار بد آنها جلوگيرى ميكند، ناراحت شوند.
ولى ، فرزند عزيز، اين را بدان كه : وقتى كسى با درشتى و تندى ، به تو هشدار ميدهد و از انجام كارهاى بد تو جلوگيرى ميكند، مثل كسى است كه بالحنى ملايم و مهرآميز، به تو مژده يى را ميدهد.
به عنوان مثال : وقتى كسى تو را از تنبلى در مدرسه و بازيگوشى در خانه باز ميدارد، و بالحنى تند ميگويد:در خواندن درسهايت تنبلى نكن ، چون بيسواد و بيكاره بار مى آيى و بدبخت ميشوى ، مثل كسى است كه به تو مژده ميدهد و ميگويد:شاگرد اول شده اى و بزرگترين جايزه نصيب تو شده است .
پس ، از هشدار و انتقاد سازنده ناراحت نشو بلكه خوشحال و متشكر باش زيرا انتقاد بجا، انسان را متوجه اشتباه خود ميكند و باعث برطرف شدن عيب و ايراد ميگردد
خودپسندى
الاعجاب يمنع من الازدياد.
ج / 167
ترجمه : خودپسندى ، مانع از پيشرفت و رسيدن به كمال است .
شرح : يكى از بزرگترين عيبهايى كه بعضى افراد دچار آن هستند، غرور و خود پسندى ، يعنى كسى كه خود را، در همه چيز، برتر و بالاتر از همه مردم ميداند، و خيال ميكند كه هيچ كس در علم و دانش و درك و شعور، به پاى او نمى رسد.
شخصى كه دچار اين عيب بزرگ باشد، از دو جهت لطمه ميخورد و صدمه مى بيند. نخست ، از اين جهت كه : چون خود را بزرگترين و برترين عاقلان و دانشمندان ميداند، ديگر لازم نمى بيند كه دنبال تحصيل علم و دانش ، برود. و به اين صورت ، از آموختن باز ميماند، و در همان مرحله يى كه هست ، در جاى ميزند، و ديگر بالاتر و پيش تر نمى رود.
علاوه بر اين ، شخص خود پسند، چون كسى را عاقل تر و دانشمندتر از خود نمى داند، هنگامى كه برايش مسئله و مشكلى پيش مى آيد، با هيچكس مشورت نمى كند، و از افراد عاقل تر و دانشمندتر از خودش ، راهنمايى نمى خواهد. و به اين صورت ، از حل مسائل و مشكلات ، و گشودن راههاى بسته زندگى اش ، عاجز مى ماند، و همواره ، در ميان گرداب مشكلات و گرفتاريها دست و پا ميزند، و هيچگاه نمى توان راههاى پيشرفت و ترقى را پيدا كند و به سوى كمال گام بردارد
اكرام خويشاوندان
و اكرم عشيرتك ...
نامه /31
ترجمه :اقوام و خويشاوندانت را گرامى و عزيز بدار.
شرح : امام عليه السلام ، در اين جمله زيبا و پر معنى ، ما را به حفظ و رعايت صله رحم دعوت كرده است .
درباره صله رحم در قرآن و روايات اسلامى ، سفارش فراوانى شده است . تا جاى كه ترك آن - يعنى بجا نياوردن صله رحم - از گناهان بزرگ به شمار آمده است .
معناى صله رحم آن است كه : انسان ، با اقوام و خويشاوندان خود، مناسبات و رفت و آمدهاى سالم و صميمانه داشته باشد، با مهربانى و لطف و گرامى ، به ديدار و احوال پرسى آنها برود، در حل مشكلات و رفع گرفتاريهاى آنان شركت كند و هنگامى كه آنها مشكل و نيازى داشته باشد، از كمك كردن به آنها خوددارى نورزد.
در اين باره ، امام عليه السلام ، با زيباترين و مؤ ثرترين بيان ، ما را، بيش ، به اهميت و ارزش معاشرت با خانواده و خويشاوند، متوجه نموده است .
طبق فرموده امام عليه السلام ، خويشاوندان ، همانند پر و بالى هستند كه ما، به كمك آنها قدرت پرواز پيدا ميكنيم و مى توانيم به آسانى به سوى هدف هاى خود برويم . در حاليكه بدون داشتن پروبال يعنى بدون داشتن خانواده دلسوز و مهربان و يارى دهنده قادر به پرواز نخواهيم بود و به اين زوديها، به هدفهاى خود نخواهيم رسيد.
از نظر ديگر، ما همچون شاخه و برگ درختى هستيم ، كه ريشه هاى آن را، اقوام و خويشاوندان ما تشكيل ميدهند، و در حقيقت ، اصالت و پابرجايى ما، به آنها بستگى دارد. و همچنين ، خويشاوندان همانند دستهاى ما هستند، كه بوسيله آنها، دشمنان را از خود دور ميسازد، و نيز، هدفهاى خود را به چنگ مى آوريم .
به اين ترتيب ، اگر ما با خانواده و خويشاوندان خود رفت و آمد داشته باشيم ، و با مهربانى و نيكدلى و صميميت معاشرت كنيم ، هميشه در جريان كارها و مشكلات و مسائل زندگى يكديگر خواهيم بود، و در هنگام گرفتاريها، به كمك همديگر خواهيم شتافت و از نيروهاى يكديگر، براى حل مشكلات و سازندگى در راه زندگى يكديگر، كمك خواهيم گرفت .
و البته ، اينها همه به شرطى درست خواهد بود، كه براى رفت و آمد و صميميت و كمك خواهى ، خويشاوندان مؤ من و متدين و با تقواى خود را انتخاب كنيم . چون خويشاوندى كه دين و ايمان محكم و تقواى اسلامى نداشته باشد، جز ضرر و زيان و ايجاد ناراحتى و گرفتارى بيشتر، تاءثيرى در زندگى ما نخواهد داشت
بزرگترين عيب
اكبر العيب اءن تعجب ما فيك مثله .
ح /353
ترجمه :بزرگترين عيب آن است كه : عيبى را كه خود نيز داراى ، در ديگران ، عيب بشمارى .
شرح : كسانى هستند كه عيب و ايرادى را كه در اعمال و رفتار خودشان وجود دارد، نمى بينند و به حساب نمى آورند، اما همينكه آن عيب را، در شخص ديگرى ببينند، زبان به عيبجويى و انتقاد باز مى كنند، و همه جا و پيش همه كس ، از عيب آن شخص سخن مى گويند.
براى مثال : گاهى كسى را مى بينم ، كه براى حقوق انسانى ديگران ، ارزش قائل نيست ، حق مردم را پايمال ميكند، دستمزد كارى را كه ديگران برايش انجام داده اند نمى دهد، يا كم و با تاءخير ميدهند، قول و قرارهاى خود را به هم ميزند، و وعده هايى را كه به مردم داده است انجام نمى دهد. اما همين شخص ، به محض آنكه ديگرى ، كمترين حق او را پايمال كند، يا دستمزدش را يك ريال كمتر يا يك روز ديرتر بدهد، يا با او مختصرى بد قولى كند، يا وعده يى را كه به وى داده است انجام ندهد، فريادش به آسمان ميرود، و همه جا، از آن شخص ، عيبجوئى و انتقاد ميكند. شاعرى ، در همين معنى گفته است :
ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند
داد و فرياد بر آرى كه : مسلمانى نيست !
امام عليه السلام مى فرمايد: اين خود، بزرگترين عيب است كه تو، عيبى را در مردم ببينى و آن را زشت و ناپسند بشمارى و زبان به انتقادش بگشايى ، در حاليكه خودت نيز، شبيه همان عيب را داشته باشى ، ولى به آن توجه نكنى .
البته ، منظور امام اين نيست كه وقتى در ديگران عيبى را ديدى كه خودت نيز شبيه آن عيب را دارى ، همين كافى است كه عيب ديگران را به زبان نياورى ، و در عوض ، عيب خودت نيز، سر جايش باقى بماند. بلكه ، منظور اين است كه وقتى ، عيب ديگران ، باعث ناراحتى ما شد، هوشيار باشيم و فورا به خود آئيم و ببينيم كه آيا خود ما نيز، آن عيب را داريم يا نه ؟ و اگر ديديم كه خودمان نيز، دارى همان عيب هستيم ، در صدد بر طرف كردن آن بر آئيم ، زيرا آن عيب ، همانطور كه در وجود ديگران ، ما را ناراحت كرده است ، در وجود ما نيز باعث ناراحتى ديگران خواهد شد.
همت عالى و شكم پرورى
لا تجتمع عزيمه و وليمه
خ 241/
ترجمه :همت عالى ، با سورچرانى و شكم پرورى ، سازگار نيست .
شرح : كسى كه صاحب همت عالى است به شكم پرورى برود، نمى تواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت ديگر، ممكن نيست كه همت عالى ، و شكم پرورى ، در وجود انسان ، يكجا جمع شده باشد.
زيرا شخص سورچران ، بيش از هر چيز، در بند شكم خوش است ، و تمام فكر و كوشش او صرف آن ميشود كه چطور و از چه راهى ، خود را به سفره يى رنگين برساند و شكمش را از خوراكيهاى لذيذ انباشته كند. آشكار است كه چنين كسى ، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فكر آن است كه ذهن و انديشه اش را در كارهاى با شكوه به كار اندازد، و تصميمهاى عالى و والا بگيرد، و اراده و همت خود را در انجام كارهاى با ارزش و انسانى نمايان سازد. شخص شكم پرور و سورچران ، از آغاز صبح ، دائما به اين فكر ميكند كه ظهر، چگونه ناهار لذيذى بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و انديشه اش در اين جهت كار ميكند كه براى شب ، از كجا و چگونه شام چرب و شيرينى فراهم كند. و طبيعى است كه چنين شخصى ، شب هم با اين فكر به بستر ميرود كه صبح ، چه خوراكيهايى سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود.
اما كسى كه همت عالى دارد، فكر و ذهنش ، آنقدر مشغول مسائل مهم و كارهاى عالى و انسانى است ، كه اصولا فرصتى براى فكر كردن به شكم پيدا نمى كند. و تازه وقتى هم سر سفره بنشيند، غذايش ، ساده ترين غذاها خواهد بود. نمونه درخشان اين افراد، خود حضرت على عليه السلام است كه غذايش ، بيشتر اوقات ، چيزى جز نان خالى ، يا نانى همواره با كمى خرما، يا كمى پياز، يا كمى نبوده است . تا جايى كه اگر اندكى بيش از اين برايش غذا مى آورد، به شدت اعتراض ميرد
آنچه دارى قدر بدان
و حفظ ما فى يديك اءحب الى من طلب ما فى يدى غيرك
نامه /31
ترجمه : نگهدارى از آنچه خود، در دست دارى ، در نظر من ، از خواستن و جستجوى آنچه در دست ديگرى است ، بهتر و دوست داشتنى تر است .
شرح : كسانى هستند كه هيچگاه به آنچه دارند، راضى و قانع نمى شوند، دائما در فكر بدست آوردن مال و ثروت بيشتر هستند، و تمامى نيروى آنها، بجاى آنكه صرف كسب مال ميشود. انگونه افراد، تازه هر چقدر هم كه بيشتر بدست آورند، باز چشم و دلشان سير نمى شود و نگاهشان به مال ديگران است . و گاهى ، كار را به جايى مى رسانند كه شخصيت و عزت نفس خود را زير پا مى گذارند، تا براى مدتى كوتاه از آنچه ديگران دارند، استفاده كنند.
شايد شما هم ديده ايد كه : بعضى افراد، وقتى ميخواهند به مهمانى بروند، با آن كه خودشان لباس تميز و قابل استفاده دارند، چون پارچه و دوخت آن ساده و معمولى است ، به سراغ همسايه ميروند و لباس گرانقيمت او را ميگيرند، تا در مهمانى ، بيشتر خود نمايى كنند.
يا وقتى مهمان در خانه دارند، كاسه و بشقاب معمولى و ارزان قيمت خود را كنار مى گذارند، و در عوض ، ظروف چينى و بلور گرانقيمت همسايه را قرض مى گيرند و جلوى مهمان مى آورند.
اين دسته از افراد، براى شخصيت انسانى و عزت نفس خود ارزش قائل نيستند و كارى هم كه ميكنند، بر خلاف دستورات اسلام است .
امام عليه السلام نيز، در همين مورد توضيح داده و اين چند نكته را در يك جمله كوتاه ، بيان فرموده است :
1- قناعت : به آنچه دارى اكتفا كن و چشم طمع به مال ديگران نداشته باش . 2- عزت نفس : شخصيت انسانى و عزت نفس خود را حفظ كن ، و از آنچه دارى خوشنود باش ، تا از رنج خواهش و تمنا و ذلت در خواست و تقاضا از ديگران ، آسوده باشى .
3- حفظ آبرو: با دورى كردن از زياده طلبى و چشم حسرت دوختن به مال ديگران ، آبروى خود را به باد مده .
4- شكر نعمت : نسبت به آنچه خداوند به تو داده است ، كفران نعمت مكن ، بلكه شكر نعمت خداوندى را - به هر اندازه كه باشد - بجاى آور، تا به آنچه دارى راضى باشى و در حفظ نگهدارى آن بكوشى . نه آن كه مال خود را، بخاطر ناچيز و كم قيمت بودن ، خوب حفظ نكنى و آن را از بين ببرى ، و بعد، محتاج ديگران بشوى
تنگدستى و پاكدامنى يا ثروت و زشتكارى
و الحرفته مع العفته خير من الغنى مع الفجور.
نامه /31
ترجمه : كارگرى ، همواره با پاكدامنى ، بهتر از داشتن ثروتى است كه با گناهكارى به دست آمده باشد.
شرح : بسيارى از ثروتمندان هستند، كه به خاطر داشتن مال و دارايى فراوان ، ظاهرا همه گونه وسايل راحت و آسايش را در اختيار دارند. اما در حقيقت ، آنها، نه تنها آسوده و راحت نيستند، نه تنها در خوشى و خوشبختى به سر نمى برد، بلكه روز و شب خود را، با رنج و اضطراب مى گذرانند، و عمرشان در دلهره و نگرانى طى ميشود. زيرا بيشتر ثروتمندان ، مال و دارايى خود را، از راههاى حرام و آلوده به گناه ، به دست آورده اند. امام عليه السلام ، در جايى ديگر فرموده است :هر جا ثروتى هنگفت انباشته شده باشد، حتما در كنار آن ، حق پايمال شده گروهى از محرومان جامعه ، دفن شده است معنى اين سخن آن است كه : كمتر ممكن است ثروتى پيدا شود كه تمام آن ، از راه حلال بدست آمده باشد. بيشتر كسانى كه به ثروت هاى هنگفت مى رسند، حق مردم محروم و مستضعف را پايمال كرده و مال ديگران را خورده اند يعنى از راههايى مانند دزدى ، كم فروش ، گران فروش ، احتكار(يعنى : انباركردن و مخفى كردن نگاه داشتن اجناس مورد نياز مردم ، و به وجود آوردن قحطى ، و سپس فروختن آن اجناس به چند برابر قيمت )، يا خوردن مال افراد ضعيف ، بيوه زنان ، يتيمان و امثال آنها، و خيانت كردن به افراد ملت به مال و دارايى رسيده اند.
چنين ثروتى ، كه از راههاى ناپاك و نادرست بدست آمده ، آلوده به گناه است و كسى كه چنين ثروتى دارد، اگر هم در ظاهر، راحت و آسوده زندگى مى كند، در باطن ، آرامش و آسايش ندارد و تمام ساعات روز و شبش ، در وحشت و اضطراب مى گذرد. از يك طرف ، ترس از خدا، و حساب و كتاب روز قيامت او را مى ترساند و آرامشش را بهم ميزند، و از طرف ديگر، دائما وحشت آن را دارد، كه مبادا مردم محروم و ستمديده ، راز دزدى و مال مردم خورى و خيانت او را بفهمند، و براى گرفتن حق خود، بر سرش بتازند و حكم عدالت اسلامى را، درباره اش اجراء كنند.
اما كسى كه كار كم در آمدى دارد، ولى با تقوى و پاكدامنى آنرا انجام ميدهد، و به خيانت و ظلم آلوده نمى شود، دل راحت و فكر آسوده دارد، چنين كسى ، چون درآمدش حلال و پاك است ، حقى را پايمال نكرده و مال كسى را نخورده است ، كمترين نگرانى و دلهره و وحشتى هم ندارد. اگر سفره اش رنگين نيست ولى در عوض با وجدان پاك كابوسهاى وحشت آور و سبكبار بيدار مى شود، و خوشبختى واقعى را با تمام و جودش حس ميكند.
بخاطر همين است كه امام عليه السلام نيز، كار كم در آمد، ولى همواره با پاكدامنى را از ثروتى كه همواره با گناه باشد، بهتر شمرده اند
همه كاره ، هيچكاره
من اءوما الى متفاوت خذلته الحيل .
ح /403
ترجمه : كسى كه به كارهاى پراكنده بپردازد، از يافتن راه حل صحيح براى آنها ناتوان مى ماند.
شرح : يك ضرب المثل فارسى ، كه به پيروى از كلام امام عليه السلام ، در زبان ما پيدا شده است مى گويد:همه كارها، هيچكاره اند!
ولى متاءسفانه ، اين عيب در بعضى از افراد وجود دارد، كه خود راهمه كاره مى دانند. يعنى ، در آن واحد، به چند كار مختلف مى پردازد، و انتظار هم دارند كه در تمام آن كارها، موفق و سر بلند باشد. در حاليكه ، چنين افرادى ، نه تنها در كار خود موفق نمى شوند، بلكه به دهها مشكل و ناراحتى برخورد مى كنند كه از چاره جويى و يافتن راه حل آنها عاجز مى مانند، علاوه باعث مى شوند كه چرخ امور جامعه نيز بخوابد و به افراد اجتماعى هم لطمه بخورد. زيرا در جامعه بشرى ، كارهاى مردم ، به يكديگر مربوط و پيوسته است ، طورى كه اگر در يك گوشه از جامعه ، كارى معطل بماند و به خوبى انجام نشود، كارهاى ديگران هم ، بر اثر آن ، معطل خواهد ماند.
از قديم گفته اند:شكارچى طمع كارى كه در آن واحد دنبال دو خرگوش بدود، هيچكدام را نمى تواند شكار كند. انسانى هم كه بخواهند در آن واحد، دنبال چند كار برود، هيچكدام از آن كارها را، ياد نمى گيرد و در هيچ رشته يى ، نمى توان مهارت لازم را بدست آورد. بدون شك ، اگر كسى بگويد:من هم پزشكى مى دانم ، هم معمارى مى كنم ، هم نان مى پزم ، هم قاليباف هستم ، هم در نجارى و در و پنجره سازى مهارت دارم و هم راديو و تلويزيون تعمير مى كنم مطمئن باشيد كه هيچكدام از اين كارها را بلد نيست . و اگر هم ، از هر يك از اين كارها، اطلاعى داشته باشد، اطلاع او آن قدر كم و ناچيز است كه هيچگاه موفق نخواهد شد يكى از اين كارها را به درستى انجام دهد.
پس ، انسان عاقل كسى است كه : بجاى آن كه فكر و وقت خود را تلف كند و از هر كارى ، مقدار كمى ياد بگيرد، نيروى خود را صرف يادگيرى و انجام يك كار كند تا هم در زندگى شخصى موفق شود، و هم وجودش براى جامعه فايده بيشترى داشته باشند
احترام معلم
لا تجعلن ذرب لسانك على من اءنطقك و بلاغه قولك على من سددك .
ح / 411
ترجمه : تيزى و برندگى زبانت را، به سوى كسى كه تو را سخنگو ساخته است مگير، و رسايى گفتار و قدرت بيان خود را، بر ضد كسى كه به تو قدرت گفتار آموخته است ، بكار مبر.
شرح : امام عليه السلام ، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش ميفرمود، و ديگران را، به ارزش و اهميت احترام نمودن به آموزگاران ، متوجه ميساخت . تا جاى كه خود، با آن درياى علم و دانش كه داشت ، هميشه مى فرمود:كسيكه به من يك كلمه بياموزد، تا پايان عمر، غلام و بنده او خواهيم بود.
يك نمونه درخشان و با شكوه ديگر، براى آنكه بدانيم اسلام چه احترام شايانى براى معلم و آموزگار قائل شده است ، توجه به وضع اسير جنگى در صدر اسلام است . در آن جنگها، پيامبر اكرم (ص )، به كسانى كه تا ساعتى پيش ، شمشير بر دست ، با سپاه مسلمانان جنگيده بودند، اجازه مى فرمود كه هر كدام ، به ده نفر از مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بياموزند، و پاداش اين سواد خواندن و نوشتن بياموزند، و به پاداش اين سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.
امام عليه السلام نيز، در اين كلام عميق و پر معنى ، در همين باره سخن گفته ، و ديگران را به احترام نمودن به معلم آموزگار، متوجه ساخته و ترغيب و سفارش فرموده است . ما نيز، بايد از پيشواى راستين خود بياموزيم . يعنى هرگز نبايد تيزى و برندگى زبان خود را بسوى پدر و مادر، يا خواهر و برادر بزرگتر، يا هر كسى كه در راه به سخن آمدن ما زحمت كشيده است ، بگيريم . و همچنين هيچگاه نبايد رسايى كلام و قدرت بيانى را كه از معلم و يا شخصى ديگرى آموخته ايم ، بر ضد خود او بكار بريم . زيرا، چنين كارى نا سپاسى است ، و در اسلام ، ناسپاسى ، زشت و ناپسند شمرده مى شود
ادب آموزى از بى ادبان
كفاك اءدبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك .
ح / 412
ترجمه : براى آنكه ادب و آراستگى داشته باشى ، همينقدر بس است كه از انجام آنچه در ديگران نمى پسندى ، دورى كنى .
شرح : سالهاى بسيارى است ، كه دانشمندان غربى تلاش مى كنند تا راهها و روشهاى پيشرفته و مدرنى پيدا كنند كه بر اساس آن ، افراد جامعه ، هم خود را به اخلاق نيكو آراسته سازند، هم كودكان مؤ دبى تربيت كنند. اين دانشمندان براى منظور خود، دهها سال تحقيق كرده و هزاران جلد نوشته اند، ولى هنوز هم نتوانسته اند موفقيتى بدست آورند.
در حاليكه اگر تمام اين كتابها و روشهاى تربيتى دانشمندان غرب را، رويهم بگذارند، هرگز نمى توانند با همين يك كلام كوتاه امام بزرگوار ما برابرى كنند. امام عليه السلام ، تمام راهها و روشهايى كه براى ادب و آراستگى و تربيت جامعه ممكن است بوجود آيد، 1400 سال پيش از اين ، در يك جمله كوتاه و بسيار عميق و پر معنى ، خلاصه فرموده اند. و آن اين است كه : اگر مى خواهى مؤ دب و آراسته و داراى اخلاق نيكو باشى ، لازم نيست كه راههاى دشوارى را طى كنى . بلكه فقط كافى است هر كارى كه ديگرى انجام داد، و تو متوجه شدى كه كار زشت و ناپسندى كرده است ، خودت آن كار را انجام ندهى . به اين ترتيب تو تمام كارهاى زشت و ناپسندى كه ممكن است كسى انجام دهد، از وجود خودت دور خواهى كرد، و در نتيجه مدل به شخص خواهى شد كه هيچگونه زشتى و ناپسندى ، در و جودش پيدا نميشود.
براستى آيا، براى رسيدن به ادب و آراستگى و اخلاق نيكوى انسانى دستورى از اين ساده تر و مؤ ثرتر پيدا مى شود؟
غيبت : كار ناتوانها
الغيبه جهد العاجز
ح /461
ترجمه : غيبت كردن ، آخرين تلاش آدم ناتوان است .
شرح : غيبت كردن ، پشت سر كسى سخن گفتن ، و بد گويى كردن ، و براى او عيب و ايراد شمردن . و اين ، از زشت ترين و ناپسندترين عيبهايى است كه بعضى از افراد، دچار آن هستند.
كسى كه غيبت ميكند، بدون شك آدم ناتوان و بى جراءتى است . زيرا همينكه مى نشيند و پشت سر ديگران بد گويى مى كند، نشان مى دهد كه جراءت ندارد با آن افراد روبرو شود، و حرف خود را، پيش روى آنها بر زبان آورد. و چون در خود، قدرت و جراءت روبرو شدن با آن افراد را نمى بيند، آخرين تلاشى كه مى توان بكار ببرند، اين است كه به وسيله بد گوئى كردن در پشت سر، انتقام خود را از آنها بگيرد و باصطلاح دل خود را خنك كند.
حال آن كه يك مسلمان مؤ من واقعى ، اگر نسبت به كسى ايراد و انتقادى داشته باشد، بايد بر اساس جراءت انسانى و اخلاق اسلامى ، رو دروى آن شخص ، ايراد و انتقاد خود را بر زبان آورد، بدون ترس و واهمه ، او را امر به معروف و نهى از منكر كند.
اگر هم ايراد و انتقادش درست نباشد، و فقط از حسارت و تنگ نظرى سر چشمه گرفته باشد، هرگز نبايد پشت سر كسى كه از او شايسته تر بود و به پيشرفت و ترقى رسيده است ، بد گويى كند و خود را در جامعه ، رسوا و بى اعتبار سازد.
ايمان و راستگويى
الايمان ان توثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك .
ح /458
ترجمه : نشانه ايمان ، آن است كه : راستگويى را، اگر چه به تو زيان برساند، مقدم بدارى .
شرح : مسلمانان مؤ من واقعى ، يعنى كسى كه داراى ايمان محكم و راستين است ، نشانه هائى دارد، كه بوسيله آنها، ميتوان او را، از افراد بى ايمان ، بازشناسى كرد.
يكى از اين نشانه ها، آن است : شخص مؤ من ، سود واقعى را در اطاعت از دستورات خدا، زيان واقعى را، در اطاعت نكردن از دستورات خدا مى داند، از آنجا كه خداوند به ما دستور داده است كه هميشه راست بگوئيم و از دروغگوئى پرهيز كنيم ، مسلمان باايمان نيز، هرگز حاضر نمى شود بر خلاف اين دستور رفتار كند. تا جايى كه حتى اگر زمانى ، راست گفتن به زيانش باشد و دروغ گفتن به او سود برساند، از سود دروغ گفتن چشم مى پوشد، و زيان راست گفتن را به جان مى پذيرد، و لب به دروغگويى باز نمى كند. زيرا مؤ من ، سود و زيان واقعى را نزد خدا ميداند و بس
چرا بنده ديگران ؟
و لا تنكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.
نامه /31
ترجمه : بنده ديگرى مباش ، كه خدا، تو را آزاده آفريده است .
شرح : خداوند، انسان را به صورت موجودى آزاد، و داراى شخصيت و عزت نفس آفريده شده است . و به او عقل و شعور، و نيروى درك و دريافت ، و قدرت اراده بخشيده است ، تا انديشه خود را به كار اندازد، از نيروى بدنى خود استفاده كند، و با قدرت فكر، و تن دادن به كار و تلاش ، در كمال آزادى و سربلندى ، زندگى شرافتمندانه يى را دنبال كند. در آفرينش خدا، هيچ انسانى از ديگرى برتر و باارزش تر، يا كمتر و بى مقدارتر نيست . بنابر اين ، هيچ انسانى حق ندارد كه ديگران را بنده خود سازد، و هيچ انسان هم حق ندارد خود را به صورت بنده ديگران در آورد. زيرا بندگى ، تنها در برابر خداوند متعال شايسته است ، و جز خدا، هيچكس شايسته آن نيست كه انسانى ، در برابرش ، خود را دچار ذلت و زبونى كند و مانند بنده ناتوان و بيمقدارى ظاهر شود.
البته كسى كه عزت داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقيمتى كه خداوند به او ارزانى داشته ، احترام خواهد گذشت . چنين فردى ، هميشه به نيروى فكر و قدرت كار و تلاش خود متكى خواهد بود، به آنچه در يك زندگى شرافتمندانه نصيبش ميشود قناعت خواهد كرد، و در نتيجه ، همواره سربلند و آزاد خواهد زيست .
اما افراد ذليل و بى شخصيتى هم پيدا مى شوند، كه به خاطر مال دنيا، در برابر ثروتمندان يا صاحبان مقام و قدرت ، به زانو مى افتند، سر تعظيم فرود مى آورد، و بصورت بنده يى ذليل و بى ارزش ظاهر مى شوند، تا شايد از ثروت و مقام آن افراد بهره يى ببرند و بيش از حد لياقت خود، مال و مقامى بدست آورند.
امام عليه السلام ، اينگونه افراد را نكوهش مى كند و به همه مسلمانان هشدار مى دهد كه : مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، كه خداوند به شما ارزانى داشته است ، پايمال كنيد و به طمع مال و مقام ، در برابر انسانى همچون خودتان ، بندگى كنيد، زيرا خداوند، همه انسانها را آزاد و يكسان آفريده است
شوخى و عقل
ما مزح امرؤ مزحه الا مج من عقله مجه 0
ح /405
ترجمه : هيچكس شوخى نكرد، مگر آن كه ، با پرداختن به شوخى ، پاره يى از عقل خود را به دور انداخت .
شرح : يكى از نشانه هاى سنگين و با وقار بودن آن است كه انسان ، از شوخى كردن بپرهيزد و متن و جدى باشد. كسانى كه در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى كنند و سخنان مضحك به زبان مى آورند و ديگران را مى خندانند، پيدا است كه وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبك مغز هستند.
امام عليه السلام ، در جاى ديگرى ، هنگامى براى فرزندان گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع ) وصيت نامه مى نويسد، او را به شدت از شوخى كردن بر حذر مى كند. امام (ع ) به فرزند خود مى فرمايد نه تنها خودت ، هيچگاه در حضور مردم شوخى مكن و حرفهاى خنده آور مزن ، بلكه حرفهاى خنده آور ديگران را هم نقل مكن . چون اين كار، باعث سبكى و جلفى مى شود و ارزش انسان را از بين ميبرد.
شيخ سعدى نيز به پيروى از امام (ع )، در يكى از شعرهاى خود گفته است :
ز شوخى ، بپرهيز، اى باخرد
شوخى ، تو را، آبرو مى برد!
ما نيز اگر در اطراف خود دقت كنيم ، خواهيم ديد كه مردم ، كسانى را كه زياد شوخى مى كنند و حرفهاى خنده آور مى زنند.
چندان جدى نمى گيرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى شوند.
به خاطر همين است كه امام (ع ) فرموده است : وقتى كسى شوخى مى كند مثل آن است كه قسمتى از عقل خود را بيرون ريخته و به دور انداخته است .
معنى اين سخن آن است كه با هر شوخى مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بين مى رود و اگر كسى زياد شوخى كند، مثل آن است كه قسمتهاى زيادترى از عقل خود را دور ريخته است و در نظر مردم به صورت كسى در آمده كه ديگر در سرش عقل باقى نمانده است
نظرات شما عزیزان: