گوناگون

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

گوناگون

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

گوناگون

 

داستان عبرت انگیز توبه نصوح...

نَصوح مردى بود شبيه زنها و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد .گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد..

دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود  . طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم  و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی نیستم، و دیگر هم نرفت.

هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »

همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند  . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.

خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.

رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم  .

پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب عروسى رسيد، در بارگاهش ‍نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن  . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند.

آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .

در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاوية بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :

چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.

من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟

حضرت عليه السلام فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست ...

چون بنده اى توبه نصوح كند، خدا دوستش دارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بپوشاند...

 

معجزه ای از نوع اسلام

آمده است که کفار مکه از پیامبر برای صدق دعوی خود خواستند ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام ایمان می آورند... ماه کامل بود، پیامبر از خدا خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند. خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد و ماه به دو نیم شکافته شد.

 کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت: "صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان ما را سحر کرده است." بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند: "این سحر مستمر است" و آنگاه این آیات مبارک نازل شد ... "اقتربت الساعه وانشق القمر ..."  این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.آری این معجزه اسلام است و پیامبرمان که رنج های زیادی کشید تا نام اسلام باقی بماند.اکنون که قرنها از آن موضوع گذشته به تازگی دانشمندان به چیزی دست یافته اند که 1400 سال پیش در قرآن آمده بود.چیزی که بدان دست یافته اند اینست: کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده وچنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شکل اول بازگشته باشد و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد."

 

 

قرآن و اخبار آینده...

قرآن در موارد متعددی شامل اخبار غیبی است که بعدا به وقوع پیوسته است. این امر حاکی از آن است که قرآن از طرف کسی نازل شده است که می‌تواند خبر از غیب بدهد و او کسی نیست جز خدای متعال که تنها داننده غیب به صورت مطلق اوست. آیاتی که قرآن در آنها به ذکر پیشگوییهایی پرداخته است، بسیار زیاد است که ما در اینجا به چند مورد اشاره می‌کنیم:

1) قبل از آنکه مکه توسط مسلمین فتح شود پیامبر در عالم رؤیا دیدند که به نشانه خروج از احرام موهای سر خود را تراشیده‌اند و از آنجا که رؤیای انبیاء رؤیای صادقه است به اصحاب خویش وعده دادند که به‌زودی وارد مسجد الحرام می‌شوند. در سال ششم هجری آن حضرت به همراه جمعی از اصحاب به قصد زیارت خانه خدا راهی مکه شدند که در بین راه مشرکین در منطقه حدیبیه از حرکت آنان جلوگیری کردند و کار به صلح حدیبیه انجامید و قرار شد مسلمانان برگردند و سال بعد برای انجام مراسم حج عازم شوند. پس از انعقاد پیمان صدای اعتراض بعضی از اصحاب برخاست و صدق رؤیای پیامبر را مورد تردید قرار دادند در چنین شرایطی آیه زیر نازل گردید:

"لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا"

"خداوند صدق خواب رسولش را آشکار خواهد ساخت که شما مسلمانان با دل ایمن به مسجد الحرام وارد شوید و سرها بتراشید و تقصیر کنید بدون ترس و هراس. پس خداوند آنچه را شما نمی‌دانستید مقرر داشت و از پس آن فتحی نزدیک قرار داد."

در این آیه ضمن تأیید رؤیای پیامبر فتح مکه را نیز به مسلمین نوید داده شده است. در سال هفتم هجرت بود که درستی خواب آن حضرت تحقق یافت و مسلمانان به زیارت خانه خدا نایل شدند و یک سال بعد نیز دومین وعده قرآن به وقوع پیوست و در پی شکستن صلح توسط کفار، مکه توسط مسلمین فتح شد.

 2) جنگ بدر نخستین جنگ مسلمانان با کفار قریش بود. کاروانی از کفار مکه با مال التجاره فراوان از نزدیکی‌های مدینه عبور می‌کردند. مسلمین از پیامبر اجازه گرفتند تا به جبران اموال و منازل آنها که در مکه به غارت رفته بود به کفار حمله کنند و اموال آنها را بگیرند. پیامبر اجازه فرمودند و در این هنگام آیه ذیل نازل شد:

"و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین"

"و هنگامی که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه برای شما خواهد بود و شما دوست می‌داشتید که آن یکی که خالی از رنج بود برای شما باشد و خداوند می‌خواهد که حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع نماید."

این آیه نتیجه وقایع جنگ بدر را بیان می‌فرماید. با وجودی که تعداد نفرات دشمن چند برابر نفرات مسلمین بود و نگرانی در بین بعضی مشاهده می‌شد ولی قرآن صریحاً بشارت داد که یا پیروزی در جنگ و یا مال التجاره از آن مسلمین شود.

 3) هنگامی که فرزند پیامبر از دنیا رفت شخصی به نام عاص بن وایل گفت: "همانا محمد ابتر است. پسری ندارد که قائم مقام او باشد و وقتی مرد یاد او منقطع خواهد شد. در این هنگام آیات سوره کوثر بر پیامبر نازل شد:

"انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر"

"ما به تو خیر بسیار دادیم پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن همانا آن کس که تو را سرزنش می‌کند همان ابتر است."

در این آیات خبر داده می‌شود که آن کسی که آن حضرت را ابتر خواند نسلش منقرض و نسل آن حضرت باقی خواهد بود.

 یکی از مسایل مسلم در زندگی رسول اکرم (ص) که بسیار روشن است "اُمی" بودن آن حضرت است. بدین معنا که آن حضرت نه خوانده بودند و نه نوشته بودند و نه اساسا معلمی دیده بودند. این مسأله آنقدر مسلم است که خاورشناسان معروف غربی نیز در کتب خویش به این حقیقت اعتراف دارند. بر این اساس صدور الفاظی مانند کلمات قرآن کریم که آن همه جنبه‌های اعجازی اعم از فصاحت و بلاغت و اسرار خلقت و اخبار غیبی و… در آن نهفته است از یک چنین شخصی، قطعا دلیل آن خواهد بود که این کار خدایی است و این علم علمی است که از طریق وحی کسب شده است. قرآن کریم خود در این مورد می‌فرماید:

"تو ای پیامبر، پیش از نزول قرآن کریم هیچ کتابی را نمی‌خواندی و هیچ نوشته‌ای را نمی‌انگاشتی که در آن صورت، افراد وسوسه‌گر در مورد صحت رسالت تو به تردید می‌افتادند."

 

 

غرور عبادت سوز...

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید كه عابدى در آن‏جا زندگى مى‏كرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى كه به كارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت.

وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از كردار زشت خویش شرمنده‏ام. اكنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش كند، چه كنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند كرد و گفت:

خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏كار محشور مكن.

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود كه به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب كردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏كنیم، چرا كه او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ...

 

کیمیای سعادت


ویژگی های افراد با تقوا

افراد با تقوا خصوصیات و ویژگی هایی دارند، از جمله:

1.صبر در برابر مشکلات، صبر بر ترک گناهان و صبر بر انجام واجبات.

2.صداقت در گفتار و رفتار.

3.خضوع و فروتنی در انجام دستورات و دوری از غرور و خود برتربینی.

4.انفاق از هر چه خداوند به آنان روزی کرده است.

5.شب زنده داری و مناجات سحر و آمرزش خواهی از خداوند. آری! سحر، مناسب ترین زمان برای دعاست.[1]

امام صادق علیه السلام فرمود: «مراد از استغفار در سحر، نماز در آن وقت است».

در برخی روایات آمده است: «اگر کسی یکسال به طور مداوم، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار کند، مشمول این آیه می شود».[2]

ابی بصیر از امام صادق علیه السلام درباره «المُستَغفِرینَ بِالأسحار» پرسید، حضرت فرمودند:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز وتر، هفتاد مرتبه استغفار می کرد».[3]

مفضل بن عمر می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نماز شب من فوت می شود و من بعد از نماز صبح آن را قضا می کنم؟ حضرت فرمودند: «اشکالی ندارد، ولی آن را برای خانواده ات آشکار نکن، چون آن را سنّت می پندارند و در این صورت عمل به گفتار خداوند: «المُستَغفِرینَ بالأسحار» را ترک می کنند».[4]

 

پی نوشت ها:

[1] طبرسی، مجمع‏ البيان‏.

[2] تفسير اطيب‏ البيان؛ من‏ لايحضر، ج 1، ص 309.

[3] طوسی، تهذيب‏ الاحكام، ج 2، ص 120.

[4] مستدرك الوسائل، حديث 3259.

 

 

گفتگوی فرشتگان و جهنمیان

1.ملاقات اولیه

اول بار که فرشتگان با جهنمیان برای قبض روح ایشان روبه رو می شوند، می گویند چرا چنین؟«إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کنْتُمْ قالُواکنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِک مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا»؛[1]کسانی که فرشتگان(قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنهاگفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها(فرشتگان)گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها(عذری نداشتند، و)جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند.

2. مگر پیامبر برای شما نیامد؟

«تَکادُ تَمَیزُمِنَ الْغَیظِ کلَّما أُلْقِی فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یأْتِکمْ نَذیر؛ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکذَّبْنا وَ قُلْنا مانَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَی ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ کبیر؛ وَ قالُوالَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کنَّا فی أَصْحابِ السَّعیر»؛[2]نزدیک است(دوزخ) ازشدت غضب پاره پاره شود؛ هر زمان که گروهی در آن افکنده می شوند، نگهبانان دوزخ ازآنها می پرسند: «مگر بیم دهنده الهی به سراغ شما نیامد؟! می گویند: «آری، بیم دهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده، و شما در گمراهی بزرگی هستید! و می گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم

3. همه کافران را به جهنم ببرید!

«وَ سیقَ الَّذینَ کفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یتْلُونَ عَلَیکمْ آیاتِرَبِّکمْ وَ ینْذِرُونَکمْ لِقاءَ یوْمِکمْ هذا قالُوا بَلی وَ لکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرین؛ قیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکبِّرین»؛[3]و کسانی که کافر شدندگروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند؛ وقتی به دوزخ می رسند، درهای آن گشوده می شودو نگهبانان دوزخ به آنها می گویند: «آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟!»می گویند: «آری، (پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند، و ما مخالفت کردیم!) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است. به آنان گفته می شود: «از درهای جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید؛ چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!».

4. عذاب ما را تخفیف دهید!

«وَ قالَ الَّذینَفِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکمْ یخَفِّفْ عَنَّا یوْماً مِنَ الْعَذاب؛ قالُوا أَ وَ لَمْ تَک تَأْتیکمْ رُسُلُکمْ بِالْبَیناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلال»؛[4]و آنها که در آتشندبه ماموران دوزخ می گویند: «از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد! آنهامی گویند: «آیا پیامبران شما دلایل روشن برایتان نیاوردند؟!» می گویند: «آری!»آنها می گویند: «پس هر چه می خواهید(خدا را) بخوانید؛ ولی دعای کافران(به جایی نمی رسد و) جز در ضلالت نیست!».

5. خشم خدا بزرگ است!

«إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا ینادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکبَرُ مِنْ مَقْتِکمْ أَنْفُسَکمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکفُرُون»؛[5]همانا کسانی را که کافر شدند روز قیامت ایشان را صدا می زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما ازعداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که بسوی ایمان دعوت می شدید، ولی انکار می کردید.

6. ما را بکُشید تا راحت شویم!

«وَ نادَوْا یامالِک لِیقْضِ عَلَینا رَبُّک قالَ إِنَّکمْ ماکثُون»؛[6]آنها فریاد می کشند: «ای مالک دوزخ!(ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند(تا آسوده شویم)! می گوید: «شمادر این جا ماندنی هستید».

پی نوشت ها:

[1] نسا، آیه 97.

[2] ملک، آیات 8 تا 10.

[3] زمر، آیه 71 و 72.

[4] غافر، آیه 49 و50.

[5] غافر، آیه 10.

[6] زخرف، آیه 77.

 

 

ایمان چیست؟ اسلام چیست؟

جاءَ جَبْرَئیلُ علیه السلام إلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله فِی صُورَةِ أَعْرابِی وَ النَّبِی صلی الله علیه و آله لا یعْرِفُهُ فَقال: یا مُحَمَّدُ! مَا الْإیمانُ؟ قالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیومِ الآخِرِ وَ الْمَلائِکةِ وَ الْکتابِ وَ النَّبِیینَ وَ الْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ. قالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ! فَما الْإسْلامُ؟ قالَ صلی الله علیه و آله: اشْهَدْ أَنْ لا إلهَ إلّااللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ تُقِیمُ الصَّلاةَ وَ تُؤْتِی الزَّکاةَ وَ تَصُومُ رَمَضانَ وَ تَحِجُّ الْبَیتَ. قالَ: صَدَقْتَ[1].

جبرئیل به شکل عربی بادیه نشین به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و این در حالی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله او را نمی شناخت؛ او گفت: یا محمد! ایمان چیست؟

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اینکه به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران و زنده شدن بعد از مرگ، اعتقاد داشته باشی.

جبرئیل گفت: راست گفتی ای محمد! بگو اسلام چیست؟

حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: اینکه شهادت بدهی که خدائی جز اللَّه نیست و اینکه محمّد، بنده و پیامبر او است و اینکه نماز بخوانی و زکات بدهی و در ماه رمضان روزه بگیری و به حجّ خانه خدا بروی.

جبرئیل عرض کرد: راست گفتی.

پی نوشت:

[1] جامع الأخبار، ص 36.

 

آیا می دانید چرا حجاج خلاف جهت عقربه های ساعت طواف می کنند؟

احکام و دستورهای اسلامی هر یک راز و رمزهایی دارد که دستیابی به آنها انسان را در اعتقادات دینی قوی تر و راسخ تر می سازد. بسیاری از این اسرار و معارف از زبان معصومین علیهم السلام در روایات و احادیث دینی نقل شده و برخی نیز به تدریج با گسترش علم و دانش بشری کشف گردیده است.

در این میان مناسک و اعمال حج یک مجموعه رمز آلود است که هر یک از فروع آن دارای اسرار نهفته ای است. یکی از احکام حج آن است که حاجی باید در هنگام طواف جانب چپ بدنش به سمت کعبه باشد. سمت چپ قرار دادنِ کعبه یکی از واجبات طواف است که ترک عمدی یا سهوی آن موجب باطل شدن طواف می شود.

عالمان علوم دینی و تجربی هر یک فلسفه و اسرار خاصی را برای آن برشمرده اند که ذیلا برخی از آنها را ملاحظه می کنید:

 

برخی گفته اند: علت این که کعبه باید در جانب چپ طواف کننده باشد آن است که این حالت ناظر به این حقیقت است که فرد می باید با توجه به معنا و حقیقت طواف، سمت چپ بدن خویش را که نماد اعتقاد و عملکرد اصحاب شمال(یسار) است، به طرف کعبه محصور و محدود کند و راه را بر بینش و روش باطل شیطان ببند.[1]

چرا که از برخی احادیث استفاده می شود که سمت چپ، نماد دشمنی و مخالفت با ولایت اهل بیت محسوب می شود. مانند این حدیث که که در ذیل آیه« هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ»(سوره بلد، آیه 19) بیان گردیده که می فرماید: «الْمَشْأَمَةُ أَعْدَاءُ آلِ مُحَمَّد: اصحاب شمال، دشمنان آل محمّد می باشند»(تفسیر القمی، ج 2، ص 423) و نیز روایت شده است که رسول خدا خطاب به نقض کنندگان عهد فرمودند:«أَخَذْتُمْ بَعْدِی ذَاتَ الشِّمَالِ وَ ارْتَدَدْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ الْقَهْقَری: شما بعد از من به سمت چپ منحرف شده و با سیر قهقرایی، به بینش قبل از هدایت خود بازمی گردید.»(امالی، شیخ طوسی، ص 94)

 

برخی دیگر گفته اند: علت آن که سمت چپ باید به سمت کعبه باشد آن است که: طواف ملائکه در بیت المعمور به سمت چپ است. یا به این دلیل است که گردش اجزای تمام اشیا و اجرام آسمانی به سمت چپ است و یا این که جهت طواف به سمتی است که قلب انسان در آن سمت است؛ چون کعبه قلب زمین است.[2]

 

برخی محققان: با بررسی عوامل فیزیکی علل دیگری را در این باره طرح کرده اند از جمله این که دکتر حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی می گوید: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.

تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد، پنج نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود.

اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد.

حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.

درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم باید گفت هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد.

پی نوشت:


[1] نمادها و رمزواره‏ های حج (نشانه ‏های الهی در سرزمین وحی)، مجتبی شریفی.

[2] چهار صد و شصت نکته نورانی درباره حج، رحمان یوسف پور.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون

تاريخ : سه شنبه 18 / 5 / 1394 | 7:35 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.