اللّهمَّ اجعَلنی فيه مِن المُتوکّلين عَليک
وَ اجعلنی فيه مِن الفائِزين لَدَيک
وَ اجعَلنی فيه مِن المُقرّبين إليک
بإحسانِک يا غايَة الطّالبين
خدايا !
دريايی موجخيز مرا فرا گرفته
پيکر رنجورم را اين سو و آن سو میبرد
ابرهايی سياه بر سَرم سايه افکنده
هراسِ گم شدن، تار و پود سويدای خستهام را از هم میدرد
تنها يک نقطهی اميد برای منِ درمانده به جا مانده
که با نويدی جانفزا مرا به خويش خوانده است
و آن آهنگ دلنوازی است که از آستان تو برمیخيزد
و روح و روان مرا برمیانگيزد
جانآفرينا !
مرا آنسان گردان که به رشتهی سُتوار عنايات تو چنگ زنم
و به ذات جاودانهی تو تکيه کنم
هر که به ريسمان صدگره تو بَرآويخت
گناهانش يکيک بريخت
و هر که آهنگ تو کردارمغانی از رهايی با خود آورد
الها !
کاميابی من در رستگاری نزد تو است
مرا بیبهره مگردان
و رهايی من در پرهيز و دوری از غير تو است
مرا آلوده مگردان
خدايا !
دَه روز است که کام از طعام فرو بستهام
و از شهد و شيرينی گسستهام
دَه روز است که به لطف و کرم تو، گناه و ناپسند را فروهشتهام
و اگر تو بپذيری، در صف پرستندگانت نشستهام
امروز اميد آن دارم که در اين بزم
گاهِ خويش مرا نزديکتر بنشانی
و لذت قرب آستانت را نيز به من بچشانی
ای که همهی پويندگان، راه تو را میپويند
و همهی دردمندانِ خواهنده، نزديکی به درگاه تو را میجويند
بر من نيز نيکی و پاکی تمام کن
و آتش سوزان دوزخ را بر پيکر رنجورم حرام فرما.
اللّهُمّ حَبِّب إلیّ فيه الإحسانَ
وَ کَرِّه إلیّ فيه الفُسوقَ و العِصيانَ
وَ حَرِّم عَلیّ فيه السَخَطَ و النّيرانَ
بعَونِک يا غياثَ المُستَغيثين
روزها را میشمارم؛
يک، دو، سه . . .
اکنون از ده گذشته
و من همچنان بر درگاه تو نشسته
ندانم از روزان و شبان پيش بهرهای اندوختهام؟
و از صيام و قيام خويش جامهای جميل دوختهام؟
يا من ـ اگرَم به پايان رمضان هم رسانی ـ همان باشم که بودهام
و همان راهی را روم که پيشتر بريدهام و پيمودهام؟
اگر راز و نيازم بشنوی و بپذيری
و دستان محتاجم بگيری
به سعادت دست يابم و رستگار شوم
و اگرَم وا نهی ـ که نَنهی ـ
افسوسخورِ نابرخورداری از اين رحمت سرشار شوم
خدايا !
آنان که در پيرامون ما میزيند، برادران مايند
اگر ما به دريای رحمت تو چشم داريم
آنان هم به دستان ما نظر میکنند
و اگر ما به باران محبت تو اميد داريم
آنان هم به مهرورزیهای اندک ما نگه میافکنند
امروز آنان به نيکی ما محتاجند
و فردا ما به ياری آنان نيازمند
امروز دست ما را دهندهکن
و ما را بخشنده
گناه و نافرمانی
مايهی خشم و آتش تو بر بندگان است
و کجروی و سرپيچی
سبب فرود آمدن عذاب دردناک تو بر آفريدگان
سرکشیِ امروز ما پيشدرآمدِ پشيمانیِ فردای ما است
و گامهای کژمان نشانهی خطای ما و خشمخوانِ خدای ما
امروز اگر تو نافرمانی و سرکشی را در چشم ما ناساز سازی
و اگر ما گشتن بر گرد گناه را ناپسند خوانيم
فردای رستاخيز، از خشم و آتش سوزان خويش رهامان سازی
و تو را از خود خرسند دانيم
و نعمت خويش بر ما تمام نُمايی
و شعله های دوزخ را بر ما حرام فرمايی
آن که فرياد زند
و داد خواهَد
و از جايی ندايی نشنود
اين تويی که فريادش رسی
و از او پرسی و ياریاش رسانی
و آن که ياری طلبد
و کمک خواهد
و از هيچ زاويه صدايی نشنود
اين تويی که غبار اندوه از رخسار غمزدهاش برگيری
و او را در آستان بلند خويش بپذيری
فريادرسا !
مرا هم ياری رسان و فريادَم رس
اللّهُمّ زَيِّنّی فيه بالسِّتر و العِفاف
و استُرنی فيه بلِباس القُنوع و الکِفاف
و احمِلنی فيه علی العَدل و الإنصاف
و آمِنّی فيه مِن کلِّ ما أخاف
بعِصمَتک يا عِصمَة الخائِفين
رمضان برای منِ بنده ماه خودسازی است
و برای توِ آفريننده ماه بندهنوازی
رمضان برای من ماه خوردنها و آشاميدنهای اندک
و رازها و نيازهای بسيار است
و برای تو
ماه بخششها و دهشهای پرشمار
پروردگارا !
امروز از تو میخواهم که زيوری از پوشش به من دهی
و افسری از پاکدامنی بر سرَم نهی
افزونخواهی کشنده است
و چونان گرگان گرسنه، دونده و درنده
و بسندگی و کماندوزی
به سان همهی سيرتهای نيک، پايا و ماننده
پوشنده خداوندا !
جامهای از درويشی و کماندوزی بر پيکرم انداز
و مرا به کمترين نيازهای زندگی خرسند ساز
امروز، هم آن روزی است که نَشايد از نيايش بکاهم
و بر من است که همهی نيکیها از تو خواهم
دادمندی اگر پيشهی من شود
و دادپيشگی اگر انديشهی من
انتظار من برای دادورزی ديگران بِهوده باشد
دادگسترا !
تو خود مرا به داد راه بنُما
و شهد داد در کامم ريز
آسمان مرا ابرهايی هراسناک پوشانده
و بر اندام من غباری از وحشت افشانده
هول و هراس من بیپايان
و ترس من آشکار و نمايان
نگرانی مرا سر آور
و جان مرا در پناه خويشت در آور
هر که ترسيد به تو گرويد
و هر که زاريد ندای محبت از تو شنيد
پردهی هراسزدايت را بر من افکن
و بساط نابسامانی انديشهام را بر هم زن
نظرات شما عزیزان: