ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

بررسی جایگاه اهل بیت در قرآن

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

بررسی جایگاه اهل بیت در قرآن

بررسی جایگاه اهل بیت در قرآن

شخصیت اهل بیت (علیه السلام) در قرآن

بدون شك آیات فراوانی در قرآن وجود دارد كه ناظر به شخصیت و مقامات اهل بیت (علیهم السلام) است، چنان كه آیات متعدّدی نیز دربارۀ دشمنان و مخالفان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است. لكن چنانكه گفته شد مقاصد این آیات وقتی روشن می‌گردد كه به روایات صحیحی كه دربارۀ سبب نزول آنها آمده است مراجعه شود و یا در صورتی كه توضیح و تفسیری در خصوص مفاد آنها از معصومین (علیهم السلام) وارد شده است، ملاحظه گردد. و به عبارت دیگر حقایق این آیات در پرتو تاریخ صحیح نگریسته شود. با چنین مبنا تعداد آیاتی كه ناظر به امامت و وصایت علی (علیه السلام) بوده و یا مقامات و كمالاتی را برای اهل بیت (علیهم السلام) اثبات می‌كند فوق شمارش است. چنانكه امام باقر (علیه السلام) در حدیثی فرمود: «ثلث قرآن دربارٍۀ ما و دوستان ما و ثلث دیگر دربارۀ دشمنان ما نازل شده است»[۱۲]؛ مثلاً در ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ مائده معروف به آیۀ ولایت در تفاسیر آمده است:

«پس از آن كه علی (علیه السلام) در حال ركوع انگشتر خود را به سائلی عطا نمود، این آیه دربارۀ آن حضرت نازل گردید»،[۱۳]

و یا در ذیل آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران یعنی آیۀ مباهله آمده است كه: «رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در جریان مباهله با مسیحیان نجران به اتفاق علی، فاطمه، حسن و حسین، به محل مباهله پا گذاشت و كس دیگری همراه آن حضرت نبود»[۱۴]

و آیات فراوان دیگر كه آشنایی با سبب نزول و یا تفسیر آنها، انسان را در جریان موقعیت سیاسی و معنوی اهل بیت (علیهم السلام) قرار می‌دهد. لذا بدون این كه مطرح كرده باشیم كه نام علی و فرزندانش (علیهم السلام) به طور صحیح در آیات قرآن بوده و در نتیجۀ تحریف، حذف شده است، بر این باوریم كه مراجعه به توضحیات و یا سبب نزول‌هایی كه در ذیل بسیاری از آیات وجود دارد ما را به خوبی در جریان مقام و موقعیت اهل بیت (علیهم السلام) قرار می‌دهد، مگر آن كه انسان بخواهد با بی اعتنایی به روایات معتبر و به طور كلّی جریانات صحیح تاریخی، به مطالعۀ قرآن روی آورد كه آن خود به نوعی زنده ساختن شعار انحرافی «حسبنا كتاب الله» خواهد بود.

در این قسمت به بررسی آیاتی پرداخته می‌شود كه یا سبب نزول آنها مبین فضیلتی برای اهل بیت (علیهم السلام) است. و یا با توجه به روایات معتبر، پس از نزول، انطباقی جز با علی و اهل بیت او (علیهم السلام) نیافته است.

۱ . فداكاری بزرگ در آستانۀ هجرت

{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ}[۱۵]؛« و از مردمان كسی هست كه جان خود را در طلب خشنودی خدا می‌فروشد و خداوند به بندگان مهربان است.»

این آیه به مناسبت حادثۀ لیلۀالمبیت نازل گردید. لیلۀالمبیت شبی است كه در آن علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) آرمید تا آن حضرت با آرامش خاطر از مكه به مدینه هجرت كند. مفسّران شیعه با استناد به روایات منقول از ائمه (علیهم السلام) و یا اظهارات پاره‌ای از صحابه نزول آیۀ فوق را دربارۀ علی (علیه السلام) مسلّم می‌دانند. به عنوان مثال عیاشی به نقل از جابر و او از امام باقر (علیه السلام) آورده است كه: آیۀ {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ}، دربارۀ علی بن ابی طالب نازل گردید. و آنگاه كه كفار قریش درصدد دستیابی به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و كشتن ا و بودند، علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) خوابید و بدین وسیله جان خود را تقدیم خدا و رسول او نمود.[۱۶]

طبرسی به نقل از ابن عباس نوشته است: «این آیه، پس از خروج پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از مكه به سوی مدینه و خوابیدن علی (علیه السلام) در بستر آن حضرت، در بین مكه و مدینه نازل گردید.»[۱۷]

از دانشمندان اهل سنت نیز بسیاری نزول آیۀ لیلۀالمبیت را در شأن علی (علیه السلام) تأیید كرده‌اند. از جمله ابن ابی الحدید از قول ابوجعفر اسكافی ـ از علمای قرن سوم ـ نوشته است: «همۀ مفسران روایت كرده اند كه آیۀ {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی...} به مناسبت خوابیدن علی (علیه السلام) به جای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در لیلۀالمبیت، نازل شده است.»[۱۸]

اسكافی همچنین معتقد است كه: آیۀ «لیلۀالمبیت» تناسب خاصی با آیۀ سی‌ام سورۀ انفال دارد كه خداوند در آن می‌فرماید: «وَ إِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَیمْكُرُونَ وَیمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْماكِرِینَ»؛ « به خاطر بیاور هنگامی را كه كافران نقشه می‌كشیدند تو را به زندان بیفكنند یا به قتل برسانند، و یا از مكه خارج سازند، آنها چاره می‌اندیشیدند و نقشه می‌كشیدند و خداوند هم تدبیر می‌كرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیر كنندگان است.»

وی می‌نویسد: «مكر قریش آن بود كه پای همۀ قبایل را در كشتن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به وسط كشند و مكر خداوند نیز از طریق خوابیدن علی (علیه السلام) به جای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ظاهر گردید.»[۱۹]

ابن ابی الحدید از قول اسكافی این مطلب را هم اضافه كرده است كه: «حدیث فراش( خوابیدن علی (علیه السلام) در بستر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) )، جریان متواتری است كه جز دیوانه و یا كافر آن را انكار نمی‌كند.»[۲۰] به دلیل همین فضیلت استثنایی برای علی (علیه السلام) ، بعدها معاویه تصمیم گرفت تا با پرداخت چهار صد هزار درهم، سمرۀ بن جندب را راضی كند تا وی ادعا نماید كه آیۀ: {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی...} دربارۀ ابن ملجم نازل شده است.[۲۱]

سمرۀ بن جندب به خواستۀ معاویه تن در داد، اما با توجه به فاصلۀ نزول آیه با شهادت علی (علیه السلام) به دست ابن ملجم، جز افراد ساده لوح و بی خبر، كسی زیر بار روایت سمره نرفت.

۲ ـ اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در روز مباهله

«فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبِینَ»[۲۲]۱

یعنی: هرگاه بعد از علم و دانشی كه (دربارۀ مسیح) به تو رسید (باز) كسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت كنیم، شما هم زنان خودرا، ما نفوس خود را دعوت كنیم، شما هم نفوس خود را، آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا بر دروغ‌گویان قرار دهیم.

شرح و توضیح: مباهله در اصطلاح دینی به معنای نفرین كردن دو نفر به یكدیگر است. مراسم مباهله به این صورت است كه افرادی كه با هم در مطلبی اختلاف نظر دارند و در مقابل دلایل خود قانع نمی‌شوند در یك جا جمع شده، به درگاه خدا تضرّع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد. و امّا جریان مباهله در تاریخ اسلام به این صورت است كه: در سال دهم هجری هیئتی از مسیحیان نجران به مدینه آمدند و با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ملاقات و گفتگو كردند. در این دیدار بزرگان مسیحی ـ كه قائل به الوهیت حضرت عیسی (علیه السلام) بودند ـ تولد آن حضرت بدون داشتن پدر را غیر ممكن اعلام كردند، امّا در پاسخ آنها این آیه نازل گشت كه: «مَثَل عیسی نزد خدا همانند آدم است كه خداوند او را از خاك آفرید سپس به او فرمود: «موجود باش، و او موجود شد. این حقیقتی از جانب پروردگار تو است، بنابراین از تردید كنندگان مباش (كه عیسی آفریدۀ خدا باشد).»

علی رغم این پاسخ روشن، مسیحیان قانع نشدند. در اینجا آیۀ مباهله نازل گشت و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به امر الهی آنها را دعوت به مباهله كرد. طرفین موافقت كردند كه روز بعد جهت انجام مباهله در محلی حاضر شوند. فردای آن روز پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ـ در حالی كه علی، فاطمه، حسن وحسین (علیهم السلام) به همراه او حركت می‌كردند ـ به محل مباهله حاضر گشت. امّا گروه مسیحیان به هنگام مشاهدۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و همراهان ایشان احساس كردند كه در صورت مباهله احدی از آنها زنده نخواهد ماند، لذا به پیشنهاد بزرگ خود از مباهله صرف نظر كردند و مصالحه با پیامبر و پرداخت جزیه را ترجیح دادند.

آنچه در جریان مباهله اهمیت دارد این مطلب است كه مطابق آیۀ مباهله علی (علیه السلام) مصداق نفس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بوده و حسن و حسین (علیهما السلام) به عنوان فرزندان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) قلمداد شده‌اند. از این رو امامان شیعه ـ بعدها ـ در برخورد با مخالفان خود، همه جا با استناد به آیۀ مباهله خود را پسران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نامیده و بر دیگران افتخار كرده‌اند.

جریان مباهله با شرحی كه گذشت، از حوادث قطعی و متواتر تاریخ اسلام است كه نه كسی اصل آن را مورد تردید قرار داده است و نه كسی در مورد همراهان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در روز مباهله، ادّعای دیگری كرده است. این حادثه در تفاسیر شیعه و سنی و در بسیاری از كتب حدیث وارد شده است.[۲۳]

۳ . صاحبان فرمان از نظر قرآن

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»[۲۴]؛«ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چیزی نزاع و اختلاف كردید، آن را به خدا و رسول او بازگرانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این كار برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیكوتر است».

در آیۀ شریفه پس از اطاعت از خدا و رسول (صلّی الله علیه وآله) ، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به میان آمده و این اطاعت، اطاعتی مطلق و بی قید و شرط است. در این كه اولوالامر چه كسانی هستند، بین مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت در تعیین مصداق اولوالامر به اختلاف سخن گفته و مصادیقی چون خلفای اربعه، امرای سیاسی، فرماندهان نظامی و علمای دین، قضات و... را احتمال داده‌اند.[۲۵] در صورتی كه به عقیدۀ مفسّران شیعه هیچ یك از مصادیق یاد شده در تفسیر اولوالامر صحیح نیست. دلیل این مطلب آن است كه در آیۀ مذكور، اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و رسول به شكل مطلق تكلیف شده است و این افراد جز در بین معصومان (علیهم السلام) مصداقی ندارند. طبرسی پس از بیان اختلاف مفسّران عامه در تعیین اولوالامر می‌نویسد:

«اصحاب ما (شیعیان) از طریق امامان باقر و صادق (علیهما السلام) روایت كرده‌اند كه اولوالامر همان امامان از اهل بیت پیامبرند كه خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب كرده، همانگونه كه اطاعت از خود و اطاعت از پیامبرش را واجب كرده است. علاوه بر آن جایز نیست كه خداوند، اطاعت از كسی را به صورت مطلق واجب كند مگر كسی كه عصمت او ثابت شود و باطنش همانند ظاهرش باشد و نیز از هر گونه سهو و غلط و كار زشت، مبرّا و در امان باشد و چنین چیزی نسبت به امرا و یا دانشمندان غیر قابل حاصل است، لذا خداوند اجلّ از آن است كه به اطاعت از معصیت كار و یا كسانی كه از قول و فعلشان انطباقی با هم ندارد، فرمان دهد.»[۲۶]

در بین اهل سنت، فخر رازی نیز وجود عصمت را لازمۀ اطاعت مطلق از اولوالامر دانسته و در این باره به روشنی استدلال كرده است، هر چند كه در نتیجه گیری نهایی،‌ این دانشمند به خطا رفته است.[۲۷]

زمخشری در تفسیر خود صاحبان امر را به امرای حق تفسیر كرده و می‌نویسد: امرای جور كه خداوند و رسول او از آنان بیزارند، هرگز نمی‌توانند در آیه ـ از جهت وجوب اطاعت از ایشان ـ عطف به خدا و رسول (صلّی الله علیه وآله) شوند[۲۸].

به طوری كه گذشت روایات شیعه مصداق اولوالامر را به روشنی تعیین كرده است. به عنوان مثال كلینی در كتاب خود حدیثی از ابوبصیر نقل كرده كه او گوید:

از امام صادق (علیه السلام) سؤال كردم: آیه: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأْمْرِ مِنْكُمْ» دربارۀ چه كسانی نازل گردید؟ امام (علیه السلام) فرمود: «این آیه در شأن علی (علیه السلام) و فرزندانش حسن و حسین (علیهما السلام) نازل گردید.» ابوبصیر گوید: باز سؤال كردم كه مردم می‌گویند: از چه جهت، خداوند نام علی (علیه السلام) و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «در پاسخ به مردم بگویید: دستور نماز خواندن بر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نازل گردید، در حالی كه سخنی از سه ركعت و چهار ركعت در میان نبود، این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود كه ركعات نماز را تفسیر كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد، امّا در آن نیامده بود كه از چهل درهم یك درهم بپردازید و این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود كه نصاب زكات را تفسیر كرد. و دستور حج نازل شد در حالی كه در آن نیامده بود كه هفت نوبت طواف كنید، این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود كه مراسم طواف را تفسیر كرد. بر همین پایه فرمان خدا نازل گشت كه: «از خدا و رسول خدا اطاعت كنید و از كسانی كه از بین شما صاحبان امر باشند نیز اطاعت كنید.» كه مصداق آن دربارۀ علی و حسن و حسین (علیهم السلام) ثابت و پابرجا ماند. زیرا در ارتباط با این دستور بود كه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «هر مؤمنی كه من سرپرست و مولای او هستم علی مولا و سرپرست او خواهد بود.» و ... بدانید اگر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) لب فرو می‌بست و خاندان خود را معرفی نمی‌كرد، خاندان فلان و بهمان مدّعی می‌شدند كه ما صاحب الامر شماییم.»[۲۹]

۴ ـ كمال دین در پرتو ولایت

(الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإْسْلامَ دِیناً)[۳۰]«امروز برای شما دینتان را كامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دین بر شما پسندیدم».

این آیه به فاصلۀ اندكی پس از جریان غدیر خم نازل گردید. مقایسۀ مفاد آن با مفاد آیۀ تبلیغ گویای همین حقیقت است. زیرا در آیۀ تبلیغ، از ابلاغ فرمان خدا به مردم و ناقص شدن رسالت الهی در صورت عدم ابلاغ آن، سخن به میان آمده و در این آیه از كامل شدن دین خدا و تمام شدن نعمت الهی خبر داده شده است، لذا این دو مطلب با یكدیگر ارتباط دقیقی دارند كه بر هیچ متدبّری پوشیده نیست. مفسّران شیعه به طور عام و از مفسّران اهل سنت نیز عده‌ای این ارتباط را پذیرفته و در كتاب‌های خود مورد تصریح قرار داده‌اند. به عنوان مثال طبرسی آورده است: «بنا به روایاتی كه از امامین صادقین (علیهما السلام) نقل شده، پس از آن كه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در روز غدیر خم، علی (علیه السلام) را به عنوان پیشوای مردم تعیین نمود، آیۀ اكمال نازل گردید. در این روایات همچنین آمده است: این آخرین فریضه‌ای بود كه خداوند نازل فرمود و پس از آن فریضۀ دیگری نازل نگشت. طبرسی سپس با ذكر سند، روایتی به نقل از ابوسعید خدری ذكر كرده است كه پس از نزول این آیۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«الله اكبر علی اكمال الدین و اتمام النعمۀ و رضا الرب برسالتی و ولایۀ علی بن ابی طالب من بعدی و قال من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله.»[۳۱]

مفسّران اهل سنت غالباً معتقدند كه: آیۀ اكمال در حجۀالوداع و در روز عرفه نازل گردید و نزول آن پس از بیان مسائلی چون: ابلاغ آخرین احكام حلال و حرام و به عبارتی كامل شدن دایرۀ تشریع، آزادی خانۀ خدا از مظاهر شرك و بت‌پرستی و در نتیجه قطع نفوذ مشركان از آنجا، انجام مناسك حج توسط رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و مسلمانان صورت گرفت و این امور موجب یأس كفار از غلبۀ دوباره بر مسلمانان بوده است[۳۲] اما به دلایلی باید گفت كه احتمالات یاد شده دربارۀ نزول آیۀ اكمال، احتمالات نادرستی است از جمله:

۴ / ۱ ـ بسیاری از دانشمندان اهل سنت ارتباط آیۀ اكمال و ماجرای غدیر خم را پذیرفته و یا لااقل به عنوان یك احتمال در كتاب‌های خود نقل كرده‌اند به طوری كه علامۀ امینی، ۱۶ منبع از منابع اهل سنت را در این خصوص معرفی كرده است.[۳۳]

۴ / ۲ ـ اكثر مواردی كه به عنوان مصادیق كامل شدن دین در تفاسیر اهل سنت به چشم می‌خورد ـ از جمله احكام حلیت گوشت‌ها، بیان حلال و حرام الهی، تشریع حج، آزادی خانۀ خدا از مظاهر بت‌پرستی و ... ـ یا از چنان اهمیتی برخوردار نیست كه ارتباطی با كامل شدن دین پیدا كند ویا از مواردی است كه از سال‌ها قبل از نزول آیۀ اكمال تحقّق یافته بود.

۴ / ۳ ـ در آیۀ شریفه بحث از كامل شدن دین به میان آمده و این موضوع با یأس كامل كفار نسبت به مسلمانان پیوند خورده است. اما یأس و نومیدی كفار معنایی جز قطع نفوذ و سلطۀ آنان بر مسلمانان ندارد كه این موضوع پس از روشن شدن وضع رهبری در امت اسلامی ـ آن هم بعد از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ـ قابل حصول است.

۴ / ۴ ـ عده‌ای از مفسّران قائلند كه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پس از نزول آیۀ اكمال ۸۱ روز بیشتر زندگی نكرد.[۳۴] با توجه به آن كه مطابق پاره‌ای از روایات، وفات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در دوازدهم ربیع الاول بوده است[۳۵] نتیجه می‌شود كه روز نزول آیۀ اكمال روز هجدهم ذی الحجۀ بوده است.

۴ / ۵ ـ اكثر مفسّران شیعه به ویژه علامۀ طباطبایی، نزول آیۀ اكمال را تحقّق وعدۀ الهی كه در آیۀ ۵۵ سورۀ نور مطرح شده است، دانسته‌اند و می‌دانیم كه در این آیه بحث از استخلاف مؤمنان بر زمین و استقرار دین الهی توأم با آرامش و امنیت صالحان است، كه قطعاً نصب علی (علیه السلام) به پیشوایی مؤمنان مقدمۀ چنین حكومتی بوده است.[۳۶]

۴ / ۶ ـ امام باقر (علیه السلام) از ولایت علی (علیه السلام) به عنوان آخرین فریضۀ نازله یاد كرده است.[۳۷] در روایات دیگر تصریح شده است كه اسلام بر پنج ستون استوار شده كه آنها عبارتند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولایت[۳۸] در تمام این روایات بر این مطلب تأكید شده است كه ولایت به عنوان فریضه‌ای است كه اولی و افضل بر سایر فرائض است.

۵ . ولی و سرپرست مؤمنان

«إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاۀ وَیؤْتُونَ الزَّكاۀ وَهُمْ راكِعُونَ»[۳۹]

« همانا ولی و سرپرست شما خدا و رسول او هستند و نیز كسانی كه ایمان آورده‌اند، همان‌ها كه نماز بپا می‌دارند و در حالی كه در ركوع به سر می‌برند زكات می‌دهند.»

این آیه، به آیۀ ولایت معروف است و در سبب نزول آن در تفاسیر شیعه و سنی آمده است كه: روزی فقیری وارد مسجد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شد و از حاضران تقاضای كمك نمود، اما كسی توجّهی به او نكرد. در این هنگام علی (علیه السلام) كه در حال ركوع به سر می‌برد، به سمت فقیر اشاره كرد و بدین وسیله به او فهماند كه انگشتری حضرت را برای خود بردارد و در اینجا بود كه آیۀ: «انما ولیكم الله و...» نازل گردید.[۴۰]

پاره‌ای از روایات تصریح می‌كند كه نماز علی (علیه السلام) در آن لحظه به صورت نافله و مستحبی بوده است.[۴۱](۳) بنا به روایتی از ابن عباس رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) سرگرم وضو و آماده شدن جهت نماز بود كه آیۀ «انما ولیكم الله و...» بر او نازل گردید، در اینجا بود كه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وارد مسجد گردید و از حال كسی‌كه چنین انفاقی نموده است جویا گردید و متوجه شد كه، چنین كسی جز علی (علیه السلام) نبوده است.[۴۲](۱)

آیۀ ولایت از مهم‌ترین شواهدی است كه دانشمندان شیعه با استفاده از آن امامت بلافصل علی (علیه السلام) را اثبات كرده‌اند. شروع آیه با تعبیر «انّما» كه مفید حصر است، ذكر ولایت مؤمنان زكات دهنده در طول ولایت خدا و رسول، مصداق انحصاری این مؤمنان به علی (علیه السلام) مطابق روایات معتبر شیعه و سنی، و بالأخره مفهوم ولایت در آیه كه چیزی جز سرپرستی و رهبری نیست، همه و همه از قرائنی است كه مبین امامت علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است. شیخ طوسی در تفسیر آیه می‌نویسد: «بدان كه این آیه از واضح‌ترین ادله بر امامت بلافصل علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است، زیرا اوّلاً ثابت می‌گردد كه كلمۀ ولی در آیه به معنای اولی و احق است و دیگر آن كه ثابت شده است كه مصداق: «والذین آمنوا»‌كسی جز علی (علیه السلام) نیست و با اثبات این دو اصل، دلالت آیه بر امامت علی (علیه السلام) روشن و واضح است.»[۴۳]

در مورد آیۀ ولایت پرسش‌هایی مطرح شده است. از جمله آن كه:

چگونه ممكن است علی (علیه السلام) در نماز به كاری غیر از راز و نیاز با پروردگار خود مشغول گردد؟

در پاسخ باید گفت: حضور سائل در مسجد و تقاضای مكرر او از مردم برای كمك به وی، به طور طبیعی توجه هر كسی را جلب می‌كند. به ویژه آن كه نماز علی (علیه السلام) در آن لحظه، نماز مستحبی بود و احسان به فقیر عبادتی است كه اهمیت و ثواب آن كمتر از نماز نافله نمی‌باشد.

پرسش دیگر آن است كه آیا اعطای انگشتری می‌تواند مصداقی از پرداخت زكات باشد؟

در پاسخ می‌توان گفت: در بسیاری از آیات قرآن تعبیر «زكات» به مفهوم شرعی و اصطلاحی آن ـ كه اكنون رواج دارد ـ به كار نرفته است، بلكه زكات به معنای هر گونه انفاق و احسان در راه خداست. زكات به معنای شرعی در سال نهم هجری وضع شده و آ‌یات قرآن و روایات صحیح السند گواه این مطلب است.[۴۴] لذا تعبیر زكات در فراز: «ویؤتون الزكاۀ و هم راكعون» به معنای احسان علی (علیه السلام) به فقیر بوده است. پرسش بعد دربارۀ الفاظ جمع موجود در آیۀ است. آن هم با توجه به آن كه آیه ولایت اختصاصاً دربارۀ علی (علیه السلام) نازل شده است.

در پاسخ به این پرسش، مفسّران به بحث پرداخته‌اند از جمله زمخشری نوشته است:

«اگر كسی بگوید چگونه صحیح است كه آیه در شأن علی (علیه السلام) نازل شده باشد، در صورتی كه لفظ «الذین» به صورت جمع به كار رفته است، خواهم گفت: در این آیه با آنكه آیه دربارۀ یك فرد نازل شده، لفظ جمع به كار رفته است تا آن كه سایر مردم نیز به چنین كاری ترغیب شوند و به ثوابی مانند ثواب علی (علیه السلام) دست یازند.»[۴۵]۱

البته سخن زمخشری، سخن درستی است لكن تاریخ سراغ ندارد كه پس از علی (علیه السلام) نیز كسی در حال ركوع به چنین كاری دست زده باشد.

۶ ـ ابلاغ آخرین فرمان، تكمیل رسالت

«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِینَ»[۴۶]

« ای رسول (ما) آنچه را كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. و اگر چنین نكنی رسالت او را انجام نداده ای. و خداوند تو را از (خطر) مردم حفظ می‌كند. خداوند جمعیت كافران را هدایت نخواهد كرد.»

این آیه با توجه به فراز: (بلّغ ما انزل الیك من ربّك) به آیۀ تبلیغ یا آیۀ ابلاغ معروف شده است. مفسّران شیعه و بسیاری از مفسّران اهل سنت تصریح كرده اند كه آیۀ تبلیغ در سفر حجۀالوداع بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نازل گردید. و با نزول آن رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را به جانشینی خود منصوب فرمود.[۴۷]

بنابر آنچه اكثر این مفسّران آورده‌اند؛ پس از بازگشت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از حجۀالوداع ـ كه در آخرین سال حیات آن حضرت به وقوع پیوست ـ در منطقه‌ای به نام غدیر خم جبرئیل بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نازل گردید و این آیه را از طرف خداوند آورد كه: «ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن، اگر این كار را نكردی، رسالت الهی را ابلاغ نكرده‌ای.»

با نزول این آیه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به مسلمانان دستور توقف داد و پس از برپایی نماز ظهر به ایراد خطبه‌ پرداخت. در این خطبه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از بی‌اعتباری دنیا و نزدیك بودن رحلت خود سخن به میان آورد. آن حضرت سپس حدیث ثقلین را ایراد فرمود و مردم را به حفظ حقوق اهل بیت (علیهم السلام) سفارش كرد، آنگاه دست علی (علیه السلام) را گرفت و به طوری كه همۀ مردم بتوانند مشاهده كنند سؤال كرد: «ای مردم، چه كسی از اهل ایمان به آنان سزاوارتر است؟» مردم گفتند: خدا و رسولش داناترند. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و اولی و سزاوارترم بر آنها از خودشان، پس هر كسی كه من مولای اویم، علی مولای او خواهد بود.» حضرت این سخن را سه بار و به قولی چهار بار تكرار كرد و سپس دست به دعا برداشت و فرمود:

«بار خدایا دوست بدار كسی كه او (علی) را دوست بدارد و دشمن بدار كسی كه او را دشمن بدارد و یاری فرما یاران او را و خوارساز خواركنندگان او را.» در این هنگام جمعیت گروه گروه جلو آمدند و ضمن بیعت با علی (علیه السلام) این واقعه را به او تبریك گفتند.[۴۸]

از آنچه گذشت روشن می‌گردد كه مفاد: «ما انزل الیك» چیزی جز اعلام ولایت علی (علیه السلام) نبود. و این موضوع قبلاً ـ از طریق وحی غیر قرآنی ـ به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) گوشزد شده بود. عیاشی در روایتی از قول ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری آورده است: «خداوند به پیامبر خود فرمان داده بود كه علی (علیه السلام) را به جانشینی خود منصوب سازد و مردم را از ولایت او باخبر نماید، اما پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نگران بود كه مردم بگویند او از پسرعموی خود حمایت كرده و در نتیجه سر به طغیان گزارند؛ تا آن كه خداوند آیۀ: (یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیك...) را نازل ساخت و پس از آن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در روز غدیر ولایت علی (علیه السلام) را اعلام فرمود.»[۴۹]

لذا آیۀ تبلیغ مهم‌ترین دلیل بر اثبات امامت بلا فصل علی (علیه السلام) در قرآن است كه جای تردید برای حق طلبان باقی نمی‌گذارد. با این وجود برخی از مفسّران اهل سنت كوشیده‌اند تا با توجیهاتی آیۀ تبلیغ را از پیام اصلی آن منصرف سازند مثلاً برخی گفته‌اند كه آیۀ تبلیغ در مكه نازل گردید و با نزول آن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) مكلّف گردید تا بدون هیچ واهمه حقایق اسلام را به كفار و مشركان ابلاغ نماید.[۵۰] با آن كه این مفسّران می‌دانند كه سورۀ مائده از سوره‌های مدنی است كه در پایان عمر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نازل شده و قول به مدنی بودن آیۀ تبلیغ نیز از شهرت زیادی در تفاسیر اهل‌سنت برخوردار است.[۵۱](۲)

برخی دیگر گفته‌اند كه: آیۀ تبلیغ در مدینه نازل گردید، اما هدف از نزول آن ترغیب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در ابلاغ حقایق وحی به یهود و نصاری بوده است.[۵۲] غافل از آن كه پس از درگیری‌های مسلمانان با یهودیان در جنگ‌های بنی قریظه و خیبر، قدرت و شوكت یهودیان در هم شكسته شد و مسیحیان نیز از همان ابتدا در عربستان فاقد قدرت بوده‌اند و حداكثر مقابلۀ مسلمانان با آنان، ماجرای مباهله بود كه آن هم منتفی گشت.[۵۳] بنابراین در سال‌های پایانی عمر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) موجبی جهت نگرانی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از یهود و نصارا وجود نداشت، تا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از ابلاغ حقایق اسلام به آنان واهمه كند.

مهم‌ترین تشكیك وارده در آیۀ تبلیغ به تفسیركلمه «مولا» باز می‌گردد. عده‌ای از مفسّران اهل سنت معتقدند كه در حدیث: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» مولا به معنای دوست و یاور است نه رهبر و اولی به تصرف، از جمله صاحب تفسیر المنار می‌نویسد:

«حدیث غدیر خم بر ولایت سلطه كه عبارت از امامت یا خلافت است، دلالتی ندارد، زیرا این لفظ به این معنی در قرآن وارد نشده است، بلكه مراد از ولایت در این حدیث ولایت نصرت و مودّت است كه در قرآن هم وارد شده است.»[۵۴]

در نقد این نظر باید گفت: لفظ مولا، لفظی مشترك است كه بر معانی متعددی قابل حمل است، امّا قراین موجود در حدیث غدیر، تعیین كنندۀ مفهوم واقعی مولا می‌باشد. این قرائن متعدد است كه برخی از آن‌ها عبارتند از:

۶ / ۱ ـ كاربرد كلمۀ «مولا» در قرآن به مفهوم «اولی»[۵۵]بر خلاف نظر صاحب المنار،

۶ / ۲ ـ نزول آیه تبلیغ قبل از معرفی علی (علیه السلام) آن هم با پیام تند: {ان لم تفعل فما بلّغت رسالته}

۶ / ۳ ـ توقّف مسلمانان در منطقۀ غدیر توسط رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ،

۶ / ۴ ـ خطابۀ پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در غدیر خم و زمینه‌چینی آن حضرت از جمله طرح ولایت خود و سفارش به حقوق اهل بیت (علیهم السلام) ،

۶ / ۵ ـ نزول آیۀ اكمال دین پس از این ماجرا،

۶ / ۶ ـ احتجاج علی (علیه السلام) به واقعۀ غدیر جهت اثبات اولویت خود نسبت به دیگران.

۶ / ۷ ـ زنده ماندن واقعۀ غدیر در تاریخ اسلام و بزرگداشت آن به عنوان عید بزرگ ، توسط مسلمانان.[۵۶]

۷ ـ منادی برائت از مشركان

«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الأْكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ وَرَسُولُهُ»[۵۷]

یعنی (علیهم السلام) «و این اعلامی است از جانب خدا و رسول او به مردم در روز حج اكبر (عید قربان) كه خداوند و رسول او از مشركان بیزارند.»

شرح و توضیح: چنانكه می‌دانیم سورۀ توبه بدون بسم الله... نازل گردید تا مظهری از قهر و غضب الهی را نسبت به مشركان به نمایش گذارد. ده آیۀ نخست این سوره خصوصاً، نشان دهندۀ چنین مطلبی است و بیزاری صریح خدا و رسولش را نسبت به مشركان نشان می‌دهد. پس از نزول این آیات، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) این آیات را به ابوبكر داد و وی را برای قرائت آنها در جمع مشركان روانۀ مكّه ساخت. امّا هنوز ابوبكر از میدنه دور نشده بود كه جبرئیل (علیه السلام) نازل گشت و این پیام را نازل كرد كه:

«انّه لن یؤدّی عنك الاّ انت او رجل منك.» یعنی: «این كار را غیر از تو یا كس دیگری كه از تو باشد، كسی ادا نخواهد كرد.»

در این هنگام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را به دنبال ابوبكر فرستاد و به ا و دستور داد كه آیات سورۀ توبه را از وی بگیرد و روانۀ مكّه گردد. ابوبكر به مدینه بازگشت و دلیل این كار را از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جویا گردید. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برای وی توضیح داد كه تغییر مأموریت به دستور الهی صورت پذیرفته است.[۵۸](۱)

مطلب فوق به شرحی كه گذشت مورد قبول اكثر مفسّران اهل سنّت قرار دارد[۵۹]۲ و این بزرگان در تفاسیر خود آورده‌اند كه علی (علیه السلام) پس از حضور در جمع مشركان آیات نخست سورۀ توبه را قرائت كرد و علاوه بر آن، آنان را در جریان مهلت الهی به مشركان قرار داد، مهلتی كه بر اساس آن مشركان تنها چهار ماه فرصت داشتند كه با آزادی در مسجدالحرام رفت و آمد كنند و واضح است كه اعلام چنین پیامی ـ آن هم به صورت علنی ـ تا چقدر مهم و مخاطره آمیز بوده است. آنچه در این ماجرا از اهمیت برخوردار است مسألۀ توانایی بر انجام چنین مأموریتی است كه تنها در عهدۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) یا مردی از وی قرار داده شده است و تعبیر «رجل منك» اشاره بر همین مطلب دارد.

برای آن كه حقیقت این تعبیر روشن گردد در مقام توضیح باید گفت كه در عهد جاهلیت قرارها و پیمان‌هایی بین افراد و قبایل عرب منعقد می‌گردید كه هر كدام حقوق و تعهداتی را برای طرفین پیمان به وجود می‌آورد. مثلاً اگر شخصی خطاب به دیگری این جمله را به زبان می‌آورد كه: «انت منّی و انا منك» وی با ذكر این جمله در واقع اتصال روحی و معنوی خود را نسبت به او اعلام كرده بود و بر اساس چنین تعبیری طرفین متعهد می‌شدند كه مواقع خطر به حمایت از یكدیگر برخیزند و از هیچ گذشت و فداكاری نسبت به همدیگر فروگزار نكنند و چنانكه می‌دانیم میان پیامبر و علی (علیه السلام) چنین نسبتی برقرار گردید و بر اساس همین تعهد بود كه علی (علیه السلام) در شب هجرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در بستر آن حضرت قرار گرفت تا آن حضرت به مدینه مهاجرت كند و یا در تمام جنگ‌ها دفاع از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را نصب العین خود قرار داد، چنان‌كه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نیز در بین یاران خود تنها علی (علیه السلام) را به عنوان برادر خود انتخاب كرد و از هیچ فرصتی جهت اعلام حقوق و صلاحیت‌های وی فروگزار نكرد، به هر حال اتحاد روحی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و علی (علیه السلام) به حدی رسید كه مطابق آیۀ مباهله، علی (علیه السلام) نفس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) قلمداد گشت و واجد تمام صلاحیت‌ها و اختیارات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شناخته شد و از این رو در اعلان آیات نخست سورۀ توبه از جانب خداوند این خطاب رسید كه: «انّه لن یؤدّی عنك الاّ انت او رجل منك» و رسول خدا با اعزام علی (علیه السلام) به این مأموریت دشوار، به همگان نشان داد كه چه كسی قادر است به جای وی قرار گرفته و دقیقاً كارهای وی را دنبال نماید.[۶۰]

۸ ـ پیشتاز صحنۀ ایمان و جهاد

«أَ جَعَلْتُمْ سِقایۀ الْحاجِّ وَعِمارَۀ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآْخِرِ وَجاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»[۶۱]

یعنی: «آیا سیراب كردن حاجیان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (كار) كسی قرار دادید كه به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ این دو، هرگز نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌كند.»

این آیه به آیۀ سقایت یا آیۀ مفاخره معروف است. شأن نزولی دارد كه مفسّران شیعه و قریب به اتفاق مفسّران اهل سنّت به نقل آن پرداخته‌اند به این صورت كه: روزی دو تن از بزرگان قریش به نام‌های طلحۀ بن شیبه یا شیبه و عباس بن عبدالمطلب با هم سخن گفته و به تفاخر نسبت به یكدیگر مشغول بودند. عباس می‌گفت: من دارای امتیازی هستم كه كسی از آن بهره ندارد و آن آب دادن به حجّاج است. در مقابل شیبه می‌گفت: من كلیددار خانۀخدا و تعمیر كنندۀآن هستم. در این هنگام علی (علیه السلام) وارد شد و چون در جریان این افتخارات قرار گرفت رو به آنان كرد و گفت: «من در مقابل شما حیا می‌كنم. اما باید بگویم كه با این سن كم، افتخاری دارم كه شما از آن بی‌بهره‌اید» آنها پرسیدند: چه افتخاری؟ حضرت فرمود: «من با شمشیر با شما جهاد كردم تا به خدا و رسول او (صلّی الله علیه وآله) ایمان آورید.»[۶۲] و مطابق روایت دیگر علی (علیه السلام) پس از مشاهدۀ تفاخر آن دو به یكدیگر، گفت: «نمی‌دانم شما چه می‌گویید ،من به سوی این قبله، قبل از شما و قبل از تمام مردم، به شش ماه، نماز خواندم، من صاحب جهادم».[۶۳]

در ادامۀ این روایت آمده است كه: عباس پس از شنیدن پاسخ‌های علی (علیه السلام) خشمگین شد و به نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رفت و ماجرا را تعریف كرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به دنبال علی (علیه السلام) فرستاد و از او در این باره سؤالاتی كرد. در این هنگام جبرئیل (علیه السلام) نازل گردید و این آیه را آورد كه:

«آیا سیراب كردن حاجیان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) كسی قرار داده‌اید كه به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟...» و در آیۀ بعد نیز خداوند فرمود: «آنها كه ایمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‌هایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها همان رستگارانند.»[۶۴]

۹ ـ تعیین وصی در نخستین دعوت

«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الأَقْرَبِینَ»[۶۵]یعنی: «و خویشاوندان نزدیك خود را انذار كن.»

شرح: بر اساس آنچه در تاریخ‌های معتبر آمده است، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) تا سه سال به صورت مخفیانه دعوت می‌كرد، امّا به دنبال نزول آیۀ: (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الأَْقْرَبِینَ)، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مأمور شد كه دعوت خود را علنی سازد و در این راه از خویشان و اقربای خود آغاز كند.

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به همین منظور خویشان خود را دعوت فرمود و پس از چند جلسه پذیرایی دعوت خود را با آنان در میان گذاشت.

طبری مورخ بزرگ اهل سنّت ماجرای این دعوت را به نقل از علی (علیه السلام) كه خود شاهد وقایع بوده به این شكل نقل می‌كند:

«در آن جمع رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رو به قوم خود كرد و گفت: به راستی من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردم و خدای تبارك و تعالی به من فرمان داده است كه شما را به آن دعوت كنم. پس كدامیك از شما مرا در این كار یاری و همراهی می‌كند كه در این صورت او برادر من، وصی من و جانشین من در بین شما باشد؟» علی (علیه السلام) در ادامه می‌فرماید: «پس بستگان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) همگی روی گرداندند. اما من در حالی كه از همه كوچكتر بودم. بپا خاستم و گفتم: «ای پیامبر خدا، من یار و وزیر شما در این كار خواهم شد. در اینجا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) گردن مرا گرفت و خطاب به آن جمع گفت: این شخص برادر من، وصی من و خلیفۀ من در بین شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت كنید. در اینجا آن جماعت در حالی كه می‌خندیدند، برخاسته، خطاب به ابوطالب گفتند: به تو دستور داد كه فرمان پسرت را بشنوی و از او اطاعت كنی!»[۶۶]

مطلب فوق جریان مشهوری است كه با نقل‌های مكرّری در كتب اهل سنّت آمده است. در یكی از این روایات در تاریخ طبری آمده است؛ روزی شخصی به علی (علیه السلام) گفت: ای امیر مؤمنان، با چه ملاكی تو وارث پسر عموی خود شدی و حال آن كه عموی تو عبّاس نتوانست در مقابل تو ادّعایی كند؟ علی (علیه السلام) برای آن شخص ماجرای علنی شدن دعوت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و معرّفی او را در آن روز شرح داد و سپس یادآور شد كه به این دلیل بود كه پس از مرگ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ، من وارث او شدم نه عموی من.[۶۷]

با تأمّل در روایتی كه گذشت دو مطلب مهم به شرح زیر فهمیده می‌شود:

۱ ـ خویشان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دعوت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را به یك حادثۀ ناپایدار و گذرا بیشتر تصور كردند تا امری پایدار و ماندنی. چه، اگر احتمال موفقیتی برای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می‌دادند بعید نبود كه از باب آینده‌نگری و حفظ منافع قومی و قبیله‌ای، برخی به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ایمان آورند.

۲ ـ بیان موقعیت علی (علیه السلام) به عنوان برادر، وصی و جانشین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از همان آغاز مورد توجه خدا و رسول (صلّی الله علیه وآله) بوده است و از ا ین رو دعوت مردم به اصل دین با معرّفی علی (علیه السلام) به عنوان جانشین آیندۀ رسول گرامی همراه بود.

۱۰ ـ اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در كتاب خدا

«إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»[۶۸] یعنی: «جز این نیست كه خداوند اراده فرموده تا زشتی و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را از هر جهت (و از هر شائبه‌ای) پاك سازد.»

شرح و توضیح: مفاد این آیه بدون هیچ تردیدی اثبات كنندۀ عصمت برای اهل بیت (علیهم السلام) است. زیرا تعبیر «رجس» در آیه به معنای آلودگی فكری و روحی است نه آلودگی جسمی و ظاهری. پاك كردن آلودگی جسم توسط هر شخصی امكان پذیر است و نیاز به ارادۀ خداوند آن هم با قید انحصاری «انّما» ندارد.

ضمناً در آیۀ شریفۀ بحث از اعمال ارادۀ خداوند دربارۀ گروه خاصّی به نام اهل‌بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است و بحث مهم در این آیه تعیین مصادیق اهل بیت است كه البته در زمان نزول آیه جز علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) ، نبوده‌اند.

ممكن است كسانی تصوّر كنند كه چون قبل و بعد از آیۀ تطهیر در سورۀ احزاب، سخن از همسران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به میان آمده، آنان نیز علی القاعده مشمول تعبیر «اهل بیت» قرار گرفته و با مصادیق ذكر شده در شئونی چون عصمت شریك باشند، امّا این تصوّر به دلایل متعدّدی درست نیست، از جمله (علیهم السلام) روایت‌هایی كه در كتب اهل سنّت آن هم از جانب برخی از همسران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وارد شده، نشان می‌دهد كه این آیه فقط در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است، نه كس دیگر.

از جمله ترمذی در كتاب سنن خود از امّ سلمه روایت می‌كند كه او گفت: آیۀ تطهیر در خانۀ من نازل شد و در پی آن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به دنبال علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) فرستاد و پس از آن، آنان را در زیر عبایی جمع كرد و عرض كرد: «پروردگارا، اینان اهل بیت من هستند. رجس و پلیدی را از ایشان دور ساز و از هر جهت پاكیزه‌شان بگردان.» من (امّ سلمه) گفتم: ای نبی خدا آیا من با ایشانم؟ امّا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به من فرمودند: در جای خود باش كه تو فردی عاقبت بخیری.[۶۹]

ترمذی در روایت دیگر از قول انس بن مالك نقل كرده است: (پس از نزول آیۀ تطهیر) پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تا شش ماه به هنگام نماز صبح از كنار خانۀ‌ فاطمه (علیها السلام) می‌گذشت و آنان را به این صورت برای نماز صدا می‌كرد:

«الصلاۀ یا اهل البیت انّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهّركم تطهیرا»[۷۰]

و مقصود رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از این تكرار آن بود كه همگان بدانند «اهل بیت» مصادیقی جز علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) ندارد.

۱۱ ـ پاداش رسالت

«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّۀ فِی الْقُرْبی» یعنی: «بگو هیچ پاداشی از شما (بر رسالتم) نمی‌خواهم، جز دوست داشتن نزدیكانم.»

توضیح آیه را با طرح دو سؤال آغاز می‌كنیم:

ـ آیا پیامبران الهی در قبال زحمات طاقت فرسای خود ـ برای هدایت بشر ـ طالب مزد بوده‌اند؟

ـ آیا به فرض طلب مزد، انسان‌ها قادرند اجر و مزد پیامبران را بپردازند؟

مراجعه به آیات قرآن نشان می‌دهد كه پاسخ هر دو سؤال منفی است. در سورۀ شعراء از زبان پنج تن از پیامبران آمده است كه:

«وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ»[۷۱]

و این آیه نشان می‌دهد كه نه تنها پیامبران خواهان پاداش ـ به ویژه مزد مادی ـ نبوده‌اند كه انسان نیز قادر به جبران زحمات پیامبران نیست. در آیۀ دیگری آمده است:

«بگو من در برابر ابلاغ رسالت، پاداشی از شما مطالبه نمی‌كنم مگر آن كه كسانی بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.»[۷۲]

كه در این آیه رهیابی انسان به سوی كمال نوعی پاداش برای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) اعلام شده است.

امّا در این میان آیه‌ای در سورۀ شوری وارد شده است كه از مردم دعوت می‌كند كه پاداش رسالت پیامبر را در نظر گرفته و آن را ادا كنند و این پاداش چیزی جز مودّت و دوستی نسبت به ذی القربای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیست كه خداوند از رسولش خواسته است آن را به اطلاع همگان برساند.

امّا مصداق «قربی» در آیۀ واقع در سورۀ شوری چه كسانی هستند؟

برخی مانند ابن كثیر با نقل سخنی از ابن عبّاس كلمۀ «قربی» را بر قریش تطبیق داده و متعرّض شده‌اند كه خانواده‌ای در قریش نبود، مگر آنكه بین او و رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پیوندی برقرار بود.[۷۳] ابن كثیر خود كلمۀ «قربی» را به معنای مصدری در نظر گرفته و آیه را چنین تفسیر كرده است:

«بگو ای پیامبر من در قبال رسالتم از شما مزدی نمی‌خواهم لكن به سبب قرابتی كه بین من و شما وجود دارد، مرا آزار مكنید».[۷۴]

در مقابل، برخی دیگر از مفسران، مانند زمخشری و فخر رازی «القربی» را به معنای خویشان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) گرفته و مصداق آن را بر علی،‌ فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) منطبق كرده اند.

زمخشری نوشته است: در روایت است كه چون آیۀ: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّۀ فِی الْقُرْبی) نازل شد، اصحاب گفتند: ای رسول خدا، خویشان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است چه كسانی هستند؟

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «علی، فاطمه و دو پسرشان»

زمخشری سپس به نقل حدیث مفصّلی در دوستی آل محمد (علیهم السلام) می‌پردازد كه با این عبارت شروع می‌شود:

«قال رسول الله: من مات علی حبّ آل محمد مات شهیداً، الا و من مات علی حبّ آل محمد مات مغفوراً له،....»[۷۵]

فخر رازی پس از ذكر همین مطالب می‌گوید: این عقیدۀ زمخشری بود كه از نظر گذشت. امّا من معتقدم: آل محمد عبارت از كسی است كه امر آنها به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) باز می‌گردد و شك نیست كه فاطمه، علی، حسن و حسین (علیهم السلام) بیشترین تعلق و بستگی را به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) داشته‌اند و لذا است كه آنان مصداق «آل» قرار می‌گیرند و در عظمت آل محمد همین بس كه: اوّلاً، آنان ـ یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) ـ خود محبوب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بوده‌اند. پس دوستی آنها بر امّت واجب است.

ثانیاً، آنان در تشهد نماز، در كنار رسول الله مخصوص به دعا شده‌اند كه: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، كه این نیز بر وجوب حب و دوستی آنان دلالت دارد.[۷۶]

۱۲ ـ فضیلت انحصاری در انفاق ویژه

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواكُمْ صَدَقَۀ ذلِكَ خَیرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۷۷]

یعنی: «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید؛ هنگامی كه می‌خواهید با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نجوا كنید (سخنان در گوشی بگویید) قبل از آن صدقه‌ای بدهید، این كار برای شما بهتر و پاكیزه‌تر است. پس اگر چیزی نیافتید، بدانید كه خداوند آمرزنده و مهربان است.»

این آیه به آیۀ نجوا معروف است. بنابر آنچه غالب مفسّران ـ از شیعه و سنی ـ در تفاسیر خود آورده‌اند: در بین اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) عده‌ای از ثروتمندان گاه و بیگاه خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آمده و با آن حضرت به نجوا می‌پرداختند. این كار علاوه بر آنكه وقت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را می‌گرفت، موجب امتیازی برای اغنیا و نگرانی برای فقرا می‌گشت، در اینجا بود كه آیۀ نجوا نازل گردید و به مؤمنان دستور داد كه قبل از ملاقات خصوصی با پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ، صدقه‌ای به مستمندان بپردازند، اما اغنیا از نجوا خودداری كردند و در نتیجه صدقه‌ای هم پرداخت نگردید. تا آنكه آیۀ دیگری نازل گردید كه: (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ...) یعنی: آیا ترسیدید (فقیر شوید) كه از دادن صدقات قبل از نجوا خودداری كردید؟ و با این آیه، آیۀ قبل نسخ گردید.[۷۸]

آنچه در مورد آیۀ نجوا اهمیت دارد، آن است كه تنها كسی كه به آیۀ نجوا عمل كرد امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بود. بنا بر آنچه طبری آورده است علی (علیه السلام) خود فرموده است: آیه‌ای در كتاب خدا وجود دارد كه احدی قبل از من به آن عمل نكرده و احدی هم بعد از من به آن عمل نخواهد كرد و آن اینكه من یك دینار داشتم و آن را به ده درهم تبدیل كردم و هر زمان می‌خواستم با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نجوا كنم، درهمی را صدقه می‌دادم.[۷۹]

با توجه به این حدیث، عمل به آیۀ نجوا یكی از فضایل اختصاصی علی (علیه السلام) به شمار می‌رود كه از همان زمان نزول آیه بر دیگر صحابه نیز این فضیلت مخفی نماند، در اكثر تفاسیر اهل سنت از قول عبدالله بن عمر روایت شده است كه او گفت: علی (علیه السلام) دارای سه فضیلت بود كه اگر یكی از آنها برای من حاصل می‌گشت، آن فضیلت از شتران سرخ موی برای من بهتر بود. نخست تزویج آن حضرت با فاطمۀ زهرا (علیها السلام) ، دیگر دادن پرچم در روز خیبر به دست او و سوّم آیه نجوا.[۸۰]

با وجود این، برخی از متعصبان اهل سنت كوشیده‌اند كه این فضیلت را برای علی (علیه السلام) كم رنگ جلوه دهند. از جمله آنكه می‌گویند: اگر بزرگان اهل صحابه اقدام به این كار (پرداخت صدقه) نكردند، نیازی به آن ندیدند و یا فرصت كافی نداشتند، یا فكر می‌كردند مبادا باعث ناراحتی فقرا و وحشت اغنیا گردد. بنابراین این كار موجب فضیلتی برای علی (علیه السلام) یا سلب فضیلتی از دیگران نمی‌گردد.[۸۱]

ولی گویا این متعصبان به آیۀ دوم توجه نكرده‌اند كه خداوند به عنوان سرزنش می‌فرماید: «آیا (از فقر) ترسیدید كه قبل از نجوا صدقاتی تقدیم كنید؟» علاوه بر آن در ذیل آیه، تعبیر توبه به میان آمده كه از آن استفاده می‌شود كه: اقدام به پرداخت صدقه و نجوا با پیامبر (صلّی الله علیه وآله) كار مطلوبی بوده است و گرنه خودداری از آن سرزنش و توبه نداشت.[۸۲]

اما سرّ عمل كردن علی (علیه السلام) به آیۀ نجوا در این است كه آن حضرت اساساً موقعیت ویژه‌ای نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) داشت كه بنا به آن موقعیت به حضور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رسیده و از خرمن دانش آن حضرت بهره‌ها می‌گرفت. حضرت خود در این باره می‌گوید:

«كنت اذا سألت رسول الله اعطانی و اذا سكتّ ابتدأنی»[۸۳]

یعنی: هرگاه من از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) چیزی طلب می‌كردم به من عطا می‌فرمود و چون ساكت می‌شدم، آن حضرت ابتدا به سخن می‌كرد. بر اساس این موقعیت، نزول آیۀ نجوا نیز نتوانست فترت و فاصله‌ای در برنامۀ علی (علیه السلام) با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به وجود آورد و اشتیاق علی (علیه السلام) به ملاقات با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) موجب گردید كه او تنها عمل كننده به آیۀ نجوا گردد.

۱۳ ـ شكوه ایثار

«یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیخافُونَ یوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكِیناً وَیتِیماً وَأَسِیراً»[۸۴]

یعنی: «نیكوكاران به نذر خود وفا می‌كنند و از روزی كه شر و عذابش دامن گستر است، واهمه دارند. آنان غذای خود را با آنكه به آن تمایل (و نیاز) دارند به مسكین و یتیم و اسیر می‌دهند.»

شرح و توضیح: در سورۀ انسان، فرازی وجود دارد (از آیۀ ۵ الی ۲۲) كه خداوند در آن به توصیف و تكریم گروهی از نیكان امّت پرداخته است. طبق این آیات، نیكوكاران به نذرهای خود وفا كرده و علی رغم تمایلی كه به غذای خود داشته‌اند آن را به ترتیب به مسكین، یتیم و اسیری بخشیده‌اند، در زمینۀ این آیات ـ برای هر خواننده‌ای ـ سؤالاتی مطرح می‌شود از جمله:

۱ ـ این نیكوكاران چه كسانی بوده‌اند؟ تاریخ صحیح و روایات معتبر چه كسانی را معرّفی می‌كنند؟

۲ ـ موضوع نذر چه بوده و وفای به نذر چگونه صورت پذیرفته است؟

۳ ـ این نذر در چه زمان و مكانی تحقق یافته؟ و آیا این آیات سخن از یك امر واقعی است یا حادثه‌ای فرضی و خیالی؟

هنگامی كه برای یافتن پاسخ این سؤالات به تاریخ مراجعه می‌كنیم درمی‌یابیم كه:

ـ این نیكوكاران كسانی جز علی و فاطمه و حسنین (علیهم السلام) و كنیز آنان فضّه نبوده‌اند.

ـ موضوع نذر آنان انجام سه روز روزه آن هم در پی بیماری حسنین (علیهما السلام) بوده و این نذر با اشارۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) صورت گرفته است.

ـ پس از شفای دو كودك، نیكوكاران جهت ایفای نذر خود، مشقّت سه روز روزه را بر خود هموار كرده‌اند.

ـ این نذر در مدینه و در اواخر حیات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) واقع شد و در نخستین روز ادای آن، سائلی به هنگام مغرب، درب خانۀ نیكوكاران را به صدا درآورد و تقاضای كمك كرد. اهل بیت (علیهم السلام) كه خود در تنگنا به سر می‌بردند، طعام مختصر خود را به آن فقیر داده و با آب روزۀ خود را افطار كردند. روز دوم به همین ترتیب یتیمی مراجعه كرد و مورد اطعام قرار گرفت و در روز سوم اسیری حلقۀ در را به صدا درآورد و از جانب نیكوكاران نیز تكرار ایثار.

در پایان این حادثۀ باشكوه، خدای تبارك و تعالی با نزول آیات: (إِنَّ الأْبْرارَ یشْرَبُونَ) به ثبت این حادثۀ واقعی و نه حكایت فرضی و خیالی ـ چنانكه عده‌ای پنداشته‌اند[۸۵] تا به همیشه پرداخت. مفسّران اهل سنّت این گزارش را غالباً در تفاسیر خود آورده‌اند[۸۶] و از شیعه نیز بزرگانی چون طبرسی[۸۷]، علامۀ مجلسی[۸۸]، علامۀ امینی[۸۹] و علامۀ طباطبایی[۹۰] استدلال‌های محكمی بر صحّت این واقعه ذكر كرده‌اند.

۱۴ ـ بهترین آفریدگان

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیۀ»[۹۱] یعنی، «كسانی كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دادند، آنان بهترین آفریدگان‌اند.»

در این آیه «خیر البریه» به معنای بهترین خلق خداست كه در مقابل «شر البریه» قرار می‌گیرد. مطابق روایاتی كه در كتب شیعه و بسیاری از تفاسیر اهل سنت به چشم می‌خورد، مصداق «خیر البریه» علی (علیه السلام) و شیعیان او هستند. و این معرفی به وسیله رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و با نزول آیۀ {خیر البریه} تحقق یافته است.

در این خصوص جابر بن عبدالله انصاری گوید: «نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نشسته بودیم كه علی (علیه السلام) آمد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: قسم به كسی كه جانم در دست قدرت اوست، این علی و شیعیان او در قیامت رستگاران‌اند، آنگاه این آیه نازل شد كه: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیۀ). از آن روز اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) هرگاه كه علی (علیه السلام) را می‌دیدند می‌گفتند: «جاء خیر البریه» یعنی: به تحقیق كه خیر البریه آمد.[۹۲](۱)

اضافه می‌شود كه روایات مربوط به آیۀ خیر البریه و انطباق آن با علی (علیه السلام) و شیعیان وی، از طرف بسیاری از صحابه از جمله: ابن عباس، حذیفه و عایشه نقل شده و از بررسی این روایات روشن می‌گردد كه: علی (علیه السلام) در بین معاصران خود بهترین خلق خداوند (بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ) بوده و كسی از جهت فضیلت، تقوی و... به پای او نرسید و دیگر آنكه تعبیر «شیعه» به عنوان پیروان علی (علیه السلام) ، تعبیری است كه نخستین بار از ناحیۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وضع گردید و به تدریج این تعبیر برای پیروان علی (علیه السلام) به صورت اسم خاص مورد استفاده قرار گرفت.

۱۵ ـ كوثر رسالت، نسل پاینده

«إِنَّا أَعْطَیناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الأْبْتَرُ»[۹۳]۱

یعنی: «ما به تو كوثر (خیر و بركت فراوان) عطا كردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی كن. (و بدان كه) دشمن تو قطعاً بریده نسل و بلاعقب است.»

شرح و توضیح: به طوری كه طبرسی در شأن نزول این آیه آورده است: روزی عاص بن وائل سهمی با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در مسجدالحرام ملاقات كرده و به گفتگو پرداخت. پس از پایان سخن، جمعی از بزرگان قریش با او دیدار كردند و از وی پرسیدند: با چه كسی سخن می‌گفتی؟ وی در جواب گفت: با ابتر سخن می‌گفتم. مقصود او از این تعبیر، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود. زیرا در آن ایام پسر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به نام عبدالله از دنیا رفته بود و عرب كسی را كه پسر نداشت، ابتر (بلاعقب) می‌نامید. در این موقع سورۀ كوثر نازل گردید و پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) را به كوثر و نعمت‌های فراوان بشارت داد.[۹۴]

شأن نزول یاد شده را اكثر مفسّران شیعه و سنّی در تفاسیر خود آورده‌اند، هر چند كه در تفسیركوثر اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. كوثر به معنای خیركثیر است و قطعاً موارد زیادی ـ از جمله قرآن، علم فراوان، نهری دربهشت، نبوت و پیامبری، نسل و ذریه، مقام شفاعت و... ـ وجود دارد كه هر كدام به عنوان مصداقی از كوثر قابل احتمال است. ولی با توجه به شأن نزول یاد شده می‌توان گفت: از آنجا كه مشركان، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را به دلیل وفات فرزندان ذُكورش( پسرش) مورد شماتت قرار داده، ابتر خطاب می‌كردند، خدای تبارك و تعالی با ردّ نسبت ابتر به مخالفان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ، وی را صاحب كوثر اعلام نمود و به آن حضرت دستور داد كه پس از دریافت این نعمت بزرگ، نماز گزارد و شتر قربانی كند. و با در نظر گرفتن این نكتۀ ادبی كه فعل ماضی «اعطینا» حكایت از مضارع محقّق الوقوع دارد، سورۀ شریفۀ كوثر متضمّن دو خبر غیبی به شرح زیر است:

۱ ـ ما به تو خیر كثیر از جمله نسل و ذرّیۀ فراوان عطا خواهیم كرد به طوری كه ابتر و بلانسل نباشی.

۲ ـ ملامت كنندۀ تو ابتر و بلانسل خواهد بود.

چنان كه می‌دانیم هر دو وعدۀ الهی تحقّق یافت و خدای تبارك و تعالی از طریق وجود مبارك فاطمۀ زهرا (علیها السلام) نسل پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله) را در سراسر عالم منتشر ساخت. چنان كه از دشمنان آن حضرت نیز نسل و اثری باقی نگذاشت و یا اگر اثری باقی مانده آنها مجهول و ناشناخته‌اند.

در بین مفسّران اهل سنّت، فخر رازی كه احتمالات زیادی در مصداق كوثر ذكر كرده است، به عنوان نخستین احتمال از قول سدی نوشته است كه: «در بین عرب مرسوم بود كه اگر فرزند پسر كسی از دنیا رود به او ابتر می‌گفتند. چون فرزندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در مكه موسوم به قاسم و عبدالله و نیز فرزند دیگر او به نام ابراهیم در مدینه درگذشتند، آنها گفتند كه پیامبر ابتر است و جانشینی ندارد، اما خداوند با نزول این سوره مشخص كرد كه دشمن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به این صفت موصوف بوده و نسل آن حضرت تا قیامت تداوم دارد.»[۹۵]

در پایان یادآور می‌شود كه در قرآن كریم آیات دیگری وجود دارد كه طبق سبب نزول‌های موجود و یا روایات تفسیری معتبر، با اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) تطبیق داده شده است. امّا از آن جا كه هدف در تنظیم این فصل، رعایت ایجاز و اختصار بوده است، تنها به ذكر ۱۵ مورد از آیات قرآنی بسنده گردید و طبعاً علاقه‌مندان می‌توانند جهت اطلاع بیشتر به تفاسیر روایی و یا كتاب‌های تخصصی ـ كه به جمع آوری آیات نازله در شأن اهل‌بیت (علیهم السلام) پرداخته اند ـ مراجعه كنند.[۹۶]

 

[۱۲] . تفسیر عیاشی، ۱/۲۱.

[۱۳] . الكشاف، ۱/۶۴۹.

[۱۴] . مجمع البیان، ۲/۷۶۲.

[۱۵] . البقره، ۲۰۷.

[۱۶] . تفسیر عیاشی، ۱/۱۲۰؛ و نیز بنگرید به تفسیر صافی، ۱/۲۴۱؛ نورالثقلین، ۱/۲۰۴؛ و بحارالانوار، ۳۶/۴۰ ـ ۵۰.

[۱۷] . مجمع البیان، ۱/۵۳۵.

[۱۸] . شرح نهج البلاغه، ۱۳/۲۶۲؛ و نیز بنگرید به مفاتیح الغیب، ۵/۲۳۵؛ روح المعانی، ۲/۹۷.

[۱۹] . شرح نهج البلاغه، ۱۳/۲۶۲.

[۲۰] . همان.

[۲۱] . شرح نهج البلاغه، ۴/۷۳.

[۲۲] . آل عمران، ۶۱.

[۲۳] . از جمله بنگرید به مجمع البیان، ۱ / ۷۶۲؛ تفسیر كشّاف، ۱/۳۶۹؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/۳۷۹ و صحیح مسلم، ۴/۱۸۷۱

[۲۴] . النّساء، ۵۹.

[۲۵] . از جمله بنگرید به جامع‌البیان، ۵/۹۵، الكشّاف، ۱/۵۲۴؛ روح المعانی، ۴/۹۶؛ تفسیر مراغی، ۲/۷۳؛ معالم التّنزیل، ۱/۴۴۵؛ و تفسیر القرآن العظیم، ۱/۵۲۹.

[۲۶] . مجمع البیان، ۳/۱۰۰.

[۲۷] . مفاتیح الغیب، ۱۰/۱۴۴.

[۲۸] . الكشّاف، ۱/۵۲۴.

[۲۹] . الكافی، ۱/۲۸۷؛ با اندكی تلخیص و نیز بنگرید به تفسیر عیاشی، ۱/۲۷۳؛‌ نورالثقلین، ۱/۴۹۷ الی ۵۰۷؛ و تفسیر الصافی، ۱/۴۶۲ الی ۴۶۵.

[۳۰] . المائده،۳.

[۳۱] . مجمع البیان، ۳/۲۴۶؛ و نیز بنگرید به تفسیر عیاشی، ۱/۳۲۱؛ تفسیر تبیان، ۳/۴۳۵؛ المیزان، ۵/۲۷۸ الی ۲۸۳ و ۲۹۹ الی ۳۱۰؛ و الغدیر، ۲/۱۱۵ الی ۱۳۷

[۳۲] . از جمله بنگرید به جامع البیان، ۶/۸۰؛ فتح القدیر، ۲/۹؛ و تفسیر مراغی، ۶/۵۴.

[۳۳] . الغدیر، ۲/۱۱۶ الی ۱۲۵ و نیز المراجعات، ۱۸۸ ضمیمۀ ۶۲۷: آیۀالاكمال.

[۳۴] . مفاتیح الغیب، ۳/۶۳۶؛ روح المعانی، ۴/۹۱؛ تفسیر المنار، ۶/۱۱۶.

[۳۵] . الكافی، ۲/۳۲۴.

[۳۶] . المیزان، ۵/۲۸۳؛ تفسیر نمونه، ۴/۲۶۸.

[۳۷] . تفسیر عیاشی، ۱/۳۲۱.

[۳۸] . الكافی، ۲/۱۸.

[۳۹] . همان، ۲/۱۸؛ باب دعائم الاسلام روایت ۵.

[۴۰] . التبیان، ۳/۵۵۹؛ ۱/۳۵۵، تفسیر القرآن العظیم، ۲/۷۴؛ الكشّاف، ۱/۶۴۹؛ معالم التنزیل، ۲/۴۹؛ و نیز بحارالانوار، ۳۵/۱۸۳ الی ۲۰۶.

[۴۱] . تفسیر عیاشی، ۱/۳۵۵؛ به نقل از عمار یاسر.

[۴۲] . بحارالأنوار،۳۵/۲۰۰.

[۴۳] . التبیان، ۳/۵۵۹؛ با اندكی تلخیص و نیز بنگرید به استدلال‌های علامۀ مجلسی در بحارالانوار، ۳۵/۲۰۳ الی ۲۰۶.

[۴۴] . التوبه، ۱۰۳؛ و نیز الكافی، ۳/۴۹۷

[۴۵] . الكشاف، ۱/۶۴۹.

[۴۶] . المائده ، ۶۷.

[۴۷] . از جمله بنگرید به تفسیر قمی، ۱/۱۷۱؛ تفسیر عیاشی، ۱/۳۶۰ الی ۳۶۲؛ التبیان، ۳/۵۸۸؛ مجمع البیان، ۳/۳۴۴؛ الصافی، ۲/۵۱ الی ۷۱؛ مفاتیح الغیب، ۱۲/۵۰؛ غرائب القرآن، ۲/۶۱۶؛ الدرالمنثور، ۲/۲۵۹؛ و نیز روح المعانی، ۶/۱۹۵.

[۴۸] . الغدیر، ۱/۲۹ الی ۳۴؛ سیرۀ المصطفی، ۶۹۳؛ تفسیر عیاشی، ۱/۳۶۰

[۴۹] . همان، ۱/۳۶۰؛ و نیز مجمع البیان، ۳/۳۴۴؛ از قول حاكم حسكانی در شواهد التنزیل.

[۵۰].  الكشاف، ۱/۶۵۹؛ المنار، ۶/۴۶۷.

[۵۱] . تفسیر القرآن العظیم، ۲ / ۸۱؛ البحر المحیط، ۴ / ۳۲۱؛ مفاتیح الغیب، ۱۲ / ۵۰.

[۵۲] . مفاتیح الغیب، ۱۲/۵۰؛ البحر المحیط، ۴/۳۲۱؛ التحریر و التنویر، ۶/۲۵۵.

[۵۳] . آل عمران، ۶۱.

[۵۴] . المنار، ۶/۴۶۵؛ با اندكی اختصار.

[۵۵] . الحدید، ۱۵.

[۵۶] . منابع و مطالب تفصیلی را بنگرید در الغدیر، ۲/۸۸ الی ۱۱۴.

[۵۷] . التوبه،۳.

[۵۸] . بحارالأنوار، ۳۵/۲۸۹ الی ۳۱۲؛ در نزول سورۀ برائت.

[۵۹] . از جمله بنگرید به تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳۴۶؛ مفاتیح الغیب، ۱۵/۳۱۸؛ فتح القدیر، ۲/۳۳۴؛ روح المعانی، ۱۰/۴۴ و... .

[۶۰] . جهت اطلاع بیشتر بنگرید به یادنامۀ علامۀ امینی، مقالۀ "حسین منّی و انا من حسین" از استاد محمدباقر بهبودی.

[۶۱] . التوبه، ۱۹.

[۶۲] . مجمع البیان، ۵/۲۳؛ به نقل از شواهد التنزیل.

[۶۳] . همان مآخذ.

[۶۴] . التوبه، ۲۰؛ و نیز بنگرید به تفسیرالقرآن، ۲/۲۴۱؛ اسباب النزول واحدی ذیل آیۀ ۱۹ توبه.

[۶۵] . الشعراء، ۲۱۴.

[۶۶] . تاریخ طبری، ۲/۳۲۱؛ و نیز مجمع البیان، ۷/۳۲۲.

[۶۷] . تاریخ طبری، ۲/۳۲۲.

[۶۸] . الاحزاب، ۳۳.

[۶۹] . همان، ۵/۳۲۸ و ۶۲۲ و ۶۵۷

[۷۰] . سنن ترمذی، ۵/۳۲۸

[۷۱] . الشعراء، ۱۰۹؛ از زبان حضرت نوح، ۱۲۷ از زبان حضرت هود، ۱۴۵؛ از زبان حضرت صالح، ۱۶۴؛ از زبان حضرت لوط و ۱۸۰، از زبان حضرت شعیب (علیه السلام).

[۷۲] . الفرقان، ۵۷.

[۷۳] . تفسیر القرآن العظیم، ۴/۱۲۱.

[۷۴] . همان، ۴/۱۲۱.

[۷۵] . الكشّاف، ۴/۲۲۰.

[۷۶] . مفاتیح الغیب، ۲۷/۱۶۶

[۷۷] . المجادله، ۱۲.

[۷۸] . مجمع البیان، ۹/۲۵۲؛ مفاتیح الغیب، ۲۹/۲۷۱؛ جامع البیان، ۲۸/۱۵.

[۷۹] . تفسیر طبری، ۲۸/۱۵؛ و نیز: الدرالمنثور، ۶/۱۸۵؛ معالم التنزیل، ۷/۲۴؛ فتح القدیر، ۵/۱۹۱.

[۸۰] . اسدالغابه، ۴/۲۶؛ مجمع البیان، ۹/۲۵۲؛ معالم التنزیل، ۷/۴۴.

[۸۱] . مفاتیح الغیب، ۲۹/۲۷۲.

[۸۲] . البیان، ۲۷۹؛ تفسیر نمونه، ۲۳/۴۵۳.

[۸۳] . سنن ترمذی، ۵/۵۹۵ و ۵۹۸.

[۸۴] . الانسان، ۷ـ۸.

[۸۵] . مانند قرطبی در جامع الأحكام و ابوحیان توحیدی در البحر المحیط.

[۸۶] . از جمله بنگرید به الكشّاف، ۴/۶۷۰؛ مفاتیح الغیب، ۳۰/۲۴۴؛ فتح القدیر، ۵/۳۴۹؛ انوار التنزیل، ۲/۵۵۲.

[۸۷] . مجمع البیان، ۱۰/۶۱۱ الی ۶۱۴.

[۸۸] . بحارالأنوار، ۳۵/۲۳۷؛ با عنوان: فی نزول سورۀ هل اتی.

[۸۹] . الغدیر، ۵/۱۸۹ و ۲۸۴.

[۹۰] . المیزان، ۲۰/۳۶۳ الی ۳۷۰.

[۹۱] . البینه،۷.

[۹۲] . بنگرید به فتح القدیر، ۵/۴۷۷؛ الدرالمنثور، ۶/۳۷۹؛ مجمع البیان، ۱۰؛ الغدیر، ۲/۵۷؛ المیزان، ۲۰/۷۵۸؛ و نیز المراجعات، ۹۶؛‌ و نیز بخش تعلیقات، ۶۲، رقم ۱۱۱.

[۹۳] . الكوثر، ۱ الی ۳.

[۹۴] . مجمع البیان، ۱۰/۸۳۶.

[۹۵] . مفاتیح الغیب، ۳۲/۱۳۳.

[۹۶] . از جمله بنگرید به تأویل الآیات الظاهرۀ فی فضایل العترۀ الطاهرۀ از سیدشرف الدین نجفی ( از علمای قرن دهم) و بررسی شخصیت اهل‌بیت: در قرآن به روش قرآن به قرآن تألیف دكتر ولی الله نقی‌‌پور.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قرآنی
برچسب‌ها: مطالب جالب وخواندنی، قرآنی

تاريخ : چهار شنبه 12 / 5 / 1400 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.