یكی از مضامین مهم سیاسی ـ دینی صحیفه، طرح مسأله امامت است. مفهوم امامت به صورت یكی مفهوم شیعی، كه علاوه بر جنبه داشتن احقیت برای خلافت و رهبری، جنبههای الهی عصمت و بهرهگیری از علوم انبیا و مخصوصا پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - را در حدی والا نشان میدهد. در اینجا چند نمونه را نقل میكنیم. در یك مورد میفرماید:
ربِّ صلِّ علی أطائب أهل بیته الذین اختَرتَهم لأمرِك و جُعُلتهم خزنه عِلمِك و حُفَظَهُ دینِك و خُلفائك فی أرضك و حججك علی عبادك و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهیراً بارادتك و جُعلتهم الوسیله الیك و المسلك الی جنِتك، [6] پروردگارا! بر پاكان از اهل بیت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - درود بفرست. كسانی را كه برای حكومت برگزیدی، و گنجینههای علوم خود و حافظان دینت گردانیدی و خلفای خود در روی زمین و حجت خود بر بندگانت قرار داری، آنان را با اراده خود از هر پلیدی و آلودگی پاك و مبرا ساختی و وسیله برای رسیدن به تووبه بهشت جاودانت اختیار نمودی.
در جای دیگری فرموده است:
الّلهم إن هذا المقامُ لخلفائك و أصفیائكُ و موضع أُمنائكُ فی الدرجُهِ الرفیعهِ التی اختصَصتَهْم بها قد ابتزوها... حتی عاد صفْوتك و خُلفائك مُغلوبین، مقْهورین مبتزّین... أللهم العُن اعدائهم من الاوّلینُ و الاخرین و منً رضی بِفِعالهم و أشیاعهم و أتباعِهِم. [7] خداوندا! مقام خلافت برای خلفای توست، برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانتهای تو در درجات عالیه كه تو آن مقام را به آنها اختصاص دادی ولی دیگران از آنان گرفتند... تا جایی كه برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمكاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان بر باد رفت. پروردگارا! بر دشمنان آنها از اولین و آخرینشان، به كسانی كه بر تجاوز دشمنانشان رضا دادند و بر پیروان و تابعین آنها لعنت بفرست.
و در جای دیگری میفرماید:
و صلِّ علی خیرتِكُ اللهمَّ منً خلقِك محمدٍ و عترتِه الصفوه من بریتِك الطاهرین و اجعلنا لَهْم سامِعین و مطیعین كما امرًتَ [8]اللهمّ اجعُلنی مِن اهلِ التوحیدِ و الایمانِ بكُ و التصدیقِ برسولِك والائمهِ الذینُ حتمتَ طاعُتهم.[9]
پروردگارا! درود فرست بر بهترین خلقت، محمد و عترت برگزیده او از میان بندگانت. و ما را همان گونه كه دستور دادهای مطیع آنان قرار ده. پروردگارا! مرا در شمار موحدان و مؤمنان و باور داران به پیامبر و امامان، كسانی كه اطاعتشان را واجب كردهای قرار ده.
و در جای دیگر میفرماید:
أللهمَّ أنكُ أیدًتَ دینَكُ فی كلِّ أوانٍ بإمامٍ أقمتَه علماً دِعبادِك و مناراً فی بلادِكُ بعدُ أن وصلتَ جبله بحبلِك وُ جعلته الذریعه الی رِضوانِك و افترضتَ طاعُتَهْ و حذرًت معصیتَهْ و أمرت بِإمتثالِ أوامِِرِه و الانتِهاءِ ألی نهیِهِ و أن لا یُتقدَّمه متقدم و لا یتأخر عنه متأخِّر فُهْو عصمه لِلائذین و كهفْ المؤمِنینُ و عروهُ المتمسكینُ و بهاء العالَمین....[10] و أقِمً بِهِ كتابِكُ و حدودِك و شرائعِكُ و سنّن َرسولِكُ صلواتكُ الله علیهِ و الِهِ و أحیِ بِهِ ما أماتَه الظالِمون من معالِمِ دینِكُ و أجلِ بِهِ صداءَ الجور عن طریقتِكُ و ابنِ بِهِ الضراءِ من سبیلِكُ و أزِل بِهِ الناكِبینُ عن صِراطِك و أمحِق بِهِ بغاه قصدِكُ عوجاً... وُ اجعلنا لهْ سامِعینُ مْطیعینُ.[11]
پروردگارا! تو در هر زمان امامی را پرچم برای بندگانت و چراغ راهنما در روی زمینت قرار دادی، پس از آن كه رابطه مستقیم میان خودت و او برقرار فرموده و او را وسیله رسیدن به رضای خود نمودی و فرمانبرداری از او را واجب و از نافرمانی او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتكاب به نهی او منع كردی، دینت را تأیید فرمودی، امامی كه به هیچ یك از بندگانت حق تقدم بر او و جدا شدن از وی را ندادی، امامی كه تو محل امنی برای آنان كه روی به سوی تو میآورند و ایمان محكمی برای آنان كه چنگ به ذیل عنایت و هدایت تو میزنند و افتخار جهانیان و پناهگاه مؤمنیناش قرار دادی... پروردگارا! كتاب و قوانین و شریعت خود و سنت پیامبرت را به وسیله او بر پای دار و هر آنچه از معارف و اصول دین تو را ستمكاران به ورطه نابودی كشیدهاند به وسیله او زنده فرما و آلودگیهاو انحرافاتی كه به وسیله ستمكاران در راهت بوجود آمده به وسیله او از دامن دینت بزدای و خطرات راهت را به وسیله او از میان بردارد. ما را برای او مطیع گردانده و در راه جلب رضایت او كوشا ساز.
از جملات فوق بخوبی روشن است كه امام در صدد گسترش اعتقاد شیعی در مفهوم امامت، به عنوان مهمترین مفهوم شیعی، بوده است. مشابه این تمجیدات را درباره اهل بیت، در نهجالبلاغه پیش از این به مناسبتی در بحث از خلافت امام علی - علیه السلام - آوردیم. همان گونه كه اشاره شد، محدوده دعاها به همین جا خاتمه نمییابد، بلكه اهداف عبادی و فكری و سیاسی دیگری مورد نظر بوده است. اشاره به یك مورد فكری مناسب است. به نقل اربلی، امام سجاد - علیه السلام - در مسجد رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجه شد كه گروهی در بحث اعتقادی خود، خدا را به خلق او تشبیه میكنند. امام از این سخنان برآشفت، از جا برخاست و كنار قبر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - رفت و شروع به خواندن دعایی كرد كه مضمون آن نفی عقیده تشبیه بود. آن حضرت چنین به درگاه خداوند تضرع كرد:
إلهی بدت قدرتك و لم تبد هیئه فجهلوك و قدروك بالتقدیر علی غیر ما أنت به شبهوك و أنا بریء یا إلهی من الذین بالتشبیه طلبوك... [12]
یكی از اقدامات اهل بیت در دورههای مختلف آن بود تا به مردم نشان دهند كه اهل بیت رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - كه تا آن اندازه در قرآن و سنت برای آنان حقوق و فضایل آمده چه كسانی هستند. بنی امیه در شام خود را اهل بیت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - معرفی میكردند. در حجاز نیز برخی زنان پیامبر - صلی الله علیه و آله - در این اندیشه بودند. به تدریج ازواج رسول خدا - صلی الله علیه و آله - مردند و از آنجا كه فرزندی نداشتند، اهل بیت بودنشان منتفی شد اكنون پس از آنها جز فرزندان فاطمه اهل بیتی باقی نمانده بود.
شناساندن این امر كاری بود كه باید انجام میشد، به ویژه كه رخدادهای بعد از پیامبر - صلی الله علیه و آله - سبب خاموشی خاندان رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در صحنه سیاست بود. در زمانی كه امام سجاد - علیه السلام - به شام برده شد، به معرفی اهل بیت پرداخت. این مطلب هم در خطبه امام معروف است و هم برخی اخبار تاریخی مؤید آن. اكنون به خبری كه در این باره نقل شده توجه میكنیم.
و أتی بحرم رسول الله صلی الله علیه و آله حتی دخلوا مدینه دمشق من باب یقال له «تؤماء» ثم أتی بهم حتی وقفوا علی درج باب المسجد حیث یقام السبیء و اذا الشیخ قد أقبل حتی دنا منهم و قال: الحمد الله الذی قتلكم و أهلككم و أراح الرجال من سطوتكم و أمكن أمیرالمؤمنین منكم. فقال له علی بن الحسین: یا شیخ! هل قرأت القرآن؟ قال: نعم قد قرأته، قال: فعرفت هذه الایه: قل لا أسئلكم اجرا الا الموده فی القربی؟ قال الشیخ: نعم. فقال علی بن الحسین: فنحن القربی یا شیخ، قال: هل قرأت فی سوره بنی السرائیل «و آت ذالقربی حقه» قال الشیخ: قد قرأت ذلك، فقال علی: نحن القربی یا شیخ، ولكن قرأت هذه الایه «واعلموا أنما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی، قال الشیخ: قد قرأت ذلك، فقال علی: فنحن ذی القربی یا شیخ. ولكن هل قرأت هذه الایه: إنما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیرا، قال الشیخ: قد قرأت ذلك. قال علی: فنحن اهل البیت الذی خصصنا بآیه الطهاره. فبقی الشیخ ساعه ساكتاً نادما علی ما تكلمه؛ ثم رفع رأسه إلی السماء و قال: أللهم إنی تائب إلیك فی ما تكلمته و من بعض هولاء القوم، أللهم إنی أبرء ألیك من عدو محمد و آل محمد.[13]
حرم رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را از دری به نام توما وارد دمشق كرده و در آستانه درب مسجد، محلی كه اسرا را نگه میداشتند، نگه داشتند. در آن هنگام، شیخی نزدیك آنها آمد و گفت: سپاس خدای را كه شما را كشته و به هلاكت رساند و مردم را از شوكت شما راحت نموده و امیرالمؤمنین را بر شما مسلط كرد. امام سجاد - علیه السلام - به او گفت: ای پیر! آیا قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: این آیه را خواندهای كه خدا از قول رسول گفت: من پاداشی جز مودت در مورد خویشان نمیخواهم؟ گفت: آری. فرمود: ای شیخ! ما قربی هستیم. بعد فرمود: آیا آیه و آت ذوی القُربی حقّه را خواندهای. گفت: آری. فرمود: ای شیخ! ما ذوی القربی هستیم. سپس فرمود: آیا آیه و اعلموا أنما غَنمًتُم... و لذی القربی را خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: ای شیخ ما ذوی القربی هستیم. آیا آیه تطهیر را خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: ای شیخ ما اهل بیتی هستیم كه خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده. در این وقت، شیخ ساكت و پشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه با او گفتم و از بغضی كه از اینان داشتم، به تو پناه میبرم. خدایا من از دشمن محمد و آل محمد بیزارم.
گریه امام سجاد - علیه السلام - در قالب این دعاها و بندگی و عبادت واقعی امام، درسی آموزنده برای جامعه فاسد آن روز بود كه بنی امیه اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند. این گریهها برای واقعه دلخراش كربلا نیز بود و امام میفرمود: «یعقوب برای یوسف، با این كه نمیدانست حتما مرده است، آنقدر گریه كرد تا چشمانش سفید گردید. اما من به چشمان خود دیدم كه چگونه شانزده تن از اهل بیت - علیه السلام - به شهادت رسیدند. چگونه میتوانم گریه نكنم.»[14]
به دین ترتیب گریه امام نیز خود به خود موجب گردید تا در موارد زیادی مردم نسبت به واقعه كربلا هشیار شوند. این علاوه بر آن بود كه امام خود وقایع كربلا را در موارد متعدد نقل میفرمود.[15]
[1] . الذریعه، ج 15، صص 21ـ 18.
[2] . شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 192، ج 6، صص 186ـ 178، ج 5، ص 113.
[3] . شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 220؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 184.
[4] . صحیفه سجادیه، دعای 6، فقره 24.
[5] . تاریخ جرجان، ص 188.
[6] . همان، دعای 47، فقره 56.
[7] . همان، دعای 48، فقره 10ـ 9.
[8] . صحیفه سجادیه، دعای 34.
[9] . همان دعا.
[10] . همان، دعای 47.
[11] . همان، دعای 47.
[12] . كشف الغمه، ج 2، ص 89.
[13] . الفتوح، ج 5، صص 243ـ 242.
[14] . مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 239.
[15] . نك: تاریخ الطبری، ج 5، ص 212، 196 (ط عزالدین).
رسول جعفريان
نظرات شما عزیزان: